حسن پیمان
روشنفکر ازپدیده های بازدارندۀ همسوئی
چگونه متأثر میگردد
پیوست به گذشته
پنجه پولاد استانه ام
میهن تراازادکنم
خارۀ توابادکنم
دین خودرااداکنم
حماسه ات افسانه ام
***
تاریک توروشن کنم
اب ترا کوثرکنم
خاک تراگوهرکنم
تومادرنازدانه ام
***
توبهشت برین من
عرش کورس لوح عین من
ایمان من ائین من
ازعطرتومستانه ام
***
عدوی توبربادکنم
یتم بیوه ات شادکنم
تاج سردنیاکنم
سوخته زمین ویرانه ام
***
چشم عدویت کورکنم
اب شیرینش شورکنم
دختت بهترزحورکنم
رشک فردوس جانانه ام
***
عهدوپیمان من توئی
نورایمان من توئی
ارامش جان من توئی
به عشقت زخودبیگانه ام
***
توروح من روان من
توسرورجهان من
مهدغیرت،عرفان من
صدها کتاب داستانه ام
***
مهرتودرخونم اجین
برسخره ات سایم جبین
سازم تراخلدبرین
اندم کنم سر پیمانه ام
*****(1)
قرانغلرینگ"پرنورکنم"
(2)
وران"تو"سمسور"(3)کنم
ناجوریت را جورکنم
ازفقروجهلت دورکنم
پیکرخونین ازاده ام
*****
خدایانت زبون کنم
لشکرخدا"(4)معدوم کنم"
خلق ترامصئون کنم
یاوولرینگنی"(5)مدفون کنم"
ستاسهره بدلون کنم".(6)آ"
بی سروبی سامانه ام
*****
بحران تو مهارکنم
خاکسارتوبهارکنم
دشت ودمن گلذارکنم
خصم توخواروزارکنم
شهرت عالم تابانه ام
*****
امواجت میکندمستی
صدسدسکندرشکستی
دست هرتاراجگرببستی
صدچند دیگر"بردم"(7)هستی
پنجه پولاداستانه ام
حسن پیمان""
هفت:-به ادامۀ درسهای که تأریخ می اموزد؛پیرامون یک سلسله پدیده های شوم اسیب پذیر به نکات چندی اشاره گردیدکه؛که این پدیده ها بمثابۀ غریزۀ جبلی،فطری وطبعی نهفته درمغزواندیشه که انعکاس واقعی خصلت عینی ان درپروسۀ تکامل مغزی است ودرسرشت انسانی که خاصۀ یک قوم وتبار مشخص نبوده؛بلکه این غریزۀ طبیعی به تمامی اقوام ونژادها وتباروایلها ذاتأ موجودبوده وازاین فطرت ذاتی اسیب پذیرهستند.که چگونگی ان درپروسۀ عملکردهاظاهرومتبارزمیگرددکه؛برخی میتوانندبالای این غریزه های شوم دروجود خویش غالب ایند وبرخیها نمیتوانند ازتارهای جولای ان خودرانجات دهندوبه انها غلبه نمایند.وحتااین برترجوئیها برای ایشان لذت اوراست ومیخواهند همه چیز وهمه امتیازات ونعمات به کام خودایشان باشد.وبا دیگران درستیزباشند.یعنی به سخن شفافتر؛تمرکززدائی وانحصارطلبی درقدرت راباهمه امتیازات مادی ومالی ان؛به خود وبه فامیل خود وبه قوم وتبارونژاد وهمزبان وهم اندیشه وهم باورخود،مربوط ومنوط میسازند وحتا انرا بکلی میراثی میسازند وسائیراقوام وملیتهارا تصفیه ودرحاشیه میرانند وتنها خودرا نسبت به سائیر جوامع همنوع خود؛بی نظیر وبی همتا وانمودمینمایند.
موءلفه های کانون براندازفامیلها:-این پدیده ها وموءلفه های شوم درطول سده هامیراث زمامداران قبایلی یک قومی دربستر پاک این جامعه چنان نهادینه گردیده است که؛دارندۀ این اندیشۀ فاسدکننده حتا تابه حدیک فامیل وخانواده سقوط میکند.یعنی فامیل خودرا نسبت به همه فامیلها،اقارب وخویشاوندان نزدیک خونی وطائیفوی مربوط خود؛دربین یک قوم وتبار وایل متعلقۀ خودبرتروممتازترمیشمارد.وافزون بران این برترجوئیها باعث رقابتهای ناسالم؛تحت عنوان سیالداریهای سنتی-خرافی بیلزوم وهم چشمیگریها وکمزدن یک دیگر وبرتربینی نسبت به یکدیگرگردیده؛این تعصبات و حقارت وحسادتها را ناخوداگاه بین خوددامن زده وبیهوده دربین هم براه می اندازند.وبه همین منوال این پدیده های شوم ومضر وزیان اور؛درقبال ده ها مسائیل وپدیده هاواختلافات ناشی ازتضادهاونابرابریهای اقتصادی-اجتماعی وسیاسی وباورها ومسائیل مادی برسرثروت ودارائیهای میراثی وغیره؛بمثابۀ یک غریزۀ تفوق طلبی وامتیازخواهی"دربین اعضای یک فامیل وخوانواده"به حدی نفوذداردکه؛نخست ازهمه اکثروالدین این تفاوت و تمائیز نامطلوب وزیان اوررابویژه درشرائیط قبیلوی کشورمادربین اطفال خود قائیل میگردند.وحتا تفاوت وتعصبگرائی وبرتربینیهابین(پسرودختر)وبویژه مهلکترازهمه بین زن وشوهرکه بربادکنندۀ شیرازۀ فامیلی تلقی میگردد؛قائیل میگردند.ویا پشتیبانی ناعاقبت اندیشانۀ برخی ازوالدین که میکوشند نسبت به فرزندان خوددلسوزی نشان بدهندکه؛این روند دلسوزی افراط گونه بالاخره دررقابتهای ناسالم با اولادهای فامیلهای ثروتمندتربطور مقایسوی براه افتیده؛خوش پوشیها وخوش خوریها وزیاده رویهارا درهمه عرصه ها طوری تقلید مینمایندکه؛نسبت ضعف اقتصادی با ان فامیل ثروتمند دیگر نمیتوانندهمه خواسته ها ونیازهای اولاد مقلد خودرا دوامدارتأمین نمایند.وبیشتربجای تشویق به کار وعلاقه به تحصیل وتعلیم وتربیه واخلاق به شیوۀ ابرومندانه انچه که ازنظرجامعه شائیسته است؛اطفال خودرا به خوش پوشی وخوش خوری وبولهوسی وعادت دادن به پول وبه هزینه های بیلزوم وغیرضروری وبه اصطلاح به نازدانه سازی اطفال خود تشویق نموده؛ازعواقب ناگوار غیرپیشنینی شدۀ بعدی ان غافل میباشند.که روزی این فامیل بنابرحوادث وشرائیط نامطلوب ناگوارونامساعد درمدوجزرحیات خود ونبود منبع عایدکافی درهزینه های این رقابتهای ناسالم ونبود توانائی والدین برای تأمین دائیمی ان؛ دچارفقروتنگ دستیها گردند؛وهرگاه روزی این مصارف وخواسته های اولاد خودرا غیرازانچه که برایشان نظربه توان مالی مساویانه میسراست؛این افزون خواهی هارا پوره وتکافو کرده نتوانند؛وان مصارف وهزینه های دلسوزانۀ طفل که به یک عادت روتین وغیرقابل اصلاح وتغیراومبدل گردیده است؛تهیه ومیسرشده نتواند؛انگاراین اطفال نازدانۀ پول خور ایشان به چه سرنوشتی دچارخواهند گردید.درست نمیسنجندروشن است که سرانجام این چنین اطفال دست به دزدی به قماروبه چاقوکشی وسرقت وبالاخره توسط تنظیمها وگروه های تروریستی لمپن؛مانند طالبان القاعده وغیره گروه های تروریستی جهادی وسازمانهای فاشیستی شکارگردیده وبا وعده های دروغین مبهم ومجهول سرخ وزرد جنت وبهشتهای خیالی بغل ایشانرا به اصطلاح با چهارمغز پوچ پرنموده برای اجرای اعمال ومقاصدشوم تروریستی وفاشیستی گونگون؛غارت وقتل وکشتار ودهشت افکنی وجنایات مورد استفادۀ ابزاری قرار میگیرندکه؛بعدأانگشت ندامت گزیدن نیزسودی ندارد.این اطفال نازدانۀ دیروزی که ،هرگاه ان دلسوزی دیروزی والدین برایش میسرنگردد؛انگاراحساس حقارت وعدم اعتمادنموده و سرانجام به لمپن هائی مبدل میگردندکه؛باعث دردسرفامیل خود وجامعۀ خودمیشوندوبه عناصرمضرومخرب جامعه مبدل میگرندکه ازکنترول خارج میگردند؛همه ازنبود توجه سالم وازنبود نظروعمل هم اهنگ ومشترک وواحد والدین درامورتربیۀ اطفال ونبود پیشبرد اهداف واحدومشترک واتخاذ تصامیم وتدابیرمشترک دربین یک فامیل؛وازتن درندادن به یک دیگر،ازگفتگوها واز (من وتو) های لجوجانه وماجرا جویانۀ کانون برانداز ؛وازخودخواهی های والدین وخودبرتربینیها دربین یکدیگر منشأ میگیرد.ازخود خواهیها ،برترجوئیها ،اصل ونسب کشیدنها وشجره سازیها،گفتمانهای جنجال برانگیز وزبانبازیها وازتلاش نمودن بخاطر به کرسی نشاندن حرف دگم وجامد بیهوده ومضرخودبه حقیقت ؛وافزون طلبیها وهژمونیسم درتصامیم وفیصله ها حتا بدون مشوره های سالم ودوراندیشانۀ دوستانه ومسئولانه؛با خودم کاریها انهم درپیشروی اطفال ویا کدام مهمانی که درخانه باشد،کلان کاریها،خودنمائیها وخودمحورسازیها درهمه امور،کج بحثیها،ونبود احترام متقابل وبویژه برخی استفادۀ سوء ازازادیهای که بین ایشان موجود است ویا استفاده سوء ازقوانین حقوق بشر وسائیر ازادی ودموکراسی که برخیها جز ازشکایت تخریب وتبلیغ درپیش همگان و دوست ودشمن مغرض وفتنه انداز دربیرون ازحریم خانه ویا بلدیت با پولیس بویژه درکشورهای بیرون مرزی ازکشور وزمینه سازی برای برخوردهای فزیکی به تحریک دوستان واشنایان مغرض وسیل بینانی که اساسأ خود وفامیل خودانهابه چنین امراض وپدیده های شوم مصاب گردیده است وازحسادت زیاد میخواهندفامیل دیگری رانیزبه ان مبتلا بسازد؛به دیگرهیچ چیزی دیگربلدیت ندارند.وازان روگفته اندکه"باماه نشینی ماه شوی ،بادیگ نشینی سیاه شوی"به همچو خانوار صدق نموده ؛وبسا پدیده های شوم ماجراجویانۀ تحریک امیزوحسادت اور،تمائیز وتفاوت سازوزیان اورکه؛همه ناخوداگاه دربین فامیل ودربسترخوانوادۀ ارام وصلح امیزان نهادینه میگردد،وبه وخامت میکشدکه؛حتا دربسا موارد قادربه حل وکنترول ان شده نمیتوانند.ودربرخی موارد؛باعث بروز خشونتها،تنشها وزدو خوردهای فزیکی،تلفات،جنگ وقتل وقتالها،انتحارهاوبه اتش کشیدنهای برخی ازاعضای خانواده نیز میگردد.وباعث بروز انواع جرائیم،سرقت اموال ودارائیها وجایدادهای یکدیگروغیره منجر میگرددکه؛یگانه منشأ بدبختی فامیلها وسرایت ان درجامعه گردیده است.