خوشه چين
بی وطنم
مقالۀ هذارا به مناسبت کنفرانس مادرید که بتاریخ 18 و19جنوری برگذارمی گردد.ترتیب داده ام بنا برضرورت عاجل ومبرم نتوانستم که درآن جلسه شرکت نمایم.بناً نشراین مقاله را خالی ازمفاد نمی بینم.امید که همه طرف ها ازروی وجدان برای ادای،انجام رسالت اخلاقی و انسانی، غسل تعمید بگیرند.وازدودسته سپاریدن عزت وشرف وناموس کشوربه بیگا نگان پرهیزشود.کشوری داشته باشیم.
چون((سویس))آسیا
دانشمندان محترم،عیاران سربکف،فرهنگیان خردمند
ادای احترام به همۀ شما
هفت جا نفس خویش را حقیر دیدم:
نخست:هنگامیکه به پستی تن میداد تا بلندی یابد.
دوم: انگاه که در برابر ازپا افتادگان می پرید.
سوم: آنگاه که میان آسانی ودشواری مختارشد وآسان را برگزید.
چهارم:آنگاه که گناهی مرتکب شد وبا یاد آوری اینکه دیگران نیز همچون اودست به گناه میزنند.خودرا دلداری داد.
پنجم:آنگاه که ازناچاری،تحمیل شدۀ را پذیرفت وشکیبایی اش را ناشی ازتوانایی دانست.
ششم: آنگاه که زشتی چهره ای را نکوهش کرد،حال آنکه یکی ازنقا بهای خودش بود.
هفتم : آنگاه که آوای ثنا سرداد وآنرا فضیلت دانست.
جبران خلیل((جبران))
هیچ کس نمیتواند بهترازخود مان خود مان را فریب دهد.(گوته)
درافغانستان کارهای بزرگ شکل گرفته، مگرادارۀ کارهای بزرگ به انسانها کوچک سپرده شده است. جامعۀ سیاسی شدۀ افغانستان کاملاً مکروبی وعلاج ناپذیر،باید که نسل جدید سیاست ازگذاران را،ازمیان خردمندان ودانشندان فرهیخته دردست تهیه دید.
دانشمند به منزلۀ شمع همیشه فروزان است،صد شمع درداخل یگ گروپ مسمی می گردد بنام گروپ یک صد شمع خدا کند که این گروپ صد شمعه دردست دزدان نیافتد.
چـــون آب روان دریای آمو،سطــــــح آرام دارم
کشش درقهردریا،جریان پرطلاطم،روح نارام دارم
وطنداربه کشورت دست اهریمن دراز،کابلم غم انگیزاست
مرکزفرماندهی وزندان اجنبی،درمیـدان بگـــرام دارم
افتیده درمیوند،چادرملالی،حاکمیت،بازیچۀ لندن گشته
توزیع سلاح را به جانبین من تمـــا شا ازدلارام دارم
کنون دیگروقت آن نیست که کلاه حامد برسرمحمود گذاشته شود،بعدازرفتن ازصحنه بیگانه گوید که مزدورمن سردار شما است.
من نیامده ام که کلاه حامد را برسرمحمود بگذارم بروم.وبیگانه گوید که مزدورمن سردارشما است.آمده ام به حیث جزء ازکل،کشورم را درهمکاری همگانی،ازبحران بیرون بکشم.
انسان بی وطنم من بارنگ زرد آمده ام
بادستان پاک، قلب گرم مغزسردآمده ام
درین تالاردرمحضردانشمندان فرهیخته
پهلوی آفتاب،چون زره وگــرد آمــده ام
دارای وجدان پاکم،صداقت خصلت من است
ازجمع عیاران وطن، بحیث یک فردآمــــده ام
می خوانم به شما
پیام زمان آمد وگفت وبه حال ماگریۀ زارکرد
کشورگشایان هرکدام به گونۀ هتلر،کشتارکرد
ماسکاوآمد زیرعنوان انسان طــــرازنـــــوین
خلق بیچارۀ مارا هــدف مسلسل ورگبارکـرد
خرس دردام حریف افتـــــاده مصروف نجات
مارواژدهاربه امید لقمه،سربیرون ازغارکرد
اسلام آباد،نعرۀ تکبیر،زمزمه به سواری پژه رو
درچقری کوچه وپس کوچۀ ماآمده خون انبارکرد
جنگ برادربا برادردرگرفت،تما شابین ابلیس بزرگ
شهرکابل ما ویران گشت،گویند مسعود وحکمتیارکرد
سرزمین مستعدبه تکامل داشتیم،دوبی!گناه دشمن چه؟
یوغ برشانۀ گرگک((کنر،هلمند،آموی))بامعنی ،مهارکرد
اگر ریگی به کفش خود نداری
سبب ازچیست شیطــان آفریدن
