مهرالدین مشید

 

یادی از  پنج پیریگری ها و یاران « پنج پیر » در زندان پلچرخی

 

زندان پلچرخی نام آشنایی برای هر شهروند افغان است و هر خانوادهٔ افغان با شنیدن این نام خاطرهٔ مظلومانهٔ وابستگان خویش را در پشت دیوار های بلند و پنجرههای آهنین  به تصویر می کشند . گویی آدم هایی با  سیما های خیلی ستمزده در پشت هفت دربند فولادین دراتاق های  تنگ و تاریک در عقب پنجرههای آهنین در ذهن های شان تداعی می شودِ؛ آنهم آدم هاییکه خود را زندانی خوانده و شماری ها در موجی از آشفتگی های روانی احساس یاس کرده و شماری ها هم با توجه به باور های استوار و عقاید مستحکم به خود یاس را راه نداده٬ با روحیهٔ بلند و شجاعت ایمانی و با دست و پنجه نرم کردن با دشواری های گوناگون جوش و خروش را از دست نداده و به قول عرفا شوریده حالان و مستان از دست افشانی ها و پایکوبی ها نیفتاده بودند؛ چنان در وجد دینی و شوق انسانی غرق بودند که به هوای آزادی میهن و ایمان به پیروزی های همرزمان خود اندکترین دلهره هم به خود راه نمیدادند . این ها وارستگانی بودند که پایمردانه و عاشقانه خنجر های دژخیم را مانند ناخون زدن نسیم بهاری بر دل ها به استقبال گرفته بودند . این لشکریان ایثار هر گونه دل واپسی ها را رها کرده و درس بزرگ مردن را آموخته و پیش از آن که بمیرند٬ مرگ را به جان و دل پذیرا شده بودند . این ها بر دوش مرگ بار بودند و نه آنکه مرگ بر دوش آنان بار بوده باشد. این عاشقان آگاهی٬ آزادی و عدالت جهان پهلوانان استقامت و ثبات بودند که رستم زمان هم از شکوهٔ جسارت آنان رشک می برد . با آنهم از نامردی ها دوری گزیده و از هر نیرنگی خود داری میکردند تا مبادا متهم به فریب کاری در برابر رقیب شوند و برای به فریب کشاند رقبا متهم به فریب محراب کابلی نشوند که او بر سر راهٔ رستم و رخشش خس پوشک اعمار کرد تا او را به دام افگند . رستم عادت داشت تا دشمن را تا دور ترین فاصله های تعقیب کند . محراب کابلی این را میدانست  و از این شجاعت رستم به مثابهٔ دامی برای به کمند افگندن او بهره گرفت . آری این تکاوران بیباک تنها شجاعت رستم زمانه ها را به عاریه نگرفته بودند؛ بلکه از ‌آن هم برتر شهامت ابوذری و عشق حسینی را در سر می پروریدند و در یک ساختار نیرومند ارزش های ملی و دینی را به گونه یی در یکدیگر به تحلیل برده بودند که جاذبه های تاریخی و ملی با شور دینی در موجی یگانه قامت تازه یی  کشیده بودند . قامت برافراشته ییکه رستمیان تاریخ و حسینیان زمان را در کربلای تاریخ همدست و هم آغوش گردانیده بود . از ابهت آن یزیدیان زمان کلک حیرت بر لب نهاده و شجاعت رستم و شهامت ایثار گرانهٔ حسین  این دو نماد شهکاری و پایمردی را شگفت زده به تماشا گرفته بودند؛ زیرا یزیدیان را رویای منحط ناسیونالیزم منحط عرب فریفته بود و اما این یلان بی هراس با هر گونه ناسیونالیزم بدرود گفته بودند . در قرائت تازه یی ملیت و فرهنگ را دوباره بازخوانی کرده٬ جهات ارزشی هر دو را برگزیده و از مجموعه یی از ارزش های آنها قامت برافراشته ییرا در زیباترین سیما به تماشا گرفته بودند که تمامی ارزش ها اعم از ارزش های دینی٬ فرهنگی٬ زبانی٬ ملی و تاریخی در نمادی همگون بصورت متوازن خودنمایی میکردند . در نماد آن چنان ارزش ها به قوام رسیده و با شور و شوق به استقبال یکدیگر شتافته بودند که هیچ ارزشی از یکدیگر احساس بیگانگی نکرده و شکوهٔ سرشار از خودی ها در آن موج میزد؛ زیرا این ها درد برای ملتی داشتند که آماج تهاجم ارتش سرخ شوروی سابق قرار گرفته بود؛ ملتی که دین٬ فرهنگ٬ تاریخ و هویت خود را در معرض نابودی می دیدند . هویت٬ تاریخ و فرهنگی که با ادیان مختلف از کیش اوستایی و زردشتی تا دین های یونانی٬ بودایی٬ هندویی و بالاخره دین اسلام رابطهٔ تنگاتنگی داشته و من هرشهروند افغان را به من اوستایی٬ یونانی٬ بودایی٬ هندویی  و اسلامی از پنجهزار سال پیش تا امروز پیوند میدهد . به همین روی مثلی که این فرهنگ متاثر از ادیان گوناگون است؛ به همین گونه تاثیر پذیر از زبان های گوناگون مانند اوستایی٬ یونانی٬ پارتی٬ پهلوی ساسانی٬ پهلوی اشکانی٬‌ فارسی دری٬ عربی٬ ترکی٬ مغولی٬ ایماقی٬ پشه یی٬ نورستانی و ... بوده که اکنون تمامی این تاثیرات در دو زبان فارسی دری و پشتو بصورت آشکارا خود نمایی دارند و در تار و پود آنها زبان ها و گویش های گوناگون چه پیش از تاریخ و چه بعد از تاریخ تاثیر گذار بوده است که بریدن عناصر متشکلهٔ دینی و زبانی از یکدیگر نه تنها دشوار که ناممکن است . این ویژه گی با آنکه در چندین بعد جلوه کرده و هویت های قاره یی٬ منطقه یی و ملی را بصورت درهم پیچیده محک میزند و اما ایستگاهٔ این پدیدهٔ درهم پیچیده هویت ملی است که از هر یک تغذیه میکند و اما در هیچکدام منحل نمی گردد. به هر ملتی هویت هایی چون ایرانی٬ افغانی و ... داده است . رسیدن به مقام چنین هویتی امر ساده هم نیست و تنها زمانی ممکن است که تابو های قومیت و دغدغهٔ زبان را یک سو نهاد و برای ملت شدن فکر کرد تا به جایگاهٔ دولت – ملت پا گذاشت . البته شمار زیادی از دوستان در زندان بویژه آن قافله دار ایمان باوری و درفشدار آزادی و وطن دوستی به مرحلهٔ یی از رسیدن به آستان ملت شدن گام گذاشته بودند . این ها دریافته بودند که نجات افغانستان و رستگاری ملت افغان پیوند ناگسستنی با هویت تاریخی٬ ملی و دینی آن دارد که همه از بستر فرهنگ نیرومند و کهنی تغذیه می نمایند . در کرده بودند که قومیت و زبان ابزاری بیش برای شناخت و رسیدن به تفاهم ملی نبوده و چسپیدن به آنها جز فاجعه چیز دیگری به بار نمی آورد . چسپیدن به این تابو ها نه تنها سبب نجات قومیت و زبان می گردد؛ بلکه زمینه ساز تفرقه و شکستن شیرازهٔ ملی را فراهم میکند که با گزینش این ها ملت و هویت ملی از میان رفته و در نتیجه تاجک٬ پشتون٬ ترکمن٬ ازبک٬ ایماق ٬ الغور٬ پشه یی٬ نورستانی و ... بصورت جدا جدا شکار دشمنان تاریخی افغانستان قرار میگیرد. این ها دریافته بودند که هدف اساسی دشمنان افغانستان ایجاد تفرقه ونفاق میان اقوام گوناگون کشور بوده و راز موفقیت خود را در میزان تفرقه اقگنی ها در این کشور ارزیابی کرده  بودند . از همین رو زندانیان رشید از این کوه و کتل های دشوار قومی و زبانی عبور کرده و به گام گذاری به نزدیکی های قلهٔ ملت شدن نایل آمده بودند .

