به بهانه روز جهانی حقوق بشر
گلناز ! نمادی از درد مشترک در تاریخ ما !
قسمت دوم وآخر :
محمدامین فروتن
در زلف چون کمند ش ای دل مپیچ کا نجا
سر هابریده بینی بی جرم و بی جنایت
« خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی »
وقتی امروز قلم را برداشتم تا قسمت دوم مقاله ام را بنویسم نه میدانم چگونه بود که چشمانم به مطلبی با این عنوان درشت که « زن قربانی تجاوز در افغانستان آزاد شد » تصاد ف کرد و قتی تمام متن گزارش را از قول وکیل خانم گلناز که خود یک زن است و در گزارش از وی بنام خانم کیمبرلی موتلی وکیل گلناز یاد شده و چنانچه از اسم اش پیداست لابد باید« وکیل تسخیری» و هم تبار نیروها و قدرت های باشد که « دموکراسی ، حقوق بشر منجمله حقوق زن ، آزادی مطبوعات و..» را همچون لباسی با هراندام برابری در بازارهای سنتی افغانستان عرضه کرده اند .!
در خبر آمده است ، حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان که دو هفته قبل طی یک جلسه عدلی دستور رهائی این زن که « گلناز » معرفی شده است را داده بود طبق اظهارات خانم کیمبرلی موتلی وکیل خانم « گلناز » بطور نامشروط آزاد شده است . وی این نگرانی که او مجبور به ازدواج با مهاجم خواهد بود را مردود دانیست . " جالب ترین و درعین حال مسخره آمیز ترین بخش این گزارش انجا و آنگاه است که خانم کیمبرلی موتلی Kimberly Motley وکیل گلناز به رسانه ها گفته است که مائل است از جلالتمآب کرزی رئیس جمهوری افغانستان ووزارت عدلیه آن کشور به خاطر رهائی خانم گلناز ابراز تشکر کنم ! " همچنان خانم کیمبرلی در مقام وکیل مدافع خانم گلناز گفت که اکنون او یعنی گلناز آزاد است تا یک زندگی عادی را در پیش گیرد بدون آنکه نگران اقدامات قانونی در جامعه باشد !!
با وضاحت و روشنی میبینیم که چگونه دست مرموز و پنهان (ودرعین حال ، معلوم و آشکار ) آن حقوق دان ترقی خواه و مدافع حقوق زن !! بر بستری که بصورت نمائیشی ، دراماتیک و مصنوعی بنام « مبارزه علیه تروریزم جهانی !!» ، دموکراسی و حقوق بشر هموار شده ، برخاسته است ؟ تا همه چیز و همه ارزشها را در کشور و جامعه ما بصورت تیوریزه و بنام حقوق بشر بویژه در حوزه حقوق زن به نابودی بکشانند ، ودر بدل آنچه که به مثابه حقوق اولیه بشری در جامعه محسوب میشوند و ما به تشویق و ترغیب همین پیامبران دروغین وشبه فیمینیست های حقوق بشر!! آنرا از فهرست وظائف و مسؤلیت های حتی اولیه مان بیرون ساخته ایم ما را مصرف کننده رام و برده ء آرام در می آورند تا از دختران و زنان بویژه از نسل جوان ما " عروسک های فرنگی " کریم شده ای بسازند که نه احساس زن دیروز ما را دارند و نه شعور امروزی آنها را ، که به قول دانشمند بزرگی« اسباب بازی های کوکی ئی که نه " حوا " یند ونه " آدم " ، نه زن خانه اند و نه زن کار!» شتر مرغ های اند که نه بار میبرند که مرغ اند و نه می پرند که شترند ! واه که چه زمینه های آماده برای استعمار و استحمار ! که فریاد بکشند ، آزاد شوید ! و این رشته های ارزشها را بشکنانید که سبب عقب مانده گی تان شده است و ترا از همه چیز محروم ساخته !
