مهرالدین مشید

 

مزدوری برای ایران و پاکستان هر چند مقدس هم توجیه شود، ننگین و زیانبار است

 

مزدوری برای بیگانه ها به هر اسم و رسمی که باشد، خیانت است و جنایت ؛ ولو که به آن پوشش های مقدس دینی، مذهبی، زبانی، همسایگی، اشتراکات فرهنگی و تاریخی و ... داده شود یا در زیر عبای روحانیت ارتجاعی و قبای رهبریت سیاسی باشد؛ باز هم نوکری بوده و نوکری برای کشور های خارجی بویژه ایران و پاکستان تحت هر نامی که باشد، گناهی است نابخشودنی و این عاملین بیگانه ها در هر محل ومقامی که باشند،مستوجب مجازات هستند؛ زیرا روحانیون مذهبی و رهبران سیاسی مزدور منفور ملت ها هستند . مردم متدین و غیور افغانستان رسالت اسلامی و تاریخی دارند تا هر چه زود تر این بیگانه پرستان را شناسایی، افشا و محکوم نمایند؛ زیرا مزدور پروری از ویژه گی های دولت های مزدور بوده و برای بقای ننگین خود افراد صالح و پاک را از صحنه کنار زده و نوکرران خارجی ها را به آغوش میکشند؛ زیرا این عمال بیگانه به مثابۀ مار آستین اند که بخاطر دل خوشی باداران شان از درون قلب های مردم شان را با شمشیر های زهر آلود میدرند تا جاده را برای بهره برداری های اقتصادی و سیاسی باداران شان هموار بگردانند.  از این رو گناۀ این ها بزرگتر از تخطی کننده گان حقوق بشری وجنایتکاران جنگی است ؛ گرچه بیشتر این گونه افراد متهم به جنایات جنگی بوده و جنایت جنگی را در حق مردم خود به اشارۀ این دو کشور انجام داده اند.

شاید لیبرال ها، دموکرات ها و تکنوکرات ها با خواندن این مقاله اندکی نفس راحت بکشند و به بهانۀ حمایت از دموکراسی و حقوق بشر خود فروشی و مزدوری خود را به غرب و امریکا توجیه کنند؛ اما نه، بیشترین این افراد از آن جنایتکاران دیروزی اند که در رکاب نیروی مهاجم شوروی سینه های مردم افغانستان را دریدند و شماری هاهم با مانور های کذایی در عرصۀ حقوق بشری و دموکراسی می خواهند بر وابستگی های ننگین خود با کشور های پرده بکشند .     

آنانیکه همبستگی های راستین مذهبی، دینی، فرهنگی و تاریخی را با وابستگی های ننگین، خیانت  بار و جنایتکارانه به اشتباه گرفته اند و با خلط کردن این دو خاک در چشم مردم می افگنند و جادۀ ناهموار مزدوری ها رابرای خود هموار میسازند؛ پس آنانیکه به وابستگی های واقعی میان کشور ها بویژه میان کشور های مسلمان باور دارند و بر آن ارج میگذارند؛ هر چه زود تر راۀ خود را از راۀ آنانی جدا بسازند که این عناصر دینی و فرهنگی را بهانه یی برای توجیۀ پابوسی های خود برای خارجی ها به خصوص پاکستانی ها وایرانی ها قرار داده اند . 

ارایۀ این موضوع به معنای ترک همبستگی های دینی، فرهنگی و تاریخی و قطع علایق دینی و مذهبی با کشور های پاکستان وایران نبوده ؛ بلکه روابط بر بنیاد همبستگی های پایدار و غیر استفاده جویانه بر اساس شناخت و حفظ منافع مشترک متقابل کشور ها هر چه بیشتر روابط دولت ها و ملت ها را شفافیت بخشیده و تخم راستین دوستی دینی و فرهنگی و تاریخی را میان آن ها میکارد . باتاسف که تا کنون پاکستان و ایران این رابطه ها را سکوی پرشی برای رسیدن به اهداف استراتیژیک خود گردانیده اند، اما صد ها دریغ و درد  که باوجود این سؤ استفاده ها باز هم نوکران شان در افغانستان عبرت نگرفته و این رابطه های مقدس را در  پای نامردان قربانی کرده اند و مینمایند .

