آقای زاخیلوال نوش جانت! زحمت کشیده ای، دود چراغ خورده ای و خداوند می داند که چقدر به گفتۀ خودت از کله ات کار گرفته ای.
نوشتۀ نصرالله پرتونادری
پروندۀ فساد حضرت عمر زاخیلوال وزیر مـالیه، بسته شد! این رویداد به همه فساد پیشه گان بالا نشین مبارک باد! می ترسم که فردا زاخیلوال به بهانۀ ادعای حیثیت از رسانه های بیرونی و درونیخواهان ميليون ها دالرنشود، چه مرد نیک بختی که به هر پهلو می افتد روی دالر می افتد تا پای بر رکاب می گذارد، سمند تیز تک و افسانه ای خوشبختی است که او را به یک چشم به هم زدن به سرزمیندوست داشتنی اش در آن سوی دریا ها و کوه ها می رساند! او را خداوند کله ی داده است که می تواند تمام مفاهیم مجرد ریاضی را بی درنگ به دالر بدل کند. ذهن پول ساز او می تواند همزمان با چندینچاپخانۀ دالر سازی مسابقه دهد و همه گان را شکست دهد.
باری در یکی از رسانه ها از زاخیلوال پرسیدند که این همه پول را در این کوتاه زمان از کجا و چگونه به دست آوردی؟ اندیشمندانه در حالی که تبسمی روی لب داشت با انگشت به کله همایونی!!! خود اشارهکرد و گفت از این جا، از این جا، و باز تکرار کرد که از این جا از کلۀ خود. او در آن لحظه چنان مار فسایی چشم در چشم خبرنگار دوخته بود تا او را چنان افسون کند که دیگر زبان در کامش از حرکت بازماند. انگشت از کله پس نمی کرد و با هر نگاه گویی هزار بار می پرسید: کجاست آن مدرک دزدی و فساد، من هر چه کرده ام از برکت کلۀ خدا داد خود کرده ام ؛ اما این کله سالار بزرگ هیچ نشنیده است که ازقدیم گفته اند که ماهی گیران زیرکسار نخست آب گل آلود کنند و بعد دام در دریا افگنند تا ماهی کلان شکار کنند!
وقتی شنیدم که پروندۀ فساد زاخیلوال بسته شده است. آیین دادگستری « شهر خربوزه » یادم آمد.
افسانه نگاران راست گفتار را چنین روایت است که روزگاری در زیر این آسمان کبود شهری بود شهره به دادگستری که پلنگ وآهو در یک آبشخور با هم آب نوشیدندی بی هراس. گویند در این شهر زیرکساربلند مقامی می زیست که کله یی داشت پر از هوای زر اندوزی، همه روزان و شبان او کلۀ خود را به کار می انداخت؛ اما جز صدای بادها چیزی از آن بیرون نمی شد، تا این که روزی به کشف بزرگی دستیافت و با خود گفت: ای تن غافل، چرا بر نمی خیزی و دست درگنجور خانۀ دولت نمی کنی که یک شبه نامی یابی بلند تر از نام قارون. تا آن کله سالار بزرگ را این الهام در کله پیچید، تا توانست دست در گنجورخانۀ دولت برد و حتا انبان سکه های سلطان نیز از دستبرد او نیز در امان نماند.
چون خزانه ته کشید خبر چینان چند، از ماجرا آگاهی یافتند و داستان غارت کله سالار به قصۀ هر کوی و برزن بدل گشت.
او را به دادگاه فراخواندند، از این که کله سالا همه گوهر و نقدینه را به آن سوی کوه ها و دریا ها فرستاده بود و سهم قاضی شهر نداده بود، حکم داد تا کله سالار را بر دارکنند تا فساد پیشهگان دیگر پند پذیر شوند!
دار بر پا داشتند تا کله سالار را به زیر دار آوردند، او را از خوش بختی قامتی بود کوتاه، و به حلقۀ دار نمی رسید، خبر به قاضی بزرگ بردند که ماجرا چنین است و ما را مشکلی پیش آمده است که خرد ما را نا توان حل آن است! قاضی در اندیشۀ ژرفی فرو رفت دستی به ریش خود کشید، تا تابش اندیشه یی در دالان های تاریک ذهنش تابیدن گرفت و فریاد بر زد: ای قوم خرد باخته مگر در شهر قامت بلندی نیست؟ گفتند هست! گفت پس بروید آن قامت بلند را بر دار کنید تا عبرت فساد پیشهگان شود!