از آنجا که زندان فضای تنگ و اختناق آلود بوده و چنین فضای مه آلود برای شکل گیری افکار گوناگون بستر مناسبی بوده که رشد نوعی افکار درون گرایانه و معنویت پرورانه ممد آن است . فضای معنویت در زندان چنان نیرومند و بر تمامی افکار انسانی غلبه پذیر است که حتا جذبهٔ آن کمر چپ گرایان ضد دین را هم خم میسازد و انکار آن را جز لجاجت فکری چیز دیگری نمی توان خواند . فضای غبار آلود زندان نه تنها برای ایجاد افکار جدید مساعد است؛ بلکه بستر مناسبی برای تبلیغات گوناگون نیز است و اما با تاسف که در زندان تبلیغات منفی کارگر تر واقع می شود تا تبلیغات مثبت و سازنده . تاسف آور این که در آنجا گروههای مختلف برای به کرسی نشاندن حرف های خود بیشتر به تبلیغات غلط و منفی بافانه روی می آورند و بیشتر به وارد کردن اتهام می پردازند تا با اتهامات گوناگون اشخاص و گروهٔ مورد نظر خود را تجرید نموده باشند . در چنین صف بندی ها اکثر دشمنان یکدیگر به دوست های یکدیگر مبدل شده و با مانور های تبلیغاتی منفی طرف مقابل خود را مورد تهمت قرار میدهند؛ البته تبلیغاتی که بیشتر جهت واقعی نداشته و اکثر سخن های ساخته و پرداخته اند که برای ناحق جلوه دادن طرف مقابل مطرح می گردند . بیشتر آماج این تبلیغات افراد آگاه و چیز فهم بوده که شماری افراد مغرض و شریر انسان های عادی را برای رسیدن به هدف پلید خود مورد بهره برداری قرار میدهند . آشکار است که در برابر این جبههٔ کذابان بصورت طبیعی جبههٔ صادقان هم بوجود می آید؛ زیرا این ها بصورت کل آماج حملات قرار گرفته و برای مقابله با جبههٔ مقابل ناگزیر بودند تا خود را در یک جبههٔ دیگر تنظیم کنند . در میان این زد و بند ها و  توطیه گری ها در موجی از تبلیغات عجیب و غریب جمعی با یکدیگر که دارای اشتراکات بیشتر فکری بودند و به گروههای گوناگون اسلامی ارتباط داشتند . در زندان دست به دست هم داده و بر ضد منافقان یکدست و هماهنگ شدند . این ها که دارای افکار ناب اسلامی و فراگروهی بودند و مرتجعین و منافقان نمی توانستند٬ از آنان استفادهٔ ابزاری کنند و در زد و بند های درونی زندان حیثیت موم را در دست منافقان و ملک های زندان را نداشتند؛ خار چشم آنان گردیده بودند .

