نویسنده : مهرالدین مشید

 

نباید بیش از این بهایی برای ویرانی این سرزمین پرداخت

 

کتابی را  خواندم و شگفت زده شدم که از  افغانستان و افغان سخن زده بود و از زبان پیدا و ناپیدای آن آشکار بود  که نویسنده خواسته  تا زیر این نام تمام قربانی های این ملت را توجیه کند و همه از دست دادن ها برای ویرانی بیشتر آن را افتخاری فراتر از آن تلقی نکرده است که از افغانستان بود و بحیث افغان مرد . به این بهانه سخن از سرزمین هایی به میان آورده است که امروز افغانستانش می خوانند،  دیروز خراسانش می خواندند و پیش از آن آریانا یا ایران؛  سرزمین کهنی است که باشنده گان آن بیشتراز 5000 سال از امروز در آن زنده گی داشتند و دارند. دانشمندان به اساس تحقیقات تاریخ را به دوره تقسیم کرده اند . دورۀ قبل از تاریخ وبعد از تاریخ . دورۀ قبل از تاریخ به زمانی گفته شده که تا کنون اسناد و شواهدی تاریخی پیدا نشده که دلالت به مدنیت و فرهنگ و چگونگی زنده گی مردمان آن نماید؛ گرچند آثار یافت شده از مغاره های "قره کمر" از تمدن ابتدایی تا پیش از 20 هزار تا 40 هزار سال پیش از میلاد در این سرزمین پرده برمیدارد و به دورۀ پیش از تاریخ تعلق گرفته است  که هنوز ناروشن مانده است . دورۀ بعد از تاریخی یا دورۀ تاریخی به زمان های گفته شده که اسناد و شواهد باستانی کشف شده دلالت آشکاری برنوع تمدن و فرهنگ و چگونگی زیست انسان ها در قدیمی ترین دوره ها داشته است .  نظر به آثار بدست آمدۀ باستانی باشنده گان این مرزو بوم از پنجهزار سال بدین سو دارای مدنیت و فرهنگ بوده که اولین دولت آریایی بر میگردد به پادشاهی یما یا جمشید که قبایل مختلف آریایی برای اولین بار در یکی از نوروز های باستان او را به پادشاهی برگزیدند .

بعد از اولین دودمان های آریایی سلسلۀ اسپه ها، پارتها یا ماد ها و هخامنشی ها در این سرزمین یکی پی دیگری دولت های مقتدری را تشکیل دادند . تمدن آمو دریا از مدنیت ویدی ها و تمدن اوستا از دوران های شگوفایی عصر اوستایی آریایی های قدیم بوده که آثار باستانی یافت شده از "موهنجودهرو" ، "هرپه" در بلوچستان، "آی خانم" در این سوی آمو دریا  و بگرام گواۀ روشنی بر تمدن های مذکور است؛ گرچند دانشمندانی از تمدن هایی پیش از اقوام آریایی بحث میکند که بخش ناشناخته وکم شناخته شدۀ باشنده گان این سرزمین است . کتاب های بازمانده به نام های گات ها مرکب از گاتا، اوناویتی، گاتا اوشتاویتی، گاتاسنیتامینو، گاتاوخشراترا و گاتا واهشتیمو، مهاباراتا مرکب از مادا، مالا، ومالاوا یا ایشت ها میباشند که یشت ها در قالب سرود های ویدایی در آریای قدیم سروده شده و به نام سرود های ریگوید معروف اند . این سرود ها بصورت مجموعی به نام های "ریگ وید"، "بجورید"، "اتروید" و"سام وید" یاد شده اند که دانشمندان "ویدگ و "ودا" را  دانایی ترجمه کرده اند و این سرود ها بوسیلۀ دانایان آریایی سروده شده اند؛ اما چیزی که بدیهی است و در سنگ نوشتههای هخامنشیان نیز آمدهاست وجود امپراتوری مقتدر هخامنشی است که قلمرو وسیع آن تا رود سند(بلوچستان) در شرق میرسیده است. در سدهٔ ششم پیش از میلاد، کورش بزرگ، شاه خوشنام و مقتدر هخامنشی قلمروی فرمانروایش را در سرزمینهای شرقی توسعه داد. وی از مسیر پاروپامیز( درۀ کابل تا غزنی)  به سوی باختر(بلخ)  پیش رفت و در سر راۀ خود کاپیسا (شهری باستانی در شمال کابل) را ویران کرد. سپس گنداره را تسخیر و از آنجا رهسپار سرزمین زرنگ (سیستان) شده و مردم آریاسپ آنجا را زیر فرمان خود در آورد. بگفتهٔ هرودوت، تاریخنگار یونانی، تسخیر سرزمینهای آسیای میانه بدست کورش بعد از شکست سرزمین لیدی در ۵۴۷ پیش از میلاد و قبل از لشکرکشی به آشور در ۵۳۹ پیش از میلاد روی دادهاست.[۱۱]  در این زمان در سرزمین های کنونی خراسان قدیم ساتراپ باختریش(ولیعهد هخامنشی )ها گاهی یا جانشینانش مثیشته|mathišta  حکومت مکیردند تا آنکه آخرین سلسلۀ هخامنشی ها در 330 میلادی به دست  اسکندر مقدونی سرنگون گردید .

