تحریف حقایق وتوجیه اشغال افغانستان
در تار نمای وزین آریایی نوشته ای اقبال نشر یافته است زیر عنوان «مثلث امریکا ، هند وافغانستان، پی آمدها
وچالشها» از محترم کبیر کمال ،که به اضافه ای تاکید برتداوم اشغال افغانستان، حقایق تاریخی را وارونه جلوه داده وبرداشتهای بیمار قبیلوی خودش را تحویل خوانند ه های سایت آریایی نموده است.
سرا پای نوشته جناب محترم بر خلاف ادعایی خودش نتنها پیام روشنفکرانه ندارد ، بل لبه ای تیز این عقده کشایی هایی قبیله ای عمدتا نیروهای سیاسی چپی ،راستی، اخوانی ،جهادی و… را هدف قرار داده است ، که از قبیله جناب کبیر کمال سر بر نیاورده اند . برخلاف حقایق آفتابی مواضع سیاسی طالبان ، حکمتیار ، بحش زیادی از تیم کرزی و نیروهای خزیده از حزب اسلامی ، طالبان وطالبان نکتایی پوش در همسویی کامل با سیاستها ومنافع پاکستان ، القاعده وتروریزم بین المللی مسکوت مانده است ، جناب شان تلاش فرموده است حلقه ، یاران ونیروهای تحت حمایت آی ،اس، آی را تبرئه تاریخی وسیاسی کند و بر ف بام خود را بالای بام دیگران اندازد. به این دیده درایی میگویند شهامت سیاسی واخلاقی وتحلیل روشنفکرانه!؟
برای وضاحت بیشتر، بهتر است مکث کوتاهی به بخشهای این نوشته ای بزعم خود نویسنده فرا قومی وفرا زبانی انداخته شود ، تا دیده شود که تحلیل روشنفکرانه و از موضع یک روشنفکر به قضایای کشور بعمل آمده است یا با
لعکس افکار وبرداشتهای قبیلوی و قوم پرستانه را بجای آن گذاشته است.
جناب کمال مخالفین مثلث هند،امریکا و افغانستان را ملامت میکند که « ...یکی بوسیله ای معاشخواران ودیگری بوسیله لاشخواران خود واکنش نشان میدهد: به چالش کشیدن عقد پیمان سترتژیک با امریکا ونی گفتن به مصالحه ...». با آنکه نشانی ها وارونه اند ولی یک پرسش بی پاسخ میماند و آن اینکه اگر درک تان اینبود که افغانستان « یتیم » بدون رفاقت استراتژیک نمیتواند راه مستقلانه در پیش گیرد، چرا شما وهمراهان تان دیروز به این فکر نیفتادید. زمانیکه گرباچف سیاست مصا لحه را بر حزب تحمیل کرد وشمادر تیم مصالحه چی نقش جاده صاف کن باز گشت نیروهای نظامی شوروی را به عهده گرفتید چرا آنزمان به این رفاقت استراتژیک فکر نکردید که هنوز همه چیز سر جایش بود . اگر آنزمان به چنین راهکار وسیاست متوسل میشدید ، بیشتر از آنچه اکنون دنبالش هستید نفع میبردید.
توجیه سیاسی وتیوریک جناب عالی وحلقه های انگشت شمار وامانده های فکری شما در برابر آنهایی در حزب دموکراتیک خلق افغانستان چی بوده وچیست « که مدعی بودند ، خروج قوتهای نظامی شوروی بدون تضمین معتبر بین المللی ، برسمیت شناختن حق حاکمیت ملی افغانستان ، قطع کامل تجاوز از خارج و عدم مداخله در امور داخلی کشور فاجعه بزرگی برای مردم افغانستان ، منطقه وجهان بار خواهد آورد»
اگر آنروز طرح حلقه های وامانده سیاسی تان استقلال ، دفاع مستقلانه ؟و ... بود، پس چرا امروز در خدمت اشغالگران واردوگاه ددمنش سرمایه داری و ایادی منطقوی آنها زوزه میکشیدو دست به تگدی سیاسی میزنید؟ حال چرا به نقش قیم ها ، ولی ها ومولا ها برای کشور تاکید دارید؟ پاسخ روشن است ، آنزمان برای این شعا ر دفاع مستقلانه و مصا لحه با همین نیروها ی مطرح بود ( که اکنون دشمنان جهادی میخوایند )، تا نقش تان را در سناریوی گرباچف خوب ایفا کنیدو پاداش تعویض ببرک کارمل را با یک هم تبار تان مکافات دریافت کنید ، که در راستای سیادت سیاسی قبیله مهره ای کار آزموده ای بود .
برداشت دیگر از طرحهای داهیانه روشنفکران سینه چاک « رفاقت استراتژیک » این بوده میتواند ، که این مفرزه ها قبلاً بسود « جامعه جهانی » در درون حزب ایجاد شده بوده است وبعد از فروپاشی شوروی و با لاخص بعد از اشغال افغانستان توسط امریکا وناتو به مهره های فعال بازیگران سیاسی استخبارات غرب وناتو تبدیل و نقش آفرینی میکنند .
تعبیر ستون پنجم ، که نویسنده بار ها وبارها در نوشته شان بکار برده است، اگر برای یکبار هم درست بکار گرفته شده باشد، مصداق عملی اش همین ها اند ، که با عقبگرد فکری وسیاسی پله به پله با پیشبرد سیاست مصا لحه ملی زمینه فروپاشی حاکمیت سیاسی حزب را فراهم آوردند.
