پوهنیار بشیرمومن
فرهنگ داو و دشنام
«گاهی حذف کردن برخی آدمها از زنده گیتان،جا را برای آمدن ادمهای بهتر باز میکند»
داو و دشنام و استفاده از کلمات غیرمودبانه بطور وسیع در میان اقشار مختلف معمول است. دشنام گویی و بد زبانی تنها منحصر به افراد فحاش نیست بلکه این پدیده در تعاملات اجتماعی میان تمام اقشار جامعه رخنه کرده است.
البته اینجا منظور از ناسزا گویی همان بهکار بردن فحشهای رکیک در مناسبات اجتماعی روزمره ونوشته های مان است. مخصوصا در مواقع عصبانیت، بدترین چیزی که به ذهنمان میرسد بگوییم وآنرادر قالب این عبارات رکیک بیان میکنیم. عباراتی که بیشتر آنها شامل فحشهای جنسی هستند. این فحشها اکثرا در قالب نسبت دادن فاحشگی یا مورد تجاوز قرار گرفتن طرف مقابل یا یکی از اعضای خانواده معمولاً مادر ، زن و خواهر، فرد حواله میشوند. نکته قابل توجه در این زمینه، ارتباط مستقیم حدت و شدت به کار گیری این الفاظ و عبارات با زند ه گی در جوار عرف سنتی است. افرادی که در جوار یک عرف سنتی بزرگ شدهاند، بیشتر این عبارات را به کار میبرند. حتی کسانی که در یک خانواده تحصیلکرده یا روشنفکر بزرگ شدهاند و از کودکی با قلم و ادبیات آشنا بودهاند، به دلیل زند ه گی در میان عامه مردم و دیکته شدن این عبارتها به ذهنشان، درمواقع عصبانیت و بحرانها ناخودآگاهشان این همجواری را به سطح میآورد و فحشی از دهانشان خارج میشود. از نظر جامعه شناسی مسئله ا به دید مالک گونه مردها نسبت به زن یا شریک بستر شان بر میگردد. برای کسی که چنین فکر میکند، فرقی هم ندارد که آن شریک مرد باشد یا زن، با میل خود همبستر است یا مورد تجاوز قرار گرفته باشد.از دید تاریخی مردها در گذشته برای تصاحب زنان جنگیدهاند، به این خاطربرقراری رابطه جنسی به معنای تصاحب زن بوده است و این مالکیت پیوسته درجهای از تحقیر شدن تصاحب شونده را نیز با خود داشته است. تفاوت انسانها با بسیاری از حیوانات دیگر در این زمینه، شدت و جنون فعالیت جنسی آنها است. بنابراین مسله برای انسان از همبستر شدن پافراتر میگذارد و به فرونشاندن آتش شهوت میرسد. تصور کنید که تصاحب یک زن که در چنگ یک مرد با دید فوق الذکر باشد، چه خشم و حقارتی برای آن انسان مغلوب ایجاد میکند. باز در اینجا یکی از تفاوتهای اساسی بین انسان و بسیاری از حیوانات دیگر که درجه بالای خودآگاهی و تعقل و تحلیل است، موجب میشود که چیزی به نام کینه در دراز مدت و احساس حقارت ایجاد شود. در همچو جنگها بین حیوانات دیگر، معمولا حیوان مغلوب صحنه را ترک میکند و به دنبال آینده میرود. اما انسان تحلیل میکند، فکر میکند و تحقیر میشود.
به گمان اغلب و با توجه به نحوه زند ه گی انسانهای اولیه، هیچ چیز دیگری تا این حد موجب ایجاد احساس حقارت در آنها نمیشده است. از این رو این احساس عمقدار و پیشینهدار در گذر زمان تبدیل به قوانین ازدواج و قراردادهای جنسی شده است. دانشمندان جامعه شناسی به این باور اند که فحشهای جنسی و نسبت دادن فاحشگی به یکی از اعضای خانواده یک فرد ریشه در همین عقدههای تاریخی بشر دارند. فحاش دقیقا همان مفهوم را در گفتار ارائه میکند که تصوری از حقارت ناشی از تصاحب یک فرد مرتبط یا تحت مالکیت فحش شنونده یا خودش را به او القا میکند. این درحالی است که در جهان امروز دیگر تصاحب یک فرد دیگر به منظور بهرهبرداری جنسی کاری غیر انسانی است. دیگر حداقل کسی نباید افتخار کند که به آن کس تجاوز جنسی کرده است. همینطور برقراری رابطه جنسی با رضایت طرفین از سوی جوامع امروزی محترم شمرده میشود و اصولا فکر مالک گونه و بهرهبرداری جنسی از دیگران، در دیدگاههای مردان متمدن وجوامع مدرن اعمال ناشایسته پنداشته میشوند. اگر کسی امروز چنین هوای در سر داشته باشد، اومریض روانی شمرده میشود و تحت معالجه قرار میگیرد. چنین دیدگاهی با توجه به دستآوردهای فکری بشر، امروزبیماری محسوب میشود.یک بیماری ریشهکن نشده که اثرات زنده ماندنش در فحشها و در طبقات پایینتر جامعه که از نظر فکری هنوز با برخی از سنتهای مرتبط با گذشتههای دور درگیر هستند به خوبی در عادی بودن فحاشیهای جنسی نمایان هستند.
