نویسنده : مهرالدین مشید
نمازتجسم عینی ارادۀ الهی و ممثل عقل فعال انسانی است
این که اولین ماده چگونه آفریده شد، خود پیدا است یا خدا پیدا، چطور تکامل نمود و در تحولات بعدی بالاخره کهکشان ها، منظومه های شمس، سیاره ها و اقمار چطور از آن بوجود آمدند یا به چه میزانی فرضیه های دانشمندان غربی مانند کوپرنیک، پلانتیزمل، لاپلاس و ... در مورد تکامل کاینات صادق است و یا این که دریافت های تازۀ علمی فرضیه های یاد شده را دگرگون خواهد کرد یا خیر. هنوز دستان علم و آگاهی بشر بدان نرسیده است و اما آگاهی بشری باب های مجهولات در این زمینه را اندکی گشوده و دراز راۀ ناهموارش را دست کم دق الباب نموده است؛ اما تا هنوز کوه و کتل های فراوانی فرا راۀ دانش قرار دارد . با توجه به این دشواری ها زود است که در موجی از این دشواری ها کلافۀ سر درگم تکامل ماده را باز کرد، پرده از تکامل جیولوژیکی زمین و سایر سیاره ها برداشت و با زبان علم از تکامل بیولوژیکی و تکامل سوسیولوژیکی زمین داد سخن راند . رمز های پیچیده و مفاهیم غامضی در این باره وجود دارد که در این میان چگونگی تکامل ماده از حالت مادۀ بدون حیات به مادۀ زنده و تکامل انسان و بالاخره تکامل اجتماعی انسان از جمله مهمترین آنها به شمار میرود . حال بر دانشمندان است تا ماده را در زیر ذره بین دانش به تماشا گرفته و از راز جهش ماده به حیات و تکامل حیات انسانی و اجتماعی پرده ها بردارند . این در حالی است که انسان تا کنون درنیافته ماده تحت چه گونه تعاملی یک باره جامۀ حیات بر تن کرد و در نفخ دیگری بصورت حیوان و در نفخ دیگربصورت انسانی درآمد . دانش بشری برای فرار از ناآگاهی تنها استدلال کرده که ماده این روند پیچیده را در صد ها هزار و حتا میلون ها سال پیموده است .
در میان این همه دراز راۀ دشواری ها در برابر دانش بشری یک امر ثابت وجود دارد که دانش بشری هم صدا با دین آن را پذیرفته است که همانا قانونمندی های عام در هستی است که بصورت منظم چرخ آفرینش را از گذشته های دور بدین سو به گردش در آورده است . ماده هم در بستر این قانونمندی آفریده شده است وبدون تردید آفرینش آن نه در بستر؛ بلکه در متن این قانونمندی عام شکل و صورت یافته است و بر اقتضای قانونمندی عام آفرینش رو به تکامل نهاد . تکامل آن مرهون حرکتی است که با آن زاده شد . این حرکت چیزی را به نام جوهر یا عرض نشناخته و با مفاهیمی جون کمی و کیفی چندان سازگار نیست؛ زیرا کمال ماده از اولین مرحله تا آخرین آن مرهون حرکت درونی قانونمندی عام هستی است که از آن زاده شده است .از همین رو ماده عنصری سیال و متحرک است که تمامی اجزای آن متحرک بوده و چیزی به نام سکون در آن وجود ندارد که بتوان با تقسیم بندی هایی چون جوهر و عرض به آن استناد کرد . این قدر می توان گفت که حرکت جوهری دلالت آشکاری بر حرکت خود به خودی ماده دارد که آن را در روند پیدایی خود از قانمندی عام هستی به ارث برده است. طرح دیالیکتیکی پیدایش ماده شاید نتواند، پاسخ روشن و علمی برای خلقت آن بدهد؛ زیرا از دیدگاۀ ماتریالیزم دیالیکتیک سنتز در نتیجۀ تضاد درونی شی میان تز و انتی تز رخ مینماید. هنوز سوال ها ومجهولات فراونی پیرامون خلقت اولین ماده موجود بوده و این در حالی است که هر نوع تعامل دیالیکتیکی ماده بعد از خلقت آن مورد بحث است . این که چگونه سنتر اولین ماده در یک تحول استثنایی خارج از زمان و مکان تحقق پیدا کرد و بعد زمان و مکان پس از ظهور ماده معنا