ــــ

سیدموسی عثمان هستی

قسمت دوم

درکاسۀ سیاست آب می ریزد

ازگپهای این وآن گپ می خیزد

انچه که درچغل سیاست ریختی

همان راخوش خوشان می بیزد

«شعرازشاعربی ترازو»

بعدازاینکه درقسمت سوانح داکترصاحب اناهیتاراتبزادکمی روشنی انداختم ایمیلهای زیادی ازمخالفین وموافقین داکترصاحب وازاحزاب مختلف گرفتم

جالب ازهمه این است که داکترصاحب باوجودمبارزه پاک وزندگی درعالم فقروتعبید  درالمان زندگی می کند،نمک حرام های حزب که سرآخورفاشیستی بسته شده اند ،نا جوانمردانه جوراستین سخن رازیرپای اتهام لگدمال می کنند

بی شرمانه نه تنهاسرملت افغانستان رحم نمی کنندسرخودوهمرزمان دیروز وامروز خودهم رحم نمی کنند. آنها یا بشکل خوشبینانه یا بدبینانه گلی رابه آب می دهند وتاج تاریخ نویسی ، کاغذ وقلم بنام نویسنده برسرمی زنندوبیت های پیش پا افتاده را درسرنوشته های خودبخاطردلخوشی خودبال وپرفروغ هستی می دهند . در حالیکه ملت ما گلخنی وحمامچی را بهترمی شناسندکه چه نوع لنگ درکمرخود ودیگران می بندد.

ولی آفتاب به دوانگشت پنهان نمی شود. درشناخت خوب وبدافرادهرزمان، تاریخ مهارت داردخوب وبدرا شناسایی می کند. اگرامروزنتوانست فرق بین خوب وبد را نشان دهد، فرداقضاوت سالم به اساس یاداشت های نشرناشده مردمان باوجدان که ازترس بی وجدانان بنشرنرسیده وبعدازمرگ نویسنده باوجدان بنشرمی رسدازروی آن یاداشت های حقیقی چغل تاریخ نویسان جعل کارازآب کثافت قلم وکاغذ شان بیرون می کند. آن وقت تاریخ قضاوت بی طرفانه ميکند. مثلیکه درقسمت "سامی ودروازی" امروز تاریخ قضاوت کردوکتاب برهان نجات محی الدین انیس دیگربازارندارد. درحالیکه محی الدین انیس درنوشتن آن کتاب قصورنداشت ویا مجبور به نوشتن کتاب اوراساختند. یابزدلی خوداش یا دیکتاتوری شاه وقت!

من عضوحزب دموکراتیک خلق نبودم که امروزحرفهایی این وآن راردویاتایید می کردم . سهم من درقسمت تشريج سوانح داکترخانم راتب زادبعدازنشر دردانشنامۀ آریانا بگرداندگی محترم مهدیزاده کابلی ومصاحبه غفارعریف که درسايت های سپیده دم و پنداربه نشر رسيد ، خبرنگار ازداکترصاحب پرسان کرده بودکه قوس راستین زندکی ترادردانشنامۀ آریانا زیریک ابرحریردیدندوهرکی نظر به چشم دیدخوددرقسمت رنگ های زندگی شماروشنی انداختندوقوس هفت رنگ نظرخودساختند. نظرشما چیست؟

داکترراتب زاد که کوره دیده سیاست بود واست با حوصله مندی جواب داده است. تنها کاری که داکترصاحب کرده سربی حیایی ودروغ ها که در قسمت داکترنوشته شده و داکتررا به خودخواهی سوق داده ازين موضوع به احتیاط گذشته است . نه گفته که عاشق مجازی شده بودم یا نشده بودم. سرقافله نهضت نسوان بودم یا نویسنده که خواسته ازمن "ثریا طرزی" بسازد. صفحه های کتاب فریب نامه خودرا با تجارت سرنام من چند صحفه بیشترساخته است. هرگاه داکتر صاحب راتب زاد در این قسمت معلومات روشن ندهد دروارونه ساختن تاریخ نهضت نسوان وجنبش روشن فکری ملت بی خبرمامقصراست. وداکتر صاحب می داند که به اساس قانون طالبان کرام دُرع مقصرمساویست با1/04متر. یک شوخی نمکی بود

عشق فردی بدون اسناد

جالب ازهمه زنی که عاشق علم ومبارزه ،سیاست و اندیشه مارکسستی بود بخاطرآوازه های سرچوک ، آنرا بحيث مخالفین حزب دموکراتیک خلق نشخوارقلم می سازندو نمی دانندکه عاشق شدن مربوط به شخص است به خانواده، اندیشه فکری وسیاسی ،زندگی اجتماعی شخص ارتباط ندارد. اين نه گناه است نه جرم ونه شخصیت اجتماعی وسیاسی شخص را ضعیف می سازد. هرانسان حق دارد که عاشق شودیا نشودوعاشق شدن هیچ وقت درقانون، فرهنگ وکلچر وطن ماجزسوانح نبوده چون درجامعه افغانی که ملت افغانستان دوراعلم ودانش مانده اندودرچوکات عصر حجرهنوزیک قسمت مردم ما زندگی می کنند ، مخالفین سیاسی بخاطرکوبيدن شخصیت سیاسی جانب مقابل ، ازکلمات پیش پا افتاده وکلچرمزخرف استفاده ميکند. اين اخلاق ناپسندیده که هنوزدامن ملت مارا بخاطر بی دانشی رها نمی کنداشخاص بی دانش و کوتا ه نظراز این روش ها بخاطرتخریب مخالفین خوداستفاده می کنند.عشق وعاشقی را ناخن افگارمی دانند ومانند کورمحکم می گیرند.

من عاشقم بکس چی بکس چی

درجوانی یا به پیری

کارتونیست چیدن موی خمیر

"شعرهایکوازشاعربی ترازو"

روابط سیاسی وحزبی ببرک کارمل که مردبا ناموس بود را همه می داند. تنها کسی نمی داندکه به امراض عصبی تهمت زدن برناموس خود وبرناموس دیگران درغوغای مغزی خودموج خیالی می سازد. امید است که اتهام های نادرست ازسوانح داکترصاحب اناهیتا ازدانش نامه وکتاب دستگیرخان پنجشیری باوجودیکه خوش بینانه درقسمت سرقافله سالار نهضت نسوان ومجالس خانه داکترصاحب اناهیتا غیرمسوولانه نوشته شده است . بخش جناح خلق نه بخش پرچم حزب دموکراتیک خلق این مجالس ها ونوشته را نتنها رد می کنند بلکه  آنراداستان بزرگ سازی علیه جناح خلق می دانند ومی گویند آن نوشته درکتاب دستگیرخان جزمانندسنگک های شهاب ساقب که درفضا روشن معلوم مشوند وقتیکه به زمین می خورند ازآن چیزی باقی نمی ماند ، آنرابا دلایل شواهد وقراین ردمی کنند. ومخالفین داکترصاحب اناهیتاعشق وعشق بازی رابا تعبیرغلط ازکتاب دستگیرخان پنجشیری گرفته اند.

درحالیکه خانم داکتراناهیتا راتب زاد بگفته خودش درآن مجلس ها کدام نقش نداشت وعضو مجلس نبود وهم درسن وسال ساقی گری  قرار نداشت.