بعد از یورش اسکندر دولت های سلوکی ها در حدود 323 قبل از میلاد، مائوری ها در حدود 304 قبل از میلاد و دولت یونانی باختر در حدود 250 قبل از میلادی که اولین دولت مستقل باختری بود، در این سرزمین تاسیس شد . دیودوت والی باختر بر ضد تیوخوس یونانی قیام کرد و در نواحی پاراپامیزاد از جنوب هندوکش تا کوه های بدخشان و در شرق تا قلمرو های اشکانیان و در غرب تا نزدیکی های هرات امتداد داشت . این دولت مستقل باختری بوسیلۀ مهرداد اشکانی در سال 171 ق م سقوط نمود . پس از آن دولت هندو یونانی میان سال های( 130- 155) ق م و دولت هندو سکایی در سال 127 ق م، اشکانی ها در حدود سال 171 پیش از میلاد، هندو پارتید حدود اوایل قرن اول پش از میلاد و کوشانی ها در قرن اول میلادی از شمال به باختر ریختند  و بر پوئه چی ها غلبه حاصل کردند و تا 220 بعد از میلاد حکومت نیرومندی را در این سرزمین تشکیل دادند که فرهنگ  و تمدن بزرگی را بوجود آوردند . دو بت معروف 35 متری و 53متری بامیان یادگار آن زمان است ساسانی ها در اوایل قرن سوم ، هندو ساسانی ها در اواخر قرن سوم،  کیداریان پیش از قرن چهارم و بالاخره ، هپتالی ها (یفتلی ها) در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن چهارم به قدرت رسیدند  و کابل شاهان بر یفتلی ها مسلط شده و حکومت مستقلی را تشکیل دادند تا بالاخره مورد هجوم سپاۀ اسلام قرار گرفتند

بعد ازهجوم اسکندر حکومت های محلی پارتی گاهی در شمال هندوکش در تخارستان و زمانی هم در جنوب هندوکش سلطنت های محلی را تشکیل داده و با مهاجمان درگیر بودند که با ظهور کوشانی های بزرگ بعد از کنشکا ساسانی ها مدتی در این سرزمین حکومت کردند و بعد دولت های هندو ساسانی ، کوشانی های بزرگ ، یفتلی ها و کابل شاهان یعنی کوشانی های کوچک در این سرزمین حکومت هایی را تشکیل دادند تا آخرین شاۀ کوشانه بوسیلۀ یعقوب لیث صفاری در شهدای صالحین کنونی از پا درآمد . به گواهی تاریخ یعقوب او را به بهانۀ مذاکره می خواهد و او را غافل گیر نموده و به قتلش می پرداخت . پس از ظهور اسلام، خلفای راشدین، اموی ها، عباسی ها، طاهری ها، صفاری ها،  سامانی ها، غزنوی ها، سلجوقی ها، خوارزمی ها و غوریان یکی پی دیگر در افغانستان کنونی حکومت نمودند. غوری در سال 1140 سلطنت مقتدری را به بهای سوختاندن غزنی تشکیل دادند و یکی از غلامان آنان به نام قطب الدین ایبک در هند فتوحات نمود و سلطنت نیرومندی را در دهلی تاسیس کرد . گفتنی است که بیشتر زمانه ها دولت های مستقل محلی در این سرزمین بصورت پراگنده حکمروایی داشتند و این سرزمین بیشتر آماج حملات مهاجمان از شمال، شرق و غرب بوده و بعد از اسلام سلسله های مستقل پادشاهی دراین سرزمین بوجود آمد که بیشتر رنگ قومی داشتند؛ مانند طاهری ها، سامانی ها، سلجوقی ها، غزنوی ها، غوری ها و ... در سرزمینی که عرب خراسانش خوانده است ، حکمروایی کرده اند

