هدایت حبیب
آيا انتقاد را ميتوان با فحش و ناسزاگويی پاسخ داد؟
قسمت دوم
خوانندۀ عزيز !
هر زمان صحبت از آزادی بیان و نوشتاری آغاز می شود، همۀ مان با يک صدا می گوييم: صد درصد موافقیم. هر زمان گفت و گو از گفتمان باز و صادقانه بميان می آيد، همه با يک زبان فرياد می کشيم: صد در صد موافقیم. هرزمان صحبت از ریا، نبود شهامت برای ابراز عقیده، کج اندیشی و دگماتیسم می شود، همه در مقاله های زيبايی می نويسيم: صد درصد موافقیم.
پس گره ی کار کجاست؟ چه کسانی صادق نیستند؟ چه کسانی وحدت ستیز و دگماتيست هستند؟ چه کسانی آزاد اندیش نیستند؟ هر انتقادی که می شنویم یا می خوانیم، همه سرهای مان را به رسم تائید تکان می دهیم و می گوییم درست است. پس مشکل کجاست؟ چرا صداقت صحبت رویارویی را با رفیق ها وهمسفر های خود نداریم؟ چرا می پنداريم که تمام نواقص و کمبودی ها از دیگران است نه از من! من تافته ی جدا بافته هستم! و دیگران انباشته از نارسایی ها!
انگیزۀ ادامه این عنوان نوشتار و تکرار یکی از پروگراف های نبشتۀ قبلی، افشای چهره های اصلی عقب وبلاگی دشنام پراگن است.
خوانندۀ عزیز! سردستۀ وحدت ستیزان رهبران پشت پردۀ "نهضت" در اروپا که بیشتراز دو ماه به این طرف وبلاگ هرزۀ نویس را بنام "داور"برضد شریفترین، پاکترین وطنپرستان، دموکرات ها و وحدت خواهان بازکرده اند، در آن وبلاگ دروغ پراگنی، تهمت و افتراء، نبشته های خلاف تمام موازین و عرف ژورنالیستی و اصول حزبی به دستور رهبران پشت پردۀ "نهضت" این فرکسیونبازانِ دیرینۀ کهنه کارِ ماهرِ حرفه وی، توسط مجریان وبلاگ بدست نشرسپرده می شود.
مجریان وبلاگ "گودی گک کوککی" شرارت پیشه با تعقیب سیاست های دوگانه میان گروه های همسو وهم اندیش فاصله ایجاد کردند وتخم نفاق کاشتند، به مثابه تروریستان اسلحه برداشته، به دستور آمران خود(رهبران پشت پرده نهضت دراروپا) شخصیت سیاسی افراد واشخاص شریف، وطنپرست و مخالفین عقیده واندیشه شان را ناجوانمردانه ترورمی نمایند، تا ادای خدمت کنند ویا شاید آمرانشان خلاف کرامت انسانی به تقلب، جعل وزهرپاشی، دشنام، هتک حرمت وافشاندن تخم نفاق درميان نيروهای چپ مجبورشان ساخته اند. ویا آمرانشان در رد ویا تائید نبشته های منتقدین که دلیلی برای گفتن ویاجوابی نداشتند، در برابر بخش بزرگ و اساسی آن انتقادها " سکوت " را ـ که علامت رضاء و تسلیم است ـ اختیار نمودند.
خواننده عزیز! مشکل ما افغان ها این است که ما دراثر بروز رويدادهای مهم درکشورمان و جهان، به دنیای انترنت قبل از اینکه از لحاظ فرهنگی و اخلاقی آمادگی میداشتیم بسیارسریع گام نهادیم واکنون بجای استفادۀ پژوهشی ـ آموزشی و تربيتی ، بازار فحش و ناسزاگويی باز می شود و سياست بازان دغلکار، خود کامه و تکرو بوسيلۀ گديگک های کوکی شان از اين دستاورد علمی عليه منتقدين سياسی خويش استفادۀ سوء و نا جائز می نمايند.
اما جادارد تا برای این (شتردزدان) بگوييم که اکنون دیگر بسیار ناوقت است که این بازی ها را دوام بدهيد! دیگر هیچ معیاری وجود ندارد! اگر دارد، باری بگویيد که چیست؟
اين رهبران پشت پرده بايد پیام منتقدین را بشنوند وجدی بگیرند! همچنان مجریان وبلاگ متعفن(!) باید بدانند که شخصیت انسان از هرگونه تجاوز و تعرض مصون است، آزادی بیان و دموکراسی این نیست که شخصیت های سیاسی مورد تحقیر و توهین مغرضانه و کج اندیشانه قرار بگیرند و کسی هم نیست که بگوید بالای چشمت ابرو است. وحدت ستیزان پشت پرده نشسته در اروپا به چنین کارها استادان بی بدیل اند، گودیگک های کوککی خود، را زیر چادری و نقاب "مستعار نویسی" آموزش میدهند، این نکته را نيز باید بدانند: شما با اين داوری (!) و داوربازی ها(!) شخصیت خود و دوستان خود را ترور می نمایید. زيرا شما با گذشتۀ ديروز و حالت امروزی تان، در مقام داور نیستید وما هم به داوری شما نیازی نداریم!