این به آقای دستگیرخان پنجشیری ارتباط داردکه درکتاب خود درقسمت مجالس ومبالغه های بی سروبی دم آگاهانه نوشته ویاغیراگانه. به هرصورت بربهانه گیران نوک سوزن کوه است نوک سوزن قلم دستگیر خان پنجشیری بخاطر پنهان کردن حقایق درسوانح داکترصاحب وهمچنين  طاهر بدخشی ، مولانا باعث بدخشی و عبدالمجید کلکانی ازافتراهات کوه مرجانی ساخته است.

افتراه ، درنوشته های اين شخص و شانه خالی کردن ازمسوولیت های دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق ، ونقش فعالش درتمام انشعابات حزب دموکراتیک خلق بر همه روشن و هويداست . تمام مردم وی را بحيث سرقافله سالار انشعابگران  اززمان تره کی تا دوران نجیب الله می شناسند. وی زمانی که همه کاره بود، امروز در نوشته هايش خودرا بی صلاحیت وملی حساب می کند ودرکارهای خوب وانسانی حزب دموکراتیک خلق شاهکار می داند.شما که در انشعاب اول حزب به طرف تره کی رفتيد و دروغ گفتيد که جناح تره کی اکثريت است ولی بعد از چهل سال که اکثر رهبران در قيد حيات نيست ، حاکميت حزب سقوط کرده ، حالا ميکوييد که ببرک کارمل حق به جانب بود و اکثريت با او بود. آيا اين اعتراف منفعتی به حزب و رهبری دارد؟ سول دوم اينست که چگونه يکی دو روز قبل از شش جدی از مسکو به کابل آمديد و در دعوت امين اشتراک ، چرا آز آن " سوپ" نخورديد؟ سوال سوم اينکه شما در کودتای تنی دست داشتيد و در صورت پيروزی اعلاميه " شورای انقلابی" را می خوانديد ، چرا اعتراف نمی کنيد؟ از اينکه در مورد کرشنکوف ، " پل دوستی " و " مجاهد کبير ، پلنگی پوشان ،سالار شهيدان "مقالات نوشته ايد و می نويسيد مربوط به خود تان هست.

من کدام مخالفتی بانوشته های دستگیرخان پنجشیری ندارم، اورا از سرقافله های روشنفکری زمان خود می دانم واز نقش او انکار نمی کنم وپیش قدمی ومبارزات آن رادربرابرشاه وشاه پرستان شهکاری های روشنگرانه او می دانم.

زمانیکه به زندان برده شد وریس محکمه کاپیسا حسن زاده بود. وی بخاطرفشاررحیم غلام بچه فیصله ظالمانه ازطرف محکمه صادرکردودستگیر خان هم از شهامت کارگرفت.

"درپای فیصله نوشت به این فیصله ظالمانه قناعت ندارم. جلسه محکمه من بعدازوقت رسمی صورت گرفته ، قاضی چپن قضا برتن نداشت "اعتراض آن قانونی ومردانه بود.

آری هادی کریم روان شادکه همرزم وهم زنجیردستگیرخان پنجشیری بودبواسط خشوکه عمه هادی کریم وخاله بارق شفعی می شد بنام مریضی توسط رحیم غلام بچه از زندان کشیده شد. وی که از بنیان گذاران حزب دموکراتیک خلق بود ، حزب را ترک گفت وتا آخرعمر به حزب برنگشت، حتی حاضر به گرفتن چوکی دولتی نشد ،به کارهای شخصی ادمه داد.

ولی دستگیر خان دربرابرظلم وبی عدالتی سلطنت مقاومت کرد وتوبه نامه نداد.

شرط مردی نیست بودن ،رنگ رنگ

گاه درنقش پشک، گاه درنقش پلنگ

تابکی بر تخت سياه لشم مرده شویی

شستوشوگردی سرسنگ بنام خرچنگ

"شعراز شاعربی ترازو"

من که چندسال کوچک ازداکترصاحب اناهیتا می باشم قبل ازداکترصاحب که هنوزکتاب مارکسستی نخوانده بودم ، مبارزات ماکسیستی دروطن ما بشکل منظم شروع نشده بود.

حجره مسجد  دروطن ماهمیشه درسیاست نقش داشته وحرف اول را می زد وتا امروز هم می زند .اگرهمین ملت باشددرآینده هم حرف اول را دین می زند. از شما چه پنهان کنم شروع به سیاست کردم  و سیاست مرا به خانه روان شادنعیم شایان ، باغبار ، سید کاظم دادگر کشانیدوسرم رامشغول کتاب های مارکیستی ساخت . تا آنزمان به کتاب مارکیستی نظر به تبلیغ استادان آب دهن خورده انگلیس دست نمی زدم که کافرنشوم. با خود گفتم این کتاب ها را هم بخوان ، با کنز، قدوری وشرح مولانا مقایسه کن . بعدابه مقایسه کتاب دینی ومارکسستی پرداختم نسبت خامی فهم ودانش هردوکاروان را نیمه راه رها کردم.

ولی چیزی که از مطالعه آموختم احترام به حقوق مساوی زن ومرد ،مقاومت، پایداری ،انسان دوستی ،درخدمت انسان بودن ،عدالت ،مساوت ، مخالفت باهرنوع تبعیض ، ايستادن دربرابرظلم وزورگویی ضد انسان وانسانیت. شهامت را نقش سنگ مغزخود ساختم وتا امروز از هیچ نوع تخریب ، تهدید دشمن زبانی ،قلمی وجسمی نترسیدم. کفن ،تابوت وقبرقبلاً خریده ام وبا خنجر توهین ودشنام انسانان کم ظرف عادت کرده ام وشهرت خودرا مرهون تخریبات عناصرارذال واوباش ، قلم وکاغذ وانسان های خود فروخته می دانم که مرا با چماق اتهام زده اند ومی زنند . اگر نخوانده اید سری به سایت کابل پرس بزنید

گردانده گان آن سایت را که درکاناد وناروی هستند، من از نزدیک می شناسم. سوانح شان را با سوانح خانوادگی شان بخود شان فرستادم . آنهاهم درسایت خاوران هم قلم می زنندولی  درسایت کابل پرس  جرئت نشر سوانح خودرا نامردانه نداشتند ازنشرسوانح خودخوداری کردند. من که می دانم گل خشک به دیوار نمی چسپد ترس ازاتهام وتوهین دشمن زبون که با نام مستعار به من سوانح سازی می کنندنمی ترسم. می گویم ومی نویسم بروید درکابل پرس سوانح که به من وخانواده من ساختند بخوانید وقضاوت بدست شما. من از یک خانواده گمنام از طرف مادر وپدر نیستم وپنج دهه در روشنفکری افغانستان نقش داشته ام چیزی که من داشتم از ملت افغانستان نه پنهان کرده ام ونه پنهان مانده وهیچ وقتی بنام مستعار نوشته نمی کنم. کسانی که به نام مستعارعلیه من می نویسند بیچاره ها بد نام تاریخ هستند. جرائت بنام نوشتن ندارند حتماً پدران شان مثل خود شان خود فروخته می باشند. وهم کسانیکه این نوع نوشته هارا بنشر می رسانند مطمئن هم باشند که از دست شان شکایت هم نمی کنم واین چراغ سبز هم برای شان نشان می دهم . همان طوریکه بعضی سایت ها بخاطر تخریب من شهرت پیدا کردند کابل پرس هم ازتخریب واتهام به من صاحب شهرت شده ومی شود. از وقتیکه کابل پرس دست به تخریب من زده بخاطر نوشته های من کسانیکه من را نمی شناختند به سایت ها سر می زنند ونوشته های مرا میخوانند.

