احمد ویکاس امید
عقل و خرد کار نیست!!! ریش و موی سفید کافیست
مصلحت خوب است ! ولی نه همیش و در هر مورد و نامورد . پس بهتر خواهد بود که اول شناختی از مصلحت داشته باشیم و بعد از شناخت و درک آن خواهیم فهمید که چه وقت و در چه مورد و در کدام حالات مصلحت اندیشی باید کرد .
این شناخت را میتوان از شکل گیری جریانات سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی اروپا و امریکا بعد از ختم جنگ جهانی دوم آنهم به نفع اتحاد جماهر شوروی قرن بیست میلادی حاصل نمود.
بعد از شکست هیتلر و تجزیه اروپا عملاٌ به بلاک شرق و غرب جهان صحنة صف آرائی شد که میتوانست به مراتب خطر ناکتر از رژیم ( نازی ها ) کره زمین را به صوب نابودی تمام بکشاند.
چنانچه سه بار دکمه های سرخ بربادی کره خاکی 95% به روشن شدن نزدیک گردیده بود.
برای اولین بار بعد از صف آرائی قوت های امریکا و شوروی سابق در جاده برلین بتاریخ 12/10/1962 در آنروز سطح تشویش و ابهامات آنقدر بالا گرفت که رئیس جمهور امریکا جان اف کینیدی در تماس مستقیم خویش با جنرال امرکائی حاضر در صحنه ( جاده برلین ) طی تماس محرمانۀ خویش می پرسد که من در کاخ سفید مطمئن نیستم . متوجه باشی که ما را روسها غافل گیر نکنند.
شرایط در آن روز و در آن لحظات آنقدر حساس و دشوار بود که اندک ترین حرکت حماقت گونه ولو که در سطح یک سرباز هم می بود . شک و گمان ها را به واقیعت تلخ و ناگوار مبدل می کرد . در آن روز جهان 13 ساعت کامل در ورطة نابودی نزدیک شده بود.
دومین بار موضوع حمل راکت های دور بُرد مجهز به کلاه هک های هستوی نصب شده در تحت البحری های روسیه و گیر افتادن شان در کمین امریکائی ها در آبهای کــیوبا بود . اگر به حکم احساسات انقلابی و جوانانة فیدال کاسترو عمل می شد شاید امروز نشانی از زنده جان در روی این کرة خاکی نمی مانـد .
بار سوم تبادلۀ اسرار محرمانۀ جاسوسان ( سی ، آی ،ای ) و ( کی ، جی ، بی ) در دهة هشتاد میلادی با مساعی مشترک انتلجن سرویس انگلیس بود. که تعداد جاسوسان شامل پروژه به یازده نفر میرسید و با تصمیم گیری هر دو طرف به تعداد 10 نفر جاسوسان هر دوطرف مشترکاٌ به قتل رسانده میشوند ولی یکی از آنها زنده می ماند. که بعد از ختم جنگ سرد و یک قطبی شدن جهان پرده از اسرار فرو پاشی شوروی سابق و تسلیمی گرباچُف به کارتر برداشته و آن راز را بر مالا کـرد .
در هر سه مورد زعمای دو طرف قطبین احساسات سیاسی و خشم بی منطقی را فرو می نشانـند. مصلحت اندیشی را پیشه می کنند وبجای بوردن انگشت بروی دکمه های سرخ به جبین های خویش دست می گذارند ومنطق انسانی را پیشه نمودند و از تبا هی این کره دست کشیدند . یک قطبی شدن دنیا را مصلحت دانستـند بر جای آنکه به خاکستر تبدیل اش کنند .
در دو مورد اول مصلحت اندیشی زعیم اتحادشوروی سابق ( خروس چوف ) و در مورد سومی مصلحت اندیشی جمی کارتر و گرباچُف بجا به مورد و به موقع بکار بورده شد که موجب نجات زمین با موجودات ساکنش گردید.
ولی با تأثر و تأسف فراوان در قضایای افغانستان به نسبت بکاربرد بی جا ، بی مورد ، بی وقت و از حد بیش(مصلحت اندیشی ) از ارزش و محتوای اصلی آن چنان کاسته شده که به مانند ادویه جات تاریخ گذشته در همة حا لات بر عکس بجای مـداوا مضر و کُشنده گردیده . سال هاست که ملت به پیشگاه مصلحت اندیشان سر ، مال و ناموس قربانی می پردازد .