وبویژه بدبختی دربین یک خانواده وقتی اغاذمیگرددکه؛احترام متقابل بین زن وشوهر برهم بخورد؛وبا برخوردهای تحریک امیز(من وتو)بازبان بازیها وکج بحثیها وتن ندادن به یکدیگرونبود رهبری ورهبرد تصامیم واهداف واحدومشترک درتربیۀ اطفال برسر هزینه های رقابتی ناسالم مادی واقتصادی ونبود گذشت وحوصله ویا سوء استفاده ازگذشت وحوصله ها وبی اعتمادیها دربرابریکدیگر؛واعمال خودسرانه وبی بندوباریها،ربط وروشهای خاص،هم نشینیها وتماسهابادوستان واشخاص نامطلوب وبسا بی پروائیهاوخوسریهای دیگر بدون اجازۀیکدیگر وغیره اغاذمیگرددکه همه ریشه به همین موءلفه ها وپدیده های شوم بازدارندۀ کانون براندازوبرهم زدن شیرازۀ فامیلی میگردد؛سراغ میگردد.وده ها مثال زنده ومشهود موجوداست که چنین حوادث ناگواروزیان اور دربین برخی ازاعضای یک فامیل ویا خوانواده بوقوع پیوسته است؛وسرانجام شیرازۀ وحدت فامیلی وکانون خانوادگی ازهم پاشیده وباعث بربادی وبدبختی همچو فامیلها گردیده است.واین حسادتها ورقابتهای ناسالم ورشک ورزیدن ازیک دیگر،تعصب ونفرت،حقارت وبرتربینیها وبسا عناصروعوامل بازدارندۀ وحدت وتحکیم شیرازۀ فامیلی،بمثابۀ پدیده های زیانبار درقلمروهای داخلی یک فامیل ویا دربین یک قوم وقبیله نفوذ نموده وبه این منوال کارخودرا کرده است.بسا فامیلها وسرانجام جامعه رابه این امراض مزمن مصاب نموده است.که تحت عنوان دلسوزیها به یک دیگربه اعضای خانوادۀ خودویابه خویش واقارب وقوم خود؛ و به قبیلۀ خود؛نا خوداگاه این دلسوزیها به عدم دلسوزیها به خصومت ودشمنی ها وبه ضدیکدیگر مبدل میگردد.واین اصطلاح مردمی که (اگردراسمان روی ازپایت واگردرقعرزمین روی ازمویت کش میکنم)صدق مینماید.ویا اعضای خانواده ازاثر کم فهمی ها وکم دانشیها وکم شنیدنها،قصور وکوتاهی ها وانحرافات مورد لت وکوب قرار میگیرند که زائیش عقده ها وحقارتهاوحسادتها گردیده ازهم دوری میجویند.با وجود انکه یک فامیل یا یک قوم ویک قبیله هستند؛امادرظاهر باهم دوست وخویش ودلسوز وهمسوبوده ولی درباطن رقیب یکدیگربوده وبا تنگنظری هاازپیش روی ورشد یکدیگرجلوگیری مینمایند.با بروز برتر جوئیها نمیخواهد کسی دیگری نسبت به اودرجلوباشدودرپیش حرکت کند وارتقأنمایدورشدنماید ولوکه برادرش باشدوچندبار نسبت به اوبااستعدادتر وشائیسته ترهم باشد. وبخاطرمقام ومنزلت وخورد وبرد ؛ووقتاکه بویژه پای مسایل اقتصادی ومنافع شخصی درمیان باشدبه هرذریعۀ ممکن خودرادران میرساند تابه ان دست یابد ودران صورت مسائیل قوم وخویش هم فراموش میگردد؛به هرقیمت باید موقف ومنافع خودراحفظ نماید وازنام قوم وقبیله وتبارتجارت نماید.موئجزاینکه؛ همچورفتارها وروشها نه معنای دلسوزی رادارند ونه هم معنای دشمنی ونه هم خصومت را بیان مینماید؛بلکه صرف یکنوع حسادت وخودمحورسازیها وامتیازجوئیهانسبت به همنوع خود بشمارمیرودکه؛اکثرأجوامع سنتی قبیلوی ازانهابیشتراسیب پذیرهستند.ا
اسیب پذیری نهادهاازاین پدیده ها:-حسود وامتیازخواه کسی را نسبت به خودپیشتر وبیشتر،پیشقدمتر وپیش اهنگتر ویا بالاترازخودرادیده نمیتواند وحتا همچو عناصری فراوان موجود است که نمیخواهند نسبت به خود کسی دیگری ولوکه ازقوم وقریب خودهم باشد رشد نماید وپیش برودوارتقأ یابد؛همه چیز وهمه امتیازرا صرف به خود میخواهد.ازداشته های همنوع خود رنج میبرد که چرا خودش مثل اونیست وندارد؛صاحب فهم وفراست ودانش واستعداد وشهرت،ثروت وشائیستگی واخلاق وتمکین نیست که بیشتراین رقابت دربین ثروتمندان براه انداخته میشود نسبت به طبقۀ پائین جامعه که ازشهرت همنوع خود رنج ورشک میبرند.ازاینروست که حاسد؛مقام شناس،رهبرشناس،بلی گوی،دنباله رو،محافظه کار،راپورچی،زبون،ترسو،بی غیرت،بیکاره،چاپلوس ومرتجع بارمیاید؛وازاین طریق میخواهد به موقف وبه منزلت قدرت وشهرت کاذب برسد.وبخاطر جلوگیری ازپیشرفت،ازرشدوشگوفائی استعدادهای همنوع دیگرخودکه ازهرلحاظ نسبت به اوشائیسته است؛به هرنوع دروغ،حیله،کذب وریا وبه مدح وثنای زمامدارورهبر میپردازد؛به راپورهای ساختگی دروغین دست یازیده،حق را باطل وراست را دروغ تراشیده به کرسی حقیقت مینشاند وجامعۀ خاموش وسکوت بااین خاموشیهای خود؛باوجودانکه دربطن خودباتوفانهای بحرعظیم نارضائیتهامواجه هست؛به این کارکردهاوحیلها وبه رشداین پدیده های شوم میدان میدهد واعتراض نمیکندکه درحقیقت امراین حق اعتراض ازجامعه گرفته شده است.ودرعاقبت امر این حسود امتیازخواه با این بارکج خودبه منزل هم نمیرسدوزودافشامیشود؛هم مقام رهبری کننده وهم خودوارگان ویا نهاد مربوطه خود،فامیل واقارب خود،خانوار،طائیفه وقوم وجامعه رادرمجموع دچارهمچو امراض وبیماریهای گوناگون وپدیده های زیان اورنموده؛وسرانجام به فساد،برترجوئی وتمامیت خواهی به رسیسم وشئونیسم عظمت طلب لغزیده وبه سقوط مواجه میسازد.که یگانه عامل سقوط حاکمیتهای فاسد-فاشیستی یک قومی مرکزی که خصلت ذاتی وعینی حاکمیتهای مرکزی راتشکیل میدهد،بوده وازدوران ابدالی ها"احمدخان ابدالی"ملتانی بانی حاکمیت یک قومی مرکزی درافغانستان به این سو درتاریخها بیان گردیده واظهر من الشمس است.واین غریزۀ فطرتی وذاتی دروجود همه افراد جامعه وازهرنوع قوم وتباریکه باشد؛کم وبیش موجود بوده ودرعمل ونظر ایشان دیده میشودوبه تدریج انعکاس میابد؛بویژه ماهیت عناصررا بعدازرسید به قدرت به نمائیش میگذاردکه؛حتا برادرخودرانسبت به خودبیشتروپیشتر مستحق ترشناخته نمیتواند.وقادربه حل ومهارنمودن ان دربین فامیل ویانهادمربوطۀ خودنمیگردد ویانمیتواندمهارسازد.که این پدیدۀ زیانبار نیز به ذات خودیک نماداصلی برهم زنی هرکانون وشیرازۀ همسوئی وبه مثابۀ یکی ازعوامل وازعناصر وموءلفه های بازدارندۀ وحدت وهمسوئی دربین فامیلها،نهادهاوجامعه محسوب میگرددکه؛ نخست ازهمه دراینجا مهم انست که؛باید ازنهادینه شدن این پدیده های زیان بخش دربین فامیلها واعضای خانواده وازاسیب پذیرشدن اطفال؛بطوراگاهانه وخردمندانه ومسئولانه جلوگیری به عمل اید.ودرنطفه خنثاومهارساخته شودوریشه کن گردد.!-معذا این سوال پیش میایدکه؛هرگاه درسطح یک فامیل یا نهاد مربوطه بالای این پدیده های شوم کانون براندازضد همسوئیهاغالب شده نمیتواند؛بادست اندازی درسطح ملی درکشوری کثیرالملیت،کثیرالهوئیت وکثیرالزبان؛چگونه میتواند ازاسیب پذیری این جامعه باتسلط این همه پدیده های نامطلوب ومنفی وزیانبخش تباه کن غلبه نماید ومهارسازد؛وجامعه راازچنگال خونین برتر جوئی وفاشیسم قومی وزبانی نجات دهد؟-پس سوال اساسی دراینجاست که؛این گلوپارگیها وسنگ نژادپرستی،قوم وقبیله پرستی وزبان ستیزیهای افراطی تعصب امیزوخشونت باررابه سینه کوبیدن وانهم دست درازی درسطح ملی کشوربشکل تفتینگرانه وشیطانی که سده هاست نتیجه نداده است،برای چیست وبجای مبارزۀ مشترک همسو وواحد دریک مسیرواحدبرعلیه همچوپدیده ها؛چرا ازجانب تمامیت خواهان وبرترجویان وعناصر معلوم الحال دنباله روان حساسیتها نشان داده میشود.ایا حساسیت نشان دادن درمقابل واقعیتهای عینی وتکذیب ناپذیرتأریخی نهفته دربطن این جامعۀ فاشیسم زده وافشای کارنامه های خائینانه ضد ملی وضددموکراتیک وتباه کن برخی عناصروعمال ننگین تأریخ وزمامداران خائین ومحکوم به قتل وغارتگری درتأریخ که؛بمثابۀ الگوی استبدادوستم طراز فاشیستی؛ومبارزۀ دادخواهانه علیه انهاکه باعث بربادی این وطن گردیده امده اند؛وطنفروشی ومعامله نموده اندوبه حمایت اجنبیهابطورغیرمشروع استبدادرانده وکشوررا به این حالت رسانده اند؛عقب مانده ومحتاج به بیگانه ها وبدبخت ساخته اند؛نموداراشکارای ضدملی وضددموکراتیک بودن ودرراستای دفاع ازاعمال وشگردهاورفتارهای خائینانه وارتجاعی ضدملی وضدمردمی انها؛به ادامۀ تفرقه ونزاع ملی وجامعه را به انقطاب"افغان وغیرافغان"تقسیم نمودن ونشخوار تکراری ان بصورت عمدی وماجراجویانه درتبانی باگروه فاشیست افغان نازی"افغان ملت"وسائیرحلقات فاشیستی وجاسوسی وابسته به حزب اسلامی و-ای-اس-ای-خون اشام این وسیع ترین شبکۀتروریستی بین امللی وحامی تروریسم درجهان ومنطقه؛بصورت عمدی وماجراجویانه بخاطردفاع وحمایت ازتعصب وتبعیض طرازفاشیستی حاکم برسرنوشت خلق وخدمت به دشمنان سوگند خوردۀ خلق ما پاکستان و-ای-اس-ای-منافق وانگلیس شیطان وغیره نیست ایا مبارزۀ افشاگرانه وحق طلبانه ودادخواهانه برای ریشه کن نمودن تعصب وتبعیض درجامعه وظیفۀ فردفرد این سرزمین وبویژه برای کسانیکه بیشترلاف روشنگری وسنگ ترقی ودگراندیشی وبالخاصه حقوق بشررابا یک مترنکتائی خودبه سینه میکوبند،فرض نیست.
