مَنجلاب فاجعه !
اینجا خزان کرایه نشین همیشگی است ! " ۱"
_________________________________________
در زندگی هیچ دشمن کینه توزو مسلحی ازیک مرید متعصب و سینه چاک ،
اما بی عقل برای یک مراد و هدف مقدس خطر ناک تر ومزاحم تر نیست
«کنستان ویرژیل گیورگیو» _____________________________________
محمدامین فروتن
پیوسته به گذشته قسمت ششم وآخیر :
در فصول گذشته گفتیم و خاطر نشان ساختیم که آفرینیش فاجعه در جامعه و کشور ما از آنجا آغازیده شده که در یک تاریکی مطلق سیاسی و تحجر آمیخته با درد انتحاری و قلدری ، سرکوب و استبداد گلون عدالت و آزادی را گرفته اند و گفتیم که نقطه ء آغازین و سررشته چنین استحاله را باید در نوع اندیشیدن و فعالیت ذهنی و عملی تمامی رجال حقیقی و حقوقی ای جستجو کرد که ستون اصلی سیستم مافیائی حاکم بر افغنستان را تشکیل میدهند . متولیان فکری این سیستم مافیائی همان دوصنف متخاصم دیرینه با هم اند که در سه دهه آخیر با هم افتاده بودند و با کشتار ها و هیاهو های بی نظیری که برای هیچ هدف بزرگتردیگری اما صرف بخاطر رسیدن به مقام و رتبه ای و دیناری براه انداخته بودند ، بهترین فرصت ها بویژه در آن سالهای گرانبهای که اکثریتی از ملتها منجمله مردم زجردیده افغانستان در بند استعمار سرخ ضجه می کشید به هدر داده بودند و برخی از بهترین فرزندان این خاک و بوم اسیر شعله های آتش خانمانسوز جنگ و معرکه گردیدند . و بالاخیره اکنون و در این محیط راکد و در این روزگارسیاهی که استعمار و نظام مافیائی سرمایه داری می کوشد تا با قلب و مسخ و محو ارزشهای فرهنگی و تاریخی و شخصیت معنوی و مذهبی ملت های جهان سومی به شمول افغانستان ، فرم ویژه ای از زندگی فردی و اجتماعی خود بر آنها ، در عمق وجدان اجتماعی و تاریخی و ذوقی ما رسوخ و رخنه کند و ریشه یابد. دراین صورت و در اوجی از چنین هیاهوهای مصنوعی نباید تعجب کرد که چرا فلان روحانی صاحب نان و نامی در جامعه فقیر ما و فلان استاد نامدارو مدرک داری علوم شرعی و مذهبی که خود داری چندین منبر و دفتر است با وارونه سازی و جعل آیاتی از قرآن پاک ذات کبریأ ی خدا وند (ج) را با تلاوت آیه های از کتاب الله (ج) " وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ بزمین فرود می آورد و بزعم حضور مبارک !! شان ذات الهی را نیز شریک دزدان وغارتگران می سازند ؛ شگفت انگیز آنجا وانگاه است که مضمون اصلی این نگاه تو جیه کننده نظام مافیائی و شبه سرمایه داری حاکم برسرنوشت افغانستان را یکی دیگرا ز یاران گرمابه و حمام اش در یک مقام دیگرو مناسبت دیگری !! مگر با زبان ظریف شعری و هنری اینگونه تفسیرو تشریح فرمودند !!!؟
« با خدا داده گان ستیزه مکن که خداداده گان را خدا داده است !!»
و آن جناح دیگرشبه روشنفکری و چپ گرایان به اصطلاح انقلابی سیاسی بویژه از تبار فرانکفورتی ما که در زمان معاصر و در جهانی دهکده مانند کنونی که عصری از علم وتکنولوژی نامیده میشود و استعمار برای جان کندن هویت و فرهنگ ملت بزرگوار ما لحظه شماری میکند نه با آگاهی سیاسی بلکه با فهم نوین « سیأ » سی تمدن و پیشرفت در یک جامعه را رندانه ویاهم جاهلانه تجدد بنامند و با آمار های جعلی و کاذب اعمار چند بلند منزل رهائیشی ، راه اندازیی چند ین شبکه بیست و چهار ساعته رادیو تلویزیونی ، حضور نمائیشی چندین میلیون شاگرد در مکاتب و مدارس ، تأسیس چندین واحد بانک و انتشار صدها روزنامه و مجله و نشریه ، همچنان براه انداختن بزرگترین سازمانهای حقوق بشر و جامعه مدنی را نمادی ازسکتور خصوصی ، آزادی بیان ، دموکراسی و مدرنیته و تمدن می خوانند !! نباید هیچگونه تعجب کرد که این چپ نماهای فرانکفورتی و همکاران شان که درگذشته زیرنام شعار مبارزه با استعمار ، امپریالیزم و استثمار و غیره با هم رقابت و حتی عداوت میکردند در نخستین مرحله ای از مبارزه علیه خُرافات به گریبان خدا چسپیدند و سعی کردند تا عدم وجود خداوند را در هستی و کائینات به اثبات برسانند . سپس بلا فاصله تیورئی کارل هنریک مارکس Karl Heinrich Marx را که راجع به حاکمیت مستبدانه مسیحیت در اروپا بیان داشته و آنرا با آفیون برای مردمان و ملت ها تشبیه کرده بود معیار قضاوت خویش نسبت به هر اندیشه دینی و در هر کجا و هرعصری قرار دادند و اعلام کردند که مفاهیمی چون اخلاق ، ناموس ، تقوی و شرف وغیرت مجموعه ای از سنت های اجتماعی ، نسبی و زاده ء مصالح و شرائط طبقاتی و اقتصادی در جامعه اند ؛ و دریک تحلیل عمیق تر همه متغییر ، نسبی و رسوبات اقتصادی و مادی تلقی میشوند . !! باید گفت که پیمودن این دوره درتاریخ کشور های شرقی یک امر طبیعی است و نه تنها جوامع بشر بلکه هرانسانی در مسیر حرکت و تکامل اش از آن میگذرد . لهذا در این جا مسأ له شناخت فرد و قوانین علمی انسان شناسی مطرح است که بدون تردید افراد در جامعه انسانی طبق قوانین کلی و ثابت محیط ، وراثت ، رشد مراحل سنی متوالی اصول عام فیزیولوژی و روان شناسی زاده می شوند ، پرورش می یابند ، زندگی میکنند و بالاخیره می میرند . اما بر اساس این قوانین ، هرگز نه میتوان شخصیت یک فرد مشخص را که حقیقت واقعی و ماهیت عینی او را تشکیل میدهد بصورت کامل توجیه و تفسیر کرد . من همیشه به عنوان یک انسانی که حامل درد های تاریخی و استخوان سوزی بوده ام تکرار کرده و از تمامی روشنفکران صادق همو طنم و همدردم با جدیت و صراحت پرسیده ام که اکنون ما در کدام مقطعی از تاریخ و کدام نقطه ای از جغرافیای جهان قرار داریم و در کجا ئیم و برای درد های تاریخی و مزمن حیات ما ن چه نسخه ای را باید استفاده کرد ؟ این سوال ساده ای نیست یک مسأ له علمی ، فلسفی و تاریخی ای تنها نیست . بلکه همه چیز زندگی و حیات مان است ، بنأ ما قبل از اینکه به مکتبی معتقد باشیم و قبل از آنکه دست به کاری بزنیم ، ابتدأ باید تعیین کنیم که در کجای زمین و در کدام دوره ای ازقافله تاریخ بشر قرار داریم ؟
زیرا من اکیدأ باور دارم پیش از آنکه بدانیم در چه مرحله ای ازسیر تاریخی ودر چه دوره ای از دوره های تحؤلات اجتماعی واقع هستیم پیروی از هر ایدیولوژی ی هرچند مترقی یا منحط ، درست یا غلط ، مذهبی یا مادی بی معنا و نا بجا خواهد بود و در نتیجه پیش گرفتن هر راهی بیراهه خواهد بود و احتمالأ نسخه نوشتن به بیماری است که نه سنش را و نه مدت و نه نوع بیماری اش را و نه هم خود بیمار را به هیچ وجه نه میشنا سیم ، البته ما به تقلید از یک طبیب حاذق و مجربی که در جائی و جغرافیای دیگر بیمار دیگری را مدوا کرده و تصادفأ هم نتیجه خوبی را گرفته است .
