سیدموسی عثمان هستی
طنزپرکاه پامیرنما
عجب برنامۀ بی حال وبی تاب بگفتند کم نظیر بود و کمیاب
همه حرفهای شان نقش درآب خمارآلودونشه چشم درخواب
همه دوستان می دانندکه من باانسان ها کینه ندارم وعاشق انسان وانسانیت هستم وانسان وقتی شائیسته کلمه انسان وانسانیت است که ازواقعیت هاچشم نپوشددر خدمت این وآن بخاطرخوشی این وآن" دمبک" نزندازکاه کوه نسازدوآن کاه را وردزبان خودنسازدوبه بادفنا ندهد
مشکل دراینجااست که وقتی یک بی دانش پرکاه مارابشکل کوه جلوه می دهد خیلی خرسندمی شویم درحالیکه خودما می دانیم یانمی دانیم اهل مجلس می داند که مابه چه اندازه وزن داریم این آقابالفلظی ومداحی شمع ماراخورشیدتمام کهکشان هاجلوه داده
عوضیکه ازگوینده انتقاد جدی کنیم بااین حرفهای گوینده که مارا تاریخ دان ،نویسنده ،شاعروغیره یاد کرده عوض اینکه شرم وتوهین بخود بدانیم ومانند افلاطون فرارکنیم ازسرحرفهای آقای متملق یخمالک زده تیرمی شویم
من بارهاسرکسانیکه هنردگلمه را داشته ویاخودباچشم سفیددرعقب مکرافون بنام گوینده قرارداد است ،اگردرقسمت خودم ویادیگران اضافه گویی کرده اندازمن ودیگران نورمحمد تره کی ستاره شرق ساخته اند
من درهمان مجلس یخن گوینده راگرفته ام که پرکاه را قله پامیروزمین خشک سراب را باچاپلوسی پُرآب نسازیدوازمرغ هوابه مجلس خودکباب
بازیبایی هنردکلمه گویندمی توانددرمجلس بخودجای پابازکند واگرخوسته باشدکه مجلس راسرپشقل باگزاف گویی سوارکنیدوبه سمرقند خیالی ببریدعفت زبان خودرا آلوده ... می سازید
شایدکسی به گوینده وبه آن پرکاه که آنراکوه دانش ساخته اندچیزی ازروی حیادراین مجلس نگویندولی اگرجایی سخن آیدنتنها حرکات وسخنان گوینده را اشتباه خوانند
یقین داشته باشید کسانیکه درمجلس برنامه سازگوینده بشقاب رنگا رنگ دوردسترخوان مجلس برنامه سازی می چیننددرعقب برنامه سازچلوصاف گوینده وبرنامه سازباخنده وشوخی ازآب می کشند چراکاری کندعاقل که بازآیدپشیمانی
ماچندنفرانگشت نمادانشمندهنرمند درزمان سلطنت ظاهر شاه وداوودخان داشتیم ولی امروزاگریک نفریک خط می نویسد ویا درکوزه شگسته طبله می زندوقتیکه دریک محفل سروکله آن پیدامی شود ازآن بنام دانشمند،استاد،هنرمند، نابغه ویااگرنام گذشتگان یادمی شودازاوبنام علامه ،فخرالنسان انسان بی بدیل، فیلسوف وهرکاره یادمی کنیم کدام علامه آیاوقتیکه به یک خوانده موسیقی استادمی گویدشرایط استادشدن رامی دانیدیاآن احمق نمی داندویاشماشوخی میکنید اگرکس دیگرزنده نیست ازآقای خیال که سابقه دارموسیقی است پرسان کنیدکه استاد شدن چه شرایط داردمن از زبان روان شاداستاد خلیلی شنیدم که آن مردبزرگوارگفت نام استادی برشانه من گرانگی می کنددرحالیکه مستحق استادی بود
استاد"نتو"گفت من درتمام طول عمرخود نتوانستم که راز یک تارتنبوررا بدانم میگویندبه استادقاسم دربارباریان آن وقت استادی دادپدرکلان الفت حسین با استادقاسم طبله می زد استادقاسم به نام استادی مغرورشدوقتیکه می خواند چشمان خودرا سرخدای طبله پدرکلان الفت حسین کشیدپدرکلان الفت حسین که وزن خودواستادقاسم می فهمید که استاد قاسم بیخود چشم خود کشیده واو در قسمت طبله نمی داند پدر کلان الفت حسین با طبله دست داشته خودبه شانه استادقاسم زدگفت من مثل تواستادی ازدربارنگرفته ام استاد قاسم گفت تازمانیکه استادان خراباتیان استاد ی به من ندان مرااستاد نگوید