دولت مقتدر خوارزمی بنا بر اشتباهی که مرتکب شد،خشم ایلخانیان را برضد خود برانگیخت و مورد هجوم مغول قرار گرفت . پس از آن برای مدت های مختلف ایلخانیان، آل کرت، تیموری ها تا صد سال حکومت نیرومندی را در هرات تشکیل دادند و دربار شاهرخ در سال 1405 میلادی فرزند او مرکز تجمع دانشمندان و هنرمندان بود، چنانچه کمال الدین بهزاد نزد سلطان حسین بایقرا وزیر دانشمند تیموری تا آخر حیات زنده گی کرد . بعد تر ظهیرالدین بابر در سال 1504 میلادی یکی از نواده های مغول به سوی خراسان لشکرکشی نمود و تا هند پیش رفت و اخلاف او سلطنت مقتدر گورگانی ها را تا هجوم بریتانیا بر هند تشکیل دادند . در این مدت افغانستان محل کشمکش میان شاهزاده گان تیموری، صفوی بود و صفوی ها در زمان گرگین توانستند تا بخشی از افغانستان را اشغال و یک دوره دراین سرمین حکومت کنند .درزمان هجوم گرگین بود که میرویس خان از قبیلۀ غلجایی بر اساس فیصلۀ جرگۀ ملی در سال 1708 اولین حکومت مستقل را در افغانستان تاسیس کرد و سلسلۀ هوتکی ها را در این سرزمین بوجود آورد . شاه محمود هوتکی فرزند میرویس خان دست به فتوحات زد  و تا اصفهان پیش رفت و دولت مقتدری را تاسیس نمود در این زمان نادر افشار در ایران به قدرت رسید و به سوی افغانستان لشکرکشی نمود و در راه جان داد . احمد خان ابدالی خانوادۀ او را سالم ومصؤون به مشهد رساند و در بدل این حسن نیت پادشاهی افغانستان را بدست آورد . احمد شاۀ ابدالی مربوط به  خاندان سدوزایی در جرگۀ ملی بحیث رییس حکومت برگزیده شد؛ گرچند فیصلۀ جرگه بنا بر اختلاف جمال خان چند روز به طول انجامید و بالاخره صابر شاۀ کابلی پیر معروف عصر پیدا شد و خوشۀ گندم را بر سر احمد خان ابدالی نهاد و با این کار به اختلاف پایان داد . پس از 34 سال پادشاهی احمد شاه فرزندش تیمور شاه در سا ل 1773 به قدرت رسید تا سال 1793 در قدرت ماند ؛ اما بعد از مرگ احمدشاه مدت 45 سال اوضاع در افغانستان آشفته باقی ماند و مردم افغانستان که هنوز از زیربار لشکر کشیهای هفت گانه تا دوازده گانۀ پدرش به هندشانه راست نکرده بودند ، در زیر بار جنگ های داخلی فرزندان تیمورشاه بیشتر کمر شکن شدند .

گرچند اولین حکومت مستقل در افغانستان بوسیلۀ میرویس بابا در اواخر قرن هفدهم بنیانگذاری شد و اما احمد شاۀ ابدالی توانست تا حکومت مقتدری را در سطح ملی در این سرزمین تشکیل بدهد و قلمرو های دولت خویش را تا دهلی وسعت بدهد. وی برای اولین بار نام کشور ما را افغانستان گذاشت . در حا لیکه پیش از آن به نام خراسان معروف بود؛ گرچند پیش از خراسان کشور ما را بیشتر به نام آریانا یا ایران می شناختند که در تاریخ هر زمانیکه سخن از سرزمین پهناور آریانا یا ایران به عمل آمده است . هد ف اصلی آن سرزمین ما بوده که بخشی از ایران و پاکستان و حتا آسیای میانه را در بر داشته است . مورخان بعد از دورۀ اسلامی بیشتر از ا فغانستان امروزی به نام خراسان یاد کرده اند . بر اساس این نام گذاری هر کسی که در افغانستان زنده گی میکند و تابعیت افغانستان را دارد، به نام افغان شناخته شده است .