روشن فکر وطن پرست کشته وفرارداده میشود
به آهو میکنی غفا که بگریز
به تازی هی زنی اندر دویدن
نفت حزر بوی خوش دارد پختۀ سفید رنـــــگ زیبا
برای ساختن طالب حلقۀ جدید را تکـــــــــــرار کـــرد
ازجزئیات که بگذریم درکلیات که داخل شویم. بن اول تصمیم گرفت که ازگذشته تعریفی داشته باشد.اوضاع واحوال آن زمان را به برسی گرفت وتصویری از آینده برای خودساخت،گویا که جاده پخته واسفلت شده است،بارهای سنگینی ازبا لای پلها عبورداده میشوند واین پلها برداشت ماشینهای غول پیکر ساخته شده با تکنالوژی عصری ومدرن رادارامیباشد،وادبیاتی آفریدازمواضع پیروزی ،به تحقیروتوهین بی حدوحصرجانب شکست خورده،ازتریبیونهای بین المللی پرداختند وعدۀ را اشاره به آن که ناقضین حقوق بشراند.گویا ازین طریق میتوان به زخمهای ناشی ازجنگهای فرسایشی((سرد))مرهم گذاشت وجای پایی رابرای تطبیق اهداف استراتیژِی پیداکرد.ولی فراموش کرده بودندکه جنگ دوطرف داشت وخود نیمی ازطرف دیگرجنگ ناخواسته وصادرشده درجنگ فعال بود. برخوردی که درفرهنگ کشورعیارپرورمابه هیج وجه مروج نبوده ونیست،وراه حل صحیحی را برای آینده درست سنجیده نتوا نست،نتوانست به درستی تحلیل نمایند که جنگ سرد جنگ جهانی بوده،همه طرفهارا چه درسطح داخلی وچه درسطح خارجی دررأس جنگها بلوک شرق وبلوک غرب،طرفها را دامن کشان درمصاف هم قرارداده بود.
شیوۀ حل معادله غلط بودکه بن اول ریخت بناً جواب آن غلط برامد،
گویا که آقا بلیها بیرون آمده ازکنفرانس بن درتطبیق اهداف استراتیژی وانجام یک کاربزرگ غیرشریفانه مگرازدیدگاه مهاجم شریفانه،توسط افرادغیر متخصص ونالایق دست بالا را دارامیباشد.خودرامسخرۀ تاریخ ومردم مارا درماتمکده نشانده اند.
به نیولبرالیزم،یاغی وسرکش واستعمارجهانی شده سخت تمام میشود که بگوید درحق مردم افغا نستان فاجعه انجام داده است.
طالب بهانۀ بود اسامه افسانۀ بود که ساختـــــــــه شد
امریکا،چون اتحاد شوروی،بابی پنجاودوبمبار کـــرد
مافیای مواد مخدرقد کشید،فساد اداری بوی بدکشیـــد
قصرسفیدوووباردگرمانند قصرکرملن کارنگـبت بارکرد
افغانستان مکروب کش وبیگانه کش است
افغانستان به پیازی میماند،ورق،ورق،برسرهم،سلسله کوه های هفت کوه،هرآن کس که آمده سروساقه اش را بریده است تنش راپوست کرده است سرانجام خودبه گریه شده است.
سلسله کوه هندوکش،کوه سلیمان،سفید کوه سیاه کوه،کوه بابا،سطح مرتفع پامیر،کوه البرز.
افغانستان فرورفته دربحران کنونی بعد از یازده سال تجربۀ ناکام توام با جنایت وفاجعۀ غم انگیز، برای نجات ازبحران کنونی به تعریف دیگری نیازدارد.
1-بدبختانه که اعمال مجرمانه وخطاهای سیاسی قدرت های بزرگ ،برتمامی شؤنات زنده گی ونهاد های فرهنگی واقتصادی کشورمان صدمۀ جبران نا پذیر وارد آورده وکشورمان را دریک بحران عمیق فروبرده است. چنان فروبرده است که ضرورت برای نوسازی((تولد دوباره ازمراحل پیشین به سوی مراحل انکشافی)) احساس می گردد. باید که ازلحاظ عملی دروازۀ عیاران ووطن پرستان را دقل باب کرد.وازلحاظ تئوری ونظری،ازمشعل همیشه فروزان مراجع اکادمیک،چراغی را درشبهای تاریک باخود داشت.
2-((قوی اش رابکش ضعیفش راغلام بگیر)) چهل سال جنگ،فرهنگ برتریها ها را،به جای، فرهنگ بهترینها،تحویل گرفت،فرهنگ برتریها ،کارهای خیلی بزرگ را،برای شخصیت های خیلی کوچک سپرد.