با شناختی که از اوضاع و احوال موجود داریم چنین میرسانند که تمامی مؤقیعت های بسیج شده در جامعه ما ، مؤقیعتهای سریع ، گسترده و در عین حال مؤقت هستند . اما مشکل اساسی آن است که این عملیه و در مجموع روند ملت سازی و پدیده خدمت به مردم هرگز در تاریخ چندین دهه آخیر ما نهادینه نشده و مردم افغانستان نیز فرصت توجه لازم به این روند مهم تاریخی را نیافته اند . بدون شک که تأسیس اداره مؤقت در افغانستان نوعی زمینه ای برای بسیج اجتماعی و عمومی ای بود که پس از چندین دهه جنگ وویرانی برای مردم عذاب دیده ما بدست آمده بود و پیام نجات و حرکت عمومی بسوی سمت گیریی اصلاح طلبانه ای را با خود داشت . متأ سفانه با دلائل روشنی قبل و نه بعد از تأسیس اداره مؤقت در افغانستان نتوانیستیم جامعه جنگ زده ما را در قالب نهاد های مدنی و اجتماعی سازمان دهیم در واقع اداره موقت در کشور مغائر با تعهداتی که در قبال منافع روشن مردم افغانستان داشت به دلیل حضورمهره های رنگارنگ نا متجانس افغان تبار خارجی که اکثرشان نگاه غیربومی به افغانستان داشت وبا دریغ وتأ سف فراوان که همین اکنون نیز به اثرحضور کشور های متعدد خارجی و تضعیف روز افزون هرم مرکزی قدرت آن زخم های التیام پذیر به زخم های ناسور تبدیل شده اند و مردم افغانستان را اسیرعذابی ساخته است که در تاریخ پیشینیان بر قوم بنی اسرائیل نازل شده بود و به روایتی وقتی بر قوم بنی اسرائیل عذاب الهی نازل گشته بود چهل سال راه پیموده بودند اما هرگز از نقطه ای که حرکت نموده بود به پیش نه رفته بودند ! این مثال نزول عذاب الهی بر قوم بنی اسرائیل مصداق زخم های التیام نیافته ای است که امید التیام آنها با تأسیس اداره مؤقت در افغانستان در قلب ، قلبی از مردم جنگ زده افغانستان جوانه زده بودند اما بادریغ و تأ سف که بسیار زود خزان کرایه نشین همیشه گی حیات مردم ما گردید زیرا تشکیل و تأسیس اداره مؤقت افغانستان محصول تضاد های قومی ، مذهبی ، زبانی فعال و نیمه فعال مزمن در جامعه ما بود و آنچه که اکنون و پس از سپری شدن بیش از یک دهه به عنوان یک واقیعت درد ناک تاریخی می بینیم اکثریت قریب به اتفاق توده های جنگ زده مردم افغانستان در یک طرف و اقلیتی از کانگسترهای مافیائی در مقابل مردم قرار دارند ، نباید از این واقیعت انکار کرد که اکثر لایه ها وطبقاتی از مردم بویژه روشنفکران این نسل که به این اداره امید وار بودند و یا هم آنرا التیام بخش درد ها و زخم های مردم ما می پنداشتند مطالبات و خواسته های غیر سیاسی نداشتند ، بلکه مضمون و منطق حرکت بعدی آنها بویژه آنگاه که مطالبات عدالت خواهانه مردم ازفهرست وظائف زمامداران حذف گردید نشان داد که حل تمامی مطالبات اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی در جامعه افغانی منوط و مربوط به حل مشکلات اساسی در ساختار قدرت و اصلاحات بنیادی دانستند . یکی از مشکلات اساسی و بنیادی در جامعه ما که از تأسیس اداره مؤقت سپس انتقالی و بالاخیره دولت منتخب جمهوری اسلامی افغانستان آغازیده شد تفاؤت میان شعارهای عدالت خواهانه و تحقق دموکراسی و مردم سالاری واقعی که از نخستین روز های تأسیس اداره مؤقت زبانزد اکثر زمامداران مافیائی جامعه مابود با نوع " اقتصاد بازار آزاد " که بصورت مافیائی ومشارکت مهره های بلند مقام شرکت سهامی مافیائی حاکم برافغانستان (دولت جمهوری اسلامی افغانستان !) بنام خود ویاهم به غرض ادامه چنین اوضاع تارو تاریک " سیأ " سی قباله شرعی !! افغانستان را بنام اقارب ووابسته گان خود تصاحب و به ثبت میرسانند .!
چنانچه قبلأ ودرفصول گذشته این مبحث مکررأ به عرض رسانده ام ، وجود نیرو و پشتوانه ای مردمی پیوسته و مستمرکه عامل پیش برنده ء اقدامات نهاد های مردم سالارانه است متأسفانه تا اکنون و با سپری شدن بیش ازیک دهه عمری ازنظام مافیائی چنین نیروی اجتماعی ، سازمان یافته ای ایجاد نشده است ، از سوی دیگرباید با احترام به همه سهامداران وشرکای این شرکت سهامی که درکسوت " دولت جمهوری اسلامی افغانستان" با هم گرِد آمده اند بگویم وبه عرض برسانم ، تمامی کسانی اعم ازحقیقی وحقوقی که با اجرای اصلاحات ساختاری مخالفت میکنند و یاهم این سیستم مافیائی « سرمایه داری !! » را« ودیعه الهی !! » برای مردم فقیرافغانستا ن می شمارند واین را با اصولی از دین مقدس اسلام یاهم متون قدیمی از نسخه فیلیسوف نامدارجهان کارل مارکس Karl Heinrich Marx وگروهی هم با متونی ازفلاسفه مکتب فرانکفورتی که شجرة النسب خویش را به آثارکارل پوپر، فوکو و رهبران حزب کمونیست چین بویژه آثار بنیانگذارآن مائوتزیتونگ Mao Zedong وصل می سازند ، تیوریزه و توجیه کنند حداقل شناختی که من به عنوان یک دانشجوی علوم اجتماعی از اندیشه های فوق الذکر دارم ظاهرأ هرسه نظریه با نظام سرمایه داری جهانی بویژه نوع مافیائی آن که در افغانستان مورد اجرأ و عمل قرار دارد سخت در ستیز اند . با صراحت و شفافیت کامل باید گفت که برای من به عنوان یک مسلمان نواندیش باز توزیع عادلانه ثروت در کنار باز توسیع عادلانه قدرت یک هدف است و اصالت دارد ، بدون شک اگر درعموم لایه های جامعه افغانستان منجمله شبکه مافیائی ی که بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » به جامعه و جهان عرض اندام کرده است کسانی باشند که به این مسأله با این شیوه نگاه نکنند واصل «عدالت» برای آنان موضوعیتی نداشته باشد حد اقل باید این مسأله برای آنان از اهمیت بر خوردار باشد ، چراکه در جامعه ای انبوهی فقیر ، مساعد ترین محیط را برای رشد اید ئولوژی های فاشیستی فراهم کرده وبه آنان امکان میدهد که بنام نان و عدالت ، عقل و آزادی را سرکوب کنند ، آگاهی و ایدیولوژی کاذب مافیائی را تولید نمایند و پایه های عینی را برای نظام دیکتاتوری و پوپولیزم اقتدار گرأ و سرکوب گر بسازند . باید دانیست که تنها با شعار دادن و لاف زدن و دروغ گفتن نه میتوان کار مفیدی را در زمینه تحقق عدالت و تقسیم عادلانه ثروت انجام داد ، زیرا متحدان و سهمدا ران این بورژوازی دلال، گاه گاهی نشانی عوضی هم میدهند تا مردم را گمراه کنند ، بطورنمونه مبارزه علیه فساد اداری را که مسأ له روبنائی همچون رشوت وگرانفروشی است به موضوع اصلی وعامل تمامی مشکلات در جامعه مطرح می کنند ودستگاه تعزیرات وبگیرو ببند و شلاق برخی از کارمندان پائین رتبه دستگاه حاکم را به عنوان راه حل اصلی مبارزه با فساد اداری تجویز میکنند . درحالیکه به هیچ وجه اینگونه نیست ولازمه حل مسأله فقر ونا برابری و استثمار در جامعه افغانی اصلاح در ساختار اصلی سیستم حاکم و ختم تمامی پروژه های امتیاز بخشی ها و روشهای حامی پرورانه غیر مسؤلانه بدوراز چشم مردم است .
توحدیث مفصل بخوان از این مجمل
یار زنده صحبت باقی
29 جنوری سال 2012
مصرع شعری از « مفتون امینی » شاعر نامدار زبان فارسی که با کمی تصرف جابجا گردیده است
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
نیم نگاهی به بحران افغانستان درقلمروافکارو اندیشه های زمامداران شبه مذهبی و چپ حاکم برافغانستان !
زندگی را دقیقأ آنگونه می بینید و همان گونه به نظر می آید که با چشمان اندیشه ات آنرا حس میکنی و درانساجی ازآن ها قالب بندی می شود و هر آنچه که در پیرامون ات می گذارند و عمل میکنید عصاره ء نوعی از اندیشیدن شما است .
قسمت چهارم :
یکی ازبرجسته ترین توجیها تی که از بلند گوهای مافیائی نگهبانان و پاسداران نظام حاکم بر سرنوشت مردم بیچاره افغانستان شنیده می شود همانا تیوریزه سازیی حاکمیت ظالمانه و غیر عادلانه نظام سرمایه داری مافیائی است که به حکم اندیشه و تفکر برخاسته از شبه مذهبی بخشی از نگهبانان قدرت و ثروت و یاهم محصول نوعی افکار چپ گرایانه هواداران سرا پاقرص شبه مارکسیستی با قرئت معیوب ماتریالیستی متقاضیان جدید و سهم داران قدیم ثروت ،نظام حاکم مافیائی رابصورت تیوریزه توجیه میسازند!.
لهذاباید گفت که بااینگونه توجیهات وشناخت های معیوبی است که نظام بورژوازیی حاکم ومافیائی رامشروعیت کاذب بخشیده اند.بنابر این بخاطراینکه بتوانیم ریشه های اعتقادی و فکری مجریان وحامیان این مشروعیت کاذب نظام «مافیائی بورژوازی » حاکم بر سرنوشت مردم افغانستان را دریابیم ساده ترین میتود و اسلوب آن است که ریشه های فکری و مواضع اعتقادی این دوبینیش و دو تفکرمطرح در جامعه ما « اسلام و مارکسیسم » را در برابر مقوله های مورد بحث ما یعنی خدا ، تاریخ و انسان را عمیقأ مطالعه و مورد ارزیابی قرار دهیم .
۱ : هویت تاریخی انسان در مذهب و ما تریالیزم .