به گواهی تاریخ باشنده گان افغانستان در طول تاریخ دارای نوع همگرایی ملی بوده اند که بدون توجه یه ساختار ها و بافت های قومی در کنار هم زیسته و دارای زنده گی مسالمت آمیز بوده اند . تعصبات قومی در افغانستان پس از حضور نیرو های استعماری قرن 19 در منطقه بوجود آمده و نیرو های شیطانی مهاجم غرب برای حکومت کردن در افغانسان از سیاست های تفرقه بینداز و حکومت کن ( فارورد پالیسی) استفاده کرده اند .  انگلیس ها که در برابر سلحشوری مردم افغانستان توان رویارویی را نداشتند، ناگزیر شدند تا اختلافات قومی در افغانستان را دامن بزنند . چنانچه تا حدودی توانستند از این سیاست به نفع خود سود ببرند . حتا در آن زمان که برای اولین بار نام این سرزمین از خراسان به افغانستان مبدل شد . چنان فضای همدلی و همگرایی میان باشنده گان این سرزمین موجود بود که این نامگذاری نتوانست، سبب تحرکات قومی در افغانستان شود . بحث بر سر افغانستان و افغان یک بحث انگلیسی  است  . تلاش کردند تا افغان را منحصر به یک قوم پشتون و حتا افغانستان را توجیۀ قومی کند تا بدین وسیله اقوام دیگر را بر ضد پشتون ها تحریک کند . اشاره به مطالب فوق هدف از توهین به قوم با شهامت پشتون یا انکار هویت ملی آنان در این سرزمین نیست؛ زیرا به یک عنصر قومی در کشور معنای توهین به عناصر کلی فرهنگ یک ملت را دارد  عناصر خورد فرهنگی است که فرهنگ کلی وهویت  تاریخی یک ملت را شکل میدهد . هویت ملی در واقع عناصر و ریزه های گونه گون فرهنگی است که هویت ملی آن را تشکیل میدهند . این عناصر شامل زبان، قوم ، رواج ها، عقاید و باور های مردم یک سرزمین است که در یک روند طولانی هزاران ساله به نوعی همگرایی رسیده اند . هر زمانیکه جاذبۀ این همگرایی ها در برابر تجاوزات خارجی در آزمون قرار گرفته ، به گونۀ خیلی استثنایی انرژی رو به فورانی را از خود به تماشا گذاشته است . چنانچه باشنده گان این سرزمین در طول تاریخ در برابر مهاجمین خارجی چه از شرق و چه از شمال و غرب گاهی در شمال هندوکش در تخارستان  و زمانی در جنوب در کاپیسا تا وایهند در سنگر های مشترک سر های خود را داده اند و اما سنگر ها را از دست نداده اند . 

در بستر هویت ملی است که هویت ها ظرفیت فراملی را پیدا میکنند تا زمانیکه همگرایی ها در بستر فرهنگ ملی به قوام نرسد، نه تنها هویت ملتی دارای هویت ملی نمی شود؛ بلکه در سراشیب سقوط هویت قرار گرفته و هر زمان هویت آن بستر خوبی برای تهاجم فرهنگ ها و هویت های دیگر قرار میگیرد و در ضمن روز تا روز از رسیدن به هویت فراملی محروم میگردد . در صورت همگرایی های ملی است که همگرایی های فراملی بوجود می آید و عدم همگرایی های ملی نوعی تقابل اقوام و زبان ها را تحریک کرده و این تقابل از بار همگرایی ها کاسته که بصورت قطع رسیدن به همگرایی های فراملی را ناممکن میگرداند؛  گرچه دانشمندان بدین باور اند که بحث هویت یک بحث تازه و دستاورد دموکراسی غرب است که به شرق رسیده است و اما به نظر من دین اسلام هم اگر بالنده میگردید و ارزش های آن درجوامع شرقی رشد میکرد . بدون تردید هویت ملی در بستر دین بصورت نمادین رشد میکرد . در |آنصورت امروز شرقی ها و بویژه مسلمانان به گونۀ کنونی به بحران هویت دچار نمی بودند .

