پوهنیار بشیرمومن
آسيب شناسي فرهنگ چاپلوسی
» انسانها هرچه درك بيشتري داشته باشند رنج بيشتر ميكشند»
ار مدت به اين سو ذهنم مصروف اين مسله بودكه چرا انسانها چاپلوسي ميكنند وچرا خودرا اين قدر خورد وحقير ميسازند ، آنهاي كه از هر لحاظ خورد هستند سوال نسيت ، واين چرا ها مرا وادار به پيگيري اين موضوع نمود.ازفرهنگهاي ادبيات دري فارسي چنين بر مي آيد كه چاپلوسی يعني دروغ مبالغه در مورد امكانات جسمی وروحی و علمی افراد از یک خانواده اند وزمانيكه يك انسان بي شخصيت مورد وصف وتمجيد فرار ميكيرد و به او صفاتی نسبت داده ميشود که فاقد آنست آنرا چاپلوسی می گویند در جوامع عقب مانده مانند افغانستان که منابع قدرت و ثروت براساس دوری و نزدیکی به قدرتمداران توزیع می گردد چاپلوسی به مثابه يگانه راه پيشرفت شمرده ميشود. گاه گاهي در جاي خوانده ويا بكوش ميرسد كه گويا افغانها چنين هستند ،تركها چنان و فارسهاو عربها به شكل ديگر ، حرف دقیقی نيست، زيرا نميتوان گفت كه يك ملت در طول تاريخ خود هميشه فرهنگ ثابتي داشته است و تا ابد همان فرهنگ را خواهد داشت. كافي است كه نگاهي به غرب بيندازيم تا ببينيم كه چطور مهمترين خصوصيات فرهنگي اين مردم از 2000 سال پيش تا قرون وسطي و از عصر روشنگري و رنسانس تا كنون و حتي صد سال اخير چه تغييرات شگرف كرده است. اين تحولات عملي و فکری معرف نحوه عكس العمل جامعه و مردم نسبت به تغييرات ساختاري و محيطي است. اين كه تغييرات اخير با اراده و آگاهانه ايجاد شده يا بر اثر اجبار و غيرارادي به وجود آمده، مسالهای اصلی نیست، بلکه اصل واقعه آن اهمیت دارد. بنابر اين نمیتوان گفت كه اين خصوصيات كلتوري، پيوسته خواهد بود، بلكه با تغيير محيط و ساختارها ، رفتار و فرهنگ جامعه نيز تغيير خواهند كرد. وقتي كه تفنگ سالاري جانشين شايسته سالاري باشد و همه مثبت و منفي در انحصار زورمندان باشد، و رابطه چنداني با صلاحيتهاي تخصصي و کار و کوشش نداشته باشد، چاپلوسي مؤثرترين ابزار براي اين نزديكي و تقرب به درگاه زورمندان است.چاپلوسي از اين حيث پديدهاي متناقضنماست، زيرا فردي كه در رتبه و مقام بالاتري قرار دارد، اگر کسب این موقعیت مبتني بر صلاحيت او باشد، در اين صورت نهتنها نبايد از چاپلوسي زيردستان خود خوشحال شود، بلكه ناراحت هم بايد بشود. چرا كه تمجيد و تعريف وقتي مطلوب است كه از سوي افراد از لحاظ سويه علمي بالاتر صورت گيرد . اگر فرد زيردست به توصيف و تعريف از مافوق بپردازد، در حقيقت چاپلوس خود را داناتر وفهيم تر از فرد كه مورد چاپلوسي قرار ميگيرد ميداند و زيردست و مادون با اين سخنان خود میخواهد موقعيت مافوق را قوت ببخشد، در حالي كه به ظاهر تظاهر ميكنند كه از نظر صلاحیتی در موقعيت مادون قرار دارد. به پندار افلاطون «كسانيكه در ايام موفقيت وخوشي ترا ثنا وصفت ميكند ، چيزيكه در تو نيست، البته