اقایان وحدت ستیز رهبران پشت پرده نشستۀ "نهضت" در اروپا!
چقدر سریع و راحت تغیير موضِع نموده اید؟ چرا وبه کدام حق شریف ترین، صادقترین آزادی خواهان، وحدت خواهان وموکرات ها را مورد اهانت قرار میدهید؟ چیزی بنام اخلاق حزبی، رفاقت، دوستی و مردانگی در وجود شما باقی مانده است؟ آیا به این فکر افتاده اید که زمانی شما با اعضای سازمان های جدا شده از پیکر حزب دموکراتیک خلق افغانستان رهبرهمسفر و همسنگر بوده اید؟ آیا این نامردی وجفا نیست که شما در حق رفیق هایی دیروز خود تهمت و بهتان می کنید؟ مگر تخریب، تحقیر، تعجیز و زور گویی بسیار بد وغیر انسانی مورد نفرت همه دگراندیشان به آدرس حزبی های شریف، توسط شما و گودی گگ های کوککی تان کم صورت گرفت؟ اگرشما خود، به دست خويش شخصیت سیاسیی خود را ترور نمی کردید، چرا متحدین سیاسی ما و اعضای دیروزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان (وطن) از کنارشما (نهضت فراگیر!)بعد از مرگ زنده یاد محمود بریالی آرام آرام فاصله می گرفتند یا به دوری از سازمان ناگزیر می شدند؟ آیا به زودی و آسانی می توانيد جای چنین رفقایی را در سازمان زیر اختیار خود پر نمایيد؟ آیا شما میدانید چه مقدار کار درزمانش به منظور پرورش، آزمایش و تربیت حزبی و سیاسی صورت گرفته است؟ آیا نزد خود فکر کرده ايد که آنان در مدت و جریان عضویت به حزب و در راه مبارزه چه محرومیتها، حرمانها، سرزنشها ... را متحمل شده اند؟ چه تعداد از این همسنگران تان شب و روز به خاطر تامین امنیت شما و خانواده های شما گزمه وپهره نموده اند؟ چه تعداد درزندان، زیرشکنجه ها، درمخفيگاه ها... چه زجر ها کشیده اند؟ در زمان دفاع مسلحانه از خوشبختی مردم چند بار مرگ را به چشم سر دیده اند؟ در آن حادثه ها چه تعداد اعضاءِ فامیل، اقارب و رفیق های شان را از دست داده اند؟ چه تعداد از رفقاء معلول اند؟ واین معلولیت چه بار سنگین برشانه های آنهاست؟ در فراهم آوری توشۀ فرار از بدی حادثه چه زحمات ومشکلاتی را متقبل شده اند؟ و اکنون دراین قفسهای طلایی و چنگال رسیسزم چه حالی دارند؟ چه رنج هایی را تعداد زیاد از رفقاء با فامیل های شان با وجود این که مهاجران واقعی اند، تاهنوز قبول نشده اند آنها را همیشه خطر اخراج می آزارد متحمل می شوند؟ شما که درکلام و بیان از انسان و آزادی وعدالت زبان و سخن می گشایید، پرسید که چگونه می توان همین حداقل اين واژه ها را به سیاست واقعی تبدیل کرد و از مرحله ی حرف به عمل رساند؟ آیا با ادامۀ چنین سیاست خود محوری، خودکامگی وتکروی ساير جزایر متعلق به خانوادۀ بزرگ دیروز ما به سوی وحدت های بزرگ با شما همسو خواهند شد؟
رفقای شريف و پاک طينت ديروز و امروز ح. د. خ. ا !
توجه فرماييد که " ژیگولوی فرانسوی داور" به دستور رهبران پشت پرده... درقسمتی از غمنامۀ تعفنی خود، چی می نویسد: "اما شما رفتید و اسیر « سلول مرگ » متحد ملی شدید که ریاست اول و ریاست دوم و ریاست پنج در آن بود و حالا ریاست هفت و ریاست سیاسی هم بر آن علاوه گردید. یکی بودم شاه حسین ، جوره شدیم یا حسین!