بدون اندکترین تأ مل وتفکری بر چگونه آزاد شدن زن افغان که در زیر سنگین ترین بار ها خفته است و از خفه گی و خسته گی ودرد جان میدهد آزاد میشود ، اما نه با کتاب و دانش و ایجاد فرهنگ و روشنبینی و بالا رفتن سطح شعور و سطح احساس و جهان بینی ! بلکه با قیچی وو داع با چادر و ارزشها و بدین سان زن یکباره روشنفکره میشود ،
چنین است سرنوشت زن مظلوم جامعه ما که در زیرنظر صدها دوربین و دهها تشکیلات خورد وبزرگ حقوق بشر و جامعه مدنی درکوره های از آتش خشونت می سوزند و جان می دهند . وقتی دست سنتگرای مذهبی همدست و توجیه کننده مافیای نظام سرمایه داری لبرال گردد و یک نسل تازه با نیاز های نو مصنوعی بوجود بیاید . وقتی یکی بنام " اخلاق و مذهب " و دیگری بنام " آزادی و پیشرفت " خطوط سرخی را از یک جامعه عقب نگاه داشته شده کشیده باشند ،
کاملأ طبیعی است که زمامداران سنت پرست متظاهر برتجدد ومدنیت ، زن این جانشین اصیل و مظلوم خدا در زمین را با تازیانه تعصب و ارتجاع میزنند ومیرانند ووی را مورد تجاؤز قرار میدهند ، دیوانه وار و چشم وگوش بسته از دست این " مذکر " مریض و بدنام زمانه که جز پشم ریأ سرمایه ای برای حضور در جامعه ندارد ، از ناچاری خود را در دامن نوازشگرانی که با شعار های فریبنده ای ازآزادی بیان و حقوق بشر چشمک زنان انتظارشانرا میکشند می اندازد .
بدون شک میتوان گفت که فرار به آغوش گرگ های انسان نمای که با کلیمات و ترمنولوژی فریبنده معاصر دام اسارت برای زن این پیکره مجروح تاریخ را گسترده اند ؛ عکس العمل طبیعی خشونت های ضد انسانی و ارتجاعی زمام داران مافیائی در تاریخ بشر بالاخص در جامعه جنگ زده ما است که در دوران قدرت مافیائی شان بصورت رسمی و با صدور فرمان های مجعول و مجهول مهری را بر اسارت ابدیی زن این جانشین راستین خدا در زمین حک می سازند ؛
اگر زن امروز درجامعه ما رنگ عوض میکند وخود را به شکل{عروسک مصداق فرهنگ غربی } نه { مصداق زن غربی } در می آورد باید علت را در این سوی مرز و درآماده سازی و صدورچنین فرمانهای فتوی گونه ببینیم که با تأسف زن این جامعه را که خواهر ما و دختری از نسل درمانده ما است بدستان خود ، وی را به گرداب متعفنی از فرهنگ سرمایه داری بین المللی حواله و پرتاب کرده ایم . و ما زن را که سمبول مظلومیت انسان تاریخ قرن ما است فرارداده ایم که گرگان گرسنه و نشسته بر سرچهارراه تمدن منحرف مادی با آسانی صید اش کنند .
بلی ! ما با صدور چنین فرمانهای بی سروبی پا ، مجهول و مجعول ، همدست گرگان انسان نمای شدیم و زن را با یاد کردن کلیمات ذشت و طعنه های های سر بازاروتحقیر آمیز! همچون ضعیفه ، مادر اولادها ، ناقص العقل وغیره ...لقب دادیم و خلقت وی را از خلقت انسان جدا ساختیم و تلاش میکردیم تا کشف کنیم و دریابیم که آیا زن میتواند خط و سواد داشته باشد یا نه ؟ و با این استدلال معیوب و منطق بنی اسرائیلی که اگرزن قدرت نوشتن و توانائی اندیشیدن را داشته است تکلیف دلواپسی های ما چه می شوند که مبادا در باره نامحرمان خواهند اندیشید و به آنها نامه خواهند نوشت ؟