میشود گفت که ارتباط مستقیمی بین سنتگرایی و دوری از عقلانیت، با دشنام های جنسی وجود دارد که میتوان نمونهاش را در جوامعی نظیر جامعه مان ودر کشورهای همجوارهم مشاهده نمود. اما افرادی که به شکلی افراطی وجنونآمیز از این عبارات استفاده میکنند، هنوز به طور جدی اسیر نگاه حاکم وصاحب نسبت به برقراری رابطه جنسی هستند و نتوانستهاند خود را با سیستمی که ارتباط رضایتمند جنسی را محترم میداند سازگار کنند. این افراد سنتی هنوز برقراری ارتباط جنسی از سوی یک مرد با یک زن را تصاحب وی میپندارند و از این رو آن را مایه حقارت میدانند. این درحالی است که در جامعه امروزی، چنین رفتاری مایه شرمساری و حقارت برای کسی میشود که مرتکب آن شده است. در بسیاری از جوامع سنتی از جمله افغانستان هنوز این نگاه بدوی وجود دارد. مثلا اگر دختری در قشلاق یا دور از شهر مورد تجاوز قرار بگیرد، آبروی او و خانوادهاش بیشتر از فرد متجاوز «ریخته» میشود. بدون شک متجاوز یک فرد خطرناک و نهایتا بی ادب و گناهکار شناخته میشود اما تحقیر برای کسی است که به او تجاوز شده است چون نگاه هنوز همان نگاه سنتی وقبیلوی است که فرد متجاوز او را تصاحب کرده است. این دیدگاه در مورد فاحشگی هم صدق میکند. زنی که تنش را معامله میکند، تحقیر میشود اما مردی که طرف معامله است گناه کاری است که هرچه باشد، تحقیر نمیشود. البته اینجا ممکن است این سوال پیش بیاید که چرا مردها را نمیخرند که جواب به بحث برتری جنسی مردان و عاملیت تعیین کننده این برتری در روزگاران قدیم برمیگردد. بسیاری از فحشهای جنسیتی هم در قالب الفاظی که فروبردن آلت جنسی مردانه در چیزی، این نسبت دادن حقارت به آن چیز را به تصویر میکشند. باز در اینجا هم گویی این فرورفتن آلت مردانه در هر چیزی،مثلا فلانم در موتر ،فلانم در رینگ، نشان دهنده تحقیر آن چیز است. این دیدگاه به خوبی ارتباط احساس مالکیت و تصاحب و تحقیر را که از رفتار بدوی انسانها سرچشمه میگیرد، نشان میدهد. چرا که در اینجا مسئله فقط تحقیر آن شی در برابر فحش دهنده است و نه چیزی دیگر. نظریات وجود دارد که « تا زمان افلاطون فحش وجود نداشت، مردم در دعواها همدیگر را می کشتند، افلاطون فحش را اختراع کرد، از آن روز دیگر تعداد قتل ها خیلی کمتر شد. به دلیل اینکه طرفین دعوا عقده خود را با این وسیله تازه اختراع خالی می کردند و احتیاج به شمشیر و نیزه نبود ». صرف نظر ازین حکایات، دشنام نقش اسلحه سرد را دارد .به مردان مردانگی میدهد وبه زنان برابری.خوشبختانه! زمینه فرهنگی و بستر خشونت کلامی در زبان ما به اندازه کافی وجود دارد و در تبارشناسی فرهنگی داوو دشنام و پرخاشگری سوابق درخشانی داریم . علاوه بر آن چه گفته آمدیم آهنگ بیان و حرکات بدنی اهمیت زیادی دارند . برای نمونه میتوان واژه “بچه” را چنان محکم وبا تحقیر گفت که از صدتا فحش هم قویتر باشد. بکارگیری فحاشی صامت با توجه به موقعیت جغرافیائی صورت میگیرد .نشان دادن انگشت شست که در وطن مان حالت منفی دارد درغرب نشان از دوستی و درستی کار دارد. میتوان از بد و بیراه در بیان سخنان عاشقانه ،مهرورزی بهره برد . در تمجید کسی سخن گفت و ناسزائی هم چاشنی آن کرد (عجب مال است ، بی پدر جوره ندارد . قیامت میکند، وامثا ل این...) ، دیده میشود که بیشترین دشنام ها برگرفته از مسایل جنسی، اعضای تناسلی میباشند. آرتور استیون پینکر(متولد 18 سپاتمبر،1954) روانشناس تجربی کانادایی-آمریکایی، دانشمند علوم روانشناسی، زبان شناس ، استاد دانشگاه هاروار، در کتاب خود به نام «پنجرهای به سرشت انسان»، دشنامگویی را به پنج بخش تقسيم میکند:زشتگویی، که نقطه مقابل ادب است و توجه مخاطب را به موضوعی منفی میکشاندبی شرمی بی حیایی، که برای آزردن طرف مقابل به کار میرود.بدزبانی، که تنها برای جلب توجّه و رفتار مردانگی بهکار میرود.دشنام تشدیدی، که برای شدّت بخشیدن به عبارت مورد نظر بهکار میرود ،»تخلیه احساسات، که در مورد رخدادهایی مثل ریختن چای و غیره به کار میرود. علاوه بر این میتوان «دشنام بدخواهانه» را نیز افزود که در جملههایی مانند « خدا جزا میدهدش » بیان میشود.