چراسکوت دربرابرستمهای ملی حاکم؟--سوال مهم درهمینجاست وان اینکه؛دربرابرافشای این حقائق افتابی ونهایت تلخ ومبارزه برعلیه ان با(سکوت وخموشی)وبنام تجزیه طلبی وبا کناره گیری ازپهلوی ان پاسخ داده میشود؛ایا جفای بزرگ برحق مردم مظلوم وتحت استبداد این سرزمین نیست؛اغماض واگنوراشکاراازموجودیت عینی ازاین نوع ستم اجتماعی درسطح ملی که ازطرف حاکمیت یک قومی طرازفاشیستی مستقیمأ متوجه اقوام وملیتهای تحت استبداد است؛یک موضعگیری تمام عیارارتجاعی وسازش بااین نوع ستم ملی واجتماعی زمامداریهای قبایلی درطول تأریخ تا کنون نیست وسوال اساسی هم درهمین جاست که این سوال(خموشی وسکوت)دردناک دردرازنای تأریخ؛بویژه مبارزۀ دادخواهانه وازادیخواهانه دربرابراین پدیده های شوم وموءلفه های ضد همسوئی وضدترقی وعدالت اجتماعی تاکنون هیچگونه پاسخی دریافت نکرده است واین سنت (خاموشی وسکوت)همچنان دردرازنای تأریخ،دیرپاگردیده است.بسخن دیگر،(خموشی وسکوت دربرابر خموشیها وسکوتها)قرارگرفته است. زیرا برترجویها خودرا،ملیت وقوم ونژاد خود وزبان خودرابالاترازدیگران تلقین،تبلیغ وترویج نموده امده اند.ویاهم تحت نام"اکثریت مجهول وناموئجه وبی احصائیه واسناد معتبر"هرگاه زیاد اغراق امیز وخوش بینانه رقم شود؛از(40درصد)بالاتر را درترکیب نفوس جامعه تشکیل نمیدهندکه به همین ترتیب تخمین(60درصد)راحدود(30قوم)درترکیب نفوس جامعه عملأتشکیل و حضوردارندکه؛به این واقعیتهای موجود وقعی گذاشته نمیشود.ونادیده میگذرند وبه این کمیت بزرگ ارزش قائیل نمیشوندوبه خوددردسرمیدانندوتحمل کرده نمیتوانند.وحاضرنیستند ازاین امتیازات ونعمات مادی ومعنوی غیرمشروع که به حمایت مستقیم اجنبیهاومذدوران انگلیسی کام شیرین منمایند؛نمیخواهند این لذت غارتی رابه اسانی ازدست بدهند.وبه این مقوله نیز اگاهی دارندکه"حق گرفته میشود،داده نمیشود"زیرا صادق نیستندوسائیرملیتهای غیر افغانی راکه اکثریت قاطع رادرجامعه تشکیل مینمایند عملأ تحمل کرده نمیتوانندونمیپذیرندوانهاراغیرمستحق میدانند وبه حاشیه میرانند.وبه کمک پاکستان(ناپاکستان)مزدورحلقه بگوش انگلیس کشورهای غربی رابادادن راپورهای دروغ ویک جانبه گول میزنندواغوامیکنند وواقعیتهای افتابی راازدیدگاه انان پنهان مینمایند.ورنه هرگاه بخواهند این معضلۀ ملی باگذشت وصداقت دربرابرسائیر ملیتهای تحت استبداد درعمل بطورلمس کننده حل گردد؛وهرگاه این به اصطلاح اکثریت مبهم ومجهول را برای یک لحظه بپذیریم که اکثریت هستند؛باقائیل شدن حق وحقوق مساوی وباگذشت برادرانۀ مساوی وعادلانه وباصداقت وراستی وهمسوئی بمثابۀ باصطلاح برادربزرگ ودلسوزدربرابر به اصطلاح برادر کوچک درعمل ازخود نشان بدهند؛نه بطورکذائی وعوامفریبانه وبا وعده های پررنگ وغیرعملی وانهم به اینده های مجهول ونصیحت امیزوتسلی کنندۀ شیطانی؛میتواندراه های تفاهم ومشارکت وراه همسوئی ووحدت ملی پیدا شود!-وسوال اساسی وریشه ی دراینجا مطرح میگگرددکه:هرگاه علتهای اساسی بروزنارضائیتها درجوامع تحت استبدادرا صادقانه ریشه یابی نموده وباگذشتهای برادرانه وصادقانه درتوزیع وتقسیم حقوق مسلم وقانونی انهادرعمل که حق طبعی انهاست ،نه بخشش حاتم طائی گونه؛بلکه با سهیم سازی درقدرت سیاسی ونعم مادی بدون تبعیض وامتیاز؛جلو این همه نارضائیتهارا ازراه های مشروع وقانونی بگیرند وتخم انرا ازجامعه بچینند،نه ازراه خشونت وزور.وراه های مشارکت وتفاهم ورا ه های همسوئی ووحدت ملی را بجای ایجاد نارضائیتها وخصومتها درجامعه بین همه اقوام وملیتها هموارسازند؛وهرگاه همه به حق وحقوق مشروع مساوی وعادلانه وبرادرانۀ خودبرسند؛انگار چه جائی برای اختلاف ونارضائیتها دراین زمینه ها درجامعه باقی خواهد ماند؟؟؟-هرگاه انگیزه های اصلی اختلافات،نارضائیتها وتنشهاکه(حق تلفی هاست)؛درست تشخیص وبراورده گردد ومعضلۀ ان بدرستی بدون تبعیض حل گردد؛چراصدای اعتراض این جوامع بلند شود؟؟؟ به طفلی که میگرید ومادرش بموقع شیربدهد؛چراصدای طفل بلند شود.واین سکوت وخاموشیها درمقابل حق تلفی ها درحقیقت امر؛میدان دادن به تحکیم حاکمیت های مرکزی یک قومی فاشیستی و(یک قوم سازی افغانستان با حذف سائیرملیتها واقوام ازقدرت سیاسی)است که تاهنوز به این سوالات پاسخ داده نمیشودکه؛چراخاموشی وسکوت درزمینۀ حل مسئلۀ ملی وحقوق تلف شدۀ سائیر ملیتهای غیرافغان یا غیرپشتون،مسلط گردید ه ودرهمه ابعاد ونهادهای جامعه سایه افگنده است.؟-تلاشهائی مذبوهانه ئیست که درست درجهت حفظ حاکمیت یک قومی ریشه یابی میگردد؛نه درمردمسالاری،دموکراسی،ترقی وپیشرفت اجتماعی زیرا هرگونه طرح دموکراتیک باخشونت تعصب امیز وبا دلیل تراشیها ویاوه سرائیهای غیرعلمی ،غیرتحلیلی وغیرتوضیحی وبا منطق ضعیف رد میگردد.ازاین روست که ازتأریخ تشکیل کشورکنونی بنام افغانستان یعنی بنام یک قوم از250سال اخیربه این سو؛شعارهای یکنواخت تکراری پلان شده ومنظم با یک سروصد زبان تحت واژه های نفاق برانگیز(افغانیت،به رسمیت شناختن وتحمیل هوئیت افغانی،افغانستان جای افغانهاست،افغان ملت ویاملت افغان=به پشتون وغیره...)به تکیه کلام برترجویان ورجز خوانان نازیستهای افغانی"افغان ملت"برسراقتدار ووابسته به حلقات فاشیستی تفتینگران شیطانی نظامیگران پاکستان -ای-اس-ای-وانگلیس مکار،دنباله روان وپایدوان وبلند گوهای ان مبدل گردیده وبه شکل تحریک امیزبرضد جوامع غیرافغانی وملیتهای تحت استبدادبشدت کاربرد عملی داشته است ودارد.وبااین ماجراجوئیها،درحل دموکراتیک مسئلۀ ملی سنگ اندازی وبا ماست مالیها برخورد گردیده است که؛درطی این مدت طولانی کوچکترین علاقه دراین زمینه هاازجانب زمامداران متعصب قبایلی ودست نشانده های شان،نشان داده نشده است.ودرعمل هیچگونه اقدام قانونی برای رفع این معضلۀ بزرگ ملی که منشأ تمامی بحرانات،نارضائیتها،فجائیع،کشمکشهای قومی ونزاع ملی واسباب حضورخارجی درافغانستان تلقی گردیده است ودردرون این جامعه عملأ جریان دارد وبه تجزیه مواجه میسازد؛بطورلمس کننده برای ساختاریک جامعۀ پایدار،باثبات وصلح امیز وارام وامن؛علاقه نشان داده نشده است ونمیشودواین درحالیست که درهرگونه انتخابات تقلبی وضد قانونی وضدملی وغیر مشروع زمامدران قبایلی درسطح ملی باحیف ومیل ملیونها دالر هرگونه شرائیط برای ایشان مساعدساخته میشود؛واما اگرانتخاب یک والی درهمچوشرائیط توسط همین مردم دریک ولایت مطرح گردد؛انگار شرائیط مساعد نیست وهمین مردم تجزیه طلب هستند!؟-درحالیکه این مردم دیروز(45) سال یا نیم قرن قبل نیست؛بلکه مردم امروز ومردم اگاه است وهمین مردم بوده اندکه درزیر فشارهای مبارزات داد خواهانه،حق طلبانه وازادیخواهانۀ ملی ودموکراتیک خود؛رژیمهای دکتاتور ضد ملی وضدمردمی قبایلی رامجبوربه اجرای رفرمها وازادیهای نیم بند وبه انواع دموکراسیهاوادارنموده وبرضد انواع ستم واسارت واستبداد رزمیده ونبرد نموده؛اگاهی وبیداری وشورانقلابی درجامعه اورده وازموده اندوروح ترقی وتکامل ومدنیت رادرجامعه دمانیده اند.ا-ببینید که؛یک ابجد خان هم به این بازیهای عوامفریبانه پی میبرد که اصل واقعیت درمسائیل برترجوئی وتمامیت خواهی ودرجهت حفظ حاکمیت مرکزی ودرانحصارقدرت سیاسی یک قومی ریشه یابی میگرددکه مسئلۀ طرح نبود شرائیط مساعد ونارسی ونافهمی ونا اگاهی مردم وتجزیه طلبی انها؛قرنهاست که زمزمه میگردد؛صرف یک بهانه وسرپوش گذاشتن به تحقق پلانهای شوم ورهبرداهداف ایدوئلوژیک فاشیستی ورسیسم وزبان ستیزیها وبه تحکیم حاکمیت یک قومی انجام میگیرد.