غرورخودخواهی کاذب جوانی ویکتازی هایکه داشتم درشکستم بی تاثیر نبود. آن سبب شد که دیگدان سیاست بازی من به جایی سیاه نشود.آخرین شکستم سیاستی من درجهبه پنجشیربخاطرمخالفت آی اس آی وحزب دموکراتیک خلق که کاجی بی، نظربگفته داکترفضل احمدمشهوربه داکترعبدالرحمن واین نوع افشاها درآخرسرش رادر میدان هوایی کابل توسط دارودسته شورای نظارسبک کرد.روان اش شاد

داکترعبدالرحمن دردهلی نوروزی که من ازکاناد بدهلی رفته بودم دردهلی به من گفت مهره هائیکه ازپاکستان درلیزنورستان آمده بودندوبه آوردن انها شاخک شکست بجان خودچسپانده بودیدتوسط میردادخان پنجشیری ، دستگیرخان پنجشیری ، جان محمد خان پنجشیر وابرهیم سامل پنجشیری درخدمت خاد وکاجی بی قرارگرفته بودند ، سبب ناکامی وکشتن پهلوان احمدجان وشماشدند. چنانچه ملت افغانستان دید وبه ملت افغانستان ثابت شد. رفتن صدیق برادرداکترنجیب الله و زنش به پنجشیر، خطبه خواندن جاسوسان کاجی بی ، بسته کردن تونل سالنگ توسط احمدشاه مسعود زدوبند افراد سرشناس حزب دموکراتیک خلق ، هردوجناح خلق وپرچم با مسعود وحکمتیارثابت شد.

داکتر عبدالرحمن گفت که شما به آوردن مهره های کاجی بی توسط آقا جان برادرپهلون احمد جان وحاجی گلستان خان پسرکاکای مادرپهلون احمدجان (ماما ی) یک اشتباه بزرگ تاریخی را مرتکب دربرابر ملت خود شدید.

اوگفت میراث خواران آی اس آی را با آوردن خود درپنجشیرآنقدر لجوج ساختید که به ملت داغدیده وبی دفاع افغانستان گفت تا به اندازه پکول ساخت پاکستانی من که بسر خود از پاکستان آورده ام خاک این سرزمین بدستم قرارداشته باشد این ملت وخاک را  آرام نمی مانم واقعاً از حقیقت انکار نباید کرد بقدر یک پکول را تا وقت کشته شدن خود از دست ندادوطالب بی وجدان سرمردم پروان را سیرداغ کرد وزمین سوخته را درج تاریخ جنایت خود ساخت وزنان بی دفاع رادرشهرهای لاهوربفروش رسانيد وامروز پیروان بی وجدان آن با متحدین خود فروخته مزدور می گویند بی ما صلح با طالب امکان پذیر نیست! وقتیکه خاک وملت را طالب بخون کشیدند وسبب آوردن استعمار شدند حالا نغاره صلح می زنندوروزه کثافت خودرا باچتلی پشیمانی بازمی کنند. آيآ شماها نبوديد که در آوردن قوای خارجی و سهم گرفتن طولانی در حکومت پوشالی چهره واقعی خود را نمايان ساختيد. تا زمانیکه لازم بود در خدمت کرزی و باندش بوديد و حد اعظم استفاده ها را کرديد  حالا که دور انداخته شده ايد اين حرفها را ميزنيد؟!

اعتراف من در برابر ملت افغانستان

روان پهلوان احمدجان شاد او کشته شد ومن بخاطر اشتباه خود ،خودرا قابل محکمه می دانم وبخاطر مرهم گذاشتن به زخم های ملت خود حاضر به یک محاکمه بخاطر آوردن سیزده وطن فروش جاسوس کوره دیدۀ سیاست وجاسوسی که دربالای احصارپشاورتربیه یافته آی اس آی پاکستان وتشنه قدرت بودند ، می باشم.  آنها که بعدازشکست جنگ اخوان درپنجشیر در زمان حکومت سردارمحمدداوودخان توسط مردم ازپنجشیربا داس وبیل وتبرازتوسط  مردم نجیب پنجشیررانده شده بودند ، به ضمانت ما دوباره برگشتند وموفق شدند که فرزندان اصیل ملت را بدستور آی اس آی وحزب دموکرااتیک خلق بکشندوفرار کنند. دراثردسیسه جاسوسان آی اس آی وحزب دموکراتیک خلق قهرمان اصل ملی افغانستان پهلون احمدجان کشته من ناچار بزدلانه فرار را برقرارترجيح دادم.

سوانح داکتر صاحب سبب شد یک قسمت ازیاداشت های پنج دهه اززندگی روشنفکری ام که نزدم موجود است نه بخاطرشهرت طلبی ونه بخاطرچاپلوسی ونه بخاطرتخریب کسی  بيان داشتم.این نوع نوشته های من ادمه خواهدیافت تا اینکه  امتان پیغبردزدان افشاه  کنم . درهرزمان هرپیغمبرامت پیغمبر دزدان زندگی کرده وقتیکه حرف دزد درمیان آیدچهره وکارگردهای آن آشکار می گردد.

این را بخاطری اضافه کردم که یکتعداداز منتقدین درایمیل خودنوشته بودند که بهانه سوانح داکتر صاحب راتبزاد بودنام ازدیگران هم برده شده بودکه ضرورت نبود خصوصاً نام از" کسبدین تواریش دستگیرخان پنجشیری و تواریش احمدشاه مسعود.  همچنان شخصی رحمت الله علیه را درپهلوی نام احمدشاه مسعود بکاربرده بود وهم کسی دستگیرخان پنجشیری را بجای کسبدين وتواریش رفیق خطاب کرده بود وکسی جناب و محترم وهم برادرمجاهد سپرسالارجهادرحمت الله الیه حتی (رض ) در پهلوی نام احمدشاه مسعود نوشته بودند. من نه شکل توهین آمیزالقاب هارا به این دوسیاست مداروطن خود می پذیرم ونه رد می کنم هرکی حق دارد که هرنوع فکر می کند فکر کند ولی خودم جنایتکار را جنایتکار می گویم و وطن پرست  را وطن پرست.  خوبی های شخص می نویسم وهم بدی های شخص را .  اين سیاست مداراگر چپ باشد  ویا در راست.

من ازشخصی که در پهلوی نام احمدشاه مسعود کلمه (رض) آورده بودپرسیدم واوچنین دلیلی بخاطرخوش بینی که به احمدشاه مسعود داشت نوشت که بی مورد نیست جواب اورا درزیر این نوشته بیاوریم:

(من آدم نادان نیستم که درپهلوی نام سپرسالارجهاداحمدشاه مسعودشهید وغازی کلمه (رض) بکار برده ام این را می دانم که (رض )بکسی خطاب می شود که رسول خدارا دیده باشد.

