محمد ابراهیم سکندری

 

اتحاد ها و ائتلاف ها درجهت تامین منافع ملی  !

 

درجریان چند سال اخیر ازجانب محقیقین و صاحبنظران سیاسی کشور ، تفحص و تحقیق در مورد نقش ، اهمیت و  جایگاه  نیروهای چپ  در حل معادلات سیاسی کشور، صورت گرفته است ، ولی متاسفانه نسبت دلایلی یا شاید هم نخواستند با جمعبندی  نظریات  و برداشت های مختلف از متن جامعه سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی کشور ،  یک نظر واحد را که درنتیجه تحقیقات در لابراتوار های ادبی و  سیاسی کشور ریسرج شده باشد ،  پیشکش نمایند ، تا برمبنای آن روشنفکر چپ کشور هرچه بهتر وخوبتر ، جایگاه شایسته وبایسته خویشرا در جامعه مذهبی و سنتی کشور در مییافت .

امروز آن شعار های که احزاب سیاسی چپ  میدهند ، احزاب راست و میانه روان  کشورنیز  میدهند  ( عدالت اجتماعی ، دموکراسی ، تساوی حقوق زن ومرد و تطبیق یکسان قانون) وهم  تعدادی زیادی احزاب سیاسی چپ  وراست کشور مانند دیروز نمی اندیشند و برداشت ایشان از شرایط و وضعیت کنونی جامعه چیزی دیگر میباشد .  این موجز هیچگاه به مهفوم  رهنمائی و مشخص ساختن جایگاه روشنفکران واستقامت دادن آنها به چنین یک امر بزرگ نمیباشد ولی میخواهم آنچه ازدید این قلم وتجارب بدست آمده  بعضی از محقیقین وکسانیکه دراین زمینه ، تحلیل های را از  تشکیل حکومات مختلط  ، اتحاد ها و ائتلاف های احزاب چپ ، راست و میانه رو کشورهای اروپای غربی و شرقی درجهت تامین منافع ملی  ارائه داشته اند ، خدمت شما عرض نمایم  .

 "  اصطلاحات چپ و راست با توجه به آن كه اين واژهها از رایجترین اصطلاحات در تقسيم بندی احزاب و جريانات سياسی جهان می باشند ، ريشه تاريخی ان در انقلاب فرانسه است . درسال 1789 ترسائی در فرانسه مجلسی متشكل از مردم  عام و  مردمان صاحبان جلال و قدرت تدویر گرديد که در آن مجلس بحث و گفتگوئی در خصوص صلاحیت های پادشاه در دستور كار قرار گرفت. موضوع بحث اين بود كه آيا در رژيم مشروطه سلطنتی كه در شرف تشكيل بود پادشاه ميتواند در اخذ تصميم ، صلاحیت بالاتر از  نمايندگان مردم  داشته باشد يا خير؟.  برای اخذ آراء و ابراز عقيده در اين خصوص دو گروه موافق و مخالف تشكيل شد، هواداران  تفویض صلاحیت بیشترسلطنتی در طرف راست رئيس مجلس و مخالفان آن در طرف چپ وی جای گرفتند و به اين طريق فرق بين جناح چپ و راست كه در ابتدا فقط جنبه برای نشان دادن موقعيت مكانی بود پديدار شد و آهسته آهسته اين دو واژه وارد اصطلاحات سياسی روز گرديد  و اصطلاح ميانهرو نيز از همان ايام به وجود آمد كه نمايندگانی كه دارای تفكر ليبراليستی بودند در وسط مجلس می نشستند .به اين ترتيب واژه های جناح چپ ، میانه رو و راست در اصطلاحات سياسی بوجود آمد . با ظهور كاپيتاليسم و نظام سرمايهداری و ايجاد دو طبقه بورژوا و طبقه كارگر چپگرائی به مفهوم  مخالفت جدی با مالكيت خصوصی و مدافع اقتصاد دولتی بود و طرف مقابل آنان را راستگرا خطاب میكردند اما از نگاه ديگر مفاهيم چپ و راست را می شود فارغ از بستر و پيدايش تاريخی شان در ساحه ايدئولوژی  نيز مورد بررسی قرار داد ".