شما فراموش کردید که این سلول مرگ پلان های وسیع خرابکارانه دارد و به این که شما را با داور جنگ بیندازد اکتفا نمی کند بلکه به این جنگ و به محو داور از صحنه ی روزگار برای پلان های اینده ی خود ضرورت دارد."
شما در مورد بی احساسی، ارج نه گذاشتن به فداکاری ها و از خود گذریهای رفقای بخشهای امنیتی که دردشوارترين روزهای زندگی مردم ما و حساس ترين برهه ای از تاريخ خونبار ميهن مان از جان، مال و زندگی شخصی و خانوادگی شان بریدند، تا آخرین لحظات زندگی با شهامت درسنگر دفاع از اهداف انساندوستانۀ حزب و آسايش مردم مان قرارگرفته و دربرابر دشمنان وطن و مردم ما رزميدند ، اکنون از طرف گودیگک های کوککی رهبران پشت پردۀ "نهضت" به سرکردگی ژیگولوی فرانسوی که خود را درجايگاه " قاضی" قرارداده، برای خوشنودی آمران خود و دشمنان آشتی ناپذیر مردم ما ؛ همچنان برای عقده گشایی مدعیان محاکم به اصطلاح حقوق بشر(!)، علیه فدا کارترین مدافعین راه و رسم انسانيت ، آزادی و عدالت ، به جنگ الکتونیکی می پردازند، در حالیکه خود این مجریان، روز ها با معاش و بی معاش برای کسب اعتماد و رسیدن به چوکی، مقام و قدرت بالا تر، از کاه ، کوه ساخته داوطلبانه اطلاع رسانی و جاسوسی دوستان نزدیک محل کار و محل زندگی خود را می نمودند.
به بیان دقیق، اکثریت قاطع این یاوه سرایان دموکرات شده (!) اجنت های کارمندان همین ریاست هایی بودند که اکنون از آنان نام برده می شود و علیه شان تهمت می بندند. اگر ذره ای وجدان داشته باشند و نمک حرامی نه کرده باشند، آیا، دوازده سال کار و فعاليت ح. د. خ. ا و دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان و دستاوردهای ماندگار آن که اکنون مردم افغانستان ارآن به نيکی ياد می کنند و گوشه های از آن در برگه های تاريخ و نبشت های مورخان با رسالت امروز ميهن مان ثبت و ضبط است؛ زندگی و بقای هزاران فامیل روشنفکر و ادامۀ زندگی رهبری دیروز مرهون فداکاری ها و قربانیهای همین همسنگران، همسفران و همقطاران ما نیست؟ اما آنچه مایه ی تعجب بوده اين است که: بخش ی از رفقای نهضتی که خود از مدافعین سرسپردۀ آرمان های حزب ومردم در دهۀ هشتاد بوده اند، چگونه اجازه می دهند که از آدرس حزب ایشان چنین اتهامات نامردانه بر تاریخ دیروز شان وارد کنند.
البته قابل درک است که تشدید این حملات برای کسب رضایت تیم سرکوزی و همراهان هالندی و اروپایی آن است ویا هم، داخل شدن در بازی های جدید سیاسی، اوپراتیفی.!؟
درفرجام اين سوال مطرح میگردد، که آيا در ارتباط به افراد مربوط ارگان های مختلف که در دولت وقت افغانستان با قلب گرم، مغز سرد ودستان پاک از آبرو، شرف، عزت و ناموس مردم افغانستان، ازجمله اززندگی آمران تان دفاع و دربرابر دشمنان وطن و مردم مان مبارزه می کردند چگونه به خود حق می دهید تا با چنین سبک سری برخورد کنید؟ یا اینکه وظیفه دارید تا با همدستی و رفاقت (!) با حسن اميری ، نبيل مسکينيار و عمرخطاب، فداکارترین همسفران وهمرزمان دیروز خودرا متهم نقض حقوق بشر و مفردات کنوانسیون ژنیو نموده به میزمحاکمه بکشانید و بارسنگين وظايف ياران جديد را سبک سازید؟
11 فبروری 2012
++++++++++++++++++++++++++
خوانندۀ عزیز!