روزی من درمجلس داکترصاحب عبدالله عبدالله ،فهیم قسیم ،یونس قانونی، جنرال دوستم ،محقق، خلیلی، محسنی ، سیاف سید احمد گیلانی وحضرت صاحب مجددی نشسته بودم . دوستم به حکمتیار کلمه برادرخطاب کرد وهم جنرال صاحب دوستم درپهلوی نام مسعود بزرگ (رض) گفت. محسنی قندهاری بخاطر گفتن (رض) انتقادکرد. ولی استاد سیاف گفت از رفتن احمدشاه مسعود به بهشت که شهید راه وطن است کس انکار کرده نمی تواند وحضرت محمد(ص) که پیغمبر اول وآخر است وجهان وبابای آدم بخاطرمحمد(ص) خلق کرده خداوند  نيزدرجنت است. آمرصاحب باحضرت محمد(ص) هررزو می بیند. پس (رض) گفتن جنرال صاحب دوستم بی مورد نیست.)

این دوست ما در ایمیل خود که نوشته فوق را به من ارسال کرد ومن آنرا خدمت شما خوانندگان بدون کم وکاست بنشررساندم. ولی اين دوست تنها نگفت که کسیکه خودرا بخاطرمسعوددرراه خدا کشته اند بفکرخود سوسایت بم کردند ، با احمدشاه مسعود از بین رفتند. مسعود خلیلی را سفیر دایمی مقرر کرده بود.  آن دونفرعرب که از اروپا بنام عکاس وخبر نگاربه افغانستان رفته بودندخودرا مثل پیروان احمدشاه مسعوداهل بهشت می دانستند. فرق بین این دونفر واحمدشاه مسعود چه است؟ این آدم ها  یک نفر راکشتند ولی احمدشاه مسعودتا آنچه درقدرت داشت ودلش خواست ، مخالف و موافق خود را کشت. پس هردوعرب با احمدشاه مسعود اهل جنت هستند!؟! این حرفهای من نیست حرفهای ملت افغانستان است.

نوشته ادمه دارد چون درنوشته بالا یادی از پیغمبردزدان شد ، در آخر این نوشته هروقت که خاتمه یافت یادی از پیغبردزدان وپیروان آن که در هردین ودر هر زمان ودر هر مذهب می باشند خدمت شماخوانندگان بعرض می رسانم.  اگر اين نوشته را مانند سریال های تلویزونی دنبال نکنيد پيرامون پیغمبردزدان وپیروان پیغمردزدان نمی دانید.

نوت :نوشته بالاادمه داردشایدحرفهای من ومخالفین به یک کتاب تحت عنوان پیغمبردزدان تبدیل شودوبنشربرسد. بعدازنشرسایت وزین آریایی هرسایت وهرکس می تواند اين مطلب را کاپی کند. ضرورت به شب نامه ساختن نیست. مسوولیت این نوشته بدوش من است کسی حق ندارد که خورجینک این نوشته را به شانه سایت وزین آریایی بارکندواگراحمقی پیدا می شود مسوولت این نوشته را بگردن آریایی می اندازد گناه من چیست چاره هرچیزمی شود ولی از انسان احمق نمی شود.

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

داکتر صاحب مهدی زاده کابلی مرد با شهامت ودوست داشتنی

من فیسبوک ندارم ومدت ها است که هم درگیرمافی های انترنتی و فیس بوک ها جاسوسی دست وپنجه قلم نرم می کردم فرصت نوشتن را نداشتم یکتعداد از پرچمداران دلخور از دانشنامه بودند بارها به من دراین قسمت ایمیل کردند وخواهش نمودند چیزی بنویسم آنها به این عقیده اندکه دانشنامه سوانح داکتر صاحب اناهیتا را غیر مسولانه بنشر رسانیده

من مجبور شدم که بیطرفانه چلوصاف از آب بکشم وطرز زشت نویسی را که قبلاداشتم در پهلوی نام این وآن حرف توهین آمیز نوشته می کردم بخاطر انتقادات وخواهش های دوستان از کلمه محترمانه در این نوشته که شما میخوانید کار گرفتم وهم چشم دید های خودبا درنظر داشت وجدان خود بیطرفانه نوشتم من نوشته که در قسمت خانم اناهیتا دردانشنامه آریانا شده دردانشنامه پیدا کرده نتوانستم تنها قسمت اول مصاحبه غفارجان عریف در سپیده دم وسایت زین پندار خواند که در حقیقت بک گوش تابی خفیف به نویسنددانشنامه آریانا بود

چون مریض هستم این نوشته را دوباره نخوانده ام ویرستاری نشده خدمت شما فرستادم که ویرستاری می کنید یا نمی کند پیش شما قابل نشر است یانیست اگر نشروویرستاری کردید لطفاً به من ایمیل کنید که من مطمئن شوم

واگر این نوشته را نشر کردید کسی بنام خود چیزی نوشت مرا در جریان بگذارید اگر بنام مستعار نوشت نوشته آن را نشر نکنید که من از همه سایت هاخواهش کرده ام که نوشته مستعارسر نوشته من نشر نکنید که من در تاریکی مشت نمی زنم وجواب نمی گویم وهم این مقاله را به سایت سپیده دم وسایت وزین پندار وآریایی فرستادم دل شان که نشر می کنند یا نمی کننددر دوستی من بخاطر نشرنکردن نوشته های من خلل وارد نمی شودمن می توانم در آینده درکتاب خاطرات خود بنشر برسانم با احترام کوچک شما سیدموسی عثمان هستی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نوشته های من سبک به خصوص دارد اگر دست بخورد مفهوم خودرا از دست می دهد ناشر مقاله می تواند از نگاه املا وانشاء نقطه گذاری دست بزند ولی جمله هاراکم وزیاد نکند

نویسنده باوجدان دروقت نوشتن دوست ودشمن ندارد

مسوول نشرمقاله ،مقاله نویسنده خودرا بدون کم وکاست بنشر می رساند وجدان پاک اش به مسوول نشر می گوید

مسوول نوشته نویسنده مقاله است نه شما که بنشر می رسانید ، ناشرانی که سست قدم هستند نه دست می زنند ونه نشرمی کنند

ناشران شیطان بنام پالیسی نشراتی هم دستکاری می کنند وهم نشر

این را می گویند نه سیخ بسوزد نه کباب

ماهردوبودیم سنگ گران نه خشت

روزگاربه ماداد نرد پیری در مشت

هردونمودیم شطرنج سیاست بازی

ریشخندسیاست شدرفیم بدون کشت

دراین اوخرکه نه بشکل فریبنده نتنهاانتقادات گرم بلکه بشکل آتشین برخوردهای قلمی بین اعضای شناخته شده وغیر شناخته شده حزب دموکراتیک خلق صورت گرفته به من امیل گردند اکثر سایت های انترنتی که نوشته اندمن از آن بی خبر بودم بخاطریکه من با مافیایی خطرناک انترنتی که نام خدا شمشیرقلم اتهام وتهمت ناحق آنها بجان شعراونویسندگان ازآغاز سایت "بز"تا امروزدرفیس بوک های جاسوسی ادامه داشته ومن هم ناخوداگاه با این اشخاص درسایت بزکه سایت من نبود ومن بنام خود نه بنام مستعارهمکاری داشتم ومسوولیت قلم خودرا میگیرم وهم ازشعرا ونویسندگانیکه در آن سایت تحقیر قلمی شده اند مستعارنویسان آن سایت که همه آنهارامی شناسند چه مردبود وچه زن وامروزجرئت معذرت خواهی ندارندمن معذرت میخواهم امید است که بزدلان مستعارنویس هم بخاطر آرامش وجدان خود ازملت افغانستان وفارسی زبان ایران تاجکستان وازتمام ملیت های افغانستان معذرت بخواهندازاین هم انکارکرده نمی توانیم که مستعارنویسان سایت بز کارهای خوب هم کرده اندکه آن کارهای شان قابل قدراست وهم خدمت خواندگان انترنت در سر تا سر دنیا خاطر نشان می کنم که سرکرده مافیایی انترنت وفیس بوک از تخته انترنتی سایت ناته نسبت نوشته های هشت رخ معمای نه گرد کشت گفته شد حالا در سایت فردا وآریایی با نوشته های گنگ خود میخواهد نقاب بد نامی از روی خودبردارد عاقبت این دوسایت هم بخیرامید است که به آن توصیه کنند که مرا زخیر تو امید نیست شرمرسان ولی فکرنمی کنم در جویکه آب گنده رفته باز می رود ترک عادت مرض است