در روز بد و افتراق از دروغها وبهتان در حق تو دريغ نخواهد كرد». گذشته از اين در بسياري موارد لبه تيز انتقاد متوجه چاپلوس است، در حالي كه لبه تيزتر را بايد متوجه كسي دانست كه چاپلوسي از او انجام ميشود. هرچند اين دو وجه ماجرا هر دو مهم هستند و اگر كسي چاپلوسي نكند، اين ويژه گي منفي ديده نخواهد شد، ولي مسئوليت اخلافي و حقوقي كسي كه مورد چاپلوسي قرار ميگيرد كمتر از چاپلوس نيست. در حاليكه بعضاً چاپلوسي بر اثر مشكلات است. كسي كه كارش در جايي « بند ميماند» و حق هم دارد ،چون حقوق او در حال تلف شدن است، ممكن براي حل مشكل خود چاپلوسي كند. ولي كسي كه از او چاپلوسي ميشود هيچ مشكل ندارد و از لحاظ اخلاقي مسئوليت سنگينتري دارد. ضمن آن كه اين افراد به طور معمول در موقعيت بالاتر قرار دارند و شايسته است كه توجه مسئوليت به آنان بيشتر باشد. نبايد قراموش كرد ،كسی که راست و دروغ برای او یکی است نيز متملق و چاپلوس است. به همين لحاظ ناپليون ميگفت« دنيا پر از پليدي است نه بخاطري وجود آدمهاي بد ،به خاطر سكوت آدمهاي خوب » بدين معني كه سكوت در برابر چاپلوسي مهر تاييد گذاشتن بر آن وسهم گرفتن در ترويج فرهنگ پليدي است.
شكسپير دانشمند انگليسي چاپلوسي را به خوراك ابلهان تشبيه نموده است. براساس اين گفته ،كسي كه از او چاپلوسي ميشود چنان خوشش ميآيد مشليكه به « مار توله بزنند»، اين افراد بي ترديد از ضعف شخصيتي در رنج است، درغيرآن كيست كه نداند، اگر كسي اعتماد به نفس داشته باشد، هيچگاه اجازه نميدهد ديگران در برابرش چاپلوسي كنند و اين عمل را توهين صريح به خود تلقي ميكند. اگر نگاهي به درون وبيرون كشور بيندازيم و يا آغاز سخنرانيها را در محافل مشاهده كنيم ي ، در همه موارد چاپلوسي، چون روحي غالب بر گفتمانهای مذكور ديده ميشود. ميگويند « آنجایی که سخن زیاده از حد زیبا میشود گویا قرار است چیزی پوشیده بماند». شنيدن و خواندن اين موارد، آنقدر خسته كننده و حتي تهوعآور است كه انسان تعجب ميكند چرا فرد صاحب فهم ودانش وقتي در حضورش چنين چاپلوسانه سخن ميگويند، سكوت ميكند وبه اصطلاح «چرت اش هم خراب نميشود»،درين جاست كه تعريف فهم ودانش زير سوال ميرود.در كشورهاي عقب مانده معمولاً فهم ودانش مربوط به مقام موقف است، شايدعقب مانده گي بعضي جوامع از جمله افغانستان نبود سرمايه ملي نه بلكه وجود سازمانهاي عزت طلب وبدون تعهد اخلاقي باشد. اين مصيبت ميتواند علل ديگر همچوعدم تربيت درست خانواده و حسادت افراد چرب زبان نسبت به ارتقاورشداطرافيان خودكه به موقف ومقام رسيده اند قابل توجه است.در محافل افغاني گاهي ديده ميشود كه در سلام و تمجيد و القاب ، جملات پوچ را قطار ميكنند كه حوصله شنونده را سر ميبرد، در تمامی اینها چيزي جز نمودها و رواج چاپلوسي را نميبينيم. چاپلوسی یک صفت ژنتیکي و یک عمل غریزی است واكثرا مربوط به تربيه فاميلي فضاي خانواده گي نيز ميشود ، لذا امکان تغییر آن در فرد نا ممکن بنظر ميرسد .