چنانچه قبلأ گفتیم و بارها بر این نکته تأ کید ورزیده ام نوعی از نگِرش به هستی ، تاریخ و انسان تعیین کننده مواضع ما در برابر بسیاری از حوادث تاریخی در جوامع بشری می گردند ، به قول علامه اقبال اسلام شناس بزرگ قرن بیستم که اسلام و کمونیزم هردو از انسان و حرمت تاریخی اش دم میزنند و به شناخت و چگونگی زیستن او می پردازند ، در کمونیزم یا نگاه مادی به انسان ، این موجود ارزشمند از خدا بسوی خاک فرود می آید و انسان با دلهره های زمینی اش اسیر قلمرو مادی درزمین میگردد درحالیکه مذهب بویژه اسلام کوشیده است تا انسان را ازخاک بسوی خدا فرا ببرد . وجه مشترک هردو اندیشه یعنی اسلام و کمونیزم اعتقاد بر این واقیعت است که هردو و به ظاهر سرمایه داری غربی را ماهیتأ برضد ارزشهای انسانی محسوب میکنند ؛ اما جهان بینی توحیدی که مطالعه هویت « انسان » را از زمین بسوی خدا یعنی همان « خلافت الله » در زمین و کائینات مورد مطالعه قرار میدهد پس از پیمودن راه درازی از فلسفه و تاریخ انسان در می یابد که نگاه مادی به انسان یا « ماتریالیزم » شناخت پیشرفته ای از هویت انسان درچهار چوبها و قوانین نظام سرمایه داری نامیده میشود .! و در چنین نگاه است که از انسان ها مهره های ساخته میشوند که در ماشین آن جامعه بشری ، بوسیله دولت دیکتاتوریی پرولتریا به رهبر پرستی ، اقتصاد پرستی رو می آورد که درحقیقت کمونیزم تبدیل به نوعی از« اکو نومیزم » و به انسان کمونیست امروزی میگردد که تمامی محتوای حیات انسانی اش را از نظام سرمایه داری و بورژوازی گرفته است و گرفتار یک دیکتاتوری خشن زرپرستی می شود به عقیده پیر ژوزف پرودون Pierre Joseph Proudhon) فیلسوف و جامعه شناس نامدار فرانسه گرفتار یک کیش پُولیسی و دین پولیس پرستی است که حتی یک کمیسیون دولتی برای لگام زدن بر اندیشه ها ، فلسفه ، علم ، شعر و هنر ، نوع لباس ، روابط خانواده و خلاصه همه مناسبات انسان در جامعه را تعیین می کند ، چنین است که فاتحه بشر و همه نیاز ها و ابعاد وجودیی انسان در جامعه را با اقتدأ بر ماتریالیزم خوانده میشود . باید گفت که فاجعه کنونی در جامعه ما نیز بر شانه های این دو هرم قدرت کاذب یعنی مذهبی که با قرئت خاص خودش توجیه کننده بورژوازی مافیائی شده است و همچنان مارکسیسمِ که نتوانیست و نه میتواند با ریشه های خودش در اُفتد و ناگزیر آنرا بسوی ویرانه ای هولناک تاریخ حمل میکنند ؛ از سوی دیگر مذهب بویژه ساخت متفکران و استراتیژیست های نظام سرمایه نیز که آله ء دست بورژوازی گشته است و با جدا شدن از آگاهی و علم در قالبهای متحجر و سنت های جامد و کهنه و فاقد فلسفه و هدف و آمیزش با ایمان در خدمت نظام بورژوازیی مافیائی قرار گرفته است و تنها به وفاداری نسل های فرسوده و فرتوتی که طبق عادت ووارثت بدان وفادارند دلخوش دارد و هنر که زبان عمیق ترین حکمت های بشری و جلوه گاه قدسی ترین احساسهای عرفانی بود و از عشق شور میگرفت و از خود آگاهی انسان نور، با جدا شدن از این دو همزاد همیشگی اش ، تا مرحله پست « جنسیت » و «تفنن» سقوط کرد و یا در خدمت اربابان بی درد بورژوازی قرار گرفت . کاملأ طبیعی است که در چنین جائی از معنی و رسالت زندگی سخن گفتن بی جا است و همچنین منطقی به نظر می آید که سوسیالیزم و سرمایه داری ؛ چنانکه گرائیش آنرا می بینیم هر دو از فلسفه زندگی ، انسان شناسی و اخلاق به مرداب بزرگی از « اکونومیزم » بِا فتند چه ماتریالیزم فکری ، طبیعتأ در نهایت پس از فروکش کردن شور انقلابی نخستین اش که در آن مقدس ترین آتش های پنهان در فطرت انسان آگاه زبانه می کشید و عالیترین فضیلتهای انسانی چون آرمان خواهی و تعهد و مسؤلیت و فداکاری در راه عقیده ...تجلی میکنند به « ماتریالیزم اخلاقی » منجر می شود همچنانکه ایدیولوژی اسلام تحت تأثیر مکتب های فلسفی و صوفیانه و مذهبی وشبه علمی قرون گذشته قرار گرفته و بر اساس بینیش وروح فرهنگی حاکم بر جهان قدیم تطبیق یافته و خود را متناسب کرده است ، فقه اسلامی تاریخی و قدیم نیز تحت تأثیر نظام طبقاتی و شکل تولید و توزیع اقتصادی بورژوازی تجاری قدیم شکل گرفته و توسعه یافته است و سپس در نظرو اندیشه فقهای ما ، در قالب فقه اسلامی تاریخی درهمان بافت های قدیم تثبیت شده است . در امتداد این مسیر تاریخی جامعه بود که جمعی بزرگی بنام « امت » به اجتماع مبدل گردید و جامعه مانند همیشه طبقاتی شد ، لهذا کاملأ طبیعی است که طبقه ای هم بنام روحانیت رسمی در لایه های حاکم جامعه شکل گیرد و نقش مشابهی با طبقه روحانیت دیگر مذاهب در دیگر جوامع را بر عهده گرفت و آن مأموریت و نقش توجیه وضع موجود و تفسیر عقاید و تدوین احکام به سود طبقات با لا و در برابر طبقات محروم جامعه بوده است . بزرگترین کاری که فقهای نظام های طبقاتی گذشته انجام داده اند ، همانا توجیه راست گرایانه احکام و احادیث و آیات است و همچنان رندانه ترین شاهکاری که در این زمینه انجام داده اند این است که در میان این آیات و احادیث و احکام که به مسأله اقتصاد ارتباط داشت آنچه را که میتوانیستند به نفع طبقه سرمایه دار و زمین دار تفسیر و توجیه کنند و اصل « قاعده تسلیط ۱» را بر پایه یک استنباط معیوب به مثابه اصل حقوقی و فقهی مانند حدیث « الناس مسلطون علی اموالهم » به نفع ثروت مندان تفسیر کرده اند . جالب آنجا و آنگاه است که تمامی آیات و روایات و قصص قرآن و اعمال پیامبر و اصحاب و یاران اش را در نفی سرمایه داری و مال دوستی و زراندوزی و اثبات برابری و نفی مالکیت نامشروع خصوصی را که درافعال و گفتار پیامبر اسلام و یاران اش متجلی گردیده است و به تکرار نیز بر آن تأکید بعمل آمده به دستور این طبقه روحانی درباری به صورت « امر ارشادی » یعنی پند و اندرز در آورده شده اند و نگذاشته اند تا شامل فقه گردد و تمامی آنها را در دائره اخلاقیات اسلامی محصور ساخته اند ، با دریغ وتأ سف همین طبقه رسمی روحانی که سرمایه سالاری و اشرافیت را توجیه و تیوریزه می سازند و قتی از اقتصاد اسلامی صحبت بعمل می آورند تنها احکام مالکیت و قوانین فقهی نخستین دوران زندگی مسلمانان را مورد بررسی قرار می دهند و آن معادلات را راه حل تمامی معضلات پیچیده عصر کنونی نیز به حساب می آورند ، بنابراین برای بررسی و مطالعه دقیق، علمی و عادلانه نظام اقتصادی ، قبلأ و در گام نخست باید فلسفه اقتصادی اسلام را جستجو کرد و لزومأ برای فهم فلسفه اقتصادی اسلام باید انسان شناسی و نگاه اسلام با هستی وتاریخ را باید عمیقأ شناخت ، از اینکه زیر بنای اساسی فلسفه اقتصادی اسلام توحید نامیده میشود باید این مفهوم بزرگ را در تمامی سطوح حیات بشربصورت اکادمیک وعقلانی مورد مطالعه قرار داد وتنها براین مورد که گویا « خدا یکی است و دو تا نیست » نباید بسنده کرد .
جبهه گیری های طبقاتی دوهرم قدرت کاذب در جامعه افغانی !