  چیزییکه دراین نوشته به خور دوستان عزیزم باید داده شود ، امکان بررسی ایدئولوژی چپ ، راست و میانه روان را غیر مقدور میسازد ( یارزنده صحبت باقی ) . تضاد بین اندیشه سرمایداری وسوسیالیستی  بعد از تغیر سیاست حزبی و دولتی اتحاد شوروی وقت ( پرسترویکا یا گلاسنوس، بازسازی فکری وعلنیت )  و  رشد نظام های سرمایداری و بخصوص بعد از فاز جدید سرمایداری ( گلوبالیزم)  با تدریج زمان  کمرنگ شده و با تعديل مواضع هردو بخش فوق بخصوص درمناسبات اقتصادی و اجتماعی  که هر يك برخی از مواضع طرف مقابل را پذيرفتند و فعلأ نمود عينی آن را می توان در اتحاد ها وائتلاف های احزاب سیاسی راست ، چپ و میانه رو کشور های اروپائی غربی مشاهده كرد که عملاً فاصله موجود بين آنها را پرنموده است .  طبعاً اصطلاحات زمان جنگ سرد نيز كاركرد و مفهوم  خود را از دست دادند. موجودیت حکومت های مختلط راست و چپ و میانه روان  دربسیاری کشورهای اروپائی غربی  مثال خوبی ازآن اتحادها و ائتلاف های است که غرض تامین منافع ملی کشور های غربی ، بعد از ختم جنگ سرد بوجود آمده است .

"موريس دو ورژه جامعهشناس مشهور، همچنان عوامل اجتماعی و اقتصادی را از مهمترين عوامل شكلگيری نظامهای مختلط در كشورهای غربی میداند" .

ولی در اروپائی شرقی بعد از سقوط اتحاد شوروی و فروپاشی نظام های سوسیالیستی  که از حمایت قوی مادی و اندیشوی  اتحاد شوروی برخوردار بودند  ، احزاب سیاسی در اروپائی شرقی دچار مشکلات عدیده شده وبلاخره بعد از تحقیقات وانکشافات  سیاسی  (جهان گلوبال )  اندیشه های  قبلی را غیر عملی و موثر ودموکراسی بورژوازی را پایان تاریخ ویا فرمایسیون ها اعلام داشته و مفاهیم علمی چون دموکراسی وآزادی رافرا مرزی طبقاتی دانسته وبرای آنکه چهره شانرا مترقی تبارز دهند  ، نام شانرا چپ دموکراتیک مسمی نمودند ، حالانکه چپ دموکراتیک هویت بورژوازی دارد . به همینترتیب حکومات کشورهای شرقی اروپا  میکوشند تا کاپی حکومات و پیرو دموکراسی جدید غرب باشند .

"دموکراسی جدید نوعی از دموکراسی رژيم های مختلط اند  كه رگه های  نظام پارلمانی و نظام رياستی را با هم دارند. در اين نوع رژيم ها  نهادهای دموكراتيك چنان با ميراث گذشته  درآميخته شده اند كه گاه تشخيص اينكه چه چيزهايی از نظام  سابق باقيمانده يا چه چيزهای واقعاً جديد و دموكراتيك است، دشوارنمود . اگر چه ظهور چنين رژيم های مختلط در مقايسه با نظام های اقتدارطلب پيشين به عنوان يك پيروزی در دموكراسی قلمداد می ‌شود اما در مجموع دموكراسی جديد همان دموكراسی های تهی و ضعيفی میباشند كه انواع مختلفی ضعف های دموكراتيك را در خود دارند".

"اما در ميان بسياری از نظريه پردازان درباره اين مطلب كه لزوماً مناسب ترين شرايط برای دموكراتيزه شدن همواره خوشايند ترين وضعيت نيست و وجود رژيمهای مختلط و اشكال مختلف رهبری به دليل همين دشواری دوران گذار است، اتفاق نظر وجود دارد . اكثر مواقع دموكراتيزه شدن ميزان از كشمكش و خشونت را نیز همراه دارد. تحت چنين شرايطی است كه می ‌توان تئوری های مدرن دموكراسی را مورد توجه قرار داد. از جمله اين تئوری ها اصل تئوريكی و پايه ای داهل  است. وی معتقد است دموكراسی محصول وضعيتی است كه دشمنان، همزيستي باهم را كم هزينه تر از تخريب يكديگر می ‌دانند يا نظريه پرزورسكی  كه معتقد است دموكراسی محصولی از كشمكش هاست".