اما تغییر آن در جامعه نیاز به غلبه فرهنگ انساني دارد. از آنجایی که در كشور ثبات سياسي وجود ندارد ودر اريكه قدرت اكثراراذيل و اوباشان تكيه زده اند، لذا غلبه بر چاپلوسان كار سهل وآسان نيست.ازين رودرهمه جا فرهنگ چاپلوسي حكمروايي دارد و آن چه حكايت ازچاپلوسي افغانان در كشورهاي متمدن دارد، اين همان داغهاي «چيچيك» است كه برخي وطنداران مان به حيث به اصطلاح «ميراث گرانبهاي فاميلي » شان با خود به اين كشورهاآوردند ومشغول عرضه كردن آن هستند. كسي مصروف چاپلوسي است وكسي نيازمند چاپلوسي. جالب است زمان مرحوم ببرك كارمل گفته بود كه او به قوم پشتون منسوب است( باوجود آنكه در آن زمان مسله قوميت چندان اهميت نداشت) وبه تعقيب آن در لويه جرگه به پشتو صحبت كرد. بعد ازآن صحبت چنان بازار منسوب سازي گرم شد كه تصور نميشد ، هنوز بخاطرم است، كسي همان وقت خود را غلجي ساخت ديگری خود را الكوزي ويكي هم محمدزي و...،همان وطندارن مان با به قدرت رساندن رباني و مسعود ( ديروز ايشان را اشرار بي فرهنگ خطاب ميكردند وامروز استاد توانا...) رخ ديگر سكه را به منظور رسيدن به موقف ومقام بازي كردند. منظور اينست كه بخاطر موقف ومقام برخي آدمها هويت خودرا هم تغير ميدهند، به قول داكتر داود رواش « خدا اينها را جور كند». به هر حال چاپلوسی در طبقات بالا کمتر و در طبقات پايان بیشتر مشاهده می شود، به دليل اينكه اقشاروطبقات از لحاظ اقتصادي واز لحاظ ژنتیکی با هم متفاوت هستند.از ديدگاه علم جامعه شناسي در جوامع كه مسله فرد وفرديت به مفهوم واقعي آن حل نشده باشد اقرادهويت خودرا در وابستگي در جمع ويا شخصيت هاي نامدار ميبينند.در آن كشور كه رسيدن به مقام و موقف از طريق گروه خاص ويا سازمان خاص باشد وليافت وشايستگي چندان اهميت نداشته باشد يكي از طرق رسيدن به پستها ومنصب ها ي اجتماعي وسياسي ويا دلخواه شان چاپلوسي،چون يگانه راه بدون زحمت ومصرف است . ولتر به اين باور بود «كسانيكه چرب زباني مهارت دارند اكثرا نيات ناپاكي را در قلب خود دارند». چاپلوسي هنر افراد است كه از راه هاي معمول موفق به دريافت هدف خود نميشوند وبا پيشه كردن چرب زباني، چغلي وديگر رذايل متوسل ميگردند.آنهاي كه داد از اسلام ومسلماني ميزنند بايد بدانند كه قرآن نيز اين اعمال رذيلانه را محكوم ميكند چنانچه در آیات ۲۰۴ و ۲۰۵ سوره ی بقره آمده است:
« برخی انسان ها هستند که گفتار فریبنده شان تو را به شگفت می آورد٬ و می خواهند با زبان بازی به متاعی در زنده گی دنیا برسند٬ و خدا را بر اثبات حسن نیت خویش گواه می گیرند٬ درحالی که سخت ترین دشمنان خدا هستند.و چون به حاکمیت برسد٬ تلاش می کند تا در زمین تباهی کند و نعمت و نسل را نابود کند٬ در حالی که خدا تباهکاری را دوست ندارد«.
