سید عبدالله اکبر

 

گفتگوی دو نسل

 

گفتگوی یک جوان که بسیارخورد ازوطن مهاجرشده، بازبان فارسی آشنایی کامل ندارد، شکسته وبازاری حرف میزند وافغانستان را هم ندیده ، با یک مهاجر که زمانی کارمند عالی رتبه دولت بود وفعلا دورازوطن زندگی میکند ودریک مارکیت کارمیکند ودراوقات فراغت سروکارش با قلم وکاغذ است وحرف زدن وقصه کردن با هم وطن نانش که درهمان مارکیت مصروف کاراند.  

جوان :  سلام کاکا جان! 

کاکا :  وعلیکم اسلام جان کاکا!

جوان :  باز چه نوشته میکنی  کاکا جان مثلی که شیر(شعر ) اس؟

کاکا :  نی بابا ما کجا و شعر کجا امروزکار نیست نشستیم و یگان چیزیکه به فکرم میگرده درروی کاغذ مینویسم .

جوان :  ده وطن چی جاب job (وظیفه ) داشتی کاکا جان؟

کاکا : دریک آستان شهردار بودم از چرخ روزگارمیبینی که پیش شما ها جوالی شدیم .

جوان : آستان...  آی  تِینگ thing  ) I من فکرمیکنم ) که امو پراوینس( province ) ( ولایته ) میگه نی کاکا؟

کاکا : بلی ، درست گفتی ، وشهردارهم والی یعنی میر( mayor ) که بهتر بفهمی و جوالی را خو میدانی ، یعنی بارکش .

جوان : ( تبسم طولانی و چندبار تکرار جوالی والی ) جوالی  والی . . . جوالی و والی دو جاب   job(دو وظیفه ) مختلف و جالب اموتر نیست کاکا ؟ 

کاکا : نی نی تقریبا یک چیز است کمی در نوشته فرق داره در والی حرف  )ج (  زیاد شده والی جوالی شده. ام م م ... یک مثالک مقایسوی به زبان بسیار ساده برایت میﮔویم که درست بفهمی ، فرض کن که  اﮔریک ببرجسماً کوچک شود چه گفته میشه ؟ معلوم اس که پشک. جانکنی زندگی عین چیز است با کمی تفاوت . در وطن شهردار ( والی ) بودم در دفتر کش و فش زیاد داشتم اما جان کنی قلمی و دماغی بود، دور و برم پُر بود پدر، مادر، برادر، خواهر، قوم ، خویش ، دوست و رفیق ، صلاحیت همه بودند اگرچی در خانه کرایی بودم ، سرک ها خامه خاک و لوش و لای بود ، آب ، برق گاز وجود نداشت ، از مکتب و درس و تعلیم در آستان( ولایت ) ما خبری نبود ، از بی داکتری ونداشتن بیمارستان خوب مریض های ما بدون دوا جور میشدند و یا میمردند. ...سراسرمشکلات و پرابلم بود کسی به داد ما نمی رسید ، ولی فضای آزاد و آسمان صاف و آفتاب گرم داشتیم ، رُوزی حلال و میوه ودانه طبیعی مزه دارفراوان بود ، اینقدر حقیر و فقیر نبودیم ، منتظر پول سوسیال کسی نبود و توهین هم نمیشدیم.

جوان : خی حال چی غم داری همه چیز شکر اس کاکا جان!؟

کاکا : فعلا اگرچه ازسرکهای خامه و خاک ، گل و لای ، خانه ، موتر ، مکتب ، بیمارستان ، آب و برق ، پول و دارایی غم ندارم همه چیز مدرن عصری و به مد روز است اماچی کنم که ملک ییگانه است ، دین و آئین ما متضاد، کلچرو فرهنگ ما مختلف ، با اولاد ها دو کلمه درست حرف زده  و راز دل نمیشه ، از والدین زود خسته میشوند حتی در جاهای که مخصوص سالخورده هاست رهایشان میکنند ، ازمشکلات لسانی ما خودت میدانی . در این سن وسال که من دارم مانند یک طفل درس  میروم که لسان یاد بگیرم ولی درمغز مه جای نمیگیرد ، واسطه و داریی هم ندارم که بروم در وطن کدام چوکی دولت را غصب ویا سرقفلی کنم . آسمان و فضا این ملک را خو میبینی، فقد آفتاب گرفتگی واری مثل که خفق ات میکند یک رقم نفس تنگی پیدا کردیم جان کاکا. نگاه کردن و سوال کردن مردم آدمه میخورد.امی غم است که تا کی؟ از اولادهای ما چی جور خواهد شد؟ مٌرده ما چه رقم و کجا گور خواهد شد، میشه یا نمیشه؟

جوان : کاکا جان ایتور یک آه سوزان کشیدی ازامو تی دل ! فکر میکنم که تام ده مرض دپریشن  depression(تکلیف روانی ) گرفتار شدی  دید یمت که یگان دفعه سر به خود گپ زده رایی ستی.