گرچه دشوار و حتا ناممکن است، برای آنانیکه باری دستان خود را برای عبور از آبروی دینی و فرهنگی مردم خود به سوی بیگانه ها دراز کنند و با پل بستن از آبروی خود میگذرند؛  زیرا این دستان بی آبروتر از آن دستانی است که از روی ناچاری ها و ستم روایی های نظام فاسد جهت بدست آوردن چند افغانی به سوی دیگران دراز می شود؛ زیرا در عقب این دستان دراز دل شکستۀ فقیری قرار دارد که  از روی نهایت فقر و تنگدستی به سوی دیگران دراز می شود که تنها آبروی خود را به بازی گرفته  واما آن دستان دیگر نه تنها آبروی خود را به قمار خواست های نامطلوبی واگذار کرده اند ؛ بلکه برای رسیدن به قدرت و ثروت آبروی مردم و هم کیشان خود را نیز در معرض معاملۀ ننگین قرار داده اند .  در حالیکه دستان دراز اولی از تل های ثروت و قدرت به سوی بیگانه ها جهت تگدی دراز می شود و اما دستان دومی تنها به سوی شهروندان کشور شان دراز میگردد که مسؤول فقر و بدبختی این هم همان دراز دستان مزدور و خود فروخته هستند . شرم شان باد از این زنده گی بس ننگین که بزرگترین ارزش های دینی و فرهنگی ملتی را ناجوانمردانه به قربانی  گرفته اند . این ها که به ذلت تن داده و برآن عادت کرده اند، شرم و ننگ هم برای این ها رنگ باخته شده است؛ زیرا  کسانیکه وجدان وعقل و حتا عواطف و ا حساسات خود را  در اختیار بیگانگان قرار داده باشند،  مانند اشخاصی اند که آب آبروی شان چندین نیزه از سر های شان پایین تر افتاده است ؛ پس حالا که آب آبروی شان چندین نیزه پایین افتاده است . تن به ذلت داده وی بلند رفتن آبروی رفته را ندارند؛ چه هزاران نیزه پایین رود و چه صد نیزه بالا  . این ها که همه چیز خود را در پای نوکری بیگانه ها ریخته اند و چون هیچ ندارند وغمی هیچ ندارند .

این مزدوران چنان از خود بیگانه شده اند و عاشقان کور باداران خود هستند که حتا تمامی زشتی های آنان را زیبا می بینند . به قول معروف سگان کوی او را مانند جان خویشتن تلقی میکنند و حتا شرم از آن ندارند تا از مستبد ترین نظام ها مانند رژیم بشار الاسد به عوض ابراز خشم و نفرت به عکس از آن حمایت کنند تا باشد که گوشۀ چشم لطف زمامداران ایران به سوی آنان قد بکشد . این سگ پروری ها و شکم آذینی ها را نباید با این سخن حافظ به عوضی گرفت که می گوید : سگان کوی او را من چو جان خویشتن دانم . این عشقی است که می ارزد تا خود را در پایش قربانی کرد و دشواری مردن را آسان نمود . این عشق آتشین انسانی لازمۀ زنده گی است که زنده گی را معنا و طراوت می بخشد . حافظ ما فتوای مرگ آنانی را خواسته است که این شور در درونشان مرده است : کسی که نیست در این دهرزنده به عشق   اگر نمرده به فتوای من بر او نماز کنید .

 این مزدوران گوش به فرمان پابوسی های صادقانۀ خود را با آب و تاب در رسانه های چاپی، تصویری و صوتی خود بازتاب داده و اظهارات زمامداران ایران را در سرمقاله ها و سرخط های خبری خود قرار میدهند . این ها که قضاوت بر بنیاد اعتقاد را از دست داده و به  عوض سیاست اسلامی، اسلام را سیاسی کرده و بر این مبنا دوست دوست بادار را دوست و دشمن دشمن بادار را دشمن تلقی میدارند ؛ زیرا در قاموس این ها اساس دوستی و دشمنی با کسی بخاطر خوشنودی و رضای خداوند نه؛ بلکه بخاطر دل خوشی باداران شان و رسیدن به مقام های بلند و ثروت های حرام است . حال که وضعیت چنین است؛ پس اسلام سیاسی را نباید با این گونه سیاسی کردن اسلام به عوضی گرفت و با خلط کردن اسلام سیاسی و اسلام تاریخی نقش سیاسی اسلام را در یک نظام اسلامی نادیده گرفت؛ زیرا در اسلام سیاست از دین جدا نبوده و اسلام تاریخی بوده که نقش سیاسی دین را که به مثابۀ محرک واقعی نظام اسلامی است، از جامعه روبیده است . به گونۀ مثال در ادوار مختلف تاریخی زمامداران مستبد، عیاش و فاسد زمام امور کشور های اسلامی را غضب کرده اند و دولت های استبدادی و غیر دینی را به نام اسلام  بر مردم تحمیل کرده اند .  نه تنها دیروز؛ بلکه امروز هم شماری زمامداران مستبد و فاسد در چهان اسلام هستند که از اسلامی چماق استبدادی درست کرده اند واسلام را بهانه و ابزاری برای بقای قدرت غیر اسلامی خود گردانیده اند . نوکری برای این گونه دولت ها بد تر و خطرناک تر از مزدوران شوروی است که عامل اصلی حوادث جانگداز سه دهۀ اخیر در افغانستان است؛ زیرا مزدوران شوروی چهره های شناخته شده بودند . به هر رنگی لباس بر تن میکردند، از چشم واقعیت بین مردم مخفی شده نمی توانستند؛ اما مزدروان زمامداران پاکستان و ایران خطرناک تر از آنان اند؛ زیرا این ها لباس مذهب را بر تن کرده و به نام مذهب به جنگ مذهب آمده اند .  این مبارزه دشوار تر و غلبه بر آن مشکل آفرین است . فرصت زیادی نیاز است تا سیاه رو های بلمباعوری برای مردم شناختانده شوند وسیمای واقعی قارونی و فرعونی آنان برملا گردند . این مزدوران مسلح با تسبیح، تبر و طلا هستند . آنزمان که نتوانستند از دین بحیث ابزار استفاده کنند و آخرین نیرنگ های شان تحت پوشش دین آشکار گردید . تبر را از نیام بیرون کرده و بر کشتار و بیرحمی و تحمیل فقر و تنگدستی بر مردم خود فتوای شرعی صادر کرده و این فتوا ها را در بدل پول در معرض معامله قرار میدهند . 

