داکترفضل احمد کوهستانی
متخصص سیستم اداری ومتودولوژی علوم سیاسی
بيرنگ ساختن جهاد افغانستان
بخش دوم
ماستر پلان انگليس انتخاب نادرخان
در موقعيکه بحران داخلی افغانستان در جريان بود ، نادر و برادرانش در جنوب فرانسه وقايع را دقيقانه تعقيب ميکردند. آنها اگرچه به ظاهر از صحنه عمليات دور بودند ، ليکن رابطه ايشان با کارگردانان ماستر پلانی که برای برهم زدن رژيم مترقی افغانستان که به همکاری او تهيه شده بود ، چه در داخل و چه در خارح آن به صورت صحيح و دقيق قايم بود که نه تنها از رويدادهای مختلف بسرعت اطلاع حاصل ميکردند ، بلکه برعلاوه ميتوانستند عواقب اين رويدادها و حتی صحنه های مابعد آنرا هم پيش بينی نمايند.
يکی از اشخاصی که بعد از برطرفی شاه محمود از حکومت اعلی سمت مشرقی به حيث رابط بين مقامات انگليس و برادران فراری در جنوب فرانسه عرض اندام نمود عبدالواحد شينواری بود که به نام مسترويد آستراليايی شهرت داشت و اين شخص از جمله همان سرحدی ها بود که در اخير قرن گذشته با شترهای خود به آستراليا مهاجرت نموده ، کاروانهای اشتری را در دشت های پهناور آن سرزمين به کار انداخته و در نتيجه ثروت کافی بدست آوردند و بعضی از آنها دوباره به سرحد برگشتند. مستر ويد تا جائيکه اسناد محرمانه دولت بريتانيا برمیآيد ، در سالهای 1923 ـ 1924 يعنی مقارن فتنه ملای لنگ به افغانستان آمده خود را بحيث يک افغان با احساس که ميخواهد تجربه و سرمايه خود را به خدمت افغانها وقف کند معرفی نمود و پيشنهاد کرد که امتياز استخراج معدن طلای قندهار و تجارت چوب کنر به او داده شود و برای اين مقصد ده هزار پوند رابه قسم حق الامتياز پيشنهاد نمود. ولی هرچند پيشنهاد او جالب بود ، اما به زودی آشکار شد که در پشت پرده دستان انگليس است و شرکای اصلی او کمپنی های انگليسی اند. و او فقط نماينده آنهاست.
شخص ديگری که به زودی با مسترويد همکار و همدست ميشود ايم ای حکيم است که دراين وقت بنام نماينده انير تاجر آلمانی که تجارتخانه در کابل دارد ، بين کابل و پشاور در رفت و آمد می باشد و اين همان حکيم خان مشهور است که بعدها بحيث رابط و نماينده معتمد نادر در مسايل محرمانه با مقامات عالی رتبه بريتانيا در هند اجرای وظيفه مينمود و بعد از پادشاهی نادر مرکز فعاليت خود را به کابل انتقال داده تمام خريداری های حکومتی در انحصار او درآمد.
خبرشورش شينوار برادران فراری را در جنوب فرانسه چنان بيقرار ساخت که بدون انتظار انکشاف اوضاع ويا دريافت هدايت از کارفرمايان خود ، خوسرانه جهت حرکت جانب افغانستان داخل اقدامات شدند. هاشم بتاريخ اول دسمبر پيش از حمله حبيب الله کلکانی به کابل به قونسلگری انگليس در شهر نيس رفته برای خود و دوبرادرش نادر و شاه ولی تقاضای ويزه ترانزيت را از خاک هند مينمايد.
مصارف مجموعی انگلستان برای برانداختن رژيم مترقی امان الله خان تا زمان روی کار آمدن رژيم ارتجاعی و ضد ملی و دست نشانده نادر بر طبق اسناد و نشرات موثق همان وقت که در آرشيف ملی هند موجود است جمعا به سه کرورو ششصد هزار کلدار بالغ گرديده بود. در حاليکه افغانها دراين حرکت ناآگاهانه ارتجاعی که سراسر به زيان خودشان و به نفع استعمار و امپرياليزم خارجی و ارتجاع سياه داخلی روی کار آمد بود ، هزاران جوان رشيد و مليونها پول و ثروت خود ....... و از همه گذشته بهترين فرصت مساعدی که برای انکشاف مملکت ميسر بود ، بی جهت و رايگان از دست دادند.
اما مردم افغانستان با اينکه از ظلم و بيدادهای حبيب الله بستوه آمده بودند بازهم از پادشاهی توطئه آميز نادر که از همان لحظه اول با تقلب و فريبکاری آغاز يافته بود به خوشی استقبال نکردند.
