خوشه چين

 

یاچهاریار

قسمت سوم:

زنده گی به بایسکلی میماند که بخاطرحفظ تعادلت،همیشه باید درحرکت باشی. «انشتین»

میان انسان وشرافت،رشته ای باریکی وجود دارد واسم آن قول است.

«توماس براس»

شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ای آزارکسان درآن نباشد.

«زرتشت»

گاو،شاخ درزمین افغانستان فروبرد،خاکش را به سوی ایران وپاکستان وتا جکستان پاش داد،لانه های زنبوران را ویران کرد،زنبوران متحدانه علیهش هجوم بردند.بااین همه وحشت ودهشت که آفریده بود اورا قرآن زد،بدین مناسبت گاوقان زد.

پیام زمان گفت من ملای این زمان هستم ومدرس،درسراسرزنده گی ((ملا، معلم، استاد،دانشمند،محقق))کتاب،قلم،کاغذ،چراغ،همراه بوده وجزء ازکرکتراخلاقی وانسانی آنهااست))که بدین مناسبت گفته میتوانیم که ایجاد گران فرهنگ وکلتور طبق شرایط اوضاع واحوال جوامع بشری بوده قوانینی را وضع مینمایند که تمایزجهان انسانیت نسبت به فضای حیوانیت مشخص باشد.ازین خاطر است که میگویند که فرهنگ وکلتورعبارت است ازروح وپروبال یک ملت،روح اگرتن برآمد،جسد بی جان باقی میماند.

برای تان درس میدهم احساس پنجگانۀ تان را به درک ناخود آگاه تان مبدل بسازید.چراسرزمین(( آریانا،خرا سان،افغانستان))همیش هدف حمله قرارگرفته است؟ وچرادشمن مهاجم همیش موفق بوده؟ومیباشد.

بلی!تکیه براین کلمه:

زکی نالیم؟ که ازماست که برماست

تیری که زپرماست درشکم ماســت

به کی گوییم؟ازماست که برماست

چوبی که درتبراست ازشاخۀ ماست

ملک الشعرای بهار

این دود سیه فام که ازبام وطن خاست

ازماست که برماست

وین شعلۀ سوزان که برآمد زچپ وراست

ازماست که برماست

جان گربه لب آید ازغیر ننالیم

با کس نسگالیم

ازخویش بنالیم که جان سخن اینجاست

ازماست که برماست

یک تن چو موافق شد،یک دشت سپاه است

باتاج کلاه است

ملکی چونفاق آرد،اویکه وتنها است

ازماست که برماست

اسلام گرامروزچنین زار وضعیف است

زین قوم شریف است

نه جرم زعیسی،نه تعدی زکلیساست

ازماست که برماست

ده سال به یک مدرسه گفتیم وشنفتیم

تاروز نخفتیم

وامروز بدیدیم که آن جمله معماست

ازماست که برماست

گویم که بیدارشدیم این چه خیالی است

بیداری ما چیست

بیداری طفلی که محتاج به لا لا است

ازماست که برماست

گویند بهارازدل وجان عاشق غربی است

یا کافرحریی است

ما بحث نرانیم درآن نکته که پیداست

ازماست که برماست

بابه خوانش گرفتن مطلب فوق یادم آمد

دارالمــــعلمــــــــــــــــــین کابـــــــــــــــــــــــــــل

1343-1346

بیان چشمۀ جوشــــان آگاهـــــی ازمعرفـــت انسانــــی است

جلال شاه مستحضرلابراتوارکیمیا،تمامی مسایل نظری کیمیا((عضوی وغیرعضوی)) را به حیث علم درجهت حل معادلات،هنگام تعامل،((حلقوی، زنجیروی)) بالای میزجهت تجربه آماده میگردانید،ازجناب محترم حیات الله ناصر وجناب محترم حامدخان،وجناب محترم غوث حکیمی تقاضا مینمود که برای شاگردانش،تجربه نمایند.هنگام تجربه استادان باهمان چپن سفید ودستکش های پلاستیکی،چنان ماهرانه تجربۀ کیمیاوی را عملاً به شاگردان میفهماندند. گویا که شما هم فردا معلم میشوید ازهمین رویه استفاده نمایید طوریکه دستهای،درمواد القلی ومواد تیزابی تماس نداشته باشد بخاطریکه سبب کوری چشمهای خودشان ویا یکی ازشاگردان نگردد. هکذاجناب مرحوم عبد القیوم صامت،درمضمون زراعت طبق فورمول اکمان هالندی در رابطه به نسل گیری،مرغها،سیاه وسفید،گاو شاخ دار وبی شاخ وغیره وغیره، توضح میداد.دریک نکته تأکید به عمل می آورد که همیش تجربه ثابت کرده است که،ازنرگاواصلاح شدۀ هالندی،به همراهی گاو وطنی، گوسالۀ به دنیا نیامده است به خاطری که حوصلۀ گاووطنی خوربوده، نوزادی که میخواهد به دنیا بیاید هم خودش ازبین میرود هم مادرش. مثل انقلاب صادرشدۀ ثوروتعرض نظامی امریکا درافغانستان.

هردره وهر وادی عیاری دارد

دورادورتابه مزارعیـــاری دارد

عیاران این وارثان عیاران(( امیرابومسلم خراسانی،یعقوب لیث صفار،امیرحبب الله خادم دین رسول الله)).به مانند جلال شاه مستحضر لابراتوارکیمیا،باشناخت دقیق،ازجامعۀ سنتی،وفرهنگ،احترام به آب ونمک،آزادی خواهی وآگاهی دهی برای آزادی،صداقت وراستی درامرارزش دادن به معیارهای انسانی به این نتیجه رسیده اند که،افسانۀ دموکراسی ملی،برباد شد،منطق دموکراسی نوین،بی نکات شد.احزاب اسلامی،نتوانستند،ارزشهای اسلامی را که مردم مسلمان به آن ایمان واعتقاد دارند،پیاده نمایند.درعوض آهسته آهسته وسیلۀ شدند برای تطبیق اهداف شوم کشورمتجاوز وخود معاش خور.

یگا نه چیزیکه همه را به آن پیوند میدهد آن((وطن)) است،عیاران درنظردارند همه عناصر را جهت تجربه بالای میز تجربه دریک معادلۀ وطنی آماده گرداند وازاستادان مجرب دعوت بعمل آورد تا نخست درمورد معادله سخن گوید وبعد عملاً درتعامل((اقوام،ملیتها،مذاهب))نقش اساسی بازی نماید وبفهماند که نادیده گرفتن،عناصر وارزش ندادن به آن عناصر سبب،انفجارات، کوری وبربادی وطن می گردد.

 

++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت دوم

مادروطن گفت

کشورما احتیاج شده است لالا ندارد

تنش بی سرکله بریده وکـــلاه ندارد

ماسک مالی کــارعیـــــاران نیســـت

نگویید که اشغال گر،محشرکربلا ندارد

گرگ وحشی را شغال خانگی گفتن جایزنیست

کی گوید که درتداوم جنایت تافاجعه تقلا ندارد

ازکوچۀ مردان«جوان»بگذرهمه روز،وهمه شـب

به جز،اندیشۀ،غرورآزادی،بیجهت واویلا ندارد

هفت جا،نفس خویش را حقیردیدم:

نخست:هنگامیکه به پستی تن میداد تا بلندی یابد.

دوم:آنگاه که دربرابر ازپا افتادگان می پرید.

سوم:آنگاه که میان آسانی ودشوارمختارشد وآسان را برگزید.

چهارم:آنکه گناهی مرتکب شد وبا یاد آوری اینکه دیگران نیز همچون اودست به گناه میزنند،خودرا دلداری داد.

پنجم:آنگاه که ازناچاری،تحمیل شده ای را پذیرفت وشکیبائی اش را ناشی ازتوانایی دانست.

ششم:آنگاه که زشتی چهره ای را نکوهش کرد،حال آنکه یکی ازنقاب های خودش بود.

هفتم:آنگاه که آوای ثنا سرداد وآنرا فضیلت دانست.

