حسن پیمان

مکث کوتاه برسرمهمترین پدیده های بازدارنده ی

که وحدت وهمسو یی رااسیب پذیرمیسازد

باغبان متعصب

بدان توباغبان هستی به یک چشم گلها پرستی

تفارق بین گل وخارگل قایل چراهستی

گل بیخارندیدم درهمه گلشن چمنزارها

باگل ارعشق میبستی بپای خارش بنشستی

باگلی خاص عشق ورزیده مشامت کردی معطر

گل دیگرتشنه لب خشکیده رفت ،چرا در نیستی

تعصب کرده ای تودرپرورگلهای رنگارنگ

ترانیست عدل وانصاف که بی حد خود پرور هستی

به گلشن چون روی هر گلی بینی غرق زیباییها

سرخ وسفیدو نرگسی اند وعطرش اورد مستی

نوازشگرگلهارا تعصب وتماییز نیست جاییز

چو همسان باشد نوازش اگر توسرپرست هستی

گل وحدت شگوفد،کان زمان گلها به هررنگی

برویند درفلات یکجا بپاشند عطر همبستی

بجوش ای پاکباز اکنون که فرصتها رفته است ازکف

جداگشتی رفتی در نیستی،وگریکجابودی هستی

نه دشنام زن سبکسر شو،نه چرندوچپوله گوی

بافرهنگ وباادب باش،گرازجهل خواهی برستی

بی مسلک را درین مسلک نشاید بود چنان مقدور

با این بی مسلکان "پیمان"همیش در درد سر هستی

حسن پیمان"و"