پیدا نمود و اما این قدر میتوان گفت که زمان ظهور ماده را زمان صفری خواند و از همین رو معجزه زمانی به وقوع می پیوندد که که زمان به صفر تقرب پیدا کند . این به معنایی آن است که قدمت زمان و مکان با ظهور ماده سرو کار دارد و در حقیقت قدمت هر سه بصورت موازی تحقق می یابند که قدمت هر سه نسبت به ذات باری یا نیروی فوق طبعیت که هنوز شناسایی نشده و در غیب قرار دارد، موخر است؛ زیرا غیب و شهود اولی پدیده و دومی پدیدار است . هر زمانیکه پدیده یی پدیدار میگردد، از غیب به شهود می پیوندد . آن نیرویی که هنوز در عقب تمام علت ها قرار دارد و در یک پروسۀ استثنایی " کن فیکن" در ظهور اولین ماده نقش اصلی دارد و ماده تحت فرمان (امر) او از حالت عدم به حالت شهود رخ نمود . این رخ نمایی ماده خواسته و ناخواسته (طوعا و کرها) به دستور او صورت گرفت، از آن به بعد تحت قانونمندی عام هستی هر روز سیمای دیگری ( کل یوما هو فی شان) به خود میگیرد و متکامل تر میگردد . نیروی مذکور غیر مادی بوده و این نیرو هر چند با قوت و ارادۀ انسانی رابطه دارد و اما قوت وارادۀ انسانی منشای مادی و معنوی دارد و اما نیروی الهی منشای معنوی کامل دارد که مبرا از قانونمندی ماده است . مهمترین دشواری دانش امروز ایجاد رابطه میان هر دو است و هنوز بشر نیافته است که چه حلقه یی این رابطۀ مرموز را بهم پیوند داده است. گیریم فرشته هایی وصل کنندۀ این پیوند هستند، باید دریافت و شناخت که فرشته ها چه موجوداتی اند . سوال های زیادی از این دست وجود دارند که هنوز سر به مهر مانده اند . آنچه مسلم است اینکه قانونمندی عامی در کا ینات حاکم بوده و
این قانونمندی، نظم فراگیر در هستی، تاریخ، جامعه و انسان را بوجود آورده است که از ذره تا کاینات بصورت دوامدار و هم آهنگ بدون اندکترین سکتگی در تار و پود آن ها جریان دارد . اندکترین رکود در خوردترین عناصر تمامی عناصر آن را متاثر میگرداند؛ اما با تفاوت این که قوانین مزبور در هستی ثابت و لایتغیر بوده و اما در انسان ، جامعه و تاریخ متغیر بوده که نقش ارادۀ انسان را بصورت دینامیک در روند تکامل جامعه های انسانی نشان میدهد . در متون دینی از این ها به نام سنت الله و فطرالله یاد آوری شده است . از همین رو هستی بدون هر گونه قید و شرط ناگزیر به پیروی از قوانین موجود در هستی است و اما قوانین مزبور در انسان به دلیل آگاهی و اراده ییکه دارد و در برابر آن مسؤول خوانده شده است، ثابت نبوده؛ بلکه دگرگون پذیر هستند . این دگرگون پذیری ها هم تابع یک سلسله قوانینی اند که عدول از آنان جنگ با خواست های فطری انسان خوانده شده اند . هرگونه مقابله در برابر آنها نه تنها رهگشا؛ بلکه خطر آفرین نیز است . به گونۀ مثال هر گونه مبارزه برای محو ا حساس گرسنگی یا تمایل ملکیت و ... نه تنها که منطقی نیست، به نتیجه هم نمی رسد . این گونه مبارزه مقاومت های شدید و غیر قابل پیش بینی را در انسان ها بر می انگیزد و حتا جوامع را به سوی فاجعه آفرینی به پیش می برد . در کنار این سنت عدل الهی در تاریخ و جامعه طوری است که این احساس و تمایل را از افتادن در پرتگاۀ جهانخواری رهایی می بخشد . از همین رو است که عدل متضمن بقا و ظلم متضمن نابودی یک جامعه است . سنت الهی در هستی و جامعه بر بنیاد عدل اساس گذشته شده است ، هر زمانیکه دیوار عدالت در جامعه یی فرو افتد، دیر یا زود از هم گسیختگی های عمیق اجتماعی در آن آشکار و بالاخره ساختار سیاسی آن را نابود میسازد.