جبران خلیل «جبران»

دوستان اگرتلخ گوییم وزشت بدانید که هستیم

سرحالیم،ازکسی برترنیم،پس بــدانید که هستیم

خدا روزی میدهد مارا،درزمـان جدا ومکـــان جدا

اگرگویید که ما دیوانه ومستیم،هستیم که هستیم

دیوانه گویند،خاین به وطن،جدا،فساد پیشگان جدا

آزاده وعیاریم،آنوقت گفتیم که طلســـــم بشکستیم

ازخانه بیرون شدیم گفتیم اوخدا،ازمام وطن شدیم زنده جدا

پیاده روان بودیم سوی بلندیها دیدیم که اززمیــــن پستیم

آگاه شدیم،درک مان برین شد تا،آوریم،آب را،جدا،دانه،جدا

لغزیده به سینه،افتان وخیــزان نگــویید که شکستـیـم

جدا،جدا،آورید آگاهی وآزادی،خردمندان جدا،عیاران جدا

به گوش ها خانه میکرد یاچهاریارهریک بندۀ خداهستیم

سه مرتبه تکرارهرکه بنده خدا ست چپ جدا،راست جــدا

مجبورشده گانیم حکم اجبارآمده بود چپ بودیم وهستیم

خانوادۀ جنبش ومتحدین«سیاسی»میگفتندخلق جداپرچم جدا

حادثــه موجی بود«خوشه چین» روشنی رعدوبرقی بود

نوازد پدرومادری داشت،مسؤل پرورش مادر جدا وپدرجدا

آزادی خواهی،وآگاهی ازآزادی،دانش وفهم،فرهنگ واخلاق،وجدان وشرافت، عزت وناموس،صداقت وایمانداری وفا به عهد میراث مانده ازسلک عیاران      ((امیرابومسلم خراسانی،یعقوب لیث صفار،امیر حبیب الله کلکانی)) و(( نخبگان)) طرازیک زمانه ها غازیان سه دوره جنگ با انگلیس،جنگ باروس، جنگ باپاکستان،کنون جنگ با شیوۀ حل غلط معادلۀ بن، به سوی مسیر نامعلوم دریک جامعه پروبال آن ملت است.

دشمن فرهنگ کش آمده به کشور

فرهنگ انسان کش آمده به کشـــور

وجدان وشرافت،رخت بسته به سفر

حیوانیت بادودوباروت آمده به کشور

یوصف را برادران به غلامی سپرده اند

قانون،فرعون،نمروت آمده به کشـــور

یاچهاریا ربگویید که نورخدا میریزد

میریزد،میریزد،میریزد

بادیدن نورخواب رفتگان ازجا برخیـزد

برخیزد،برخیزد،برخیزد

می پیچد همه جا صدای یا چهاریــــار

ازهیبت خلق دشمن میهن میگریــــزد

میگریزد،میگریزد،میگریزد

این آدم است که دانشمندوملا میشـــود

پیغمبران((اولاد بنی آدم))،یکی ازپی دیگر،برای تعلیم دادن،رهنمایی واصلاح جامعه ازجانب پروردگارعالم آفریده شده بودند.                                             ملا قصه میکند بلی! اولین معلم من،درقریه به صفت ملای مسجد بودم که پارۀ بغدادی را از الف تا به یا برای«اطفال»پسرودخترتعلیم میدادم،بعد خواند قرآن را می آموختاندم،به تعقیب طبق استعداد،پنج کتاب،خواجه حافظ،خلاصۀ کیدانی،منیه کنگز،ووووووغیره:ازجمله درخواجه حافظ بخوانید.

الا یا ایهاالساقی ادرکاساوناولهــــــــــــــا

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

به بوی نافۀ کآخرصبا زان طره بگشــــــاید

زتاب جعد مشکینش چوخون افتاد دردلهـــا

مرا درمنزل جانان چه امن عیش چون هردم

جرس فریاد بر میدارد که بربندید محملهــــا

به می سجاده رنگین کـن گرت پیرمغـان گویـد

که سالک بی خبرنبود زراه رسم ومنزلهــــــا

شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین هایــــل

کجا دانند حال ما سبکساران ساحلهــــــــــــــــا

همه کارم زخود کامی به بدنامــــی کشید آخــــر

نهان کی ماند آن رازی کزاو سازند محفلهــــا

حضوری گرهمی خواهی ازاو غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع الدنیــــا واهملهـــــــا