استادقاسم شاگردپدراستادنتوبود استاد نتو گفت استاد قاسم وقتیکه سر قدرت رسید بخاطریکه یک سروگردن نسبت به دیگران خودرابالا نشان بدهدازقدرت دربارکارگرفت مرا بازوروتهدیدشاگردخودساخت اودانش من وپدرم را درموسیقی می دانست تا آخرعمرازحرکت بی جاخوداستادقاسم رنج کشید وخراباتیان چون ازجریان شاگردی من واستادی قاسم می دانستندغوره بدل استاد قاسم ماندکه کسی مراشاگرد استادقاسم بگوید
وقتیکه دست ببرک کارمل استادمهوش دروقت قدرت کارمل بوسید کارمل مردبا ادب وبا نزاکت بوددید که یک زن موسیقی دان دست اورابوسه کردبه احترام زن بودن آن به وزارت مطبوعات وقت دستوردادکه به خانم مهوش استادی بدهندخانم مهوش ازهمان روزتب وتلاش درموسیقی کردتاحرف کارمل به زمین نخورد وخودرا در موسیقی رساند ولی ملت ما آن روزمهوش به گفته درباراستاد نگفتند نتها که نگفتند سرزبان شوخی هاهم افتاد
وقتیکه هنروهنرمندمی گویم اگرزیاددرقسمت هنروهنرمند نمی دانیم ضرورت نیست که راجع به چیزی که نمی دانیم صحبت کنیم لازم است کمی معلومات داشته باشیم در آن قسمت حرف بزنیم
مثلاًهنرویاهنرمند می گویم
هنرآینه اقعیت های موجوددرجهان طبعیت است که بصورت طبعی خلق شده ویادست انسان وفکرانسانهاهنرراخلق کرده
هنرهای ساخت دست طبعیت وساخت انسان های هنرمندخودهنرمندومخاطب هنرمندراتسکین وآرامش می دهد
اگرمخاطب به درستی نفهمدوبرداشت درست ازاثرهنری نتواند آن هنر زیبایی ،تسکین وآرامش ندارد
هرگاه مخاطب وخالق هنرازآن اثرخلق شده لذت ببردآن وقت هنرهنر مندرا هنرگفته می توانیم وخالق هنرراهنرمندباهرابزاری که هنرضرورت داردومیطلبدازآن استفاده کردوهنرراخلق نمودوآن رابه جهان وانسان های عصرخووانسانهای بعدخودهدیه دادتابرای همیشه ماندگارباشد.
هنردیکلمه
هم مانندهنرهای زیراست شایدغیراز این هنرهاهنرهای دیگرهم باشدکه ازقیداین قلم
دورمانده باشدنقاشی،عکاسی
،مجسمهسازی ،متحرکسازی، سینمای،خطاطی ،ادبیات،
موسیقی، کاریکاتور،معماری
وغیره
رومطلب دراینجاست دوستی به من تلیفون زدوگفت تلویزون مسکنیاربگیریدمن گفتم خیرت
است گفت ورخطا نشویدخیرت است برنامه سازمشهورشهرمابا خانمی مصاحبه ساختگی درست
کرده من گفتم درشهرماهنرمند،برنامه ساز، شاعر،نویسنده ، نابغه وغیره ... زیاد
است اوگفت همان آقای که القاب مفت را مانند کیله در"کچکول" زبان لفاظی سرهم
گذاشته
آقای که تلفون کرده بودچون تلویزون می دیدعجله داشت دیگرچیزی نگفت گوشی راماندچون برنامه را می دیدحق هم داشت که با من زیاد حرف نزند