در هر صورت چاپلوسی، ناشی از حقارت شخصیت فرد یا به گمان خود آنان، ره آورد زرنگی و هوش و تدبیر ایشان است چنين افراد در خود احساس بي ارزشي ميكنند، براي جلب توجه به چاپلوسي ديگران رجوع ميكنند .چاپلوسي از جمله مصيبت هاي است كه روابط نورمال مردم را در جامعه برهم ميزند واين پديده از يكطرف شنونده را به فخرفروشي وادار ميسازد واز جانب ديگرعزت نفس را ازگوينده ميگرد. اين افت مانع پيشرفت سالم ابتكار در هر سازمان و دولت ميگردد. در تاريخ چهل سال اخيركشور مان ديديم كه عاملين اين پديده منفي بارها باعث به بيراهه كشيدن دولتها، رهبران وحتي سقوط دولتها گرديده است. همين اكنون تمام رذايل اخلاقي از جمله چاپلوسي به اوج خود رسيده كه همه راه هاي بازسازي فرد وجامعه را مسدود ساخته اند وتباهي وفساد را درچهره هاي مختلف توسعه ميدهند. چاپلوسي باعث ميگردد تا چاپلوس شونده مغرور ومتكبرشده واز حالت طبيعي خارج گردد،در حاليكه انسان سالم وبا اخلاق نقاط قوي وضعيف شخص ويا اشخاص را بر ملا ميسازد واز اين طريق به ديگري فرصت خودشناسي از ديد ديگران ميدهد. اساساًنقش نقد وانتقاد بر همين اصول استواراست تا ديگري به باز شناسي خود از ديدگاه ديگران بپردازد. به دليل اينكه آدميان در زنده گي با برخي پديدها عادت ميگيرند ودر حقيقت به طبيعت دوم آدم مبدل ميگردد. به اين خاطر به سهولت راه وروش غير مطلوب را پيشه ميكند وسر انجام از جاده اخلاق وانسانيت بدر ميشود.همچنان هستند چاپلوسان كه نه تنها از كرده هاي خود خجل وشرمسار نيستند، بلكه به حدي خود خواه واز خود راضي اند كه به اعمال ننگين خود افتخار ميكنند ومنتظر تقدير وتمجيد نيز هستند.به خاطر بايد داشت ، همه كسان كه در شرايط دشوار وطن مان از اعمال زشت وبحران ساز خود شاد اند وبا ريختن خون هر افغان قدح هاي مستي وجنون را بلند ميكنند ويا مردم را تحريك ميكنند كه آنها را با قلم ويا سخن ، در مقابل اعمال بد كه انجام داده اند تمجيد كنند ، دير يا زود مورد خشم مردم قرار خواهند گرفت. بقول شاعر :
زهواداری ماوتوچومستغنی است یار - ای رقیب این چاپلوسی و لوندی تا بکی ؟
درپهلوي اين، تعليم و ثروت انسانهای چاپلوس را تواناتر در امر چاپلوسی می کند و هویت اورا تغییر نمی دهد. اما تعليم وجامعه پذيري و افزایش رشد اقتصادی در جامعه شرایط را برای به قدرت رسیدن انسانهاي نورمال مهیا می کند . فقر اقتصادی و فقر فرهنگی در جامعه شرایط را برای عرض اندام و به قدرت رسیدن « جند كها» ودلقكها فراهم میکند. در جامعه نیز توسعه تعليم و رشد اقتصادی شرایط را برای به قدرت رسیدن افراد شايسته و باوجدان وغیر چاپلوس مهیا می کند. درنتیجه فرهنگ صداقت وراستي وسعت می یابد. يعني تغير در فرهنگ جامعه باعث تغير در افرادجامعه ميگردد. يكي از بهترين ميتودهاي زود ثمر ،جلوگيري اين پديده گوش ندادن وجواب مثبت ندادن به عملكرد چاپلوس است. زيرا اين تيپ آدمان ميبينند كه متاع شان بازارندارد .مجبور ميشوند تا راه وروش خود راعوض كرده و تجديد شخصيت شوند.ودر نهايت تا وقتي كه از روشهاي عادي نتوان حق و حقوق خود را بدست آورد، و ارادت سالاري در جامعه بر لياقتسالاري غلبه داشته باشد، سلسله مراتب مديريت و قدرت بر اساس شايستگي نباشد و دستيابي به منابع مقام اجتماعي از قبيل قدرت و ثروت و منزلت بر اساس خلاقيت و ابتكار نباشد و نهادهای كنترول موثر حضور نداشته باشند، چاپلوسي مهمترين شيوه و وسيله براي رسيدن به اين مقامها خواهند بود. درمجموع چاپلوسي به عنوان جزئي از فرهنگ، پاسخي است به وضعيتهاي ساختاري مذكور و شيوهاي است مهم براي تطبيق با محيط اجتماعي. برای از میان بردن چاپلوسی راهی جز اصلاح ساختارهایی که آن را ایجاد میکندنیست.
به امید روزی که چاپلوسي و نادانی از میان افغانان ومردم جهان رخت بربندد و نور دانش و آگاهی بر همه زمان ها سايه افگند.