من  معلم،مدرس«ملا» بیت بالارا به تعبیراستادانه به معنی می گرفتم،زمینیکه بالای آن راه میرویم،خامه است،توان برداشت وزن سنگین را ندارد.باید درفکرآن باشیم که زمین زیرپای ما به مانند یخ دبل است،باید که سرد باشیم وسرد تر،دوری ودوستی وآرام،توقع ما کمتربود ه باشد،هرچه گرم تروپرشورتر،به انتها نزدیک تر، خدا نکند روزی که یخ زیرپای مان بشکند غرق درآب بشویم.

          زمانه ساقی شده است وپیام آورآینده است گوید.ای آن عاشقان ورسالت مندان، جامی بدست دارم پرازعشق وزنده گی،درچوکات موقف بلند بالای عشق به انسان وانسانیت که ازجانب پروردگار به شما بخشیده شده است پیامی آورده ام،گوید: با چشمان که داده ام برای تان،رنگهای زیبا را ببینید،با گوشهای که ارزان گرفته ایدبهای زیاد دارد،بشنویدآوازهای خوش آیند را، پدروطن، مادروطن، خواهروطن، برادروطن،انسان وطن راهمه شیرین اند،با بینی که برای شما بخشیده بوکنید، همه گلهای رنگارنگ را که بوی ازانسان میدهند،گلها اگرسرخ است زرد است سیاه وسفید ویاترکیب ازهمدیگر،بوکنید که  کی بوی چرس میدهد،کی بوی هیر وئین میدهد،کی بوی نفت میدهد،کی بوی باروت میدهد،کی بو تریاک میدهد، بوکنید،دامنها را که دامن کی آلوده به خون است. لذت ببرید ازنانی که دهقان وطنت برایت آماده کرده است،مزه کنید میوۀ را که باغبان وطنت آنرا آبیاری کرده است.لمس کنید نرمی ودرشتی را،درک تان را ازدست ندهید.

عقابی که اگردردام صیاد افتاد،شاه پرش را می کند دیگرقادربه پرواز نیست. حاکمیت سیاسی یک کشور،کالبد واسکلیت اند،کلتوروفرهنگ جامعه،تکراراحسن آزادی خواهی، وآگاهی ازآزادی،دانش وفهم،فرهنگ واخلاق،وجدان وشرافت، عزت وناموس، صداقت وایمانداری وفا به عهد میراث مانده ازسلک عیاران ((امیرابومسلم خراسانی،یعقوب لیث صفار،امیر حبیب الله کلکانی)) و(( نخبگان)) طرازیک زمانه ها غازیان سه دوره جنگ با انگلیس،جنگ باروس، جنگ باپاکستان،کنون جنگ با شیوۀ حل غلط معادلۀ بن، به سوی مسیر نامعلوم دریک جامعه پروبال آن ملت است.                                                   پیام زمان گفت من ملای این زمان هستم ومدرس،درسراسرزنده گی ((ملا، معلم، استاد،دانشمند،محقق))کتاب،قلم،کاغذ،چراغ،همراه بوده وجزء ازکرکتراخلاقی وانسانی آنهااست))که بدین مناسبت گفته میتوانیم که ایجاد گران فرهنگ وکلتور طبق شرایط اوضاع واحوال جوامع بشری بوده قوانینی را وضع مینمایند که تمایزجهان انسانیت نسبت به فضای حیوانیت مشخص باشد.ازین خاطر است که میگویند که فرهنگ وکلتورعبارت است ازروح وپروبال یک ملت،روح اگرتن برآمد،جسد بی جان باقی میماند.

  برای تان درس میدهم احساس پنجگانۀ تان را به درک ناخود آگاه تان مبدل بسازید.چراسرزمین(( آریانا،خرا سان،افغانستان))همیش هدف حمله قرارگرفته است؟ وچرادشمن مهاجم همیش موفق بوده؟ومیباشد.