امروز تمامی جامعه شناسان بویژه آنانیکه مسائل افغانستان را تجزیه و تحلیل می کنند من جمله بلند رتبه ترین فعالان و سیاستمداران حوزه مشارکت درقدرت کاذب در جامعه افغانی نه میتوانند از این واقیعت درد ناک درجامعه افغانی چشم پوشی کنند که نظام اقتصادی بازار آزاد که بصورت کاریکاتوری همراه با قرئت خاصی از اسلام ! و دموکراسی! امتزاج یافته است گلون فرد فردی از مردم ما را میفشارند و ماهیتأ به« اقتصاد بازار آزار ! » تبدیل شده است . تفسیر و تحلیل خطوط مختلف فکری و نقش آنها در مسیر حرکت جامعه ما همچنین تقسیم بندیی تشکیلاتی و فکریی این خطوط دردوحوزه کلان باورها وعملکردهای فعالین وسیاستمداران ومیزان نفوذ وکیفیت آن در تکامل جامعه افغانی تبلوریافته است ؛اما سوال مهمی که نزد همه احادی ازجامعه ما بوجود می آیداین است که چه نیروهای با چه اندیشه ها وجهان بینی های درنهادی بنام« دولت جمهوری اسلامی افغانستان » گِرد هم آمده اند ؟ واهرم های اعتماد این جریان های تشکیلاتی و فکریی که در گذشته با هم در خصومت قرارداشتند اکنون ودر این معادله مشارکت بر چه معیار های استوار است ؟ زیرا مگر نه این است که خداوند از" روح " خود در انسان دمید و او را امانتد ار خود ساخت ؟ که به قول بسیاری از دانشمندان و فلاسفه ء متعهد وموحدعهد قدیم وزمان کنونی انسان در روی زمین جانشین و خویشاوند خداوند (ج) محسوب می شود و همان خداوند حکیم و علیم روح اش را به فضیلت « اراده » سیراب می سازند ، و چون انسان با داشتن و حمل « فضیلت اراده » در هستی روبه تکامل نهاده است و در این مسیر احساس مسؤلیت میکند و لازمه هرگونه احساس مسؤلانه در تاریخ ، اختیار و آزادی است بنابر این از نظر اسلام ، انسان تنها موجودی است که مسؤل سرنوشت خود میباشد و نه تنهامسؤل سرنوشت خویش بلکه مسؤلیت انجام رسالت الهی درجهان را نیزبرعهده دارد.
آری ! خدائی که بصورت واضیح و بدون هرگونه زمینه های کج تعبیری در سوره حجرات قرآن به مثابه مانیفیست زندگی و آئینه فطرت بشر چنین حکم نموده است : يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (۱۳) اى مردم همانا ما شما را از يك مرد و يك زن آفريدهايم و شما را به هيئت اقوام و قبايلى در آوردهايم تا با يكديگر انس و آشنايى يابيد، بىگمان گرامىترين شما در نزد خداوند پرهيزگارترين شماست، كه خداوند داناى آگاه است .
آن دسته ازروشنفكران، نويسندگان، روزنامهنگاران و .. افغان (كه در شرايط خاص سياسي – فرهنگي جامعه كنوني افغانستان در دهه هشتاد زندگي ميكنند) و اعتقاد فكري به مسئله قومیت و زندگی قبیلوی به مثابه پایه هویتی تاریخ و تمدن ندارند و يا اهميتي در مسیر تکامل تاریخ تمدن ها و فرهنگ ها براي اين امرقائل نيستند،ازاصل واساس،چه به لحاظ معرفتي وچه به لحاظ وجودي(دروني وعاطفي)نميتوانند با اين مقوله ارتباطي برقراركنند. آنها بيرون دروازه ايستادهاند. و يا در خارج از صحنه گزارشگري ميكنند از آنچه در اين ميدان گنگ و نامفهوم جلوهاي گاه تراژيك و گاه كميك دارد. ، اما از منظر« فاعلانه » (معرفتشناختي) يعني از منظر كساني كه خود بازيگراين صحنهاند و به لحاظ فكري و يا اهميت اجتماعي به اين مقوله معتقدند و يا ميانديشند؛ صورت مسئله فرق ميكند و رنگي ديگر دارد. که در آیه فوق الذکر خالق هستی و انسان نوعی ازاین مقوله را بویژه آنگاه که با بیان وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ....به مقوله هویت با برسمیت شناختن مرزهای از ملیت و قبیله بسنده میکند و درعین حال مهمترین مسأ له ای که به مثابه عامل اصلی و تعیین کننده در تحولات اجتماعی نامیده میشود درمجموع با مناسبات اقتصادی وحقوقی روابط مالکیت با انسان وجامعه ارتباط دارد مربوط و منوط به تحقق برخی پیش فرض های وقایوی در مبحث إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ بیان گردیده است . باید خاطرنشان ساخت که موضع و تصؤر برخی از نامدارترین علمأ و دانشمندان مذهبی در جامعه ما درباره مفهوم این آیه کریمه که در بالا از آن تذکر رفت خود در قالب عبارات و تعاریف گوناکونی مطرح کرده اند و نگرش شانرا با الهام غیر مستقیم از اندیشه های فیلیسوف بزرگ یونان ارسطو و تأثیر آن بر تفسیر تاریخی برخی از آیه های قرآن یعنی تعبیرو تفسیر نادرست از آیه وتعزمن تشاء وتذل من تشاء بيدك الخير انك على كل شئ قدير ! استوار ساخته اند و بدین ترتیب غارتگری و تجاؤز بر سرمایه و اموال مردم ، ظلم و نابرابری را شرعی و از جانب پروردگار یک امر فطری وانمود کرده اند . البته مسأ له دیگری که می خواستم عرض کنم و خیلی مهم است اشاره به حضور فعال انبوهی ازشبه روشنفکران فرانکفورتی چپ که شجرة النسب شان را عند الزوم با نامدارترین وچپ ترین فلاسفه ونخبه گان جوامع بشری مانند ماؤزیتونگ Mao Zedong رهبروبنیانگذارانقلاب درچین پیوند و گِره میزنند میباشند ، که برخلاف اندیشه های اسلاف و الگوهای فکری و عملی شان به راه بلد ان و پادو های صادق نظام مافیائی بورژوازی مبدل گشته اند اما از اینکه هرسه جریان اعم ازشبه مذهبی ها و روحانیون درباری یعنی همان باز مانده های از جهاد مقدس مردم مسلمان افغانستان ، شاخه های گوناگون حزب دموکراتیک خلق افغانستان و طیف وسیعی از چپ اندیشان فرانکفورتی یاهم ناقدان شعاری نظام بورژوازی استراتیژیی رسیدن به قدرت کاذب ، ثروت فاسد و شهرت نامناسب را می پیمایند آنان را در یک کتگوریی همگون مورد بحث قرار می دهیم . ..
ادامه دارد
ومن الله توفیق
۲۲ جنوری سال ۲۰۱۲ میلادی
۱: تسلیط ، قاعده ، اصطلاحی در علم فقه . تسلیط در لغت به معنای چیره گردانیدن کسی بر دیگری و مسلط کردن همراه با قهر و غلبه است
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
« گلادیاتورهای افغان و خواب های کُنجاره ای !! ۱ »
زاوا یای پنهان تاریخ ما و دیالیکتیک بحران در جامعه افغانی !
____________________
ما خود نمی رویم دوان در قفای کس
آن می برد که ما به کمند وی اندریم
______________________
قسمت سوم :
چنانچه قبلأ نیز اشارتأ به عرض رسانده ایم که بالاخیره از سوی « امیرالمؤمنین !» طالبان افغانستان طی انتشاریک طوماری که همانا اعلامیه رسمی و مزئن بر مهرمبارک حضرت امیر المؤمنین بوده باشد انجام مذاکرات سری با ایالات متحده امریکا « کافرو ملعون سابق !!» وبرای ادامه چنین مذاکرات تأسیس یک دفتردربِلاد مقدس « قطر» ! مورد تائید قرار گرفت و برای رونق بخشیدن امور اولیه این « لنگرگاه خاص و عام » مخالفین و معاندین سابق یک رقم ناچیزی معادل سه میلیون پول رائیج بلاد کفر یعنی همان دالر مبارکه هم که از سوی کفر و استکبار جهانی تخصیص داده شده است ازسوی«امارت اسلامی وشخص حضرت امیرالمؤمنین دامت برکاته!» بصورت جزیه !! از کفار و دشمنان اسلام ! پذیرفته شد. !! پیوست با انتشار این خبراز سوی وسائل ارتباط جمعی و مطبوعات بین المللی گزارش داده شد که به تازه گیها دو سه عد د اشراف تازه به دوران رسیده و کمتر مسؤل جامعه ما ! که عادتأ پَشه را در هوا نعل می فرمائند و مو را از ماست می کشند و در مسیر های نسبتأ طولانی معا مله گری دست درازی دارند و دهها و بلکه صدها و هزاران پرسش و « کنایه » و علامت « سؤال » درست در مقابل شان قرار می گیرند ، در یکی از پایتخت های مبارکه بلاد فرنگ که « بر لین » باشد جمع شدند وبا این انگیزه ای تاریخی که پس از جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۴۵، چهار کشور اصلی پیروز جنگ یعنی متفقین شامل آمریکا ، بریتانیا ، فرانسه و شوروی سابق ، کشور اشغالشدهٔ آلمان را به چهار بخش که هر کدام تحت کنترل یکی از آنها بود تقسیم کردند و اکنون پس از سه دهه فریاد وخون و وآ ویلا ی « بی عدالتی ! » و حاکمیت چندین صد ساله تک تباری و « قبیله ! » در افغانستان چنین زمینه فرآهم آمده است که افغانستان نیز با ید مانند کشور « آلمان » تجزیه و بر شمال و جنوب تقسیم شود !!.