برگردیم به اصل موضوع که همانا زیستن اقوام گوناگون در این سرزمین است .   به گواهی تاریخ اقوام گونه گون در طول تاریخ  در این سرزمین  در کنار هم زنده گی کرده و قوم پشتون هم در کنار اقوام دیگر در این سرزمین زنده گی کرده اند . این قوم از چندین سال هزار سال بدین سو در کنار 10 به به قولی 13 قوم آریایی در این سرزمین زنده گی کرده  اند . مرحوم کهزاد از اقوامی مانند الینا ها(نورستانی ها)، پکتها (پشتون ها)، بهالاتا ها (اهالی موجود در درۀ بولان)، شیوا ها( شیوه کی) ، ویشانن ها ، انوها، دریو هاما، تورواشاها، یادوها و پوردها (باشنده گان اطراف گندهارا ) یاد کرده است .(1)  پشتون های یکی از اقوام بزرگ این سرزمین بوده که در طول تاریخ در این مرزو بوم حضور داشته اند . چنانچه کلمات اوگان، اپگان، و اپیگان در متون قدیم زیاد آمده است و فردوسی در شاهنامه در چندین جای نام از اوغان برده و در جایی لقب فریدون را اوغان خوانده است. (2) به قول فردوسی شاه پور دوم نیز بر خو لقب اپگان را برگزیده بود . (3) باستانشناسان امریکایی کتیبه یی را در خانۀ زردشت کشف کردند که مربوط  به زمان شاهپور اول(4) است و به  دو زبان اشکانی و یونانی نوشته شده و در آن نام شخصی به اسم وینده فرن اپگان ( سالار جنگی ) ذکر شده است. (5) شماری ها بدین باور اند که برای اولین بار در سدۀ ششم میلادی توسط منجم هندی "ورهه مهیره" در کتاب "بهارت سیمتها" به کار برده شده است (6). هرودوت زمانی که از ولایت سیزدهم آریانا نام می برد و میگوید که در کنار ارمنی ، پکتویس ها مسکن گزین بودند . (7) هیوانتسانگ زایر معروف چینایی ( 629 – 644) از قبایلی در کوه های سلیمان به نام راپوکین یاد کرده که همان افغان ها است . (8) مورخان عرب برای اولین بار سرزمین کنونی افغانستان را خراسان خوانده اند . ابن بطوطه و فرشته کلمۀ افغان را بجای قوم به کار برده اند . (9) و اما ابن الفاتیه مورخ عرب هر زمانی که سخن از شجاعت زده آند و مردم  خراسان را  مفتخر به آن دانسته اند . البیرونی به باشنده گان رود سند تا کابل را افغان یاد کرده است . (10) صفوی ها کلمۀ افغان را برای قبیلۀ ابدالی به کار برده اند . (11) دری زبانان در قرد 13 باشنده گان ولایت های شرقی را افغانستان خوانده اند (12) در تاریخنامۀ هرات تالیف سیف هروی در قرن 14 در چند جای به صراحت از افغانستان تذکر به عمل آمده است .  (13) غبار میگوید که پشتون ها بخاطری  نام خود  را پشتون گذاشتند؛ زیرا افغان را کلمۀ بیگانه از خود می پنداشتند . (14) صدیق فرهنگی میگوید : بعد از قرن 16 پشتون ها یا پشتو زبان ها خود را در پشتون نامیدند واما فارسی زبانان آنان را افغان خوانده اند . (15) در قرن 16 ساحه های جنوب کابل عنوان ملک افغان را به خود گرفت . در قرن 18 از دریای سند تا کابلستان واز نزدیک کشمیر و نورستان تا قندهار و ملتان مسکن افغان ها خوانده شده است . (16)

از اشارات فوق فهمیده می شود که از مدت ها بدین سو باشنده گان این سرزمین با اتفاق آرا پذیرفته اند که افغانستان محل زنده گی باشنده گان اقوام مختلف ساکن در این سرزمین بوده و است؛ گرچند در برهه یی از تاریخ افغانستان به باشنده گان شرقی این سرزمین اطلاق شده است . کلمۀ افغان چنان با زنگوله های زرین همگرایی آذین یافته بود که بار قومی خود را از دست دا ده بوده که حتا خشم ناشیانۀ شماری قوم گرا ها را برانگیخته و به گفتۀ صدیق فرهنگ (شماری قوم گرا  های پشتون)  از نام افغان بد برده و نام پشتون را برخود نهاده اند . در حالیکه این گونه گرایش های ناصواب جز دامن زدن اختلاف میان اقوام کشور چیز دیگری نیست . از این اختلافات نه تنها قوم پشتون برنده که بازنده هم شده اند؛ زیرا این گونه اختلافات راه برای نفوذ قدرت های استعماری به کشور ما فراهم میکند .

افغانستان سرزمینی بوده که به دلیل موقعیت مهم جیوپولیتیک ، جیوایکونومیگ و جیو استراتیژیک یعنی از نگاۀ سیاسی ، اقتصادی و سوق الجیشی  آن در طول تاریخ مورد تهاجم قدرت های بزرگ  گاهی از شمال، زمانی از غرب و گاهی هم از شرق قرار گرفته است . از همین رو بوده که سرنوشت باشنده گان آن در طول تاریخ گاهی دستخوش حمله های اقوام وحشس شمال ، گاهی اسکندر مقدونی ، زمانی مغول و اخلاف او قرار بگیرد . نه تنها در گذشته؛ بلکه سه تجاوز بزرگ انگلیس در سال های 1839 1842 در دورۀ شاشجاع فرزند تیمورشاه ،  در دورۀ شیرعلی خان فرزند دوست محمد خان (۱۲۷۹ هجری قمری (۱۸۵۸ میلادی) میان سال های 1878 1880 و در سال 1919 در زمان امان الله شاه و تجاوز وحشتناک شوروی در سال 1880 و هجوم امریکا زیرنام مبارزه با تروریزم میان سال های 2001 – کنون نمونه های آشکار درد های بی پایانی است که زخم های آن بر پشت وپهلوی مردم ما بدون اندکترین وقفه سنگینی دارد .