با خواندن این مقاله شاید نوکران امریکایی، انگلیسی، آلمانی و ... شاید بر خود ببالند که گویا عصر اخم افگندن بر مزدوران تغییر کرده و حالا دیگر آنان از انزجار و نفرت مردم افغانستان رهایی یافته اند و به نحوی خود را برنده حساب کنند و در سیاه کاری مزدروان ایرانی و پاکستانی خود را سفید رو تلقی کنند. در حالیکه سیاه رویی این ها کمتر از نوکران استخباراتی و بچه خوانده های آخوند های ایرانی نیست . این ها که با ارزش ها پشت کرده  اند و در دنیایی خود را می بینند که ارزش ها جا گزین بی ارزشی ها گردیده و هر آنچه فاقد ارزش است، ارزش نمایی میکنند .  در چنین دنیا شکی نیست که ارزش زدایان خود را ارزش آفرینان جا بزنند و ارزش آوران را از صحنه برانند . این ها چماق بدستانی اند که در دست دیگر خود جاروب دارند . با چماق میزنند و با جاروب روی جنایات خود خاک می پاشند تا فضا هر چه بیشتر برای غارت و تاراج شان فراهم گردد و بنده گان صالح خدا وند را در تاریخ تبعید کنند و به انزوا بکشند . زمینه را برای ورود و ابقای افراد بی احساس، خوشباش، وطن فروش و بی ایمان هموار گردانند تا در موجی از بی باوری ها و اخلاص زدایی های آنان به زنده گی ننگین خود ادامه بدهند .

این مزدوران قامت استوار خویش را در برابر زمامدارانی خم کرده اند که یکی در پی پیاده کردن راهبرد های کلان حمید گل ها جنرال عبدالرحمان ها  و جنرال ضیاالحق ها مبنی بر رسیدن به عمق استراتیژیک و دیگری خط سواک استخبارات شاۀ پیشین ایران را در افغانستان دنبال میکنند . چنانچه شاۀ ایران همیشه به اافغانستان نه بحیث یک کشور برادر برابر؛ بلکه بحیث کشوری فقیر می نگریست که همیشه محتاج به ایران باشد تا مردم افغانستان چنان در عقب نان سرگردان باشند که لحظه یی هم فرصت استفاده از آب های هلمند را پیدا نکنند . زمامداران کنونی ایران به مراتب تشنه تر و آزمند تر از شاۀ سابق تا سرحد بغض برای هر چه فقیر شدن و بیچاره شدن مردم افغانستان تلاش مینمایند . این ها نه تنها از پیشرفت افغانستان حسد می برند؛ بلکه با دامن زدن ناامنی ها در این کشور هر گونه زمینه های ترقی و رفاه را نیز از مردم ما گرفته اند .  بدا براین بغض کینه توزانه و غیر  اسلامی که ملت های بزرگی را تباه کرده است . ای کاش در کنار افغانستان دو همسایۀ نامسلمان یا مسلمان غیر ایرانی و پاکستانی قرار میداشتند تا مردم افغانستان از شر بلا های امروزین آنها درامان می ماندند  . این دو کشورپس از نابودی پیروزی های جهاد افغانستان چه بلا هایی نبود که بر سر مردم افغانستان تا کنون آورده اند .  باوجود این همه بلا های تحمیل  شده از سوی این دو کشور بر مردم ما، این سوال باقی میماند، چگونه آنانی که خود را افغان و افغانستانی میدانند و از آب و خاک این کشور تغذیه کرده اند . تن به خود فروشی داده و طوق لعنت نوکری ایران و پاکستان را بر گردن های شکسته و افتاده بر زمین خود بسته اند .

 

 


بالا
 
بازگشت