وریشه درعدم تحمل جوامع غیرافغان یا جوامع غیرپشتون دارد که؛نبودشرائیط وعدم مساعدت ان وتجزیه طلبی ومضحک ترازهمه برای پرده پوشی ازروابط اشکاراباپاکستان وانگلیس شیطان وسائیر باداران خود طرح دموکراتیک انتخابات ازاد ودموکراتیک پارالمانی رابه دستمداخله گر خارج متهم میسازد؛وخارجی که همیشه دشمن مردم و دموکراسی بوده است.وبه این بهانه سده های دیگرتوده هارا به انتظاروامیدارند.که هرگونه تلاشهای ضد مدنی وضد خواسته های دموکراتیک مردم بذات خود عمل ماجراجویانه وتجزیه طلبانه شمرده میشود که ؛سر انجام با همچو تحریکات عمدی وقصدی، روزی خواهد رسیدکه ؛جامعۀ تحت استبداد راناگزیرسازد تابااتحاد وهمبستگی هرچه فشرده ترسرتاسری به دفاع ازحقوق تلف شدۀ برحق ودادخواهانۀ خود بپاخیزند.ووحدت ملی واقعی را بالای مشتی ازعناصر وگروه ها وحلقات فاشیستی حاکم برسرنوشت خلق وجامعه متحدأ تحمیل نمایند؛وتشکیل وحدت ملی واقعی را به انها درعمل نشان بدهند وسرنوشت واقعی وانسانی خودرا به دست خود تعین نمایند؛نه توسط اجنبیها که تاکنون بخاطر تأمین مقاصد شوم خود ازطریق زمامداران قبایلی وحاکمیت های مرکزی یک قومی خود که مبلغین وبلندگویان کنجاره خور انها به دفاع ازان گلو پاره میکنند وتلاشهای مذبوهانه رابرای حذف وکنارزدن ملیتهای تحت استبداد وجامعۀ مدنی وبرضدایجاد وحدت ملی هرچه گسترترنسبت به هروقت دگربراه انداخته اند وبرای به قدرت رسانیدن طالبان وحشی به ثنا وصفت ازرفتارهای بربرمنشانه،ازفساد وجنایات وکشتارهای دستجمعی ونسلکشیهاوازغارتها وزمین سوخته ها وکیبل کاریها وخردم بازیها وسنگسارسازی های زنان ومادران وازبسا فجائیع دیگر انها و به توصیف پاس دوران جیره خوریهای خود وناموس فروشیهای پاکستان درناصرباغرا به مداحی گرفته اند!؟ که برای شان دودسته زمینه سازی مینمایند.ازاین رو افشاگری ومبارزه علیه کلیه اشکال ومظاهرستم ملی واجتماعی وطبقاتی،علیه هرگونه بیداد گریها،بی عدالتیها ونابرابریهاوحق تلفیها باید بطوربی امان وپیگیر وقطعانه مبارزه نمود.امروززمان ان رسیده است که قدرت سیاسی بین تمامی اقوام عادلانه تقسیم گردد یعنی قدرت سیاسی انحصاری مرکزی باید (ملی) گردد.ونظام شورائی انتخابی پارالمانی غیر متمرکز ایجاد گردد؛ومبارزۀ که ضروراست امروز صورت گیردنباید به بهانه های گوناگون به دوش نسلهای اینده گذاشت وبی موجب به فرداهای دیگرمانند گذشته ها معطل ومتراکم نمودوتوده هارا به کتلۀ منتظرین دائیمی مبدل ساخت!؛که فردا نیزازخود مانندامروز ده ها معضله ومشکلات پیچیدۀ ناشیۀ خود وبه اشکال مبارزات ضروری ومبرم مربوط ومنوط به خود ورهبردهای جداگانۀ خودراداردکه بایدانجام گردد.واین درحالیست که؛همه به این حقیقت هم پی میبرندکه پدیده های شوم برترجوئی،تعصب وزبان ستیزی وقوم پرستی؛مطلقأمانع(وحدت ملی)ومانع تقسیم قدرت و(ملی سازی قدرت انحصاری مرکزی)میگردد.وبه این مطلب نیز همه پی میبرندکه،درجامعۀ که(وحدت ملی) وجودنداشته باشد،(همسوئی،همدلی،برادری وهمبستگی ملی،صلح وثبات وارامی)ازان جامعه بکلی رخت برمیبندد.وبه این مطلب نیز پیمیبرند؛درجامعۀ که؛(صلح وثبات)نباشد،از(هرگونه(ازادی،دموکراسی،رشد وتکامل وعدالت اجتماعی)بازمیماند ومانع تحقق هرگونه پلانها،برنامه ها،قانونیتها،دموکراسی،ازادی وعدالت اجتماعی میگرددکه؛ریشه درسیطره جوئیهای قومی،قبیلوی وزبان ستیزی داردودرگروگان گرفته شده استکه؛نسل بالنسل به چشم سر بوضاحت دیده امده ایم.ازهمین روست که رژیمهای تک قومی مرکزی زمامداریهای قبایلی درطول تأریخ به حمایۀ اجنبیها بصورت غیرمشروع وضد دموکراتیک ومخالف ارادۀ مردم تحمیل گردیده امده اند وبه شکل نفرت انگیز،ننگین وبی وقار،متزلزل،بیثبات،وبیبقأ،مزبزب،نوسانی ونااستوار،غرقه درفساد وبه شیوۀ شرم اور،زبون وبیمناک وبی شهامت،بیغیرت ونامرد که؛خاصۀ نظامهای فاسد-فاشیستی مرکزی شمرده میشود،به حیات ننگین وطفیلیگرانۀ خود ادامه داده وبه خدمت بیگانه ها بوده اند.حیثیت وابروی خود ومردم خود،مملکت ومنافع ملی خودرا زیرپانموده ودرراستای دفاع ازمنافع ملی بیگانه گان قرار گرفته امده اند.که مردم وتأریخ تیزبین کشورما شاهد ان هستند.که سکوت وخموشی دربرابراین حقائیق وفجائیع زنده واشکارای ضدملی وضددموکراتیک؛بویژه برای کسانیکه صاحب عقیده وارمان هستند،گناه بزرگ خواهدبود.
باقیدارد
حسن پیمان
جنوری/21/12
پاورقی
یک--واژۀ اوزبیکی به پارسی=تاریکیها
دو--واژۀ پشتوبه پارسی=ویران
سه--واژۀ پشتو به پارسی=اباد
چهار--نامیست که غربیهابرای تشویق جهادیها وطالبان تحت این عنوان برای ترورودهشت افگنی برای شان اعطاگردیده است
پنج--واژۀ اوزبیکی به پارسی=دشمنان
شش--واژۀ پشتو به پارسی=چهرۀ تراتغیرمیدهم
هفت--واژۀ اوزبیکی به پارسی=هنوزهم تیار،برحال واماده باش ودم راست بودن
+++++++++++++++
روشنگری
روشنفکراین زمانه ام
نور چراغ هرخانه ام
رسالتم روشنگریست
بهرهرقوم جانانه ام
درسنگرروشنگری
عزوشأن،هرشانه ام
تباروقوم نمیشناسم
کزجنس بشرنشانه ام
بشگافم من دل اتوم
بانورعلم روانه ام
به جرم رزم ،ضد ستم
به دست وپا زولانه ام
به قلب فردفرد خلقم
لعل گهردردانه ام
میرزمم تا روشن کنم
مادروطن،این لانه ام
میهن من لیلای من
مجنون شدم دیوانه ام
سوختم به عشقت همه عمر
گداختم وپروانه ام
همچو خورشید فیض بخش
تابشگر هرخانه ام
پیمان من تابشگریست
در رزم باجهل مردانه ام
این عهد بسر کنم"پیمان"ر
پیش از قطع اب ودانه ام
"حسن پیمان"
درسهای که تاریخ می اموزد:
درترکیب اجتماعی واژۀ"روشنفکر"؛طبقه یالایه یاصنف نبوده؛بلکه یک قشر اجتماعیست که ازکلیه ای این طبقات ولایه ها واصناف مختلف اجتماعی میریزد، تهنشین ومتبلور میگردد.وبمثابۀ اگاه ترین،فعال ترین،بیدارترین وحساس ترین،پیش اهنگ ترین،محرک ترین وباانرژی ترین،رشد یابنده ترین نیروی سمت وسو دهنده واستقامت دهنده درهمه ابعادونهاد های سیاسی-اجتماعی،اقتصادی وفرهنگی،به درجات مختلف واوصاف مختلف درجامعه عرض وجود مینماید.دارای خصوصیات وویژه گیهای گونگون ومتفاوت میباشد.این ویژه گیها وخصوصیات را عمدتأازطبقات وتعلقات طبقاتی،اصناف ولایه های اجتماعی مربوط ومتعلقۀ خود به ارث می اورد. درپروسۀ عمل ویا درپروسۀ مبارزات اجتماعی خود؛این ویژه گیهای میراثی رادریک برهۀ زمانی معینی ازخود ظاهرمیسازد.به سخن دیگری،روشنفکربنابراین اوصاف وخصوصیات گونگون ومتنوع تعلقات طبقاتی ولایه ها وترکیبات اجتماعی دراکثرموارد؛بویژه درپروسۀ عمل اجتماعی-سیاسی؛موقفها وموضعگیریهای گونگون ومتفاوت خود؛متزلزل،ابن الوقت، یافرصت طلب،محافظه کار،شکننده ومنحرف،نااستوار،مزبزب وناپیداروسازشکاری ازخود تبارز میدهد.ویا هم برعکس ان این روشنفکر:با ایمان،پایدار،باثبات،فعال،پیگیر،قاطع ودربسا مسائیل مصمم ومتعهد،هدفمند،رسالتمند،مثبت،ترقیخواه وپیشاهنگ ونقش روشنگرانه رادرهرگونه شرائیط ناگوار ودشوار ازخود ظاهر نموده ودرعملکردهای خود منعکس میسازد. بویژه روشنفکران مترقی وانقلابی میهن پرست خوانوادۀ"چپ مترقی"؛چه درشرائیط اختناق وتنگ داخالی ویا بیرون ازمرزها،چه درحالت تبعیدومهاجرتها درفقر وتنگ دستی؛اوارگی وبیچارگیهاوبه حالت احتیاج ومحتاجیهای تحمیلی کنونی ناشی ازنامساعدتهای سیاسی داخلی کشورکه بویژه هم اکنون به خارج بسرمیبرند؛وباوجود زندگی رقتبارکه دارند؛هرگزمیهن ومردم خودرایک لحظه هم فراموش نکرده به اهداف وارمانهای روشنگرانه ورسالتمندانه ووطنپرستانۀ خود پیگیرانه ادامه میدهند.