تمامی دگرگونی ها در هستی، جامعه و تاریخ برخاسته از متن قوانین الهی در آفرینش است که از آیۀ " همه چیز در مدار های معین خویش شناور اند" (1)برخاسته است. عناصر گونه گون در طبعیت با وجود رنگارنگی ها در مدار هایی شناور اند که بروز اندکترین فتور در مسیر آنان سبب از هم پاشی تمام آفرینش میگردد . از همین رو هستی بر بنیاد قیام، رکوع، قعده و سجده یا عصیان پیهم، انعطاف هدفمند، استقرار سازنده و سر نهادن به پای قانون عام آفرینش بنا یافته و بصورت کل گفته می توان که دو اصل ا نقلاب و استقرار مضمون ابدی آفرینش است که در عقب هر انقلابی یک استقرار هدفمند و با شکسته شدن هدفمندی های آن بصورت فوری به پای دگرگونی تازه یی می لغزد . در صورتی کار جهان به سوی بی جهتی و بی هدفی میرود، هر تغییری در راستای ویرانی دیگر راه می پیمانید و اگر کار جهان به سوی هدفمندی ها به پیش رود و بروفق قانون طبیعی و الهی به پیش رود . در آن صورت هر دگرگونی بصورت خود به خودی و آرام به سوی سازنده گی ها به پیش میرود . از همین رو نمادی ترین عبادت است که گرۀ ناگسستنی با سرنوشت انسان، جامعه و تاریخ او دارد .
نمازگزار هر از گاهی که در نماز می ایستد، تمامی ذرات وجود او در مدار های معین به تسبیح در می آیند و گویی به اقتدای او پرداخته و او را در محراق توجه خود قرار میدهند . این حالت ذرات را به نوعی دگرگونی دچار کرده و تحول آن را می توان در نمازگزار نیز مشاهده کرد . هرگاه چنین تحولی واقعی باشد، اثر قابل توجهی بر نمازگزار بر جا میگذارد . به معنای قرآنکریم اثر سجود در سیمای مومن به وضوع مشاهده میگردد . از همین رو زمانیکه رجوع به حق اخلاصمندانه و آگاهانه باشد، اثرات معنوی آن چنان ذرات وجود او را تغییر میدهد که حتا مدار های تسبیح آنها را تحت تاثیر قرار میدهد . از همین رو بود که در هنگام القی وحی سیمای پیامبر تغییر میکرد و لرزه بر اندامش جاری میگردید . انسان در هر نماز افق تازه یی از اثر گذاری های سودمند معنوی را باید به استقبال بگیرد تا از نماز را از اسارت تکرار رهایی ببخشد . هرگاه نمازگزار از رسیدن به افق های تازه به تازه در هر نماز عاجز گردد، بداند که نماز بر او اثر نگذاشته و با تکانی جدی دماغ، دل و پنج حس خود را در منصۀ آزمون های جدید تر قرار بدهد تا با رجوع تازه و درآمدی دیگر به شرب دمادم دست یافته و لذت اثرپذیری ها درک و لمس نماید . از همین رو نماز نردبانی است که انسان را پله به پله به آستان خدا وحقیقت نهایی نزدیک میسازد . نماز در واقع تجسم عینی ارادۀ الهی و ممثل عقل فعال انسانی است . گزاف نیست که شاعر گرانمایه یی سروده است : "نقش معکوس نگین از سجده میگردد درست -- سرنوشت واژگون را راست میسازد نماز" نماز در واقع سمبول حیات بوده و حرکت انسان و جامعه را در فراز و فرود به نمایش می گذارد . نماز گزار در هر نماز قیام تازه، رکوع ، قیام و سجدۀ تازه را نه تنهاکه به تصویر باید بکشد؛ بلکه در راستای عملی کردن آن نیز گام های جدی بگذارد . نمازی که در زنده گی و سرنوشت فردی و اجتماعی انسان اثر گذار نباشد ، نماز نیست . این نماز شاید به قول علی شریعتی بزرگ "تربیت بدنی " بیش نیست . نماز گذار باید پس از هر نماز اثر قابل ملاحظه یی از تغییر را به تماشا بنشیند . چنانکه فاطمه زهرا میگوید : زمانیکه پیامبر قامت میگفت، قیامت برپا میگردید . چه سخن جالبی است که پرده از رمز آرایی اجتماعی نماز برداشته است و نماز را نماد و تجسم عینی قامت افرازی و قیامت برپایی مومنان عنوان کرده است؛ یعنی نماز بزرگترین قامت آرایی مومن است که پی آمد هر آغازش قیامتی و ادامۀ آن رستاخیر دمادم است، برای سازنده گی های برتر؛ یعنی هر قامتش قیامتی بر پا میکند و قیامتش جهانی را برای استقرار