آری ! تقوی و عفت زن را اینگونه تصؤ ر میکنیم و آنرا با چنین شیوه ها واسلوب های جاهلی حفظ میکنیم . و با این تصؤرجاهلی که زن ناقص العقل است و اهلی نه میشود و تنها راه و روش نگهداری اش قفس است . و عفت او شبنمی است که تا افتاب ببیند می پرد و با این بینیش جاهلی در مجالس سیاسی و مذهبی ، فعالیتهای دینی ، انجام امور تبلیغی ، وحتی درس قرآن و تفسیر و احا دیث و فلسفه و عرفان و تاریخ راهی نداشت و تا هنوز هم ندارد . بدینسان و در امتداد اینگونه تاریخ درد آلود بود که زن را از همه چیز محروم کرد ، حتی از اسلام و شناخت مذهب خویش ! با این اسلوب و این بینیش جاهلی چون سواد نداشت برای پرساختن لحظات بیکاری باید غیبت میکرد و کرد . چون سرگرمی علمی و فکری نداشت و تا هنوز هم ندارد باید شُله پخته میکرد و شله را هم پخت و نه تنها شُله را پخت و می پزد بلکه برای اشباع غریزه نیاز حضور اش در جامعه قسمتی از مجالس مهمانی های خانواده گی را با تمجید و توصیف مهارت در اشپزی و غذا پختن فلان خانم گرم می سازد و قتی مردی ازاقارب این خانواده متمول که مهمانی و محفل برپاکرده است از مهارت و دست پُخت بی بی خانم که زن خانه گشته است با توصیف و تمجید یاد کند ، بی بی خانم بر خود می بالد که به چه شهکارهای بزرگی دست یافته است ؟ ! و اگر مرد به مجالس و کنفرانس و پوهنتون و مدرسه و دفتر میرود و باسواد و تعلیم یافته است این بی بی خانم هم قسمت دیگری از زندگی را که کار خانه داری و تربیت و پرورش اطفال است بر عهده دارد ؛ و به زعم مرد و زن این خانواده کوچک واقعأ عدالت و برابریی زن و مرد را در کانون خانواد ه نگاه داشته اند !!
چنانچه با روشنی می بینیم هیچ کسی و حتی کسانی و نهاد های که بنام های دلفریبی چون مدافعین حقوق بشر و « شبکه ها و سازمان های فیمینیستی !» که سر قراؤل نظام بورژوازی در جهان سوم اند نتوانیسته و یاهم نخواسته اند تا به این واقیعت تلخ توجه داشته باشند که چگونه ممکن است کسیکه خودش ناقص ، نا مستعد و از نعمت سواد و کتاب و تربیت و تفکر وفرهنگ و تمدن محروم است شائستگی آنرا دارد که پرورش دهنده نسل فردا باشد ؟
اگر مقصود از پرورش کودک تنها پُر ساختن و شیر دادن نیست ، چگونه این موجود ضعیف پرده نشین بی فکر ی که خود پرورش نیافته است ، طفل عصر تکنولوژی و ارتباطات را که از هرجهت با طفل سنتی گذشته تفاؤت دارد تحت تربیت قرار دهد ؟ جز اینکه او را شیر دهد و تر و خشک کند . بدین صورت می بینیم زن درجامعه سنتی منحط ما که پوشش دروغینی شبه مذهبی با تابلوی تاریخ « مذکر » بر آن افگنده بود ند در خانه پدر به عنوان « ولی شرعی! » به سن بلوغ و کمال سنی میرسید و قبل ازهرنوع باد وباران عقلانیت ، و پخته گی لازم برای ادامه حیات مشترک با همسر ، در بدل مبلغی« ناچیزی ! »مگر «چیزی!!» میان فروشنده یعنی همان « ولی شرعی !» و خریدار یا « خاوند دؤمش » منتقل می گردید و قباله مالکیت وی را نیز که با تمامی تشریفات مذهبی و شرعی نیز آراسته بوده است یعنی که هم نقش و هم نرخ زن را در خود حک دارد بنام مالک دومش صادر می نمائید .
باکمال معذرت باید گفت که برای توضیح بهتروبیشترفرمان بهاصطلاح بخشیدن"گناه مظلومیت "خانم گلناز از سوی آقای کرزی که بتاریخ دوم دسمبر سال ۲۰۱۱ پس از مشورت و سبک و سنگین ساختن قضیه در یک جلسه عدلی و قضائی صدور یافت کمی بر ریشه ها و انگیزه های جرمی آن تماس گرفتیم ، اکنون بدنیست دوباره به اصل جریان گزارش این حادثه غم انگیز برگردیم . چنانچه در این گزارش درد ناک نیزمطالعه فرمودید خانمی بنام گلنازکه مورد تجاؤزیک مردی از وابسته گان اش قرارگرفته بود پس از زندانی شدن اش یک طفل دختری را به دنیا آورد و آن کودک مظلوم نیز که متعلق به نسل وفصل دیگری است یکجا با مادرش گلنازدربرزخی اززندان به سرمی بُرد ودرست اینجاست که به قول حافظ بزرگ :
در زلف کمند ش ای دل مپیچ کا نجا سرها بریده بینی بی جرم وبی جنایت
یاهو
یار زنده صحبت باقی
۱۸ دسمبر سال ۲۰۱۱
مطابق ۲۷ قوس ۱۳۹۰
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
بیا ئید گلنا ز ها را در یابیم .