این برادران عزیزما که در دسته بندی ها و بُریدن ها و وصل شدن ها ید طولانی دارند وقتی پای « زر و زور» درمیان باشد هرصبحی و هرشامی سازعلیحده ای را می نوازند ! درسال های ماضی نیزکه سنت بر این جاری بود تا نزدیک به اکثریت روشنفکران و نیمچه کتابخوانها ی جامعه ما سیاست « نه سیخ بسوزد نه کباب !!» را در تمامی عرصه های زندگی با پیروی از همین سیاست دوپهلو « یکی بر نعل و یکی بر میخ » می زدند ،
البته یکی از ابزارهای قد یمه حریفان اصلی این جماعت نیز که در طول تاریخ آنرا مورد استفاده قرار داده اند ، همین براه انداختن هیاهؤ ی فرمائیشی در برابر این برادران و دیگر پهلوانان پنبه ای جامعه بوده است که وقتی آنها پای شان از مسکن اصلی به خارج می گذارند ، تبلیغات و پس پُسک های آنان گوش فلک را کَر می سازند و گاهی هم کار به شعار دادن های فرمائیشی و زنده باد و مرده باد می کشد .سخت جالب و شگفت انگیز است که در وارأی این هیاهو های زرگری مخالفان و معاندان مصنوعی و عوام الناس جامعه ما نیزبه استعمال یکی از ابزارهای قدیم که در طول تاریخ جامعه ما کاربرد های مختلفی داشته است متوصل می شوند و بدون هیچ تحقیقی وشناختی از ایسم های گوناگون برخی از مفاهیم معنی دارسیاسی و اجتماعی مانند « فدرالیسم » ، « لِبرالیزم » و حتی « سیکولاریزم » را از تاریخ اقوام و جوامع دیگربشری به وام میگرفته وبصورت مسخره آمیزبا افراد وشخصیت های مورد نظرشان گِره میزنند؛ طبیعی است که در چنین فضای آگنده و با چنین ویژگی ها گاه به تنهائی و گاه به طور مجموعی و بویژه دررابطه با شرائط و اوضاع خاص و گاه حتی برخی مشخصات تاریخی جامعه افغانی از قبیل نابرابری اقتصادی ، اجتماعی و حتی فرهنگی میان کتله های وسیعی از مردم ناتوان ساخته شده افغانستان محرک نیرومند مانند انگیزه های « مذهبی و اعتقادی !!» حتی به سردادن شعارهای مصنوعی و سرودن سرود های شبه آزادی خواهی تا سرحد« اعلام جهاد با کفر جهانی !!» تلقی میشود . باید با احترام به همه عزیزان و مجاهدان گمنام و بی هویت این معرکه به عرض برسانیم که وقتی بنای اعتقادی یک جامعه که همانا « استراتیژیی و هدف مهم » حرکت همه این عزیزان اعم از چپ و یاهم راست ، مذهبی و سیکولار،برمبنای« تقسیم ثروت» و« رفاه طلبی » و مسابقه دراینگونه «ارزشهای مادی » قرار گرفته باشد طبیعی است که نظام سرمایه داریی غارتگر بین المللی نه از دروازه بلکه از راه پنجره باز خواهد گشت . واضیح است آنچه را که تاهنوز در این قبیل موارد دیده ایم بیشتر دیکتاتوریی فقرأ بر فقرأ بوده است ... آنچه که مهم است و به عنوان یک دانشجوی اقتصاد و جامعه شناسی دینی مبهم ترين، تعريف ناشده ترين و ناشناخته ترين مفهوم را در واژهء «فدراليسم» يافته ام ـ چه در نزد موافقان و خواستاران اش و چه در نزد مخالفان سر سخت آن. و در اين زمينه اشاره به همين يک نکته بس که ـ در ميان هر دوطیف وسیعی از اين گروه های سياسی جامعه ما بر سرمعنای اصلی آن توافق کلی ایجاد نه شده است . بنأ میتوان قضاوت کرد که در کشور ما افغانستان و دیگر جوامع عقب مانده شرقی اکثر ایدیولوژی ها و تیوری ها به تناسب و اقتضای منافع خاص گروهی و قومی و در بسیاری موارد فردی انسان ها مانند غله و سائر مواد خوراکه و اجناس ضروری مردم یک کشور از بیرون قلمرو جامعه وارد می گردند . بنابراین تمامی ویاهم نزدیک به اکثریتی از روشنفکران آسیائی منجمله روشنفکران افغان حاملان نسخه های بدل ایدیولوژی ها و مکاتب فکری حتی مذاهب و ادیان هستند . روی همین دلیل از شناخت خود به عنوان انسان های که در یک قلمرو معین جغرافیاوی زندگی را سپری کرده باشیم و از چگونگی تلخی ها و شرینی های زندگی آموخته باشیم عاجزیم ، مگر اینکه به نسخه های اصلی و زمینه های عملی آنها مراجعه و توجه داشته باشیم . و ببینیم که در کدامین شرائط اجتماعی و اقتصادی بویژه خصوصیات طبقاتی و فکری و اعتقادی جامعه ما و یاهم سائر جوامع بشری باید این اندیشه ها و ایدئولوژی ها را غَرس کرد ؟ و یاهم به قول علمای منطق دریابیم که « شأن نزول » آن چی بوده است ؟
البته باید گفت که بسیاری از مسائلی که همین اکنون در قرن بیست و یکم و یا هم در گذشته میان ملل مختلف جهان مطرح بوده است بسیار مبهم و حتی گاهی غلط است که مسأله « فدرالیسم » و یاهم بسیاری از مفاهیم اجتماعی و اقتصادی نیز با همین ویژه گی ها و در اکثریتی از جهان معاصری که ما در آن زندگی میکنیم مطرح گردیده اند . شاید برای خواننده گان ارجمند جالب و سخت شگفت انگیز باشد ، چنانچه دانشمندان معاصر باوردارند و به این نتیجه رسیده اند که تسخیر ذهن ملت ها در گذشته فقط نبوغ عده ای خاصی از تسخیر کننده گان محسوب می گردید اما امروز برخلاف گذشته درد ناک « علم و آگاهی » نیز به کمک شان آمده است و قتی بخواهند یک ملت جهان سومی منجمله افغانستان را از «هویت » و « توان مندیی " نه " گفتن » محروم سازد و در یک خواب مصنوعی به غارت ببرند ؛ همه وسائل ارتباط جمعی ، رادیو ، تلویزیون های بیست و چهار ساعته با تدویر میزهای مدوری از شبه تحلیل گران و جامعه شناسان حرفوی برخی از واقیعت های دردناک در جامعه را که بصورت مصنوعی و با مقتضای فن غارتگری باید به خورد جامعه بخواب رفته داده شود مانند یک دوای آرام بخش و یاهم دارای اضرار تجزیه و تحلیل می گردد .
وکاملأ طبیعی است که ملت های عقب نگاهداشته شده به شمول شبه روشنفکران جامعه افغانی نتوانند آنرا تشخیص دهند . که به قول سعدی بزرگ :
ما خود نمی رویم دوان درقفای کس
آن می برد که ما به کمند وی اندریم
اینجاست که برای اغفال ذهن ملتها تیوری سازان نظام سرمایه داری و پادو های داخلی شان ملت ها را همیشه به زشتی ها فرا نه می خوانند که نفرت از زشتی ها ملتها را فرار دهند و متوجه نقاطی بکند که مطلوب پادوهای نظام سرمایه داری است ، بلکه با تشخیص نوعی از « ذائیقه » هرجماعتی ، و تشخیص گروه خونی هردسته ای که درروشنی کاذب چراغ های امتیازات مادی شعارهای مفتکی سر میدهند ، جامعه را گاهی به « حقائق مسلم مگر فرمائیشی » نیز دعوت میکنند ،
و برای کشتن یک حق بزرگ و ازاینکه شهروندان یک جامعه متوجه آن « حق بزرگ و اولیه » در جامعه نه شوند ، سرگرم یک « حقیقت دیگری » می سازند ، هرچند شیوه حقیقی باشد اما با انگیزه نادرست و کاذب کشتن یک حق بزرگ بدست یک حق قابل بحث در جامعه افغانستان عملی است زشت و نفرت انگیز ؛
وقتی خانه ات را حریق گرفته است و درشغله های از آتش میسوزد دعوت به نماز و دعا به پروردگار هم نوعی از دعوت های مطلوب دلالان فریبکار بویژه خیانتکاران نظام سرمایه سالاری فاسد تلقی باید گردد . زیرا هرگونه توجه دادن به هر چیزی در آنجا و آن زمان ، مقدس و غیر مقدس به جز توجه کردن به خاموش ساختن آتش توجهی است استحمارگرانه ، و بدون تردید اگر کسی و یا کسانی حقیقی و حقوقی به آن توجه کرد در خط استعمار و استحمار قرار گرفته اند....
یار زنده صحبت باقی
15 جنوری سال 2012 میلادی
_________________________________________________________
۱ : گِلادیاتورها دسته های از جنگجویان حرفهای در روم باستان بودند که با یکدیگر و با حیوانات درنده جنگیده و دست و پنجه نرم میکردند تا موجبات تفریح تماشاگران را فراهم آورند. در خبر آمده است که آخیرأ برخی از محافل و دسته های واقعأ " سیأ " سی و گلادیاتوری افغانستان به دعوت برخی از سناتوران ایالات متحده امریکا منجمله آقای دانا روهرا باکر از اعضای ارشد کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان این کشور به همراه لو گهمرت، استیو کینگ و لوریتا سانچز دیگر اعضای کنگره آمریکا شرکت داشتهاند.
++++++++++++++++++++++++++++
درد های کهن و لاف درمانی ها ی مزمن !
ما و د یا لکتیک بحران در جامعه افغانی !
