میرعبدالواحد سادات
افغانستان در چنبرۀ جیو اکونومی امریکا
(پایپ لین ها، پایگاها، جنجالها )
چه باید کرد؟
قسمت پنجم
امریکا وپایگاه های نظامی:
مرتبط با بحث جاری و پیوست با عنوان این بخش، میتوان تاریخ امریکا را چنین مشخص ساخت:
تاریخ تلاش بخاطر سیطرۀ جهانی ازطریق حضور گستردۀ نظامی وتأسیس پایگاه های نظامی در نقاط ستراتیژیک وحایز اهمیت جهان، وبنابرین جهان بعداز حلول وسیطرۀ امریکارا میتوان بحیث (پایگاه ستان امریکا) قلمداد کرد.
پایگاه های نظامی فی الواقع ممثل ابر قدرت بودن وتبلور قدرت آنکشور وتضمین اشتراک وسهم آن در بازیهای قدرت جهانی میباشد.
اولین پایگاه امریکا در سال (1898عیسوی)ایجاد گردیده وهر جنگ امریکا یک پایگاه را در قبال داشته است البته کم وکیف پایگاه نظر به انکشاف صنایع نظامی ورشد تخنیک تسلیحات متفاوت بوده ومیباشد که میتوان آنرا در مراحل تاریخی آتی مشخص ساخت:
ـــ از استقلال امریکا تا جنگ جهانی اول (1814 میلادی): این مرحله جنگ امریکا با اسپانیا ،جنگ با کولمبیاوتجزیۀآنکشور،ایجاد کانال پانامه و وقایع دیگررا شامل میشود .
ـــ از شروع جنگ جهانی اول تا ختم جنگ جهانی دوم : درین مرحله پایگاه های نظامی در حوزۀ کارائیب ایجاد وتحکیم ساخته شد .
ـــ از آغاز جنگ سرد (1945 میلادی) تا ختم آن(سقوط اتحاد شوروی1991 ):
درین مرحله تحت عنوان وبه بهانۀ «خطر سرخ»و«دفع خطر توسعۀ کمونیسم» پایگاه های نظامی وسیعا" در آسیا واروپا ایجاد وگسترش یافت.
ـــ مرحلۀ بعداز جنگ سرد ،یا دورۀ جاری ژئواکونومیک(انرژی محور) :
طوفان صحرا یا جنگ اول عراق را میتوان آستانۀ این مرحله بحساب آورد وبه تعقیب آن جنگهای بالکان وتجزیۀ یوگوسلاویا وایجاد پایگاه های نظامی در آن کشورها و جنگ با «تروریسم والقاعده»و لشکرکشی به افغنستان وعراق وایجاد باصطلاح «شرق میانۀ یزرگ» و ... جنگها در لیبیا ... که در برابر چشمان ما آغاز یافته وادامه دارد.
در دورۀ جنگ سرد که حدود نیم قرن را احتوا مینماید ، به بهانۀ «خطر سرخ»،پایگاه های نظامی امریکا مانند اختاپوت هزارسر به تمام نقاط استراتیژیک جهان در پنج قاره ودربحروبر گسترش یافت وحتی فضا را مسخر کردورونالد ریگن جنگ ستاره گان را مطرح ساخت.
طی این دوره کشورهای دارای اهمیت سوق الجیشی واستراتیژیک وهمچنان کشورهای نفت خیز به امریکا وابسته گردید وتئوری«کمربند نظامی» بدوراتحاد شوروی در وجود پیمانهای نظامی محقق گردید.
فضای جنگ سرد با عث گسترش مسابقات تسلیحاتی گردید ودر نتیجه ایالات متحده امریکا به بزرگترین فروشندۀ سلاح درجهان مبدل گردید.که تا کنون همین مقام خودراحفظ نموده ، و از این مدرک ملیارد هادالررابه جیب میزند.به بهانۀ (خطرموهوم القاعده )و«نگرانی» ازخطرات ایران،به قیمت ملیاردها دالرسلاح به کشورهای عربی حوزۀ خلیج فارس بفروش رسانیده ودر سال 2010میلادی عربستان سعودی تا به هشتادوهشت ملیارد دالر تسلیحات ازامریکاخریداری نموده وقرارداد های مشابه را با آلمان نیز به خاطرتانکهای مدرن وپیشرفته منعقد ساخته است.
دراحوال فعلی 786 پایگاه نظامی امریکا درنقاط دارای«اهمیت حیاتی» ستراتیژیک وانرژیتیک جهان وجود دارد وواضح است که این مناطق در حیطۀ ضلاحیت پنتاگون قرار داشته وبحساب باصطلاح ـــــــــــــــــــــ
) قلمداد میشوند . US Military Command )
در عمان، قطر،بحرین و درتعداد از کشور های جنوب آسیا تا پنجاه هزار سرباز امریکا مستقر میباشند ، در مصر تا حوزۀ خلیج پارس 15 پایگاه بزرگ نظامی با مراکز لوژیسنیکی وفرماندهی قوی وبا قدرت مانور وسیع ،فعال میباشند. در کشوریکه کعبۀ مسلمانان جهان درآن واقع است ،در شهر طایف (90 ) هزار سرباز امریکا جابجا گردیده است تا از منافع کشورشان وحاکمیت دوستان وهابی خود با لقب کذائی (خادمین حرمین) دفاع نمایند.
پایپ لاین وپایگاه نظامی (لازم وملزوم ) همدیگر:
در مرحلۀ جاری ژئواکونومیک (انرژی محور)زمانیکه از« پایپ لاینستان» صحبت مینمائیم ،لاجرم مسئلۀ« پایگاه ستان» نیز مطرح میشود و فی الواقع ایندو بحساب دو رخ یک سکه محسوب میگردند یعنی همان کارت برنده بخاطر ایجاد وتحکیم سیطره بر ذخایر عظیم نفت وگاز جهان. طرح این مسئله صرفا" سیاسی نمی باشدبلکه از نیاز های ماهوی امریکا ناشی میگردد.
ایالات متحدۀ امریکا (4،5 فیصد) نفوس جهان را دارا میباشدکه به تنهائی 26 فیصد نفت جهان را مصرف مینماید واین مصارف تا 2025 میلادی دوچند میشود.
ایالات متحدۀ امریکا ومتحدین آن به تنهائی 80 درصد منابع انرژی جهان را بلع مینماید و این فاکت بدان معنی است که 80 فیصد باقیماندۀ جهان باید به 20 درصد باقیماندۀ انرژی اکتفا نمایند وباصطلاح «بسوزند وبسازند» واین مسئله یکی از عوامل اساسی بی ثباتی در جهان ما محسوب میگردد.
مواضع کشورهای همسایه وقدرتهای عمدۀ منطقه در قبال پایگاه های نظامی:
مواضع ایران وپاکستان با انگیزه های متفاوت تقریبا" مشابه هم است وهردوحضور نظامی دوامدار وپایگاه های نظامی را «فال بد» ودامی برای آیندۀ خود میدانند.
ایران به صراحت علیه پایگاه نظامی امریکا موضع گرفته ودر مقیاس وسیع بر علیه این طرح فعال است وسرمایه گذاری مینماید.با وجود سازش وکرنش آقای کرزی ونفوذ دولت ایران دردم ودستگاه دولت افغانستان رژیم آخوندی به فراست در یافته است که آنان هیچکاره نمی باشند ووظیفۀ آنان فقط پارو زدن به نفع کشتی امریکا است ،بدینرو به خوبی آگاه اند که بلاخره نوبت ایران فرا میرسد.(محکم بندی های نظامی در پایگاه شیندند که بالاتر از توان دولت افغانستان وخارج از محدودۀضرورت واستفادۀ آیندۀ آن کشور است)، پیام واضح وآشکار از «ورق گردانی» بخت ایران در قبال دارد.
پاکستان که هدف اساسی واستراتیژی آن تضعیف افغانستان و «کابل ضعیف » است،مذبوحانه تلاش میکند تا کشورمارا درسرا شیب سقوط( مشابه دهۀ 90) قرن گذشته قرار بدهد که کلا" ویا حد اقل قسما" «رسالت» قیم افغانستان را ایفا نماید.
تحریکات قوی دیوبند یها ومودودیها که خط سیاسی وستراتیژیک آی اس آی رابازتاب میدهند ،با مواضع استخبارات وسپاه پاسداران ایران همگونی دارد ، باین هدف انجام میابد که به مردم افغانستان تبلیغ نمایند وبه جهانیان نشان بدهند که «غرب» درافغانستان شکست خورده است ویا به عبارۀ دیگر به جهانیان خاطرنشان سازند که افغانستان عقب مانده ومردم قبیلوی آن شایستگی آنرا ندارند که به یک پارتنر شایسته برای غرب مبدل گردندوبدین ترتیب افغانستان فقط وفقط سزاواررژیم قرون وسطائی جهادی ــ طالبی است که درخد مت جیو پلیتیک پاکستان قرار داشته باشد. متأسفانه ما افغانان نیز آگاهانه ویا از روی نا آگاهی درعدم موجودیت یک دولت واقعا" مشروع وملی در مسیری سیر مینمائیم که آب به آسیاب آنان میریزیم.
سه همسایۀ شمالی افغانستان (تاجکستان،ازبکستان،ترکمنستان)که بصورت سنتی وتاریخی درمدارجیوپلیتیک روسیه قرار داشته وروسیه تلاش مینماید تا آنانرا درین مدار حفظ نماید، تا کنون با وجود روابط با غرب نتوانسته اند مستقلانه در بازی های جئو اکونومیک جاری شرکت نمایند ،(ترکمنستان حدود دو دهه است که قرارداد های صدور گاز را با غولهای بزرگ امریکائی منعقد ساخته است،اما طوری معلوم میشود که بدون سهمگیری ویا تائید کمپنی های روسی تحقق این قرار داد میسر نخواهد بود ) .هرسه این کشورها دررابطه با مواد مخدر و بنیاد گرائی اسلامی تشویش ونگرانی مشترک دارند واز سقوط دوبارۀ افغانستان بدامن پاکستان نا آرام می باشند ودرعین حال در رابطه با اهداف امریکا وحضور دوامدار نظامی آن نگران هستند.
چین وروسیه که جیوپولیتیسم آنان تأثیرمستقیم برانکشاف اوضاع افغانستان دارد بنابر درک وشناخت ازکنه ستراتیژی امریکا با حضور دوامدار وایجاد پایگاه های نظامی مخالف می باشند. روسیه ضمن موضع گیری علنی مخالفت خودرا در زمینه آشکارا ساخته وسرگی لاوروف وزیر امور خارجۀ آنکشوربر اعلامیۀ مورخ (24 جون 2010 میلادی) رؤسای جمهور امریکا وروسیه مبنی بر حفظ موقف بیطرفی افغانستان تأکید و استناد مینماید.
هندوستان به دلایل خاص ناشی از منافع ملی خود در رابطه با سیر نزولی حوادث افغانستان پریشان است، عدم قاطعیت امریکا در قبال پاکستان وپروسۀ تضعیف کابل وقوت گیری پاکستان بر نگرانی وتشویش هندوستان می افزاید.
تاثیرات این سه کشور بزرگ (چین ،هندوستان وروسیه )در تعین مقدرات منطقه ومنجمله افغانستان اهمیت بزرگ را دارا می باشد . این سه کشور دو بر سه حصۀ نفوس جهان را دارا بوده و ساحۀ حدود سی میلیون کیلومتر مربع را احتوا مینماید که دارای دولت های نیرومند ،اقتصاد روبه رشد و مردم با استعداد میباشند و بر اساس بسیاری سنجش های متخصصان مراکز تحقیقاتی تاسال 2040 میلادی همراه با چند قدرت روبه رشد دیگر مواضع کشور های عمدۀ صنعتی را تسخیر خواهند کرد. اکنون پیمان شانگهای در مجموع با تأثیرات بزرگ درمنطقه به تریبون این کشورها مبدل گردیده ودرزد وبند با ایران وپاکستان برمسیرحوادث افغانستان فشار قوی را وارد مینمایند تا ناتو وامریکا حرف شانرا به دقت استماع نمایند .
ذکر مجموع مسایل متذکره به این جهت اهمیت استثنائی دارد که : هنگام بحث های مسئولانه پیرامون پایگاه نظامی امریکا وآیندۀ افغانستان باید به خاطر داشت که چگونه میتوان این فکتورهای عمده را نادیده انگاشت وصرفا" وبصورت یکجانبه دل به دریا زدوتنها بیک قدرت فرا اوقیانوسیه سرنوشت خودراگره زد.
شناخت وتعریف از منافع مشروع همسایه ها وکشور های منطقه:
افغانها باید بر اساس مصالح ومنافع ملی شان این منافع را تشخیص وتعریف نمایند. عدم توجه وعدم اعتنا به این اصل قبول شدۀ بین المللی ، نشانگر تکبر ساده لوحانه ودرس نگرفتن از تاریخ افغانستان است وبه معنی آنست که : آنان نیز منافع مشروع افغانستان را نا دیده بگیرند وچنانچه نادیده گرفته اند .باید خط فاصل دقیق بین منافع مشروع ،اغراض و اهداف سیطره جویانۀ آنان کشیده شود. قبل ازهمه این مسئله باید بحیث یک پرنسیپ غیر قابل تعدیل در سر خط کار قرار داشته باشد.
همانطوریکه حاکمیت ملی بصورت بلا قید وشرط به مردم تعلق دارد ، در مورد حال وآتیۀ افغانستان نیز صرفا" وانحصارا" مردم حق وصلاحیت تصمیم گیری را دارا می باشند.
مردم افغانستان هیچ گاهی ازین حق انحصاری شان استفاده نخواهند توانست تا صاحب یک دولت مشروع وملی نگردیده و تعریف روشن از مصالح ومنافع ملی شان نداشته وبر مبنای آن با نظر داشت تمام فکتور های داخلی ،منطقوی وبین المللی ،سیاست خارجی ومناسبات بین المللی شانرا تنظیم نمایند .
همسایه هارانمیتوان انتخاب کرد این همسایه ها وهمین قدرتهای منطقوی همیشه شریک سرنوشت ومقدرات تاریخی ما خواهند بود ( ولو آنکه در منجلاب کنونی و در راستای بازیهای جیوپولیتیک جهانی،تغیرات زیاد را متقبل گردند وحتی در سراشیب تجزیه قرار گیرند). بدینرو بهتر است عینیت هارا دقیقا" درنظرگرفت و بخاطر هست وبود وطن وثبات پایه دار عاقلانه اندیشید.
ضرور است تا از روند عینی (منطقه گرائی) ومسایل منطقوی ارزیابی درست داشت وپروسه های امتزاج اقتصادی (ژئواکونومی منطقوی) که باعث نزدیکی کشور ها میگردد ، راتحلیل وارزیابی کرد.
بدینرو هنگام بحث در مورد پایگاه های نظامی بخاطر باید داشت که این پایگاه ها از آسمان اکمال نمیگردند، همین اکنون پاکستان دیگرراه اکمال لوژیستیکی برای غرب نیست وامریکا وناتو بالاجبارباید بطرف روسیه روی بیاورند.
مواضع مسئولین دولت افغانستان در قبال پایگاه های نظامی:
نقش وموضع رئیس دولت حامد کرزی واضح است،موصوف با مهارت خاص نقش خودراایفامینماید.چنانچه در قسمت اول تذکر یافت اورا میتوان هوشیار ترین مجری برنامه ها واهداف امریکا قلمداد کرد، بعضا" بخاطر روان عوام الناس ترازو بر زمین میزند ونمایشاتی را براه میاندازد،اما در عمل باثبات رسیده است که با آرامی در راه تعین شده سوق میشود.
اعضای کابینه مواضع متفاوت در رابطه ابراز کرده اند ، مسئولین قوۀ مقننه وقضائیه وسایر اربابان قدرت با سکوت شان موید سیاست های رسمی میباشند. ، خدا نگیرد رهبران جهادی وشوراهای باصطلاح علما وروحانیون وصلح و...را که مانند همیشه دعا گویان « سرکار»اند و در جامعۀ عمیقا" مذهبی افغانستان ، نقش آنها در هموار ساختن راه امریکا وانگلستان مؤثر میباشد و درآخر کار این لویه جرگۀ نامنها د است که با فتوای آقای مجددی «مهر» تائید را بر ایجاد پایگاه های نظامی خواهد گذاشت.
آنچه مایۀ نگرانی عمیق میباشد برخورد ومواضع وزرای قوای مسلح است که به عوض ساختن قوای مسلح مجهز ونیرومند،امیدبه پایگاه بسته اندتا در روز موعود بخاطر نجاتشان ،امنیت آنانرا تامین نمایند.
پروسۀ بسیار مضحک سپردن تامین امنیت به قوای مسلح افغانستان واقعا" حکایه از کلوخ را گذاشتن واز آب تیر شدن را دارد. درحالیکه وزیر داخله وسرپرست امنیت ملی در جلسۀ پارلمان به صراحت اعتراف و گفتند که:
آمادۀ پذیرش مسئولیت امنیتی نمی باشند ودر عدم موجودیت قوای خارجی قابلیت دفاع را ندارند.
دلایلی را که آنان ارائه کردند نه تنها از بی کفایتی شان حکایه میکرد بلکه حالت یک «دولت غیر موفق» و«دولت بی کفایت» را بیان مینماید و در عین خال گویای این واقعیت است که امریکا وانگلستان عمدا" درین دهسال نخواسته تا افغانستان صاحب یک قوای مسلح مجهز وبا قابلیت محاربوی باشد.
موضع وزیر دفاع بسیار هراسناک است .آقای ستر جنرال که رسما" وزیر جنگ ویا وزیر حرب است به عوض بالا بردن مورال وروحیۀ نظامیان و مردم ،مبلغ پایگاه های دایمی نظامی میباشد و آنرا یکی از ضروریات قلمداد مینماید.
در یک بحث تخصصی میتوان سوال کرد که : درین ده سال ودر موجودیت این لشکر عظیم تا به بیشتر از یکصد وپنجاه هزار چه گلی را به آب دادید که فردا در موجودیت چند پایگاه انجام خواهید داد؟
طوری معلوم میشود که آقای وزیر دفاع ما اطلاع ندارند که همین اکنون در بگرام ،شندند وقندهار پایگاه های نظامی امریکا وجود دارد . میتوان از مسئول درجه یک (آقای وزیر دفاع )پرسید که بغیراز تائید حرف
«خان کلان»، شما خود دارای کدام دوکتورین نظامی و ستراتیژی دفاعی می باشید؟
مگر این شما نبودید که برای چند سال متوالی ازطرح امریکا وانگلستان مبنی بر ایجاد اردوی هفتاد هزار نفری دفاع مینمودید؟ در حالیکه کارشناسان آگاه ووطن خواه بار ها آنرا نا کافی قلمداد کرده بودند.
صحبت از مصرف بیست ملیارد دالر بخاطر تجهیز اردو میشود ،افغانان حق دارند سوال نمایند که این پولها در کجا به مصرف رسیده است ؟ درحالیکه حرف بیرون رفت ناتو وامریکا مطرح است ،کجاست طرح وزارت دفاع بخاطر تجهیز قوای هوائی افغانستان؟
آیا با چنین ترکیب جهادی ـــ طالبی قوای مسلح وتأثیرات قوی قومی وتنظیمی ضرور نبود که مسئولین وزارت دفاع بر سلامت اردوی افغانستان شک نمایند؟
بی مبالاتی آنان وقتی آشکار میشود که تازه افشا گردیده ،که استخبارات نظامی اساسا" غیر فعال است وبی جهت نمی باشد که دشمن تا قصر ودفتر وزیر دفاع عملیات مینماید.
وزیر دفاع که حتی در سال 2005 میلادی از «پری پوزیشن بیز» امریکا صحبت میکرد واز فواید پایگاه در عربستان سعودی ،کوریای جنوبی وجرمنی اطلاعات گسترده دارد ،میتواند تحلیل نماید که :
ـــ در موجودیت ترکیب فعلی اردوی جهادی ـــ طالبی
ــــ در تداوم تجاوز پاکستان ودسایس ایران
ــــ درتداوم سیاست های دوگانۀ امریکا ـــانگلستان
ــــ در تداوم بحران مشروعیت ودولت آغشته به فساد کنونی
چگونه مردم افغانستان میتوانند به آیندۀ شان در وجود چند پایگاه نظامی مصوون باشند ؟
آقای ولوالجی محقق وپژوهشگر در مصاحبه با دویچه ویلی در رابطه با بیرون رفت ناتو وامریکا و آیندۀ افغانستان چنین جواب داد:
«بلی ،بلی و اگر همین حالا نیروی ناتو وامریکا خارج شوند ،هیچ ضرورت به لشکر کشی پاکستان وایران نیست ،این کشور ها عناصر وفادار استخباراتی خودرا در افغانستان دارند که با اندکترین پول وامتیاز وطن ومردم را معامله نموده ودوباره جنگ را آغاز کنند ...» .
آیا پایگاه نظامی یگانه کمبود ماست ؟
ویا:حلال تمام مشکلات ما پایگاه نظامی است؟
طرح این سوالات برای ما افغانان به این دلیل اهمیت دارد ،تا ما بتوانیم به عمق مسایل پی ببریم ودرقبال سرنوشت کشور خویش مسئولانه نظر بدهیم :
درین ده سال ،در موجودیت این همه لشکر های عظیم نظامی ،وضع افغانستان سال به سال بطرف بی ثباتی پیش میرود وتجاوز پاکستان وسیاست های کجدار ومریز امریکا ،سوال هست وبود افغانستان را به قوت مطرح مینماید .
در تداوم این تجاوز و دوام همین سیاستها در فردای خروج نظامیان ناتو وامریکا ،چه معجزۀ رخ خواهد داد تاموجودیت افغانستان در وجود چند پایگاه حفظ گردد. بدین جهت یافتن عوامل اساسی ثبات دوامدار مطرح میگرددکه در حد توان آنرا بررسی خواهیم کرد.
ایاپایگاه نیاز ما است؟ ویا ضرورت امریکا ــانگلستان؟
امریکا وانگلستان میخواهند تا ما مشکور باشیم که برای ما پایگاه نظامی میسازندو مارا در برابر تجاوز دوست ومتحد خود پاکستان مدافعه مینمایند والبته کم نیستند افرادیکه چنین مسایل را تبلیغ مینمایند.
جالب است به عوض مهار کردن حیوان درنده ، برای مصدومین خانۀ ریگی میسازند !
واقعیت آفتابی اینست که هجوم نظامی در1 200 میلادی بخاطر ایجاد همچو پایگاه ها انجام یافته است اساسا" افغانستان به ثبات دوامدار ضرورت دارد ، نه به تشنج دوامدار ،بدینرو باید مسئولانه اندیشید وهمین اکنون که دیر نشده است باید شایستگی آنرا پیداکرد که در وجود یک دولت ملی ومشروع با همسایه ومنطقه وجهان راه زیست دایمی وباهمی را سراغ کرد ،هیچگاه مسایل ما حل نخواهد شد تا قبل از هراقدام دیگر ،ما خود به سر پای خود استاد ه نشویم.
ضرور است تا بدانیم که تمام کشور های جهان ومنجمله امریکا فقط وفقط بخاطرمنافع ملی خودمیاندیشند و این منافع است که انگیزۀ اصلی اعمال آنان راتشکیل میدهد ،درست آنچیزیکه ماافغانان آنرا دقیقا" نمیشناسیم و به عوض تشخیص منافع خود به فکر گز وپل منافع اجانب بوده وهستیم.
لابی های افغان،یونیکال وپایگاه های نظامی:
این آقایان که همیشه از دور، دست به آتش داشته اند همیشه آنچه را «خان کلان» (امریکا ـ انگلستان)بگوید بحیث «حقیقت مسلم»وغیر فابل شک تبلیغ مینمایند وبخاطر تحقق آن «جانفشانی» میکنند و درکل از سال 1973 میلادی تا کنون وضع به همین منوال است . همین آقایان بودند که :
ــــ بر تجاوز پاکستان خاک انداختند
ــــ رهبران تنظیم هارا به دهلیز های وزارت خانه های خارجۀ غرب بلد ساختند ودر نقش مترجمان ودستیاران عمل کردند .
ـــ بخاطر ناکامی نقش موثر ملل متحد در پروسۀ دستیابی به صلح در افغانستان سهم گرفتند.
ـــ با طالبان تا تکزاس ودفتر یونیکال ودهلیزهای ملل متحد ،زحمات زیادی را متقبل شدند.
ــــ درین دهسال سیادت امریکا مصروف «تئوریزه» کردن ارشادات خان بزرگ بوده اند.
این «عقلای کرام»به عوض بازار آزاد بازار فساد را نهادینه ساختندو سیستم سیاسی کاپی شان ناکام گردیده است.
بناء" این دیگر بسیارغیر منصفانه است که آقایان«لابی های یونیکال »(درراُس آقای کرزی ...
قاضی القضات...) اکنون درمورد تاسیس پایگاه های خارجی نیز تصمیم بگیرند !
سر دادن میلودی شکست:
از دوسال باین طرف امریکا وبخصوص انگلستان آگاهانه وهدفمند از شکست صحبت مینمایند .
در حالیکه همه روزه خون سربازان شان در آنجا میریزد ،چرا وروی کدام هدف خاص به همچو تبلیغات مبادرت میورزند؟ اگر زیر کاسه ،نیم کاسه ای قرار نداشته باشد ، هیچگاه همچو عمل کرد ها در مقیاس عقل نمی گنجد.
قدر مسلم آنست که این «بازی» باعث تشدید مداخلات پاکستان و دسایس ایران گردیده و روحیۀ طالبان را بسیار بالا یرده است. واقعیت تلخ اینست که این میلودی شکست ،فی الواقع شکست مردم افغانستان است . آنانیکه میلودی شکست را سر داده اند در واقع بخاطر تحقق پلانهای مطروحۀ شان کار مینمایند. جنرال سردیویدریچاردز، دوسال قبل در سندی تیلگراف گفته بود:
« از آنجائیکه نمیتوان نظامیان القاعده را در افغانستان شکست داد ،حد اقل سی سال آینده همیشه امکان حملات تروریستی امنیت ملی انگلستان را تهدید خواهد کرد.» در حالیکه نامبرده در بخش دیگری از مصاحبۀ خود تعداد القاعده را بیشتر از چند صد تن نمی داند.
حکومت انگلستان که در توجیه حضور نظامی خود در افغانستان از امنیت در جاده های لندن صحبت مینماید ،با پر روئی خاص میگوید که :«ما در افغانستان به فکر آن نیستیم که دختران به مکتب بروند.
بدینرو بایدمتوجه بود که پلان های شیطانی انگریزی دیگردرراه است وباید هوشیارومواظب بود تاباردیگر پاکستان در وجود طالبان بحیث برنده اصلی بازی ، سکاندار افغانستان نگردد.
مخالفت جوامع کشورهائیکه سربازان شان در افغانستان وجود دارد:
عمل کرد امریکا وانگلستان وسیاستهای دو پهلوی شان باعث گردید که ثبات در افغانستان برقرار نگردد و مردمان کشور های که عساکرشان در افغانستان مصروف جنگ میباشند وتلفات وکشتار را متقبل میشوند ، نسبت به اهداف وسیاست ایندو کشور بی باور گردند وروز تاروز احزاب سیاسی، مطبوعات ،نهادهای اجتماعی وفرهنگی وپارلمان بر علیه حضور نظامی کشورشان احتجاج نمایند (این مخالفت در فرانسه تا هفتاد درصد رسیده است) رهبران بسیاری از کشورهای عضو ائتلاف اعتراف میکنند که:
اهداف جنگ را درک نمی نمایند!
معاون قبلی سرمنشی ملل متحد در امور مواد مخدر در پارلمان اروپا گفت:
«نه سال جنگ ودرگیری بین ا لمللی نتوانسته است شورش طالبان را فرو نشاند و صلح وثبات را درین کشور سامان دهد» موصوف با تأسف خاطرنشان ساخت که :
« اروپا فقط به همین خوشنود است که از هر تصمیم ایالات متحده امریکا پیروی کند .»
حکومت یونان علنا" گفته است که: «باور ندارد این جنگ برای خشکاندن ترور باشد».
کشور آلمان که وزیر دفاع ورئیس جمهورآن قربانی سیاسی افغانستان شدند،بعداز حوادث قندز ازاحساس تحقیر وفریب خوردگی در سطح پارلمان وحکومت صحبت مینماید ودر منجلاب افغانستان خودرا در دام توطئه های امریکا میداند واعتراف مینمایند که :پای آلمانها درفجایع قتل ونقض حقوق بشرکشانیده شده است.
کارشناس سیاسی از موسسه سیاست بین المللی وامنیت آلمان که در حوادث کندز در Citbamas
افغانستان بود ،مینویسد: «فهمیده بودیم که آنها (امریکائیان)مطالبی را از ما پنهان مینمایند ، هیچ چیز روشن نبود، تعداد کثیری از کشته شده گان واجساد جابجا شده ...» .
آیا امریکا یگانه ابر قدرت جهان است؟
در احوال واوضاع کنونی سرنوشت افغانستان وامریکا چنان بهم گره خورده است که این عقب نگهداشته ترین کشور (ازجمۀ پنج کشور جهان ) که وارد چارمین دهۀ جنگ وبحران گردیده است ، سرنوشت ابر قدرت امریکا وجایگاه بین المللی آنرا در تقسیم قدرت جهانی مشخص میسازد .وبرعکس حال واحوال امریکا بر مسیر مقدرات آتی تاریخی افغانستان تاثیر عظیم وتعین کننده دارد. بسیار عبرت انگیز ویکی از اعجاز تاریخ است که تمام محاسبات جهانی وسرنوشت بعدی امریکا در همین کوه پایه های افغانستان (این قبرستان امپراطوری ها )رقم میخورد و آیندۀ امپراطوری امریکا نیز مانند اتحاد شوروی در گرو چگونگی حل وفصل این «زخم خونین» و این طولانی ترین جنگ در تاریخ امریکا ،قرار دارد. جاییکه بیشترازیک دهه است که نظامیان امریکا زورآزمائی دارند ودرین بیشتر از 120 ماه براساس گذارشات رسمی، زیادتر از1400 تابوت را به امریکا منتقل ،دههزارمعلول وده ها هزارمریض روانی رابرای جامعۀ امریکا تحویل داده است ومتاسفانه حقایق تلخ حکایت گر آنستکه : «ما هنوز اندر خم یک کوچهایم».
بدینرو چشم پوشی از نقش تاریخی امریکا در سرنوشت افغانستان ونا دیده انگاشتن عینیت های تاریخی، مشکل مارا حل نمی نماید ،باید با چشم باز به حقایق نگاه کنیم . بناء" بررسی وطرح این سوال بیجا نخواهد بود که : آیا امریکا یگانه ابر قدرت جهانی است؟
بدون کدام حب وبغض،متکی به حقایق وارقام وبررسی های دقیق بسیاری از پژوهشگران ،جواب درزمینه منفی است . چقدر زمان به به سرعت میگیذرد ومتأسفانه این ما هستیم که از تعقیب زمان عقب بودیم وعقب هستیم ! امریکا در زمان سقوط اتحاد شوروی و«ختم جنگ سرد» ،واقعا"بحیث یگانه ابر قدرت دنیا متبارز گشت وحدود بیشتر از یک دهه ازین نقش وامتیاز بزرگ برخوردار بود، اما اکنون دیگر این نقش وامتیاز زیرسوال قرار دارد .درجلسۀ کمیتۀ «اطلاعاتی ــ امنیتی» مجلس سنای امریکا ،دنیس بلیر رئیس کل امنیت ملی امریکا اخطار داد که:
« تعمیق بحران اقتصادی سرمایه داری » بزرگترین وعمده ترین خطری است که امروز« امنیت ملی امریکا» را تهدید میکند وخاطر نشان ساخت که ادامۀ آن شاید جهان را به عصر بی نهایت خطرناک دهه های 20 و30 قرن گذشتۀ میلادی باز گرداند . این اعتراف جسورانه که باعث گردید تا نامبرده در ماه می سال 2010 مقامش را از دست بدهد ، «انعکاس ترسی است که بعضی از نخبگان دور اندیش وآگاه هیأت حاکمۀ امریکا نسبت به آینده وموقعیت کشورشان احساس مینمایند .»
بحران اقتصادی امریکا منجر به کسر بی سابقۀ بودجۀ آن کشور گردیده است .( این کسر بودجه در سال 1989 میلادی به صد ملیارد دالر میرسید، دریال 2002 میلادی رقم آن به پنجصد ملیارد ، واز آن ببعد همه ساله صدها میلیارد دیگر به آن افزود گردیده است.)
تعقیب پالیسی افراطی نیو لیبرال های محافظه کار متعصب مسیحی برهبری« بوش صغیر » و سیطره ـــ جوئی های لجام گسیختۀ بین المللی بخصوص در افغانستان وعراق ، امریکارا در سراشیب قرار داده است. واضح است که این سراشیب به مفهوم سقوط امریکا نخواهد بود ، اما طی این یک دهۀ اخیر ،بحران اقتصادی روز تا روزابعاد وسیع کیب کرده است.مؤلف کتاب (مجسمه های بسیار بزرگ بهای امپراطوری) ضعف وبحران امریکارا وابسته به این سه عامل میداند :
ـــــ کسر بودجۀ داخلی وتشدید بحران .
ـــــ وابستگی به سرمایۀ خارجی .
ـــــ بحران سیستم وبحران دیموکراسی امریکا .
دائرۀ وسیع ازمشکلات وبحرانات در جهان ، بالاثرسیاست های سیطره جویانۀ خود امریکا بوجود آمده است که حل وفصل آن دیگر از توان امریکا خارج میباشد .
از حوزۀ کارایب تا شمال افریقا وشرق میانه،تا جنوب آسیا وآسیای میانه و...تا دردسر ایران وپاکستان ،همه وهمه سلسله وسیع از بحران جهانی را میسازند که مقابله با آن از طرف امریکائی که با بحران داخلی مواجه است ،ناممکن میباشد. برین ضعف وناتوانی ،بحران مشروعیت اخلاق وحقوقی امریکا نیز پایه های امپراطوری آنرا لرزان ساخته است .
آنچه در دو دهۀ اخیر از طوفان صحرا (عراق )تا بالکان وعراق وافغانستان وباصطلاح بهار عرب بملاحظه میرسد طراز نامۀ نقض تعهدات اخلاقی وحقوقی امریکا را نشان میدهد که مبین یک شکست وآنهم در بعد اخلاقی میباشد. برای اینکه ادعای ما بحساب حب وبغض تلقی نگردد ،بهتر است از زبان بلندپایگان خود امریکابخوانیم:
برژینسکی از پدران سیاست خارجی امریکا واز زمرۀ اشخاص کلیدی «ستراتیژی سازان» آن کشور ،با جسارت در برابر کانگرس امریکا از کار وائی های« بوش کوچک » واز «شکست اخلاقی» امریکا پرده برداشت و حقایق هولناک را چنین خلاصه کرد:
« قدرت جهانی امریکا در بالاترین سطح وجایگاه سیاسی آن در پائین ترین نقطه است ».
نمایندۀ کنگرۀ امریکا ( داناروا هرا باکر) از «اعمال ضد اخلاقی » امریکا صحبت کرد والگور شخصیت معروف وکاندید رقیب ریاست جمهوری ا ز گوانتونامه بحیث «کولاگ» های امریکا نام برده است.
با آنچه با اختصار تذکار یافت ،خوانندۀ عزیز درک مینماید که طرح این سوال که آیا امریکا یگانه ابر قدرت جهان است ؟ ، بخصوص در رابطه به تعین مقدرات تاریخی افغانستان دارای چه اهمیتی میباشد .
ایمیل آدرس
شماره تیلفون : 004543731706
+++++++++++++++++++++
بخش چهارم
تنظیم برخوردهای ایدیولوژیک
:
پرآوازه ترین اندیشه پردازی ها در فردای «ختم جنگ سرد»، عمدتاً در دو بخش ارایه
گردید:
1 - پایان تاریخ :
فوکویاما اندیشه پرداز معروف امریکایی که اکنون از کج فهمی وتعبیر متفاوت
اندیشه های خود حرف می زند، در آن هنگام سقوط اتحاد شوروی ، برآمد امریکا در
وجود یگانه ابر قذرت و «سلطان جهان» را، به حیث برد ستراتیژیک اندیشه و
ایدیولوژی جناح راست نیو لیبرالیزم محافظه کار امریکا ارزیابی، و گویا «یاپان
تاریخ»را به حساب بی بدیل بودن این راه و رسم « اعلام» کرد.
نظریه ی «پایان تاریخ » در بعد زمانی عمر کوتاهی داشت در حالی که دو دهه از آن تیوری پردازیها می گذرد امروز صحبت از شکست نیو لبرالیزم راست و « بوشیسم» صورت می گیرد و بحران اقتصادی امریکا و قرار گرفتن آن کشور در منجلاب جنگهای عراق و افغانستان، بر شکست آن« تیوریها» صحه می گذارد.
2- برخورد تمدن ها :
ساموییل هانیتگتون نظریه ی برخورد تمدن ها (Clash
of Civilisation)
را طراحی کرد . این نظریه را می توان نوعی زمینه سازی برای تقابل و دشمنی غرب
با مسلمانان و اعراب و تخم پاشی برای رویش و پرورش «تروریسم »قلمداد کرد.
منسجم ترین برخورد در برابر این اندیشه از طرف مسلمانان،توسط سید محمد خاتمی زیر نام « گفتگوی تمدن ها» مطرح گردیدکه با واکنش مثبت جهانی رو به رو شد و از طرف مووسسه ی ملل متحد سال (0 200 م) به این عنوان مسمی گردید.
در واقع هر دو اندیشه ی فوق الذکر نیاز های برخاسته از اهداف مرحله ی جدید ژیواکونومی را باز تاب می دهند و در خدمت تحکیم مواضع جهانی امریکا و گسترش سیطره ی آن طراز بندی گردیده است . در این مورد کمی توضیح می دهیم. با سقوط اتحاد شوروی و چنان چی ریکلام گردید «سقوط کمونیسم»، در حالی که برد ستراتیژیک امریکا تأمین گردید ، اما یک خلای جدی ، ناشی از نه بود "دشمن خطرناک" را که موجودیت و علت وجودی دم ودستگاه « دولت پاسدار منافع امنیت ملی» را توجیه نماید ، به وجود آورد. از این رو در همان لحظاتی که شمارش معکوس برای پایان عمر اتحاد شوروی آغاز کرید ، «اندیشه پردازان» در جستجوی «شیطان جدید» بر آمدند و آن را در وجود «اسلام »تشخیص و اعلام کردند. چنان که دوتن از محققین امریکایی در تحقیق مشترک شان می نگارند: «تصور می رفت نیومحافظه کاران از مرگ دشمن به وجد آیند ،اما واقعیت متفاوت بود ، آنان قبل از هرچیز نگران «مشروعیت سیاسی» و «مشروعیت فرهنگی» ،«حاکمیت امریکا» بودند ، لذا در جستجوی یک «شیطان» جدید که باعث اتحاد و هوشیاری مردم گردد ، شدند» .
اما چرا اسلام را انتخاب کردند؟
در رابطه به این سووال موارد آتی اهمیت اسلام را مشخص می سازند:
- اسلام در مقیاس جیوپولیتیک مطرح است ؛
- اسلام در مناطق حساس ،کلیدی و تقاطع های ستراتیژیک دارای اهمیت ژیواکونومیک(انرژی محور) قرار دارد .
- تعداد پیروان دین اسلام در پنج قاره وجود داشته ،تا به 3ِ،1 ملیارد می رسد ، و کشورهای اسلامی بیشتر از ربع کشورهای جهان را تشکیل می دهد.
- اسلام سیستم را مطرح کرده و اکنون بنیادگرایان دارای « ایدیولوژی سیاسی اسلامی» می باشند .
- اسلام قدرت بسیج دارد و افاده های "جهاد " و "سیف الاسلام"برای اهداف «صلیبی ساختن» جهان مؤثر می باشند .
- انگلستان و بعداً امریکااز قدیم الایام دارای ارتباطات گسترده ی با جهان اسلام می باشند و در چند قرن گذشته در ایجاد و تحریک بسیاری از شورش ها و جنبش ها و تنظیم های اسلامی نقش داشته، و این تحرکات تحت نظر و توسط خوشان ایجاد گردیده است .
- هر قدری که جهان اسلام را با خود داشته باشند در مقیاس جهانی بُرد خویش را تضمین کرده اند.
واضح است که این بازی ،یافتن «شیطان جدید»- دوگانه بوده و طراحان آن همزمان به خاطر در اختیار داشتن کشور های مقتدر اسلامی ،نتیجه ی بازی را به نفع سیطره ی جهانی خویش ارزیابی کرده اند .
در این مرحله ی بعداز ختم جنگ سرد-
همچنان از « نظم نوین جهانی» نیز به صورت وسیع صحبت می گردد.
تجربه ی دو دهه ی اخیر نشان داد که این«نظم نوین» غیر از تأمین سیطره ی
گسترده ی جهانی امریکا ــ انگلستان ، چیزی دیگری نه می باشد . تمام « تیوری
سازیها» اعم از «جنگ با تروریسم» ،«حقوق بشر» ، گلوبالیسم (گلوبالیزاسیون
سرمایه)،" آسیای میانه ی بزرگ" و " شرق میانه ی بزرگ" همه و همه در خدمت همان
هدف اساسی قرار دارند .بهتر است توضیح این "هدف اساسی" را از زبان«دیک چینی» که
در زمان جنگ «طوفان صحرا» وزیر دفاع امریکا بود و یکی ازچهره های شاخص «
نیولیبرالیسم و افراطیت » محسوب می گردد ، مطالعه نماییم: «این جنگ (طوفان
صحرا)پیش درآمدی بر نوع منازعاتی است که ما احتمالاً در عصر جدید با آنان سر و
کار خواهیم داشت ... غیر از آسیای جنوب غربی ، ما در اروپا ، آسیا ، اوقیانوس
آرام ،امریکای لاتین و مرکزی نیز منافع عمده داریم ، ما باید سیاست ها و
نیروهای خود را به شکلی سازمان بدهیم که قادر باشند در آینده از بروز چنین
خطرات منطقه یی جلو گیری کرده و یا سریعاً آن ها را سرکوب نمایند » .
البته در مورد کم و کیف حمله ی صدام بر کویت و گرفتن چراغ سبز از امریکا از طریق سفیر امریکا مطالبی زیادی به نشر رسیده ، که همه مبین اهداف از قبل پلان شده آنان می باشند.
ستراتیژی های واضح و پالیسی های مبهم و چند پهلو
ذکر این مطلب باین دلیل اهمیت دارد که قدرت های بزرگ ، از جمله ابر قدرت بزرگ امریکا دارای ستراتیژی مشخص ، واضح و قابل درک می باشند که در ورای اسناد موسسات دولتی ، کتاب ها ، مقالات و ابراز نظر های شخصیت های کلیدی انعکاس می یابند.
اما سیاستها و پالیسیها به خاطر تحقق آن، همیشه کجدار و مریز و چند پهلو است و بی جهت نه بوده است که آن را « پالیسی اکروباتیک» قلمداد کرده اند که بیشتر با نمایشات "سرکس" شباهت می داشته باشد. مصداق عملی این پالیسی را می توان در ده سال حضور گسترده ی نظامی امریکا -انگلستان در افغانستان مشاهده کرد . واضح است که آنان آگاهانه زمینه ی تطبیق اهداف ستراتیژیک شان را فراهم می نمایند ، اما کفاره ی آن را مردم افغانستان می پردازند و بالاجبار باید قربانی بدهند . اگر همچو پالیسی های اکروباتیک وجود نه می داشت و اگر بحران تعمیق نه می یافت و دامنه ی آن در منطقه گسترش نه یابد چگونه خواهند توانست نفوذ نظامی شان را متحقق بسازند.
یک گوشه ی این تیاتر ، بازی «موش و پشک» با رهبران القاعده و طالبان است که در
دسترس امریکا و انگلستان قرار دارند و عندالزوم
همانند اسامه بن لادن به دریا و بحر (بعد
از اجرای مناسک اسلامی!) انداخته خواهند شد.
تداوم و گسترش سازمان نظامی ناتو
ناتو میراث جنگ سرد است و بر اساس «منطق
وجودی» آن باید همزمان با سقوط اتحاد شوروی و انحلال پیمان نظامی وارسا ، منحل
می گردید. اما پلان های وسیع و سیطره جویانه در مقیاس جهانی در مرحله
ژیواکونومی قبل از هر وقت دیگر«ضرورت سیطره ی نظامی» را مطرح نموده است . بی
جهت نیست که طی دو دهه ی اخیر همین مرحله، قدرت نظامی ایالات متحده ی امریکا به
بالا ترین حد توان نظامی خود رسیده و مسابقات تسلیحاتی دیوانه وار گسترش یافته
است .
بنابر همین« نیازمندیها» سازمان ناتو به عوض انحلال ، قبل از هر وقت دیگر فعال گردیده و دایره ی نفوذ آن تا به دروازه ی روسیه رسیده است و برای نخستین بار در کوهپایه های افغانستان ماموریت تاریخی و خارج از اروپا را انجام می دهد و چنان که گفته شده است این سازمان ماموریت تاریخی دارد تا جیوپولبتیسم «آسیای جنوب غربی» را دستخوش دگرگونی و تغییرات نماید. بدین ترتیب دیگر این سازمان اروپایی تابع محدودیت «جغرافیایی» نه می باشد.
به خاطر تحقق سیطره ی جهانی سیستمی که ایالات متحده امریکا در رأس آن قرار دارد و عمدتاً به خاطر منافع امریکا ، خود را متعهد به تعییر بسیار عام پیرامون به اصطلاح «کشورهای دیموکرات» می داند، اکنون دیگر پلان های ناتو با نقشه های جیواکونومیک عیار گردیده و مسوولیت خود را در شاهرگهای حیاتی انرژی در جهان انجام می دهد.
بازیگران عمده در افغانستان و منطقه
قدرت های درگیر در بحران افغانستان اعم از
دولتها، سازمانهای بین المللی، سازمانهای بنیادگرا ، تروریستی و باندهای مافیا
را می توان چنین مشخص نمود:
الف : دولتها:
- امریکا و انگلستان
- اروپای اتلانتیک
- روسیه و چین
- هندوستان
- پاکستان وایران
- سه همسایه ی شمالی
- عربستان ســـعودی
ب : سازمانهای بین المللی:
- مؤسسه ی ملل متحد
- ناتو(NATO
) سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
- صندوق بین المللی پول(IMF)
- (NGO)
ها
- سازمان شانگهای
ج:سازمان های تروریستی وبنیاد گرا:
- القاعده ویکتعداد دیگر
- طالبان ویک تعداد دیگر
(دو گروه اخیر به صورت منظم از طرف سازمان استخبارات نظامی اردوی پاکستان(ISI)،
حمایه و تجهیز می گردند و مورد مواظبت
استخبارات ایران نیز قرار دارند ودر ظاهر کار مورد
بی مهری امریکا قرار دارند .)
د :باند های مافیا :
- مافیای مواد مخدر
- مافیای سنگ های قیمتی
- مافیای آثار عتیقه
- مافیای آدم ربایی
- مافیای چوب
- سایر باندهای مخوف خطرناک
(هر سه کتگوری «ب» «ج» و «د»،در کشمکش های جاری ،به حیث ابزار و وسایل مورد استفاده قرار می گیرند و طبیعی است که به دست قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقه یی قرار دارند در لابلای صفحات بعدی مواردی در رابطه تذکر خوهد یافت )
در حالی که افغانستان در اشغال امریکا و انگلستان قرار دارد ، اروپای غربی و جاپان هم بنابر منافع شان در منطقه و هم بر اساس صلاحدید و صوابدید خودشان در قبال ایالات متحده ی امریکا ، در مسایل افغانستان کشانیده شده و سهیم اند. رسماً از حضور چهل و هشت کشور در گیر با مسایل افغانستان صحبت می شود. پاکستان و ایران که به اساس نظر سنجی های BBC به برکت «قمی ها» و «دیوبندیها» در زمره ی منفورترین کشور های دنیا ردیف بندی گردیده اند ،به حیث همسایه های حریص و طماع در نقش قبر کن افغانها عمل می نمایند . البته این دو کشور که دارای سیستم قوی قوای مسلح ، استخبارات و دارای تعریف و شناخت از مصالح کشور خود می باشند بر اساس منافع ملی شان عمل نموده و بقای خویش را در تداوم و تعمیق بحران در افغانستان مشاهده می نمایند.
افغانستان متاسفانه نه توانسته تعریف مشخص و دقیقی از منافع ملی و مصالح کشور ارایه نموده و برخورد دقیق و شفاف را در برابر «منافع مشروع » آنان در افغانستان تنظیم و سیاست واضح را در قبال تجاوز و مداخله ی پاکستان و دسایس ایران اتخاذ نماید .
کشورهای بزرگ مانند هند ، روسیه و چین به حیث قدرت های بزرگ همجوار افغانستان در کشمکشهای جاری جیوپولیتیک شامل و بر اساس منافع ملی شان ، تضاد منافع ، تداخل و تقابل آن را همزمان به پیش می برند.
روسیه و چین نه تنها در معاملات با امریکا اشتراک دارند ، بلکه در عین حال به حیث رقبای امریکا در بازی های ژیواکونومیک آسیای میانه و حوزه ی کاسپین اقدام می نمایند .
هندوستان با متانت و خویشتنداری همیشه گی در مجموع تعاملات شامل است و دشمنی و رقابت با پاکستان را در افغانستان به پیش می برد.
البته از نقش و سهم تعداد زیاد کشور های دیگر -منجمله نقش مکتوم اسراییل- و یا نقش کنفرانس اسلامی هم می توان یاد کرد.
اما روح بازی بزرگ در معادلات و معاملات
جیواکونومی( انرژی محور) را همین قدرت های فوق الذکر تعین می کنند که غرض
وضاحت بیشتر مکثی بر یکتعداد آن می نماییم .
ایران
افغانستان مشترکات فراوان -تاریخی، فرهنگی ، زبانی و دینی-با مردم برادر ایران
دارد . متأسفانه مقدرات این کشور کهن و
دارای موقعیت حساس را چنان رقم زده اند که در گرو رژیم قرون وسطایی"ولایت فقیه"
و "قم سالاران " قرار گرفته و با تمام امکانات ، نابخردانه آب به آسیاب
سیطره ی جهانی امریکا و انگلستان می ریزند . در حالی که شیونیست های ایرانی،
افغانستان را بیشتر از « کلونی فرهنگی» خویش نه می دانند ،افغانستان در وجود
شاه و شیخ ایران اضرار فروان را متحمل گردیده و می گردد و اینان نگذاشته تا
ایران و افغانستان
دوستان متساوی الحقوق باشند.
رژیم آخوندی ایران در «جنگ اعلام نا شده» بر ضد «دومین جمهوریت افغانستان» اشتراک فعال داشت و در دهه ی اخیرقرن گذشته «دهه ی شکست و تباهی-»با دسایس گسترده ، جنگهای داخلی و سیاسی را دامن زده و به اساس منافع ملی شان ، زمانی از مذهب و بعداً لسان به حیث وسیله ی نفوذ و ایجاد تفرقه در افغانستان استفاده کرده و توانسته اند تا این دوفکتور را در خدمت سیاست خارجی خود قرار بدهند.
در ده سال اخیر آخوند های حاکم بر ایران هوشیارانه در یافته اند که باید با امریکا در افغانستان مقابله نمایند و به قیمت تباهی افغانها و تعمیق آشوب و بحران در سرزمین آنان ، امریکا را « مصروف ساخته» و «دفع الوقت» نمایند تا دست این غول عظیم نظامی جهان به یخن شان نه رسد اما سرانجام آن روز رسیدنی است .
به این ترتیب دولت ایران بسیار آگاهانه جنگ با امریکا را در افغانستان به پیش
می برد و به همین منظور القاعده و طالبان
را به صورت مستقیم و غیرمستقیم کمک می نمایند، چنان که بار ها مسوولین نظامی
ایساف و ناتو این مساله را افشا نموده اند. وزیر خارجه ی انگلستان «ویلیام هیک»
در این باره گفته است: «بررسی فنی و دقیق و نیز نحوه ی کشف این محموله هابرای
ما باقی نه می گذارد که این محموله ها
از ایران آمده اند ،این اقدام کاملا غیر قابل قبول است» .
باید به خاطر داشت که آخوندهای حاکم بر ایران به مثابه سیاست پیشه گان پراگماتیک، کارت اصلی امریکا و سیاست اصلی آن کشور را به دقت دریافته اند و هیچگاهی از مقابله با حضور نظامی امریکا در افغانستان ،کنار نه می روند . به عباره ی دیگر هیچ وقت بر منافع دولتی شان پا نه می گذارند.
این که بر سر رژیم ایران و در زیر سقف فرو ریخته ی آن بر مردم ایران فردا چی خواهد آمد ، بحث جدا است ولی تا جایی که به افغانستان اراتباط دارد باید گفت که فقط یک دولت مشروع ملی خواهد توانست با دسایس الحیل رژیم آخوندی که متأسفانه اکنون از امکانات نفوذ گسترده در ابعاد مختلف مذهبی ،لسانی و غیره برخوردار شده ، مقابله نماید و از منافع مشروع افغانستان در برابر آن کشور دفاع و بالمقابل منافع مشروع آن کشور را بر اساس متقابل احترام نموده و مناسبات دو کشور را بر اساس موازین شناخته شده ی بین المللی عیار سازد.
تاریخ افغانستان هیچگاهی خیانت عظیم ملی در رابطه با ایجاد و گسترش شبکه ی نفوذی "قم" و "دیوبند" زیر نام مراکز مذهبی و فرهنگی را توسط عناصری معلوم الحال نه خواهد بخشید .
ایران خود را به حیث شریک و یکی از بازیگران در مسایل نفت و گاز مطرح ساخته و
تلاش می کند تا در پلان های پایپ لین ها
شامل بسازد اما با مقابله و تهدید امریکا مواجه می باشد. دولت آخوندی ایران
علناً و رسماً با حضور دوامدار نظامی امریکا عکس العمل نشان داده و از طریق
همکاران و طرفداران خود در دولت افغانستان در زمینه فشار وارد نموده و تهدید
می نماید.
پاکستا ن
باری یکی از سیاست پیشه گان نژاد باور ،افغانستان را کشور «غیر طبیعی» عنوان داده بود، اما واقعیت کاملاً روشن این است که کاربرد این اصطلاح برای پاکستان مصداق کامل دارد. پاکستان را می توان مخلوق استعمار و یکی از نقبگذاریهای "دوراندیشانه ی" حفاران کهنه کار استعمار انگلیس قلمدادکرد.
انگلیس ها از هندوستان رفتند اما چنان نقبگذاری را انجام دادند که تا کنون نه تنها نفوذ و حضور غیر مستقیم شان را تداوم بخشیده اند ،بلکه یک عامل آشوب و بحران را در این منطقه ی مهم جیوپولیتیک جهان به وجود آوردند. این مخلوق استعمار ،توسط خالقین آن در نقشه ی سیاسی جهان حفظ می گردد و تعین وقت« حذف» آن برای ما ممکن نه می باشد و اما سرنوشت محتوم پاکستان همینطور خواهد بود .تا رسیدن به چنان برهه یی، افغانستان باید راه های مقابله با پاکستان و دفاع از خود را تشخیص و تدارک نماید. پاکستان عامل اساسی بحران و تراژیدی افغانستان و در عین حال کلید حل مسایل کشور ما می باشد ؛ زیرا منبع مداخله و تجاوز بوده و طالبان ،حزب اسلامی و گروه حقانی را در اختیار دارد و هیچگاهی به خاطر نابودی آنها تلاش نه می نماید ، زیرا در وجود آنان منافعی آتی را تعقیب مینماید :
ـ جلوگیری از پیروزی امریکا در افغانستان
ـ جلوگیری ار تقویت و استحکام دولت در افغانستان
- کسب امتیازات در مقابله با هند
پاکستان نابودسازی گروه های مذکور را به
مفهوم خلع سلاح خود می داند، به همین علت اسلام آباد تا حد توان تلاش می نماید
تا این« امتیاز» را در اختیار داشه باشد . بی جهت نه بود که سال قبل آن عده
طالبانی را که وارد مذاکره با "کابل "بودند گرفتار و گوشمالی داد.
بهترین راه مقابله با پاکستان در وجود یک دولت مشروع، ملی و مقتدر امکان پذیر است- دولتی که بتواند از منافع و مصالح ملی افغانستان در برابر اسلام آباد دفاع و سیاست هوشیارانه ی منطقه یی و بین المللی را تعقیب نماید. تجربه نشان داده است که اتکا به عامل بیرونی و خارجی ، هیچگاه نه می تواند یک راه حل دوامدار باشد .
مشکل افغانستان با پاکستان مربوط کدام شخص ،حزب، قوم و یا نوعیت رژیم سیاسی نه می باشد؛ زیرا موجودیت یک افغانستان مستقل و با ثبات در تضاد با منافع ملی پاکستان است و همچنان منافع تاریخی و ملی افغانستان در تضاد با پاکستان قرار دارد.
تجربه ی تاریخ موجودیت پاکستان در وجود دیکتاتوران نظامی ، سیکولرها و دیوبندیها و مودودیها ، نماینگر این حقیقت است که تمام آنان در مقابل افغانستان به اساس منافع ملی پاکستان ، سیاست خصمانه را تعقیب می نمایند ، که عبارت از تضعیف مستدام افغانستان، یک کابل ضعیف، و تبدیل کردن افغانستان به یک کشور دستنگر که در راستای مصالح پاکستان به خصوص در برابر هندوستان مورد استفاده قرار بگیرد و از کجا معلوم که خالقین انگریزی آن کشور در آینده پاکستان دارای سلاح اتومی را «قیم» افغانستان نه سازد. افغانستان از دیدگاه اسلام آباد منبع ستراتیژیک به شمار می رود که باید به حیث «عمق ستراتیژیک» و به مثابه «عقب جبهه» مورد استفاده قرار گیرد.
متأسفانه بعد از سال 1973میلادی که پاکستان با دست باز وارد معرکه ی تخریب افغانستان گردید و به یک تخته ی خیز تجاوز و مداخله مبدل و خود نیز در نقش مداخله گر و متجاوز فرصت یافت، از وسایل و امکانات زیاد نفوذی در رابطه با افغانستان بر خوردار می باشد.
پاکستان نه تنها در خلق طالبان سهم اساسی
داشته و اکنون در حفظ ،تسلیح و تجهیز آنان دوام می دهد ،بلکه در ایجاد تنظیم
های جهادی و شبکه های گسترده ی نفوذی ، نقش اساسی را ایفا کرده است. نصیرالله
بابر در هر دو مرحله به حیث ناظم و سازمانده مسوولیت داشته و بحیث پدر معنوی
آنان شناخته می شود .
سوگمندانه باید اعتراف کرد افغانستان در قبال پاکستان سیاست خارجی ستراتیژیک نه
دارد و افغان که پاکستان را دوست افغانستان بداند یا باید ساده لوح باشد و یا
هم خاین به وطن.
نه تنها بسیاری از دولتمردان کنونی ، بل متأسفانه بسیاری از
دولتمردان سابق هم در فضای جنگ سرد نه
توانستند نیات خصمانه ی پاکستان را درک نمایند. به طور مثال دکتور محمد یوسف
صدراعظم اسبق در سال 1980 میلادی با جنرال ضیاالحق ملاقات می نمایدو جنرال از
وی می خواهد پیام و خواست او را به سکانداران قصر سفید برساند(*14). استاد خلیل
الله خلیلی در وصف ضیاءالحق شعر می سراید:
جا نشین شیر یزدان شو در خیبر گشا
در مقام خالدی میدا ن محشر آفرین (* 15 )
تا کنون سفر جنرال عبدالولی در سال 1995 در پاکستان در هاله یی از ابهام قرار دارد .
ISI پاکستان در دهه ی 80 میلادی مستقیماً و یا توسط وابسته گان تنظینی خود بسیاری از شخصیتهای افغان را که به نام شاه سابق افغانستان فعالیت می نمودند و یا به خاطر تفاهم میان افغانان کار می کردند ، ترور کرد، منجمله استاد ورزیده ی پوهنتون کابل سید بهاوالدین مجروح به دستور آن سازمان در پشاور به شهادت رسید.
گفته می شود که پاکستان در دولت کنونی تا
سطح وزرا «عمال نفوذ و اطلاعاتی » خود را جابه جا کرده است و کم نیستند افرادی
که در تار و پود سیستم موجود نفوذ دارند اما خدمتگار پاکستان می باشند. حتا
بسیاریها به حیث دایه ی مهربانتر از مادر در برابر آن کشور صحبت می نمایند...
پاکستان از سال ( 1973م ) به حیث مرکز و حامی تروریزم در کشور ما مداخله و
تجاوز نموده و تا زمانی که انگلستان و امریکا به سیاست دو پهلو و کجدار و مریز
در قبال پاکستان دوام بدهند ، افغانستان هیچگاهی رو ی صلح را نه خواهد دید .
بیش از یک دهه است که مقامات بلند پایه ی غرب ،از پاکستان شکایت دارند و مقامات نظامی، استخبارات و وزارت خارجه ی امریکا از پاکستان استغاثه می نمایند و بعد از حادثه ی قتل اسامه بن لادن در حومه ی اسلام آباد از برحق بودن «شکایات »شان فراوان صحبت می نمایند، اما تا کنون هیچ اقدام جدی برای توبیخ و تنبیه پاکستان انجام نه یافته است.
پاکستان در زد و بند با خالقین انگریزی خود ،طی تمام این سالها ،توانسته است سیل وسیع کمک را از غرب و به خصوص از امریکا به دست آورد و به برکت این کومکهای اردو و استخبارات را تجهیز و به یک قدرت اتومی مبدل گردد.
پاکستان با «فرصت شناسی» انگریزمآبانه، در هر مقطع ،خودرا در اختیار سیاستهای «کلان » امریکا و انگلستان قرار داده است . در لحظات کنونی که پاکستان مورد «استجواب» امریکا قرار دارد ، مذبوحانه تلاش می نماید تا از طریق نزدیکی با «سازمان شانگهای» و عقد قراردادهای نظامی و گرم ساختن روابط با متحد تاریخی خود چین، امریکاییان را متوجه عواقب وارد کردن فشار و تهدید بر پاکستان نمایند.
همانطوری که پاکستان در دوره ی جنگ سرد و در دوران جنگ اعلام ناشده بر ضد افغانستان ،نقش تخته ی خیز را ایفا کرد در مرحله ی ژیواکونومیک ،منافع منطقه یی و اقتصادی خویش را با پلانهای ستراتیژیک امریکا و انگلستان در سازماندهی طالبان گره زد و بعد از 11 سپتامبر 2001 چنان که جنرال مشرف در کتاب خویش در«خط آتش»( که توسط سید هارون یونسی به لسان دری بر گردان گردیده است )جزییات را توضیح می دهد ، آن کشور ماهرانه خود را در خدمت انگلستان و امریکا قرار می دهد و در ساخت و بافت های جدی وسایل اساسی نفوذی خود بر افغانستان (رهبری طالبان و القاعده) را صحیح و سالم به پاکستان انتقال می دهد تا همیشه با «مشت پر» از غرب باج بگیرد.
مؤثر ترین شیوه ی مقابله با پاکستان عبارت خواهد بود از ایجاد یک دولت مشروع و
ملی که ستون فقرات آن را قوای مسلح نیرومند تشکیل بدهد-دولتی که بتواند بحران
اعتماد ملی را مهار ، وحدت ملی را تحکیم و از منافع تاریخی و جاری افغانستان در
برابر تجاوز و سیطره جویی پاکستان دفاع
نماید .
بسیار خوب است که اکنون در حلقات مختلف افغانی در رابطه به نیات خصمانه ی
پاکستان صحبت می شود. بسیار به جا خواهد بود تا منورین ملی افغان دامنه ی این
بحث را گسترش داده و در این ارتباط دایره ی تفاهم ملی را توسعه بدهند .
بدون دستیابی به یک اجماع ملی و همه گانی مقابله با پلان های خصمانه ی پاکستان مقدور نه خواهد بود و ناممکن است تا از طریق اتکای یکجانبه به عامل بین المللی افغانها به این مأمول ملی دست یابند .
برخورد ملی و دقیق وطندوستانه با پاکستان یک مساله ی مبرم ملی است ؛ هر نوع قومی ساختن مساله و هم دید مبتنی بر «اخوت اسلامی » و پاکستان را « سعودی ثانی» قلمداد کردن آب به آسیاب پاکستان ریختن است.
خیالات «پشتونستان بزرگ» به قیمت « کوچني افغانستان» که لابد به قیمت تجزیه ی افغانستان ممکن خواهد شد ، به همان اندازه غیرملی است که خیالات ایجاد « کشور پارسی زبانان» ضد ملی می باشد .
در حالی که پاکستا ن در تلک دسایس خود و استادان انگریزی اش گیر مانده است
،باید بدون هر نوع سازش و کرنش نوکرمنشانه ، مقابله ی همه جانبه ی ملی با
پاکستان صورت بگیرد ،هر نوع امتیاز دادن به آن کشور در مقطع معین کنونی خیانت
به افغانستان می باشد.
هندوستان :
این بزرگترین دیموکراسی دنیا از زمان استقلال آن کشور تا کنون به اساس منافع
ملی هند، همیشه خواهان روابط بسیار نیک با افغانستان بوده است و به استثنای
طالبان در تمام مراحل همین شیوه را دنبال نموده است و از یک کابل پر قدرت به
مثابه پایتخت یک کشور با ثبات دفاع کرده است .
در تنظیم سیاست هندوستان در قبال افغانستان نه تنها فکتور تضاد منافع شان با پاکستان مدنظر می باشد ،بلکه سیاست های واقعبینانه منطقه یی و بین المللی آن کشور نیز مورد توجه قرار گرفته است.
افغانستان محل تصادم و تقلطع منافع و
سیاستهای هند و پاکستان می باشد، البته با این تفاوب که برخلاف پاکستان، منافع
ملی هند ایجاب می نماید که دولت آن کشور از دولت مقتدر در افغانستان دفاع
نماید.
هند در بازیهای جیواکونومیک جاری افغانستان را به حیث «دروازه ی آسیای میانه»
اهمیت می دهد. سهم هند در بازسازی افغانستان بسیار چشمگیر بوده و مقام ششم را
حایز می باشد. بیشتر از چهار هزار هندی در پروژه های مختلف افغانستان مصروف می
باشند .
هندوستان با داشتن نفوس زیاد و مردم با استعداد از چنان سیستم نیرومند سیاسی دیموکراتیک برخوردار است که از برکت آن، دولت مقتدر آن کشور توانسته در مرحله ی جنگ سرد با حفظ موقف عدم انسلاک خویش و در عین حال دوست اتحاد شوروی، از کومکهای غرب نیز بهره مند گردیده در شاهراه ترقی حرکت و به رشد اقتصادی و نظامی نایل گردد.
در مرحله ی بعد از ختم جنگ سرد و آغاز مرحله ی کشمکش های ژیواکونومیک، هندوستان به حیث قدرت اتومی و به مثابه یک دولت بزرگ و قدرت منطقه یی با نفوذ ، مورد توجه جدی امریکا ، اروپا و روسیه و چین قرار داشته دارد.
امریکا در معادلات قدرت در جنوب غرب آسیا و آسیای میانه ،می خواهد راه هندوستان را در بازیهای نفت و گاز آسیای میانه باز نگهدارد تا با پیشروی چین مقابله نماید. پلان صدور گاز ترکمنستان از مسیر افغانستان تا هندوستان که طراح آن امریکا است هم پای این کشور را در بازیهای آسیای میانه شامل می سازد و از جانب دیگر عمده ترین وسیله ی تأثیر گذاری بر آن کشور پنداشته می شود .
اکنون هندوستان عملاً در مسایل نفت و گاز آسیای میانه حضور دارد. هند از طریقNSAPRAFOUNDITIO می خواهد 20 فیصد نفت و گاز ازبکستان را تصاحب نماید و کمپنی دیگر آن کشور به نام MITTAL ONGC در پروژه های نفت و گاز قزافستان سرمایه گذاری می نماید.
این معاملات که توسط کمپنی های معتبر هندی انجام می یابند باعث گسترش ساحه ی نفوذ آن کشور تا حوزه ی بحیره ی کاسپین می گردد .
هندوستان مانند سایر قدرتهای درگیر در پهلوی مساله ی پایپ لین موضوع پایگاه نظامی و حضور نظامی را فراموش نه کرده است. هندوستان در تاجکستان پایگاه نظامی سابق اتحادشوروی را بازسازی و تا دو صد نفر از نظامیان خود را در آنجا مستقر ساخته است.
هندوستان هم به خاطر دشمنی و رقابت با پاکستان و هم در مقابله با بنیاد گرایی اسلامی و همچنان در مطابقت اهداف ژیواکونومیک خود، در احوال کنونی به حیث یک قدرت و وزنه ی بزرگ در سیاست منطقه یی و جهانی که در انتظار عضویت دایمی شورای امنیت ملل متحد قرار دارد ، با دقت انکشاف حوادث افغانستان را تعقیب و به حیث یکی از عوامل مؤثر استحکام صلح و ثبات در افغانستان محسوب می گردد. موضوع گیری و موقف هند در «شانگهای» وزنه و بیلانس بسیاری از معادلات در منطقه و به خصوص در گستره ی بازی ژیواکونومیک آسیای میانه را مشخص خواهد ساخت.
جمهوری خلق چین:
چین و یا بهتر است بگوییم ابر قدرت اقتصادی چین نه تنها از زمره ی مقتدر ترین
همسایه های افغانستان است ،بلکه به حیث قدرت بزرگ در منطقه و جهان ، دارای
تاثیرات بسیار نیرومند در حال و آینده است که روز تا روز دایره ی صلاحیت
اقتصادی و طبعاً به دنبال آن تأثیر گزاری سیاسی آن در منطقه و جهان گسترش
می یابد.
میر شایمر ، یکی از محققین دانشگاه شیکاگو در اثر خویش «تراژیدی قدرتهای بزرگ» ، عروج چین در عرصه ی بین المللی را بزرگترین چلینج برای امریکا در قرن 21 م ارزیابی نموده است. رهبری چین با کنار نهادن پلان نابودی «ببر کاغذی امپریالیسم» از دستور کار خویش، اکنون از «گلوبالیسم نوین» . فارغ از رهبری و دیکته ی امریکا جانبداری می نماید. چین با سیاست های بسیار مدبرانه توانسته است مدارج عالی رشد اقتصادی را به شکل معجزه آسای آن طی و جایگاه شایسته و نیرومندی را در جامعه ی بین المللی احراز نماید و به حیث وزنه ی بزرگ اقتصادی جهان بعد از امریکا مبدل و از ثبات، امکانات وسیع و ذخایر ارزی فراوان برخوردار گردد.
دانستن این واقعیت دلچسپ است که امریکا در مقابله با بحران جاری اقتصادی ،به کمک های وسیع چین متوسل شد و قرضه های ارزی با ارقام نجومی را به دست آورد.
در مرحله ی ژیواکونومی ،چین «راه ابریشم » را در آسیای میانه احیا کرده و با پالیسی«توازن تهدید» یا «بیلانس تهدید» و ایجاد «دیوار انرژی»،در رقابت های جاری در آسیای میانه و حوزه ی کاسپین در مقابله با امریکا و سایر رقباء صف آرایی می کند و توانسته است به حیث سومین مصرف کننده ی نفت و گاز در مقایسه با امریکا ( که مصروف جنگها است ) و در عرصه ی عقد قراردادهای که به «معامله ی قرن» شهرت یافته اند ، پیشگام باشد .
الکساندر روهر ، کارشناس روابط خارجی آلمان در مصاحبه با رادیوی صدای آلمان ، ضمن اعتراف به واقعیت فوق ، اخطار می دهد که «اتحادیه ی اروپا در این عرصه باید شتاب نماید، در غیر آن دست خالی خواهد ماند .».
چین گذشته ی پر جنجال خود با روسیه را بسته و با حل و فصل مسایل سرحدی ، به
علاوه ی چشمداشت به توسعه ی همه جانبه ی روابط، می کوشد با این کشور به حیث
بازی گران عمده و هم پیمان در «شانگهای»
اقدامات مشترک را در رابطه با مسایل آتی سازماندهی نماید:
- سیطره ی امریکا
- بنیاد گرایی اسلامی
- پان ترکیزم
چین در احوال جاری از صلح و ثبات در افغانستان دفاع و با عقد قرارداد های بزرگ
و بذل کومکها عملاً در بازسازی افغانستان سهیم می باشد. چین در عین حال
دارای روابط گسترده با پاکستان بوده و
مدافع آن کشور محسوب می گردد.
فدراسیون روسیه:
با سقوط اتحاد شوروی، روسیه برای یک دهه در قهر بحران اقتصادی اقتصادی ،
اجتماعی و سیاسی غوطه ور گردید و بدترین دوران دیکته و اسارت معنوی امریکا را
آزمایش کرد.
طوری معلوم می گردد که همزمان با آغاز دوره ی دوم ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین، روسیه توانسته است بر بسیاری از مشکلات فایق آیدو اقتصاد خویش را در مسیر رشد قرار دهد ، قوای مسلح را باز سازی و تحکیم ببخشد و در عرصه ی بین المللی با حالت خفت بار دهه ی نود وداع نماید. بر اساس نظریه ی یک تعداد دانشمندان روسی،آن کشور در تجربه ی دردناک خویش دریافته است که باید وزنه و جایگاه مستقل بین المللی خویش را باز یابد و قدرت و اقتدار ملی را در خدمت آن قرار دهد.
زعامت موجود فدراسیون روسیه در راستای منافع ملی آن کشور حاضر نه خواهد بود تا از نفوذ و اعتبار تاریخی خویش در آسیای میانه و قفقاز صرفنظر نماید و از منافع عظیم نفت و گاز این منطقه و حوزه ی کاسپین بی نصیب گردد.
در حالی که بسیاری از کمپنی های روسیه کار مشترک را در عرصه ی نفت و گاز با «غرب» و امریکا پیش می برند، اما رقابت ژیواکونومیک شدید آن کشور در «ساحات کلیدی» آسیای میانه و حوزه ی کاسپین،با امریکا جریان دارد، این ساحات طی سالها و قرنها به حیث مناطق نفوذ روسیه پنداشته می شدند.
طوری معلوم می شود که همزمان با گسترش بحران در پاکستان و کشانیدن جنگ به آن طرف دیورند و تشدید فعالیت بنیادگرایان در آن کشور ،سازمان ناتو به رهبری امریکا متوجه گردیده است که پیشبرد جنگ افغانستان بدون همخوانی روسیه ناممکن می باشد. امریکا و ناتو به ارتباط با افغانستان به خصوص در عرصه ی لوژستیک به همکاری روسیه و آسیای میانه ضرورت دارند.
جنجال های ناتو با روسیه در اروپا کماکان دوام دارد ،تاریخ روابط روسیه با قدرتهای رقیب غربی نشان دهنده ی این مطلب است که به خاطر امتیاز گرفتن در اروپا ، همیشه امتیازات را در بعد آسیایی متوجه روسیه ساخته اند(البته اکنون همچو به اصطلاح امتیازات موقتی بوده و مبین آرایش قدرت رقبا می باشد) .
روسیه طی دو دهه ی اخیر در افغانستان بسیار فعال بوده و به خصوص طی سالهای اخیر دپلوماسی متحرک را دنبال می نماید. بعد از سر و صداها در مورد ایجاد پایگاه دایمی نظامی امریکا ، روسیه نیروهای نظامی خویش را به حساب پاسداری از سرحدات تاجکستان و به بهانه ی مبارزه با قاچاق مواد مخدر ،افزایش داده ، و اخیراً دیپلومات مجرب خود «ضمیر کابلوف» را به حیث نماینده ی فدراسیون روسیه در افغانستان تعین کرده است.
با وجود تمایل قوی روسیه به خاطر گسترش همه جانبه روابط با افغانستان که مورد
تشویق کابل نیز قرار دارد ،آن کشور کتمان نه
نموده است که با درس عبرت از گذشته
،هیچگاهی نظامیان خود را به افغانستان گسیل نه خواهد کرد.
ختم قسمت چهارم
شماره تیلفون : 004527294949
ایمیل آدرس
mir-sadat@hotmail.com
++++++++++++++++++++++++++
تهیه و نگارش: میر عبدالواحد سادات
بخش
سوم
موقعیت خاص و تاریخی افغانستان در ابعاد:
ـ
تاریخی
ـ
جیوستراتیژیک
ـ
جیو اکونومیک ( انرژی محور )
غرض وضاحت بهتر موضوع این مبحث را در دو بخش ارایه می نماییم :
1- پس منظر تاریخی مسایل
2-
موقعیت خاص واستثنایی افغانستان درمرحله ی جیواکونومی(انرژی محوری):
بخش اول : پس منظر تاریخی مسایل:
مورخین
و دانشمندان افغان، افغانستان شناسان
خارجی و مستشرقین تعریف و تعابیر متعـددی از موقعیت
خاص افغانستان ارایه نموده اند ،
که هر
کدام دارای اهمیت بوده و
بازتاب
واقعیت های تاریخی، تجربه ی
تاریخی و شناخت از جغرافیه و
موقعیت خاص جیوپولیتیک،جیوستراتیژیک و
جیو اکونومیک افغانستان در درازنای تاریخ
می باشد. تجربه ی کهن سال این مرز
و
بوم تاریخی نشان می دهد که موقعیت جفرافیاییی
یکی از عمده ترین عوامل
در رشد تاریخ و چی گونه گی
«کیفیت رشد تاریخی »و « توسعه ی تاریخی »محسوب می گردد.
مورخان
نامدار افغانستان از جمله: احمد علی« کهزاد»، میر غلام محمد «غبار »
و عبدالحی« حبیبی»هرکدام موارد بسیار عمده
و
اساسی را در رابطه به موقعیت خاص جغرافیایی افغانستان در آثار شان توضیح کرده
اند.
احمد علی «کهزاد»در پراگراف اول اثر خویش
«افغانستان
در جریان تاریخ»
می نویسد :
«
موقف و
موقعیت افغانستان در چهار راه شرق،
در آستانه آسیای مرکزی،
روی راه معروف ابریشم، در
منتهای
شرقی آسیای غربی و در انتهای غربی آسیای شرقی ، در
میان هند و
ایران و توران،
در رهرو
و
آستانه ی دروازه های نیم قاره ی هند ،روی معبر مهاجرت ها و
کاروان ها،میان اباسین و
جیهون و
هامون و
در سایه ی بام دنیا طوری آن
را در
مسیر تاریخ قرار داده که مرکز ثقل بسیاری از واقعات و
گزارشات
مهم شرقی
و
غربی و
آسیایی و
اروپایی و جهانی را در چوکات کوچک حدود و
ثغور آن به نحوی از انحا، به
طور مستقیم و
غیرمستقیم می توان سراغ کرد» .
به قول همین مورخ
، افغانستان در جریان تاریخ ،دوره های
قدیم حجر تا قرن بیستم میلادی
تحولات گوناگون تاریخی را دیده ، که همه مبین موقعیت جفرافیی
آن در قلب آسیا می باشد. و در ازمنه ها
و ادوار مختلف به
نام های آریانا
(ایریانا) خراسان و افغانستان، جریان مختلف تاریخی را تجربه کرده است.
موقعیت افغانستان در همجواری با آسیای
میانه و
هندوستان باعث آن گردیده تا در معرض هجوم کشور کشایان و تاراج گران مختلف از
شرق وغرب و عرب و
عجم قرار بگیرد.
بی جهت نه
بوده است که بیشتر از بیست قوم و ادیان بزرگ
(بودایی،
برهمنی،
آفتاب پرستی، هندویی...)آثار و
علایم شان در
این
سرزمین وجود دارد.
البته خود این مرز
و
بوم تاریخی به کانون فرهنگی و
مدنی با اعتبار در
مقاطع مختلف تاریخی عرض وجود کرده است . اولاف کارو ،افسر انگلیس که قریب چهل
سال در حومه ی
سرحد
هند برتانوی
اجرای وظیفه کرده است و احوال افغانستان را
از نزدیک مراقبت می نمود در کتا ب خویش
می نویسد:
«اگر
طومار ورقه ی افغانان را هموار کنیم، در
آن واقعاً می بینیم که ،نظیر آن کمتر و
یا هیچگاه در زنده گی
ملت های دیگر
دیده نه
شده است».*6
در همین ارتباط در کتاب «افغانستان در
قرن بیستم»می خوانیم:
«کمتر
کشوری را می توان یافت که تاریخ آن مانند
افغانستان به عنوان یک کشور کوچک ،فقیر
و
عقب مانده با جریان یک رشته تحولات تاریخی جهان گره خورده باشد.» *7
این موقعیت جغرافیایی باعث گردیده که افغانستان در قرن هژدهم میلادی ،به صورت خاص مورد توجه قدرت های استعماری انگلستان، روسیه و فرانسه به حیث« دروازه ی هندوستان» قرار بگیرد، که مقارن با سالهای فتور است و افغانستان با تمام اهمیت جیوستراتیژیک،بالاثر آفت بی اتفاقی و جنگهای قدرت میان شهزاده گان سدوزایی و بارکزایی نه توانست به اقتدار دولتی خود دوام بدهد تا حرف خود را مطرح کرده بتواند.
در قرن 19میلادی از اثر سازش روس وانگلیس
حالت« بفر
ستیت» و
یا
« بفر
زون»،برای افغانستان مطرح و
قبول گردید.
اهمیت حفظ هندوستان ،
همیشه این خیال و
تصور را برای استعمار گران به
وجود می آورد
که باید هندوکش این ستون فقرات افغانستان را به
حیث« کلید قفل هندوستان» زیر سیطره ی خود داشته باشد.
از
بوالعجبی
های تاریخ است که
اکنون در قرن( 21م) دولت آلمان می گوید که از امنیت
و
یا از علایق آلمان در هندوکش دفاع می نماید.
منحیث حسن ختام این بخش با اهمیت ،خالی از دلچسپی نه خواهد بود تا نظر یک تعداد از دانشمندان و افغانستان شناسان را پیرامون اهمیت موقعیت خاص افغانستان متذکر شویم:
فریدریش انگلس در مقاله ی« ماه اگست سال 1857 میلادی» درین ارتباط می نویسد:
«کشوری که از منظر سیاسی در آسیای مرکزی حایز اهمیت فوق
العاده است ،اگر چه
به قبایل مختلفی تقسیم
می شود
و تنها فعالیت های آنان کشاورزی ،دامداری و
جنگ است .
افغانستان در مسیر راه ابریشم واقع شده و از
دیر باز در قلب تمام تهاجمات و مهاجرت ها بوده است :
تاتار،یونان، ترک ،
مغل، عرب...».
سرالفرید رایل وزیر خارجه ی هند بریتانوی
در باره ی اهمیت خاص افغانستان شعری به زبان انگلیسی سروده است،که یک قسمت از
ترجمه ی منظوم آن به
زبان دری را از کتاب «تاج التواریخ» نقل می نمایم:
افغانستان چو دانه بین دو سنگ آسیا
کاخر در آن میانه شود هــمچو توتــی
آن هر
دو سنگ دولت روس است و
انگلیس
کز آب روزگار بگـــردند دایما * 8
امیرشیرعلیخان، تلویحاً در جواب نامبرده گفته است :« افغانستان شاهین ترازو است، به هر طرفی که بلغزد، کفه ی ترازو را به آن طرف تغیر میدهد » .
عبدالرحمن خان،« افغانستان را به گوسفندی بیچاره تشبیه نموده که از دو طرف میان شیر وخرس گیر مانده است.» *11
عبدالرحمن لودین،
مشروطه خواه و
آزادی خواه معروف افغانستان، کشمکش قدرت های استعماری رقیب را پیرامون
افغانستان در شعری بیان کرده است که ما به ذکر یک بیت آن اکتفا می نماییم :
از یک طرف نهنگ و از دیگر طرف پلنگ
هـر
دو بـــخون ما دهن خــویش کــــرده رنگ *9
جواهرلعل نهرو،
افغانستان محاط به خشکه ی کنونی را به کشوری تشبیه می نماید که دروازه های آن
در خانه ی همسایه قرار دارد ، موصوف به ارتباط اهمیت تاریخی و خاص افغانستان
می نویسد :
«امپراطوری کوشانی همچون سوار عظیمی بر پشت آسیا نشسته و در میان دنیای یونانی،
دنیای چینی،
دنیای عرب و دنیای هندی قرار داشت و
مانند خانه یی
در نیمه راه میان روم،
چین و
هندوستان به
شمار می رفت.»
و علامه اقبال،
شاعر و
فیلسوف معروف نیم قاره ی هند ،در شعر معروف خویش موقعیت خاص افغانستان را
بیان
کرده،که با برداشت های جدید کارشناسان امور ستراتیژیک، مشابهت
به هم
می رساندکه قسمتی از
آن
را با
هم می خوانیـــم :
آسیا یک پیکر آب و
گل اســـــت
ملت افغان در آن پیکر دل اسـت
از فســــاد او فســـاد آسیا
از
گشــــاد او
گشــاد آســیا
تا
دل آزاد است، آزاد
است تن
ورنه کاهی در
ره باد است تن
بخش دوم
موقعیت خاص واستثنایی افغانستان درمرحله ی
جیواکونومی(انرژی محوری)
با سقوط اتحاد شوروی و
ختم جنگ سرد، مرحله ی جدیدی از بازی قدرت در عرصه ی بین المللی آغاز یافت که
یک تعداد از محققین آن
را مرحله ی جیو اکونومی (انرژی محور) قلمداد کرده اند.
در
این
مرحله ایالات متحده امریکا به
مثابه یگانه ابر قدرت جهانی با شریک تاریخی و
ستراتیژیک آن انگلستان
به موقعیت های گذشته ی افغانستان(در قرن نزده،حالت «بفر
ستیت»و
«بفر
زون» و
یا
موافقات در تهران ،یالتا
و
پتسدام)اکتفا نه می نماید، زیرا بر اساس ستراتیژی مطروحه در مرحله ی جدید ،پلان
دارند هندو کش را تسخیر،
از دریای آمو
عبور و
بر
نفت و
گاز
آسیای میانه مسلط گردند و برتسلط تاریخی روسیه بر آن مناطق و حوزه ی
کسپین پایان دهند. چنان
که
در کتاب« بازی شیطان »که توسط جعفر پویا،
ترجمه گردیده ،می خوانیم: «استراتیژی احیای
جاده ی ابریشم ،محروم ساختن روسیه و تسلط
امریکا و انگلستان بر عمده ترین دالان ستراتیژیکی مرتبط به شرق و غرب می باشد
».
به این
ترتیب متوجه می شویم که موقعیت گذشته ی افغانستان به
حیث دروازه ی هندوستان به موقعیت جدید بحیث «معبر» ورود به آسیای میانه تغیر
یافته است .
واضح است که در
این
مرحله (جیو اکونومیک ـ
انرژی محور)کدام «خطر »از شمال مطرح نه
می باشد.
این نفت و
گاز پنهان در دل آسیای میانه ( جایی
که پایپ لینستان و پایگاه ایستان در آن
جا شکل می
یابد)
است که پای قدرت های طماع را به افغانستان به
حیث «معبر ورود »آسیای میانه ،کشانیده است.
چنان
که
در همین
ارتباط در کتاب
«افغانستان،طالبان
و
سیاست های جهانی»
می خوانیم : « از
نقطه ی نظر ژیوپولیتیکی،افغانستان به طور بالقوه پل زمینیی
است که برای انتقال انبوه نفت و
گاز
با ساخت خطوط لوله از کشورهای آسیای میانه به بازارهای پاکستان ،
هند و
سایر نقاط جهان از طریق بنادر پاکستان در
دریای عرب...».* 11
به این
ترتیب اهمیت خاص افغانستان ،با نظر داشت ستراتیژی های جهانی در راستای
جیواکونومی
(انرژی
محور)
بین المللی مشخص می شود .
در قاره ی « اورو آسیا»، جایی
که چین ،
هند ،اقیانوسیه، اسلام و
اسلاو و...در تلاقی ، تداخل ، تضاد و
تعارض قرار
دارند، افغانستان به
حیث معبر
ورود به آسیای میانه مشخص شده است. بر
اساس استدلال سترا تیژیست های
امریکایی،
در « قاره ی اورو آسیا» جنوب غرب آسیا ،
حایز اهمیت بزرگ می باشد.
در
مرحله ی
جاری جیو اکونومی ،جهات اساسی ستراتیژی هاتوسط جناح راست
افراطی محافظه کار نیوـ
لیبرال
امریکا که بسیار« ناسیونالیست
و
مسیحی متعصب» می باشند طرازبندی گردیده و مبین ذهنیت آنها می باشد.چنان
که
اناتول لیون،
از
«گارنگی
اندومنتم
واشنگتن دی
ــ
سی خاطر نشان می کند « برنامه دولت بوش عمدتا توسط گروهی از متفکرین نزدیک
به دیک چینی تکوین یافته و تسلط یک
جانبه بر جهان ، از طریق تسلط کامل نظامی را،
در
نظر دارد». بی جهت نه
بوده است که ویلیام دیستول مولف
«طراحی
برای مخزن جدید امریکاییم
می گوید:
«هر
وقت امریکا آماده ی جنگ است باید به فال نیک گرفته شود». درمرحله ی
بعد از جنگ سرد متکی بر تحلیل های پل
ماریستی دولا کرش،
که در لوموند دیپلوماتیک باز تاب می یابد
و همچنان بر اساس نظرات سایر پژوهشگران ، جهات اساسی ستراتیژی امریکا را
می توان چنین مشخص ساخت :
ــ
تامین سیطره ی گسترده ی امریکا در
جهان
ــ جلو گیری ازبوجود آمدن قدرت
رقیب(همانند اتحاد شوروی) بر اساس منطق نیرومندی خود و کاهش قدرت رقیب
ــ جنگ با «تروریسم » و به
راه انداختن
« جنگ های باز دارنده» و
« پیش گیرنده» با کشور هایی
که به
حیث منبع خطر
و تهدید «اعلام
» می گردند
ــ
در یافت سهم بزرگ،
کنترول و
در صورت امکان تسخیر نقاط کلیدی نفت و
گاز آسیای میانه،
قفقاز و
حوزه ی
کسپین،
و کاهش سیطره ی روسیه در ساحات متذکره
ــ
جلو گیری از احداث لوله های گاز از طریق ایران ( به همین منظور هند، پاکستان و
حتی
چین از طرف امریکا زیر فشار قرار دارندتا از خط لوله ی صلح که ایران نیز در
آن
اشتراک
دارد، خارج شوند)
؛
ــ قمچین کردن بحرانات داخلی( بحرانات که
بستر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود را دارند)،
تشدید بی سابقه ی
مسایل قومی و
گرایشات تجزیه طلبانه.
در ورای همچو پلان ها ، وقوع جنگهای دو دهه ی اخیر و هجوم نظامی بر افغانستان ،زمینه سازی گردیده است که از جنگ طوفان صحرا در عراق آغاز و تا بالکانات و یوگوسلاویای سابق (که باعث سیطره ستراتیژیک و ایجاد پایگاه در پنج کشور گردید، جایی که اتحاد اروپا با «رویای» مقابله با سلطه ی امریکا طراحی گردیده است)، چیچن ، قفقاز ، آسیای میانه و حضور گسترده ی نظامی در افغانستان گسترش یافت. تا ربع آخر قرن گذشته چنین چیزی غیر قابل تصور بود.
تعجب آور نه می باشد که تمام این حوادث در قاره ی « اورو آسیا »بوقوع پیوسته
است
،
جایی
که 75
فیصد نفوس
جهان و با همین فیصدی ذخایر ستراتیژیک جهان را دارا می باشد .
بی جهت نه
بوده است که برژینسکی « اوروــ آسیا » را
بخش اصلی ژیوپولیتیک امریکا قلمداد و
«سیادت» و
«سیطره ی »
امریکا
بر جهان را منوط و
مشروط بر تداوم سلطه در
این
«قاره » خوانده
است.
او
در
کتاب خود به
نام
«
The grand chessboard»
(شطرنج
بزرگ)
که در
سال 1997
میلادی به نشر رسیده ، اهمیت ستراتیژیک
این قاره را چنین توضیح می دهد : « آسیای میانه و منطقه ی دریای خزر دارای آن
چنان منابع گاز طبیعی و
نفت وسیع است که منابع کویت، خلیج مکزیک و
دریای شمال در مقابل آن کوچک و
حقیر جلوه
می نماید.
دسترسی به
این منابع و اشتراک در ثروت این منطقه
محرک جاه طلبی های ملی و نیز چشم طمع کوروپوریشن ها بوده و
منجر به رقابت های سخـــت
بین المللی خواهد گــردید» .
در
این
جا بی لزوم نه
خواهد بود تا به اهداف غول نفتی یونیکال که در ترسیم مقدرات جدید و جاری تاریخی
افغانستان ، نام آن گره خورده است ،از
زبان معاون آن کمپنی آشنا شویم
.John
.J. maresca
معاون روابط بین المللی آن کمپنی ( کسی
که مهمان دار طالبان در اوستون تکزاس بود)
در
سال 1998 میلادی در کمیسیون روابط خارجی امریکا توضیح داد که :
«خط لوله یی
که از
افغانستان عبور
می نماید ،بهترین راه حل با کمترین مشکلات
تخنیکی خواهد بود، این مسیر نفت آسیای مرکزی را به بازار های آسیایی نزدیک کرده
و ارزانترین راه حل برای انتقال نفت خواهد بود.
یونیکال در
نظردارد
کنسرسیومی
به
نام
«Central
Asian Oil Consortium
» (کنسرسیوم
خط لوله ی
نفت آسیای مرکزی)
به منظور
جمع آوری نفت از تأسیسات زیر بنایی در
ترکمنستان ،ازبکستان ،
قزاقستان و روسیه تشکیل دهد .» *12
افزون بر فکتورهای فوق الذکر ،نه
باید فراموش کرد که قرار گرفتن افغانستان در
حوزه ی پنج قدرت اتومی که تمام آنان در
کشمکشهای جاری جیواکونومی ذیدخل و
شریک می باشند حساسیت خاص جیوپولیتیک آنرا
بازتاب
می دهد .بی جهت نه
بوده است که رهبران آسیای میانه بارها گفته اند :
«
مشکل افغانستان عادی نه می باشد و
آرامی آن با ثبات تمام آسیای میانه منوط و مربوط است»
منحیث حسن ختام این بخش باید متذکر گردید
که چنانچه ژورنالتست
معروف آلمان (پیتر شور لاتور)تأکید می کند
:«
افغانان
خود هیچ گاهی خطر برای کسی نبوده اند
،اما این قدرت های استعماری است که خطر را در آنجا تولید، ترزیق و تشویق
می نمایند تا اهداف شان
را محقق بسازند» .
ادامه دارد
ایمیل آدرس
Mir-sadat@hotmail.com نمره تیلفون : 004543731706
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت دوم
دوران جنگ سرد (1945 ـ1991):
بسیاری از محققین «پوتسدام» را آغاز جنگ سرد می پندارند که با سقوط اتحاد شوروی پایان می یابد.
در آن دوره در راستای جیوپولوتیسم و اهداف امریکا ـ انگلیستان به حیث رهبران سیستم سرمایه داری بین المللی، ابر قدرت اتحاد شوروی به حیث "حریف و دشمن " اصلی اعلام و بالطبع در بعد ایدیولوژیک کمونیسم به حیث "خطر" و "دشمن" قلمداد گردید.
طی سالهای آغاز و تشدید جنگ سرد در ابعاد مختلف بخاطر تسخیر ساحات نفوذ، تشدید مسابقات تسلیحاتی و گسترش "ساحه نفوذ" نظامی تلاش های گسترده یی انجام یافت و تقریباً در تمام نقاط جهان سلسله ی پایگاه های نظامی امریکا ایجاد گردید. به اساس دوکتورین "کمربند نظامی" به دور اتحاد شوروی، کشور های مسلمان همسرحد و همجوار آن مانند ترکیه، ایران، عراق و پاکستان در مدار پیمانهای نظامی امریکا ـ انگلستان قرار گرفتند. در مرحله ی بعدی تداوم جنگ سرد و انکشاف تکنولوژی نظامی و ساخت راکت های دوربُرد که مجهز با سرگلوله های هسته یی بودند، طرح "کمربند نظامی" را بی اثر ساخت. از این رو عوض آن طرح "کمربند سبز" به دور اتحاد شوروی مطرح گردید.
در آن زمان روی تأثیرگذاری بر شصت ملیون مسلمان جمهوریت های آسیای میانه و قفقاز اتحاد شوروی، محاسبه و سرمایه گذاری می گردید، به همین منظور شورش ها و جنبش های اسلامی (اسلام سیاسی بنیادگرا) تشویق، ایجاد و سازماندهی گردید و پسوند "اسلامی" با نامهای رسمی دولتهای همجوار اتحاد شوروی، پاکستان و ایران ایزاد گردید. ( بدینترتیب بزرگترین تحقیر بر تاریخ بیشتر از یکهزار سال سابقه اسلامی مردمان این کشور ها وارد شد که گویا قبلاً این کشورها تا حال اسلامی نه بوده اند.)
سقوط اتحاد شوروی و پایان "جنگ سرد"
بعضاً استدلال می گردد که جنگ سرد پایان نه یافته و دوام دارد که می توان منطق آن را قویاً درک کرد، زیرا همان اعمال به اشکال دیگری آن تداوم یافته است.
در این نبشته بر اساس تقسیم "رسمی" مراحل مختلف عناوین تنظیم گردیده تا خواننده ی عزیز ماهیت و جوهر مراحل مختلف و اسباب و وسایل آن را در تقسیم معادلات قدرت جهانی به صورت مشخص مطالعه نمایند.
سقوط اتحاد شوروی و ختم جنگ سرد رافعه ی ستراتیژیک جهان را به نفع امریکا تغیر داد. شاید با همین درک، ولادیمیر پوتین هنگامی که رییس جمهوری روسیه بود، طی صحبتی در آلمان ابراز داشت که: «سقوط اتحاد شوروی یک فاجعه ی جیوپولیتیک بود». ایالات متحده امریکا همانند دوران ختم جنگ دوم جهانی در این دوره نیز (جنگ سوم جهانی که بدون فیر مرمی انجام یافت) خوش شانس بود. این بار کاملاً یکه تاز و به حیث یگانه ابر قدرت جهان شناخته شد-عنوانی که باالذات بزرگترین امتیاز تاریخی و ستراتیژیک برای آن کشور محسوب می گردید.
امریکا از برکت این امتیاز دارای صلاحیت های وسیع در موسسه ی ملل متحد، سازمان نظامی ـ سیاسی ناتو، سازمان تجارت جهانی و سایر مراجع بین المللی گردید و برای کمتر از یک دهه توانست روسیه و یک تعداد کشور های دیگر را در خدمت اهداف خویش قرار دهد. در این مدت امریکا تلاش کرد تا از میراث امپراطوری اتحاد شوروی، قالین پنجاه پارچه یی به وجود آورد تا بر هر پارچه ی آن آسانتر مسلط باشد. در این دوره است (یک دهه بعد از ختم جنگ سرد) که امریکا به حیث یگانه ابر قدرت جهانی (با قوی ترین عضلات بازو و حداقل اخلاق) بدون تشویش و دغدغه، تعهدات بین المللی، پرنسیپ های قبول شده حقوق بین المللی و ارزشهای اخلاقی در روابط بین المللی را به صورت خشن به خاطر منافع آزمندانه جیواکونومی (انرژی محور)خود زیر پا می گذارد.
تعریف مرحله بعد از جنگ سرد:
هر گاه قرار باشد تعریفی از این مرحله ارایه گردد گویا ترین تعریف ارایه شده توسط تعداد زیاد پژوهشگران این عرصه همانا " مرحله ی جیو اکونومی ـ انرژی محور" می باشد که می تواند اهداف جیوپولیتیک و جیو ستراتیژیک جهانی را در مرحله ی بعد از ختم جنگ سرد احتوا نماید. عمده ترین اهداف سیاست خارجی امریکا ناشی از جیو اکونومی می تواند چنین مشخص شود:
ـ تسلط بر ساحات دارای منافع حیاتی (از لحاظ انرژی و جیو اکونومی)
ـ تداوم تسلط بر خلیج فارس و تسلط کامل بر حوزه ی کاراییب و ایجاد تسلط بر آسیای میانه و حوزه ی کسپین.
باری یکی از طراحان ستراتیژی امریکا گفته بود: « بازی قرن بیست را قدرتی برد که خلیج فارس را در اختیار داشت و بازی قرن بیست و یک را قدرتی می برد که بر علاوه ی خلیج فارس بر منابع عظیم نفت و گاز آسیای میانه و حوزه ی کسپین مسلط باشد و تسلط بر آن به مفهوم سیطره بر تمام جهان است».
به این نترتیب نقشه های جیواکونومیک بر اساس "ساحات انرژی" تدوین گردیده که در آن اهمیت بزرگ آسیای میانه و حوزه ی کسپین مشخص گردیده است، جایی که تنها ترکمنستان به تنهایی (۲۱۰۰۰) ملیارد متر مکعب گاز در اختیار دارد.
در این جا است که می توان از اهمیت استثنایی افغانستان به حیث "معبر ورودی به آسیای میانه" به خوبی آگاه گردید که "قرعه ی فال" تصادفی و یا به خاطر گل روی اسامه و ملاعمر به نام افغانستان نه خورده است. کشوری که در قرن گذشته به حساب" در ورودی هندوستان" مورد توجه قرار گرفت، مورد تهاجم و تجاوز نظامی قرار داده شد و زجر کشید، قربانی داد ، در "بازی بزرگ" حدود جغرافیایی آن محدود و محاط به خشکه گردید، در قرن بیست و یک با حلول روح همان بازی بزرگ در جدول های جیواکونومی جاری بار دیگر مورد هجوم نظامی قرار گرفته و در اشغال امریکا قرار دارد.
طاوس ز نقش پر خود دام بدوش است
بیدل چی عجب، گر ز هنر در قفس رفتم
طرح پروژه طالبان (خلق کردن طالبان):
در این ارتباط آن قدر رساله،مقاله، کتاب و سند انتشار یافته است که تلاش اضافی به خاطر اثبات این حقیقت که طالبان به اساس:
ـ اندیشه و طرح انگریزی
ـ سازماندهی پاکستانی
ـ پول سعودی
ـ رهبری پشت پرده ی امریکایی
ایجاد گردیده *4، از کفر ابلیس معروفتر است و تلاش بیشتر در زمینه بیشتر خرما بردن به بغداد است
تعداد زیادی هموطنان کتاب ها، مقالات و ترجمه ی های بسیار سودمندی را ارایه کرده اند که بسیار قابل قدر و مفید می باشند.
قبل از افشاگریهای بینظیربوتو که در فوق نقل گردید، ریچارد مکنیری مسوول بخش سرویس جهانی سی.اِن.اِن در تحلیل گفته های رابین رافاییل معاون وقت وزارت خارجه امریکا و یکی از مدافعین پروژه یونیکال و طالبان نوشت که: «چنین اظهاراتی فقط این باور فزاینده در افغانستان و خارج را تقویت کرد که ایالات متحده امریکا، به ویژه سازمان سی.آی.ای ضمن تبانی با سازمان اطلاعات نظامی پاکستان (آی.اِس.آی) بانی پیدایش و رشد طالبان بوده است... در سال (۱۹۹۴) یعنی زمان ظهور طالبان، امریکا نسبت به هویت و منشا طالبان اظهار بی اطلاعی می کرد و کومک و پشتیبانی از طالبان را پنهان می نمود، موضوعی که امروز مُضحک به نظر می رسد.»
پایگاه تحقیقاتی انتی وار در امریکا، واشنگتن پُست و گزارش های کنگره ی امریکا افشا کرده اند که ملیون ها دالر مالیه دهنده گان امریکا، برای پروژه طالبان داده شده است. در امریکا، کانادا و اروپا محققین و پژوهشگران بسیار برجسته با نشر کتابها و مقالات متعددی مشت امریکا را در ایجاد پروژه طالبان باز کرده، اهداف و انگیزه های خاص آن را در زمینه افشا نموده اند.
دلچسپ است که ژورنالیست معروف پاکستانی (احمد رشید) در زمره ی نخستین کسانی است که با نشر کتاب (طالبان، اسلام، نفت و آسیای میانه) توجه زیادی را به هیولای (یونیکال ـ طالبان) جلب کرد.
با تصرف کابل در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۹۶ از جنگباره گان تنظیمی، یک بخش، "خواب های طلایی" کارمندان قصر سفید و وزارت خارجه که در راستای منافع یونیکال فعال بودند، برآورده گردید. مایکل بردل رییس سابق دفتر سی.آی.ای در اسلام آباد، از این که طالبان به سرزمینی که پاکستان را به ترکمنستان وصل می نماید، مسلط گردیده اند از "خداوند شکر گزار" بود.
حامیان دروغین حقوق بشر، در برابر جنایت نابخشودنی طالبان در شهادت داکتر نجیب الله و برادرش و اعلام و انفاذ قوانین شریعت خاص قرون وسطایی (دیوبندی ـ وهابی) و دربند کشیدن رسمی زنان سکوت اختیار نمودند و تعهدات اخلاقی و حقوقی شان را زیر پا گذاشتند.
در فردای ورود طالبان به کابل خانم رابین رافاییل معاون وزیر خارجه از "برقراری عاجل مناسبات دیپلوماتیک" با طالبان سخن گفت و نطاق وزارت خارجه آن کشور موضع رسمی دولت خود ر ا چنین بیان کرد: «ایالات متحده ی امریکا در اقدامات طالبان برای تطبیق قوانین اسلامی چیزی قابل اعتراض مشاهده نه می کنند.»
اهداف و انگیزه ی اساسی در خلق طالبان:
هر دوره وسایل خاص خود را به کار دارد. در دوران جنگ سرد تنظیم های ایجاد شده جهادی در پاکستان و ایران به حیث وسایل جنگ سرد در تطبیق ستراتیژی امریکا به خاطر تبدیل کردن افغانستان به« ویتنام اتحادشوروی» و همچنان بعد از صدور آنها به کابل، وظایف محوله ی شان را در جنگهای "نیابتی" و تحقق خوابهای ضیا الحق که "کابل باید بسوزد" انجام دادند.
در دوره یی جیواکونومی که بازی های جدید مرتبط به اهداف نوین ناشی از اقتضاهات مرحله یی بعد از جنگ سرد، مطرح گردید، ضرورت "وسایل جدید" نیز به میان آمد. به این اساس طوری که قبلاً نیز تذکار رفت، پروژه طالبان به اساس اندیشه انگریزی، سازماندهی (آی.اس.آی)، پول سعودی، به رهبری امریکا چنان که گوست استیفن کول در کتاب خویش مطرح کرده در راستای مصالح جیو اکونومی امریکا ـ انگلستان ایجاد گردید.
پروژه طالبان باید "مارش تاریخی" به سوی آسیای میانه را زمینه سازی و تقرب به حوزه ی کسپین را مساعد و در مراحل بعدی به حیث وسیله ی فشار بر روسیه و چین مورد استفاده قرار گیرد، مهار و متزلزل کردن ایران در راستای همین پروژه طالبان مطرح می باشد.
مقدرات تاریخی افغانستان بعد از دوره ی جنگ سرد درست در ماحول همین جیوپولیتیک تعین می گردد و "قلب آسیا" که در قرون گذشته به حیث دروازه هندوستان مورد تهاجم قرار گرفت و قربانی داد، اکنون به حیث معبر ورودی به آسیای میانه به حیث عمده ترین نقطه در قاره ی «اوروـ آسیا» مورد هجوم قرار گرفته و به حیث محل تقاطع، تصادم و امتزاج منافع رقبای "بازی بزرگ جدید" باید قربانی بدهد. از این رو پروژه طالبان به حیث ابزار جیو اکونومیک (انرژی محور) در راستای منافع غولهای بزرگ نفت و گاز و کومک های وسیع پولی آنان (بریداس و یونیکال و کنسرسیوم مشترک دلتا به رهبری خالد بن محفوظ) شکل یافته است.
دلچسپ خواهد بود که بدانیم که خالد بن محفوظ از زمره ی شرکای بوش کوچک محسوب می گردد که با هم فعالیت و معاملات و کمپنی مشترک داشته اند که اعتبار آن کمپنی توسط شریک شان سالم بن لادن برادر اوسامه بن لادن تدارک گردیده است.
یک تعداد از افغان ها و امریکایی های افغان الاصل که در این دهسال در اداره ی کابل حایز مقامات بلند بوده و می باشند در زمره ی معاش بگیران و "لابی" های یونیکال قرار دارند.
همچنان شماری از شخصیت های بسیار معروف و شناخته شده ی امریکایی هم از زمره ی معاش بگیران کمپنی های بزرگ نفتی می باشند. ذکر این مطالب به خاطر دارای اهمیت است تا ما بتوانیم به کان و کیف پالیسی جیو اکونومی مسلط بر مقدرات کشور خود آگاه باشیم.
زمانی که رهبری طالبان بعد از یازدهم سپتمبر بدون تلفات به پاکستان انتقال یافتند، یک تعداد از مهره های درشت آنان که حشر و نشر بیشتر با یونیکال داشتند مانند عبدالوکیل متوکل، عبدالسلام ضعیف، حکیم مجاهد و... به حساب "حسن نیت" بازداشت و تحت مراقبت قرار گرفتند تا بعداً در معاملات جاری به حیث مهره های میانجی مورد استفاده قرار گیرند و در آینده شاید "قرعه فال زعامت دولتی" نیز به نام آنان زده شود.
خواننده ی عزیز به خوبی به یاد می آورد که چگونه همین لابیهای یونیکال که نام خدا درس خوانده و دارای القاب و رتب علمی نیز می باشند مذبوحانه قلم و قدم می زدند تا این جریان قرون وسطایی دیوبندی و وهابی و تجاوز آشکار پاکستان را بومی و خوش نام جلوه بدهند.
عده ی از این آقایان در معرفی بلند پایه گان جهادی در اروپا و امریکا نیز متناسب به اقتضای آن مرحله، زیاد جانفشانی نموده اند. یعنی به هر دو رخ سکه ی بنیاد گرایان در چوکات وظایف محوله "خدماتی" را انجام داده اند.
امریکا و اهداف قبلی آن در جهت جابه جا شدن دوامدار در افغانستان:
تجربه ی تمام کشور ها و از جمله افغانستان ثابت ساخته که هیچگاه قدرت های بزرگ به شکل تصادفی و به خاطر اهداف آنی و موقتی لشکرکشی نه می نمایند. امریکا در راستای اهداف ستراتیژیک خود که در مرحله یی بعد از جنگ سرد بر جیواکونومی متکی است- افغانستان را در اشغال خود دارد و تا زمانی که از درون تضعیف نه گردیده و به بحران عمیق فرو نه رود و یا قدرتهای رقیب نیرومند وارد عرصه نه گردیده و موانع جدی را ایجاد نه نمایند، به اشکال و عناوین مختلف در منطقه حضور و سیطره خواهد داشت. بهتر است تایید استدلال خویش را از زبان خود بلند پایه گان امریکا بشنویم: تامی فرانکس قوماندان عمومی عملیات نظامی امریکا در افغانستان در همان ماه اوکتوبر سال ۲۰۰۱ میلادی گفته بود: « ...نیروهای امریکایی برای مدت طولانی در افغانستان مستقر خواهند شد.». جنرال چهار ستاره کولین پاول وزیر خارجه امریکا در دورۀ اول "بوش کوچک" گفته بود: «... باید حضور نظامی تا قلب جنوب غرب آسیا ادامه و پایدار بماند تا به نفوذ وسیع سیاسی ـ اقتصادی در آن منطقه بیانجامد.»
لوی درستیز قبلی امریکا ریچارد مایزر در همان زمانی که عهده دار این سمت بود گفت: «... امریکا در نظر دارد در افغانستان پایگاه نظامی بسازد.» یکی از محققین از زبان بلند پایه گان قزاقستان نوشته است : «.. هویدا است که ادامه ی جنگ در افغانستان بهانه یی است که امریکا می خواهد از آن طریق نفوذش را در منطقه تامین و استحکام بخشد.»
زمینه سازیهای حقوقی برای حضور دوامدار نظامی:
مسوولین امریکایی و شرکای شان در افغانستان به خاطر حضور دوامدار نظامی در عرصه های مختلف، منجمله در بخش حقوقی قبلاً زمینه سازی کرده اند. به سابقه موضوع مراجعه می نماییم: در قانون اساسی نافذ که با جنجالهای زیاد تصویب گردید، به صورت آگاهانه و هدفمند چند مورد دارای اهمیت بسیار زیاد و اصولی را که در تمام قوانین اساسی قبلی افغانستان مسجل گردیده بود، حذف کردند. در حالی که در مجموع سیستم قانون گذاری و از جمله در تهیه و تسوید قوانین اساسی گذشته افغانستان این اصل رعایت گردیده بود که عناصر بسیار مثبت و دارای اهمیت اصولی، به خصوص مسایل که با احوال جدید مطابقت و مشابهت می داشته باشد، باید در قانون جدید تسجیل و تداوم یابند.
متأسفانه بر اساس سنجش صاحبنظران پشت پرده در طرح و تسوید قانون اساسی، بعد از اشغال کشور توسط امریکا دوـ سه ماده قانون اساسی قبلی که دارای روح ملی و تضمین کننده ی استقلال و حاکمیت ملی بودند حذف گردیده و لویه جرگه را مصروف مسایل قومی و زبانی ساخته و به اصطلاح وطنی در زیر ریش شان خر سوار به هدف خویش رسیدند.
ماده ی سوم قانون اساسی - که در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) به تصویب لویه جرگه و توشیح داکتر نجیب الله رسیده بود،حکم می کرد: «جمهوری افغانستان کشور غیرمنسلک بوده، در پیمان های نظامی شامل نه می شود و تأسیس پایگاه های نظامی خارجی را در قلمرو خود اجازه نه می دهد.».
همچنان در ماده ی سی و پنجم آن حکم ذیل وجود داشت: «هیچ یک از اتباع جمهوری افغانستان، به دولت خارجی تسلیم داده نه می شود.»
واضح است که طراحان اصلی، موارد مندرج ماده ی سوم قانون اساسی قبلی را برای رسیدن به اهداف بعدی آگاهانه در طرح جدید نه گنجانیدند که بیانگر نیات و اهداف قبلی و اصلی امریکا در تأسیس پایگاه نظامی دایمی می باشد. جالب این است که در صلاحیت های رییس جمهور مندرج ماده ۶۴ قانون اساسی، ارسال قوای مسلح به خارج از کشور نیز در بند ششم آن مسجل گردیده است.
همچنان حکم قاطع ماده سی و پنجم قانون اساسی قبلی را با حواله به رویه باالمثل با روح ضعیف در ماده یی بیست و هشتم قانون اساسی جدید گنجانیده اند. (در عمل طی ده سال گذشته، متأسفانه ده ها هموطن بی گناه به نام طالب و القاعده به دولت امریکا دست بسته تسلیم داده شده اند و حتا یک موردی وجود نه دارد که یک امریکایی که مرتکب جرم در افغانستان شده به سیستم عدلی و قضایی کشور ما سپرده شده باشد. همچنان موجودیت زندانهای مخفی و مخوف امریکا در افغانستان نه تنها برهان بر نبود حاکمیت ملی دولت است بلکه نقض خشن حقوق بشر ، که مایه شرمساری مدافعین دروغین حقوق بشرمی باشد.)
انگیزه و اهداف امریکا در تهاجم نظامی بر افغانستان:
اکنون که ما در دهمین سال حضور نظامیان امریکا در افغانستان می باشیم، شاید خوشباورترین افراد نیز متیقن شده باشند که هدف تهاجم نظامی امریکا، نه تنها سرکوب طالبان و القاعده نه بوده و نیست، بلکه برعکس آنان اجزا و عناصر متشکله ی رسیدن به "اهداف بزرگ" بوده هستند.
پس هدف اساسی در کجا است؟
هدف اساسی را باید در تداوم روح بازی بزرگ، در مرحله ی بعد از "جنگ سرد" یعنی مرحله یی جیواکونومی یا بازی بزرگ جیو اکونومی جستجو کرد.
هانس گرونگر در کتاب خویش تحت عنوان (خون در برابر تیل) می نویسد: «... تا زمانی که اقتصاد جهان وابسته به نفت است، تا آن زمان دلایل برای جنگ نیز نفت خواهد بود.». دلچسپ است که روزنامه های معتبر و معروف واشنگتن پست و نیویارک تایمز به حیث امپراتوری مطبوعاتیی که می توانند به حساب مراکز سیاست سنج امریکا قلمداد شوند حوادث یازدهم سپتامبر و پیامد های آن، "جنگ با تروریسم" را از کارنامه های «کارلایل کارپوریشن» ارزیابی نموده اند که بخش عمده صنایع نظامی را تهیه و در روابط تنگاتنگ با خانواده ی بوش و بن لادن قرار دارند.
به این ترتیب، حوادث دهه ی اخیر قرن گذشته در افغانستان و به تعقیب آن هجوم نظامی امریکا، تعمیق بحران و گسترش آن در منطقه، تحقق همان اهداف سیاست خارجی امریکا است که بر اساس جیواکونومیک (انرژی محور) تنظیم گردیده و عرب و عجم و القاعده و طالب و تنظیم سالاران و فساد سالاران و انجو سالاران وسایل و ابزار تحقق همان سیاست محسوب می گردند که هر کدام در محل و موقع آن مورد استفاده قرار می گیرند .
پایان قسمت دوم
ایمیل آدرس mir-sadat@hotmail.com
شماره تیلفون 004527294949
+++++++++++++++++++++++++++++
تهیه و نگارش: میرعبدالواحد سادات
اهدا: این کتابواره را به آنانی اهدا مینمایم که از تأسیس کمپنی شرق الهند تا رسیدن پای غول یونیکال در منجلاب بزرگترین بازیهای پیچیدۀ تاریخ، اعم از "بازی بزرگ"، "جنگ سرد" و معاملات و کشمکش های "جیو اکونومی " جاری صادقانه، در دفاع از مصالح و منافع علیای وطن و مردم قرار داشته و از آرمانهای همیشه جاویدان آزادی، ترقی و عدالت پاسداری نموده و مینمایند.
سخن آغازین:
از چندی به اینطرف بحث های پیرامون "ایجاد پایگاه نظامی امریکا در افغانستان" در داخل و خارج کشور مطرح گردیده است. یک بخش از این بحث ها با "
Yes" و " No"
و یا تائید و تردید خلاصه گردیده است؛ اینگونه برخورد ها باعث میگردد تا تمام جوانب مربوط به این مسئله ای با اهمیت در سرنوشت افغانستان و منطقه و دارای تاثیرات عمده در عرصۀ بین المللی با تمام عمق و پهنای آن مورد توجه هموطنان قرار نگیرد. البته تعدادی از هموطنان در زمینه برخورد همه جانبه را انجام داده و نظرات مستدل شان را ارائه نموده اند. به ادامه تلاش های هموطنان عزیز و احترام به نظریات شان، این قلم نیز کوشش کرده است تا پس منظر مسائل جاری را بررسی و اهداف و انگیزه های اساسی و پشت پردۀ بحران موجود را مورد بحث و بررسی قرار دهد.
واضح است تا علل "مریضی" خود را تشخیص نه نماییم، چگونه خواهیم توانست، نوعیت تداوی را مشخص بسازیم. در احوال مشخص کنونی عوامل بسیار خطرناک داخلی و خارجی در حال رشد است که هست و بود افغانستان را تهدید مینماید، چگونه ممکن است از طرح و بررسی این مسائل کلیدی طفره رفت و با یک "پرسش ماهرانه" مسائل بعد از سال (۲۰۱۴) را در دستور کار و روز قرار داد.
این تقدم و تأخر در طرح مسائل بسیار سوال برانگیز بوده و از موجودیت "کاسۀ پر از زهر" زیر این نیم "کاسۀ مالامال از شهد" امریکا ـ انگلیس هوشدار باش و زینهار میدهد. به هر حال از آنجای که مسئله مستقیماً بسرنوشت وطن و مردم ما ارتباط میگیرد، سکوت و سکون را در مورد جایز ندانسته، به انگیزۀ حُب وطن و مردم و تنها در راستای منافع آنان به برسی موضوع میپردازیم. امیدوارم طرح این مسائل باعث توسعۀ دامنۀ بحث گردیده و بتواند راه را بسوی گفتمان همه جانبه مردمی مساعد و گسترش دهد و هر فرزند افغانستان و هر شهروند کشور با هر فکر و اندیشه سیاسی که داشته و دارد و در هر کجای از شطرنج سیاسی افغانستان که قرار داشته و یا دارد، بتواند صادقانه درد دل و صدای خویش را بخاطر هست و بود مادر وطن آغشته به خون بلند نماید.
***
رئوس مطالب مطروحه در این نبشته از این قرار میباشد:
ــ پروسۀ تضعیف مرحله به مرحلۀ افغانستان در ورای سیاست های امریکا:
ــ امریکا و اهداف جیوپولیتیک بخاطر پایگاه های نظامی در مراحل:
ـ قبل از جنگ سرد
ـ در جریان جنگ سرد
ـ در مرحلۀ جاری جیواکونومیک (انرژی محور)
ــ موقعیت خاص جغرافیایی و تاریخی افغانستان ( در ازمنه ها و دالان های تاریخ)
ــ پایگاه نظامی یکی از اهداف قبلی و اساسی امریکا
ــ پایپ لین و پایگاه در خدمت جیو اکونومی امریکا
ــ پایگاه وسیله سیطره بر منطقه و خیزش به آسیای میانه
ــ پایگاه ضرورت افغانستان ؟ و یا وسیلۀ برای رسیدن به اهداف و مقاصد امریکا!
ــ مسئله پایگاه و عکس العمل های کشور های همسایه، قدرت های منطقوی و در گیر
ــ چالش های موجود در برابر هست و بود افغانستان
ــ چه باید کرد ها:
ـ برخورد واقعگرایانه
ـ شناخت جیوپولیتیک موجود جهانی
ـ رفتن بسوی گفتمان های ملی، مردمی و همه جانبه
البته در لابلای مسائل فوق الذکر، مطالب مبرم مرتبط با این بحث نیز مطرح خواهد گردید.
بخاطر ارائه بهتر و جلو گیری از خسته کن شدن برای خوانندۀ عزیز مطالب تحت عناوین جداگانه و بغل صفحه ارائه میشود. ذکر این نکته خالی از مفاد نخواهد بود تا اذعان نمایم که این نبشته چنانچه معمول گردیده "بیطرف نبوده" و واضحاً در پیوند با مصالح وطن و منافع مردم تهیه گردیده و جانبدار آنان میباشد. البته خوانندۀ عزیز میتواند مطمئن باشد که در بررسی مسائل بیدون حُب و بُغض و یا شعار گرایی و شعار زدگی، واقعیت های عینی و تلخ مطمح نظر خواهد بود. در لابلای نوشته هرگاه ضرورت ذکر نام اشخاص مطرح بوده، به اسم و تخلص اکتفا گردیده که به هیچوجه کم بها دادن به بزرگان مطرح نمیباشد.
قبل از پرداختن به اصل موضوع، شاید توضیح این مطلب نیز ضرورت باشد که: تراژیدی افغانستان و تداوم آن معلول و محصول مداخلۀ خارجی است که در ایجاد و تداوم آن ایالات متحدۀ امریکا، اتحاد شوروی (روسیه فعلی)، پاکستان، ایران، عربستان سعودی و ... مسؤلیت داشته و دارند و طبعاً بررسی جداگانۀ را ایجاب مینماید. صاحب این قلم افتخار دارد که در گذشته مواردی را در زمینه مطرح نموده و امیدوار است در آتیه نیز در این ارتباط مصدر کار سودمند شود.
از آنجایکه موضوع بحث مرتبط با نقش امریکا میباشد لذا در این نبشته عواقب این نقش منفی بخصوص در احوال جاری مورد بررسی قرار گرفته است.
قابلیت آقای کرزی در کشف و افشای ؟ مسئله پایگاه نظامی:
آقای کرزی به حیث "موفقترین" چهره در تطبیق گام به گام سیاست های امریکا ـ انگلستان در افغانستان، که برخلاف تصور عامه، بسیار با مهارت عمل مینماید، در چند ماه اخیر ببرکت حس ششم و "فراست" کسبی ناشی از مجاورت با "هوشیاران جهان"، گویی کف دست امریکایی ها را خوانده و به این "کشف بزرگ" نایل آمده که گویا "امریکایی ها میخواهند پایگاه نظامی بسازند" و چطور و چکار... و بعداً در یکی از مصاحبه ها با چهرۀ بسیار جدی و عبوس، در حالی که انگشت شهادت را تکان میدهد، خاطر نشان مینماید که : «...اما من مخالف کلمۀ "دایمی" هستم...». فاعتبر و یااولابصار!
هموطن عزیز! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! باری در کتاب (مجموعۀ اندرزها) خوانده بودم: «آنانکه خود را هوشیارترین همه فکر میکنند، مرتکب بدترین اشتباهات میشوند و در آخر کار همانندی زاغ هوشیار که چه چیز ها را نوش جان نمی نمایند.». بیچاره رئیس جمهور فراموش کرده است که طرح این مسئله سابقۀ بسیار طولانی دارد و ابداً تازه و جدید نمیباشد و احتیاج به "رمالی" و "کف شناسی" ندارد، انسانهای با حافظۀ متوسط بخوبی میتوانند مسائلی را بخاطر آورند که چگونه سناتور جان مکین و خانم کلینتن (سناتور آنوقت نیویارک) در سال (۲۰۰۵) در سفری که به افغانستان داشتند؛ این موضوع را مطرح کردند و طی چند سال اخیر این موضوع چندین بار از زبان مقامات بلند پایه امریکا به عبارات مختلف ابراز گردیده است.
انتخاب و بالا کشیدن این مسئلۀ جنجالی در همان شب و روز:
واضح است که طرح این مسئله در همان شب و روز (حدود چهار ماه قبل) بروی محاسبه بسیار دقیق (مشاوران پشت پرده) که خواسته اند با یک تیر دو نشان را بزنند صورت گرفته است؛ زیرا تجربۀ ده سال گذشته نشان میدهد، هر زمان که خر لنگ امریکا ـ انگلیس در گل افغانستان بند مانده است؛ برای تغیر و تحریف اذهان خلق الله یا از داخل و یا از آنطرف اوقیانوس ها مسئلۀ پر سر و صدای را مطرح کرده اند. امپراتوری وسیع تبلیغاتی که در خدمت شان قرار دارد اگر هیچ سوژۀ نیافته اند، درامۀ "ناقضان حقوق بشر" (مشمول در دولت)، جنگ سالاران (اجزای متشکلۀ دولت) و یا ... را پیشکش کرده اند.
بحران مشروعیت که از همان ابتدای خشت کج "قرارداد بن"، دامنگیر دولت میباشد با درامۀ انتخابات ریاست جمهوری و ایجاد پارلمان سوپر ارتجاعی کنونی به اوج خود رسیده و تقلب گسترده و جنجال های پیرامون آن با شروع جلسات ولسی جرگه بخاطر تعین رهبری شان افتضاح را به اوج آن رسانید که طبعاً مایه شرمساری بزرگ برای دولت و حامیان دروغین دموکراسی بشمار میرود.
برای تغیر و انحراف اذهان عامه دست اندرکاران امور بصورت عاجل " دوسیه قدیمی طرح ایجاد پایگاه نظامی دائمی" امریکا را بحیث مبرمترین مسئله در دستور کار روز قرار دادند و با استفاده از امکانات وسیع تبلیغاتی بحث های داغ را در رابطه سازماندهی نمودند تا بتوانند همزمان چند پاخته را با یک تیر شکار نموده و اذهان عامه را تغیر و انحراف بدهند تا معاملات ننگین "بی سر و صدا" انجام یابد و درامۀ مضحک (بازیهای قرون وسطایی قومی)، نخستین افاده ها و هسته های برای "دمکراسی" را مدفون و پارلمان سوپر ارتجاعی به درد بخور را برای صحه گذاری بر پلانهای بعدی منجمله تائید پایگاه نظامی و... بوجود آورند و از جانب دیگر با طرح مسئلۀ پایگاه، نوعی "ذهنیت سازی" و پالایش اذهان" را برای پلانهای مطروحه خویش در رابطه را انجام بدهند و به اصطلاح "ترسک" مردم را از ایجاد "پایگاه و حضور دوامدار" و ... بپرانند. زیرا "پایگاه سازی" یکی از اهداف اساسی و ستراتیژیک امریکا ـ انگلستان میباشد و تمام جان کنی و جان فشانی و لشکر کشی ها بخاطر همین هدف صورت گرفته است. بناءً بسیار ضرور است تا شکل دهی اذهان در پیوند به این خواست و هدف انجام یابد و طبعاً در رابطه تجارب گسترده را در اختیار دارند و چنانچه خود شان تعریف مینمایند که: «نقش اصلی در "تحقیق و انکشاف" لازمۀ خطوط اساسی و نیز راه های حل و فصل و بیرون رفت، چگونگی و انجام برخورد ها و فعالیت ها برای دولت امریکا بر عهده سازمانهای است که به "فکر انباره" مشهور اند...»
در جای دیگر مرتبط به همین موضوع میخوانیم: «شورای روابط خارجی که در سال (۱۹۲۱) تشکیل یافت و اعضای آن اکنون در حدود ۳۶۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر میباشند؛ در گروه ها و بخش های مختلف کار میکنند، آنان در زمینۀ اقتصاد، گلوبالازیشن، حقوق بشر، امنیت داخلی، سازمانهای بین المللی، رسانه ها، جنگ و مناقشات، علم و تکنولوژی، تروریسم و سیاست های امریکا در عرصه های مختلف نظر و مشوره میدهند، گزارش مینویسند و نیازها و خط مشی ها را تیوریزه میکنند. به این ترتیب این شوراها تنها درگیر سیاست خارجی نمیباشند بلکه تقریباً در همه جا دست می اندازند.»
ـ طفره رفتن از مسائل و سوالات اساسی که همین اکنون مطرح میباشد. در حال که مبرمترین مسائل مربوط به هست و بود افغانستان مطرح است و بدون بررسی و حل و فصل آن رسیدن تا سال (۲۰۱۴) زیر سوال جدی قرار میگیرد، بسیار آگاهانه از طرح این مسائل طفره میروند.
اهم این مسائل و سوالات بدین قرار بیان میگردد:
ـ در این دهسال چه نتایج وجود دارد؟
ـ بحران اعتماد و بحران مشروعیت؟
ـ نبود دولت مشروع و فاقد حاکمیت ملی؟
ـ قوای مسلح ما در کجا رسیده است؟
ـ به عوض بازار آزاد، بازار فساد؟
ـ نهادینه کردن فساد و اقتدار جنگ سالاران؟
و در بعد خارجی:
ـ سیاست های کجدار و مریزامریکا وانگلستان
ـ مداخلات گستردۀ پاکستان و دسایس ایران؟
و غیره و غیره که هست و بود افغانستان بدان ها ارتباط دارد، بدون پرداختن به این مسائل اساسی، طرح مسئلۀ جنجال بر انگیز پایگاه ها، نوعی خاک زدن بچشم مردم است و طبعاً در راستای منافع امریکا ـ انگلیس مفید تمام میشود، اما تجربۀ دردناک و خونبار نشان میدهد که کاملاً به ضرر افغانستان تمام میشود. این افغانان اند که بخاطر "خانۀ خویش" باید سنجش های عمیق و همه جانب را انجام بدهند و به عوض ده بار، صد بار پل و گز نمایند.
در دهسال قبل زمانی که کار نظامیان امریکا، از طریق زد و بند با "اتلاف مخالف طالبان" پیشی گرفت، "سیاستمدارن" آنکشوربه عجله عجیب و غریب به بن شتافتند و به اصطلاح وطنی ما "حلال و مردار" قرار دادی منعقد و ادارۀ انتقالی را سازماندهی نمودند که میتوان آنرا کلوخ ماندن و از آب گذشتن قلمداد کرد و این مردم بیچارۀ ما میباشند که در این مدت کفار ۀ آن "خشت کج" نهادن را میپردازند.
اکنون که در دهمین سالگرد آن قرار داد قرار داریم، هر انسان واقعبین میتواند قضاوت نماید که آن کار خام به مفاد افغانستان نبوده و دستاورد آن این است که از لحاظ
ـ حفظ کشور و هست و بود آن
ـ تصاحب کشور خویش
در "نقطۀ صفری" قرار داریم و اگر این مکتب و این ملا باشد با همین بحران مزمن که دامنگیر ما است و ستون فقرات افغانستان را تخریب مینماید، چشم امید بستن به چند پایگاه نظامی به مفهوم آن است که ما در در برابر سیل مدهش، ساختن خانه های ریگی را " تضمین" کنندۀ خانه "مشترک" خویش قلمداد نماییم؛ در آنصورت باید گفت که پایگاه "نظامی بسیار خوب است" تا از همین دولت طراز جهادی ـ طالبی و مافیایی و فساد سالاران و جنگسالاران حراست نماید.
درست با درک و درس این تجارب دردناک، به طرح این مسائل و سوالات میپردازیم و "زخم خونین" را باز مینماییم تا تشخیص دقیق صورت گرفته و تدابیری بخاطر علاج آن مفید واقع گردد.
افغانستان ـ امریکا و پروسۀ تضعیف مرحله به مرحله:
بعد از ختم جنگ جهانی دوم که ایالات متحدۀ امریکا بنابر دلایل معین تاریخی عهده دار رسالت انگلستان در بعد جهانی گردید و در راس سیستم جهانی سرمایه داری قرار گرفت، مقارن با سالهای است که در یک پلان استعمار کهن در وجود یک تولد نامیمون، پاکستان در منطقه نقب گذاری و خلق گردید.
این سالهای آغازین جنگ سرد و تقسیم جدید قدرت در عرصۀ جهانی و بین المللی میباشد. در آرایش جدید توازن قدرت بین المللی و تعین ساحات نفوذ در شطرنج ابر قدرت های مسلط و رقیب (امریکا و اتحاد شوروی)، امریکا از همان زمان تا (۱۹۷۳) و (۱۹۷۸) و بنوعی تا (۲۰۰۱) بر اساس منافع و مصالح جیوپولیتیک خویش، همیشه افغانستان را از عینک پاکستان (متحد سیاسی و نظامی خویش) دیده است. با تمام شکایات و رسوا گردیدن پاکستان، نتنها به حیث "مرکز تروریسم" بلکه به مثابه حامی تروریسم جهانی تا کنون علایم در تغیر سیاست امریکا در قبال پاکستان در عمل وضاحت ندارد و حتی در این اواخر تشویش فراوان وجود دارد که "خالق پاکستان"، انگلیس تلاش وسیع را رویدست دارد تا یکبار دیگر، کشور ما را به آن تسلیم نماید.
طی تمام این سالها، در برابر مراجعات مکرر زمامداران وقت افغانستان بخاطر جلب همکاری امریکا در عرصه های اقتصادی و نظامی پیوسته شرایط خاص، مطابق به منافع و بر وفق مراد پاکستان را مطرح کرده و همیشه جواب منفی توأم با بی اعتنایی و تحقیر ارائه گردیده است.
تصور و اظهارات ریچارد نیکسن (در سمت معاون رئیس جمهور امریکا) بعد از سفر به افغانستان، بسیار موهن و تحقیر آمیز بود. محقق و دپلومات امریکایی «لیون پاولادا» تصور و بر خورد آنوقت امریکا را چنین خلاصه مینماید: «... امریکایی ها افغانستان را به صفت یک سرزمین دور افتاده که در آن به قول کپلنک قبایل وحشی و ددمنشی سکونت داشته، که افراد آن قانون شکنان متعصب مذهبی، متنفر از بیگانگان درک مینمودند.»
در سال (۱۹۴۸) هنگام سفر شاه محمود خان صدر اعظم وقت، جورج مارشال وزیر خارجۀ وقت امریکا، حین مباحثه پیرامون دریافت کمک های نظامی و اقتصادی امریکا ، برخورد بسیار تحقیر آمیز با او انجام داد.
در سال (۱۹۵۱) در ملاقات سفیر افغانستان در واشنگتن، محمد نعیم خان پاسخ جورج مکی معاون وزیر خارجه به او، هنگام بحث پیرامون دریافت کمک نظامی بمراتب تحقیر آمیز تر از حادثۀ قبلی بود. محمد نعیم خان هنگام بحث روی دریافت کمک های نظامی گفته بود: «اگر این کمک نزدیک و مشهود نباشد، شاید افغان ها مجبور شوند با روس ها مفاهمه نمایند. معاون وزیر خارجه در پاسخ، نمره تلفون سفارت اتحاد شوروی در واشنگتن را از سکرتر خود خواسته، بروی کاغذ نوشته و برایش میدهد».* 2
بعد از سال (۱۹۷۳) که مداخلات پاکستان در افغانستان آغاز یافت، امریکا در برابر اقدامات حکومت بوتو، مبنی بر جا دادن، تربیه، تسلیح و تجهیز مخالفان جمهوریت اول افغانستان که توسط نصیر الله بابر اداره و کنترول میگردید، "چراغ سبز" نشانداده و آن پروژه را مورد حمایت قرار داد.
بعد از سال (۱۹۷۸) که حدود این مداخلات گسترش یافت، امریکا به مثابه حامی تجاوز پاکستان، داخل اقدام گردید و چنانچه بارها افشا گردیده و در سال (۱۹۹۸) بریژنسکی در مصاحبۀ با نول آبزرواتور، افشاء ساخت؛ در ماه جولای سال (۱۹۷۹) فرمان کمک به تنظیم های جهادی در پاکستان از طرف کارتر رئیس جمهور وقت امریکا صادر گردید و کار وسیع با پاکستان بخاطر آماده ساختن آنان و گسیل آن به افغانستان بخاطر عملیات خرابکارانه انجام یافت.
برژینسکی که خود یکی از طراحان این عملیات محسوب میشود، در کتاب خویش اعتراف مینماید که چگونه بخاطر مقصد جیوپولیتیک، قوتهای نظامی اتحاد شوروی را به افغانستان کشاندند و بدینترتیب افغانستان به مرکز تصفیه حساب ابر قدرت ها و نطح جنگ سرد مورد استفاده قرار گرفت.
جزییات این مسائل در آثار و کتابهای زیاد افشا گردیده است و منجمله دگروال یوسف مسئول بخش افغانستان در (آی.اِس.آی) در کتاب خویش «تلک خرس» یک بخش زیاد اسرار جنگ اعلام شده بر ضد افغانستان را افشا ساخته است. وی مینویسد: «... امریکایی ها بارها گفته اند که این یک عملیات عالی (سی.آی.ای) بخاطر درگیر ساختن اتحاد شوروی در یک جنگ بی مفهوم است.»
در زمان حضور نظامی اتحاد شوروی در افغانستان (۱۹۸۰ـ۱۹۸۹) امریکا پالیسی را در پیش گرفت تا از یکطرف در بُعد دپلوماسی مانع حل و فصل مسایل افغانستان توسط موسسه ملل متحد گردد و از جانب دیگر در برابر برآمدن قوتهای نظامی اتحاد شوروی موانع ایجاد نماید، چنانچه این حقایق منجمله توسط حسن الاهیکل، کوردو ویز و سلیک هریسن افشا گردیده است. کوردو ویز و سلیک هریسن در کتاب شان «حقایق پشت پردۀ تهاجم شوروی بر افغانستان» مینویسند: «... لیکن در آنوقت اکثراً پالیسی امریکا این بود که جنگ تا آخرین افغان دوام نماید.» و به ادامه مینویسند: «... در سال (۱۹۸۳) یوری اندروپوف رهبر وقت اتحاد شوروی مصمم بود قوای آن کشور را از افغانستان بیرون کند اما ادارۀ ریگن عملاً مانع آن گردید.» زیرا هنوز انتقام ویتنام بشکل کامل آن گرفته نشده بود.».
در آن سالها امریکا بخاطر سمت دهی درست جنگ اعلان ناشده بر ضد جمهوری دموکراتیک افغانستان کمیسیون آتی را به ترکیب جنرال کیسی رئیس سی.آی.ای، جنرال اختر عبد الرحمن رئیس آی.اِس.آی و سعودالفیصل رئیس استخبارات رژیم سعودی به مسئولیت جنرال ضیاالحق ایجاد کرد. نتایج کار این کمیسیون که با پول فراوان شیخ های عرب، مواد مخدر و ارسال گستردۀ سلاح و مهمات از چندین کشور تقویه میگردید در وجود هزاران افغان و عرب و عجم، چنان زهری را در خارزار افغانستان کِشتند که نه
تنها منطقه و جهان را مسموم ساخته، بلکه امروز به مثابه تروریسم بین المللی از همان مرکز (پاکستان) بزرگترین خطر را در برابر تمدن جهان بوجود آورده است. شرارت پیشه گان نامدار جهان، منجمله اسامه بن لادن و هزاران عرب بی وطن دیگر از دستاورد های همان کمیسیون بحساب می آید.
بعد از موافقتنامۀ ژنو (۱۹۸۸) امریکا بر خلاف تعهدات خویش پیرامون موافقت نامه، بحیث گرانتور و نادیده انگاشتن امضای وزیر خارجه اش (شولتس) به ارسال سلاح و کمکهای دوامدار و در سازماندهی جنگ معروف جلال آباد با اردوی پاکستان همنوا گردید.
شکست اردوی پاکستان در جنگ جلال آباد که هزاران شرارت پیشه عرب و جنگجویان تنظیم های جهادی را رهبری میکرد؛ یکی از صفحات درخشان بخاطر دفاع از تمامیت ارضی، استقلال و حاکمیت ملی کشور بر ضد پاکستان و تجاوز خارجی بحساب می آید.
از سال (۱۹۹۲) تا (۱۹۹۶) با صدور تنظیم های جهادی بکابل و آغاز جنگهای خانمانسوز که دمار از روزگار مردم بیرون کرد و باعث نابودی اساسات مادی و تخنیکی کشور و نابودی اردوی ملی افغانستان گردید؛ امریکا ظاهراً خود را بیطرف جلوه میداد اما در عمل مصروف تدارک و خلق پروژۀ جدید خود بود. پروژۀ که بتواند در خدمت اهداف جدید مرحلۀ جیواکونومیک قرار گیرد، زیرا دیگر وسایل جنگ سرد یعنی تنظیم های جهادی، وظایف محوله را انجام داده بودند.
دلچسپ است بخاطر بیاوریم که چگونه همزمان با طراحی پروژۀ طالبان، سر و کلۀ غولهای نفتی «بریداس و یونیکال» در افغانستان و منطقه پدیدار گردید و مردم ما برای نخستین بار با این نامها آشنا شدند.
واضح است که امریکا بحیث حامی طالبان، از ورود آنان به کابل استقبال کرد و مدتها تلاش نمود تا "مخلوقش" را به صراط مستقیم عیار نماید. سر انجام آنچه طی بیشتر از ربع قرن در افغانستان و منطقه کشت کردند تا جنگ سرد را ببرند، بشکل شعله های آتش در یازدهم سپتامبر سال (۲۰۰۱) در برجهای سمبول قدرت امریکا سر برآورد.
سازماندهی هجوم نظامی امریکا بر افغانستان در اکتوبر همان سال، در ظاهر امر بخاطر نابودی القاعده و طالبان سازماندهی گردید. اما اکنون که ما در دهمین سال آن حوادث قرار داریم، میتوانیم مشاهده نماییم که بالاثر آن هجوم نظامی، جایگاه طالبان در شطرنج افغانستان عوض گردیده و شاخه های القاعده احتمالاً عهده دار رسالتهای دیگر باشند. بی جهت نبوده است که با تمام جنگ و کشتار و جباریت خاص رامزفلد وزیر دفاع وقت امریکا رهبری طالبان و القاعده به امانت و سلامت به پاکستان وضع الجیش یافتند. با این مروری که بر برخورد امریکا با افغانستان انجام یافت، بد نخواهد بود تا روی این نکته مکث نماییم که آیا امریکا اشتباه کرده است؟
واضح است که امریکا و سایر قدرتهای بزرگ اشتباهات مدهشی را انجام میدهند. اما جان مطلب در این است که: این اشتباهات در تطبیق و تحقق سیاستها و پالیسی ها است. اهداف ستراتیژیک بر اساس منافع ملی امریکا، که همان منافع بزرگترین کارپوریشن ها و انحصارات بزرگ و صنایع نظامی و نفتی و... است با سنجش های بسیار دقیق و همه جانبه توسط موسساتی با امکانات تحقیقاتی طراحی گردیده و بعد از عبور از دهلیز های ادارات استخبارات، پنتاگون و وزارت خارجه، در کاخ سفید رسمیت مییابد. واضح است که در تمام این مراحل، غولهای نفتی وکواپریشن های صنایع نظامی و تسلیحاتی در جریان تدوین اسناد از طریق "اولیگارشی اداری" که اکثراً نور چشمی های آنان میباشند قرار میگیرند.
بناءً طرح این گونه مسایل که گویا امریکا اشتباه کرده است و ... یا "عقلای کرام" افغانی تصور مینمایند که گویا راه درست را به امریکا نشان داده اند و... بسیار ساده لوحانه پنداشته میشود. استراتیژیست های امریکا و انگلستان با مهارت راه را برای اهداف طویل المدت خویش هموار مینمایند. (حالت مشابه را میتوان در عدم مهار کردن تحریکات، کشتارها و جنایات حفیظ الله امین مطالعه کرد که سر انجام کار به مداخلۀ نظامی شوروی کشانیده شد).
بعد از تهاجم نظامی امریکا بر افغانستان که در دهمین سال آن قرار داریم امریکا و انگلستان مصروف رهبری بحران و تعمیق و گسترش آن در افغانستان، پاکستان و به درجات متفاوت در سایر کشور های منطقه بوده اند. طرح این واقعیت بدان مفهوم نمیباشد که بسیاری از تغیرات در کشور طی این ده سال نادیده گرفته شود و یا اینکه منفی گرایی صورت گیرد؛ اما متأسفانه واقعیت های تلخ از این قرار اند:
ـ عدم توجه به سیستم سازی و دولت سازی.
ـ عدم توجه به ایجاد قوای مسلح.
ـ تشدید بی سابقۀ بحران مشروعیت و باالنتیجه بحران اعتماد.
ـ تشدید بی سابقۀ اختلافات قومی، زبانی، سمتی و مذهبی.
ـ قوتمندی و اقتدار جنگ سالاران و سازماندهی مجدد طالبان. و ده ها مصیبت دیگر.
در این دهسال سیاست کجدار و مریز امریکا ـ انگلستان، مداخلۀ گستردۀ پاکستان و دسایس ایران، ابعاد بحران را گسترش بی سابقه داده است.
برای اینکه خوانندۀ عزیز تصور ننمایند که این حقایق بخاطر ضدیت با امریکا بیان میگردد، از زبان خود امریکایی ها و یکی از برجسته ترین چهره های عرصۀ و پژوهش و افغانستان شناس معروف آن کشور نقل قول مینمایم: بارنت روبین که در تکمیل اسناد بن و تهیه طرح قانون اساسی موجود نقش داشته و پیوسته در رفت و آمد به افغانستان میباشد؛ مینویسد:« ... امریکا از ایجاد دولت مدرن و مشروع در افعانستان جلو گیری کرده است».
طی دو ـ سه سال اخیر امریکا و انگلستان آگاهانه "میلودی شکست و گریز" را سروده اند که باعث تقویت روحیه طالبان گردیده و پاکستان و ایران را به مداخله و دسیسه مصمم تر کرده است.
زمان بسرعت میگذرد، ماحصل تمام این دهه و دستاورد حضور گستردۀ نظامی و اقتصادی این است که متأسفانه افغانستان در اسارت کامل قرار دارد:
ـ اسیر حرص و آز منافع سیطره جویانه جیو اکونومی (انرژی محور) امریکا و انگلستان.
ـ اسیر مافیای مواد مخدر و ده ها مافیای دیگر.
ـ اسیر جنگ سالاران و جنگباره گان و زورمندان.
ـ اسیر بازار فساد و فساد سالاران
ـ اسیر تاجران دین و دین فروشان.
ـ اسیر آفت قوم و زبان پرستی (که میلان به بیرون را تشدید مینماید.)
ـ اسیر تفرقه و طاعون بی اتفاقی.
ـ اسیر جهالت و بدویت قبیلوی.
(بی انصافی است اگر تمام مصائب خود را بر دوش امریکا و انگلستان بیندازیم و متوجه سهم خود نباشیم، اما قدر مسلم ان است که در افغانستان همیشه و بخصوص در این بیشتر از دهۀ اخیر نقش عامل بیرونی و خارجی عمده بوده و میباشد.).
باری شاعر و شخصیت ملی و اجتماعی کشور ما عبدالرحمن پژواک گفته بود:
مــرا ز ملک یـاد میدهد امـروز
که مردمان آن اسیرو مملکت آزاد است
اکنون به «پژواک» ثانی ضرورت داریم که از اسارت مردم ما و اسارت کشور داد بزند. اما کجاست حرف حقیقت؟ مثل آنکه ما عادت کرده ایم که حقیقت را در مسلخ مصلحت از بین ببریم:
یک نعرۀ مستانه در این شهر نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
طرح پروژه طالبان (خلق کردن طالبان):
در این ارتباط آنقدر رساله،مقاله، کتاب و اسناد انتشار یافته است که تلاش اضافی بخاطر اثبات این حقیقت که طالبان به اساس:
ـ اندیشه و طرح انگریزی
ـ سازماندهی پاکستانی
ـ پول سعودی
ـ رهبری پشت پردۀ امریکایی
ایجاد گردیده *4، از کفر ابلیس معروفتر است و تلاش بیشتر خرما بردن به بغداد است.
تعداد زیادی هموطنان کتابها، مقالات و ترجمۀ های بسیار سودمندی را ارائه کرده اند که بسیار قابل قدر و مفید میباشند.
قبل از افشاگریهای بینظیربوتو که در فوق نقل گردید، ریچارد مکنیری مسئول بحش سرویس جهانی سی.اِن.اِن در تحلیل گفته های رابین رافائیل معاون وقت وزارت خارجه امریکا و یکی از مدافعین پروژه یونیکال و طالبان نوشت که: «چنین اظهاراتی فقط این باور فزاینده در افغانستان و خارج را تقویت کرد که ایالات متحده امریکا، بویژه سازمان سی.آی.ای ضمن تبانی با سازمان اطلاعات نظامی پاکستان (آی.اِس.آی) بانی پیدایش و رشد طالبان بوده است... در سال (۱۹۹۴) یعنی زمان ظهور طالبان، امریکا نسبت به هویت و منشاء طالبان اظهار بی اطلاعی میکرد و کمک و پشتیبانی از طالبان را پنهان مینمود، موضوع که امروز مُضحک بنظر میرسد.»
پایگاه تحقیقاتی انتی وار در امریکا، واشنگتن پُست و گذارش های کنگره امریکا افشا کرده اند که: ملیون ها دالر مالیه دهندگان امریکا، برای پروژه طالبان داده شده است. در امریکا، کانادا و اروپا محققین و پژوهشگران بسیار برجسته با نشر کتابها و مقالات متعددی مشت امریکا را در ایجاد پروژه طالبان باز کرده، اهداف و انگیزه های خاص آنرا در زمینه افشا نموده اند.
دلچسپ است که ژورنالیست معروف پاکستانی (احمد رشید) در زمرۀ نخستین کسانی است که با نشر کتاب (طالبان، اسلام، نفت و آسیای میانه) توجه زیادی را به هیولای (یونیکال ـ طالبان) جلب کرد.
با تصرف کابل در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۹۶ از جنگباره گان تنظیمی، یک بخش، "خواب های طلایی" کارمندان قصر سفید و وزارت خارجه که در راستای منافع یونیکال فعال بودند، برآورده گردید. مایکل بردل رئیس سابق دفتر سی.آی.ای در اسلام آباد، از اینکه طالبان به سرزمینی که پاکستان را به ترکمنستان وصل مینماید، مسلط گردیده اند؛ از خداوند شکر گزار بود.
حامیان دروغین حقوق بشر، در برابر جنایت نا بخشودنی طالبان در شهادت داکتر نجیب الله و برادرش و اعلام و انفاذ قوانین شریعت خاص قرون وسطائی (دیوبندی ـ وهابی) و دربند کشیدن رسمی زنان سکوت اختیار نمودند و تعهدات اخلاقی و حقوقی شان را زیر پا گذاشتند.
در فردای ورود طالبان به کابل خانم رابین رافائیل معاون وزیر خارجه از برقراری عاجل مناسبات با طالبان سخن گفت و نطاق وزارت خارجه آنکشور موضع رسمی دولت خود ر ا چنین بیان کرد: «ایالات متحدۀ امریکا در اقدامات طالبان برای تطبیق قوانین اسلامی چیزی قابل اعتراض مشاهده نمیکنند.»
اهداف و انگیزۀ اساسی در خلق طالبان:
هر دوره وسایل خاص خود را بکار دارد، در دوران جنگ سرد تنظیم های ایجاد شده جهادی در پاکستان و ایران بحیث وسایل جنگ سرد در تطبیق ستراتیژی امریکا بخاطر تبدیل کردن افغانستان به ویتنام اتحاد شوروی و همچنان بعد از صدور آنها به کابل، وظایف محولۀ شان را در جنگهای "نیابتی" و تحقق خوابهای ضیا الحق که "کابل باید بسوزد" انجام دادند.
در دورۀ جیواکونومی که بازی های جدید مرتبط به اهداف نوین ناشی از اقتضا آت مرحلۀ بعد از جنگ سرد، مطرح گردید، ضرورت "وسایل جدید" نیز بمیان آمد. به این اساس چنانچه قبلاً نیز تذکار رفت پروژه طالبان به اساس اندیشه انگریزی، سازماندهی (آی.اس.آی)، پول سعودی، برهبری امریکا چنانچه گوست استیف کول در کتاب خویش مطرح کرده در راستای مصالح جیو اکونومی امریکا ـ انگلستان ایجاد گردید.
پروژه طالبان باید مارش تاریخی بسوی آسیای میانه را زمینه سازی و تقرب به حوزۀ کسپین را مساعد و در مراحل بعدی بحیث وسیلۀ فشار بر روسیه و چین مورد استفاده قرار گیرد، مهار و متزلزل کردن ایران در راستای همین پروژه طالبان مطرح میباشد.
مقدرات تاریخی افغانستان بعد از دورۀ جنگ سرد درست در ماحول همین جیوپولیتیک تعین میگردد و "قلب آسیا" که در قرون گذشته بحیث دروازۀ هندوستان مورد تهاجم قرار گرفت و قربانی داد، اکنون به حیث معبر ورودی به آسیای میانه به حیث عمده ترین نقطه در قارۀ «اوروـ آسیا» مورد هجوم قرار گرفته و بحیث محل تقاطع، تصادم و امتزاج منافع رقبای "بازی بزرگ جدید" باید قربانی بدهد. بدینرو پروژه طالبان بحیث ابزار جیو اکونومیک (انرژی محور) در راستای منافع غولهای بزرگ نفت و گاز و کمک های وسیع پولی آنان (بریداس و یونیکال و کنسرسیوم مشترک دلتا برهبری خالد بن محفوظ) شکل یافته است.
دلچسپ خواهد بود که بدانیم که خالد بن محفوظ از زمرۀ شرکای بوش کوچک محسوب میگردد که با هم فعالیت و معاملات و کمپنی مشترک داشته اند که اعتبار آن کمپنی توسط شریک سالم بن لادن برادر اوسامه بن لادن تدارک گردیده است.
از همان ابتدا آقایان زلمی خلیلزاد، حامد کرزی، عبدالسلام عظیمی(قاضی القضات فعلی) و یکتعداد امریکایی های افغان الاصل که در این دهسال در ادارۀ کابل حایز مقامات بلند بوده و میباشند در زمرۀ معاش بگیران و "لابی" های یونیکال قرار دارند.
بر علاوه خلیلزاد، امریکایی های بسیار معروف و شناخته شدۀ دیگرمانند داکتر کسینجر، داکتر بریژینسکی و .... از زمرۀ معاش بگیران کمپنی های بزرگ نفتی میباشند. ذکر این مطالب بخاطر دارای اهمیت است تا ما بتوانیم به کان و کیف پالیسی جیو اکونومی مسلط بر مقدرات کشور خود آگاه باشیم.
زمانی که رهبری طالبان بعد از یازدهم سپتمبر بدون تلفات به پاکستان انتقال یافتند، یکتعداد از مهره های درشت آنان که حشر و مشر بیشتر با یونیکال داشتند مانند عبدالوکیل متوکل، عبدالسلام ضعیف، حکیم مجاهد و... بحساب "حسن نیت" بازداشت و تحت مراقبت قرار گرفتند تا بعداً در معاملات جاری بحیث مهره های میانجی مورد استفاده قرار گیرند و در آینده شاید "قرعه فال زعامت دولتی" نیز به نام آنان زده شود.
در ختم این مبحث ذکر این واقعیت نیز حتمی بنظر میرسد که در تمام مراحل ایجاد طالبان، تا بستن موقت دوسیه آنان و ایجاد ادارۀ انتقالی و موقت، لابی های یونیکال برهبری خلیلزاد و حامد کرزی در تبانی با استخبارات، پنتاگون و وزارت خارجه امریکا بسیار ماهرانه از شاه سابق و "جریان روم" بحیث روکش کار شان و وسیلۀ سیاسی بهره برداری کرده اند؛ چنانچه در تمام مراحل پیشروی طالبان، اعلامیه های شاه سابق بدرقۀ راه آنان بود تا اذهان عامه را از درک و دسایس و اسرار پشت پرده منحرف نمایند.
خوانندۀ عزیز بخوبی به یاد می آورد که چگونه همین لابیهای یونیکال که نام خدا درس خوانده و دارای القاب و رتب علمی نیز میباشند مذبوحانه قلم و قدم میزدند تا این جریان قرون وسطایی دیوبندی و وهابی و تجاوز آشکار پاکستان را بومی و خوش نام جلوه بدهند.
عدۀ از این آقایان در معرفی بلند پایه گان جهادی در اروپا و امریکا نیز متناسب به اقتضای آن مرحله، زیاد جانفشانی نموده اند. یعنی به هر دو رخ سکۀ بنیاد گرایان در چوکات وظایف محوله خدمات انجام داده اند.
امریکا و اهداف قبلی آن در جهت جابجا شدن دوامدار در افغانستان:
تحربۀ تمام کشور ها و ازجمله افغانستان ثابت ساخته که هیچگاه قدرت های بزرگ بشکل تصادفی و بخاطر اهداف آنی و موقتی لشکرکشی نمی نمایند. امریکا در راستای اهداف ستراتیژیک خود که در مرحلۀ بعد از جنگ سرد بر جیواکونومی متکی است؛ افغانستان را در اشغال خود دارد و تا زمانی که از درون تضعیف نگردیده و به بحران عمیق فرو نرود و یا قدرتهای رقیب نیرومند وارد عرصه نگردیده و موانع
جدی را ایجاد ننمایند، به اشکال و عناوین مختلف درمنطقه حضور و سیطرۀ خواهد داشت. بهتر است تائید استدلال خویش را از زبان خود بلند پایگان قصر سفید بشنویم: تامی فرانکس
Tomy Franks
قوماندان عمومی عملیات نظامی امریکا در افغانستان در همان ماه اوکتوبر سال ۲۰۰۱ میلادی گفته بود: « ...نیروهای امریکایی برای مدت طولانی در افغانستان مستقر خواهد شد.». جنرال چهار ستارۀ کولین پاول وزیر خارجه امریکا در دورۀ اول "بوش کوچک" گفته بود: «... باید حضور نظامی تا قلب جنوب غرب آسیا ادامه و پایدار بماند تا به نفوذ وسیع سیاسی ـ اقتصادی در آن منطقه بیانجامد.»
لوی درستیز قبلی امریکا ریچارد مایزر در همان زمانی که عهده دار این سمت بود گفت: «... امریکا در نظر دارد در افغانستان پایگاه نظامی بسازد.» یکی از محققین از زبان بلند پایه گان قزاقستان نوشته است که: «.. هویدا است که ادامۀ جنگ در افغانستان بهانۀ است که امریکا میخواهد از آن طریق نفوذش را در منطقه تامین و استحکام بخشد.»
زمینه سازیهای حقوقی برای حضور دوامدار نظامی:
مسئولین امریکایی و شرکای افغانستان شان بخاطر حضور دوامدار نظامی در عرصه های مختلف، منجمله در بخش حقوقی قبلاً زمینه سازی کرده اند. به سابقۀ موضوع مراجعه مینماییم: در قانون اساسی جاری که با جنجالهای زیاد تصویب گردید، بصورت آگاهانه و هدفمند چند مورد دارای اهمیت بسیار زیاد و اصولی را که در تمام قوانین اساسی قبلی افغانستان مسجل گردیده بود، حذف کردند. در حالی که در مجموع سیستم قانون گذاری و ازجمله در تهیه و تسوید قوانین اساسی گذشته افغانستان نیز رعایت گردیده بود که عناصر بسیار مثبت و دارای اهمیت اصولی، بخصوص مسایل که با احوال جدید مطابقت و مشابهت میداشته باشد، باید در قانون جدید تسجیل و تداوم یابند.
متأسفانه بر اساس سنجش صاحبنظران پشت پرده در طرح و تسوید قانون اساسی بعد از اشغال کشور توسط امریکا دوـ سه ماده قانون اساسی قبلی که دارای روح ملی و تضمین کنندۀ استقلال و حاکمیت ملی بودند حذف گردیده و لویه جرگه را مصروف مسائل قومی و زبانی ساخته و به اصطلاح وطنی در زیر ریش شان خر سوار به هدف خویش رسیدند.
مادۀ سوم قانون اساسی که در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن) به تصویب لویه جرگه و توشیح داکتر نجیب الله رسیده بود؛ حکم میکرد: «جمهوری افغانستان کشور غیر منسلک بوده، در پیمان های نظامی شامل نمیشود و تأسیس پایگاه های نظامی خارجی را در قلمرو خود اجازه نمی دهد.».
همچنان در مادۀ سی و پنجم آن حکم ذیل وجود داشت: «هیچ یک از اتباع جمهوری افغانستان، به دولت خارجی تسلیم داده نمیشود.»
واضح است که طراحان اصلی، موارد مندرج مادۀ سوم قانون اساسی قبلی را برای رسیدن به اهداف بعدی آگاهانه در طرح جدید نه گنجانیدند که بیانگر نیات و اهداف قبلی و اصلی امریکا در تأسیس پایگاه نظامی دایمی میباشد. جالب اینجاست که در صلاحیت های رئیس جمهور مندرج ماده ۶۴ قانون اساسی، ارسال قوای مسلح به خارج از کشور نیز در بند ششم آن مسجل گردیده است.
همچنان حکم قاطع ماده سی و پنجم قانون اساسی قبلی را با حواله به رویه باالمثل با روح ضعیف در مادۀ بیست و هشتم قانون اساسی جدید گنجانیده اند. (درعمل طی ده سال گذشته، متأسفانه ده ها هموطن بی گناه بنام طالب و القاعده به دولت امریکا دست بسته تسلیم داده شده اند و حتی یک موردی وجود ندارد که یک امریکایی که مرتکب جرم در افغانستان شده؛ به سیستم عدلی و قضایی کشور ما سپرده شده باشد. همچنان موجودیت زندانهای مخفی و مخوف امریکا در افغانستان نتنها برهان بر نبود حاکمیت ملی دولت است بلکه نقض خشن حقوق بشر در آن مایه شرمساری مدافعین دروغین حقوق بشر است.)
انگیزه و اهداف امریکا در تهاجم نظامی بر افغانستان:
اکنون که ما در دهمین سال حضور نظامیان امریکا در افغانستان میباشیم؛ شاید خوشباورترین افراد نیز متیقن شده باشند که هدف تهاجم نظامی امریکا، نتنها سرکوب طالبان و القاعده نبوده و نیست، بلکه برعکس آنان اجزا و عناصر متشکلۀ رسیدن به "اهداف بزرگ" بوده و هستند.
پس هدف اساسی در کجا است؟
هدف اساسی را باید در تداوم روح بازی بزرگ، در مرحلۀ بعد از "جنگ سرد" یعنی مرحلۀ جیواکونومی یا بازی بزرگ جیو اکونومی جستجو کرد.
هانس گرونگر در کتاب خویش تحت عنوان (خون در برابر تیل) مینویسد: «... تا زمان که اقتصاد جهان وابسته به نفت است، تا آن زمان دلایل برای جنگ، نیز نفت خواهد بود.». دلچسپ است که روزنامۀ های معتبر و معروف واشنگتن پست و نیویارک تایمز بحیث امپراطوری مطبوعاتی که میتوانند بحساب مراکز سیاست سنج امریکا قلمداد شوند حوادث یازدهم سپتامبر و پیامد های آن، "جنگ با تروریسم" را از کارنامه های(کارلایل کارپوریشن) ارزیابی نموده اند که بخش عمده صنایع نظامی را تهیه و در روابط تنگاتنگ با خانوادۀ بوش و بن لادن قرار دارند.
بدینترتیب، حوادث دهۀ اخیر قرن گذشته در افغانستان و به تعقیب آن هجوم نظامی امریکا، تعمیق بحران و گسترش آن در منطقه، تحقق همان اهداف سیاست خارجی امریکا است که بر اساس جیواکونومیک (انرژی محور) تنظیم گردیده و عرب و عجم و القاعده و طالب و تنظیم سالاران و فساد سالاران و انجو سالاران وسایل و ابزار تحقق همان سیاست محسوب میگردند که هر کدام در محل و موقع آن مورد استفاده قرار میگیرند.
***
دوران جنگ سرد (1945 ـ1991):
بسیاری از محققین «پوتسدام» را آغاز جنگ سرد میپندارند که با سقوط اتحاد شوروی پایان مییابد.
در آن دوره در راستای جیوپولوتیسم و اهداف امریکا ـ انگلیستان بحیث رهبران سیستم سرمایه داری بین المللی، ابر قدرت اتحاد شوروی بحیث "حریف و دشمن " اصلی اعلام گردید و بالطبع در بعد ایدیولوژیک کمونیسم بحیث "خطر" و "دشمن" قلم داد گردید.
طی سالهای آغاز و تشدید جنگ سرد در ابعاد مختلف بخاطر تسخیر ساحات نفوذ، تشدید مسابقات تسلیحاتی و گسترش "ساحۀ نفوذ" نظامی تلاش های گستردۀ انجام یافت و تقریباً در تمام نقاط جهان سلسلۀ پایگاه های نظامی امریکا ایجاد گردید. به اساس دوکتورین "کمربند نظامی" بدور اتحاد شوروی، کشور های مسلمان همسرحد و همجوار آن مانند ترکیه، ایران، عراق و پاکستان در مدار پیمانهای نظامی امریکا ـ انگلستان قرار گرفتند. در مرحلۀ بعدی تداوم جنگ سرد و انکشاف تکنولوژی نظامی و ساخت راکت های دوربُرد که مجهز با سرگلوله های هستوی بودند؛ طرح "کمربند نظامی" را بی اثر ساخت. بدینرو عوض آن طرح "کمربند سبز" بدور اتحاد شوروی مطرح گردید.
در آن زمان روی تأثیر گذاری بر شصت ملیون مسلمان جمهوریت های آسیای میانه و قفقاز اتحاد شوروی، محاسبه و سر مایه گذاری میگردید، به همین منظور شورش ها و جنبش های اسلامی (اسلام سیاسی بنیادگرا) تشویق، ایجاد و سازماندهی گردید و پسوند "اسلامی" با نامهای رسمی دولتهای همجوار اتحاد شوروی، پاکستان و ایران ایزاد گردید. ( بدینترتیب بزرگترین تحقیر بر تاریخ بیشتر از یکهزار سال سابقه اسلامی در این کشور ها وارد شد که گویا قبلاً این کشورها تا حال اسلامی نبوده اند.).
سقوط اتحاد شوروی و پایان "جنگ سرد"
بعضاً استدلال میگردد که جنگ سرد پایان نیافته و دوام دارد که میتوان منطق آنرا قویاً درک کرد، زیرا همان اعمال به اشکال دیگری آن تداوم یافته است.
در این نبشته بر اساس تقسیم "رسمی" مراحل مختلف عناوین تنظیم گردیده تا خوانندۀ عزیز ماهیت و جوهر مراحل مختلف و اسباب و وسایل آنرا در تقسیم معادلات قدرت جهانی بصورت مشخص مطالعه نمایند.
سقوط اتحاد شوروی و ختم جنگ سرد رافعه ستراتیژیک جهان را بنفع امریکا تغیر داد، شاید با همین درک، ولادیمیر پوتین هنگام که رئیس جمهوری روسیه بود؛ طی صحبت در آلمان ابراز داشت که: «سقوط اتحاد شوروی یک فاجعۀ جیوپولیتیک بود.». ایالات متحده امریکا همانند دوران ختم جنگ دوم جهانی در این دوره نیز (جنگ سوم جهانی که بدون فیر مرمی انجام یافت) خوش شانس بود، این بار کاملاً یکه تاز و بحیث یگانه ابر قدرت جهان شناخته شد؛ عنوان که باالذات بزرگترین امتیاز تاریخی و ستراتیژیک برای آنکشور محسوب میگردید.
امریکا ببرکت این امتیاز دارای صلاحیت های وسیع در موسسۀ ملل متحد، سازمان نظامی ـ سیاسی ناتو، سازمان تجارت جهانی و سایر مراجع بین المللی گردید و برای کمتر از یک دهه توانست روسیه و یکتعداد کشور های دیگر را در خدمت اهداف خویش قرار دهد. در این مدت امریکا تلاش کرد تا از میراث امپراطوری اتحاد شوروی، قالین پنجاه پارچۀ بوجود آورد تا بر هر پارچۀ آن آسانتر مسلط باشد. در این دوره است (یک دهه بعد از ختم جنگ سرد) که امریکا بحیث یگانه ابر قدرت جهانی (با قوی ترین عضلات باز و حد اقل اخلاق) بدون تشویش و دغدغه، تعهدات بین المللی، پرنسیپ های قبول شده حقوق بین المللی و ارزشهای اخلاقی در روابط بین المللی را بصورت خشن بخاطر منافع آزمندانه جیواکونومی (انرژی محور)خود زیر پا میگذارد.
تعریف مراحل بعد از جنگ سرد:
هر گاه قرار باشد تعریفی از این مرحله ارائه گردد گویا ترین تعریف ارائه شده توسط تعداد زیاد پژوهشگران این عرصه همانا " مرحلۀ جیو اکونومی ـ انرژی محور" میباشد که میتواند اهداف جیو پولیتیک و جیو استراتیژیک جهانی را در مرحلۀ بعد از ختم جنگ سرد احتوا نماید. عمده ترین اهداف سیاست خارجی امریکا ناشی از جیو اکونومی میتواند چنین مشخص شود:
ـ تسلط بر ساحات دارای منافع حیاتی (ازلحاظ انرژی و جیو اکونومی)
ـ تداوم تسلط بر خلیج فارس و تسلط کامل بر حوزۀ کارائیب و ایجاد تسلط بر آسیای میانه و حوزۀ کسپین.
باری یکی از طراحان ستراتیژی امریکا گفته بود: « بازی قرن بیست را قدرتی برد که خلیج فارس را در اختیار داشت و بازی قرن بیست و یک را قدرتی میبرد که برعلاوۀ خلیج فارس بر منابع عظیم نفت و گاز آسیای میانه و حوزۀ کسپین مسلط باشد و تسلط بر آن به مفهوم سیطره بر تمام جهان است.».
بدینترتیب نقشه های جیواکونومیک بر اساس "ساحات انرژی" تدوین گردیده که در آن اهمیت بزرگ آسیای میانه و حوزۀ کسپین مشخص گردیده است؛ جای که تنها ترکمنستان به تنهایی (۲۱۰۰۰) ملیارد متر مکعب گاز در اختیار دارد.
در این جا است که میتوان از اهمیت استثنایی افغانستان بحیث "معبر ورودی به آسیای میانه" بخوبی آگاه گردید که "قرعۀ فال" تصادفی و یا بخاطر گل روی اسامه و ملاعمر بنام افغانستان نخورده است. کشور که در قرن گذشته به حساب" درورودی هندوستان" مورد توجه قرار گرفت، مورد تهاجم و تجاوز نظامی قرار داده شد و زجر کشید، قربانی داد و در "بازی بزرگ" حدود جغرافیایی آن محدود و محاط به خشکه گردید، در قرن بیست و یک با حلول روح همان بازی بزرگ در جدول های جیواکونومی جاری بار دیگر مورد هجوم نظامی قرار گرفته و در اشغال امریکا قرار دارد.
طاوس زنقش پر خود دام بدوش است
بیدل چه عجب، گر ز هنر در قفس رفتم
ختم قسمت اول
Mir-sadat@hotmail.com /004527294949