تازه به آزمون میگیرد . این روند چنان در قاموس نماز سریع است که استقرارش در دمادمی از قامت آرایی ها به قوام ابدی میرسد . در غیر این صورت نماز، نماز واقعی نبوده و تکرار چنین کار بی هدفانه هر چه که عنوان شود، جز تکراری غیر احسن و نابکار چیز دیگری نیست. آنانیکه نماز ادا میکنند و بعد مرتکب جنایت می شوند، نه تنها که خود جنایتکار متکرر اند؛ بلکه نماز را هم در جنایت خود شریک میسازند . نماز گذاران حق داردند تا همچو خاینی را حتا از ادای نماز برحذر دارند تا سایر نماز گزاران از مظان اتهام بدنمازی رهایی یابند؛ زیرا نماز تنها یک مکلفیت فردی نه؛ بلکه یک مکلفیت اجتماعی نیز است . در هنگام ادای نماز تنها یک من نیست که به برای تعهد تازه به پیشگاۀ خداوند ایستاده می شود؛ بلکه هزار ها من در عقب او اقتدا میکنند . این من ها برخاسته از اقتدار هزاران هزار حجره است که از پشت ذرات قانونمندی و بهم بافته در عقب آن سر می کشند . ذراتی که تسبیح گویان به سوی خدا در حرکت اند و در نماد خورد ترین پروتون ها ، نیوترون ها، الکترون ها و مالیکول ها هدفمندی های کوچک را به هدف مندی های بزرگ متصل میگردانند . اندکترین رکود در حرکت آنان سبب می شود تا حرکت عام هستی به سوی هدفمندی برتر تهدید به توقف شود . با این تعبیر در هنگام نماز تنها "من"نمازگزار نه؛ بلکه ملیون ها " من" به تعبیر شاعر " که من خموشم و اندر درون من غوغاست" او را در حرکت بی پایانی یاری واقتدا مینمایند . اندکترین بی اعتنایی من اولی تمامی تصامیم و ارادۀ ملیون ها "درون من" را تحت شعاع قرار میدهد که مسؤولیت فردی نمازگزار را با مسؤولیت های اجتماعی او رقم میزند . از همین رو است که قرآنکریم می گوید : "به نماز نزدیک نشوید، زمانیکه نشه و بی خود باشید" اشاره به کلمۀ " سکارا" اشاره به نوعی از خود بگانگی های انسانی است که او را به پرتگاۀ نابودی سوق میدهد . شاید پرسیده شود که چگونه پرتگاهی ! پرتگاهی که اکنون ده های رهبر نمای جهادی سابق و فرماندهان ستمگر آنان سخت در لجن آن افتاده و دست و پا میزنند . شماری ازاین ها با دست یازی به ترفند های ناشیانه و خیلی جبونانه می خواهند، هویت اصلی خود را در زیر ریش های بلند و کوتاه مخفی نمایند و با وعظ های دروغین پردۀ حقایق از سیمای اسلام عزیز را به زیر افگنند تا باشد که بدین بهانه پرده ها بر سیما های جنایتکارانه و غارتگرانۀ خود برافگنند . در حالیکه فریب شان با دین خیلی درازتر از ریش های بلند و دراتر از ریش های پهن آنان است . این ها که اسلام را ابزاری برای جنایتکاری ها و غارتگری های خود پنداشته اند و حتا از جنایت کردن در حق نماز هم باک ندارند . در حالیکه خداوند برای این ها گفته است :" به نماز نزدیک نشوید، زمانیکه نشه باشید" این ها فکر کرده اند که نشه بودن، تنها از نوشیدن شراب برخاسته که قرآن به تاکید از حرمت آن سخن گفته است . کاربرد واژۀ سکر و سکارا در قرآنکریم بصورت نمادین به شراب بوده که دلالتش عام است؛ یعنی هر شی و هر انگیزه یی که سبب از خود بیگانگی انسان شود یا او را از عمل خوب بدور بدارد و هر نماز ش تا نماز دیگر در زنده گی اش اثر گذار نباشد . نه تنها که نماز نیست؛ بلکه قرآنکریم به تاکید حکم کرده است که در چنین حالتی به نماز نباید نزدیک شد . نزدیکی به نماز در این حالت نه تنها که کلید هدایت را از نمازگزار میگیرد؛ بلکه هزاران مقتدی نامریی در عقب او را به سوی بیراهه نشانه می گیرد و حتا حرکت ذرات وجودش را که تسبیح گویان به سوی خدا در حرکت اند و عقربۀ نظم در نظام آفرنیش را به حرکت در می آورند . به کلی متاثر گردانیده و حتا قانونمندی ها در نظام آفرینش را خطر ساز میسازند . مداومت این ها به این گونه خطر سازی ها نقش سازندۀ انسان را بحیث نائب