 

باقی دارد

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

ازخشت های ثابت وسنگهای قیمتی دیروزتهدابی میگذاریم برای ثبات امروز،تامهره های،اول ودوم وسوم الی هفتم خانۀ مشترک «وطن ما»درمقابل تمامی حوادث مقاوم باشد.

انواع درختان،گیاها وگلها،دردشت ودامنه باغ را به معرفی نمی گیرند گفته میشود که منظرۀ طبعی،وجنگل،که میان آنها،حیوانات وانواع پرنده ها لانه می کنند. بیان میدارد یعنی که جنگل وحشس.  اما مجموع اقوام،ملیتها،مذاهب،درداخل یک کشورانسانیت را به معرفی میگیرند.

درجایی که تولد یافته ام دیگران هم پیروان((ادیان،مذاهب، اقوام، رنگها، زبان)) هم تولد یافته اند،همه درکنارهم بحیث انسان های هموطن،دارای حقوق برابروبرادرزنده گی مینمایند.شرمم می آید که ازموقف پیروان((ادیان، مذاهب، اقوام، رنگها، زبان)) برتری جویی نمایم،به منظوراهداف سیاسی،منشی ام را مطرح بسازم،به آدرس دیگران،ملی خور،دال خور،باقلی خور،شبدرخور، کچالو خور،بگویم،معنویت ومقام انسان را ازآن خود بسازم(( پیروپیش رو،رهبر )) شیخان وپیران گمراه ازاعمال هرنوع جرم مبرا باشد، حدود واربعۀ کشوررا، به خودقباله نمایم،وگویند که این حدود وصغوررا انگلیسها وروسها برای ماقباله داده است،دست دیگران ازاین جاتا به لندن وبخارا خلاص.

وضعیت اقتصادی،سیاسی ونظامی حکایت ازین دارد

هرکه بندۀ خدا است یاچهاریار،یا چهاریار،یا چهاریار

شعاربالاعشق است ،شوروشرری دارد

موج خروشانش روبه آسمان سفری دارد

پیچیده به فضا نعرۀ خلق

مفهوم ومعنی دگــری دارد

بیگانه ستیزی عملی است نیکو،یارعزیز

قهرمان بیل زند،کارگرودهقان تبـری دارد

هرکه بندۀ خدا است ســـه مرتبه تکرار

یاچهاریار،یا چهاریار،یاچهاریار

درجبهۀ کارنیرومیگیرد،انسان شریف

حاصل کارجمعی،درباغ وزمین است

فــراوان وقت درو،ثمــــــــــری دارد

هرکه بندۀ خدااست سه مرتبـه تکرار

یا چهاریار،یا چهاریار،یا چهاریار

درجبهۀ قلم وکاغذ،دانا میشــوی آخـــــر

مهرازآسمان تابد،به زمین،شب قمری دارد

شب لحاف طبعیت است تا به رفع خستگی

وقت بیداری است خروس بانگ سحری دارد

یاران«عیـاران»آزادی آورند به خلقهای وطن

پیچکش وقلم،دانش وفن،میزودفتری دارد

هفتۀ قبل،درقسمت دوم مقالۀ تحت عنوان علت به اندازۀ نیم سطرمزین گردید بود به این شرح هرکه بندۀ خدا است یاچهاریار،یا چهاریار،یا چهاریار، یکی دوروزبعد،ازآدرس نامعلومی به نام مستعار،کفن کش قدیم،ایملی برایم ارسال نموده بود.نمیدانم که کنایه بوده ویا ازروی حسن نیت که نوشته بود کنون دگرملا شدی.تاجاییکه من درک میکنم ،نوک تیزحقیقت،درکف پا اثر گذاراست، بناً بعضیها  برای تسکین حالت روانی خود کنایه گویی را به خود جوازمیدانند بازهم جملۀ زیردرذهنم تداعی شد.