من مسوول آن سایت نبودم ونه درجمله هیت تحریرسایت بز ولی زن ومردآن سایت ملت ما با موسس وهیت تحریر آن سایت را می شناسند

همان طوریکه آزاده من زندگی کرده ام وآزاده زندگی می کنم وایمان دارم که آزاده میمیرم هرسایتی که ازنظرملت ما چتل هم باشد اگرصدای قلم من رارسا بسازد وتصرف درنوشته من نکندمن ازآن سایت صدای قلم وکاغذ خودرابلندمی کنم وترس ازاین ندارم که کسی بگویدحیف قلمت که درآن سایت نوشتی واین حق به کس هم نمی دهم که ازمن سوال کندچرادرسایت خاینین وصادق چپ وراست خارجی وداخلی نوشته کردی هرسایتیکه نوشته مرا بنشربرسانندبه چشم وگوش جهان برساند من می گویم دم شما وسایت شماگرم وگرم ترباد

به آمدن پای انترنت وکیبل الکترونی هیچ انسان بادرد درسرتا سردنیا بی خبرازخیانت شاه پرستان ، داوودپرستان ، حزب دموکراتیک خلق ، مجاهد ، طالب ، دولت کرزی چپ وراست بی ایمان زیرنام این وآن که آشکارمزدوربودند هستندهنوزهم دست ازمزدوری برنمی دارندوبا وارونه نویسی میخواهندنسل های بعدی را فریب بدهند درحق یکدیگرخودرحم نمی کنندحتی مورخین وطن ماراجنایت کاران فوق مزدووغلام حلقه بگوش خودباپول ونیرنک های فاشیستی که یک تاریخ نویس از یک گروپ دفاع کندودیگرتاریخ نویس ازدیگرگروپ وهم یک نویسنده مزدورازیک گروپ خاین وخودفروخته دفاع کند ونویسنده دیگرگروپ ازدیگرگروپ خاین وخود فروخته وشعراء هم مثل عصر محمود دست عطا محمد نورمثل پرتونادری ببوسدوهم به نام پالیسی یکتعداد سایت ها واقعیت ها را به نشر نرسانند وبرمن این وآن خورده می گیرندکه عفت قلم در نوشته مدنظرگرفته نشده وبه یکی از نویسنده گان ویابه یکی از رهبران ما توهین شده

نه تنها من می گویم قماش های فوق وقتیکه زیرضربه قلم جانب مقابل خود قرار می گیرندآن وقت نه تنها به جانب مقابل حتی به همرزمان وهمسگران خاین خودبشکل انتقادمی نویسند ویک دیگر را توهین می کنند شما نبودید وبه جانب مقابل خود می گویند ومی نویسند که تنبان ملت افغانستان بسراش بسته کردیدمن به تمام نشرات الکترونی بعد ازین خاطر نشان می کنم خیانت های تمام جنایت کاران فوق محترمانه نوشته می کنم شما وجدان نشر کردن را دارید

فرضاً از رهبران قماش های بالااگرازکارکرد های خوب وبد شان بگذریم کدام یکی ازرهبران قماش های مزدوربالا خود فروخته ودرزنجیر آیدلوزی های بیگانگان زنجیر پیچ وکاسه لیس نبوده؟ فکرنمی کنم که انسانهای با وجدان بگوید که قماش های بالامرتکب خیانت وجنایت نشدند وطالب ومجاهد به مقامات آی اس ای پاکستان وایران برضد یکدیگر جاسوسی نکرده اند

مثلآ در بخش پرچم غیرازآقای ببرک وخانم داکتراناهیتا کدام دیگرمقامات دولتی وحزبی بخش پرچم فراکسیون بازی نکرده وامروز از شرم ملت افغانستان واقیعت ها را ناجوان مردانه مثلیکه دولت سوسیال امپریالیست روس در زمان حاکمیت خود واقعیت ها را پنهان کرد وامروز هم از جنایت استالین تا گرباجف به ملت خود چیزی نمی گویند

آن پیری بظاهر آرسته به دین

برسرمریدان گذاردپالان وزین

دربخش خلق آقای تره کی کدام مقام دولتی وحزبی آن فراکسیون با زی نکرده وآیاآقای دستگرخان پنجشیری تا حکومت نجیب بحیث بیروی سیاسی فرمانده جنایات حزب دموکراتیک خلق وگل سبد فرکسیون بازی نبوده وامروز در خدمت شورای نظارغیرمستقیم قرارندارد؟  آيا وی خراسان بازان فاشیست تجزیه طلب رارهبری نمی کند؟ آتشی را بنام ببرک کارمل وداکتر نجیب دربین اعضای بیخبر از خود بخش پرچم حزب دموکراتیک خلق دامن  نمی زند؟ آيا تجزیه طلبی را در بین روشنفکران دامن نمی زند؟ زندگی مردم کونشین پکتیابا کوه نشینان هندوکش چه فرق دارد که وی هر روز فریادپا میروهندوکش بلندکرده ومی کند واز روزیکه قلم برداشته تا امروز یک حرفی که یدرد ملت اش بخورد نوشته نکرده در چرند نویسی وارونه نویسی شک نیست که استاد است.

وقتیکه درماهیت اصولی ملیت های یک مملکت تغیر بنیادی نیاید اگرنام آن مملکت تغیرداده شود ویا آن مملکت تجزیه گرددچه سودملیت های آن سرزمین می برد؟

تا حال وطن ما ازملیت پرستی خلاص نشده وملیت هابه یک ملت واحد ازدست روشنفکران شیطان پرست خودفروخته به یک ملت واحد تبدیل نشده هنوز هم زخم ناسورسرطانی تجزیه طلبی از دست دشمنان داخلی، امریکا، انگلیس ، غرب، روس، وهمسایه های چهار اطراق افغانستان در قلب نقشه افغانستان وتاریخ افغانستان دیده می شود

آیا مجاهدین آن زمان بشمول حزب جمعیت حاضربود که آقای احمدشاه مسعودرقیب من وپهلوان احمدجان روان شادبا روس قرارداد بی شرمانه را ببندد و سالنگ که یک دروازه دفاعی برملت افغانستان ومجاهدین آن زمان بود

سلاح های کشتاردسته جمعی رابخاطرکشتار دیگرمجاهدین به روس خون خواراجازه داد دروازه سيلاب خون وکشتارتونل سالنگ راباز نگهداشت تاسلتراج های ملت مارابه موزیم مسکوببرند.