"تئوری های مدرن دموكراسی يك گام فراتر از تئوری های كلاسيك است.  به عقيده انگلس وجود يك حكومت، ضروري است چرا كه بدون آن جامعه به اردوگاه‌های جنگ تبديل می شود. بنابراين نخستين كاركرد حكومت حفظ يكپارچگی جامعه است".

از نظریات و تحلیل های فوق ، چنین  استنباط میشود که باید بر بنیاد یک حکومت مقتدر مردمی اتکانمود تا باشد با استفاده از حاکمیت قانون ، یکپارچگی مردم  در دموکراتیزه نمودن حیات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی  جامعه تغیرات مثبت را بوجود آورد .

تجارب نشان داده است ، درآنعده کشورهای که  شیرازه های سیاسی ، اقتصادی ، کلتوری ، فرهنگی  ، وحدت ملی ، منافع ملی و حاکمیت ملی آن به باد فنا رفته وکشور در حال گذار در یک تنگنای دشوار قرار داشته باشد ، احزاب ایدئولوژیکی راست و چپ  به تنهائی نتواسته اند در بهبود وضعیت جامعه موثر باشند ،مگرانکه مناسبات ایدئیولوژیک را کنار گذاشته وسیاست ملی را انتخاب نمایند  .

احزاب ملی در گام نخست صرف نظر از مناسبات اید ئولوژی   ومنافع طبقاتی ، درجهت تحکیم وحدت ملی ، منافع ملی و حاکمیت ملی توجه خویشرا مبذول داشته و نظریات خویشرا غرض بیرون رفت از حالت بحرانی کشور با  مجموع نیروهای سیاسی و وطنپرست که تقریبأ اهداف مشترک را درجهت حفظ استقلال و منافع علیای کشور میداشته باشند ، همگام مینمایند .احزاب مترقی عصر جدید منافع علیای کشوررا  نسبت به منافع  گروهی و سازمانی ترجیح میدهند .  تاریخ گواه است ، تا جاییکه پای منافع ملی کشورهای خارجی مطرح باشد  سیاست مداران آنها تمام اختلافات سیاسی  وسازمانی خویشرا عقب زده ، تمام توجه شانرا غرض تامین منافع ملی کشور ایشان مبذول داشته اند ، حتی آگر این منافع در آن سوی اوقیانوس ها هم نهفته باشد .

بنأ افغانستان کشور عزیز من و تو امروز در بحران سیاسی و نظامی بسر میبرد ، ایا درچنین یک وضعیت اسفناک منافع گروهی و طبقاتی ارجحیت دارد یا منافع علیای کشور؟. اگر جواب منافع علیای کشور باشد ، پس مناسبات دیروز سیاسی جایگاه خویشرا برای تامین مناسبات دوستانه سیاسی در جهت منافع علیای کشور عوض میکند . "آنچه در لحظه کنونی در برابر هر افغان وطنپرست بحیث وظایف مبرم وتاخیر ناپذیر ملی قرار دارد ، اعاده صلح  ، اعاده وحدت ملی ، استقلال ،حاکمیت ملی و ادامه زندگی انسانی متمدن در کنار سایر ملل جهان است . قابل تذکر است که صلح دیگر امری نیست که صرف بتواند با آتش بس برقرار گردد ، تامین صلح مستلزم اعاده وحدت ملی است و اعاده وحدت ملی را دموکراسی وباور به زیست متمدن و حاکمیت قانون میتواند ضمانت کند ".

تجارب چند دهه اخیر کشور نشان داده است ، آنانیکه سال های متمادی بنحوی از آنحا میخواستند در آسیا حضور مستقیم نظامی داشته باشند ، این را نیز درک کرده بودند که افغانستان کلید آن میباشد، بمنظور رسیدن به اهداف سیطره جویانه شان همیش درمیان مردمان ما تخم نفاق پاشیده وبااستفاده ازحربه های مختلف دین، مذهب، ایدئولوژی، قوم، ملیت ودهاوسیله دیگر مردمان ما را به جان هم انداخته وخود بشکلی ازاشکال بالای ملت مظلوم ما حکومت کرده وهستی مادی ما را به تاراج برده اند. اگرما ازسال های ١٩١٩ یعنی بعد ازاسترداد استقلال کشور تا الحال به اوضاع کشور خویش نظر اندازیم به وضاحت درمیابیم که ترویج مسالهً دین وبی دینی، شیعه وسنی، مجاهد وکمونیست، پشتون وتاجک، هزاره وافغان شمال وجنوب ازطرف اجانب دربین کشورما وقتأ فوقتأبگونه ای عملی میگردد ومردم ما دریک فضای بی اعتمادی، ترس وارعاب، از خود بیگانگی وبی باوری نسبت به همه بسر میبرند. خاصتأدربیش از یکنیم دهه اخیر ترویج  این پدیده منفی آنقدرفاصله هارا درمیان مردم عوام وبخصوص قشر تحصیل کرده ویکعده سازمانهای سیاسی ایجاد نمود که حتی تجزیه افغانستان محتمل به نظر میرسد. اختلاف و جدائی فکری، قومی ، زبانی و مذهبی درطی چند سال اخیر چرخ های ماشین جنگ و برادر کشی را در کشور به حرکت در آورده و چند مرتبه کشورما را به نحوه تحت اشغال بیگانگان قرار داد و هنوز هم که هنوزاست همین اختلافات وسیله ایست در دست اجانب برای دوام جنگ و اشغال وطن ما .

افغانستان همین اکنون  لحظات حساس را از سر میگذراند. سرنوشت کشور دارد تعین میگردد. خطر تجزیه ، کشور را تهدید مینماید. امریکا و متحدین غربی آن یکجا با پاکستان و دولت مردان افغانستان در تلاش اند تا سر نوشت کشور را تعین نمایند. درچنین شرایط فوق العاده بحرانی کشور ما ایجاد وتأسیس ائتلاف ملی بمثابه نیرومند ترین اپوزیسون دولت آقای کرزی که هدف اساسی آن تطبیق قانون اساسی، تأمین وحدت ملی، حفظ تمامیت ارضی ،استقلال وتحکیم حاکمیت ملی بوده و ناکرده ها، ضعف ها، وعملکردهای ناسالم دولت را میتواند به نقد گرفته و با ارائه طرح ها به خاطر بیرون رفت از بحرانات که سراپای کشور ما را فراگرفته است، اقدامی است درجهت تامین منافع ملی کشور. امروز که مردم غیورما ازجبهه جنگ بطرف فرهنگ سیاسی وبا همی میروند واقعأ لرزه برتن افغان ستیزان ودشمنان سوگند خوردۀ ما افتاده است، زیرا آنها خوب میدانند که با تحکیم پایه های سیاسی این ائتلاف اهداف شوم ضدافغانی پاکستان وپاکستانی مشربان بسر نرسیده وپلان های خصمانه شان نقش بر آب میگردد.  آنچه از اهمیت فوق العاده برخورداراست همانطوریکه در برنامه واهداف ائتلاف ملی نیزصراحت دارد  تا همه نیرو های شامل ائتلاف با صداقت وحسن نیت نسبت به منافع ملی سعی وتوجه نموده وبخاطر تأمین آن، منافع گروهی، قومی وسمتی را کنار گذاشته وبا یک سیاست بزرگ ملی دریچه های امید را بروی هموطنان بلا کشیده ما بگشایندوباوصل مردمان این خطه در تحت درفش "افغانستان"در تشکل یک ملت واحد سربلند ومرفه زندگی نمایند ، دیگر وقت سیاست های توتالیتروحکومات ایدولوژیک ویکه تازبه پایان رسیده ویگانه چیزیکه ما را دراعمارمجدد وملت سازی کشورما کمک ویاری میرساند همانا خود باوری، اتحاد ملی، وفاق ملی ومنافع ملی ماست که باید تمام توجه به آن معطوف گردد.

 

 ماخذ : کتاب سایه روشن صفحه 35  – نوشته یاسین بیدار

- دموكراسي جديد چیست : اثر فرانسيسكو ويفورت ترجمه جلیل دارا

- احزاب چپ وراست چه نوعه احزاب هستند وازکجا نشت گرفتنه اند : اثرسیاوش بهلولی پژوهشگر سیاسی

 

 


بالا
 
بازگشت