قسمت دوم :
چنانچه قبلأ نیز اشارتأ به عرض رساندم ، مسأله تساوی عمومی همه انسان ها باید به مثابه یک واقیعت عینی و علمی و بصورت قطعی بیان گردد و لزومأ باید برمبنای یک مکتب فکری و اعتقادی استوار باشد و در فلسفه خلقت و آفرینیش نیز به همه انسان ها اعلام نماید که « انسان ها باهم برابر اند » نه اینکه باید برابر باشند . یعنی برابر بوده اند ، مگر بادریغ و تأسف فراوان که در زیر ستم جباران و قُلُدران تاریخ نابرابر ساخته شده اند . فرق این دو مفهوم یعنی " برا براند " و " باید برابر باشند " اینست که اولی یک واقیعت طبیعتأ علمی ، فلسفی و توحیدی است دومی یک آرزوو یک حکم اخلاقی و یا عاطفی و معلول تزکیه و تلطیف روح بشری . اولی یک واقیعت و حقیقت مسلم تاریخ است حال آنکه واقیعت دوم یک مصلحت اجتماعی و سیاسی پنداشته میشود .چنین است که برابرئی عمومی منجمله عدالت اجتماعی درفلسفه توحید مبتنی بر" فلسفه خلقت " و آفرینش انسان وبر یک جهان بینی معینی بنام توحید و جهان که لزومأ هویت و زندگی تاریخی انسان را نیز احتوی میکند منشأ می گیرد . از آنجائیکه مسائل و مباحث مربوط به جامعه ء رنج دیده ما آنچنان باهم گِره خورده اند که تجزیه و تحلیل و بحث در پیرامون هریکی ازآن ، بدون طرح دیگری نتیجه را ناقص و ناهنجارو نا هم آهنگ می سازد.زیرا چنانچه قبلأ نیزاشاره نمودیم در فلسفه سیاسی وعلوم جامعه شناسی روح مطالعه وریشه یابی « کلیت و مناسبات عومی جامعه » با اضافه کنکاش فرهنگ و تمدن ملتها موج میزند یک محقق و تحلیل گر علوم سیاسی را مؤظف میسازد تا حین گشودن باب هریکی از مباحث کلان اجتماعی به شاخه های جانبی آن نیز بصورت مختصر بپردازند . بنابر این بحث از آزادی با همان اندازه ای که با ارزشها و اخلاق و فرهنگ ارتباط دارد با مؤلفه ء عدالت نیز مرتبط است . آزادی ، اعطای حوزه امکان عمل و اندیشه و فعالیت مرکب و پیچیده فرد در جامعه است . بنابراین بحث آزادی ، یکی از مقولات اساسی فلسفه تاریخ بشمار میرود مگر باید جولانگاه و تجلیگاه و حدود و ثغور آنرا نیز برویت ملاک های برخاسته از متن تاریخی یک جامعه تعیین و تثبیت کرد . مسلمأ شرائط فرهنگی ، تربیتی ، اخلاق و رشد فکری و معنوی جامعه ، مشخصات و مختصات آنرا ترسیم و تحدید میکند ، ولی هرگز نه میتوان مقوله آزادی را در حد یک نیاز و ضرورت مسلم و بایسته بشری ، انکار نمود و یا آنرا نادیده انگاشت . زیرا آزادی است که زندگی را از حالت یکنواختی ، انجماد و سکون رهائی می بخشد و نیاز انسان به آن مانند نیاز به هوا و تنفس است . زیرا در غیر این صورت آزادی ، آوارگی است و تبدیل شدن به پوچی و سرگردانی ، که می با یست به بند رژیم های گونا گون تو تالیتار اسیر شود هرچند توتالیتار ایدیولوژیک ، مذهبی یا شبه ملی و یا در بند رژیم های سرمایه داری مافیائی و شبه دموکراتیک در آمده باشد . بنابر این به هیچ وجه نباید مؤلفه آزادی را به بهانه های واهی و منطق بنی اسرائیلی مانند امنیت صد در صدی!! و شریعت مورد دلخواه خویش و یا هم ایجاد جامعه بدون طبقات !! تعطیل و یاهم ذبح نمود . بنابر این بحث آزادی یکی از مقولات اساسی فلسفه تاریخ است ، چنانچه قبلأ متذکر گردیدیم باید جولانگاه و تجلیگاه ، ثغور و حدود آنرا با فورمول های علمی دریافت نمود . بدون شک که این فورمولها همانا ملاک های آزادی شغل و مسکن ، آزادی عقیده ، آزادی بیان ، آزادی قلم ، آزادی مذاهب و اقلیتها وغیره انواعی از آزادی های مدنی و سیاسی اند که در مظاهر نهاد های منسجم تشکیلاتی مدرن باید درذیل یک سیستم کار آمد سیاسی و اجتماعی بدانها پاسخ داده شود . خلاصه اینکه آزادی به عنوان یک ودیعه و مقوله کلی است که « خدا انسان را آزاد آفریده و بنده دیگری نباید باشد ! » مؤید یک اصل اساسی در دین اسلام است که خود به مثابه منبع و مصدر بسیاری از اصول و فروعات در جامعه بشری شناخته می شود . با تکیه بر همین اصل است که احترام به حیثیت و مقام انسان با هر عقیده و مسلکی محفوظ و قابل دفاع است .و این چنین است که در حاکمیت یاحکومت ، تضمین آزادی از اهم و عمده اموری است که یک گروه ، یا حزب یا اید ئولوژی حاکم ناگزیر از پذیرش و تحقق آن است ، بدون شک هرگاه سیستم حاکمی ، در کسوت نهادی بنام حزب ، دولت و دسته ای یاهر اسمی که مرتبط به سیستم مشخص وبسته ای ازتفکرفلسفی ومعرفت معینی باشد ودرعین حال قائل به ایجاد چهار چوب های خاصی برای فکرکردن ، مقررات و مرزبندی قالبی بسازند و در حوزه های فرهنگی و علمی جامعه محدودیت ها ودستور نامه صادرکنند ، باید دانیست که آنجا وآنگاه « آزادی » به معنی واقعی کلیمه قربانی شده است. کاملأ طبیعی است که در چنین شرائط زمامداران به جای عرضه اندیشه اصلاحات ساختاری در جامعه بخاطر حفظ سیستمی به مخالفان طبیعی خود « باج » می دهند و نه تنها با « باج » دادن و فراهم آورئی امکانات برای مخالفان سیاسی خویش صلح واقعی و راستین را در جامعه برقرار نه میگردد ، بلکه تمامی غرا ئزمهلکی از قدرت خواهی و ثروت اندوزی بصورتجراثیم کُشنده درکالبد های تنومند زورمندان بصورت وحشیانه ومهارناشدنی سربلند میکنند. که چنین وضعیت آشفته درجامعه سنتی محصول پیوند مصنوعی واجباری غالبأ بیمارگونه ای از« سنت » با « مدرنیته و شبه تجدد» است . این گروهی ازشبه روشنفکران مصنوعی و تسخیر شده نیز که در کتگوری های بی شماری از شبه انتلیکتوئل ها ! مانند داکتر ، انجنیر ، استاد پوهنتون ، روزنا مه نویس ، قاضی ، نویسنده و کارمندان اداری پس از یک دوره مختصر آموزش و پرورش مافیائی در صفی از مستحقان و دارای توانمندی های مصنوعی درکارباز سازی و پیشرفت جامعه ایستاده و گماشته شده اند با داشتن مدرک های جعلی و یا هم نامشروع دانشگاهی در زیر شعار« کار برای اهل کار» خود را دارای توانمندی و اهلیت کارمی شمارند ، بدون شک که این جماعت پادو های واقعی و جانشینان راستین جهان سرمایه داری در جوامع شرقی منجمله کشور ما افغانستان جنگ زده اند .
وقتی جامعه سنتی باید بدون پیمودن راه طولانی تمدن و تجدد بصورت مصنوعی و اجباری به یک جامعه شبه متجدد انتقال یابد ، یک کشورکلاسیک و بازار مصرفی کار با یافتن صد ها شغل تخصصی و غیر تخصصی ، با مسؤلیت البته بر مبنای تخنیک مدرن بویژه تکنولوژی معاصر کمپیوتری پدید می آید که احتیاج به آدم های ساخته شده و مهره های تربیت شده برای همین کار دارند و طبیعی است که همان پادوهای راستین !! ، جامعه شناسان تسخیری و مدرک دار!! مناسب ترین و درعین حال کتله ای با کفایت مصنوعی برای این پروژه استعماری بشمار می آیند . و این ها اند که به مثابه آرتش بوروکراتیک اعم از بلند ترین مقامات شبه دولتی و حتی اپوزسیون شبه مدرن " مسلح و غیر مسلح " عمل می کنند .
چنانچه در این آشفته بازار از چگونگی مرحله انتقال اجباری از سنت به شبه تجدد و انواع به اصطلاح روشنفکرانی سخن گفتیم که منتظراند تا با چراغ سبز مشارکت درامتیازات ، بصورت داو طلبانه و محض برای بدست آوردن رضایت غول سرمایه داری جهانی معاصرکه در جامه پینه خورده و رنگین « ائتلاف جهانی ضد تروریزم » سرنوشت مردم فقیروجنگزده افغانستان را در دست گرفته اند به حرکت بیایند و یاهم برای رسیدن به یک رتبه برتر و دریافت مواجب بیشتر مادی مانند میمون ها ی ناطقی که با هزاران راز و نیاز !! مافیائی مدرک ها و شهادت نامه های جعلی که به مهر و دستخط مبارکه ء !! فلان انستیتیوت بین المللی بویژه انستیتیوت های امنیتی و اطلاعاتی تحقیقاتی ازجنس « استراتیژیکی » که بنام مریدان صادق و کارشناسان جوامع پس ازجنگ برای چنین مهره های مطلوب خویش صادر می فرمائند ، بدست آورند و آنرا به مثابه وثیقه معتبر چانه زنی سیاسی در برابر رقیبان اش مورد استفاده قرارمیدهند . البته بجا خواهد بود ان جماعتی از روشنفکران تریاکی و مافیائی نیز فراموش نشود که هر روزمحفلی ، مجلسی و حزبی را برای متقاعد ساختن اهر م های اصلی قدرت برای تکراراین پدیده دردناک درتاریخ کشورهای عقب مانده منجمله افغانستان که نسبت به هر مهره دیگری وظائف محوله استعماری را به وجه احسن انجام خواهند داد برپا میدارند و گِرد هم می آیند .