با سرودن "شعرکلشنکوف" که یک سلاح کشنده است وملیاردها انسان دنیارا با این سلاح کشتند ، کافی نبود که اين "پطلون ملت حزب دموکراتیک خلق" را به قسم تحفه به موزیم مسکو میبردند؟

کافی نبودکه بخاطرنفع پاکستان پیرهن خون پُرملت مارا مجاهد وطالب بیرق آی اس آی ساخته بود

گرچه بسیار دوستان نسبت درگیری قلمی که من داشتم از من خواهش کردندکه سکوت اختیار کنم ورنه برشعروادب بخاطررذالت قلمی یکتعداد زن ومردی که خودرا نابغه های قلم وکاغذ می دانند لطمه وارد می شودمن قبول نکردم تا اینکه دوست محترم من آقای ترکانی گردانده سایت موج که خودآن وخانم آن ازنویسندگان شناخته شده وطن ما هستند وسایت آن درخدمت اهل قلم وانتقاد قراردارد نسبت درگیری که با این وآن داشتم ازروی لطف گوش قلم مرا تاب دادونصيحت کرد ومن هم پرونده رابه احترام استاد بزرگوارترکانی صاحب بستم ودراین قسمت اگربانام وآدرس خود کسی چیزی سوال کندکه درسایت بزضررشخصیتی دیده باشد من جواب می گویم واگرنویسندگان ناشناخته ویا کسی بنام مستعار سوالی داشته باشد من جواب نمی گویم

بخاطر چه جواب نمی گویم

چون در آن سایت تنها سرنویسندگان وشاعران بزرگ وسیاست مداران شناخته شده نوشته شده نه سرنویسندگان وشاعران ناشناخته شده ویا سرسیاست مداربی نام ونشان که گمنام بودند وهستند وبه هیچ صورت آنهارا ملت ما بنام سیاست مدارشاعر ونویسند نمی شناسند واگرنمک پاشی قلمی سایت بز را در زخم خود درگ کرده باشند به اشتباه رفته اند نویسندگان وگرداندگان سایت بزسر کسانی نوشته شده که سراش به تن اش ارزش طلایی داشت بخاطریکه نویسندگان وگرداندگان سایت بزمردان بی دانش نبودند وبعضی وقت ها که خودرا به کوچه حسن چپ می زنند از نافهمی نیست از حرامزادگی شان است

این مقدمه بخاطری بود که چند وقتی من درسایت آریائی مفقودالاثربودم ودوستان زیاد به من ایمیل وتیلفون می کردند که آقای عزیز جراات دم نوشته های شمارا گره زده ویا شما نازک خیالی کردید ویا درفیس بوکی مصروف هستید من فیس بوک ندارم فیس بوک بازی وبا نویسنده فیس بوک کارندارم

من صاف باز روشن نویس بیترس هستم انتقاد سالم می پذیرم مخالف انتقاد غیر سالم هستم همان طوریکه من به دوستان خود احترام دارم به دشمنان خود هم احترام دارم وسبب شهرت من هم دشمنان قلمی من شده اند نه تنها انکار نمی کنم که تشکرهم می کنم من جزواقعیت گویی دوست ودشمن نمی شناسم

کسیکه بخاطر دوستی واقعیت را پنهان می کند ویا بخاطر مخالفت بکسی تهمت می زندواز واقعیت ها انکارمی کند شایدوجدان سالم ندارد که اورا به راه راست هدایت کند

من به گفته سایت کابل پرس یک نویسنده دوره گرد هستم اگردروازه سایت آریایی برروی من به اساس پالیسی شان بسته شود در سایت دیگر می نویسم حالا چهار هزاریک صددو ایمیل بدست دارم ضرورت ندارم که در سایت ها بنویسم به دوستان ایمل می کنم ودوستان نوشته های مرادرسایت های موردنظرشان نشر می کنند ویا وبه دوستان خود ایمیل می کنند

صد در اگربسته شود دردیگر شود باز

شمشیر تاریخ برنده است روزی گردن شخصیت های دروغین را می زند وتاریخ این را ثابت کرده بگذارکه مورخ هم بی وجدان شونداز مرحوم شاولیخان مارشال کابل گیرک ودرجای آن نام آقای احمدشاه مسعود بنام کابل گیرک درتاریخ ثبت گردد

به دوانگشت آفتاب پنهان نمی شود

ازمحترم استاد حسن کاکرواستاد بزرگوارمهرین صاحب که بفارسی وپشتو ویک دو زبان خارجی وبه میتودتاریخ نویسی آشنایی دارند از تاریخ شاهنامه فردوسی نسازند وبه ملت افغانستان رحم کنند ماننددفاعیه های صمد ازهرکه مظلومانه از خود بخاطرپنهان کردن واقعیت ها دفاع کرده این نوع چرندیات را داخل تاریخ نکنند

دروغ نویسی ووارونه نویسی تاریخ کارجنرال های جنگ های کابل پیروان طالب ومجاهداست نه ازیک تاریخ نویس با وجدان. تاریخ نویس باوجدان اولتردروغ های کسانی را برملا می سازندکه خود، تاریخ ونام تاریخ نویسی واقعی رامسخ کردند

در بالا گفتم که برخوردهای قلمی آتشین بین اعضای فعال وغیرفعال حزب دموکراتیک رخ داده که به نام اکثرنویسندگان نه تنها ملت افغانستان حتی درداخل حزب آنها نویسنده گمنام نمی شناسند که بنظرمالاله های خودروی قلمی هستند وهم یکتعداد از نویسندگان چیره دست چهره های شناخته شده حزب دموکراتیک خلق است که نتنها صلاحیت نوشته رادارندصلاحیت ابرازنظرهم دارندومی توانندغبارآیینه درون حزب را با قلم پاک کنند بشرطی که تا حال واقعیت هارا از ملت خود پنهان کردند دیگر پنهان نکنند وجعل کاران قلم را معرفی کنند

کسانیکه به بی ترسی ووقعیت نویسی من ،مثلیکه خودم سرخودایمان دارم به نوشته های من اعتبار قایل هستند بعضی وقت ها ازمن خواهش می کنندکه چیزکی درباره فلان موضوع نوشته کنیدودست من که هم خارشت قلم دارد اگر درآن قسمت معلومات داشته باشم نوشته می کنم اگرنداشته باشم از کسی پرسان نمی کنم که درباره چیزی نوشته کنم ونوشته های من که موخذ ندارد بخاطریکه من سرنوشته های خود ایمان دارم

بلی من مصاحبه کنده سپیددم با گردانده دانشنامه آریانا وبه زندگی گذشته خانم اناهیتا راتب زاددختراحمدراتب آشنایی دارم ومن شاهدعینی مبارزاتی آن درپنج دهه بودم وبا قلم ثابت هم می کنم داکتر صاحب اناهتا راتب زاد درسیرت وصورت که همسن وسال مااست شهرت نیک داردوبی ترس ومبارزترین زنان هم عصرخودبوده برخورد نرم، صحبت با محبت ومنطقی با دوست ودشمن داشته زمانیکه ازامریکا برگشت رییس اش مرد خوش قواره پاک وباشخصیت ودارای شهرت نیک ومعاون اش که درنرسنگ بود خانم داکترهم درشیک بودن فهم وزیبایی کمترازداکترصاحب انوری نبودفرق بین انوری صاحب وداکترصاحب اناهیتا فقط مبارزه بودداکتر انوری به سلطنت نزدیگ بودوداکتراناهیتا بخاطرگرفتن خون پدروملت خود مبارزه می کرد وآن وقت داکتر صاحب برپیشانی مارک حزبی نداشت ودربین هم سن وسال اش که بچه ها ودختران بودند اورا بنام کفترسفید مبارزه می شناختند وکفتر سفید بخاطرلباس نرسنگ که واقعاًزیبایی داکترصاحب را دوچندساخته بودورفتار داکتر صاحب در زنان ودختران غیرازشهلاجيلانی شهید نطاق رادیوددیگرزنان ودختران در آن وقت نداشت نمره امتحان مکاتب ده بوداین هردوده وآفرین درزیبایی وشیک بودن ورفتارمستحق بودند چیزی فکر نکنید ومن زیبا پسند هستم هیج وقتی عاشق داکتر صاحب نبودم ونه شدم