3- خرد،دانش،آگاهی،وجدان، شرافت،صداقت،ایمان داری،پاس آب ونمک وعده وقول وفا به عهد، ناموس داری ووطن پرستی،تقوی وزهد،احترام به بزرگان ودانشمندان، شفقت به خوردان،صلۀ رحمی،رعایت ازموازین اخلاقی وسنن پسندیدۀ مردم،به حیث پرو بال یک جامعه است که جنگ چهل ساله به آن صدمۀ شدیدی وارد کرده است،جامعۀ افغانی ذریعۀ همین پروبال ،به فاصله های دوروارتفا عات بلند درپروازمی آیند.افسوس که شاپرها کنده شده اند،عقاب بخت بلند ما ازپرواز بازمانده است.
4- حوادث وواقعییات صادرشده،به روشن فکرجامعۀ ما خصلت خواروزبون ودنباله روبخشیده است.برای سازنده گی ازجا برنمی خیزند،هریکی هدف را به سوی خود طلب مینمایند.باتحلیل فوق گفته میتوانیم که درجهت صلح وبیرون کشیدن افغانستان،حالت فوق العاده ایجاب مینماید با استفاده ازنکات زیرین خودرا آماده گردانید.
گاندی فقید به جا گفته بود که هفت مادۀ ذیل انسان« دولتها» را درمیدان مبارزه و سیاست درسطح نازل سقوط میدهد وازپا درمی آ ورد.
1- سیاست بدون شرف
2- لذت بدون وجدان
3- پول بدون کار
4- شناخت بدون ارزشها
5- تجارت بدون اخلاق
6- دانش بدون انسانیت
7- عبادت بدون فدا کاری
زآب خورد ماهی خورد خیــزد
نهنگ آن به که در دریا ستیزد
ادبیات میسازم وآوازسرمیدهم اوانسان آزاده،مردم وطنم به محبت نیاز دارد. دروطنم سکندر به محبت کردن نیامده بود،اعراب دروطنم به بیان محبت نیامده بودند،چنگیز برای محبت کردن نیامده بود،انگلیس درکشورم برای سه مرتبه به همرای ما محبت نکرده است،روسها هم محبت نکردند،پاکستانی ها دشمن 65 سالۀ افغانستان، وایران برای محبت کردن همرای ما قول دوستی نداده اند ونمی دهند.ایالات متحدۀ امریکا،کا کا وما ما افغانها نبوده ونیست برای توزیع محبت برای ما نیامده است،اوبرای نوشیدن نفت خزرآمده است.
اگربه پا استاده نشوی،باردیگر،ازشیاطین،ملائکه ساخته میشود،وازمحافظین جهنم، دروازه بان فردوس تهیه دیده وتورا به عبادت ازاومجبورمیسازند. مردان به سوی هدف میروند وتنبلان خودرا هدف قرارمیدهند.هیچ انسان را به القاب بد یاد نمی کنیم فقط با نشان دادن،اعمال نکوی خود اورا متوجه اعمالش میسازیم.اندیشۀ، پیش من بیا را، ازخود دورساخته،هرانسان را هدف سازنده شمرده به سوی هدف میرویم.بلی!محافل ومراجع اکادمیک مشعل همیشه فروزان یک کشوراست، به گفتۀ فیلسوفی باگرفتن چراغی ازمشعل فروزان میتوان هزاران شمع دیگری روشن ساخت،بدون ازانکه ازروشنایی چیزی کاسته شود. بناً چراغی را باخود گرفته،چون دانه های باران چکیده،ازابرهای سرگردان،ازکسی دعوت نمیدهیم،خود درتکاپو میشویم، قطره به قطره،جرعه به جرعه،چشمه به چشمه،جوی به جوی، دریا به دریا، انسان به انسان محبت میدهیم،کینه میشوییم، خانه به خانه ده به ده، قریه به قریه، شهربه شهر،ولایت به ولایت، کشور به کشور، قاره به قاره، درمسیر حرکت خود،خستگی هارا رفع، خشکی هارا سبزمیسازیم،میرویم نهایتاً که بحرانسانیت شویم تا نهنگی زاده شود.نهنگ دانش وخرد،نهنگ هوشیاری وفرهنگ،نهنگ اعتماد وآزادی.
با احترام
درختم ازین مقاله ازگرداننده گان کنفرانس تکشرمی کردم وضمناً طور شفاهی چند کلمۀ دیگر توضح میدادم به این شرح.
دانشمندان محترم،درچهرۀ این محفل،سقراط، افلاطون،ارسطو،ارشیمیدس،گالیلیه چمبرلین، ابن سینا،نیوتن،انشتین مندلیف، گاندی، مارکس، لینن، ماوتوسنگ، شیگوارا، مولانا،عمرخیام، سعدی فردوسی،بیدل،رابعه،اقبال،رحمن با با، مردان روزگار((عیاران)) سربه کف وغیره وغیره دیده میشود. اینچنین محافل،به آفتابی میمانند که ازفضای آبی،حرارت میتاباند،هوای سرد زمستان را به گریه می آورد،به تماشای ازین وضع همه جنبنده های زنده به زادوولد می آغازند.
AS_khoshachin@hotmail.com