وچنین است عدالت انوشیرَوانی قرن ما !
قسمت اول :
حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان گلناز دختر افغان را که قربانی تجاوز
شده و به جرم "زنا" زندانی شده بود را پس از آنکه او ظاهرا توافق کرد با
مرد مهاجم ازدواج کند عفو کرده است.
______________________________________________________________
حکایتی که همین اکنون و به مناسبت صدور فرمان به اصطلاح عفو مشروط خانم گلناز یکی از قربانیان مظلوم « عدالت انوشیروانی !!» در افغانستان مطالعه می نمائید در جائی دیگر و به مناسبت دیگری نیز از این قلم مطالعه فرموده اید ، از اینکه مصداق عینی این حکایت درفرمان فتوی مانند آخیری با ؤضوح کامل به نظر می آید برسم تکرار احسن آنرا دوباره خدمت شما سروران گرامی تقدیم میدارم .میگویند بااینکه انوشیروان سی هزارمزدکی را یک قلم کشتارکرد وسربُریدند چطورلقب انوشیروان عادل گرفته است ؟ گفته شد که این لقب شریف به خاطر ان است که در قتل وغارت تبعیض قائل نه می شد ومساوات را رعایت میکرد ومیدانیم که ظلم یکسانی هم نوعی عدل است! ظلم عادلانه!
اکنون زنجیر عدالت انوشیروانی این قرن ، زنجیر عدالت دنیای متمدن و مدعی آزادی ، دموکراسی و حقوق بشر! که سالهای سال توده های محروم بویژه زنان زحمتکش میهن ما را در هم می فشرد ، دوباره بر دست وبازوی زنان و آزاد مردان به صورت « تیوریزه شده» پیچیده می شود ، چنانچه «بتاریخ دوم سپتمبرسال ۲۰۱۱ میلادی ازمنبررسمی بنام دولت جمهوری اسلامی افغانستان اعلام گردید که حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان یک قربانی تجاوز که به جرم "زنا" زندانی شده بود را پس از آنکه او ظاهرا توافق کرد !! با مرد مهاجم ازدواج کند عفو کرده است. » نباید تعجب کرد در جامعه ای که اصالت از آن « تولید و مصرف » و « مصرف و تولید » اقتصادی است و تمامی شؤنات و عملکرد های فرد فردی از جامعه به شمول « تعقل و معنویت » زیر سایه شوم این روند و این سلسله قرار دارد و زن نه به عنوان موجود خیال انگیزو حامل احساسات و عواطف پاک ، پیوند تقدس و مادر و جوهر کانون خانواده ، آئینه صاف در برابر خویشتن راستین مرد ، بلکه به عنوان کالائی اقتصادی است که به میزان جاذبه جنسی وی ، خرید و فروش می شود ، اینگونه فرمان های فتوی گونه صدور نه یابند . از همه مهمتراینکه از این حقیقت نه میتوان چشم پوشی نمود که اصولأ نظام سرمایه داری معاصر بویژه از جنس مافیائی آن زن را چنان ساخت که برای اجرای دو کار ووظائف بکار بیاید ، یکی اینکه جامعه و شهروندان یک کشور هنگام اند کترین فراغتی در باره آئنده و سرنوشت اش ماسوا از اینکه شرکت های بزرگ صنعتی و اسلحه سازی ، کارتل های بزرگ نفتی ، باند های قاچاق مواد مخدربرای یک جامعه از قبل انتخاب کرده اند ؛ بدست نیا ورند و نه پرسند که ما چرا زندگی میکنیم ؟ ، چرا کار میکنیم ؟ از طرف کی و چه کسی این همه رنج میبریم ؟ لزومأ زن به عنوان ابزار سرگرمی و به عنوان تنها موجودی که جنسیت و طبع تولید غرائز جنسی دارد بکار گرفته شد تا این خلا را پر کند و نگذارد که کارگر و کارمند و روشنفکر در لحظات فراغت به اندیشه ضد طبقاتی و سرمایه داری بپردازند . و بکار گرفته شد که تمامی این چنین خلأها و حفره های زندگی اجتماعی را پرکند . از سوی دیگرهنرمبتذل یا همان فرآیند « هنر برای هنر! » همدست مذهب سفارشی و مسخ شده ازسوی بورژوازیی گردیده است تا به کمک قرئت و برداشت کلاسیک و عنعنوی از مذهب بویژه اسلام که بدون تردید بر نوعی گفتمان سکولار خشونت طلب استوار است و در جوامع فقیرشرقی منجمله افغانستان همد ست بورژوازی شده است بر تیغ خون آلود اش گلون هنر را که همیشه زیبائی ، احساس و عشق بود به غریزه اشباع ناپذیر جنسی تبدیل کند . چنین است که می بینیم ازبسیاری شبکه های ۲۴ ساعته تلویزیونی ما فیائی درافغانستان ، روزنامه ها و مطبوعات به ظاهر آزاد مگر اسیری که بجز توجیه کردن برنامه های نظام بورژوازی بویژه از جنس مافیائی برنامه ای و مطلبی ندارند بکار اُفتیده اند تا نوع ذائقه آدمیان بویژه نسل جوان را با تبلیغات شهوت انگیز و سر سام آور« سکسی » تعیین و تشخیص کنند . و دیگر اینکه ، سرمایه داری مافیائی حاکم برای تشویق وترغیب نسل بالنده وجوان ما« زن» را فقط به عنوان موجودیکه« غریزه وسکسوالیته» دارد و جز این هیچ ، با سرازیر ساختن و به غلط بازگو کردن برخی وجیزه های از دانشمندان و فلاسفه نامداری ازجهان که درباره « موسیقی » و ارتباط آن با روح و روان آدمیان با تعبیر دیگری از « موسیقی» بیان داشته اند برای رونق بخشیدن به « بازار مکاره و فاسدی » که بنام موسیقی برپا داشته شده است زمینه رابرای تحقیرو اهانت به مقام والای زن فراهم سازند.وآن اینکه زن این مخلوق نجیب وشریف درهستی و جامعه خود در قبرستانی که بردرب ؤرودی آن شعار« ناقص العقل » بودن اش حک زده شده است حضور یابد و با سرودن ترانه های دوگانه غریزی و شهوت انگیزی که با جوانان بالغ و نیمه بالغ می سرایند بنام مقدس هنر و موسیقی تقدیم جامعه سازد . اینجاست که بصورت واضیح دیده میشود جایگاه عشق و ایمان در وجود « زن » این « اسیر محبوب » قرون وسطی بصورت یک " اسیر آزاد " عصر جدید در آمده است . و اینگونه است که زن در تاریخ و تمدن ها و مذاهب بسیار پیشرفته اگر تنها نگاهی به هنر نداشت اما از نظر الهام و احساس و زندگی روحی دارای مقام بسیار بزرگ و متعالی از جنس عشق و هنر بود ه است که ناگهان به شکل ابزاری درآمد و برای تنها اهداف اقتصادی واجتماعی و تغییر و تشخیص روان انسان ها و جوامعی که زیر نقشه و هدف بورژوازیی جهانی بوده است استخدام گردید تا ارزشهای بلند بالای از معنویت ، سنت و مذهب را نابود ساخته و یک جامعه معنوی و اخلاقی را به تبدیل یک جامعه مصرفی و پوچ و تغییر هنر که تجلی الهی در روح بشر بود با ابزار شهوت انگیز و « سکسوالیته » سازد .