نسبت عدم بکار برد خرد و منطق دولت ها و جریانات نامنهاد سیاسی چپ و راست و محافل و اقشار مختلف جامعة افغانی ریش و موی سفید را محترم و مقدم دانسته و هیچگاهی به گذشته و دست آورد موی و ریش سفید فکر نگردیده و صاحب ریش و موی سفید در فلتر منطق تصفیه و تجزیه نشده بلکه به دید کوتاه و زمانه انتخاب و انتصاب گردیده وسپس به مسند حکمروائی شانده شده اند .
همین اصل مزحک و برباد کن موجب گردیده تا ملت در آتشی سوزد که نه آتش افروز و نه هم خاموش کن آتش تفکیک گردد . همینست قهر زمان که کار به اهل کار سپرده هر گز نشده و نمیشود . دارنده ریش و موی سفید به نسبت عدم دانش و خرد و بی خبری و کور از دانش و فرهنگ عصر کنونی مجبور است در تصمیمگیری هایش از مصلحت جویئ و مصلحت اندیشی کار گرفته و با حق تلـفی ها به قیمت سرنوشت ملیونها انسان بازی نموده و کلخ را در آب گذاشته معضلات را قسماٌ به شکل نمایشی و مسکن حل و فصل مینمایـد .
اینکه فردا چه نتیجه و دست آورد برای ملت و مملکت حاصل مصلحت پذیری اش خواهد داشت . بی باک وبی ضرر برایش است زیرا به قول معروف ( خرچ گر از کیسة مهمان بُود حاتم تائی شدن آسان بُود )
عملکرد و برخورد همه نظامهای حاکم چه در گذشته و چه در حال در مقابله با بحرانهای کشور بسیار غیر مسؤلانه در برابر ملت و سرنوشت آنها بوده . نظامهای تحمیلی مجازات و مکافات افراد و یا گروپ ها را بر مبنای حقوقی و قانونی اجراء نه بلکه به اساس مصلحت همیش مجازات کنار گذاشته شده و مکافات پیکش نموده اند .
در نتیجه با سپری کردن وقت و مصارف بی حد و بی ثبت و بی حساب تحت نام ( جرگه ، شورا ، کمیسیون مصالحه) و ده ها اسم و لقب در مراحل مختلف در برابر دشمنان و قاتلین ملت آغوش گشای شده و مورد نوازش بجای سرزنش قرار گرفته اند . از آنسوی دیگر مجریان قانون و سرود خانان مصلحت نیز بی بهره نمانده اند.
( آنکه کشتار ، دزدی , غارت بیت المال و تجاوز به نوامیس ملی نموده از روی مصلحت و مرحمت ریش سفیدان مغز صاف و پوچ با پوشاندن چپن ، کلاه و لـنگی پاداش و عنایت گردیده )
(آن یکی دیگر مجری سیاست های نظامهای حاکمه با به راه اندازی لشکر عدم و خشم و لگد مال کشتزار و مزارع مردم مظلوم مخالفین را تعقیب و تشویق نموده تا زیر خیمه جرگه برای اغذ انعام شان تعقیب نمایند در ایزای فداکاری های شان با اغذ مدال ، رتبه ، موقف و قدم از اوشان تقدیر به عمل آورده شده)
در حقیقت نه چرگی و نه هم پرگی فقط گنهگار اصلی ملت خوش باور است که از روی هر مصلحت اجازه داده اند تا پای هر کاره و بی کاره در گـلوی شان گذاشته شود . زیرا موی سفید و ریش سفید بیکاره و سایه نشین ( پی تو ) جز مصلحت چیزی بیش نمیداند و نمی توانـد .
شرح کلمۀ پی تو :ـ محل افتابی کنار یکی از دیوار قلاه ( قلعه ) قریه ها می باشد که در ایام بیکاری و زمستانها پیر و جوان دور و بر محل در آنجا گرد هم جمع شده و پیرامون قضایای مختلف قریه ، ولایت ، مملکت و حتی اوضاع بین المللی هر کس به توان خودش حرف از شکمبه بیرون می آورد .
پس تو ای هموطن خوش باور بیش از این دل و چشمت به درازی گیسو، رنگ ، ریش سفید نه بنـد!!!
بلکه از عقل خـدا داده ات کار بگیر بجای جلایش ریش و مو به گذشته و سوانح افراد با چشم خرد بنگر . زیرا با تأسف که 90 فیصد ریش سفیدان و موسفیدان کشور ما به نسبت فـقر تحمیلی حکام نوکر پیشه از کسب علم و سواد بی بهره مانده اند . چهار کلمة دین و مسائل اجتماعی را هم افسانه وار حفظ ( ثبت ) کرده اند و دیگر تمام اوقات در سایه و پی تو و یا هم حجره مساجد عمر شان را در غفلت سپری کــرده انـد .
با نهایت احترام
احمد ویکاس امید
13/10/2012