الحاج همراز کابلی
نور ظورکرده ظلمت را درید واما؟
دوشنبه دوازدهم ربیع الاول سال 571 میلادی نوری از فراز آسمان برسمک شد دورا دور خانۀ بی بی آمنه خانم عبدالله بن ابومطلب را از پرتوی نادرش ضیائی بخشید.
در همین روز حضرت محمد ص از عرش به سوی فرش شتافت که اعجاز آفرید.
هفت مهرۀ کسرا درهم شکست ، هیبل بزرگترین بت فروپاشید ، رود نیل که خشکیده بود طغیان کرد آتشکدۀ زردشت خاموش شد یهودی های ساکن مکه اظهار میداشتند که امشب در خانۀ عبدالله ستاره های پائین میشدند که نورش سراپا ی خانه وحتی صحرا را منور میساختند.
قربان شوم مولوی ترا حضرت سرور
از مقدم تو سطح جهان گشت منور
محمد ص را به دایۀ بنام حلیمه سپردند به مجردیکه قدم های حضرت محمد ص زمین خانۀ حلیمه رالمس کرد پستان گوسفندان حلیمه مملو از شیر شد تا حدیکه از پستان گوسفندان شیر بروی زمین جاری می گردید.
درخانۀ حلیمه همان نوریکه دورا دور خانۀ بی بی آمنه می چرخید حالا بدور خانۀ حلیمه می چرخد و برکت وافر به حلیمه و کسانش میرساند فرشته گان و مرغکان سبز رنگ با طشت زمردین به خانۀ حلیمه آمدند و محمد را با آب کوثر غسل دادند اعجاز درموقع تولد پیغمبر خداج درهمان زمان زیاد دیده شده که شمۀ ازآن را روی کاغذی درآوردم .
محمد ص از همان آوان کودکی درتعمق حقیقت بود متفکرانه دنبال حق میرفت در غار حرا چهل سال عمر گرانبهایش را برای دریافت حق ووحدانیت وقف کرد تا اینکه در سال 511 عیسوی به پیامبری مبعوث شد و رسالتی از سوی خداوند دریافت .
حضرت محمد ص پیامبر خداوند ج شخصی باعاطفه و حوصلۀ فراخ داشت حینیکه برای ادای نماز صبحانه به مسجد میرفت دم خانه اش یهود زنده گی میکرد این یهودی هرروز خاک و خاشاک را ازبالائی ها بروی حضرت محمد ص می پاشید اما آن حضرت با حوصلۀ فراخ دوباره لباسش را تمیز ساخته به مسجد میرفت این عمل را یهودی هرروز انجام میداد.
یکی دو روز گذشت حضرت محمد ص اثری از یهودی ندید دیگر یهودی نبود که بالایش خاشاک بریزد روزی از روز ها سراغ یهودی به درب منزل وی رفت و تق الباب کرد فرزند یهودی درب گشود حضرت محمد ص ازفرزندیهودی احوال گرفت وی گفت که پدرش بیمار است حضرت محمد ص اجازه خواست تا برای عیادت مریض داخل منزلش شود وی بعد از دریافت اجازه نزد مریض رفت .
مریض حالت خوب نداشت از دیدن حضرت محمد ص دردش دو چندان شد باخود گفت شاید برای انتقام عمل های که انجام داد ه آن حضرت وارد خانه اش گردید ه است مگر حضرت محمد ص با خونسردی جویای احوال مریض گردید یهودی با بسیار مشکل از جا برخاست به حضرت محمد ص گفت .
یا محمد من فکر میکنم که تو برای گرفتن انتقام نزد من آمده ئی ولی حالا دو دل شده ام لطفاً حقیقت را برایم برملا ساز تا بدانم که برای عیادت تشریف آورده اید ویا برای انتقام !؟
آنحضرت ص گفت : شما از هر قومیکه استید همسایۀ من استید وظیفۀ اسلامی من است احوال خیریت شما را داشته باشم چند روزی که خاشاک برویم نه پاشیدی فکر کردم مشکلی برایت پیش آمده من جویای احوال شما شدم تا اخبارم دادند که مریض استی برای عیادت شما اینجا حاضر شدم .
یهودی درحالیکه در دیده گانش اشک ندامت می چرخید با گلوی مملو از غصه ها پرسید .
آیا مرا بخشیده اید ؟.
آن حضرت ص در پاسخ گفت که شما کاری انجام نداده اید که سبب رنجیدن خاطر من باشد اصلاً برای من بدی نکرده اید که آرزوی بخشش می نمائید باز هم برای تسلی دل شما میگویم هرکردۀ تان را که شما آنرا به دیدۀ خشن می بینید بخشیده ام خداوند نور ایمان نصیبت گرداند.
یهودی چون حال بدید قدم های آنحضرت ص را بوسه باران کرد با دیده گان اشک آلود گفت: میخواهم مسلمان باشم .
آنحضرت ص گفت کلیمه با صدق بخوان .
یهودی گفت یاد ندارم .
آنحضرت ص فرمود: بزبان حال و تصدیق قلب بگو : بسم الله الرحمان الرحیم – لا اله الا الله محمد رسول الله یهودی کلیمه خواند و تصدیق قلبش نموده به دین اسلام مشرف شد.
حضرت محمد ص بنیانگزار نهضت دختران نیز می باشد قبل برین عربها از روی جهالت دختران تازه تولد شدۀ شانرا زنده به گور میکردند اما بعد از بعثت پیامبر ص این عمل را زشت و بدعت خواند.