گویند در میان انبوه مردم ، بالا بلند بخت بر گشته ای در ردۀ نخستین ایستاده بود تا جان دادن آن کله سالار کوتاه قامت را تماشا کند. او را سربازان بر گرفتند وبردند بر سر دار، چون به زیر دار رسید قامتش برابر با حلقه دار بود، قامت بلند بخت برگشته بردارشد. به قاضی بزرگ شهر خبر دادند که حکم اجرا شد و دیگر خطری خزینۀ دولت و انبان سلطانی را تهدید نمی کند.
قاضی بیامد وبر سکوی داد ایستاد وفریاد زد: های مردمان شهر خربوزه! خداوند را سپاس گزار باشید که چنین عدالتی در شهر شما حکم است، بدانید و آگاه باشید که رسم داد گستری در شهر ما نمرده است و بدانید هر کس که دست در گنجور خانۀ دولت برد و از انبان سلطانی بدزدد، روز گارش چنین است. قامت بلند بخت بر گشته بر دار تکان می خورد! کله سالار کوتاه قامت خدا را شکر کرد و رفت تا بار دیگر کلۀ خود را به کار اندازد.
بر گردیم به شهر و کشور خود حال که ما افسر زرین نخستین کشور فاسد جهان را به دست آورده ایم، اگر وزیر دارایی ما فساد نکند، شاید به زودی این مقام را از دست بدهیم. اگر ما امروز به چنین مقامی در جهان دست یافته ایم همه اش از برکت چنین وزیرانی بوده است، از برکت چنین قاضی خانه یی. ما نمی دانستیم که این فساد روزی ما را نخستین کشور جهان می سازد، از گذشته های گفته اند: «امور کشور خود خسروان دانند» همین حالا تمام بلند پایه گان ما در آتش این اندیشه می سوزند و خواب بر خود حرام کرده اند که چگونه آبروی افغانستان را نگهدارند و این مقام را از دست ندهند. مقام های خردمند ما می دانند که گاهی به دست آوردن مقام شاید آسان باشد؛ اما نگهداری آن بسیار دشواراست. خیر است اگر در فرهنگنامه ها و دانشنامه ها جایگاهی ندارم، سر انجام دست یابی به این مقام در نخستین سال های سده بیست و یکم خود افتخار جاودانه یی است. چه تفاوتی دارد، تولید هيروئین هم از خود فن آوری می خواهد و دزدی دارایی های مردم و تاراج بانک ها به دانش و مهارت، برنامه ریزی و رهبری نیاز دارد ، خوب اگر بدخواهان نام ما را در دانشنامه ها پنسل پاک زده اند؛حال که در زمینۀ فساد، تولید مواد مخدر جهان را رهبری می کنیم. همین که رسانه ها اعلام کردند که پروندۀ فساد زاخیلوال بسته شده است ، خدا گواه است ترسیدم که نکند که مقام خود را هم در جهان از دست دهیم! شکر خدا که یک روز گذشته از «روز بزرگداشت فساد» تشت رسوایی شهر دار کابل از بلند منزل نیرنگ بازی های نو اندیشانه اش فرو افتاد و اما صدایش تنها به گوش هشت صبح پیچید. با خود گفتم بزرگان در این سرزمین کم نیستند، اگر پروندۀ زاخیلوال را یارانش می بندند، یا خود با افسون دالر های می بندد، پروندۀ دیگری باز می شود تا دیده شود که زمین های دشت پدوله در این زمینه چه جادویی به راه می اندازد!!!
آقای زاخیلوال نوش جانت! زحمت کشیده ای، دود چراغ خورده ای و خداوند می داند که چقدر به گفتۀ خودت از کله ات کار گرفته ای « بجت لاین » ها را درهم و برهم کرده ای که این همه دالر در انبان فساد خود اندوخته ای ، گوارایت باد همان سخن معروف یادم می آید که : که په خندا خوری وخوره!!!!!!!!!!!!!!
نمی دانم یادت است که در مکتب خوانده بودیم:«چومیدان فراخ است گویی بزن!» تا
حاکم میدان را با تو رشتۀ آن چنانی استوار است، گویی بزن ، گویی بزن!!! شما همه
گان قهرمانان فساد هستید!!! مدال
افتخار تان آسیا سنگی باد پولادین که بزرگان مدال چنین باید!!!