البته باید گفت که معمولأ کادر رهبری و مرکزی شان نه یک چند بیشتر بلکه چندین برابر اضافه ترازسمپاتها و هوادران شان است .! جالب و سخت شگفت انگیز است که در بستر همین فرهنگ مصرفی در جامعه ما چنانچه قبلأ در باب یک عده شبه روشنفکران و عمله ی بوروکراتیک سیستم حاکم مافیائی تذکر دادیم این جماعتی از روشنفکران تریاکی!! نیز برای فروکش کردن عاجل و مؤقت غریزه قدرت خواهی و شهرت طلبی که زمانی از مقربان دربار!! وجزی از مهره های اصلی محسوب می شدند مگر به دلائل پنهان و آشکاردر جامعه به انبار داغمه منتقل گردیدند از همان فورمول بندی های حاکم بر سیستم مافیائی پیروی مینما یند . چنانچه همین اکنون می بینیم پس از انتشار گزارش معنا دارو هدایت شده ای ازسوی اهرم های اصلی قدرت که گویا آقای کرزی طی یک توافق سری با اپوزسیون تن به تغییر قانون اساسی داده و بجای نظام " ریأ " ستی نظام پارلمانی را بوجود خواهند آورد وآقای کرزی که از مدت بیش از یک دهه در رأس نظام قرار دارد و مطابق با احکام قانون اساسی افغانستان نه میتواند بیش از دو دوره زمام امور جامعه را داشته باشد لهذا با پذیرش مقام نخست وزیری به عمر نظام مافیائی حاکم ادامه خواهد بخشید . !! در راستای چنین معادلات مجهول و معیوب بود که برای آقای حامد کرزی به عنوان رئیس جمهور منتخب مردم افغانستان ! یک کنفرانس مطبوعاتی تلویزیونی ازسوی شبکه های باز هم آزاد و نیمه آزاد ترتیب داده شد که حاصل تمامی این گفتگوی تلویزیونی بیشتر بر مسأله آئنده کشور و سرنوشت جلالتمآب کرزی می چرخید ، نخستین مسأله ای که برمبنای همان شائعات استواربود مسأله تغییر نظام ریاستی به نظام پارلمانی در قانون اساسی افغانستان بوده که گویا آقای کرزی طی یک معامله با مخالفین داخلی یا همان اپوزسیون رسمی خواهان نظام پارلمانی شده است !!، آقای حامد کرزی با صراحت تمام خاطر نشان ساختند که از نظر وی حد اقل برای ده سال دیگر نیز نظام ریا ستی یا سیستم " ریأ " ستی مناسب حال کشور ویران شده افغانستان است ، دومین مسأله ای که وی به عنوان بابای آئنده ملت !! صفات رئیس جمهور آئنده افغانستان را بیان کرد ، همانا صفاتی بوده که جلالتمآب شان توانیسته است در طول مدت ده سال تمام به صورت کاذبانه و دروغین در خود بوجود بیاورد و اکنون درروزگاری که دوره ریاست جمهوری اش روبه اختتام است آنرا برخ همه شهروندان و جهانیان می کشد . دردوران آمادگی برای چنین گفتگوها ی تلویزیونی بود که برخی ازهمان بوروکرات های داغمه سابق گردهم آمدند و برای اینکه « بُز» مسابقه قدرت کاذب را به دائره حلال برسانند به عنوان تشکیلات عریض و طویلی با نام های فلان جبهه و فلان ائتلاف و فلان سازمان سرتاسری وغیره اعلام نمودند و در شائعات چوک شهر کابل پذیرفتند که سرنوشت آئنده مملکت تنها با آنها تعلق دارد . جالب و سخت مسخره آمیز آنجا و آنگاه بود که حضرات کدر رهبرئی چنین ائتلاف ها چنانچه قبلأ خاطر نشان ساختیم به اساس همان فورمول ها وظابطه های که هرکسی و هر « بنده دیناری» بتواند غریزه های از قدرت خواهی و ثروت اندوزی را در این بازار مکاره سیاسی اشباع سازند در نخستین جرقه های از ظهور شان بنام لشکری از سخنگویان فلان سازمان و جبهه ، شعار عدالت ، استقلال و آزادی مردم افغانستان را اعلام کردند و ملاک ومیزان عدالت را هم همان عدالت معروف به « عدالت انوشیروانی» که همه را یکسان از تیغ می گذراند و سر می بُریدند و عدالت در ظلم راهم تحقق نوعی از عدالت می دانیستند !! ، قرار دادند . طبیعی است که حمایت مافیای مذهبی و دایناسور های خود باخته جامعه نیز چنین شعار های مقدسه بازار مکاره « سیأ » سی را پسندیدند و از آن حمایت کردند . آنچه می خواهم بدان اشاره کنم این است که نفس وجود واقیعت های چون فقر، نابرابری ، تناقض طبقاتی ، استعمار و استثمار ، خیانت و یا هم انحطاط در بطن یک جامعه ، عامل حرکت و دگر گونی نیست بلکه احساس فقر و ظلم و بی عدالتی مؤجبات تحول و اصلاحات ساختاری را فراهم میکنند . لهذا میتوان گفت تا آگاهی عمومی نسبت به واقیعت های تلخ و شرین و سیاه و سفید زندگی اجتماعی در وجدان عمومی جامعه پدید نیاید ، یک جامعه جنگ زده مانند جامعه افغانی میتواند با پنهان داشتن همه ء این عقده ها و بیماری های اجتماعی را در بطن خویش ، به زندگی بسته و زمستانی بصورت مستمر و در امتداد یک تاریخ طولانی ادامه دهد ، چنانچه بسیاری از جوامع بشری را در تاریخ گذشته و معاصر جهان دیده ایم و می بینیم که در یک مرحله ای تاریخی ایستاده اند و جبر تاریخ بویژه آنگاه که نگبانان آن با فقدان درک حساسیت زمان اجتماعی همانا شبه روشنفکران خود غرض بوده است با پیمودن هزاران سال راه و حرکت ، به هیچگونه پیشرفت اجتماعی و فرهنگی نائل نیا مده اند .
آنچه که چنین فاصله ها میان حقیقت و واقعیت های دردناک موجود را بصورت مصنوعی پُر می کنند ،و در یک جامعه سنتی از قبیل جامعه افغانی به عنوان مجرب ترین نسخه درمان درد های کهن و مزمن در تاریخ جوامع عقب نگاهداشته شده معرفی گردیده است همانا رو آوردن به شعار های تو خالی و لاف زدن های بی مسؤلیت اند که متأ سفانه در قرن بیست ویکم نیز بزرگترین منابع و مراجع قدرت کاذب آنرادر راه بخواب بردن ملتها بکار می برند . چنانچه همه ما شنیدیم و دیدیم که چگونه از بلند رتبه ترین رجال مملکت در فضای نا متناسب و متوصل به ارقام شاید درست!! مگربا استفاده ابزاری ! ازچنین پیشرفت مصنوعی افغانستان سخن به میان می آورد و میگوید که ذخیره ارزی ما از صدو هشتاد میلیون دالر به شش هزارو سه صد ملیون دالر ارتقأ یافته است . !! چه ارقامی خامی و با چه زبان کودکانه ای ؟
دانشمندی میگوید هرکسی به اندازه توان وبرنامه ریزی، مصرف اش ثروتمنداست نه به اندازه داشتن اش! جناب آقای کرزی رئیس جمهور محترم شرکت مافیائی بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » که در فضای نشه آور قدرت فاسد " سیأ" سی تصؤر می فرمائید که شاید بتوان با این ارقام بازی ها ی ابزاری واقیعت های دردناکی در جامعه فقیر و جنگزده ما راکه هر صبح و شام مانند آفتاب ناامیدی برهرکُلبه و هرکوخی از بینوایان البته نه «کاخ های مرمرین ثروتمندان وغارتگران» مافیائی ، پیام آور درد وغم اند ، مانند گذشته با « آ وراد و اذکار شبه استخاره ! »، ویا هم افکار بیمارساخته شده عامه را با شیوه لاف زنی هادرمان بخشید ، سخت دراشتباه اید.
یاهو یار زنده صحبت باقی
هشتم - جنوری سال
+++++++++++++++++++
ما و دیالکتیک بحران در جامعه افغانی !
پیوند اجباری "سنت" با " مدرنیته" بزرگترین چالش درراه پیشرفت عمومی !