ملا شدن آسان است اما آدم شدن محال

هدفم کفن کش قدیم است

برای خاموش ساختن طفل قصه میگویند که،افسانه،ثنایی بود،بزدرگندنایی بود،لاجرم ازبالا سنگ افتاد،سربزلنگ افتاد،بزبه هیبت گفت الاالا،خرگفت بوغمه بلا ازعقب آوازتولید کرد،گاولغزید لنگهایش شده روبه بالا،خارزقوم گل کرد،مگس راننگ آمد،ایزارفیل درتن کیک تنگ آمد

امابرخلاف این آدم است که ملامیشود

ملا-آخوند،باسواد،کسیکه درس خوانده وتعلیم دیده است  زمانیکه تجربه کاری برای کسیکه درکاری غلط  کرده باشدمشوره میدهد ونصیحت میکند دراخیر نصیحت برایش میگوید که ملا شدی یانه یعنی که مطلب را درک کردی،دراجرای عملی،خطا واشتباه نکنی.  درین جا معنی ملا به،مبدل شدن معنی به درک ناخود آگاه فرداست.

اول- می آغازیم،ازجملۀ هرکه بندۀ خدا است یا چهاریاردرجامعۀ سنتی افغانستان

 که اکثریت مطلق آن{"خلق" نیروی عمده وتعین کنندۀ تکامل،شعورجامعۀ بشری است}مسلمان.سروکارشان به زراعت مال داری وباغداری وکشت و زراعت می باشد.ازین خاطر همیش درانجام کارخیرکلمۀ تکیه به خدارا ازذهن خود فراموش نکرده اندوبه شعاری دل می بستند که به عقیده ومنافع خودی خیروفلاح محل ومنطقه وجامعه پیوند داشت.این شعارهرکه بندۀ خدا است یا چهاریار،یاچهاریار،یا چهاریاررا،دراوایل بهار،هنگام لای روبی وپا ک کاری نهرها وجویبارها،شنیده بودم این شعاررا هنگام بیل باغ،کوردهای درختهای توت،هنگام دروگندم ویا هنگام پوشش بام ویا هنگام جنگهای رودرروبا دشمن هنگام تعین سرنوشت سیاسی کشورشنیده بودم.باسردادن شعارهرکه بندۀ خدا است،درجبهۀ کار،عشق به همکاری وهمیاری،قلب را درسینه به تپش می آورد انجام کارپرهزینه درزمان خیلیها کوتا وکم مصرف صورت میگرفت.     

   بلی! اززبان یکی افسران نظامی ((؟))انقلابی ارزش،شعارهرکه بندۀ خدا است یا چهاریاررا شنیدم که می گفت زمانی درجبهۀ فیصله کن به حیث پیش قراول ویا قوماندان جبهه شعارمی دادم هربندۀ خدا است یا چهاریار،سربازان شعاررا دنبال میکردند هرکه بندۀ خدا است یا چهاریار سه مراتبه تکرار،گفتم که برگی ازدرخت نجنبید، آوازها به ترتیب هم ازآواز قبلی بلند تردرصدا می آمد،این آهنگی بود که انرژی را بیش ازحددروجود نیروی رزمی تولید میکرد.دشمن تارومارمیشد.به نوشتۀ استاد خلیل الله خلیلی، لمحۀ تصمیم،هواخیلی هاسرد،بود، خادم دین وضعیت را چنان محاسبه کرد،تعلل درهنگام یورش درجبهه،باعث شکست لشکر می گردد.همان بود که شعارداد هرکه بندۀآ خدا است یا چهار،یا چهاریار،دمادم صبح صحنۀ جنگ را به نفع قیام دهقانی تغیرداد.

 ملاوآدم دوکلمه،وجملۀ هرکه بندۀ خداست یا چهاریار،یا چهاریار،یا چهار،درروح وروان مردم جادارند.

 ملا تنها کسی نیست که به سرلنگی،شیعه به رنگ سیاه وسونی،به رنگ سفید چهارمتره، به بسته نماید،ملت را جانبین بخاطرتطبیق اهداف سیاسی درگروخویش دورازهمه مسایل علمی پیشرفته وتکنالوژی قرار دهند،تنها مبلغ باشد.ازان پیشرفته علاوه برآن ملا:دانشمند،عالم وفاضل است.عامل تکامل، پیشرفت وترقی جوامع بشری است،عامل تسخیرطبعیت ازابتدای پیدایش تا به امروز به نفع بشریت بوده و است.اززبان ملا همیش شنیده اند که دروغ نگویید،غیبت نکنید، شیطان دشمن آدم وانسان است،رشوت نگیرید،سود نخورید،دزدی نکنید،به ناموس مردم به چشم بد نبینید،دست برد به مال مردم ومال بیت المال حرام است،قتل نفس را ناروا وعمل کفرآمیزبیان کرده اند.به بینوایان دسترسی کنید،درحضورطفل یتیم و پدرمرده به روی فرزند خود بوسه نزنید، کاروزحمت کشی را یکی ازشرایط عبادت معرفی کرده اند وغیره،وشنیده بودیم که ملاها آموزش علم رابرای زن ومرد یک سان توصیه کرده اند.