از همین رو در طول تاریخ هر زمانیکه در کشور ما صلح  و آرامش برقرار بوده، ثبات در این کشور به گونه یی بر کشورهای منطقه نیز اثر گذار بوده است . از این رو است  که اقبال فیلسوف متفکر وشاعر گرانقدر نیم قاره این سرزمین را قلب تپندۀ آسیا خوانده و آرامش آن را ثبات و ناآرامی آن را فساد در آسیا عنوان کرده است . اکنون آرامی و ناآرامی در این سرزمین نه تنها بر ثبات و بی ثباتی آسیا؛ بلکه بر ثبات و بی ثباتی تمام جهان اثر گذاشته است . این البته جدا از یک سلسله اهداف خصمانۀ امریکا است که از ده سال بدین سو زیر نام مبارزه با تروریزم بد ترین جنایت را در حق انسان افغانستان روا داشته و سلاح های متعارف و حتا غیر متعارف خود را تا فاسفورس سفید و مایع یورانیم در این کشور به کار بردند . حالا که تشنج و آشوب در  افغانستان را به مراتب بزرگتر از سال های 2001 رسانده  اند، افغانستان را ترک میکنند . این خود نشاندهندۀ این است که امریکایی ها شاید به بخشی از اهداف خود رسیده باشند؛ البته بدون آنکه در این بازی مردم افغانستان به دست کمی از رفاه زنده گی و آسایش سیاسی دست یافته باشند .

به هر حال گرچند این سرزمین چندان آب خوشی را  در طول تاریخ به سر نکشیده و هنوز بهای گرانی را که در برابر نام های آریانا و خراسان  تقدیم کرده است . اندکی هم التیام نیافته است که رنج بی پایان کشوری به نام افغانستان و مردمی به نام افغان را در زیر چوگان قدرت های استعمارکهن و جدید بر سرو دوش تا کنون میکشد . شاید بخشی از این رنج ها ناشی از سلحشوری و تسلیم ناپذیری باشنده گان این سرزمین باشد که در طول تاریخ در آخرین تنگدستی های نظامی و سیاسی سنگر ها را در شمال و جنوب هندوکش از دست نداده اند . هرچه در توان داشته اند، بر ضد مهاجمان از آن استفاده کرده و سر های سبز خویش را به قربانی داده اند و اما هرگز سنگر های شان را به دشمن نداده اند . ای کاش اگر این ملت سلحشور و گردن شخ اندکی توفیق می یافت و توانایی های سلحشوری خود را برای آبادانی ورفاۀ عامه به کار می بردند . در آن صورت شاید کمتر بار گرانسنگ فاجعۀ کنونی را ناگزیرانه بدوش میکشیدند . شاید افتخاری کمتر ارزش آنرا داشته باشد که شخصی به بهای زیستن در کشوری مانند افغانستان یا مردمی به نام افغان بسیار چیز های خوبتر را از دست بدهد. زمانی افتخار آفرین خواهد بود که این اسم را با بار های غنایی با مسما گردانید و برای آن هویت ملی بخشید. آنانیکه به عکس این تمایلات اند و داد از افغانستانی بودن میزنند و افغانی بودن را ننگی قومی می پندارند . به همان اندازه بازنده اند که مخالفان شان بازنده تر هستند . حال هر طوری که است ، باید برای نجات این سرزمین تلاش کرد و بی آنکه بر بار های اسمی با مسما بودن و بی مسما بودنش زیاد فکرد. تمامی توان را به کار برد تا آبادش گردانید و سعادت باشنده گانش را فراهم کرد؛ زیرا این سرزمین یک کشور اسلامی است و اسلام هم به تعبیری مرز های جغرافیایی را نمی شناسد؛ آنهم در صورتی ممکن است که زمامداران بدخواه و کینه توزی در ایران ، نظامیان ستمگر و هژمونست و متجاوزی در پاکستان وجود نداشته باشد . انسان هایی در این سرزمین ها و سایر کشور های اسلامی حکومت کنند که بر اصل کلیت های فرهنگی، تاریخی و ملی کشور های دیگر احترام واقعی گذاشته و شناخت واقعی از ارزش های فرهنگی وتاریخی سابر ملت های مسلمان و احترام به حق انسانی، حاکمیت سیاسی و آزادی های دینی، مذهبی و قومی آنان را نه تنها اصلی حقوقی؛ بلکه اصل دینی بپندارد . در آن صورت شاید بتوان گفت که یک ایرانی یا پاکستانی یا افغانی شایسته سالار هر کدام حق فرمانروایی بر سه کشور یا زیادتر را داشته باشد؛ زیرا این ها به مقامی از آگاهی های انسانی رسیده خواهند بود که فرق میان انسان ایرانی، افغانی و پاکستانی نزد شان نه ملیت و نه نژاد ، بلکه تقوا و راستی و پرهیزگاری خواهد بود .