دو نگاه متفاوت نسبت به مسأله حضورونقش زن در جامعه وتاریخ
یکی از برجسته ترین توجیهاتی که نسبت به مسأ له مؤقیعت حقوقی زن در تاریخ مطرح است همانا نگاه برخاسته از بستر تاریخ معیوب و" مذکر" زن است که برای شخصیت چند بعدی وی وجه مخلوق درجه دوم را اعطأ کرده است . وهمین نگاه کج و مریز نسبت به زن به عنوان " علت " اصلی مسیر زندگی و حیات وی محسوب می شود . بدون شک درپرتو فلسفه تاریخ " مذکر " که بر پایه آگاهی ها و اطلاعات نامدار ترین فلاسفه و دانشمندان جهان مانند ارسطو ، ماکیاؤل ، افلاطون و دیگران استوار است و متون تاریخی و فلسفی این فلاسفه بر روال گوناگون زندگی تاریخی بشر بویژه در حوزه تمدنی و فرهنگی حقوق زن سایه افگنده است ، اصولأ در چنین نگاه وتحلیل که به مثابه ماهیت فلسفی انسان ورفتاروخصوصیات اوعرضه شده است نه تنها برنا برابری زن ومرد استوارمیباشد بلکه هرنوع برابری میان انسان ها را نفی وانکارمیکند .ارسطو یکی نامدارترین فلاسفه یونان که بیشترین اثری برروح قوانین مذهبی ما تأثیری داشته است باوردارد که « انسان مساوی خلق نشده وبرابرنیست !!» و این در موجودیت و طبیعت آفرینیش و حیات اجتماعی او محرز است . روی این معادله که ظاهرأ بر پایه فلسفی آن زمان استوار است بردگی و بنده گی بخشی از افراد جامعه را عادلانه و منطقی می شمارد ؛
شگفت انگیز است که در این گفتمان شبه فلسفی و معیوب « دموکراسی و مردم سالاری » بویژه از جنس متعهد و هدفمندانه اندکترین جایگاهی ندارد و آنرا عامل فساد ، انحطاط و آشفتگی میداند . ارسطوکه در تاریخ فلاسفه از شهرت ویژه ای برخوردار است معتقد بود که زنان، بردگان و كارگران، ابزار هاي كمكي هستند تا خواص بتوانند به بالا ترين حد خوشبختي و سعادت خود دست يابند. ارسطو معتقد است كه روابط بين كساني كه به طور طبيعي فرمانروا هستند و ديگران كه به طور طبيعي فرمانبرند( زبر دست و زير دست ) از قبيل زن و شوهر و ارباب و برده براي هر دو طرف سودمند است. به باور ارسطو زنان به طور طبيعي داراي جنس پست و درجه دوم اند.
و در تفکر ارسطو که متون نصاب اسلامی نیزازآن بیشترین تأثیر را پذیرفته است زنان به طور طبيعي مي بايست تحت سلطه ي مردان قرار گيرند كه از جنس اول و برترند. !!
میتوان گفت که با توجه به این معادله کژ و بیراه برخی از مفسران و قرآن شناسان نامدارجهان اسلام به غلط آیه شماره ۳۴ سوره النسأ که
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّـهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّـهُ ۚ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا ۗ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ﴿٣٤﴾ را بصورت نادرست چنین تغییر دادند که :
مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطه آن برتری که خدا برای بعضی بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود نفقه دهند، پس زنان شایسته مطیع شوهران و در غیبت آنان حافظ (حقوق آنها) باشند از آن رو که خدا هم (حقوق زنان را) حفظ فرموده است. و زنانی که از نافرمانی آنان (در حقوق همسری) بیمناکید باید نخست آنان را موعظه کنید و (اگر مطیع نشدند) از خوابگاه آنان دوری گزینید و (اگر باز مطیع نشدند) آنان را به زدن تنبیه کنید، چنانچه اطاعت کردند دیگر راهی بر آنها مجویید، که همانا خدا بزرگوار و عظیم الشأن است. (۳۴) چنین بود که در گفتمان اقتدار گرأ ی مذهبی حتی مفرادات تاریخی ای که روزگاری بنام حقیقت علم و فلسفه و از جانب نامدار ترین دانشمندان و فلاسفه همچون ارسطو ، افلاطون و دیگران بر تاریخ جوامع بشر نزول یافته بود ، که نه تنها امروز بلکه با اند ک ترین توجه به عدالت واقعی در جامعه حتی در همان زمان حیات ارسطو و دیگران نیز مغائر با جوهر اصلی علم و عقلانیت به شمار می رفتند و امروز بویژه در قرن بیست و یکم بیهوده گی و تحجر معادله نابرابریی انسانی بویژه در حوزه حضور زن و مرد در جامعه کاملأ مشهود گردیده است ...
ادامه دارد
یار زند ه صحبت باقی
12 /12/2011