گذشته از چند وچون مسله، نمیتوان دشنام ها را بطور کامل از زنده گی روزمره حذف کرد اما میتوان در روابط اجتماعی خود را کنترول کرد واز کلمات بسیار زننده وتحریک کننده برای مخاطب استفاده نکرد.
کنترل خود ،به فرایند اعمال کنترل بر اعمال خود به منظوررسیدن به اهداف یا عمل بر طبق رسوم جامعه اطلاق می شود. این توانایی هم در مورد مقاومت در برابرپرهیز ازدشنام و دروغ گفتن و هم در مورد شروع فعالیت های مانند کمک کردن به دیگران جای مناسب دارد.
به دلیل اینکه فحش گویی از اعتبار و شان انسان کاسته و شخصیت او را زیر سوال میبرد و روابط آدمها را تضعیف میکند،نزد دیگران از احترام کمتری برخوردار خواهد شد واین عمل نشان دهنده آن است که گوینده آن روی رفتار و هیجانات خود کنترلی ندارد و نشانه عدم خویشتنداری و ضعف شخصیتی و عدم بلوغ ،هیجانی، نشانه جهل، کم سوادی ،مالیخولیایی و نشانه انحطاط فرهنگی در جامعه نیز میباشد،خلاصه فحش دادن زبان افراد بی فرهنگ،وبی نزاکت است.
ممکن
است ناسزا گویی درد و خشم را کاهش دهد. اما مطمئناً که جنبه های منفی آن بیش
از جنبه های بظاهر مثبت آن است. هیج فرد با فحش وبد اخلاقی نمیتوایند در بحثها
پیروزشوید، وهیچگاه دشنام گویی ذکاوت و زیرکی کسی را اثبات نمیکند،و به هیچ
صورت با فحش وناسزا جلب احترام و تحسین دیگران میسر نمیگردد. از این رو بهتر
است مثبت اندیشی را پیشه کرد وقسمی رفتار کرد که قادر به انجام امور شوید.
مثبت اندیشی نه تنها اکثر دشنام دادن ها را حذف میکند بلکه خوشنودی را به
ارمغان آورده و شخصیت انسان را نیز در خشان تر میکند.
فراموش نکنید که از دهان خارج ساختن دشنام و واژه های دور از نزاکت و ادب،
پرحرفی و بی سلیقگی آسان است. پیش از اینکه سخن بگویید حد اقل به پیامدها و
اثرات نیز کمی اندیشه کنید. چنانچه پس از اینکه حرفی گفتید، متوجه شدید که
گفتارتان توهین آمیز و گستاخانه بوده به عقب باز گشته و موشکافانه نوع تعبیر و
جمله بندی خود را بررسی کنید. به تدریج با اصلاح اشتباهات گذشته خوش زبانی را
تمرین کنید.
سر
انجام راه اصلاح انفرادی فاصله گرفتن از انسانهای بی نزاکت وبد زبان است تا
تحت تاثیر آن قرار نگیرید. روی این ملحوظ بزرگان گفته اند «هرگز با آدم نادان
مجادله نكنيد، تماشاگران ممكن است نتواند تفاوت بين شما را تشخيص دهند». چنین
افراد بد زبان و «کله پوچ» تنها در دشنام دادن استعداددرخشان وبی باک دارند.
.به
همین لحاط ژان ژاک روسوآدمها را به چند کتگوری تقسیم میکند: « آدمها مثل
كتابند،برگرفته از مطالب مختلف.از روي بعضی ها باید مشق نوشت، از روي بعضي ها
جريمه نوشت. بعضيها را بايد چند بار خواند تا مطالبشان را درك کرد، ولي بعضي ها
را بايد نخوانده كنار گذاشت.»
حرف
اخیر اینکه آدمهایی که در محیطی آغشته به عقدهها و حقارتهای جنسی رشد
کردهباشند و به شکل شخصی هم عصبانیت ناشی از این حقارتها رنجشان داده باشد،
فحاشتر هستند و فاصله بیشتری با زنده گی امروزی و نگاه محبت آمیز و انسانی به
مسائل جنسی دارند.