بعضی از اختیار داران گروپهای جداشده از پیکر ح.د.خ.ا. مانند "نهضت" چنان از و حدت با سایر سازمانها نفرت دارند که در پاسخ به انتقاد های سازنده و تکان آور وحدتخواهان حزبی " افراد نیک نام (!) نیک کردار و باادبی (!) " مانند "ژیگولویی فرانسوی" را به دادن وظیفۀ ناسزا و فحش گويی تحریک می نمایند و پیوست به سایت ار گان نشراتیِ خود وبلاگی را به نام " داور (!) " بمثابۀ سالون دشنام، باز می نمایند. آنان به جایی آموزش از خوبیهای اروپا، آموزه هايی از میتود و تاکتیک هیتلر که مخالفان و رقبای سياسی خود را مورد ضرب و شطم، فحش و ناسزا گويی قرار می داد، نصيب شده و آن را رهنمای عمل سازمانی خود قرار داده اند.
اين عالی جنابان باید بخاطر داشته باشند که همه نیروهای ملی ـ دموکراتيک و چپ بنابر حکم زمان و ضرورت زندگی روزی متحد خواهند شد؛ ولی آنان سر انجام مانند هیتلر به خود سوزی دست خواهند زد و مانند هیتلریان مضمحل خواهند شد.
مجریان ژیگولویی فرانسوی وبلاگ دشنام پراگن"داور"!
شما درحالی که در حاشيۀ صفحۀ وبلاک تان نوشته ايد:
« گرداننده گان این وبلاگ دوتن از رفقای روز های دشوار شماست که با هیچ حزب و سازمان سیاسی جدا شده از بدنۀ حزب دموکراتیک خلق « وطن » تعلق تشکیلاتی ندارند... » ، اگر در عمل به اين نوشتۀ تان واقعاً صادق می باشيد، پس چرا از يک گروه کوچک که تحت نام " رهبری شورای اروپايی" از کودتای 14 ثور 1365 تا ايندم ، مسبب فروپاشی حاکميت و متلاشی شدن وحدت ح.د. خ. ا شدند و هم اکنون مانع وحدت ميان نهضت فراگير و حزب متحد ملی گرديدند و تمام اعضای صادق حزب آنان را عامل اين همه مصيبت ها ميدانند ؛ ولی شما برعکس بصورت يک جانبه از آنان بدفاع برخاسته مطالب دور از عفت قلم را به نام مستعار در وبلاک تان آنهم بنام « داور (!) » منتشر می نماييد.
به گونۀ مثال ، شما بازهم درمقالی تحت عنوان « مارهای درون آستين ...» می نويسيد: « حالا در چند روزِ گذشته، رفقا پرشور و هدایت حبیب مصروف تماس تلیفونی بدون توقف همرای رفقا بودند از جمله همرای من هم و اولین پیشنهاد من به آنها همین بود که باید کمیته ی بیطرف به ریاست رفیق قابل قبول همه، اگر بپذیرند به ریاست رفیق افضل لودین، ایجاد شود و با این اقدام تاریخی جسورانه گام عملی را شروع کنند که هردو رفیق با جملات آتشین و صداقت زارنالگی و به خصوص اعلام بیطرفی به هیچ گروهی، گفتند، این کاریست که همه رفیق ها امین را میگویند و شما ببینید که این چه افسوسی است که این رفقای ما به هیچ چیز خود پابند نیستند حتی به وجدان خود، من نمی فهمم که این ها.... »
نخست، من با تمام صراحت و صداقت می گويم که نه من و نه رفيق جليل پرشور ، درمورد موضوعی که وبلاک نويس داور نوشته است، اصلاً با هيچ کسی صحبت نکرده ايم و اين يک دروغ بزرگ و بهتان مضحک است . اگر درمورد نبشتۀ خويش جرأت و شهامت گفتن را دارند، از زير چادر و نقاب « مستعار نويسی » بيرون برايند تا به قول شاعر:
خوش بود گرمحکی تجربه آيد به ميان ـ تا ... شود هرکه در او غش باشد.
دوم ، رفيق ارجمند افضل لودين يکتن از اعضای باشرف ح. د. خ. ا و از جملۀ جنرال های نظامی ورزيده، پاک و باتقوای اردوی افغانستان در دهۀ هشتاد ميلادی بوده است، که من و ساير رفقای حزب به او احترام داريم؛ اما موضوع وحدت مرامی، تشکيلاتی و ايده ئولوژيک تمام بخشهای جداشده از آغوش ح. د. خ. ا کاريست بسيار دشوار ، که زنده ياد ببرک کارمل همه دوران زندگی اش را در راه تحقق آن صرف نمود ؛ ولی نتايج مطلوبی که آرزوداشت به آن نايل شده نتوانست.