این انسان به مقامی رسیده است که به قول قرآنکریم حیات وسعادت فردی را در حیات و رفاۀ جمعی جستجو کرده و یا به سخن پیامبر بزرگوار اسلام اگر قطره خونی در جهان بریزد، تمام مردم جهان مسؤول آن اند و در مرز های این مسؤولیت مسلمان بیشتر از هر کسی احساس مسؤولیت میکند، زیرا از نگاۀ دین انسان ها از یک پدر و مادر و مسلمانان برادر هم هستند . از این رو اتکا بر گردن های کلفت اسمای کشوری و جنگ برای رد و پذیرش آن شاید بهایی گزافی بطلبد که نه تنها سرنوشت مردم کشوری بلکه؛ سرنوشت فرهنگی، دینی وتاریخی ملتی را چه که جهانی را برباد بدهد . حال باید تلاش کرد تا افغانستان را خانۀ امنی برای افغان ها یا به قولی افغانستانی ها گردانید؛ گرچه این کلمه ها دغدغۀ فکری آنانی است که در فقر فکری و فرهنگی دست و پا زده و در لاک های فولادین قومیت اسیر هستند . بدون آنکه بدانند نه تنها بار گرانسنگ را از شانه های قوم و همزبان خود دور کرده نمی توانند؛ بلکه خود باری گرانسنگ برشانه های قوم و ملت خود هستند . این ها نه تنها از معالجۀ درد های دیگران معذوراند؛ بلکه برای تداوی خود هم اندکی وقوف ندارند؛ زیرا اندکترین انرژی هم که دارند، از آن برای بربادی خود و قوم ملت خود استفاده میکنند .

حال زمان آن است تا بیش از این که به نام افغانستان و افغان بیندیشیم، اشد تلاش کرد تا از این دو تا اسمایی که تا کنون بدون مسما هستند، اسمای با مسمایی درست کرد تا پردۀ  افکار شرک آلود قومی و زبانی از سیمای آن بیفتد و چهرۀ راستین آنها هویدا گردد . در این صورت شاید هر گونه شک و تردید پیرامون هر دو از میان رفته و حساسیت ها هم درمورد آنان کاهش چشمگیر نماید زیرا طرح این گونه مسایل در شرایط کنونی هر چند که صادقانه باشد، ابزار نابابی را بر دست کسانی مهیا میسازد که در صدد ماجراجویی های قومی و زبانی در افغانستان هستند . تا زمانیکه نقاب های قومییت از سیمای افکار باشنده گان این سرزمین نیفتد و بار قوم پرستی و زبان گرایی بر شانه های آنها ولوکه مقدس هم ارایه شوند، سنیگینی نماید . این ملت هرگز آب آرام نخواهد نوشید و رویای خواب آرام را با خود در گور خواهد برد؛ در این شکی نیست که تعلق به قومی، زبانی، ملتی، منطقه ی و قاره یی امری ناگزیری بوده و اما این تعلقات مقدس نیستند که کسی برآنها فخر و مباهات کرده و این گونه وابستگی ها را امتیاز قومی و نژادی بپندارد . امروز در کشور های اروپایی که مردم به سطح آگاهی خااصی رسیده اند واز مرز های تعلقات قومی پا فراتر نهاده اند . از همین رو یک فرانسه ولوکه به هر نژادی و قومی در این کشور تعلق دارد، زبان فرانسه یی را زبان ملی  خود پنداشته وهیچگاهی احساس عصبیت در برابر آن نمی نماید و شاید یکی از دستاورد های مهم دموکراسی پنجصد ساله درغرب همین باشد که  اوباما ها را به ریاست جمهوری امریکا در کاخ میرساند . در حالیکه کاخ سفید را 400 سال پیش پدران سیاۀ او اعمارکرده و هنوز هم داغ انگشتان آنها بر سنگهای این کاخ پیدا است. به هر حال این تنگدستی ها بیشتر در کشور های عقب ماندۀ جهان سوم بویژه در کشور های  اسلامی است که عملکرد های قومی وزبانی آنان به مراتب چربتر از عملکرد های دینی آنان است و حتا از این هم بدتر در تلاش اند تا گرایش های قومی خویش را پوشش دینی بدهند و به جای رو آوردن به سیاست دینی به اسلام سیاسی رو آورده و بجای دینی و اخلاق ساختن سیاست در صدد سیاسی ساختن دین واخلاق هستند . هر طوری که است، افغانستان را حالا باید دوست داشت و مردم آن را بدون در نظرداشت تعلقات قومی و زبانی باید احترام کرد و برای احقاق حقوق شان در حوزه های مخلتف از هیچ سعی و تلاشی خود داری نکرد . این است حق انسان داشتن و جستجوی انسانیت در محور یک ملت برای رسیدن در مدار خدایی تا رسیدن به خداگونگی هایی که او را از اصلش تبعید کرده است و با این پاسداری ها میتو اند به اصل خود برگردد و بالاخره به قول مولانای روم : آنچه اندر وهم ناید آن شود . این جا است که انسان جهانی می شود و به نوعی جهان وطنی دینی و حتا فرادینی دست می یابد و خود را در فرازۀ  قومیت ها و فرهنگ ها می یابد . آنانیکه ادعا کرده اند "اسلام دین آیندۀ جهان " اسلام را از این منظر بلند به تماشا گرفته اند و از جایگاۀ بلند فکری و دینی انسانها ، جوامع ، فرهنگ ها، کشور ها و قاره ها را عریان به تماشا نشسته اند و به تعبیر فلسفۀ متافزیک همه پدیده ها را عریانتر از آنچه است ، برهنه تر به تماشا نشسته اند . با این نگاه ها در ضمن دگر بزرگ نگری  ها چنان افغانستان وافغان و افغانستانی را خورد به تماشا خواهند نشست که چسپیدن به این گونه مفاهیم را ننگی بر جبین دینداری ها و انسانیت تلقی خواهند کرد . هر چه است باید افغانستان را از منظر بلند دید و از جایگاهی که قومیت وزبان چنان بر افکار ما سنگینی کند که خدای نخواسته پیش از رسیدن به افغانستان، کشت پارینه را در توفان قوم گرایی برباد بدهد و رعد و برق کوتاه نگریها اندام با شکوۀ فکرش را به زمین خمیده بسازد.