معنای لغوی واژه ی و"حدت"درفرهنگ عمید:یگانگی،یکی بودن،یکتایی وهمسویی وضد کثرتگرایی است.-هرپدیده ی مادی اجتماعی دارای موءلفه ها عناصر وتضادهای درونی مربوط بخود رادارا میباشد.وبراساس قانون تکامل دیالکتیکی پدیده ها مطابق به حکم جامعه شناسی علمی تضادهای درونی هرپدیده مطابق به قانونمندیهای درونی خود باعث تکامل ودست خوش دگرگونیها میگردد.پدیده های وحدت ،دارنده ی این موءلفه ها ازهمین گونه پدیده های اند که باید مطابق به میکانیزم درونی وقانونمندیهای عینی ومسلط ویژه ی خود ،راه تکمل ودگر گونی رادر پیش گیرند.یکی ازاین مولفه های تکاملی ودگرگونیها؛وحدت عناصر مکمله ی متشکله ی انست که عامل اساسی پروسه ی رشد ودگرگونی وبقا وادامه ی حیات ان میگردد.به سخن روانتر دیگر،شکلگیری وتشکل ووحدت افراد،اقوام، ملیتها ونژادها وزبانها ومذاهب جداگانه با هوییتهای جداگانه ی انها ست که درپروسه ی دگرگونیهای جامعه نقش سازنده وتعین کننده را بازی میکنند.قانونمندی ومیکانیزم ضروری تکمل پدیده ها؛مولفه ها وعناصر تشکیل دهنده ی وحدت درسطح ملی واجتماعی؛برای حل تضادها واختلافات ومعضلات پیچیده ی درونی خود درسطح ملی که تعین کننده ی حل تضادها واختلافات ،معضلات ومشکلات بیرونی ان بوده ویکی ازجمله ی ضروریات عینی،حیاتبخش وحتمی درروند دگرگونیها وبقای ان دراین پروسه شمرده میشود واز اهم ضروریات انست. نبود مشارکت وسهمگیری ویا نبود یکی ازاین مولفه ها وعناصر متشکله درپروسه ی وحدت سازی سبب شکست وناکامی درهمچو وحدت گردیده وبه مفهوم واقعی ان تشکیل نداده است.ویا وحدت سراسری ملی ومطلوب را بدست نمیدهد ودرست معرفی نمینماید.بگونه ی مثال:هرگاه درایجاد وتشکیل وحدت ملی درکشوری مانند افغانستان کثیرالملیت،کثیرالهوییت وکثیرالزبان متشکل از(30)قومرا با هوییتهای ملی جداگانه به جغرافیای طبعی وسیاسی کنونی خود جای داده است؛سهم ومشارکت مساوی نداشته باشند؛وحدت ملی واقعی ومطلوب خودرا ایجادکرده نمیتوانند.وایجاد وحدت ملی به پایه ی یک قوم، وحدت ملی گفته نمیشود؛ناکام بوده وزود سقوط مینماید.ونهایت شکننده وغیرمشروع بوده وضد قانونمندی طبعی پروسه ی تشکیل وحدت ملی وهرگونه وحدت وضد مردم سالاری بوده؛باعث بروز نارضایتها وتنشهای قومی وزبانی گردیده وسرانجام براسرواکنشها ومقاومتهای غیرپیشبینی شده وباخونریزیهای فجیع وهولناک شوم؛ راه سقوط را درپیش میگیرد.یا به سخن روانتر؛هرگاه یکی ازاین اقوام وملیتهای موجود درترکیب اجتماعی به تنهایی خود بیرق وحدت ملی را برافرازد وشعاردهد که؛کلیه ی اقوام وملیتهای جداگانه با هوییتهای ملی جدا گانه ی که دارند درتحت نام هوییت ملی قوم "من"یعنی یکی ازاین اقوام مانند" تورک،تاجیک،یاپشتون وغیره" جمع شوید که وحدت ملی راایجاد مینمائیم؛نه درتحت هوییت ملی "ما" یعنی تحت نام تمامی این اقوام با هوییتهای جداگانه ملی "ما"؛درغیران وحدت ملی به هرنوعی ونامی که ایجاد میگردد،مورد قبول وپذیرش"من" نیست واین نوع وحدت خواهی تجزیه طلبانه است.!؟-که این نوع طرح یک قومی وحدت سازی تحت لوای هوییت ملی یک قومی"من"؛اسباب به حاشیه راندن وکنارزدن عمدی وارزش قایل نشدن به هوییت ملی سایر اقوام وملیتها با هوییتهای ملی جدا گانه ی انها"ما"میگردد؛که دران صورت بجای ایجاد وحدت ملی"ما"ی سراسری متشکل ومشترک ازهمه عناصرومولفه های ضروری ان؛نفاق ونزاع ملی وتنشهای قومی ونژادی وزبانی وخصومتهای ملی را بشدت دامن زده ودربسا موارد،اسباب تجزیه طلبیها واستقلال خواهیها وحق تعین سرنوشت تا سرحد جداییها نیز میگردد.