داکتر صاحب اناهیتا راملحق شدن اش در حزب دموکراتیک خلق با وجود تخریب اخوان وپیروان شعله جاوید هم شهرت داد وهم یکتعداد از داکتر صاحب فاصله گرفتند که مانع چناری شدن شهرت داکتر صاحب شد

شاید داکترصاحب اناهیتا از دانش ببرک کارمل وپایداری وسرسختی وبی ترسی آن درمبارزه استفاده کرده باشد ولی همفکر بودن وهم نظریه بودن داکتر صاحب با ببرک کارمل به نفع کارمل بوده هیچ حزب وسازمان در افغانستان نتوانست که مانند داکتر صاحب اناهیتا در جلب وجذب نسوان که نظر به فرهنگ وکلچرافغانی خصوصاً در یک حزب که مارکسیست بود یا نبود شهرت به حزب ماکسیستی داشت واخوان هم اعضای آن حزب را به ملت افغانستان بی دین معرفی کرده بودوبسم الله گفتن سر قومندان کودتاحفط الله امین را دریک جلسه حزبی ملت ما توهین به اسلام می داند با وجود تبلیغ علیه داکتر صاحب در بیرون از حزب به شدت روان بود داکتر صاحب در جلب وجذب پیش قدم از معصومه عصمتی بود وعصمتی هم در دانش وتقوی سیاسی کمتراز داکتر نبود نه تنها موفق نشد با وجودیکه داکترشریفه خواهر خانم معصومه عصمتی را داکتر فرزان گرفته بود هردو در حزب وحزب سازی ناکام ماندند اگر زنده هستند زنده باشند اگرمرده باشند روان شان شاد باد

1ــ من اول بارنام مهدی زاده کابلی گردانده دانشنامه آریانا را از زبان استاد برگوارم مرحوم روان شاد پدرادبیات افغانستان داکترجاویددرلندن در بسترمریضی شنیدم وآن مردبزرگ که بی مسوولیت حرف نمی زد مهدی کابلی رابحيث یک دانشمند افغانستان می شناخت حتی می گفت اگر کسی با مهدیزاده کابلی یکساعت مجلس کنندراه صد ساله دانش طی می کند من مهدی زاده کابلی را از نزدیگ ندیده ام وزمانی که درایران بودم هم ندیده بودم سن وسال آنرا هم نمی دانم واز شغل سابقه آن معلومات ندارم من توسط استاد مهرین به آقای مهدی زاده کابلی معرفی شدم لطف بزرگ کرد نه خواهش ،مرا تشویق کرد که چیزهای به دانشنامه بزرگ آریانا بنویسم من این کاررا کردم وراضی هم هستم باوجویکه دیرشده نوشته نکرده ام ولی نوشته های سردست من وخانم من به دانشنامه آریانا در سرمیزتحرییرقراردارددر شرف تکمیل است

بخاطری هنوزنوشته های من وخانم من تمام نشده مهدی زاده کابلی مرد سخت گیردر قسمت نوشته ومعلومات است باید نویسنده حقانیت نوشته خود ثابت کند ومهدی زاده کابلی در کنجکاوی ید طولا دارد نویسنده ونوشته نویسنده را گرات می کند وبه همین خاطر من جرئت زیاد نوشته کردن به دانشنامه آریایی ندارم سوانح که از من درج دانشنامه آریانا کرده سخت گیری اش درآن نوشته دیده می شود این بخاطر گلایه نبودبخاطر ثابت کردن حرفهای بالا است

من نمی دانم که در قسمت داکترصاحب اناهتیا چه نوشته شده ومهدی زاده چطور نوشته نویسنده را در قسمت شخصی که خود آن زنده است قبول کرده تا حال که من قسمت مصاحبه داکترصاحب اناهنیتا را با محترم غفارجان حریف در سایت وزین پنداروسپیده دم دیده ام داکتر صاحب اناهیتاواقعیت هارا پنهان نکرده تنها در چند قسمت یا متوجه نشده ویا خود خواهی پیری که من هم گاهی به آن مرض دچارمی شوم سر آن نوشته هابا وجود اشاره دادن خبرنگارسپیده دم سرسری گذشته خصوصاً در قسمت نوشته محترم دستگیر خان پنجشیری که تبریکی هشتاد سالگی را به داکتر صاحب داده وآفرین در این قسمت به مهدی زاده صاحب می گویم که داکتر صاحب در هشتاد سالگی به پای مصاحبه کشیده که او مادر روشنفکری پنج دهه است ومن شاهد این پنج دهه روشنفکری افغانستان هستم

حالا که داکتر صاحب با وجود که زنها زود سن وسال خودرا اعتراف نمی کنند داکتر صاحب سن واقعی خودرا به خبرنگارسپیده دم گفته خدا کند کسی خبرنشود داکتر صاحب اناهیتا پنج سال بزرگ ازاین قلم می باشد ولی عکس داکتر صاحب که در سپیده دم دیدم نام خدا گفتم انگشت به تخته زدم خدا کند که داکتر صاحب قبول کند

خدا گردن من را درکاناد بسته نکندببرک کارمل ده ویا یازه سال ازمن بزرگتر بود واز خانم اناهیتا هم چندسالی

بیست وهشت سال عمرمن در درکاناداسپری شد وبا من دوپسر دو دوختر زنم وپنجهزارکتاب ،دینی، سیاسی تاریخی، ادبی، اجماعی بدون کتاب مارکسیستی

من بخاطریکه درجوانی خیلی زیاد کتاب مارکسسیتی ازخیرات سراکرم یاری ، صادق یاری آنجینر عثمان روان شادفقید ببرک کارمل ابراهیم سامل روان شاد حفیظ الله ویک داستان از تره کی که خود آن به من داده بود خواندم وامروزآن کتب ها درکانادا بازارندارد وتا حال آثاری از رهبران چپ وراست ندیده ام چندکتابی که هم نوشته شده بی فایده گفته نمی توانیم در آن حاتم بیگ سازی بوده نویسند حزب نویسند دوستان نویسندوزن سیاسی واجتماعی آن بیشترازخرواربوده این مثال در آثار ونوشته های محترم دستگیرخان پنجشیری بخوبی دیده می شوداین نوشته که در سپیده دم نوشته شده فکرمی کنم که نویسندۀ که محترم دستگیر خان به بام قلم وکاغذ بلندکرده فرزندکوهستانیان هم محترم خود دستگیر خان پنجشیری بوده چرا که حرفهای نویسنده اگراز صداقت باشد بنام مستعارنوشته نمی کرد واین سبک خاص نوشته دستگیرخان پنجشیری است

دیوانۀ قلم وکاغذ بزنجیربسته نمی شود

بسته اگرشودقلم بشکند وکاغذ پاره شود

(پاسخ به نامه ی نشرکرده ی دکتور ع .ن. ف، فرزند کوهستانیان هندوکش بیدار در تارنماهای آگاهی بخش سپیده دم

فرزند ارجمند میهن، دکتور ع .ن.ف !