صدا ها وفریادهای خلق به زنجیرکشیدۀ خودراازطریق رسانه های جمعی وتارنماها؛رساتربلندکرده و میکنندورسالت تأریخی خودرا انجام میدهند.وبه ارمانها وباورهاوعقاید خودوفادار باقی میمانند. حتی برخی روشنفکران متعلق به طبقات ممتازوثروتمندجامعه؛تعلقات طبقاتی خودراترک نموده به طبقۀ پائینی جامعه،به طبقۀ کارگرانقلابی وبه صفوف زحمتکشان میپیوندند.وازمنافع طبقاتی کارگران وزحمتکشان صادقانه دفاع مینمایند.ویا به قشرترقیخواه انقلابی وتحول پسند جامعه مبدل میگردند.وهمچنان برخی ازاین قشرمربوط به طبقات پائینی جامعه نیزتعلقات طبقاتی خودرا ترک نموده؛به طبقات ومحافل ارتجاعی حاکمه واستثمارگر میپیوندند وبرضد طبقۀ خودقرارگرفته؛بخاطر امتیازات موئقتی ومقام زودگذروبی بقا خودرا فروخته درخدمت طبقات حاکمۀ استثمارگر وبه خدمت سرمایه وبه دفاع ازمناطق طبقاتی انها قرار میگیرند؛اپورتونیست یا ابن الوقت وفرصت طلب بارمی ایند.وهمیشه درحالت نوسانی بوده هرجاکه منافع شخصی ایشان مدنظرباشد به همان سو میلغزند وبه مثابۀ ابزارسرکوبی به دست طبقات حاکمه ومحافل ارتجاعی ان برعلیه طبقۀ خود وبرضد طبقات محکوم وستمکش جامعه مبدل میگردند.بگونۀ مثال:برخی ازروشنفکران به اصطلاح انقلابی دیروزی امروز به "نیمه روشنفکریا شبه روشنفکر ویا به طالبان نیکتائیدار"مسمأ وبه تیم فاشیستی رژیم پیوسته وبه مهره های دستگاه فاسد-فاشیستی دولتی رژیم کنونی مبدل گردیده وبه خدمت ان قرار گرفته اندکه؛علاوه برمنافع شخصی؛ازلحاظ اتنیکی برای تقویه وتحکیم رژیم طراز فاسد-فاشیستی نیز کاروخدمت مینمایند.!-وقشردیگری که دربین این دوقشروطبقات بالائی وپائینی جامعه وازلایه ها؛اقشارواصناف مختلف جامعه میریزد ویک گروه بی طبقه بوده،یک قشربی خاصیت،بی موقف وبی اراده،بی هدف واکثرأبیسواد،غیرمسئول،بی رسالت وبی احساس وبیکارۀ هرکاره،دزد ورهزن،ادم کش ومردم ازار،پدرومادر ازار،به اصطلاح اق پدر،قطاع الطریق،قمارباز وصانقه باز وبجول بازان حرفوی،چرسی،بنگی،تریاکی، وهیروئینی،الکهولیست،روسپی اجتماعی وسیاسی که دارای یک هدف وارمان ویک ارادۀ ثابت ومنظم نبوده وبه اصطلاح مردم ما یک قشر ویا یک گروه ولگردولاوبالی وامثالهم رادرجامعه تشکیل میدهند که بنام"لومپن ها" یاد میگردد.بنابراین خصوصیات وویژه گیهای خود؛این قشر لومپن جامعه؛توسط همه طبقات،لایه ها،اصناف واقشارونهاد های مختلف سیاسی واجتماعی ومذهبی ونظامی وجنگی،وبویژه توسط گروه های تروریستی،شبکه هاوسازمانهای رهبری کنندۀ تروریسم برای اجرای یک هدف معین وبمثابۀ ابزاری برای مقاصد شوم مورد استفاده واستعمال قرار میگیرند.که هرکسی،گروهی سازمانی وهرنهادی میتواند این لومپن ها رابه بسیاراسانی وحتا به یک مبلغ ناچیزویا به یک امتیاز کوچک وجزئی بخرند.وبرای اهداف معین مطلوب ویانامطلوب مغرضانۀ خودازانهاکارمگیرند.که اکثریت اعضای احزاب وگروهای جهادی،طالبان،القاعده وتروریستهای انتحاری وسائیر سازمانهای تروریستی نیزازهمین دست قشر لومپن جامعه خریداری شده وگماشته شده اند.که هدف این لومپن هاصرف بدست اوردن پول ومال ازطریق قتل وغارت وتأمین منافع شخصی خود واربابان شان بوده به دیگرچیز بلدیت ندارند؛احساس ورسالت دروجود شان تقریبأمرده است.که یکی ازعوامل ادامۀ جنگ درافغانستان به بهانه های گونگون؛نیزریشه درلومپن گری مخالفین وگروهای وسازمنهای تروریستی کنونی دارد.هرگاه تفنگ ازشانۀ این تروریستها دورشود،حیات انهاخاتمه میابد.زیرا انها اهل کاروتولید نیستند؛هدفمند ورسالتمند نیستند؛بااحساس ودارای عاطفۀ انسانی نیستند.وجزازادم کشی،غارت وچپاول ودزدی اصلأبه هیچ چیز دیگری بلدیت ندارند.حتا به اساسات وقواعد دین خودنیزوارد نیستند، پابند اوامرواساسات قران نیستند، ازدین صرف ابزاری برای تروریسم استفاده مینمایند، انهاراشاید ممبعد به ملا امامی مسجدقریه نیز کسی نخواهدپذیرفت. این قشرلومپن به جامۀ دین سیاسی قبیلوی درامده وبمثابۀ ابزاری برای تأمین منافع ومقاصد شوم سازمانهاوشبکه های تروریستی جهنمی مانند"-ای-اس-ای-"پاکستان،القاعده وطالبان وسازمانها واحزاب افراطگرای وهابی ودیوبندی متعصب فاشیستی طراز انگلیسی وسائیردشمنان دین ومردم افغانستان بکاربرده میشوند. با الخاصه این قشرلومپن طالبی وتروریستی بمثابۀ یک کتلۀ عظیم بیکاره وقطااءلطریق باردوش جامعه،دولت وفامیلهای خود شان بوده؛هرگاه این گروه جاهل واوباش به قدرت اورده هم شوند؛نه تنها صلح وثبات برقرار نمیگردد؛بلکه به دزدان چراغ داری تبدیل خواهند شد که؛بعدأجلو غارت،سرقت ،چپاول،کشتارها وترورها وعقده کشائیها وخونریزیها وعواقب بعدی انرانیز هیچ قدرت جهانی گرفته نخواهدتوانست.وبویژه که رهبری ان بدست پاکستان و-ای-اس-ای این شبکۀ بزرگ تروریستی بین المللی جهانی این ماران زخمی بافتد؛که می افتد؛واین پرواضح است که رژیم وحتا حامیان بین المللی بیش از چهل کشورجهان کنونی چه که هرگاه 140 کشورجهان هم باشد هرگزبه کنترول ومهارکردن سرحدات جنوبی افغانستان قادرنخواهندبود .وپاکستان و-ای-اس-ای- عقدۀ خصمانه واشتی ناپذیریکه دراین تازه گیها بنابرخیانتهای اشکارای که دردوستی با امریکا،درمقابل امریکا وناتو وجهان غرب برداشت؛تمام تلاشهای خودرابرای نابودی افغانستان بیشترازپیش بکارخواهدبرد.دیگربنام افغانستان ازاد وارام؛مستقل وبیطرف وبا صلح وثبات وواحد دراین منطقه درنقشۀ جغرافیائی کنونی ان باقی نخواهد ماند.بلکه افغانستان به خطرناکترین مرکزتیروریسم بین المللی وبه تختۀ خیزعلیه سائیرکشورها درمنطقه وجهان مبدل خواهد گردید. و روگردانی ائتلاف بین المللی ازمبارزه برضد تروریسم با300درجه چرخش درسیاست وخریداری دوبارۀ مستقیم طالبان وحشی دست پروردۀواجیرسابقه داروگشائیش دفتررسمی رسیاسی درقطرکه دال بر به رسمیت شناختن انهاراوانمود میسازد؛ تشت رسوائی دیگری بود که به اصطلاح این بازی مبارزه ضد تروریسم بین المللی راازقصرسفید بزرگترین ومعتبرترین بام دنیاپائین انداخت وبه حقیقت 92 هزاراسناد افشاشدۀ"ویکی لیکس"مجددأمهرتأئیدگذاشت وثابت کنندۀ انست عمق توطئه درافغانستان هیچ حدومرزی نداشته است که این قشر لومپن وقطاوالطریق به بزرگترین درد سرطولانی برای فامیلهای خود ومنحیث المجموع به مکروب سرطانی علاج ناپذیرجامعه مبدل خواهد گردید که بوی جویهای خون دیگری درفرایند سیاسی کشور،به مشام میرسد.ازاینرو ادامۀ جنگ وکشت تریاک وکوکناروتولید وپراسس وتبدیل انرابه هیروئین وقاچاق ان خلاف اوامر قران؛به هرقیمتی که تمام میشود بمثابۀ بهتربن منبع عاید برای بقأوحیات ننگین وطفیلیگرانۀ خود ترجیح میدهند ؛وانچه که مهم است اگاهانه برضد قران و اوامر خدای خودعمل می نمایند واصلأ نمیخواهندونمیتوانند؛مسوئلیت ساختارپیچیده؛غامض ورسالت مندانه وهدف مندانۀ جامعه راو ؛تولیدوتکامل وانکشاف انرا به عهده بگیرند؛وازینرو نمیخواهند صلح وثبات درافغانستان پیاده گردد.واین اجیران وتاجران خون از زمرۀ مردمان بیکاره هستندوبه ادامۀ جنگ خویش خوش هستند وبه جنگ وچپاول وغارت وکشت،تولید،پراسس و قاچاق تریاک مفت وارزان به جامۀ اسلام وتحت حمایت ان که به نفع شخصی شان است؛دیگرکاری ازروی شان ساخته نیست.