یا به سخن دیگر؛هیچ یک ازاقوام ونژاد وملیت حق تحمیل هوییت ملی با حذف هوییت ملی دیگران ویا بالای سایر اقوام وملیتهای دارای هوییت ملی جداگانه را ندارد.هیچ یک ازاقوام وملیتها به تنهایی نمیتواند درتحت هوییت ملی قوم خود وحدت ملی ایجاد نماید وحق وحقوق سایراتباع تحت استبدادرا پایمال نماید.یعنی ایجاد وحدت ملی تحت نام یک قوم ویک هوییت ملی مانند قوم (هزاره،تاجیک،بلوچ،پشتون=افغان)غیرممکن است وهمیشه درتاریخ ناکام بوده است.واین یک جفای بزرگ به حق این سرزمین واحد وتجزیه ناپذیر خواهد بود که؛هرقوم بنام یک قوم وقبیله ی خود با هوییتهای جداگانه خود بیرق خودرا بالا نمایند ونام انرا وحدت ملی،دموکراسی،قانونیت،عدالت ومساوات بگذارند.چنانچه که احمد خان ابدالی ملتانی اولین موسس افغانستان یک قومی وحاکمیت مطلق العنان مرکزی(1747-1773م)درطی (26)سال زمامداری یکه تازانه ی خود؛تحت عنوان هوییت ملی یک قوم بنام افغانستات "افغان=به پشتون"؛نتوانست وحدت ملی سراسری متشکل ازکلیه ی اقوام وملیتهارا پایدار بوجود اورد.باایجاد وحدت ملی تحت هوییت ملی قوم درانی،صرفاتوانست(وحدت ملی قوم درانی)رابوجود اورد که انهم لرزان،شکننده،وبی بقا وناپیداربود.وباایجاد وحدت ملی یک قومی بنام وحدت ملی سراسری واتکا بالای ان؛صرفن توانست سایر ملیتها واقوام وبیشتر ازهمه اقوام وملیتهای تورک تباررا بالشکروشمشیرقومی،بیرحمانه سرکوبهای خونین نموده وسرزمینهای انها را بزور اشغال نمو.وبا ایجاد نارضائییتها وخصومتهای قومی سرانجام این وحدت ملی یک قومی ویا وحدت قوم خود وحاکمیت مرکزی مطلق العنان یک قومی ان ؛حتا بدست قوم خودش توسط شاه هان درانی سقوط داده شد(1)به تعقیب ان امیر عبدالرحمان خان مشهور به قصاب انسان به شیوه ی فاجعه بارتر فاشیستی عمل نموده ؛عین شعاررا به الفاظ دیگری جلایش داده اعلان نمود که:"هرکس ازافغانستان است افغان= پشتون است"(2).و"افغانستان سرزمین پشتونهاست.."-(3)-بااین شعارمطلق فاشیستی ویک قومسازی افغانستان فجایع افرید ودرراه تحقق ان هزاران هزارانسان بیگناه اتباع بومی واصیل ازسایر ملیتها واقوامرا به اتش توپ بست وکله منارها ساخت وغارت نمود وسرزمینهای انهارابزور لشکروشمشیر قومی اشغال وازملک ابایی شان پراگنده ودست چنگیز وهتلر وموسلینی وسایر فاشیستان وغارتگران ضد انسانی وبشری راازپشت سر بست.که نتوانست بااین قتل وغارتها ونسلکشیها شعار یک قومی خودرا تحقق بخشد؛وحدت ملی وحاکمیت مرکزی یک قومی خودرا ایجاد وادامه دهد.و"امیر"حتا به حدی بطرف سکتاریسم محلی لغزید وبرضد وحدت ملی اعلام نمود که:"..قندهار خانواده ی سلطنتی افغانها= پشتونها میباشد.."(4)-و(5)واین سکتاریسم محلی درحقیقت امر یک سکتاریسم رسمی وتاریخی میراثی زمامداران قبایلی است که تاکنون برسرنوشت این جامعه حاکم بوده وبزور برچه ونیزه ی قومی داخلی وقدرت خارجی بالای جوامع بومی این سرزمین تحمیل نموده امده اند.واین نشاندهنده ی انست که؛"امیر"بجزازقوم افغان خودکه ایمان اورده بوده وپرستش مینموده است؛به دیگر ملیتهای غیر افغان کوچکترین ارزشی قایل نبوده است.وحتا"...مقصدش ازکاربرد اسم"افغانستان"سرزمین پشتونهاست انچه که به کتاب خوداورده است؛دیگران برای تطبیق ان امروز میچنگند..موفقیت"امیر"دولت مطلقن "افغانی"یگانه الگوی اعتقاد سیاسی واجتماعی کسانیست که نمیخواهند باورهای ملی وسیاسی شان ازاین الگوی تاریخی تغیرداشته باشد...."(6)-یعنی کسانیکه به مقوله ی انسان وجامعه معتقد اند ؛انهامیخواهندکه این جامعه را درعمق وژرفایش شناخت دقیق داشته باشند؛تا به کنه حقیقت بحران وفجایع میراثی زمامداران ان پی ببرند.وامابرعکس کسانیکه به قدرت ایمان اورده اند،انهابازهم میخواهند خون بدهند وخون بریزند را تحمیل نمایند که؛ این رفتار وروش، مقدرات سنتی خرافی جامعه ی قبیلوی را بیان میدارزد.---محمد نادردریدونی انگلیسی وخاندان ال یحیا"طائیفه ی سلطنتی" وزمامداریهای محمدزائی درمجموع بحدی تعصب ورزیدند که بالشکرکشیهای قومی شمشیری چنان نسل کشی و قتل وغارت راعلیه ملیتهای تحت استبداد غیر افغان براه انداختند وخصومتها وتضادهای عمیق قومی ونژادی ومذهبی وزبانیرا اگاهانه وخیم وخونین نمودندکه؛توده ها درسرگیچگی قرارگرفته؛راه وچاره ی نجات ازسیطره ی استبداد فاشیستی محمدنادر به حدی بالای ایشان تنگ وتاریک گردیدو سرکوب وراه گم شدندکه؛سرانجام جبرتاریخ ابرمردی رادربسترمردخیز این دیارچنان پرورید وازمیان لایه های خلق محکوم وتحت استبداد چنان مردانه وشجاع قامت کشید ومرد بی بدیل تاریخ؛سلحشور وسرباز بیباک ومستبد کش یعنی غازی عبدالخالق خان قهرمان وشهید اعلا؛ سر خودرا به کف گرفت وبا یک تصمیم قاطع وطنپرستانه این سلطان مستبد ظالم وخداناترس دریدونی بیگانه به مردم رادراثنای توزیع انعام برای متعلمین معارف درچمن قصردلکشاباسه شلیک مرمی اتشین تفنگچه ی خود به استقامت قلب وسینه ی این مذدور انگریزی اورا ازپای دراورد وبه حیات ننگینش خاتمه داد وبااین قهرمانی خود به قلب هزاران هزارانسان وهزاران هزار فامیل درد رسیده وزخمی وداغدیدهه ی این سرزمین فاشیسم زده مرحم گذاشت وافتخاربزرگ تاریخی را کمایی کرد که شهامت ،دلیری ومردانگی،سربازی وفداکاری این روانشاد ابرمرد تاریخ ونام نامی ان نتنهادرقلب خونین فردفرد قوم مظلوم خود ملیت هزاره؛بلکه درقلب فردفرد ملیتهای تحت استبداد وکلیه ی خلق زحمتکش این سرزمین داغدیده جاودانه گردید.(7)-وبه همین منوال چهره های سرشناس وننگین تاریخی مانند وزیرمحمدگل مهمند،حفیظ الله امین خروطی ملاعمر طالب قندهاری،حکمتیار وسیاف وهابی والاحاکمیت یک قومی فاسد-فاشیستی میراثی اقای حامد کرزی که؛همه دریک راه وروش بوده ویک مشی فاشیستی را به چهره های مختلف تعقیب نموده امده اند.که باطرح وشعارتکراری وتحمیل هویت ملی یک قومی"افغان"وهویت ملی افغانیت=پشتونیت را عملا وعمدا واگاهانه تحت نام وحدت ملی برضد ایجاد وحدت ملی وملت سازی وبرضد هرگونه وحدت سیاسی واجتماعی قرار گرفته امده اند.که سر انجام امروز وحدت ملی راازاین سرزمین واحدوتجزیه ناپذیر ریشه کن نموده اند.که درپس منظرتاریخ پراشوب وناقرارومملو ازفراز ونشیب وبی تب وتاب اتشین ان،اظهر من الشمس است.!-این تجارب تلخ واسف انگیز میراث زمامداریهای قبایلی درطول این تاریخ بما می اموزد که:باطرح وشعار یک جانبه ی وحدت ملی بدون درنظرداشت کلیه ی عناصر ضروری متشکله ومکمله ی ان تحت عناوین یک قومی(پشتون یا افغان یا تجیک تورک وغیره)جامعه بسوی تجزیه میرود؛نه بسوی وحدت وهمبستگی وهمسویی ان.که هیچ ملیت وقوم ازترکیب این جامعه هستی خودرا به نیستی دیگران جستجو نموده تحت بیرق قوم خود؛نه ؛میتواند وحدت ملی سراسری ایجاد نماید ونه هم میتواند حاکمیت ملی ومشروع ووسیع النیاد را تشکیل بدهد.تلاشی است بیهوده ونهایت مذبوهانه؛ویک جبهه گیری مستقیم برعلیه سایراقوام وملیتهای بومی این سرزمین تلقی میگردد.وتلاشی است برای ایجاد وحدت یک قومی که اقای کرزی نیزدرتعقیب رد پای اسلاف خود پیشقدم گردیده تحت نام انتخابات اینده ی ریاست جمهوری بجای خود برادر خودرا طورمیراثی خوانودگی به پیش کشیده وقرار گزارشات بخش خبری سایت وزین اریایی؛تحت این بهانه تشکیل شورای قوم پشتون رادرهوتل انترکاننتال کابل با شرکت 150 نفرنخبه گان وسران قوم پشتون خود پایه گذاری وادامه ی فعالیتهای اینده ی انرا دردستور روز خود قرارداد که،که تحقق اگاهانه ی اهداف یک قوم سازی این جامعه راوانمود میسازد؛که درقبال ده هانهاد سیاسی تمامیت خواه بااستفاده ازمقام دولتی ازمسند قدرت اینگونه بنیاد های تمامیتخواهیراپیهم تهدابگذاری ،تحکیم وتقویت بخشیده امده اند.تا درتوزیع امتیازات وقدرت سیاسی،هرنهاد سیاسی واجتماعی سهم خودرا علیحده مطالبه نمایند.بگونه ی مثال ازنهادهای سیاسی اجتماعی رسمی گرفته تاغیررسمی وتنظیمی گروهی وحزبی وغیرهبنامهای جداگانه اما ازیک قوم درفرایند سیاسی هرکدام جداگانه سهم خودرابه این ترتیب تصاحب مینمایند.که این یک روش مودیفای شده ومدرن انحصار قدرت سیاسی ویک قوم سازی افغانستان ارزیابی میگردد.که به این ترتیب وحدت ملی یک قومی میسازند وقدرت نمایی مینمایند.وبا سایر اقوام وملیتهای تحت استبداد زورازمایی مینمایند.وهرگاه سایر جوامع تحت استبداد وملیتها به چنین کاری دست یازند؛بنامهای تجزیه طلب ووابسته به یک کشوربیگانه بدون هیچ مدرک وسند بی پایه وبی مایه به شدت تخریب وتعصب امیز علیه انان تبلیغ میگردد.واماشعارهای شان هم هست؛ازادی،دموکراسی،قانونیت وعدالت،مردمسالاری ووحدت ملی.که ازنوع شگردهای این زمامداریهای طراز فاشیستی قبایلی است که دراین تاریخ به مردمان ما میراث مانده است.واین بیماریها ازطریق مقامات رهبری کننده ی انها به راحتی دربستر این جامعه نهادینه میگردد.این روشها ورفتارهای قومی وقبیلوی وقومگرایی نه تنها مانع ایجاد وحدت ملی میگردد؛بلکه سایر نهاد های سیاسی- اجتماعی وفرهنگی وغیره نیز مستقیمأازاین پدیده های مضرکه ازطریق پاکستان و-ای-اس-ای-جهنمی ان تغذیه میشوند،اسیب پذیرمیگردد.که برترجویان وتمامیت خواهان ودنباله روان ومحافظه کاران از افشای چنین واقعیتهای عینی نهفته وناگفته ی تاریخی؛بشدت وبه نگرانیها وبه اضطراب جلوگیری مینمایند.ونویسنده گان وافشا گران انرا به انواع اتهامات بنامهای سمت گرا،قومگرا ونژاد گرا ووابسته به بیگانه وتجزیه طلب؛خشک وتر ،یکجابی اساس وبی اسناد ذهنیگرا نه میکوبند.وبویژه دنباله روان ومحافظه کاران وفرصت طلبان نیز انرا بیشترقمچین میکنند؛تا به رفتارها وروشهای تحریک امیز فاشیستی خود سرپوش گذاشته وبه ان مشروعیت بدهند وتبریه نمایند.وحرفها وباورها وعقاید خودرا به کرسی واقعیت بنشانند.بگونه ی مثال:کشتاردستجمعی انتحاری مذهبی به رهبری سیاه ماران زخمی ای-اس-ای-دوزخی این دستگاه فاسد وخون اشام تروریستی جهانی پاکستان برای تشدید تعصبات خونین مذهبی بین اهالی شریف شیعه وسنی درعمده ترین شهرهای کشور؛کابل،مزارشریف وقندهار توسط گروه تروریستی جنگوی این مزدورانگریزی؛خاینانه براه انداخته میشود وبیش از80 تن اطفال معصوم وزن وپیر وجوان بیگناه برسر مراسم عاشورا تحت عنوان کافر جام شهادت مینوشند وبیش از200 تن دیگرزخمی میگردد.هیچ مرجعی نمیتواند ازعهده ی کنترول وجلوگیری ان وامنیت تکایا بدراید ویا باز پرسی واعتراضیه ی صورت گیرد که؛بذات خود یکنوع راه دادن ورهبردی به تروریسم مذهبی،قومی ونژادی درفرایندسیاسی کشوراست که به پاکستان وتروریستهای ان مورال بیشتر داده میشود.اینها واقعیتهای عینی اندکه هرروشنفکراگاه،ترقیخواه،رسالتمند وتحول پسند ومردم راتکان میدهد.وخاموش مانده نمیتواند.دیگربازیهای ساسی کهنه،تکراری،وناکام ارزش واهمیت خودرا دراین قرن 21 ازدست داده است .خموشی وتسلیم پذیری دربرابرپدیده های مضر وبازدارنده ی راه پیشرفت وتکاملی دراین عصر دیگر گناه شمرده میشود.که جوامع تحت استبداد؛نسل بالنسل حق گفتار واظهار نظر وعقاید وحق طلبی را نداشته اند؛که این تسلیم پذیری دارد اکنون به یک سنت مبدل گردد.بویژه افشای حقایق وواقعیتهای عینی تاریخی وبه خصوص دربرخورد با مسئله ی ملی که با سیطره جوئیهای قومی وقبیلوی بمثابه ی عامل اساسی وتعین کننده ی جنگ وفجایع درطول تاریخ بوده است؛وپیرامون حل دموکراتیک ان که یگانه راه تفاهم ومشارکت وایجاد وحدت ملی تلقی میگردد؛وروشنفکران مانند همیشه خاموش ولب ودهان دوخته وزبان بخیه وبسته تسلیم وخاموشی تحمیلی را نمیتوانندبپذیرند؛وانها نباید وادار به اغماض واگنور وطفره روی ازاین حقایق نهفته ی تاریخی گردند.وبا چشمان پنهان وبدون هیچگونه تماس ازکناراین همه مسایل مهم وجنایت افرین وتحمل ناپذیر باخموشی وبا گردن خمی وبی سروصدا عبورنمایند.وبه تلقینهای استبداد پذیری ومستبد پرستی میراث شوم قبیلوی گردن نهاده وبه ارمانهای شوم نژادپرستی وزبان ستیزی که سد بزرگ راه ملت سازی ووحدت ملی وترقی اجتماعی میگردد،تحمیلا بپذیرند.بویژه روشنفکریکه دارای احساس بشردوستی ونوع پروری باشد ومعتقد به مبارزه ی طبقاتی بمثابه ی جزعمده ولاتجزای این مبارزه ی اجتماعی درشرایط مسلط کنونی درافغانستان که این قطب مبارزه عمده گردیده وسایر تضادها رامستقیما تحت شعار قرار ذاده است ؛نباید طفره رفت.؛وخاموش و بی تفاوت ومحافظه کارباقی ماند.واین درست تلاشی است درراستای انکه؛برترجویان میخواهند تا قدرت سیاسی انحصاری مرکزی ملی نگردد وبه سایر جوامع تحت استبداد وبه تمامی اتباع این کشوربطور عادلانه ومساوی،مشروع وقانونی ودموکراتیک تقسیم نگردد.واگر ضرورت افتد که این قدرت درخطر افتیده است؛باید برترجویان حاکم خودرا به دامن اجنبیها انداخته؛وبیگانه پرستی که یکی ازعادات سنتی زمامداران قبایلی درطول تاریخ بوده است؛برای بقای استبداد قومی وادامه ی حیات ننگین خود؛باید ازاربابان خارجی خود حمایت واستمداد بجویند؛که سده هاست خلقهای تحت استبدادوستمدیده ی ما با پرداخت خون پاک وجان شیرین خود ازاین جنایات وفجایع تحمیلی استقبال نموده امده اندکه؛ازبیم این حساسیتهای مسلط ساخته شده ی نژاد پرستی وزبان پرستی درجامعه باسرکوبهای خونین وباتبلیغات ذهراگین اشکاروپنهان مردم ما ؛روشنفکران واقعی وروشنگران مان؛ازاظهاراشکارای این همه حقایق،عقاید،حق طلبی وافشا گریها پیرامون این پدیده های سرطانی نهفته وناگفته دردل تاریخ تا کنون باساتور خونین قوم پرستان وزبان پرستان محروم کذاشته شده اند.