قسمت اول :
چنانچه خواننده گان ارجمند بویژه عزیزانی که با نوشتار ها و تحلیل های این حقیر آشنائی دارند میدانند و حس میکنند که این قلم همیشه بالخصوص آنگاهی که نارسائی ها و کوتاهی های زمامداران و حکمرانان را در مقطع حساسی از تاریخ جامعه ما نشانه میگیرم و به نقد می کشم ، چکیده ای از راه حل های مناسب را نیز بصورت فشرده و گاهی هم در لابلای نوشتارام مطرح می کنم . من باور عمیق دارم که اساسی ترین شاخص برای مشروعیت و یا هم عدم مشروعیت درشیوه ای از انتقاد کردن است . زیرا به باور من « انتقاد » باید از سر دلسوزی و حسن نیت کامل باشد ...به عبارت دیگر پوششی برای اعمال مخالفتهای صرفأ نژادی ، زبانی و کینه های شخصی نباشد در غیر اینصورت آنچه هست « انتقام » خواهد بود نه انتقاد . فرد یا گروهی که اساسأ با سیستم حاکم مخالف اند وبدون ارأئیه و عرضه یک راه حل معقول استدلال میکنند که « بُز » را به دائره حلال یا « هلال » رهبری جامعه میتوانند برسانند ، بسیار نا محتمل است که یکسره با حسن نیت نارسائی ها و مشکلات جامعه را مطرح کنند . هر چند در تمامی عرصه های حضور مان موظفیم حرف ها و خواسته های این جماعت را نیز بشنویم اگر تجزیه و تحلیل کنیم چه بسا که حاوی رهنمود های مفید و آموختنی باشد ! که به قول معروف « خذُالحق و لو من اهل الباطل ! » بنابر این اگر حسن نیت ، خیر خواهی و خلوص درکارنباشد محض «هوا و نفس» خواهد بود که با دریغ و تأ سف جوهر « مشروعیت » را یکسره باطل میکند . از سوی دیگر « انتقاد » باید درونمایه منطقی و استدلالی را داشته باشد و در هر مورد باید توجه داشت که انتقاد کننده تا چه پایه روابط منطقی گفتمان مورد نظر را رعایت کرده و یاهم مغائر با واقیعت های زمان ، شعار پراگنی ها و متلک بازی ها را برمنطق ، شعورو عقلانیت ترجیح داده است . این قلم بار ها نوشته و درصورت لازم گفته ام که گاهی ممکن است فرد یا جمع یا جریان و نهادی را از اساس قبول نداشته باشیم و یا هم گاهی ممکن است اصل و اساس مورد قبول ما باشد ، اما شیوه ها ،عملکرد ها و انحرافات و اشتباهات مورد انتقاد و حمله قرار گیرد باید دانیست که بیان « انتقاد » در هردو حوزه متفاوت است . مثلأ وقتی اسا سأ نوع سیستم حاکم کنونی بر جامعه افغانی را قبول داشته ایم و آنرا با تمامی کمبودی های که دارد سیستم مشروع و برخاسته از اراده مردم بنامیم ، نه میتوان و نباید در برابر آن چنان برخورد کرد که گویا اساس موجودیت و مشروعیت آنها را می خواهیم مورد حمله و اشکال و تخریب قرار دهیم . خلط این این دو حوزه و این دو مرز باعث شده است که اغلب انتقاداتی که باید متوجه اساسات سیستم حاکم باشد با انتقاداتی که متوجه اعمال و اشتباهات طبیعی افراد میباشد هیچگونه فاصله نداشته باشد . از سوی دیگردر هرگونه انتقاد ما از یک نهاد اعم از حقوقی و حقیقی باید بر اطلاعات دقیق و مطمئن هر دو روی سِکه یعنی نقاط مثبت و منفی را مورد تحلیل و ارزیابی دلسوزانه و بدور از هرگونه غرض و مرضی بررسی کرده باشد و به قول معروف « عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگویی! » در غیر این اسلوب ممکن است وجوه منفی ، بسیار منفی تر و بد تر از آنچه واقعأ هست جلوه کنند و با حذف جلوه ها و جنبه های مثبت بصورتی دیگر در آید . از همه مهمتر این که دردیالکتیک یا گفتمان نقد باید اتهام یا گناه به اندازه خودش مطرح شود ، زیرا از کاه ، کوه ساختن و جزئیات را بزرگ ساختن ، و برخلاف نادیده گرفتن اساسات و آنعده موازینی که در ساختار کالبد اصلی یک جامعه بویژه درامرملت سازی جوامع پس ازجنگ منجمله افغانستان نقش مهمی رابازی میکنند خطایی است فاحش وپامال کننده هرنوع هویت ومشروعیت سیاسی.اکنون که همه این مؤلفه های برای براه انداختن یک گفتمان سالم رامورد بررسی قراردادیم با این اصل که حق «انتقاد» و البته نه « انتقام » را همواره محفوظ میدانم و هیچ مقامی و نهادی جز اصول و برداشت های روشن علمی نه میتواند این حق انتقاد را محدود وسلب کند با توشه ناچیز علمی ای که دارم این معادله را به بحث میگیرم .هرچند باز هم میتوان وجوه تما یز تضعیف و انتقاد و انتقام را شکافت. اما سخن را با کلامی چند و ارائیه ضروری ترین مؤلفه های که محور اصلی بحران و فاجعه در میهن ما را تشکیل میدهند به پایان میبریم
چالِش جامعه جهانی و تجربه ای شگفت درجهان معاصر، پیوند اجباری سنت با مدرنیته !
در جایی نوشته بودم که حتی اگر همه « مدافعان وضع موجود » متحد شوند تا با تعبیه نام ها و پسوند های مشهور و تاریخی همچون ، دموکراسی ، جمهوریت ، و حتی اسلامی را در جامه و فلتر ارتدکسی مافیای معاصر جابجا سازند نه میتوانند هویت و ماهیت رژیم حاکم بر جامعه افغانی را با آب مشروعیت سیاسی و ملی تطهیر سازند .
البته با این دالر های مفتکی که روح شان شاد باد !! خواهند توانیست برخی از « " سیأ " سیون » بی سابقه و سابقه دار جامعه مجروح ما را بصورت مصنوعی و مؤقت دلجوئی کنند اما در عین حال مطمئن باشند که هنوز هم منتقدان بی پروا و اصلاح طلبی دارند آنانی که به مثابه روشنفکران متعهد به ارزشها ی تاریخی و عقیدتی جامعه ما اصلاحات ساختاری و بنیادی در جامعه را به مثابه یک نسخه قابل عمل پیشنهاد مینمایند .
چنانچه از این قلم بارها ملاحظه فرموده اید ازهمان اول یا از نخستین روزهای تدویرکنفرانس اول موسوم به کنفرانس « بن » بصورت مصنوعی و کاریکاتوری و درحالیکه هیچگونه تعریف روشنی از ترور و « تروریزم » درمیان کشورهای ائتلاف جهانی ضد تروریزم وجود نداشت بدون یک محاسبه وارزیابی دقیق علمی وتاریخی بصورت عاجل وبصورت مافیائی بنیاد یک نهادی بنام « اداره ء مؤقت افغانستان » نهاده شد . واقیعت درد ناک و تلخ در جامعه ما نیز حکایت از این دارد که در نخستین نطفه گذاری ی که بنام " اداره مؤقت افغانستان "درتاریخ کشورما سربلند کرد با نگاه اقتصادی ومالی به مسأله تروریزم و دهشت گردی نیز نگریسته شد و این موضوع سبب گردید تا همین بینیش معیوب تجاری که از جهان بینی مادی و شرک آلود برخاسته است بر ستون فقرات و تمامی زوا یای تاریخ پرشکوه افغانها سایه افگَند و آرام ، آرام بویژه در چند سال آخیر سر تاسر جامعه فقیر ما را با ترزیق زهر امتیازات مادی از حرکت در آورد . باید اذعان کرد که با شناسائی بازیگران محوری و محور های کلید یی نخستین گردهم آئی که بنام کنفرانس اول بن تشکیل شده بود کمک میکند تا بتوانیم در پرتو آن نگرانی ها واغراض اصلی کشور های شامل در ائتلاف جهانی ضد تروریزم را شناسائی کنیم و چالش های عمده سیستمی را که با گذشت یک دهه از عمر سیاسی و با ترزیق و سرازیر ساختن هزاران میلیون دالر به افغانستان پیشبینی نمائیم .
تأ ملی بر قرائت اقتدارگرایانه واشرافی از مؤلفه عدالت
در نظام های سیاسی جهان یکی از مهمترین مسائل و شاید پروبلماتیک اصلی آنها تعیین نسبت مشروعیت با مؤلفه بنام عدالت است . آنچه که در این میان حائز اهمیت است مؤلفه عدالت به عنوان عامل مشروعیت و نه کار آمدی است . تجربه تاریخی کشور ما و دیگر جوامع شرقی نیز نشان داده است که مشروعیت بدون تحقق عدالت همه جانبه قابل بقا و دوام نیست ، درست به همین دلیل است که تحقق اصلاحات ساختاری و بنیادی در جامعه افغانی نیازمند عطف توجه به مؤلفه عدالت است ،به باور من تنها با برداشتن چنین گام است که خطر باز تولید و گسترش خشونت و نابرابری عمومی را به گونه ریشه ای مورد نشانه قرار می دهند . باید اکیدأ توجه داشت که در بافتهای مختلف اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی مفهوم عدالت میتواند قبض و بسط پیدا کند .در واقع مؤلفه ای بنام عدالت یک مقوله بسیط و ساده غیر تاریخی و انتزاعی نیست ، ای بسی رفتار های که در شرائط خاص تاریخی رفتار های عادلانه تلقی شوند و در شرائط دیگری ، رفتار های ظالمانه و نابرابراعلام گردند ، زیرا فلسفه تساوی عمومی افراد ، قبائل ، ملل و حذف تمائزات و اختصاصات نسبی ، نژادی طبقاتی وغیره در جوامع سنتی و مذهبی منجمله افغانستان آنچنا نکه بصورت یک توصیه اخلاقی در لباس تغییرات و بیانات ادبی و عاطفی بصورت یک اندرز " سیأ " ستمدارانه بورژوازی به عقل آمده معاصر ! شنیده میشوند مطرح نیست ، بلکه مسأله تساوی عمومی همه انسان ها باید به مثابه یک واقیعت عینی و علمی و بصورت قطعی بیان گردد و لزومأ باید برمبنای یک مکتب فکری و اعتقادی استوار باشد . ...
ادامه دارد
یار زنده صحبت باقی
اول جنوری سال ۲۰۱۲ میلادی