کاکا : راست میگی جان کاکا. این آه کشیدن ها فکر میکنم  تا آخر زندگی با ما خواهد بود چرا که از گذشته ها تا امروز کسی نبوده ونیست که به مشکلات و پرابلم های وطن و مردم توجه کند درحال حاضرخو کاملا جای شرم است . میگن که بعضی از مقام های مهم دولتی از خود ارزش مادی و دَوبالایی داره ، یا واسطه بسیار قوی . دانش و فهمیده گی مهم نیست. آکاهی دارم که اشخاصی هستند مکتوب را سر کاتب مینوشتند و خط را سرمرزا حتی  مکتب را هم ختم نکردند تحصیل وآگاهی وتجربه کاری به کلی دیده نمیشه اگرتنکیوسِر thank you sir )) یَس سِر ( yes sir) وصاحب صاحب  یاد داشت ریس و معین وزیرو بالا تر مقررهستند و غلام حلقه بگوش و رقاصه نوازنده دهل. متلی داریم که میگه از پشه فیل میسازند... حال به چشم سر آدم میبینه که درست گفته ، از بُز شیر میسازند ، از قاتل عادل ، از لعین زعیم ، از دلال مارشال و از قصاب تهداب جامعه را. حتی حال هرکس در هر جای که سخنرانی میکند یک جمله راکه میگن نصفش انگلیسی است مثلیکه شما جوانان فعلا حرف میزنین زبان و فرهنگ اصلی شان فراموش شده ازاعمال وکردارشان خو پرسان نکو ، همه ملت را مثل سابق کر و کور میدانند و خبرندارند که در قرن تکنالوژی قرار دارند . فکر میکنند که آب از آبی نجنبیده و کسی چیزی را ندیده و نشنیده .

جوان : کاکا جان امی گپهایت بیخی راست اس ولا. یکی ره میشناشم ده اینجه سر گوچه وآخر گوچه همسایه بودیم ما بچا بالایش نیشخند میزدیم هیچیز از دستش نمی آمد غیر از عیاشی ، هر جای که کار میکرد دوماه تیر نمیشد که اخراج میشد ، ازخاطر اخلاق خراب وچتل کاریش. منتها ده پاکستان درس خانده بود انگلیسی ، پشتو و اوردو ره پرفکت perfect ( کامل ) میفامید. اونه رفته وطن ، میگن کدام چوکی کلانه گرفته وکار میکنه ، سه سال از رفتش نمیشه اونه  دو مغازه بسیار کلان امیجه درمرکز شار (شهر) خریده و یک ماه پیش ده اندرگروند underground ( زیرزمینی ) سر خوردیم  از گپهایش فامیدم که ده اینجه و ده دوبی دل داره خانه بخره... راستی کاکا گفتی جاب job  ( وظیفه ) داشتی در آفس  office(دفترکار میکردی ( . کاکا جان چی رقم میر ( mayor ) ( شهردار ) شدی ؟ ده الکشنelection) ) وینwin ) ) کدی( درانتخابات برنده شدی ) یا واسطه داشتی مثل نفری؟ قهه قهه ،جوک   joke بود( شوخی بود )  کاکا جان حال از مه خفه نشی .

کاکا : نی خفه نمیشم ، اما اینجا و آنجا بسیار فرق داره جان کاکا. ﮔپ در اینجاست که آستین کهنه کهنه ست خواه در شرق باشد خواه در غرب . همینجا هم نزد بنده کدام دارایی و سرمایه کلان نیست ، در کدام حلقه و ﮔروپ و باندی هم راه ندارم ، کدام شرکت و رستورانت هم ندارم  که شکم و جیب کسی را پُر کنم به اصطلاح کمپاین بازی کنم . ولی مردم عادی دنیا در یک سطع قرار دارند صادقانه در کار و بار زندﮔﯽ خود مصروف اند.  در کشور ما دست بازی های عجیب غریب جریان دارد  انتخابات مثل اینجا که تمام مردم ایمانی و وجدانی اشتراک میکنند نمیشد اما دروطن حد اقل لویه جرگه بود ، شورای فعال  و پارلمان با اوتوریته  با صلاحیت وجود داشت همچنان با درنظرداشت نظریات مشاورین همان زمان یک شخص که در پُست مهم و پُر مسولیت تعین میشد ، حل کار باید میبود یعنی که از هر نگاه آماده  ولیاقت همان پُست درآن شخص دیده میشد . تحصیل ، دسپلین و تجربه کاری درساحه همان وزارت و رشته میداشت ، بازخدمت و خیانت به وجدان شخص تعلق داشت. من از راه انتخابات شهردار نشدیم اما شرایط مساعد بود ، شهر سازی رشته تحصیلی ام بود بیش از بیست سال در نواحی مختلف مرکز و اطراف سابقه کار داشتم. پیشنهاد کردند و مقررشدم.

