-->
ا.پ. سرگردان
نامه محبت آمیز پروفیسور
ملا ربانی به همقطارانش
بعد ازرفتن ملا ربانی به قبر نکیر و منکر خدمتش رسیدند و پرسیدند (من ربکم؟ گفت چوکی ازدست رفته ریاست جمهوری اسلامی افغانستان) ملکین به همدیگر تعجبانه بهم دیدند و ازان چیزی حاصل شان نشد، زیرا آن بیچاره ها خود هم نمی فهمیدند که این چه جوابی است. دوان دوان بسوی الله رفتند و پرسیدند که با این بنده تو چه کنیم؟ فرمان آمد که این سر شوریده ها را کافی شوره زده است، دست از سر این شوریده ها بردارید تا من خود به کارشان برسم. ملائک بازهم حیران بسوی ملا ربانی برگشته پرسیدند:( ومن دینکم: جواب داد که بین پوند، ایرو، ربل و کلدار درنوسانم، هریک شان بجای خود دین من و هریکی آئین من بوده و حال هم ازفکر آن دورنیستم. ملکین گرز را با لا کردند تا به فرقش بکوبند. فرمان الله رسید که نیروی خود را برای چنین موجود لایعقلی به کارنه برید. اول اورا به دروازه دوزخ ببرید تا مو برجانش راست شود. ملکها چنین کردند.
ربانی که خود را کمی از پس لرزه های آتش جهنم فارغ یافت با تضرع از ملائک مقرب الله خواست تا قلم و کاغذی برایش بیاورند. آنها هم چنان کردند.
ملا ربانی چنین نوشت:
هم مسلکان و هم راهان ازیک قماشم ! هنوز روی دوزخ برویم باز نشده است اما سرو صدای برادران جهادی را از دوزخ شنیدم که میگفتند: یاعلی به دادما برس! صدائی با بسیارضعف به جوابشان شنیده میشد که میگفت: (من و دست برچیدن کجا ای مداری – زآتش پاره ام دردم چه دانی.) بازهم براردان با هزار ناله و فغان صدا میزدند که یا محمد به دادمان برس ! و می خواندند که : کسی کو چون تو مدد گار دارد – نه با دوزخ نه باآتش کار دارد. شنیدم که پیامبر درجوابش میکفت : من نه گفتم این همه فتنه به تو – لعنت من برتوو یاران تو. ودر ادامه نوشته بود که : واما بعد اینکه ما وشما سخت به راه خطا رفته ایم ودیگر زمان از ما گذشته و آفتاب توبه ما از غرب طلوع کرده است. به این لحاظ با این شعر مرحوم ندیم که آنرا هم مانند آیات و احادیث چون پیراهن عثمان پاره پاره کرده ام شما رابه باقی مانده روزگار تان با این دعوت مزاری مطلع میسازم:
بیارساقی می باقی که در شورامافیها نخواهیم یافت دگرحکمت دگر شمشیردگرحسنی دگرقبری نخواهیم یافت
به ایشان گو که این شوخی نمی ارزد به یک توتی درین راهی که ما رفتیم، بربادیم، دگر جننت نخواهیم یافت