موردبحث ما دراینجا روشنفکررساللتمند،اگاه،ارمانگراوپیش اهنگ،مبارزومترقی وروشنگرجامعه است.که برخی ازانها گاه گاهی درموارد خاص ودشواریهای ویژۀ زمانی درپروسۀ عملکردهای سیاسی-اجتماعی ودرجریان مبارزات،کارکردها وعملکردهای خود،اگاهانه یا نا اگاهانه تحت تأثیرعوامل وپدیده های مسلط ماحول محیط زیست خود قرارمیگیردکه ان باعث تعغیرموقف وموضعگیری اصولی واصلی روشنگری وی میگردد.ودریکی ازانحرافات گونگون متأثر ازپدیده های بازدارنده همسوئی مطابق به شرائیط مسلط درجامعه میلغزد ودچارسرخوردگیها،اشتباهات وانحرافات غیرقابل پیشبینی وجبران ناپذیرمیگردد.یکی ازاین پدیده های انحرافی جبران ناپذیرکه اراده واندیشۀ این روشنفکررا مهارودرگرو خود قرار میدهد وازموقف اصلی ومترقی ورسالتمندانه وازتعهدات وازاحساس مسوئلیتهای وطنپرستانۀ ان دربرابر جامعه ومیهن وهمنوع بشر است،اورامنحرف میسازد؛همان موئلفه ها وپدیده های اشاره شدۀ میراثی قبیلوی-عنعنوی سنتی بستۀ اتنیکی یا قومی وزبانی ومذهبی ومنطقوی ونژادی بوده وبا همه خواص وویژه گیهای برترجویانه،خودخواهانه،تمامیت خواهانه باخود محوربینیهای افراطی درهمه روشها،رفتارها وگفتارها وباورهای ان جاگزین گردیده که؛بصورت مرموزدراندشه و نیات درونی ان جای گرفته که؛دربرخی ازاین روشنفکران،اشکارا وعلنی دراندیشه وعمل ودرطرزتفکرونبشتاراو بصورت نیشدار وتحریک امیز ؛ انعکاس مینمابند.وانسان همنوع وغیرهمتبارخودراتحمل کرده نمیتواند.ودربرخیها بطورمرموزدربطن ودرعمق نیات واندیشه های ان غیرمحسوس نهفته ونهادینه گردیده است ؛اما نمیتواندعلنی واشکارا ازخود ظاهر بسازد وبطوردپلوماتیک وغیرلمس کننده،زرنگانه ومحتاتانه وغیراحساساتی ،کارخودرا میکند وارام ارام خزنده وتدریجی اهداف خودرا عملی میسازد.مگردرپروسه های عملکردهای اوست که ارام ارام وبه تدریج ظاهرمیگردد.روشنفکری که فورأ تحت تأثیرشعاع این پدیده های شوم قرار میگیردوبه بیماریهای روحی وروانی خود خواهیها وخودمحوربینی ها وتمامیت خواهیها وقومگرائیها؛پرستش خودی وازخودراضی بودنها وبرترجوئیها ونفرت وحقارت نسبت به دیگرهمنوع خود دچارمیگردد.افزون به خصوصیات وویژه گیها وتعلقات طبقاتی ولایه های اجتماعی خود؛ازویژه گیها وذهنیت های کور وبستۀ سنتی-قبیلوی خودکه،انهارابا خود به ارث اورده است ودرعمق ودرژرفای اندیشۀ وی جاگزین ونهادینه گردیده است به حدی غرق پرستش خودباغلو وپیهم به تعریف ومعرفی شخص خود ویا گروه خود میگردد که بالاتروبهتر ازهمه افراد همنوع وهمکیش وهمتای خود وازهمه ارزشهای انسانی واجتماعی؛خودرا برتروممتازترمعرفی نموده وبا کسب شهرت کاذب تلاش مینماید تامنحیث یک کادرفعال یایک رهبرکاذب خودراحق بجانب نشانداده درمقامات رهبری جامیزند.واما نظربه تعهدات سیاسی-اجتماعی که سپرده وعهدوپیمانیکه منحیث یک روشنفکر روشنگرواگاه کننده،رسالتمند وهدفمند درحیات سیاسی خود موضعگیری نموده؛بنابر اخطارهاوانگیزه های ظاهری وتعهدات ظاهری خود؛انگیزه های ارثی،قومی وقبیلوی نهفته دراندیشه وتفکرخودرا اظهارکرده نمیتواند.واما دریک موقع مساعد وفرصت مناسب میکوشد تاچگونه وبه کدام مهارت وهنرکاری سیاسی-اجتماعی طورزریفانه وبه شکل تدریجی که تا مردم وماحول ان بیشتر متوجه ان نگردند؛نفوذوگسترش داده وبه کرسی حقیقت بنشاند.بگونۀمثال:یک امرذون ویا یک والی ویا یک منشی شورای ولایتی ویا هم مقامات بالاترازانها؛گروهی خاص دنباله رو وبلی گوئی وتبلیغاتچی به نفع شخصی خود تشکیل میدهد؛هرگاه کسی ازمرکزیاهیئتی دریک سفرکای خود وارد میگردد؛نخست ازهمه این گروه به چهره ها وباالفاظ ومواد ازپیش سناریو شده به گرداوحلقه زده و به چنان تبلیغات ماهرانه وشیطانی دست میازند گویا غیرازاین امرذون یاوالی ویا هرمقام دیگر؛هیچ کس دیگری نمیتواند به مشکلات این محیط فائیق اید.وبه حدی مبالغه امیزدربارۀ شخصیت کارکردهای او با تملق وچاپلسی وبا وارونه سازی حقائیق وبا دروغ تراشیها؛دلائیل وبرهان سازیها؛ذهن شخصی که ازمرکزامده مغشوش ومعتقد وهمسو باجعلیات مینمایند که هرگاه ان مهمان بی معلومات وکفایت کاری نداشته باشد با این گروه همنشین گردیده وشکم خودراچرب میکند وراپورک پرازجعل خودراگرفته ارام وخاموش به مرکز برمیگرددوبروی ان اجراأت غیرعملی ودورازواقعیتهاراسازمان میدهد.واگران شخص درراک،متین وحق بین،مدبر واهل کاروتیزبین باشد وبرداشتهای درست ازواقعیتهای عینی داشته باشد؛خردمندانه بدون انکه تحت تأثیر تبلیغات مغرضانۀ شخصیت سازی کاذب گروپ بازیهاقرار گیرد؛ارام واصولی وقانونی وبا مسئولیت دوچندان وطنپرستانه مسائیل را وقضایا رابررسی؛نواقص وکمبودیها رابرجسته نموده وبروی ان شخصیت کاذب وگروه دنباله روتبلیغاتچی ان برملا وحقائیق رابیرون میکشد،قانون ووظائیف محولۀ وطنپرستانۀ خودرا بی هراس پیش میبرد.اماهمچو روشنفکران کاذب؛غافل ازاینکه،بااندک حرکت ولغزش واظهارنظروبویژه درپروسۀ کارکردها،رفتارها وروشها؛ناخود اکاه برخی ازاین عقاید وباورها ازوی ظاهرمیگردد؛که ان نتنهاسبب لغزش وانحراف ازموقف روشنفکری وروشنگری خود میگردد؛بلکه این پدیدۀ مضر وزیان اور دردرون همان نهاد سیاسی ویا هرنهاد دیگراجتماعی،اداری،وتشکیلاتی وغیره که به ان تعلق دارد وارتباط میگیرد؛درجامعه وسیعأ انعکاس نموده؛درز بزرگ وشگاف عمیق وضربۀ قاطع ومرگ اوربه پیکران نهادوبه شیرازۀ وحدت وهمسوئی وکانون زندگی ان وارد می اورد.که جبران ان بعدأبه ناممکنات مبدل میگردد.ومخالف قانونمندیهای عینی تکامل درونی همان نهاد ویاسد راه وحدت ملی واجتماعی وسیاسی وغیره میگردد.که درقدم نخست بزرکترین ضربه ان ایجاد عنصر بی "اعتمادی بوده"؛این پدیدۀ شوم درراه همسوئی،همبستگی،تشکل ووحدت که؛چه دربین یک نهاد سیاسی-اجتماعی ویا فرهنگی باشد ویا درجامعه به سطح ملی؛تخم بی اعتمادی،نفاق ومنازعۀ ملی،نفرتگرائی،حقارت وبد بینیها،بداندیشهاوکج اندیشیها وکج روشیها،کشمکشهای هژمونیستی برسررهبری وانحصارطلبیها،بیم ،زبونی ونارامیها وناراحتیها،ونا رضائیتهای ناشی ازانرا دربستر مساعد محبت وپاکی وبی الائیشیها ،صداقت ورفاقتها،همدلی وهمسوئی وبرادریها بذرمینماید.لطمۀ شدید وضربۀ قاطع ونابودکننده وارد مینماید.که نتائیج تلخ ودرد اورانرابیشترهمان نهاد سیاسی وعناصر اصولی ورسالتمند ومترقی ومتعهد ودرمجموع خلق وجامعه بدوش میکشد.که امروز عملأ مظاهر انرادربین نهادهای سیاسی شاخه های خانوادۀ "چپ مترقی"درقبال سائیر عوامل،عناصرو پدیده ها وموءلفه ها وفاکتهاهای شو م عینی ضد انقلابی؛عملا احساس میگردد.که پدیدۀ وحدت وهمسوئیرا اسیب پذیرنموده است.که نتوانستنددرطی کم وبیش بیست سال با هم دراین پروسۀ ضرورت عینی تأریخی؛همسوئی ووحدت اصولی به توافق وتفاهم اصولی نهائی برسند که هرگروپ به خود کانفرانس یاکنگرۀ جداگانه دائیرنموده اند.درحالیکه هیچگونه طرح وتیسزی،عقاید وایدولوژیکی جدیدی که ،البته جزاز"حزب وطن"که ازکانفرانس یا به اصطلاح پلنوم هژدهم تحت رهبری شهید داکترنجیب الله از-ح.د.د.خ.ا(حزب)راه خودرا جدا نموده بودوبا برنامۀ راه مصا لحۀ ملی و سازش با دشمنان مردم ووطن را درپیش گرفته است اماازنام (حزب) فعالیت مینماید؛انگیزۀ دیگری که این جزائیر را ازهم جداوپراگنده نماید،نیزدرعمل ونظرچیزبسیارجدی وجود ندارد.واین درحالیست که همه جزائیر خودرا وارثین بالاستحقاق ان حزب به اشکال مختلف درحرکت بوده ودر ارزوی وحدت هستند. یا هرگاه این اختلافات وتضادهابرمبنای باورها وائین نامه ها وایدوئولیژی خاص ومشی تاکتیکی واستراتژیکی ویژۀ استوارباشد؛دران صورت؛جروبحثهای مزید بیهوده وفرصت تلف زیان اوربوده همسوئیها رااسیب پذیرمیسازد.معذا برنامه ها وائین نامه ها ویا ایدوئولوژی های خاص وباورهای ایشان منعکس کنندۀ چگونگی ماهیت انها بوده،روشها ورفتارهای سیاسی انها راتعین مینماید.که بهترین سند ووثیقه ومعیارتعین موقف وموضعگیری برای شان میباشد،که بدون کدام گفتمان وضیاع وقت،دراین صورت هرنهاد سیاسی میتواند متکی به همین اسناد پذیرفته شده وباورهای خود؛طرزفعالیتهای سیاسی ومشی تاکتیکی واستراتژیکی خودرابدون فرصت گریزیها وفوت وقت؛نهاد سیاسی خودراایجادوطبق برنا مه وائین نامه یا اساسنامه های خودنیزمیتوانند بطورمستقلانه واما همسو وبا روحیۀ وحدت طلبی؛نه بشکل اشتی ناپذیروخصمانه که درقاموس مترقی وجودنداردکه صرفأاختلافات است نه تضادهای اشتی ناپذیرکه یک اشتباه وجفای بزرگ سیاسی تلقی میگردد؛تا الادریافت راه های اصولیترهمسوئیها؛به فعالیتهای سیاسی ومبارزات اجتماعی خود میتوانند پیگیرانه ادامه بدهند.تابیش ازاین جای چپ مترقی درجنبش عمومی کشور خالی نماند؛جایگاه ومقام خودرا دریابند واین خالیگاه راپرنمایند.-زمینۀ وحدت وهمسوئی؛اتحاد وائتلافهابرای ایجاد جبۀ ملی ودموکراتیک باسائیراحزاب ملی ودموکراتیک درفرایند سیاسی کشور مسدود ومحدود نیست وبروی همه بازاست.که ازاین طریقه نیز میتوانند درمقابل دشمن مشترک با هم یکجا وهمبسته شوند؛وازاین فرصتها،اگاهانه،خردمندانه وهدفمندانه استفاده ببرند--باهمه این تجارب تلخ وشیرین،پیروزیها وشکستهای موءقتی گذشته واندرزهای کبیر تاریخ؛درطی این حدود بیست سال واندی تاهنوزباتحمل ضربات سنگین که برای نابودی کامل حزب ودولت دموکراتیک وقوای مسلح قهرمان ووطنپرست ان وارد اورده شدواین سناریو که به بازیهای گونگون هنوزدارد ادامه پیدامیکند؛مگراین پروسۀ همسوئی ووحدت اصولی که یکی ازضرورتهای عینی وجبری تأریخی دراین بررهه شمرده میشود؛به نهایت کندی ومأیوسی مبدل گردیده است. این پندها واندرزها وعبرتها ی بزرگ تاریخ است که هشدارمیدهد تا با احساس عالی مسئولیت ورسالتمندانه انرا اموخت وازان درس گرفت که؛بانیرنگها وبه بازیهای گوناگون وبا تعقیب سیاستهای دوگانه وگونگون پهلودارعوامفریبانه؛راه همسوئی ووحدت که راه نجات خود ومردم خوداست.