     چوشمع ازپی علم بایدگداخت 

که بی علم نتوان خداراشناخت

در تعاليم اسلامي نسبت به کسب علم سفارش زيادي شده است بنحوي که اولين دستوري که خداوند به پيامبر اکرم (ص) داد امر به خواندن بود و پيامبر (ص) نيز درمناسبتهاي مختلف جهت ترويج دانش آموزي تبليغ مي کرد. مانند آزادي کفاردرمقابل با سواد کردن ده نفريا حديث شريف نبوي :« علم را بياموزيد ولو درچين باشد» ..

وای برآن روزیکه ملا پاچه وآستین،را ،برای نسل کشی،بربادی،ویرانی،تأ سیسات دولتی،مکاتب ومدارس وسائرنهادها، منازل مسکونی،تخریب باغها ومزارع وبند وانهاروبی ناموسی، برزند،بادزد دهن جوال گیرد،عامل وحامل، انواع امراض اجتماعی((فقر)) مواد مخدر،هیروئین،چرس وبنگ وکشورخودرا به حیث میدان جنگ به بیگانه تحویل دهد،وخود صاحب زرق وبرق،ویلا وقصر گردد.به این گونه ملاها خدمت گاران ونوکران شیطان ابلیس خطاب باید کرد. 

 آدم:اولین انسان،شوهربی بی حوا،پدرآدمیان،انسان،مردم وهرکس وآدمیت به معنی خدمت گار.

سعدی«شیرازی»ملایی بود وکنون هست استاد سخن

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

آگرآدمی به چشم است ودهان وگوش بینی

چه تفــــاوت،میان نقش دیوارمیان آدمیت

خوروخشم وشهوت،شعب است وجهل وظلمت

حیوان حبر ندارد زجهان آدمیت

به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد

 که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

اگراین درنده خوئــــــی،زطبعیت بمیرد

همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

رسد آدمی به جای که به جزخدا نبیند

بنگر که تا چه حدت است مکان آدمیت

طیران مرغ دیدی،توزپای بند شهوت

بدرآی تا ببینی،طیران آدمیت

نه بیان فضل کردم،که نصیحت تو گفتم

هم ازآدمی،شنیدیم بیان آدمیت

«سعدی»

هرکه بندۀ خدا است

 یا چهاریار،یا چهاریار،یا ذچهاریار

ملای امروز،نصیحت کنان گوید

ملایی: دانش وفهم. 

ملای امروزمیگوید که ملایی امروزما منشأ گرفته است از مراحل ملایی دیروزوپریروزاگردیروزمعلومات ملاازدیره وممبرمسجد منشأ گرفته بود مگرامروز،ملاازبرکت وگسترش مراکز علمی وتحقیقاتی،فنی،کمپیوتر،انترنت حرفه وپیشه وبه تبع افزایش،آموزگاران،ازهرخانه وکاشانه،کوچه وپس کوچه،گذرخیابان،با ذوق وشوق برای آموزش به سوی دانشگاهاپوهنتو نها، یونورستیهاکه مکانهای با ارزش اندومقدس،میروندکه درین مکان های مقدس راه رسیدن به فضایل اخلاقی،ومعنویت درنهایت امر«انسان» شدن وانسان بودن را بیاموزند وبه حیث ملاها«دانشمندان» معلمان ومدیران فرداشوند.

باقی دارد

  وظیفۀ ملاها، دانشمندان دمعلمان ومدیران فردا را درآینده بخوانید

 

 

 


بالا
 
بازگشت