خداوند در هستی زیر سوال برده و او را برای ادای اجرای چهار رسالت و چهار مسؤولیتش خنثی و بی تفاوت میگرداند. تاکید قرآنکریم به طمانیه و آرامش در نماز که از آن به "خشوع"یاد کرده است . اشاره به حالتی است که می تواند، جلو مستی های ناباب و بی حرمتی ها و بی اعتنایی های او را نسبت به نماز بگیرد و بصورت کل بار خودبیگانگی ها را از شانه های او به زیر افگند و قلبش را به سوی هدایت صیقل نماید . هزاران ارادۀ استوار در عقب ارادۀ او که از نزدیکی های "حبل الورید" منشاه گرفته است، با ارادۀ اوبصورت هم آهنگ و منظم پیوند می یابند. پیوند این اراده ها با ارادۀ واحد آگاهانه است که همپا با نظم آفرینش در مشی البه شناوری می پردازند . عدم پاسخ به ندای ارادۀ پاک انسانی سرباز زنی از همپایی با نظام آفرینش و ترک اطاعت صادقانه است . سرباز زنی از این قانون فطرت تلاش ها برای دست یابی به خودآگاهی های انسانی، جغرافیایی و تاریخی را به کندی مواجه کرده و به عکس راه را برای غرق شدن انسان در لجنزار از خود بیگانگی های پیهم سقوط میدهد . در این حال قلب به مثابۀ مرکز تصمیم گیری های مهم و حیاتی از تصمیمگیری های شفاف بازمانده و با بیماری های پیهم دچار می شود . بر عدم رضایتش هر چه بیشتر افزوده و به بیماری مزمن روانی مصاب میگردد که هرگز عطش آزمندی هایش فروکش نمیکند . این عدم رضایت در حال افزایش ناشی از عدم تمایل هزاران هزار ارادۀ مخفی در وجود او است که هر آن بی صبرانه او را از عمل بد برحذر میدارند. آتش این گونه نارضایتی ها در همچو انسان ها چنان زبانه میکشد که عطش ثروتجویی ها و قدرتجویی آنان را شعله ورتر میگرداند و بدون آنکه بدانند، در آتش آن میسوزند وبا همه دارایی ها از زنده گی رنج میبرند .
این حالت تا زمانی وجود دارد که اراده از مدار اصلی خود بدور بوده و در محور سر درگمی ها لالهان است . این امر ممکن هم نیست؛ زیرا ارادۀ انسانی بدون پیوند با حرکت هزاران عنصر متشکله درونی وجود او نمی تواند، بصورت مستقل عمل کند . بعید نیست که شماری ها بگویند که این اراده ها چه چیزی بوده و چگونه ظاهر می شوند . هر کسی با کلمۀ وجدان آشنایی دارد و قبول دارند که وجدان قاضی آگاه و غیر وابسته است که هر آن آدمی را از کار های بد پرهیز و اعمال زشت او را محکوم کرده و به تنبه اش می پردازد . این اراده های گوناگون گرۀ ناگسستنی با آن حرکت اولین ماده دارد که بصورت عام از جوهر تا عرض وجود آن را فرا گرفت و در تار و پود آن راه یافت . اراده در واقع نیرومند ترین قابلیت ماده بود که پس از سال های فراوان در وجود انسان تجسم عینی پیدا کرد . این نیروی سرشار انسان را به مقام نیابت رساند و نسبت به سایر حیوانات برتری بخشید . اراده تجسم عینی عقل فعال است که در یک آزمون نمادین توانایی ها و ظرفیت های انسان را در برابر شیطان و جهل در حضور فرشتگان به نمایش گذاشت . به هرمیزانی که این اراده از نیروی سرشارانسانی برخوردار و از کمک عقل برخوردار باشد، به همان اندازه موفق تر عمل کرده و مسؤولیت پذیری انسان را معنای بیشتر می بخشد . این اراده قابلیت پیوستن بیشتر به ارادۀ جهانی را دارد . رمز پیروزی جامعۀ بشری هم وابسته به پیوستگی هر دو اراده است . از همین رو انسان دارای چهار رسالت تاریخی چون انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی بوده که چهار مسؤولیت مهم را در روشنایی خود آگاهی های انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی در آن به کنکاش می گیرد . با توجه به صداقت در برابر این چهار رسالت و مسؤولیت است که ارادۀ انسانی تا سرحد تقدیس شفافیت پیدا میکند و نور رهایی انسان در کردار، پندار و گفتار او پرجاذبه و شورانگیز تجلی مینماید .
11 مارچ 2012
1 – سورۀ یاسین