وطن
ای وطن خاک تو جان پرور و پربار بود
آب شيرين تو با کيف و گهربار بود
کبک تو باز ستانست زشاهين عدو
آهوی دشت تو با شير به پيکار بود
چ.ن هوای تو کند پرورش طبع بلند
مود ميدان تو بی شبه فداکار بود
هرستمگر که کند قصد گرفتاری تو
تا جهان است سرافگنده و بيمار بود
آن زواتيکه شکستند سروباره روس
خوف امريکا از او بی حد و بسيار بود
حاصل خون شهيدان تو باشد اسلام
خائين گرچه پی دالر و کلدار بود
تو شدی باعص آزادی ناموس بشر
هرکه ازاد شود از تو منت بار بود
راه توحيد بگيرد به اخلاص تمام
مسلک تفرقه ها مشرب گفتر بود
عرض بی رنگ همين است به درگاه خدا
که به خلق نبوی شاهد ايثار بود
ولی اين فاشيستان و قبيله سالاران ، ازوقايع تاريخی افغانستان منکر هستند. آنها از دوران کارکردگی صدارت گلبدين حکمتيار سخنی برزبان نمی آوردند . اينکه تعداد زيادی از رهبران جهادی و قوماندانها ممکن با سرويس های استخباراتی خارجی ارتباط داشتند شکی وجود ندازد ، ولی آنها صرف يکی دو نفری را که از تبار ايشان نيست ياد آوری نموده ولی اسمی از جاسوسان تبار خود را بر زبان نمی آورند.
++++++++++++++++++++++++++++++++
دراين اواخر تعدادی از تلويزيونهای برون مرزی تبليغات زهرآگينی را بر ضد تعدادی از قهرمانان ملی ما براه انداخته اند. همچنان يک مخبر معلوم الحال در لندن نظر به هدايت مقامات جاسوسی غرب ميخواهد تا جهاد و مقاومت مردم افغانستان را کمرنگ جلوه دهد. اين وطنفروشان نمی خواهند يک قهرمانی را بجز ار تبار خود شان ، از تبار ديگر ببينند. يکی ازاين نطاقان ادعا کرد که گويا فاتح جهاد افغانستان ايشان می باشند زيرا مصارف جهاد را " آنها " تهيه نموده اند.
من در يکی از نوشته های قبلی ام به امريکا خاطر نشان کردم که شما با داشتن سلاح های بسيار پيشرفته و اقتصاد قوی چگونه در ويتنام شکست شرمسار را متقبل شديد و با وصف مصارف بزرگ مالی و تلفات جانی از آن کشور فرار نموديد.
دراين شکی نيست که امريکا و جهان غرب کمک های بزرگ اقتصادی و سياسی به جنبش مقاومت افغانستان نمودند ولی اين ايمان و غيرت افغانی بود که روس های اشغالگر را مجبور به عقب نشينی کرد. طوريکه همه آگاهی دارند ، بخش قابل ملاحظه کمک ها به جيب نظاميان پاکستان افتاد ، سلاح های ارسالی غرب در قشله های عسکری پاکستان ذخيره شد و بجای آن سلاح های کهنه و دی مود پاکستان به مجاهدين توزيع شد.
در بعضی ساحات نيروهای جهادی سلاح های خود را از روسها گرفتند . البته بخشی ازاين کمک ها را رهبران جهادی به جيب ميزدند ، ولی مجاهدين واقعی جهت اعاشه و اباطه خود و فاميل شان به مشکلات عظيمی مواجه بودند. ولی همه اين مشکلات خللی در تصميم و اراده ايشان بوجود نياورد.
اين فاشيستان تبليغ ميکنند که اميرحبيب الله کلکانی ، امان خان را سقوط داد ، برهان الدين ربانی هيچ قدرت اداره نداشت و احمدشاه مسعود وابسته به استخبارات شرق وغرب بود. ولی واضح نمی گويند که امان الله خان با پلان انگليس از سلطنت رانده شد و اين نادر خان غدار بود که نه تنها تمام دستاوردهای دوره امانی را از بين برد بلکه تمام آزادی خواهان و روشنفکران آن دوره را سر به نيست کرد.
