محمدیعقوب هادی

 

طنز کوتاه

کیسه مالان بی حمام

راستی که نام کشیدن کار آسان نیست. بعضی ها به اساس اینکه پیش گپ، پیش دلیل، پیش قضاوت یا به اصطلاح معروف "پیش پزک" ویا بیکاره هر کاره استند به اصطلاح نامی میشوند. گاهی دیده شده از این قماش آدم ها به اثر کار روائی های نارواء شان یک لقب را مثل ریشخند و خیله خند، بی سَرو بی سُر به قد و اندام خود کور گره میکنند. لشمک و پشمک و چسپک ذکر شده ما هم از همو جمله نامی شده گان استند. چه بگویم که چقدربا این القاب خود حل و مل شده اند، تا جائیکه گاهی نام اصلی خود را فراموش میکنند. در حقیقت لشمک بازی وپشمک بافی و چسپک سازی آنها در چهار دَور وپیش، خوب زبان زد شده است. کی نیست که آنها را نشناسد. راستی که در گرم آبه بازارمکاره ، درهمو جلوه گاه لشمک وپشمک وچسپک، سربه بالشت ماندن وتن به مالشت دادن برای آزرده خیالان خوب میفارید. این شهیر شده گان را که آدم بیبیند وبشنود گپ پُــلوانکی، حتمآ قبول میکند که با این القاب، خوب زیبنده استند. اما در این روز ها کِسب و کار شان رنگ باخته و خود رنگ باخته تر از آن و

لشمک کلانترقدیم کیسه مالی میگوئید:

کیسه مالیء ما یک تجربه اس . تجربه سرگذشت. آخریک وقت مام خو یک کسی بودیم. کسب و کاری داشتیم. ده خدمت بودیم کیسه میکدیم. وقتی دنیا گدو ود شد. راستی تا یک چند وخت ده همی گدو ودی چاره میشد. ده اینجا و اونجه پرده شد. او هم از دست رفت. همو بود اینمی پشمک ره که از همو اول کلانکار بود پیش انداختم که برو دیگه کسب و کاره پیدا کو . مام از پشت سر ایره تیله کده رفتم. بری از ای که پشمک هموطو آدم چوتنداز اس . ایلایش نمیدادم که کدام خرابی نکنه. مگر بازام چند دفعه ما ره توکور داد. حالی خو ای پشمک و چسپک بیخی خرابی کدن، که کسب خوده جدا کدن. ایره بریتان میگوم که نمی چلن، باز خاد دیدین. خلاصه بگوئیم که در همو وخت یک چیزیکه بسیار به ما کمک کد، همو شرایط نوبود. که خوده بکـَـشیم یانی برآمد کنیم. همو بود از ای که کدام جای پای خو بری ما نمانده که یک زره قایم شور بخوریم. چرت خود ه جنگ انداختیم. ده هر درو دروازه خوده زدیم. "چسپک" ره ده هر جای که دل ما شد چسپاندیم. همو بود که اعلان خوده تیرکدیم. کیسه مالانی که حمام ندارن، مگم( مگر) هرکی را در جای ومکان خودش کیسه میکنن. حالی دیگه خود شما می بینین که از همو سابقا کده مشهور شدیم. همگی ده تمام جای ما ره میشناسه. راستی که میگن تجربه مادر علم اس. ما ای تجربه ره از کارای گذشته خود گرفتیم. دیروز به مود دیروز امروز به مود امروز.ای کلان ترین تجربه ما اس. حالی هر کدام ما چنان کیسه مال استیم که مشتری ها را در یک وقت درچند اتاق کیسه میکنیم. ایره میگن مهارت. حالی شکر تجربه در پیش خودما اس. هر روز که دیدیم روزگار دیگه رقم شد کیسه ما در پیش ما، میریم کار بار خوده همونجه شروع میکنیم.

وپشمک میگوئید:

بیبنین ای لشمک آدم بی تجربه اس. خوده کلانتر ما ساخته بود، خو تجربه نداره. اونه خودشام گفت که راه و چاه را مه پیدا کدم. مگم از ما پای دوک جور کده بود. سری ما همو فکاهی فضا نورد ره ساخته بود. همو که تازه به فضا رفته بود وقتی پس آمد دستایش پندیده بود. پرسانش کدن که ای دستای تو چرا ایطور پندیده اس. او بیچاره گفت ولا ده هر سوچ که دست میزدم همرای پیچ کش ده دستم میزدند که دست نزن. ای لشمک هم هموطور کاره مخصوصآ به حق مه کد . ده همو یک جائی که پای مام بند بود از همونجام خلاصم کد. خودش اونه پای خوده ده یک جای دیگه مخفی قایم کده ، که حالی مالوم میشه. باز میگه هر روز که روزگار دیگه رقم شد کیسیم در پیش میروم همونجه کاره شروع میکنم. باز بیبینه اگر از او کده پیش همونجه نبودم نام خوده میگردانم.

به این ترتیب چسپک قهر خود را فرو میبرد ومیگوئید:

مه گپای دل خوده بازدگه وخت میگم. حالی هموقه میگم ای گپای که لالا پشمک گفت راست گفت، ده همقه وختا لالا لشمک سر ما خوده چلاند. نام از ما میشد کام ازلالا لشمک.نفس از ما برآمد نامی لالالشمک شد. مام میگفتم خیر اس لالای ما اس. زبانش تیز اس اگر چی لالا پشمک از او کده کلان اس. خو خیر آخر خلق ما تنگ شد باز همو شد که گفتیم دیگی نمیشه کسب ما همو کسب، هر کس به خود کار کونه. اینالی شروع کدیم انشالله که جوان ناجوان مالوم میشه........

هادی

 

 

 


بالا
 
بازگشت