نامه ی موجز، غنامند و دوستانه ی شمارا درتارنماها ی آگاهی بخش سپیده دم وخاوران خواندم. این تار نماها درکشورهای دنمارک وسویدن انتشار می یابد.

از احساس گرم، رفیقانه و برادرانه ی شما ،درباره ی کار پیکار و پیشینه ی زنده گیی تلخ دوران زندان قلعه جدید و قلعه کرنیل محمد ظاهر شاه؛ کوته قفلی سردارمحمد داوود وزندان مجرد پلچرخی دوران دکتور نجیب ودیگر افراط کاران مستبد تاریخ ، آگاهی یافتم .از ذکر خیر شما سپاسگزارم. )

تومن را گل آقا بگو من ترا شیرآقا

خرمن وتوتیزو چالاک نامش دل آقا

مارکسیست های امروز هرچیز دردماغ خود دارند تنها که ندارند آثارمارکسیستی است خانم نیلاب موج سلام که دل بدریای قلم داکتر صاحب سیاسنگ زده (خانم نیلاب سلام قبلا عضو نهضت فراگیر یا سازمان نو پرچم بوداما بعدازآشنایی با جناب سیاه سنگ روابط خود را با آن حزب قطع کرده وشعر داوود سرمدبسیار زیبا دکلمه نموداین حق دادشت ودارد که چه خری را سوار می شود ویا به پالان خرمی زند

تنها گلایه که من ازهمرزمان دیروز آن شنیده هم آنقدر از این آزرده نیستند که ازدام حزب فرارکرده ودرنمک دان حزب خدا ناخواسته (...) کرده

همرزمان اش گلایه از این دارند که استاد ورهنمای حقیقی آن که اورا به شهرت رساند خانم اناهیتا بوددرپیری اورا رها کرد ودرسایت بزبه ضدحزب دموکراتیک خلق طنزنوشت ولی نیلاب جان می گوید که فرارمن ازحلقه حزب دموکراتیک خلق جنجال های درون حزب بودچه فرق می کندآن چپ نه چپ دیگرکه درخدمت خادبوده وهم می گوید که اصل استادم داکترصاحب اسدالله حبیب زمانیکه در باغ بالا خانه داشت پهلوی خانه حداد مدیر مسول افغان ملت برادرپاپا ورفیق خواجه صاحب اعطامحمدخان چهاریکاری بود سربا شعله جاویدشورمی داد ودرزمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق بخاطر وطنداران خودبا گروه کاررفت وگروه کار با حزب دموکراتیک خلق دوباره به کوشش دستگیرخان پنجشیری یکجا شد وداکتر صاحب بخاطر عضو حزب شدن ودانش اش رییس پوهنتون کابل مقررشددوحالا داکترصاحیب حبیب سیاه سنگ را بخاطرمن می شناسدنوشته های داکترصاحب سیاه سنگ می پذیرد وگاه گاه دستکاری هم می کند واین دربین شعراء ونویسندگان تاریخ طولانی دارد امر طبعی است

نیلاب جان موج سلام نا زنین می گوید که من شعرسرمد داوودکه یکی از قربانیان حزب دموکراتیک خلق است خودم بدون اینکه سر حزب دموکراتیک خلق وگذشته خودم وخانواده ام فکر کنم دکلمه کرده ام بکس چی بکس چی

باید سامایی ها به من افتخار کنند ولی خان فریبا آتش شاعر نویسنده دخترهنرمندورزیده کشورشعرسرمدداوود، خدا حافظ گل لالا که از روان شاد سرمد داوود بودبنام سیاه سنگ دکلمه کرده وسیاه سنگ بیچاره اعتراف نکرد.

دریادلی که شوهرخواهرداوودسرمداست بخاطر دزدی این شعرکه نمی توانست ثابت کنداز راه های دوربا همدستی ثریا بها سیاسنگ را تحت فشارقلمی درسایت تاجک مدیا قرارداد دست به مخالفت زد جایی را نگرفت.)

همان طوریکه فرهنگ وکلچرماملت افغانستان دردنیا بی نظیربوده آیدیالوژی چپ وراست ، سیاست مدارن وطن ما با شعراء ونویسندگان وطن ما بی نظیربودند

هیچ کس نمی گویدکه دوغ من ترش است

2 ـ غفارجان حریف همشری من بوده ازولایت پروان است به سن از من کوچک است پدراش را ماکاکا شکورمی گفتیم مردپاک نفس وبا تقوی ومسلمان صادق بودکه ازمسلمان بی وجدان بدمی بردوپنج وقت درمسجدبود

اولاد های زیاد داشت سه نفرشان چهره شناخته شده درمحیط تنگ وتاریک پروان که همه یکدیگررامی شناختند

برادرکلان شان که جلیل جان بود فاکولته حقوق خوانده بود قبل از اینکه من به ولایت پروان درگلان سالی از قطغن بیایم باوجودیکه باغ ما روبری باغ جلیل جان در قریه دولانه ولایت پروان قرارداشت ولی من جلیل جان وپدرجلیل جان نمی شناختم وقتیکه به پروان آمدم وبا روشنفکران واهل قلم ولایت پروان کاپیسا وبامیان که روزنامه پروان ارگان نشراتی سه ولایت بودآشنا شدم جلیل جان از جمله نویسندگان وروشنفکر با وجدان وبا شهامت ولایت پروان بود با مجید کلکانی هم دوستی وروابط نزدیگ درزمانیکه صوفی غلام حضرت کلکانی رفیق مجید بود داشت با حزب دموکراتیک خلق رابطه نداشت وتخلص جلیل جان با این دوبرادردیگرفرق داشت اوجلیل رفیف تخلص می کرد واین دوبرادردیگرعریف تخلص می کردند چون بیش از سی وچند سال است که از وطن دور هستم برادران کوچک شان را نمی شناسم ونه می دانم که چه تخلص می کردند وهم نمی دانم که زمانیکه مجیدکلکانی روان شاد از گروه رهایی برید سامارا با داکتر عبدالله محمودی ساخت جلیل رفیف که دوست شخصی آن بود با ساما همکاری داشت یا نداشت ولی فکرمی کنم که نداشته واز من دوست نزدیگ من بوده که به شخصیت آن احترام خاص دارم مرد آزاد ومستقل بود

دوبرادرجلیل جان که استادرزاق وغفارجان عریف تخلص می کردند از اعضای شناخته شده حزب دموکراتیک فعال افغانستان در ولایت پروان بودند چون من قبلاً ازافغانستان برآمده بودم نمی دانم که غفارجان عریف درزمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق چه کاره بود ولی ازنوشته های آن معلوم می شود که هنوزهم به ببرک کارمل علاقه دارد واین حق را هم دارد ومن هم منحیث یک رفیق شخصی به ببرک کارمل احترام خاص دارم.

 

 


بالا
 
بازگشت