  جوان :  حالی فکر نکنم که ای گپها جای ره بگیره چرا که وطن ما مثل امو دیگ بی سرپوش واری شده هرکس  پیش آمد و خوش آمد چمچه گگ خوده میزنه و شکم مگسها و حشرات هم چرب. مه خو فارسی درست خانده نمیتانم اما راجع به ای گپ ها زیاد شنیدیم  یگ متل داریم مه درست یادهم ندارم که میگن پیش کله خر... چطور شده اموتر یک چیزی اس. مردم داد میزنه کسی نمیشنوه . تنها ده قصه جیبشان استند. اگرخدمت میکردند ما ایطور خوار و زارنمیشدیم .اوشتک (طفل) بودم از وطن برآمدیم چندین پاچایی و چندین مملکت دیدیم......بیسواد ماندیم زبان مادری خوده نه خانده میتانم و نه نوشته..... کاکا گپ ما دگه سو رفت . بیا امو شیرته بخان بشنویم که روز خلاص شد جمع کنیم بریم بخیر خانه تو پیش اولادک هایت و مام بُرم که کوکینگ و کلینیگ ( cooking , cleaning )     ( پاکاری و آشپزی ) توبتم اس. اگر ده وقت نرسم بد اندیوالی میشه.

کاکا : بسیار خوب . علاقه که داری برایت میخوانم ، اما قبل از خواندن یک نصیحت مرا گوش کن جان کاکا ! در هر ملک و هر سرزمین که باشی  نباید خودرا گم کرد مطالعه کن . لسان ، کلچر و فرهنگ اصیل خودرا فراموش نکن وقتش رسیده که بخیر فامیلدار شوی . اگر اولادت از تو اصلیت خود را از تو بپرسد چی جوات خواهی داد ؟ آن وقت باز بسیار زیاد شرمنده و پشیمان خواهی شد .

جوان : کوشش میکنم کاکا ولی وقت نیست و در وطن ده نفر نان خور اس از خاطر اونا ست که شَو و روز جان کنی دارم.

کاکا : خیر به هر صورت آفرین و خیر بیبینی که زحمت میکشی و درفکر فامیل ات هستی .ولی نصیحت مرا فرموش نکنی ! بازبرایت میگویم که  باید بیشترکار شود که اصلاح یش کنم ویا به کدام شاعر نشان بدهم چرا که در شعر نویسی چندان بلد نیستم . چند لحظه قبل از سخنانم شاید دانسته باشی که در زمان ما اگر کسی  با قلم و با کلتور و با دانش میبود وظیفه ، رتبه و مقام خوب را بدست میآورد اما فعلا اگر ریش دار و تفنگ دار و یا  زبان چرب و نرم و به چاپلوسی مهارت داشته باشد ،  قدرت و صلاحیش خارج از مقامش است. به همین خاطر دیروز وامروز عنوان دادیم. خی گوش کن که چی نوشتیم ! اما سوال نکی که وقت توضع و تشریح نیست.

کاکا به خاطر اصرا زیاد جوان یک قدم به جلو رفته و بالای چوکی که نزدیک جوان بود نشست و بعد از راست کردن کمر و کشیدن شخی های شانه ها شروع به پالیدن یادداشت خود کرد . پنچ دقیقه تمام پایلد ولی نیافت . با دست مال دست داشته اش عرق سرو صورتش را پاک کرد و با ﮔردن پت رو به طرف جوان کرده ﮔفت پیری و ضعیفی ، بخشش باشه بچیم نمیفهمم که چی شد در خانه فراموش کردیم یا در همین ﮔوشه و کنار ده بار کشی کدام جای افتاده ؟  خیر باشد ما و شما در همین جا هستیم زندﮔﯽ بود از این یاداشت ها و خاطرات تلخ وشرین زیاد است باز قصه میکنیم . برو برو جان کاکا خداوند به پناه خود داشته باشید که به بهانه بهانه مه ره ده گپ گرفتی ناوقت شد سر ما .

 

سید عبدالله اکبر

لندن اگست 2011

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت