خلیل رومان

 

                  افغانستان

جستاری بر چشم انداز  آینده

 

 

·    عامل های بین المللی اثر گذار بر وضعیت کشور؛

·   عامل های منطقه ای اثر گذار بر وضعیت کشور؛

·   چگونه گی وضعیت سیاسی؛

·   چگونه گی وضعیت اقتصادی؛

·   چگونه گی وضعیت اداره و رهبری.

·   چه باید کرد؟

 

با نگاهی به آیندۀ کشور، پرسش هایی در ذهن پیشی می گیرد که پاسخ دادن به آن ساده نیست. برخی ها آینده را در هاله ای از بدبینی ها دود اندود، می بینند که هیچ امیدی از روشنی در آن دیده نمی شود. برخی دیگر، بیش از اندازه صاف و آبی رسم می بینند که دشواری ها و آزمون ها در آن جای ندارد. اما این که واقعیت و جایگاه اصلی وضعیت کشور، پس از بیرون شدن قوای نظامی خارجی در کجاست، مساله ای است که باید با نگاه ژرف تر و به دور از بدبنینی و خوش بینی به آن پرداخته شود. ازین روی بایست عامل ها و انگیزه های تأثیر گذار را بدون پرداخت های ذهنی با فکر باز کاوش کرد؛ داده ها و نتیجه گیری را یک جا با پیش بینی های مدبرانه روشن نمود. هرچند این کار، آسان نیست، اما دست یافتنی می باشد. گام پس از ارزیابی ها، ترتیب نقشۀ برای کارگزاران که امید مردم را به ایجاد یک جامعۀ بی درگیری و ایستاده به پای خود، برآورده می کند. از دید نگارنده، چند و چون عامل هایی که آیندۀ کشور را رقم می زند، یا نقش بارز تر در آن خواهد داشت، این هاست:

 

عامل های بین المللی اثر گذار بر وضعیت کشور

شک ندارم که نقش جامعۀ بین المللی در سبک و سنگین کردن وضعیت حال و آیندۀ افغانستان بسز است. اما درین هم نباید شکی وجود داشته باشد که این نقش نمی تواند جای عامل داخلی را بگیرد؛ یا به جای آن نقش آفرینی کند. عامل خارجی در صورتی که مساعد باشد، روند ها را تند می کند. اگر مساعد نباشد آن را کند می کند. ازین دیدگاه مساعد بودن نقش جامعۀ بین المللی در آینده، جایگاه مهم در پیشبرد مقاصد ملی ما دارد. هرچند این نقش نمی تواند بنا بر  برتری هایی که نزد آنان بروز می کند، ثابت باقی بماند، ولی کم از کم نوید های آنان مبنی بر این که افغانستان را تنها نمی گذارند، مایۀ خوش بینی است. کمک جامعۀ بین المللی در دو مورد کار ساز خواهد بود.

·   اول- نظامی، با بازبینی کردار گذشته، درک نیاز های امنیتی- دفاعی افغانستان و تمکین بر آن. تمام کارها مانند، هم آهنگی معلوماتی، عملیاتی، برنامه ریزی و عمل مشترک، اجرای قانومند کارهای مربوط، آموزش کارمندان اردو، پولیس و امنیت و اکمال آن ها از همین جملۀ کوتاه سرچشمه می گیرد.

·   دوم- ملکی، کمک به ساخت و ساز تأسیسات زیربنایی و همچنان کمک به ثبات حاکمیت مردمی با ایجاد ظرفیت های دموکراتیک. این جمله کوتاه  به معنای آن است که مردم افعانستان در برقراری و پایداری حاکمیت مسوول، پاک، حساب ده، با کفایت و بی طرف کمک شود؛ ظرفیت های مردم مدار، بارور گردد. بازبینی ساختار اداره در مرکز و ولایت ها و ولسوالی ها و ایجاد تغییر های مناسب، معاصر و پاسخ گو در آن ها، یکی از شاخصه های این کمک ها خواهد بود.

 

عامل های منطقه ای اثر گذار بر وضعیت کشور

افغانستان در این حوزۀ اتمی تنهاست و بی دفاع. آزمندان همسایه نمی گذارند که قد راست کند و صاحب سرنوشت خود شود. درین میان آزمندان پاکستانی صاف تر  و بی پرده تر از  دیگر هم آوردان کار می کنند. با پیروی از پندار های کهن و تاریخ زده هم ناگزیر است و هم آزمند. ناگزیر است که حیات خلوتی داشته باشد و ژرفای ستراتیژیک، که با رو برو شدن با هند خود را در آن کنار بکشد. آزمند است که هرگاه رو یارویی هم رخ ندهد، آب فراوان، خریداران کالاهای ارزان و سربازان جان به کف برای هر مقصدی را از دست ندهد. ازین روی تا گاهی که این اندیشه بر روان اندیشمندان و کارگذاران پاکستانی چیره باشد، تلاش می کنند، هم دیگر را بدریم، بچاپیم، بکشیم تا نا آرام باشیم و به جان هم بافتیم تا نیرو نشویم و آب و خاک و مردم خود را سروسامان داده نتوانیم.

ایران مقصد دوگانه دارد. کم و بیش هم آوردی با پاکستان در زمینه های یاد شده و فرونشانی همسبته گی بین المللی کشور به ویژه همکاری دراز مدت با امریکا از ترس واهی کارگیری از این سرزمین به زیان خود در آینده. در حال حاضر ایران بیشتر از مشی دفاعی کار می گیرد تا مشی تاخت و تاز. در کنار آن، در پخش و تلقین روحیۀ ضد غربی و ضد امریکایی در منطقه و در میان رهبران و دسته های ویژه در افغانستان هم کار می کند.

هندوستان کوشش می کند با پشتیبانی از روندهای دموکراتیک از لغزش کشور به حوزۀ حیات خلوت پاکستان و ژرفای ستراتیژیک آن، جلوگیری کند. البته بی میل نیست هرگاه با کشش به سوی خود، جای پای هم آوردان منطقه ای خود را تنگ و تنگ تر کند. کار هندوستان بیشتر بر همکاری های اقتصادی، نهاد سازی، آموزش و بلند بردن توانایی افغان ها تمرکز دارد.

به هر روی، ترس و تهدید، بیش از همه از پاکستان است که ابزار ها و چشمه های جنگی و بشری بیشتر در اختیار دارد. بنا بر جایگاه و نقش خود در جنگ سرد، از آن در سی سال گذشته خوب کار گرفته است. این کشور گزینه های زیاد دارد که با نظر داشت زمان و وضعیت ها از آن استفاده می کند. اما چنان که دیده می شود، این گزینه ها و گزینه های دیگر، همان دید کلان را دنبال می کند.  

 

وضعیت سیاسی

حالت سیاسی بیش از همه و پیش از همه دچار نوسان و تنش است. آن چه آشکار است، نیروی رهبری کنندۀ جامعه در چارچوب دولت- ملت وجود ندارد که قادر به سرو سامان دادن اوضاع میان مدت و دراز مدت کشور باشد. ملت، نسبت به حاکمیت در جایگاه منفی قرار دارد. با سپری شدن هر روز، فاصله بین دولت و ملت بیش تر می شود. حاکمیت، فرصت همبسته گی با ملت و کسب باور آن را از دست داده می رود. این بی باوری چنان ژرف شده که نمی توان آن را با هیچ بخیه ای بهم دوخت. هرچند کوشش می شود که وضعیت سیاسی آینده به گونه ای مرتب شود یا از آنچه است بدتر نشود، بازهم بنا بر دلیل های استوار سودی در پی ندارد. دو دیدگاه در خورد اهمیت است که به آن اشاره می شود.

 

الف- دیدگاه حاکمیت

ب- دیدگاه جدا از حاکمیت

 

الف- دیدگاه حاکمیت: تا این دم، روشن ترین اندیشه ای که بیان شده است، گفتار حامد کرزی رئیس جمهوری افغانستان است که به گونه ناگهانی ابراز شد. او گفت در کوشش است شخصی مناسبی بیابد که توانایی رهبری کشور در آینده را داشته باشد. هرچند در نظام دموکراتیک چنین بیان گنجایش ندارد، اما این گفتار اگر به راستی کوششی در بر داشته باشد، با نظر داشت وضعیت جاری دو تعبیر دارد.

اول این که او به ناتوانی ها، نا هنجاری ها، بی کفایتی ها و بی کاره گی های بار آمده در دوران حاکمیت خود پی برده و از ته دل برای جبران گذشته کوشش می کند. اما باید افزود که این کار شدنی نیست. یک شخص هر چند توانا و دانا باشد، نمی تواند بر خرابی های بار آمده درین ده سال چیره شود. چرا که خانه از پای بست ویران است.[1]

دوم این که می خواهد، چنین شخصی، از او پیروی نماید و بر گذشته ها خاک باندازد. یعنی با کمک و به قدرت رساندن شخص  ناتوان تر و بی کفایت تر، دورۀ خود را بهتر و خود را قهرمان میدان سیاست و اداره وانمود کند. آنچه خطر ناک می نماید، تنش با غرب، خاصه با امریکاست. از برخورد های به ظاهر ملی گرایانه آشکار می شود که رهبری  کشور یا زیر تاثیر تلقین همسایه ها رفته است یا به گونه ای از عقده ای انتقام می کشد، که اصل آن تا هنوز بر نگارنده هویدا نیست. تعویض و ترجیح همسایه ها با غرب و امریکا، شاید یک اشتباه تاریخی باشد که جبران آن برای نسل های آینده دشوار و حتی محال خواهد بود.

 

ب- دیدگاه جدا از حاکمیت

دیدگاه مخالفان مسلح تا هنوز در کل نفی این حاکمیت و رسیدن تنهایی به قدرت می باشد. نشانه های بسیار باریک از گفت و شنود ها نیز دیده می شود. زمان نشان می دهد که این برنامه به کدام سمت میلان بیشتر پیدا خواهد کرد.

اما، دیده گاه تا اندازه ای نیرومند تر، از آنِ مخالفان سیاسی است که درین روزها در چارچوب جبهه ها، ایتلاف ها و تشکل جدید، خود نمایی می کند. گفت و گوهای زیادی در بارۀ تمامیت خواهی و کرسی خواهی سازمان دهنده گان این تشکل ها، راه افتاده است. برخی ها، آن ها را عقدۀ مند می خوانند. یا به خاموشی و همراهی با حاکمیت در حالتی که کرسی داشته اند، متهم می کنند. آنها را سرزنش می کنندکه بعد از سبکدوشی سر وصدای به اصطلاح سیاسی به راه می اندازند. اما به هر روی دلیل قانونی و حتی اخلاقی وجود ندارد که مانع کار سیاسی و اجتماعی حتی کنار زده ها شود. ولی هنوز دور است در بارۀ برخاستگاه ها و نشستگاه های سیاسی و مردمی این تشکل ها بحث شود. تا جایی که دیده می شود، تشکل ها و آرایش های جدید، سوای نقد کارکرد حاکمیت موجود و نقشۀ نظام پارلمانی، برنامۀ عمل مناسب نشان نداده اند. این که آیا مادر فساد چیره بر دستگاه دولت و حکومت، بی کفایتی و نا امنی، نظام ریاستی است و با نظام پارلمانی حل خواهد شد، جای تردید و بحث دارد. نظام به خودی خود، خوبی یا خرابی بار نمی آورد، گرداننده گان، نقش خوب و بد بازی می کنند. ازین روی دانسته نمی شود که گرداننده گان پاک، متعهد، کارکن و خدمت گذار نظام پارلمانی در کدام سایۀ دیوار نشسته اند که برای نوبت خود گاه شماری می کنند؟ در بارۀ کارکرد مخالفان سیاسی، دو نکته قابل یادکرد است.

اول، این که با این بی برنامه گی تضمین بهتر شدن آیندۀ سیاسی و ثبات کشور کدام هاست؟ لابد سرخورده گی و آزرده گی نمی تواند راه حل جامع و مانع پنداشته شود.

دوم، این که بی هیچ شکی طرد شده گان کرسی طلب، فرصت طلبانی که به هر سوراخی سر می زنند تا نام و نان به چنگ آرند؛ پرگویان سیاسی که هیچ برنامه ای غیر از حفظ ثروت و مکنت باد آورده ندارند، صف مخالفان سیاسی راستین و دارای برنامه را باریک تر می کنند. بازهم بی هیچ شکی، به مرور زمان، ابن الوقت های دیگری که حاکمیت را بی رمق تر و زمینۀ سوء استفاده را محدود تر می بینند، صف دیگری باز خواهند کرد و یا در آرایش های جدید جابه جا خواهند شد. در این حالت، مسلم است که با دست به دست شدن سکان حاکمیت، تغییر درخور خواست مردم رونما نمی شود.

به این موضوع مهم بایستی توجه کرد که جای یک نیروی ملی به شدت خالیست. هم حاکمیت موجود، هم مخالفان سیاسی و هم نیروها و اشخاص بیرون از دایرۀ تنگ گذشته ها، و حتی نیروهای مسلح، هرگاه چشمان شان را شست و شو کنند و نوع نگاه شان را به سمت خرد ورزی و دولت مداری مسوول، متعهد و خدمت گزار سمت و سو دهند، به یکه تازی ها پایان دهند و مردم مدار شوند، می توانند کشتی شکستۀ افغانستان را به ساحل نجات بکشند. لاغیر.

 

وضعیت اقتصادی

وضعیت امروز با حالت اقتصادی پیش از ده سال قابل برابری نیست. در ده سالی که سپری شد،کمک های بین المللی، با همه شکست و ریخت، اهمیت زیاد داشت. افغانستان در تمام تاریخ خود چنین کمک ها را از نظر اندازه نداشته است. ولی نیازهای ما بیش از آن است. بر اساس یک ارزیابی، کل خسارۀ مالی افغانستان از 1357 تا 1380 حدود 240 ملیارد دالر است. در ده سال اخیر کم و بیش 40 ملیارد دالر مستقیم، غیر مستقیم آمده، بیش از نیم آن دوباره به نام معاش ها و چه و جه بیرون شده است. حتا اگر رقم بیرون شده نادیده گرفته شود، و کمک ها هم به همین منوال و مقدار پایش یابد، 50 سال دیگر نیاز است که کشور از نظر اقتصادی به سطح سال 57 برسد. کالاهای های که از بیرون می خریم- واردات سال گذشته، (5154) میلیون دالر، بیش از 13 مرتبه از کالا های که می فروشیم- صادرات، (388 میلیون دالر) زیادتر بوده است. چند کار نا عاقبت اندیشانه، چون فروش هفته وار ده تا پنجاه میلیون دالر چرخش اقتصادی کشور را بدتر کرده است. در نتیجه قیمت افغانی دالر کمی ثابت باقی می ماند، اما نرخ مواد اولیه، کرای خانه، گاز و روغنیات روز به روز بلند می شود. هم چنان دوران اقتصاد مواد مخدر، بر زنده گی اقتصادی مردم به ویژه دهقانان و دارنده گان درآمد ثابت فشار کشنده بار می آورد. رشوت و اختلاس و غصب زمین ها و ملکیت های دولت و عامه ایستایی ناپذیر شده است. هرگاه کمک های مالی خارجی کم شود، وضعیت رو به خرابی بیشتر می رود. هم نشانه های اقتصادی و هم نشانه های سیاسی پیام مناسبی از آیندۀ خوب نمی دهد.

 

اداره و رهبری

اداره ای که در ده سال آهسته آهسته شکل گرفت، دشواری های و آزمون های نو پیش آورد. نا کار آمدی، سهمیه دهی در وزارت ها، ولایت ها و سفارت ها به قوم ها، تنظیم ها و خانواده ها، تبعیض و امتیاز در مزد و معاش، قانون گریزی عمومی، حمایت گری، حق السکوت دادن کرسی ها و مقام ها در ازای تقلب و نادرستی های انتخاباتی و همچنان تهدیدها، دادن مدیریت های مهم به فرصت طلبان بیرونی، ساختن ده ها ادارۀ موازی، نبود تشویق و تنبیه، مکافات و مجازات، چشم پوشی از نادانی های مدیران و رهبری، سیاسی سازی اداره و مدیریت، تورم بیش از حد ساختاری، تجمل پرستی و کارهای نمایشی، بی برنامه گی، نبود هم آهنگی اداری در داخل دستگاه و دستگاه با خارجیان، جا دادن قلدران و ناقضان حقوق بشر زیر چتر دستگاه حاکمیت، پی آمد های زشت اداره و رهبری کشور است. هر چند گاه گاهی بر پاره ای از این موارد از سوی رئیس جمهور کشور اعتراف هایی صورت می گیرد، اما کافی نیست؛ چون گام سودمند برای تغییر برداشته نمی شود. مدیریت های پروازی بخش های مهم کشور، که بسا مدیران آن از غرب می آیند، از هر راهی به شمول رشوت و اخلاس، پول در می آورند و بدون هیچ مانعی بر می گردند، نمی تواند، امید ظرفیت آینده را تقویت کند.

 

چه باید کرد؟

همکاری جامعۀ بین المللی برای افغانستان فقیر یک نیاز مبرم و همچنان یک غنیمت است. هر برخورد سبک سرانه و ملهم از تلقین همسایه های آزمند و یا تکیه بر خواسته های اشخاص مقتدر بی کفایت و مردود از سوی جامعۀ جهانی نباید منافع ملی را زیر سایه ببرد. این عامل ها می تواند همکاری را خدشه دار کند و کشور را در وابسته گی دایمی همسایه ها قرار دهد. در جهان معاصر داشتن رابطۀ متمدن و برابر با قدرت های کلان خواست دست نیافتنی بسیاری از کشورهای در حال رشد است. اما افغانستان این شانس را یافته است که جامعۀ جهانی خود دروازه های کشور را تک تک کرده اند. هر افغان از خود می پرسد که بدون حمایت اقتصادی و نظامی جامعۀ جهانی، آیندۀ کشور، با حضور و اشراف همسایه هایی که ما را تکه و پارچه کرده اند، در چه وضعی قرار خواهد داشت. اما نباید فراموش کرد که داشتن رابطه با قدرت های کلان، به معنی قربان کردن همه ارزش های ما نیست و نباید باشد. اصول بین المللی و چارچوب های مناسبات دو جانبه و چندین جانبه، این رابطه ها را تنظیم می کند؛ هراس واهی مبنی بر استعمال قلمرو این کشور برضد همسایه ها را برکنار می نماید. ازین روی نیروهای سیاسی و روشنفکران افغان بایست باندیشند که آیا می توان بدون همکاری جامعۀ جهانی، بر خرابی های اقتصادی به تنهایی چیره شد؟ باید درین اندیشه گری زیر رسوخ احساس های خودی و انگیزه های بیرونی نرفت، واقع بین و بی طرف بود. همچنان آیا می توان از برنامه هایی که همسایه ها برای ما درست کرده اند، خلاصی یافت. شاید گفته شود که حال هم، خلاصی ای در کار نیست. جان سخن همین جاست. در چند و چون ایجاد رابطه با قدرت های جهان یک خواست این است که ما را از فرو شدن به کام همسایه های آزمند نجات دهند و کمک کنند که با هویت خود زنده بمانیم؛ هرچند این گردش مدبرانه و دور اندیشانه با خواست ها، تلقین ها و عقده مندی های بی اساس ما در تناقض باشد.

یک دید برتر این است که می توان مناسبات با جامعۀ جهانی و قدرت های کلان را تا جایی که امکان دارد، و به رابطه های دو جانبه نقصان نمی زند، زیر چتر ملل متحد برد. درین صورت، بهانه جویی های نوبتی همسایه ها کاهش می یابد و رابطه ها از حالت خود سرانه می بدر می شود.

دور اندیشی سیاسی به کار است که اوضاع وطن را ارزیابی کند. ده سال گذشته نشان داد که تب و تاب سیاسی زمانی بلند می رود که انتخابات نزدیک شود. انگیزۀ نیرومند این بلندی تب و تاب سیاسی سرخورده گی و سر دادن شعار هایی که حاکمیت آن را ندارد یا اجرا نمی کند، می باشد. بررسی عالمانۀ نیاز های امروز و فردای کشور در همچو شعار ها دیده نمی شود. هم و غم بسیاری از جریان های سیاسی ما را حمله بر ناتوانی های حاکمیت در این یا آن زمینه تشکیل می دهد. کمتر از کارهایی که خود باید انجام دهند، گپ زده می شود. یا شعارهای پیش کشیده می شود که عوام فریبانه می نماید و امکان عملی شدن آن بسار اندک است. هر چند نفس جبهه سازی و ایتلاف سازی ها خوب است و جامعه را از سردرگمی ها می رهاند، اما تعهد بر انکشاف این جبهه ها و ایتلاف ها تا حدی مغشوش و مخدوش به نظر می رسد.

با دریغ، افغانستان در هر زمینه ای به تناسب بیشترین کشورهای دور و نزدیک، از فقر رنج می برد. فقر کاردان های مسلکی- سیاسی هم خالی ازین کمبود نیست. بیشترینه اشخاصی که به گونه ای سرآمد حرکت های سیاسی شده اند، بر احساس های مردم و شعار های عوام فریبانه متکی اند. ما نیرو ها و اشخاص آماده برای رهبری کشور، نداریم یا کم داریم. اما اشخاص آماده برای کسب قدرت و حاکمیت، بدون این که توانایی های شان را سبک و سنگین کنند، زیاد است. مورد ویژۀ حامد کرزی، بعد از کنفرانس بن که در کل جنبۀ مصلحتی داشت، تا انتخاب در لویه جرگه، انتخابات اول و دوم، و مشاهدۀ بعضی از اشخاصی که خود را برای پست ریاست جمهوری نامزد کرده بودند، بر این دید صحه می گذارد. در همین مورد ویژه، دادن شعارهای دور از امکان عملی و عاجزی در برابر وعده های داده شده، سبب دوری مردم از حاکمیت شد. فکر می شود در آینده هم این روال از سوی دیگران تکرار شود.

درست است که، در برنامه های آینده نظر و دیدگاه های مردم ارزش دارد. اما تنزیل این گرایش تا عام زده گی، عوام فریبی ای بیش نیست. در هیچ کشوری نخبه گان سیاسی و اقتصادی در برنامه های شان عام زده گی را اختیار نمی کنند. سعی آنان بر این است که عوام به برنامه های آنان مبنی بر بهبودی اقتصادی- اجتماعی باور مند شوند. حد وسط بین عام زده گی و نخبه گرایی در ساختمان ملت- کشور و برنامه های مردم مدار، کار تدبیر و عمق نظر است که با دریغ نخبه گان ما آن را ندارند. سنگر گیری در پشت عوام، بخشی از قوم ها، مذاهب و گروه های اجتماعی را مردم خود جا زدن، دیر یا زود دستان خالی مدعیان را باز می کند و در آن دم لاعلاجی و بلاتکلیفی رخ می کند که دور باطل  از سوی مدعی یا مدعیان دیگری دنبال می شود. درین صورت سود ملت در آن نیست.

فقر دیگر ما، بسنده کردن رهبران سیاسی، به آگاهی های گذشتۀ شان است که به هیج وجه کفایت رهبری کشور را نمی کند. سران سیاسی و حلقه های مدیریتی ما، از یک سو به دانش های محدود خود اکتفا می کنند که گاهی از بخت بد، ابتدایی، عنعنوی و قبیله ای است. از سوی دیگر، محافظ ها، خسره بره، ها، یازنه ها، نوکرها، آشپزها، سکرترها و در مورد های دیگر، خویش و قوم خود را به پست های مهم و پر درآمد داخلی و خارجی می گمارند. برخی ها از گمارده های شان سهم خود از اختلاس و رشوت را می گیرند. سمت دهنده و مشیر و مشاور شان همین هاست. نوبت بعدی به قوم، خویش، هم زبان و هم سمت و هم کاسه می رسد. ازین روی، رویکرد نو، به آیندۀ کشور وداع باور مندانه و عملی، با این گونه برخوردهاست. باور به دستگاه های کوچک کارشناسی، پذیرفتن برخورد موسسه ای و بر اساس نهاد ها، قبول و کار بست سفارش های آنان گره کشا تواند بود.

بدبختی دیگر ما، کنار زدن و برداشت نکردن دگر اندیشان است. در حالی که نیاز زمان ما، و نیاز آیندۀ کشور، کنار آمدن ها و برتابیدن دیدگاه های دیگران می باشد. آیا حاکمیت، جبهه ها و ایتلاف های جاری، این آماده گی را دارند؟ تازمانی که اندیشۀ یکه تازانه و فرد گرای مسلط، شماتت و تبعیض با کارکنان رژیم های گذشته به حساب بسته گی به حزب و تنظیم و گروه رقیب دیروز باشد، انقسام اجتماعی پایان نمی یابد. افغانستان آینده نیاز دارد که نیروهای اجتماعی، متفکران و متبکران، بدون پیگرد و حمله بر گذشته، متحد شوند. بی هیچ شکی، مجرمان اجتماعی و نقض کننده گان حقوق بشر، مستثنا است. اما افغانستان با توجه به فقری که از آن یاد شد، باید نیروهای پراگندۀ فرزندان خود را جمع و جور کند. یکه تازی و تقسیم کردن نیروهای اجتماعی- سیاسی، چنان که در گذشته سود نداد، در آینده نیز سودی نخواهد داشت. ازین روی،  رودکی چه خوب گفته است: هرکه نامخت از گذشت روزگار / هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار.  به راستی روزگار آموزگار بزرگی است.

رسیده گی و بررسی وضعیت اقتصادی و نشان دادن یک برنامۀ روشن، ارزش زیاد دارد. رویکرد جدید اقتصادی بایستی تمام درد سرهای اقتصادی امروز و فردای کشور را بازتاب دهد و برای آن راه حل بیابد. تا زمانی که برنامه های ما بهتری اقتصاد مردم و خانواده های نادار دارای عاید ثابت را مدنظر نگیرد، محال است که برنامه های تنها سیاسی حمله و گزیز، چنگی به دل ها بزند.

 


 

[1] - خانه از پای بست ویران است

    خواجه در فکر بند ایوان است

 

 

 


بالا
 
بازگشت