درشب پنجشنبه یکی ازبرنامه سازان تلویزون آقای مسکین یارمصاحبه با خانم زهره هنگامه هنرمندسرشناس شهرماکه نه تنهامن همه افغانها باخانم هنگامه وخانواده آقای سرورروابط دوستانه دارندوخان آقا سرورومزیده جان سرورهنرمندان محبوب وطن مادرغم وشادی همه افغان هامی رسند خواهرم مزیده جان مانند رباعی های دلنشین حرفهای هنری آن دردلها می نشیندحالا که حرف ازرباعی ومزیده گفتیم (رباعی مزید کلمه راگویندکه چهارحرف اصلی بایک یاچندحرف زایدداشته باشد!) ورادیوی تیلفونی آقای سروردرخدمت تمام افغانهای کاناداقرارداردخان آقا سرورپدرویس جان شوهرهنگامه جان است ناگفته نماندکه فامیل پدری خانم هنگامه هم ازهنرمندان سرشناس وطن مامثل خانوده آقای سروراست که ملت ما به هنر شان افتخارمی کند
برنامه سازهم مردخیلی باادب است وبخاطرادب خودازکاه کوه می سازدومی گویندزمانی دررادیوتلویزون دولتی افغانستان عکاس بوده درشهرما زندگی می کندگاه گاه بخاطر برنامه خودمحفلی راگرداندگی می نمایدچندفرهنگی نما ی شهرماویکتعداد سیاهی پالیزهمه درمحفل برنامه سازدیده می شوندوغیرازهمین چهره ها ی همیشگی کس دیگردرمحفل برنامه سازدیده نمی شودومن هم بعضی وقت ها درآن محفل هابوده ام بازهم این برنامه سازبخاطر زندماندن فرهنگ وکلچروطن ماغنیمت است چشم بخیل کور
دیکلمه یک هنراست نمانند هنرعکاسی شاید، برنامه سازدرعکاسی یک هنرمند خوب وبا تجربه باشد ولی افرین به آن می گیرم که جرأت گویندگی را دارداز فارغان مکتب شبانه استادشاعرنویسنده به زبان درست می کندهرکس هم این کارکرده نمی تواندازکاه های فرهنگی شهرماقله پامیرهندوکش بالفاظی می سازد "دم اش گرم" این حرفهای من نیست حرف همشهری های مااست
من وقتیکه تلویزون گرفتم قسمت زیادمصاحبه گذشته بودومن هم حق ندارم که در قسمت مصاحبه اگرساختگی بودیا قبلاً ثبت شده بود چیزی بگویم واگرازاول تا آخرمصاحبه را می شنیدم آن وقت نظر شخصی خودرابدون کم وکاست می دادم بازهم کوشش می کنم که نوارآن مصاحبه راپیداکنم نه اینکه چلوصاف ازآب بکشم واقعیت هارابنویسم وبه همین خاطردرآخرنوشته ،نوشته می کنم ادمه دارد
راستی درسرنوشته کلمه طنز آمده باید چهرغبارآلودطنز پاک کردودرمقابل آینه صاف قلم وکاغذ قرار داد
ناگفته نمانداین طنزهم به گفته کسانیکه قبل ازمن تلویزون دیده اندواززبان برنامه سازدرجریان مصاحبه شنیده اند واقعاً جالب وقابل خنده است
برنامه سازگفته من ازدوست خودکه سال گذشته حج رفته بودوآن اهل ادب وهنربودپرسیدم درحج به حق من دعا کردیدگفت بلی درحق کسانیکه درمحفل ها شمااشتراک می کند حصه می گیرندوقتیکه شما ازکاه کوه می سازیدآنها به جاهلان کف می زند بحق شما وبه حق آنها دروقت زدن شیطان دعا کردم برنامه سازگفته حاجی صاحب چرا؟دروقت طواف دعانکردیدگفته همان وقت شمابیادم آمدیدنه تنهابا سنگچل باکفش خودهم شیطان زدم وگفتم توشیطان لعین همیش ازکاه کوه درست می کنی درکانادابخاطردموکراسی کانادا توشیطان چیزی گفته نمی توانستم درعربستان سعودی دیموکراسی نیست مثلیکه درافغانستان منافقین باکفش جانب مقابل می زدترابا کفش می زنم که دلم یخ کند
برنامه سازدروقت مصاحبه باخانم هنگامه نموده بودواین قصه حج وشیطان گفته بودچون من نشنیدم علت آن را نمی دانم که این طنزبه مصاحبه چه ارتباط داشه که برنامه سازبا آب وتاب اش گفته اگرراست باشد واقعاً جالب است حاجی صاحب واقعیت هارا درگ کرده مقصد اش این بوده که کرگس کوه پامیر را نباید عقاب گفت توهین به عقاب است
ادمه
دارد