آنحضرت ص حتی در حالت نزع نیز به یاد امتان خود بود آندمیکه حضرت عزرائیل ع آنحضرت را قبض روح میکرد اما محمد ص مقاومت داشت حضرت عزرائیل علت را جویا شد آنحضرت فرمود به الله ج سلامم برسان که بعد ازمن امتانم چطور خواهند شدند ؟
حضرت جبرئیل که با شهپر مبارکش بالای آنحضرت ص سایه افگنده بود اشک ریزان تسلی دل پیامبر جانان را میکرد .
به جبرئیل امین گفتا خدای مهربانم را
بگو بخشد گناۀ امتان ناتوانم را
احد گفتا بمن بسپار احمد بنده گانم را
چو می گفت ای خدا بخشا گناۀ امتانم را
خدا پیش از دعا آمین به آن نازالقا میگفت.
حضرت محمد ص مریض شد به بستر بیماری افتاد شصت و سه سال و چهار روز داشت روزی به مسجد تشریف آورده برای صحابین و سایرین وعظ میکرد در هنگام وعظ از حاضرین و غایبین خواست تا در طول زیستش اگر اشتباۀ ازوی سر زده باشد میتوانند عمل باالمثل را در همین دنیا از وی بستانند همه خموشانه گریان شدند مگر آنحضرت گفته های خود را باربار تکرار میکرد.
ازجنب حاضرین در مسجد حضرت خواجه آ کاش ولی از جابرخاست به آنحضرت گفت :
یا محمد ص روزی من در پیشاپیش جلوی اسپ شمارا بدست داشتم در همان وقت شلاقی بربدن من زدی فقط همین را میخواستم که گفتم .
حضرت خواجه آکاش ولی بعد از گفته هایش برجای خود قرار گرفت حضرت محمد ص ویرا نزد خود خواست از حاضرین مسجد شلاق مطالبه کرد.
حاضرین مسجد از فرط گریه و افغان ندای شان در بیرون شنیده می شد یاران مبارک ، صحابه و هریک از باشنده گان مکه که اسلام آورده بودند به خواجه آکاش ولی عذرانه تقاضا میکردند که همین شلاق را برآنها بزند اما خواجه صاحب نمی پذیرفت .
شلاق آورده شد باز هم حاضرین مکه نزد خواجه صاحب با گردن پت جوقه جوقه می آمدند و تقاضا داشتند که عوضی شلاق را از آنها بستاند اما خواجه صاحب نمی پذیرفت .
حضرت رسالت محمد ص از همه تقاضا کرد تا سرجای شان آرام بنشینند همه به حکم پیغمبر ص سرجایشان آرام گرفتند مگر دل کجا آرام گیرد چون معشوقه زیر شلاق باشد ؟
همه اشک ریزان بسوی همت پیامبر ص محجوبانه می نگریستند طاقت از دل توان از پایشان رفته بود.
حضرت محمد به خواجه آکاش ولی گفت :
این شلاق را بگیر و مرا بزن !
خواجه آکاش ولی مودبانه پیش آمد شلاق را گرفته گفت !
عرض دارم یا محمد ص.
حضرت محمد ص با جبین گشاده و لبان متبسم گفت :
یا خواجه آکاش ولی هرچه گفتنی داری بگو؟
خواجه پیش آمد و گفت :
یا محمد ص : آندمیکه شلاق به پشت من خورد پشتم بسوی شما ، رویم به طرف مردم وبرهنه بودم.
حضرت محمد ص خرقه از بر کشید روی بسوی مردم کرده پشت مبارکش را بسوی خواجه آکاش ولی گرفت و گفت حالا بزن .
خواجه آکاش ولی به حضرت محمد نزدیک شد خود را به مهر نبوت که در عقب حضرت محمد ص بود انداخت و بوسه بارانش کرده گفت :
یا محمد ص: خود ارشاد داشتی هرکسی از امتان مهر نبوت را ببیند آتش دوزخ بروی حرام باشد من باری دیدار مهر نبوت این همه گستاخی کردم امید عفوه دارم.
حضرت محمد ص برای خواجه آکاش ولی دعا کرد:
هرکسی ترا هفت بار درزنده گی و بعد از زنده گی قبرت را هفت باردرآغوش کشد آتش دوزخ بروی حرام باشد.
حضرت محمد ص در 12 ربیع الاول سال 634 به عمر شصت و سه سال و چهارروز از دنیا جامه بدل کرد.
حضرت پیامبر ص همیشه امتانش را به همبستگی و اتفاق دعوت میکردحتی در مشکات شریف از زبان آنحضرت ص ذکر است که :
هرکسی برای انقسام امتان مسلمه یک حرف هم بگوید از جنب امت من نیست !.
حتی محمد ص به اهل عرب توصیه کرده است :
هیچ عربی بر عجمی برتری ندارد اما تقوای وی .
اگر در قرآن پاک ذکری از قوم شده برای شناخت است نه برای برتری؟!
یاالله ما امتان فردا روز قیامت در پیشگاۀ حضرت پیشوای جهان ص چطور پاسخ خواهیم داد درحالیکه ما بنام قوم ، ملیت ، زبان ، سمت ، منطقه و.... به خاطر منفعت شخصی و جیبی خود شیطان گونه از امت آن حضرت ص بهره برداری میکنیم ؟!
راۀ اصلی ، اسلامیت و انسانیت را گم کرده رهروانی راۀ شیطان شده ایم عاقبت ما چه خواهد بود؟
یا الهی ما نداریم جز ترا
گیر افتادیم در چنگ بلا
ظالما ن دارند قصد جان ما
منزل جغد ساختند آ شیان ما
ما برا ی دیگران متاع شدیم
از رۀ رستان ما گمراه شدیم
از چنگ شیطان دورم کن الله
دارد به دربار تو همراز التجا
@@@@@@@@@@
همه یارو برادریم به قرآن = همه اسلام و پیرویم به قرآن
بهر ملیت که منسوبیم من وتو= همه اولاد آدمیم به قرآن