واین راه راه شرافتمندانه،انسانی،رسالتمندانه؛راه دفاع ازخون شهیدان گلگون کفن؛راه ارمانهای بهترین فرزندان صدیق وسرباز این سرزمین است؛وزمان ان رسیده است که بدون تعلل وفرصت گریزیها تحت یک ارمان واهداف مشترک با خود گذریها وبا گذشت های رفیقانه بخاطر منافع خلق ومیهن خود؛همه خودهائیها وبرترجوئیها وپدیده های شوم هژمونیستی وانحصارطلبیها وامتیازخواهی هاراباجرئت انقلابی واصولی کنارزده؛ودراین مرحلۀ نهایت حساس دراین مقطع معین تاریخی به گردهم حلقه زده وبه اغوش گرم رفیقانۀ یک دیگردرایند وروح وروان پاک شهدای بیباک وطنراشادسازند.که البته این راه وراه مبارزه طولانی بوده ودشواریهای جدیدیرا درپیشروی خوددارد؛که باطی مراحل تدریجی مبارزات طولانی مرحله به مرحله،پته به پته؛اهداف وارمانهای عالیتررهائی کلیۀ زحمتکشان ازهرنوع ستم را بافتح سنگرهای مطمئین وانقلابی با توده ها یکجا به دستورزمان وشرائیط مشخصه وعینی ان؛میشود که یکی پی دیگری براساس وضع برنامه های جداگانۀدیگری مطابق به نیازهای زمان پیریزی نمود وبسوی ارزوهای بزرکترخلقها به پیش رفت.که بدین ترتیب ازیک سو به تخریبات وتبلیغات مغرضانۀ حریفان سیاسی پاسخ های لازم داده شده وازجانب دیگر جای ومقام خالی خودرا درجنبش عمومی کشورپرنمایند.پراگندگی چپ مترقی وجزائیران؛جفای بزرگ درحق جنبش مترقی چپ بوده وبیش ازاین تعلل وبلند پروازیها،مقام پرستیها،خودخواهی وخودمحوربینیها وتمامیت خواهیها وبی اعتمادیها؛اشتباهات وانحرافات تکراری میراثی گذشتۀ خود نباید؛مبارزات خلاق وبرحق ودادخواهانه وحق طلبانۀ وازادیخواهانه ودموکراتیک جنبشهای توده ای رادرگروگان این بازیهای ناعاقبت اندیشانه سیاسی عدۀ قرارداد. برخی اعضایکه درگذشته نیز درعرصۀ تشکیلات،تنظیم وبسیج حزب درمهره های کلیدی قرارداشتند؛وتلاشهای ایشان برای نابودی حزب درپلنوم ننگین هژدهم درتأریخ حزب اظهرمن الشمس است!ومورد ازمون اعضای اصولی ورزمندۀ حزب قرار گرفته اند که نباید دوباره ازمود. پروسۀ همسوئیها ووحدت قربان خواستها وامیال خودخواهیها،خودبرتربینیهاوخود محوربینیها وتمامیت خواهیها وهژمونیسم سادیستی وده ها پدیدۀ مضرضدانقلابی گردد.واز همسوئیها وازوحدت اصولی وایجاد یک حزب فارغ ازهمه بیماریهاوباهم فشرده وسرسپردۀ ایده ال را جلوگیری نمایند. نباید هرگونه تصامیم اصولی را به تعویق انداخته واسباب مأیوسیتها،اعضا گریزیها،فرصت تلفیها،ایجاد بی اعتمادیها ونا امیدیهارابیشترازپیش دامن زد. قوانین وضوابط خشک نظامیگونۀ تمرکز خواهیهارا بجای دموکراسی درون حزبی نهادینه ساخت.که جای چپ مترقی درجنبش عمومی ودرنهضت سردرگم بیسرنوشت وبی سرپرست نهفته درجامعه خالی بوده ومیدان وسیع به سیطره جوئیهاوفعالیتهای احزاب ارتجاعی ودنباله رو فاشیستی بیشتر گسترده ترخواهد گردید؛ودرمبارزات اجتماعی ودرفعالیتهای سیاسی؛نیروی ارتجاعی بیشترسبقت خواهد جست که دراین خلای سیاسی همین اکنون میدان وسیع وگسترده برای شان داده شده است.واین رسالت بزرگ تاریخی بسوی همگرائیهاوادامۀ هدفمندانه ونیرومند مبارزات اجتماعی وفعالیتهای سیاسی؛بایدکه جای ومقام شائیستۀ خودرادرجنبش عمومی کشوردریابد واین ارمان باید بسربرسد. به همین منوال می بینیم که وحدت ملی نیزدراین سرزمین خسته ونفاقزده وجنگ زده وزخمی،معیوب وبیمار با همچورفتارهای بیمارگونۀ قومی،قبیلوی،نژادگرائی وزبان ستیزی،تمرکززدائی وتمامیت خواهی میراثی زمامدران قبایلی به نحوۀ نظامیگری ان نیزسخت متأثرگردیده وحتا نابود ساخته شده است.وسائیرنهادهای سیاسی،اجتماعی وفرهنگی را نیز اسیب پذیر نموده است.که تأریخ تیزبین وتوده ها شاهد بوده واظهر من الشمس است.پدیدۀ وحدت ملی یا هروحدت سیاسی اجتماهی دیگری مانند سائیرپدیده های دیگری نیز قابل مطالعه وشناخت بوده ودارای موئلفه ها وعناصرویژۀ خود است.متقابلأ ازعناصرومولفه ها وعوامل ویژۀ سنتی-عنعنوی اجتماعی مسلط درجامعه متأثرو اسیب پذیرمیگردد.عوامل وپدیده های عمده ومشخصاتیکه بالای ملت سازی ووحدت ملی ویا سائیر نهاد ها را درمجموع متأثرواسیب پذیرمیسازند؛دراینجا ازانها صرفأنام گرفته میشود:
یک:-خودبزرگ بینیها،خودخواهی ها،افزون خواهیها،ازخودراضی بودن،تفنن وفضل فروشیها وازخود جامع الکمالات،تیئوریسن وفیلسوف سازیها،تعصب گرائیها،پرعقده بودن ونفرت گرائیها وتمامیت خواهیها،امتیازطلبیها،قومگرائیها،نژاد گرائی وزبان ستیزیها،سمت ومنطقه پرستیها،دین ومذهب گرائیهاوسائیرپدیده های مضر اتنیکی وفرهنگی که دراصل همه فاجعه باروفجائیع افرین وجنایتبارهستند.
دو:-برترجوئیها درهمه عرصه ها:عاشق خود بودن،عاشق گفتاروکردار،عقایدوباورهای خود وگروه خود بودن؛عاشق قوم وزبان ونژادومنطقۀ خود بودن؛پست وحقیرشمردن سائیرهمنوعان واقوام وملیتها،نژادها وزبانهای دیگر.هستی خودرا درنیستی دیگران جستجو نمودن،بالابردن وبرترنشاندادن خود وخواسته ها وامیال،نیازها،استعداد خودوقوم وقبیلۀ خودبرسائیر همنوع وملیتهای دیگر.
سه:-کم زدن دیگران،تبلیغ وتخریب علیه ان بخاطرپیش کشیدن خود برای شخصیت سازی کاذب خود،شهرت طلبی ومقام پرستی،تکبروغرورافراطی،بدبینی وبدنیتی وبد اندیشیها درمقابل همنوع خود؛بجای ارزشهای انسانی وبالازدن وخود محورسازی تمامی عقاید،باورها،اندیشه ها وخواسته های خود وگروه خود وتلاش برای تحمیل ان بالای سائیرجوامع همنوع تحت استبداد خود.
چهار:-رشد وپیشرفت خودی وجلوگیری ازرشدوپیشرفت وارتقأدیگران؛وقائیل شدن بهترین امتیازات وافزون طلبیها بخود؛قوم ونژاد وزبان وقبیلۀ مربوط به خود.حسادتها وحساسیتهای اتنیکی امیخته با تکبروعقده ونفرت؛وحق بجانب نشان دادن خودویا گروه خود دربرابردیگران..
پنج:-نهال خشن وخشم وخشونت وپرخاشگریها که اساسأزیربنای تعصب کوروتبعیض را میسازد؛تبعیض وتعصب ونفرت گرائی وسائیر پدیده های برترجوئی که درحقیقت امر زیربنای اساسی شوئنیسم را میسازد؛جمع با کلیه ای پدیده های شوم اشاره شدۀ بالارادربرگرفته که مجموعأزیربنای اصلی فاشیسم راتهداب گذاری مینماید.که بکاربرد ان درعمل درمغزانسان سیر اب گردیده وبارور میشود.وتخم ان کماکان درجامعه بذرمیگردد.ومکروب ان ساریست؛فورأ همه جاگیرگردیده سراپای جامعه رامنحیث یک مکروب بیماری ساری "اپی دمیک"با خود مصاب میسازد؛که ازدوران "امرا،باباها،شاهان وطوائیف سلطنتی وسلاطین قبایلی واقوام درانی،عبدالرحمان خانی،نادرخانی دریدونی انگلیسی،وزیرمحمد گل مهمندی،محمد ظاهر بابای سرداران اقوام محمدزائی،حفیظ الله امین خروطی،گلبدالین حکمتیار،ملا محمد عمر اخوند جنایتکار"تجاران خون افغانی"باقتل وغارت وچپاول خود ؛سراپای جامعۀ افغانیرابا جاریسازی جویهای خون که دست کم ده سال اخیر جهاد خود تحت عنوان "لشکرخدا"وحامی القاعده وپناه دهندۀ بن لادن،که امروز ازلست سیاه امریکاخارج گردیده است.واین ده ساله قتل عامها،بربادیهابا هزاران ملیون دالرتلفات وضائیعات انسان ،حیوان ونبات با چرخش 300 درجه درسیاست ضد تروریسم جهانی متحیرکننده که زیر سوالات جهانیان قرار گرفته است؛یکجا با،باباکرزی؛ثابت گردید که چگونه نهال این مشی فاشیستی در"جامۀ اسلام"انگریزی ودیو بندی به بلوغ میرسد که ثمرۀ ان "پروژۀ یک قوم سازی افغانستان"بوده است که ازپدیدۀ شوم "پان پشتونیسم"انگلیسی اب میخورد وازانجا با دست دوم اجیرخود -ای-اس-ای-پاکستانی خون اشام جهنمی مستقیمأحمایت وتغذیه میگردد.(دراینجا جدأ قابل تذکردانسته میشود که؛برترجویان ودنباله روان وبلی گویان حلقات مسلط فاشیستی وبویژه طالبان نیکتائیدار وعناصروابسته به پاکستان و-ای-اس-ای-باید خوب بدانندکه؛حمله بالای برخی زمامداران خائین وفاسد-فاشیستی ووطن فروش ومعامله گرقبایلی شان؛به معنای حمله بالای ملیت شریف واقوام با همت"پشتون "نیست.ازاینکه اکثراین زمامداران خائین درتأریخ میهن ما یکی درپی دیگری اتفاقأ از"بسترزی"برخاسته اند؛وبمثابۀ یگانه الگوی ستم واستبداد درتأریخ ودرکارنامه های خود میراث گذاشته اند وبویژه دارای اسناد قوی ومعتبری که به مردم قابل قبول است؛چون به قلم ونبشتاروگفتارواعترافات واضیح خود انها؛این عملکردهاوشگردهای خائینانۀ ایشان برضد میهن ومردم مادرج گردیده است وده ها کتاب ومضمون مقالات افشاء کننده واگاه کننده وتقبیح کنندۀ زنده نیزدرزمینه موجود است دراینجا استفاده گردیده است.کله شخی ،حساسیت وعصبیتهای بی موردهرگزجائی را نخواهد گرفت؛بلکه همچو افشاگریهای مستند تأریخی هنوز هم مستند تروشدید ترادامه پیدا خواهد کرد.وروشنفکرواقعی وترقیخواه پشتون هرگزنمیتواند ازاین واقعیتهای تأریخی درطی دوصدوپنجاه سال اخیر چشم بپوشد؛وبرضد ان مبارزۀ وطنپرستانه وعادلانه ودادخواهانه بخاطر ایجاد وحدت ملی واقعی،ننماید.وبا واقعیتهای عینی وپناه ناپذیر تأریخی همسو وپذیرا نباشد ودرریشه کن نمودن ان مبارزۀ مشترک ترقیخواهانه ودموکراتیک ننماید.!)که به این ترتیب بابروزوتسلط تدریجی تأریخی این پدیده ها ؛بالای وحدت ملی وملت سازی"ضربۀ محکم"واردنموده است؛وازتشکیل وازایجاد عملی وواقعی ان دردرون این جامعه به شدت جلوگیری مینماید وجامعه را بسوی پاشان شدن سوق میدهد.که سرانجام سیطرۀ همۀ این پدیده های شوم برترجوئیها درهمه عرصه هاونهادها؛اهرامها وبنیادهای سیاسی واجتماعی واقتصادی؛بطوروسیع وگسترده سایه افگنده است،که دران ریشه یابی میگردد.وموانع بزرگی را درراه تشکیل وایجاد ملتسازی ووحدت ملی واقعی وسائیرپدیده هاوموءلفه های وحدت را؛ازهرنوعی که باشد تحت شعاع خودقرارداده است.که همه باهم در پیوند وارتباط منطقی وعلمی به یک دیگرداشته وبه ارتباط هم مطالعه وبطورمشخص وعینی ارزیابی میگردند؛نه بطور مجرد وجامد.