یاد آوری این سخن معنای ناپاسداری به افغانستان و باشنده گان این سرزمین که افغان نامیده شده اند، نیست ، بلکه جایگاۀ کشوری به نام افغانستان و مردمی به نام افغان در آن تثبیت است . میزان صداقت به افغانستان زمانی به اثبات میرسد که هر باشندۀ آن بی تاثیر به تمای های قومی و زبانی اعم از تاجک ، پشتون، ازبک، ترکمن، ایماق ، هزاره و ... با ترک منافع شخصی ، قومی، گروهی و سیاسی خود به مثابۀ خدمتگاران راستین دین انسانی ، ملی و دینی شان را در برابر باشنده گان آن به حسن صورت ادا نمایند . هرچه در توان دارند ، برای استقلال سیاسی و رسیدن آن به شگوفایی های اقتصادی دریغ نورزند تا روزی فرارسد که ما شاهد افغانستان مستقل و نیرومند و دارای اقتدار و حاکمیت مستقل سیاسی فرسنگ ها بدور از سایۀ سنگین نیرو های خارجی باشیم  .

منابع و ماخذ:

1 – مرحوم کهزاد ، تاریخ افغانستان،فصل اول آریایی ها

2 - سپهدار چون قارون کاوگان      سپه کش شبروی چون اوگان

در جای دیگر آمده است .:سپهدار چون قارون کاوگان      به پیش سپاه اندرون  اوگان

3 – افغان و افغانستان ، چاپ مطبعۀ دولتی کابل ، ص 4و 3 و چاپ خوست ، سال 1384 ، ص 28

4 – شاهپور اول پادشاۀ دوم ساسانی بعد از 260 میلادی زنده گی داشت .

5- مجلۀ ماین ، شمارۀ یازدهم و دوازدهم ، سال 1370 ، ص 12

6 – پاکرای ، شناخت کاربرد کلمات افغان و افغانستان

7 – محمد حسن ضمیر صافی، تاریخ افغانستان باستان ، پوهنتون کابل  ، افغانستان ، سال 1362، ص 12

8 – صدیق فرهنگ ، افغانستان در پنج قرن اخیر ، ص 18

9 -  حسن ضمیر صافی، تاریخ افغانستان باستان ، پوهنتون کابل  ، افغانستان ، سال 1362، ص 24

10 – همان کتاب ، ص 12

11 – همان کتاب ، ص 12

12 – افغانستان در مسیر تاریخ ، ص 9

13 - ملک شمس الدین طاب ثراه به افغانستان .... افغانستان در پنج اخیر ، ص 25

یا در جای دیگر اولیجاتو خطۀ هرات را تا افغانستان و رود آمو به سلطان غیاث الدین کرت تفویض کرد . همان کتاب، ص 25 ؛ یا در جای دیگر این کتاب آمده است :ملک الاسلام شمس الحق والدین ، لشکر به افغانستان برد و از افغانستان در ربع اول سنۀ مذکور عنان عزیمت بطرف بکر به تکین آباد واز راۀ خیساراسفزار به هرات بازگشت  . به گفتۀ این کتاب افغانستان از حوالی قندهار شروع میشده است . همان کتاب ، ص 25

14 – همان کتاب، ص 309

15 –  افغانستان در مسیر تاریخ ، ص 9

16 – این کتاب از قلعه ها و مناطقی نیز نام برده که  افغان ها در آنجا ها زنده گی داشتند .

 

  


بالا
 
بازگشت