 شماری ملک های جاهل زندان در تبانی با افراد مرتجع و در همسویی با عمال نفوذی رژیم برای جمعی از جوانان آگاه و با احساس که به جرم درد دین داشتن و عشق ورزیدن به باور های خود رنج اسارت را به جان می کشیدند٬ پنج پیر خطاب میکردند . این ها با این تبلیغات سؤ و ناآگاهانه خود را ابزاری برای دژخیمان کارمل گردانیده بودند . افرادی مغرض زندانیان ساده دل و بیچاره را به بهانهٔ پنجپیر بر ضد این جوانان تحریک میکردند. پنج پیری ها که بیجاره ها از داشتن گردان جنگی و بدمعاش ها محروم بودند و بیشتر به کار های فکری در زندان پرداخته و توجهی به داشاد کل  پروری ها نداشتند . از سویی هم این ها آدم های فکری و دوست دار اندیشیدن بودند و کمتر به اموری غیر از این علاقمند بودند . از این رو در برابر مخالفان خود بیشتر آسیب پذیر بودند . از سویی هم این ها را در باند بازی های داخل زندان به مثابهٔ دیوار های آهنین در برابر خود تلقی میکردند  و هر روز در صدد طرح توطیهٔ تازه بر ضد این ها بودند . پنج پیری ها که از داشتن امکانات مخالفان خود محروم بودند . از داشتن فیوز کش ماهری برخوردار بودند که نام مبارکش عبدالقادر خان مشهور به مدیر صاحب بود .  مدیر صاحب قادر یادش به خیر و روحش شاد٬ یکی از یاران و سپاهیان صادق این جوانان بود که بیشتر وظیفه اش خنثا کردن توطیه ها بر ضد این جوانان بود؛ زیرا او با  زبان توطیه گران آشنایی داشت و توانایی وارد کردن مشت محکم منطق بر دهن آنان را داشت . هر زمانیکه توطیه یی بر ضد این جوانان برچیده میشد و مدیر صاحب با استفاده از اطلاعات مخفی که به گونه یی از آن آگاهی پیدا میکرد . بصورت فوری دست به کار شده و با زبان خاصی که داشت٬  به قناعت شخص تحریک شده می پرداخت و بعد از خنثا کردن توطیه باز میگشت و میگفت که فیوزش را کشیدم ؛ این جمعیت که متشکل از گروههای مختلف اسلامی اعم از سنی و شیعه بودند٬ به گروههای جهادی فقط دید ابزاری بیش برای رسیدن به اهداف والای اسلامی خود نداشتند و از اسارت تعصبات گروهی به مقام آزادی های فکری نایل آمده بودندگ گرچند در آن زمان میان گروههای اسلامی چندان فاصلهٔ مذهبی و قومی قابل تشویش به گونهٔ کنونی موجود نبود و حدت و وحشت تهاجم مردم افغانستان را به گونه یی خود جوش بسیج

گردانیده بود که برای آماده گی و نبرد با نیروی مهاجم کمتر به گزینش گروهی فکر میکردند از همین رو در میان گروهها نوعی هماهنگی موجود بود و فضای ساختاری آنان از گرایش های مذهبی و قومی بصورت نسبی پاک بود . این پنج پیری ها در زندان خیلی با هم صمیمی بودند که صمیمیت راستین شان خار چشم مخالفان ناآگاهٔ  آنان گردیده بود و اما افسوس که اکنون جمعیت خاطر این پنج پیری های زندان پراگنده شده و اکنون در ایران٬ پاکستان٬ امریکا٬ اروپا٬ آسترالیا و سایر کشورهای جهان زنده گی دارند . شماری ها با تاسف که در مقام های بالایی در دولت کابل هم دست یافته اند؛ اما با آنکه وزنهٔ‌ قدرت از بار جاذبهٔ پنچپیری گری های صمیانهٔ آنان اندکی کاسته است . افسون قدرت و جاذبهٔ ثروت اندکی بر شانه های پروقار آنان سنگینی کرده٬ در زیر بار شوم این دو جاذبهٔ ویرانگر قامت پرغرور پنج پیری گری های عصیانزا و بیباک آنان خمیده گی میکند و حتا گاهی با دوستان خود به قول عباس دلجو « یاران همزنجیر » (۱) با سرچپه نمودن کاسهٔ دوستی های پرحلاوت وخیلی صمیمانهٔ قدیم٬ از در سیاست پیش می آیند و با در به اسارت رفتن در زنجیر های تباهکن ضد ملی و ضد اسلامی عشق راستین انسان به گفتهٔ‌ مرحوم علی  شریعتی دوست داشتن را در پای خوکان ریخته اند . مانند پروانه عشق پرجاذبه و سرشار از روح الهی را در شمع نامحرمان به آتش میزنندِ؛ گرچه قامت استوار فکری یگان ٬ دوگان و سه گان آنان را تا سرحد سقوط در پرتگاهٔ قومیت اندکی افسون قدرت و ثروت لرزانده است و اما آن افکار به اصطلاح دشمنان شان پنچپیری گری ها هنوز هم دغدغهٔ‌ خاطر آنان است؛ اما عشق شریعتی بویژه عشق پرجاذبه و استثنایی حسینی او الگوی عشق انسان با انسان و نماد بی بدیل رنج خویشتنی هابود و من هم که از حضور والای معنوی او بسا چیز ها را آموخته ام و بخش عظیمی از داشته های ذهنی خود را مرهون آن بزرگوار میدانم و اگر او نمی بود٬ شاید من این گونه انسان و مسلمان نمی بودم . به هر حال او که خود نماد عشق انسان داشتن را به تجربه گرفته بود؛ هرگز نمی تونم از شور باور های بی تاثیر بمانم؛ اما او چنان به آن مقام نزدیک شده بود که آنرا در مقالهٔ زیبای « کویر » خویشتن خوانده و بعد از ترس آنکه مبادا متهم شود؛ دوست داشتنش خوانده است. آری این خلف پنچپیری ها عشق واقعی را نه در سیمای عشق لیلی با مجنون٬ ورقه با غذرا٬ یوسف با زلیخا و ... ؛ بلکه در سیمای عشق مولانای روم با شمس به تصویر کشیده است . عشقی که عظمت انسان را در اوج آسمان ها به نمایش میگذارد. « حسین وارث آدم » و « ابوذر یک بار دیگر» به بهترین وجه آن را به نمایش گذاشته و در کتاب  « حج » به اوجش رسانیده است .

 پنج پیری ها که در پی قرائت های جدید از اسلام بودند و قرائت های قبلی را پاسخگوی کلی نیاز های جوامع اسلامی نمیدانستند . برای رسیدن به سکوی تازه یی از قرائت تلاش شبانه روزی کرده و با استفاده از خواندن کتاب ها٬ فراگرفته های قبلی٬ جر و بحث ها و  برگزاری حلقه های درسی به آگاهی های دینی و اسلامی خود می  افزودند. طبیعی است که این روند اندکی پویایی در کار داشت و روند بالنده گی های فکری هم خالی از اشتباهات و کاستی ها نبود؛ اما این ها بر اساس حدیث پیامبر اجتهاد در قلمرو دین را یک امر اسلامی دانسته و در آخرین تحلیل خطای اجتهادی خود را در برابر یک پاداش الهی تلقی میکردند؛ زیرا هدف اصلی این ها خیر بود که همانا ارتقا و توسعهٔ فهم دینی بود٬ اما دشمنان ناآگاهٔ آنان هر لحظه در صدد پیدایی کاستی ها و اشتباهات آنان بوده و اشتباهات کوچک شماری از این ها را که کمتر از کاه بود٬ به اندازهٔ کوه نشان میدادند. این تحریف ها و حاشیه روی های بیجای مخالفان پنج پیری کار را در شماری موارد به توطیه گری و طرح بیرون کردن اعضای جمعیت پنج پیری ها از میان حلقه های شان تا لت و کوب های فزیکی آنان میرساند . زمانیکه در داخل زندان تا سرحد اخراج آنان از گروهی که به اتهام آن زندانی شده بودند٬ موفق نمیگردیدند٬ سعی می نمودند تا از طریق تهدید خانوادههای آنان در بیرون به هدف شوم خود نایل آیند . چنانچه باری خانوادهٔ انجنیر صاحب  قادر را مورد تهدید قرار دادند و روزی در پایوازی پدرش برای او گفت : چه کرده یی من را تهدید کرده و گفته اند که ادامهٔ کار های  فرزندت در زندان به بهای سوختاندن خان ات تمام خواهد شد . انجنیر قادر بعد از شنیدن این  سخن خیلی ناراحت شد و بعد از آن از  حلقهٔ پنج پیری ها جدا گردید. مخالفان پنج پیری ها کوشش میکردند تا با استفاده از اشخاص معتاد به تهدید و لت و کوب فزیکی آ‌نان بپردازند . این ناعاقبت اندیشان در واقع حامی و همکار نزدیک آن غارتگران بودند که کار شان چه در دوران جهاد و چه بعد از آن جز غارت  و انسان کشی چیز دیگری نبود؛ گرچه بودند٬ در میان شان افراد ساده و خوش باوری که قربانی ترفند بدمعاشان زندان می گردیدند . قلدران زندان با تبلیغات خیلی منفی و واهی آنان را بصورت ناروایی بر ضد پنج پیری ها تحریک میکردند و خود که از داشتن آگاهی  های دینی و استدلال عاجز بودند٬ از نیروی فزیکی این ها بر ضد پنج پیری ها بهره می گرفتند .  این از خدا بی خبران چه حرف هایی نبود که به پنج پیری ها منسوب میکردند . أنچه از وهابیت منسوب به این تیمیه تا عبدالوهاب نجدی تا سلفی ها و تبلیغی های معاصر همراه با خرافات پرستی های نابکار دینی و حتا بد تر از این ها شنیده بودند. همه را منسوب به پنج پیری ها کرده و مهر های اتهام را بر پیشانی آن بیجارهها می کوبیدند . این ها که منافقان ماهر و تر دستی بودند٬ برای تجرید و منزوی کردن اشخاص مختلف به  بهانه های مختلف روی می آوردند . برای شماری بهانهٔ دینی٬ برای شماری ها بهانه های  سیاسی اجتماعی و خانواده گی می تراشیدند و با ساختن این بهانه ها افراد ناآگاه را بر ضد آنان ترغیب می نمودند. به گونهٔ‌ مثال برای کسی میگفتند که فلان پنج پیری می گوید : نیابت پایان نیافته است یا فلان شخش آنان  دهها نفر را قلمداد کرده است یا فلان شخص آنان به خانوادهٔ چنین و چنان تعلق دارد و حرف های بد و رد دیگر از این قبیل . این ها که بیشتر ملک های زندان بودند و از هر  زندانی مقداری پول به نام کمک برای بدون پایواز ها بدست می آوردند .  با استفاده از آن پول ها و پرداخت آن برای زندانی های بدون پایواز حتا از بازی کردن به عزت باشرف ترین اشخاص زندانی خود داری نمی کردند . چنانچه یک توطیهٔ کلان بر ضد پنج پیری های بیچاره را حاجی آغا خنثا نمود . شماری قندهاری ها را تحریک کرده بودند که پنج پیری ها گویا ضد اسلام در محبس کار فکری و تبلیغاتی میکنند . حاجی آغا که در اصل از قندهار و مولوی و عالم جیدی بود. وی به سرعت وارد معرکه شد و  این توطیه را خنثا کرد . پنج پیری ها شب ها و روز ها را در موجی از مصیبت آفرینی های ملک های زندان سپری کرده و حتا خواب شبانه را بر آنان حرام گردانیده بودند؛ اما پنج پیری ها که هوا و خیال دیگری داشته و مست می معرفت و شناخت راستین اسلام بودند . این فشار ها را به جان و دل پذیرفته و به امید آزادی وطن اندکترین وسوسه را در خود راه نمیدادند . استوار و بی هراس در برابر فشار های زندان بانان و زندانیان کاذب مقاومت کرده و حتا مخالفان آنان آرمان آه گفتن آنان را با خود در گور ها بردند و اخلاف شان هم خواهند برد .

پنج پیری ها در زندان ترکیب عجیبی داشتند . سایر زندانیان بیشتر در گروپ ها یا به قولی «  اندیوالی » های قومی و سمتی با یکدیگر زنده گی داشتند و اما نحوهٔ زنده گی پنج پیری ها چون سایر ابعاد زنده گی شان به کلی متفاوت از سایر زندانیان بود . پنج پیری ها در پشت اتاق های پنجره آهنین بیشتر در حلقه های واحد زنده گی داشتند که شمار حلقه های شان گاهی تا ۱۷ نفر و کمتر از بیست تن میرسید که در یک دسترخوان در دور هم نان می خوردند . از نظم و انتظام خوبی برخوردار و با قبول این همه دشواری ها خیلی خوش و سرحال زنده گی داشتند. هر چه که فشار ها در برابر شان افزایش می یافت٬ صمیمی تر و منضبط تر گردیده٬ بیشتر بسیج شده و هماهنگتر می گردیدند . این ها که قید و بند گروهی را دریده و با شماری رهبر نمایان تنظیم ها یا به قول دیگر ملک های زندان سرسازش نداشتند . این ناسازگاری آنان را در معرض خشم ملک ها قرار داده بود . این ملک ها که شماری مفتیان هم در اختیار داشتند .  بصورت فوری دست به کار شده و مفتی ها را برای فتوا بر ضد پنج پیری ها فرامی خواندند . مفتی ها هم که خود را در شماری موارد مرهون ملک ها میدیدند و کمتر حرئت فرمان زدایی را در برابر آنان داشتند . ناگزیر بودند تا تن به فرمان ملک ها داده و فرمان دل برنخواسته را برای خروج پنج پیری از تنظیم صادر میکردند . پنج پیری ها که با این برخورد ملک ها عادت کرده بودند و این را از کارکرد های روزمرهٔ ملک ها به حساب آورده و چندان پروای آنان را نداشتند . ملک ها با این همه فشار هایی که بر زندانیان پنجپیر روا داشته بودند . باز هم پنج پیری ها را سرحال و خوشحال می یافتند و دست به برگزاری نشست های گروهی زده و توطیه های تازه یی را بر ضد پنج پیری ها بر می  چیدند . پنج پیری ها هر روز در زیر بار دسایس نو به نو ملک ها در موجی از فشار های شدید عمال دولت دست و پنجه نرم می کردند و با خود می گفتند : به زنده گی زندانیان مبر  حست      که نقل محفل شان دانه های زنجیر است .