شش:-ظهورقدرت طلبیها وانحصارگریها وسیطره جوئیها وکشمکشها؛مایۀ فساد،جنگ وفجایع درجامعه میباشدکه تأریخ پراشوب وپرشورومملوازمدوجزر زرین افتخارامیز وصفحات ننگین ونفرت امیزکشور؛شاهد بزرگترین جنایات وهولناکترین فجائیع وکشتارهای دستجمعی؛جنوسایدها،تصفیه های قومی وکوچاندن اجباری اقوام تحت استبداد،کشمکشها،تنشها،فجایع وسرکوبهای خونین وبربرمنشانۀ طراز فاشیستی،از شکار غلام بچه ها وتمرین تفنگ زنی بالای انها توسط امیرعبدالرحمان مشهور به قصاب نهضتهای ازادیبخش ملی ،رقص مرده ها،میخ کوبیها برفرق انسانها،درباغ وحش انداختن انسانهای زنده درپیش شیر وپلنگ ودرندهگان گرسنه ووحشی ؛واویزان کردن انسانها در چنگک قصابها،وخفه نمودن درکانتینرهای بسته،مثله نمودنها،سنگسارهای تماشائی حضورعامه وزنده به گورکردنها؛تجاوزات گوناگون جنسی به زن ومرد وطفل وبی ناموسیها درمقابل اعضای خوانواده وتحقیر نمودنها؛وسکت بریدنها.تماشای علنی واشکارای زایانیدن زنها به حضور عامه،ادم ربائیها، جشن کتاب سوزی وفرهنگ سوزیها،به دارزدن تلویزیونها،وبه اتش کشیدن کتابخانه ها توسط اجیران انگریزی بنام مجاهد وطالب تحت عنوان اسلام درخطراست،غارت موزیمها واثارگرنبها تأریخی وبه توپ بستن تندیسهای بیش از2300 سالۀبوداهای"سلسال وشه مامه"دردل کوه بامیان،غارت وچپاول بانکها،چشم کشیدنها وکورکردنهای یکدیگر،گوش وبینی بریدنها،ودست وپا بریدنها به جرم دزدی واما بریدن دست زنان ازارنج به خاطرغارت زیورات دست انها،واشغال جایدادها وسرزمینهای ملیتهای تحت استبداد وکوچاندن اجباری انها به صفحات شمال ومرکزی وبه مناطق هزاره واوزبیک نشین وتاجیک نشین با خونریزیهای فراوان،دره زدن وخردم زدن زنان درملای عام ومردان به جرم داشتن ریش کوتاه ویا"کوسه "هاکه طبیعتأ ریش ندارند.واندازه نمودن ریش باشیشۀ چراغ لمپ ؛ممانعت زنان ودختران ازتحصیل ،ازکار دربیرون ودرزائیشگاه ها ودرادارات دولتی،سوختاندن مکاتب،مدارس،وموئسسات تعلیمی وبستن دروازه های هرنوع تحصیل،تعلیم وتربیه وسواد اموزی بروی جامعه،نابودی همه زیرسازیها ،به اتش کشیدن تمام موئسسات تعلیمی ،پروژه های تولیدی،ادارات دولتی،شفاخانه ها،باغها،تاکهای انگور ووجنگلات وتأسیسات زراعتی ومالداری وترانسپورتی ولینها تیلفون وارتباطات،انفجار پلها وتخریب راه های مواصلاتی،وبه اتش کشیدن بندهای اب گردان وبرق وپایه های برق وقطع اب بالای زمینهای زراعتی وبالای مردم،وبه اتش کشیدن خرمند های گندم وغلجات وتخریب وبه اتش کشیدن وانجار تمامی تأسیسات دولتی وخدمات عامه،دزدی ورهزنی وقطاوءالطریقی،چپاول وغارت سراسر جامعه وتبدیل کشوربه زمین سوخته، ومنع شدن زنان دربیرون از خانه بدون شوهر وتحت تازیانه قراردادن زنان بیوه به جرم برامدن بی شوهر یا محرم به خاطر خریداریهای مورد ضرورت ومایحتاج از بازار،منع نمودن زنان ازپوشیدن بوت کری بلند تا صدای پای تحریک امیز زن را نشنود،منع خندۀزنان که به این مجاهدین ولشکرخدا تحریک امیز است وغرایز جنسی خودرا کنترول کرده نمیتوانند وپائین تنه ازکنترول خارج میگردد. وتیزاب پاشی بروی واندام زنان ودختران مکاتب ومسموم سازی انها؛وتاخت وتاز بالای مردم صفحات شمال تحت عنوان اینکه انها نیمه مسلمان هستندتحت رهبری مستقیم کرنیلهای -ای-اس-ای-این یگانه مرکز شبکۀجهنمی تروریسم بین المللی درجهان که شعله های اتش ان حتادرمحفوظ ترین وبا امن ترین نقطۀ دنیاکه ازدوقلوی بزرگ تجارتی جهان در نیویارک وحتاپنتاگون این مرکزامن امریکازبانه کشید؛وصدها همچوجنایات وفجایع هولناک ووحشیانه وبربرمنشانۀمشهود ومستند وبی سابقه درتأریخ مهاجمین وجنایتکاران شمرده میشود که قلم ازبیان همۀ ان دراین مختصر عاجزاست.که اکثرأ ریشه در تعصبات شدید مذهبی،قومی وزبانی ونژادی وسیاسی بخاطر تأمین منافع مستقیم دشمنان افغانستان ازطریق این مذدوران دالر وکلدارپاکستانی وانگریزی توسط مذدوران و"تاجران خون "ایشان براه انداخته شده وبراه انداخته میشود.که همه تلاش برای یک قوم سازی جامۀ افغانی توسط این "تجاران خون مردم افغانستان"دربالای این سرزمین تحمیل وتعمیل گردیده امده است ومیگردد.که منافع بیگانگان دراین سرزمین سوخته وخسته ؛صرفأ میتواند ازطریق این تجاران خون با دامن زدن به نفاق ونزاع ملی وجلوگیری ازایجاد وحدت وهمبستگی ملی تأمین گرددکه برای اثبات این ادعا پرویزمشرف فراری رئیس جمهور وقت پاکستان زمانیکه بکابل مسافرت رسمی داشت به اقای حمد کرزی همتای خود به نمایندگی ازیک قوم هوشدارداد که ؛پشتونها برادرما هستند وکابینه باید ازکادرهای صفحات شمال وپنجشسریها تصفیه گردد؛این دلسوزی به خلق پشتون نبود بلکه این شیاد مکارواجیرانگلیس شیطان برای دامن زدن نفاق وتفرقۀ ملی وروبرو ساختن شمال وجنوب علیه یک دیگر ازطریق مذوران میهن فروش وبیگانه پرور تحت عنوان طالبان که اکثریت مطلق ان پشتون هستند این پروژۀنهفته درعمق استرا تژیک خودرا پیاده نمود ومینمایند.اماتأریخ بالاخره ثابت ساخت که این سرزمین مرد خیز سرسخت؛مقاوم ودشمن شکن وپولادپنجه؛هرنوع سیاست ونیرنگ ومداریگری دشمنانرا افشاو به قیمت پرداخت خون خود پاسخ داده اند ومیدهند.که تمامی این حوادث جریانات ووقایع ننگین دراین برگه درتأریخ؛عمدتأ ریشه درهمان پدیده های شوم اشاره شده دارد که برای تحکیم وحمایت ازرژیمهای فاسد-فاشیستی تأمین کنندۀ مستقیم منافع اجنبیها درطول تأریخ دراین کشوربوده است.وبه زورنیزۀ انها تقویت وتغذیه گردیده امده است.واین حکام وزمامداران قبایلی درحقیقت امر یک نقش تعین کننده وعمده را بمثابۀ"تجاران خون"بخاطرتأمین مستقیم منافع ومقاصد شوم خارجیها به چهره های گوناگون بازی نموده امده اند؛که اعترافات اقای حامدکرزی که گفته بود:هرگاه امریکا ویا هرکشوردیگری که بالای پاکستان حمله کند ما ازمنافع ملی پاکستان دفاع مینمائیم و....که این نوع موضعگیریهای شفاف ضدمناملی کشورخود ودفاع ازمنافع ملی دشمنان کشور ومردم خود وتأمین منافع ملی بیگانگان دراین تأریخ توسط زمامداران قبایلی به چهره های مختلف وبازیهای مختلف؛بیان کنندۀ فاشیسم مدرن ومودیفای شده درجامۀ"دین ومذهب"جامعۀ قبیلوی درسایۀ دموکراسی لیبرال ومشی گلوبالی غربی؛بمثابۀ یک یگانه قدرت ویرانگر وتبه کن برضدبشریت ، مدنیت،دموکراسی،ترقی وعدالت اجتماعی وقانونیت،باخشونت وخشم هرچه جنایتبارتروفجیعانه وفضیحانه تر عرض وجود نموده است که ؛دراین تأریخ نمونه های زنده وفراوان به صدها چهره دیده شده که لست طویل میخواهدکه تمامی جهانیان با چهره های فاشیستی وبا کارکردها وجنایات وکله منارسازیها وکارنامه های شوم این زمامداران طراز فاشیستی-استبدادی وبا یکه تازیهای انها؛اگاهی کامل دارند؛که مردم وتأریخ تیزبین ولی بیرحم وخونبارکشورما بیان کنندۀ روشن وشفاف این حقائیق عینی وافتابی دراین زمینه است..
لشکرخدا
"لشکرخدا"این تاجرخون
خدایان تاختند به ما،باجمله دون
خدائی نیست بپرسدزین معامله
دهندپاسخ زیان وسود این خون
که این محشربشدبدترازقیامت
تاقیامت،شودصدها قیامت
اگردادخواه عادل نیست بپرسد
خداوحکمتش باشدملامت... ا
حسن پیمان
باقی دارد
جنوری/7/12
هفت:-که