نادر چگونه به پادشاهی رسيد؟
همه ميدانيم که پادشاهی نادر يک امر اتفاقی و صرف نتيجه از صحنه برآمدن ديگر مدعيان سلطنت و غلبه بر امير حبيب الله کلکانی نبوده است ، بلکه مقدمات اين کار سال ها پيش از طرف دستگاه استعماری انگليس فراهم شده بود و فقط پرورش دادن و پيش آوردن و به شهرت رساندن اين نامزد منتخب شان بود که مدتی را در بر گرفت و الا تا جائيکه از اسناد محرمانه دولت بريتانيا برمی آيد ، نادر حتی در زمان پادشاهی اميرحبيب الله از طرف مقامات مسئول آن دولت در جملهً کانديدهای سلطنت افغانستان در نظر بوده است. شک نيست که اين انتخاب هم اتفاقی نبوده ، بلکه ريشه های آنرا بايد در يک قرن پيشتر از زمان سردار سلطان محمد طلايی جد اعلای اين خاندان و ارتباطش را با انگليس ها سراغ نمود و دوام اين رابطه را توسط يخيی خان و ذکريا خان پسران او که عملا در دوران جنگ دوم افغان و انگليس جانب انگليسها را گرفته بودند و سپس بوسيلهً فرزندان ايشان سردار محمد آصف خان سردار محمد يوسف خان مصاحبان خاص امير حبيب الله خان جستجو نمود و بالاخره مابعد آنرا در دورهً بايد تعقيب کرد که خود نادر و برادران و عموزادگانش همه در ( دهره دون ) زير نظر مستقيم کارکنان حکومت استعماری هند بريتانوی تحت تربيه بودند و هرکدام شان توسط استادان لايق در دبستان مشهور استعمار در رشته بخصوص تخصص مينمودند. تازمانيکه شرايط در داخل افغانستان برای بازگشت اين خانواده و آغاز فعاليت های آنها مساعد گرديد و اين در سال اخير پادشاهی امير عبدالرحمن خان و زمانی بود که انگليس ها از ختم زمامداری بلکه از پايان عمر آن پادشاه مطلق العنان که خود اورا ( امير آهنين) لقب داده بودند. پيش از پيش اطمينتن داشتند و ميخواستند اين گروه تازه وارد ، از روز اول ، جانشين او را بلا رقيب احاطه نمايد. چنانچه بر طبق نقشهً انگليس اين کار بسهولت صورت پذيرگرديد. زيرا پادشاه جديد ؛ دختر زيبای سردار محمديوسف خان را طلبگار شد و راه برای داخل شدن تمام افراد خانواده در دستگاه دولت بازگرديد و هر کدام در شق اختصاصی خود موقعيت خويش را در دربار اشغال نمودند.
به ترتيب سن : سردار کلان محمد آصف خان و محمد يوسف خان بحيث مصاحبين خاص ، سردار سليمان خان که در اردوی انگليس در صف سواره نظام داخل بود ، شاغاسی نظامی ، سردار فتح محمدخان ذکريا بحيث امين العسس يا کوتوال ، سردار محمد عزيزخان بحيث شاغاسی خارجه ، سردار محمدنادر که در اردوی بريتانيا در صف توپچی شامل بود ، بحيث عند مشر اردلی های حضور ( گارد شاهی ) ، سردار محمد هاشم خان بحيث سر سرويس ، سردار شاه ولی خان بحيث خان اسپور ، سردار احمدشاه خان (آصفی) بحيث سرمنير اسپور ، سردار شاه محمود خان بحيث سرجماعه پروانه ها.
از جمله همه اينها نادر مورد توجه انگليس بود وبه همين دليل اورا برتبه سپه سالار بحيث وزير وفاع ارتقا دادند. سپس بحيث سفير افغانستان در فرانسه مقرر شد ومقدمات برگشتش را با انگليس فراهم کرد.
ماستر پلان دستگاه امپرياليزم انگليس پيش از پيش ترتيب و تمام مراحل خود را طی نمود. فيصله شده بود که حبيب الله کلکانی بحيث يک حايل و حاجز بين زمامدار مجکوم شده که امان اله خان باشد و زمامدار منخب و مورد نظر آينده يعنی نادرخان رول خود را بصفت يکی از قربانيان بيشمار اين بازی خطرناک مطابق نقشه استاد بازی نمايد. ولی برای اين بازيگر ناشی و نوکار برای اينکه در اعمال و حرکت خود از چوکات معين خارج شده باشد ، لازم بود يک عده اشخاص کاردان و با تجربه در اطراف او قرار گيرند. مهمترين و معتمدترين اين اشخاص شيرجان وزير دربار بود که در حقيقت جشم و گوش شاه ناخوان و بی تجربه را در احتيار خود داشت. هر چه او می نوشت حبيب الله مجبور بود برآن مهر تصديق بگذارد و هرچه او ميگفت ، لبيک گويد.