این گوشهٔ اندکی از مرارت های زندانیان قدیم پلچرخی بود که بیشتر ناشی از زورگویی ها و خودکامگی های شماری ملک های زندان بود و هرگاه در کنار این شکنجه های روانی شکنجه ها و فشار های شدید روانی در کنار تلاشی های وحشیانه و هراس افگنانه که بوسیلهٔ عمال مزدور رژیم بر زندانیان تحمیل میگردید٬ به تفصیل مورد بحث قرار بگیرند٬ از آن کتاب پر حجم تر از مثنوی هفت منی درست خواهد شد . هر گاه برخورد های کجدار و مریز استاد کبیر به آنها افزوده شود و از بد معاش های او به تفصیل سخن زده شود٬ کتابی از این هم پرحجم تر خواهد شد.

سر نخ داستان پنج پیری ها در زندان پلچرخی به جمعی از یاران همدل میرسد٬ پنج پیری گری های راستین در خوان آنان محک می خورد٬ خادمان خوان آ‌نان به قول حافظ شیراز دردی کشان صبوح های عشق انسان بودند وهنوز هم اگر بیش نیند٬ دست کم در یاری ها و همدلی ها دوستدار هم استند؛ زیرا همدلان خاطره انگیز ترین روز ها که سرنوشت آدمی را در مرزی از فاجعه و فلاح به آزمون می گیرد٬  البته این محک زنی ها به آزمون گیری ها شوری فراتر از عشق مجنون با لیلی٬ ورقه با غذرا٬ زلیخا با یوسف و ... داشته و در نماد شگفت آوری عشق راستین انسان با انسان را در نماد جذبه های شکوهمند مولانا با ملک شمس الدین تبریزی به نمایش میگذارد . این عشق درالگوی دوست داشتن آدمی را پله به پله تا آستان خدا وند یاری و رهنمایی کرده و او را در مقامی قرار میدهد که با فرورختن و تکیدن بعد لجنی: آنچه اندر وهم ناید آن شود  . این انسان است که در یک سبک و سنگینی دشوار در مرزی ثبات را از بی ثباتی٬ صداقت را از کذب٬ خودگذری را از در خود مانی٬ حرکت را از ایستایی٬ قیام را از نشستن٬ تکان را از بی حالی٬ خوش حالی را از بد حالی و بالاخره حق را از باطل جدا میسازد و در بلندای پر شکوه ترین سکوی انسانی و کمال آدمیت قرار میگیرد . 

با سرهم بندی این ها آشکار می گردد که داستان پنج پیری ها در زندان پلچرخی قصهٔ بی پایان رنج های انسان در نماد عشق هستی ساز در پای ایمان تجلی کرده و شکوه و جلال شهامت در پای وقار٬ عروج انسان به مقام سدره ٬ قیام شکوهمند و زمردین در برابر جور٬ مقاومت هابیل عصر در برابر قابیل٬ عصیان حسین در برابر یزید را رخ مینمایند . در فراز و نشیب این رخ نمایی ایستاده گی رادمردان در برابر نامردان٬ تکان خروشندهٔ وارث آدم در برابر خلف واپسین شیطان٬ انقلاب عزت در برابر ذلت٬ به قوام رسیدن شجاعت در برابر جبن و ترس و جرس به کرسی نشستن عشق و امید در پرتگاهٔ زوال یاس برانگیز به تماشا می نشینند و تا باشد که با خون انسان مظلوم خطی به سوی شفق تاریخ کشیده شود و تا رسیدن به افق های آزادی٬ عدالت و رستگاری چون نسیم گوارا ناخون بر دل های شکسته و روح های پژمرده بزند .

۴ جنوری   ۲۰۱۲برابر به ۱۴ جدی ۱۳۹۰

 

۱ -  محرم دلجو در سال  های پیش از ۱۳۷۰ مسؤولیت نماینده گی حزب وحدت اسلامی را در پشاور داشت و اکنون در آسترالیا در مهاجرت زنده گی دارد . وی با جمعی از یاران خود در آسترالیا سایت انترنیتی تحت نام    kabul.net.au را به نشر میرساند .

 

 


بالا
 
بازگشت