زين قصه هفت گنبد افلاک پرصداست – کوته نظرنگر که سخن مختصرگرفت
سوم ، من با نهضت فراگير بيشتر از دوسال ، پيوند تشکيلاتی نداشته ام؛ وليک انتخاب راه و رسم مبارزۀ سياسی ، شموليت در يک حزب سياسی ، به عقل ، خرد ، بينش و وجدان يک انسان متعلق بوده است. همين گونه آمدن ويا رفتن يک عنصر سياسی از يک سازمان به سازمان ديگر درشرايط امروزی يک امر منحصر به خود شخص است که درآن خود را آمادۀ انجام خدمت به وطن و مردم ، درفضای کاملاً آزاد و دموکراتيک احساس نمايد و درتصميم گيری خودعذاب وجدان نه کشيده، تاريخ مُهرمحکوميت رابرجبينش حک نکند.
دوستان وبلاک نويس « داور(!) » !
متن نامه را بدون تعصب بخوانید و بکوشيد تا کمی با ادب باشید! شریفانه دلم برایتان می سوزد، چقدر سقوط کرده اید. چیزی بنام اخلاق حزبی، رفاقت، دوستی و مردانگی در وجود شما باقی مانده است؟ آیا به این فکر افتاده اید که زمانی شما با اعضایی سازمان های جدا شده از پیکر حزب دموکراتیک خلق افغانستان همسفر و همسنگر بوده اید؟ آیا این نامردی وجفا نیست که شما در حق رفیق هایی دیروز خود تهمت و بهتان می کنید؟ اگرشما خود، به دست خويش شخصیت سیاسی خود را ترور نمی کردید، چرا به اصطلاح در دومین اجلاس شورای اروپایی "نهضت" که به تاریخ 21 جنوری دایر گردیده بود، از 123تن اعضایی شورایی اروپایی، کمتر از 50 فیصد دقیقتر 33 تن شرکت کرده بوند؟ و از سایر گرایش ها تنها دو شخصیت؟ آیا با ادامۀ چنین سیاست خود محوری، ساير جزایر متعلق به خانوادۀ بزرگ دیروز ما به سوی وحدت های بزرگ با شما همسو خواهند شد؟
برای خدا، شما که هر کدام تان ادعای نبوغ، دانشمندی، فیلسوفی ... دارید، چرا آن دورنما، اهداف و استراتیژی تان را زودتر تکمیل و به پيشگاه جامعۀ درد مند افغانستان و نسل جوان کشور، تقديم نمی کنید؟
برعکس، درعوض آن با استفاده از سایتهای انترنتی که در اختیار دارید، اتاق فحش و ناسزا در سایتها باز می نمایید؛ مافیا وار تهدید، دشنام و اتهام به شخصیت و خانوادۀ جانب مقابل را نامردانه و نا رفیقانه به سطح کوچه و بازار بکار می برید؛ آيا از آموزگار بزرگ و هميشه جاودان مکتب ما و حزب ما، همين اخلاق را فرا گرفتيد؟
رفیق های همسفر وآگاه!
از مدت بیشتر ازسه سال بدینطرف وحدت طلبان گاه صریح گاه سریع وگاهی در پردۀ ابهام فریاد سردادند، که وحدت به بیراهه می رود؛ رهبران صاحب صلاحیت نهضت فراگیر در اروپا قرار دارند؛ آنان خواهان وحدت نیستند و از آن هراس دارند؛ شما خوب میدانید که مسأله وحدت از همان آغاز گفتمان، مهر چالش را بر جبینش داشت ؛ چه همین که نیک خواهان، سخن وحدت را آغاز نمودند؛ بدخواهان، " تيم وحدت ستیز " را در رأس شورای اروپایی "نهضت" نصب نمودند. سرانجام تدویر کنگرۀ حزب واحد، فریادهای وحدت طلبان را صحه گذاشت؛ این پیش داوری نبوده است ولی فکر می کنم که اکنون بی باورانِ صادق، به فریادها باورمند شده باشند.
البته بودند رفقایی که از مشاهدۀ آن حالت نگرانی خویش را ابراز نمودند، ولی شوربختانه بخود جرأت ندادند، که وحدت ستیزانِ پشت پرده نشسته در اروپا را معرفی نمایند و آدرس شان را به همه رفقاء ، دقیق ارائه بدارند. باید همچو رفقا از مبارزات گذشته ، مرور زمان و درسهای تاريخ نيک آموخته باشند، که مبارزۀ وطن دوستانه و صادقانه، صراحت و قاطعیت می خواهد؛ یعنی آنهایی که در برابر منافع مردم ، وطن و نهضت عدالتخواه کشورمان قرار می گیرند، بایست بی رحمانه افشا شوند.
تاريخ گواه است، که کسانی که نیت وحدت شکنی و خود محوری دارند، فقط یک چیزنصیب شان می شود وآن شکست و رنگ باختن !
5 فبروری 2012