که نتایج تلخ وناگوار واسف انگیز ان امروز به عقده های کور وگره خورده ی چون دانه ی سرطان دربطن این جامعه ی سنتی- عنعنوی وعقب مانده جاگزین ساخته شده است و بوضاحت میبینیم؛که امروز حاصل فجایع انرا دارند با اربابان انگریزی وبااتش افروزان تعصبات قومی،نژادی وزبانی ومذهبی خود یکجا درو مینمایند.وصاحب حق وحقوق دراین روند یکه تازی کسیست که ادم کشته میتواند؛دذدی وسرقت وقتل وغارت کرده میتواند وصاحب قدرت وسیاست مافیایی است وسرنوشت جامعه به اوتعلق داردکه؛این حق حق"من"است،نه حق"ما"یعنی ،نه حق اتباع!-اقای دایفولادی صاحب نظر وتحلیل گر دراین رابطه چنین اذعان میدارد:"اگریک قرن تابعیت سیاسی کردید،ومالیه دادید وچاپیده شده که شیر حتا درپستان خرهای جامعه ی تان نیز خشکید؛بازهم نگوئید"حاکمیت سیاسی ما"چون این حاکمیت صرف به کسانی تعلق داردکه حق کشتن را دارند و"تابعیت"به مردم میدهند؛نه اینکه تابعیت دیگران؛حق سیاسی را برای ایشان بدهد.به همان علت است که میگویم نظام سیاسی "ما"؛بخاطریکه حق اعتراض داشته باشم.بخاطریکه درد خنجر جلادان"امیر"را ازکاسه ی سرم وازرگ رگ اعصابم به عصب تاریخ سیاسی این کشور انتقال دهم.که اگرعصبیتهای ظالمانه ی اجتماعی قاعده ی زیست وتابعیت سیاسی دراین کشوربوده است؛بگذارکه ادعای حق مالکیت برنظام سیاسی؛حداقل این حق را به من بدهد که داغ شلاق سیاسی حاکمیت رابرتن بردگی اجتماعی "ما"نشان دهم؛تا اگردرد را کسی احساس نکند؛حداقل نوعیت درد درک گردد..."(8)-واما برترجویان وصاحبان قدرت؛حتا همین نوعیت دردیرا که باشلاق سیاسی حاکمیت فاشیستی بر تن وپیکرخشکیده ی جامعه ی تحت استبداد وارد میگردد نیز میخواهندکه بایددرک نگردد،وافتاب را ازچشم جهانیان پنهان نمایند.واین درحالیست که مردم ما به احیای مجدد وتقویه ی فاشیسم دیگر هیچ علاقه ی ندارند؛وازجانب دیگر جامعه ی مدنی وملیتها بیدارشده اند وبه مذایای زندگی خود پی میبرند وبه بلوغ سیاسی معین خود رسیده اند وبسوی مدنیت میخواهند بروند؛ زیرا که راه رفاه وارامی،صلح وثبات وبرادری با تعقیب سیاستهای برترجویانه ونژاد پرستانه ونفاقبازانه ی خواست پاکستان و-ای-اس-ای-هرگزتامین وبراورده شده نمیتواند.جزازراه مردمسالری،دموکراسی مردمی وازادیهای اجتماعی وسیاسی وحقوقی وایجاد نظام شورایی انتخابی پارالمانی فدرالی راه دیگری برای نجات مردم سراغ نمیگردد وبویژه درتحت شعارهای قومی هیچگاه کسی برای تشکیل وحدت ملی جمع نمیگردد واگرهست موقتی است واین رفتارها وروشهای قومگرایانه وزبان ستیزانه راه نجات توده ها نیست وهرگز نبوده است.

به پیش درراه تحقق این ارمان والائی انسانی ووحدت ملی واقعی!!!و

درافغانستان واحد

حسن پیمان

دسمبر/16/11

ریکردها ومنابع

یک:-غلام محمد غبار-افغانستان درمسیرتاریخ-سال 1383خ-صص-354-384؛385 و389*

دو:-دای فولادی-افغانستان:قلمرواستبداد-سال1377خ-ص52-*

سه:-(همان)-ص- 11-*

چهار:-امیرعبدالرحمان-تاج التواریخ--سال1373خ-ص264*

پنج:-دایفولادی-(همان)-ص55-*

شش-(همان)ص11-*

هفت:-غلام محمد غبار-(همان)ص157-*

هشت:-دای فولادی-(همان)ص18-*

یادداشتها وخاطراط صاحب این قلم

 

 


بالا
 
بازگشت