جناب کبیر کمال مخالفت با مثلث امریکا... را چنین ارزیابی فرموده اند « تو گویی تاریخ بگونه ای تکرار میشودوروی مارا بکبار به سوی دور میدهند،که جنایتکاران چند در سال نود ودو شمشیر برخ پلان اول ملل متحد برای افغانستان کشیدند ... » .اما جناب شان هم آدرسها را اشتباه کرده است وهم فیر سر چپه نموده است. همه میدانند ومیدانیم ، که دوستم ، محقق عبداله ، برادران فرمانده مسعود و... که منظور جناب شان تشکیلات سیاسی غیر از تبار خودش است، بارها بر رفاقت استراتژیک مورد نظر نویسنده تاکید کرده اند. ولی شبکه های تروریستی القاعده ،طالبان ، حقانی ، حزب اسلامی حکمتیار وستون پنجم حواریون کرزی ظاهراً برای تحقق اهداف دراز مدت امریکا و کسب امتیاز بیشتر کرشمه های مخالفت میفروشند. چرا آقای کمال در مقاله فراقومی شان فهرست اصلی شبکه آی ، اس ، آی را حذف فرموده اند و عوضی گرفته اند ؟ یک پاسخ وجود دارد وآن اینکه تبار گرایی و تسلط افکار منحمک شده ای قبیلوی بر نویسنده، اما با اداهای مدنی تسلط کامل داشته است . طوریکه آشکاراست نیروهای ستون پنجم !؟ مورد ادعای کمال با هند هم روابط گرم داشته ودارند وهم بخشی بزرگی از متحدان « جامعه بین المللی » را تشکیل میدهند . این سفسطه های سیاسی و خلط مسایل برای چی ؟ این چرندیات جز مانورهای سیاسی سیادت طلبانه قومی دیگر چی توجیه ای دارد؟
به عقب بر گردیم و برادعایی ستون پنجم جناب شان در مورد سقوط حاکمیت سیاسی حزب وناکامی پلان ملل متحد مکث کنیم .
در پلان مطروحه سازمان ملل متحد حکومت مؤقت که قدرت را از مرحوم دوکتور نجیب اله بدست میگرفت پانزده عضو داشت ، ولی طوریکه میدانیم این دولت نه دولت بیطرف بود ، که تعادل را بین جناحهای محتلف مجاهدین وحزب وطن از یکطرف و همچنان قوتهای منطقوی وبین المللی متخاصم از جانب دیگر میتوانست حفط کند ، بل بیشتر از گماشته غرب مخالف حزب وطن دستچین وسرهم بندی شده بود. درین دولت هیچگونه نماینده گی از حاکمیت سیاسی حزب وطن ، هواخوهان وجانبداران آن مد نظر قرار نگرفته بود . ترکیب قومی این دولت به هیچوجه نماینده گی عادلانه اقوام افغانستان را کرده نمیتوانست ، بیشتر ترکیب قومی آن از علایق رًییس جمهور وتیم تمامیتخواه آن منشاً میگرفت . سوال اساسی اینست که در کجای این دولت مصا لحه وجود داشت؟ آیا این بمعنای تسلیمی بدون قید وشرط نبود ؟
مسا له ادعایی دیگر در مورد توطیه وکودتادر برابر آن نیز بی پایه و اساس است. طوریکه جناب عالی آگاهی داشته ودارند، تنظیمهای که ثقل اساسی جنگ را بر دوش میکشیدند با ایجاد این حکومت مخالفت کردند، شورای قوماندانان داخلی نیز آنرا رد کرد ودولت موجود آنزمان نیز دران شرکت نداشت ، پس حامی داخلی این دولت پادر هوا کی بود ؟ بر میگردیم به جوانب منطقه ای وبین المللی مسا له، پا نگرفتن حکومت مؤقت .
پاکستان متکی به منافع خود ، خواهان حذف حاکمیت سیاسی حزب و طرفدار اقتدارنیروی ذخیره خود در آنزمان حزب اسلامی حکمتیار بود و چنانکه دیدیم تا آ خر حکومت مجاهدین ازان کوتاه نیامد . زمانیکه نتوانست پیروزی اش را در وجود حزب اسلا می مسجل کند افزار طالبان را اختراع کرد . ایران بنا بر شرایطی که جو بین المللی بر آن تحمیل کرده بود وهنوز این شرایط بر طرف نشده است بطور قطع با حکومت طرفدار امریکا و انگلیس مخالف بود. شوروی که از هم پاشیده شده بود . امریکا وغرب، که بعد از خلای شوروی مصروف طرح پلانهای پیشروی بسوی چین ، شوروی فرو پاشیده ، هند وایران در منطقه بودند، هم بر سقوط نظامی رژیم اصرار داشتند وهم به بی ثباتی منطقه ، هیچ علامت که غرب وامریکااز حکومت مؤقت آنزمان حمایت کرده باشد ، وجود نداشته است.
بدینسان سبوتاژ وبرپایی کودتا از درون حزب علیه این پلان افسانه های شرینی ا ند ،که صرف عقده کشایی های قومی را سیراب میکند ومصرف پارتی بازی های حلقوی وفرکسیونی دارد.
برخلاف ادعایی مصا لحه چیان ما دو مسا له هم در سقوط حاکمیت سیاسی حزب وبعدا فروپاشی آن و هم در نا کامی سیاست مصا لحه نقش اساسی داشته اند:
ــ قومی سازی مقامات حزبی ودولتی ، قوای مسلح و سازمانهای اجتماعی برای انحصار تک قومی قدرت ، که بصورت خزنده اما بطور متداوم در حال پیشروی بود ودر فرجام سقوط حزب تقریبا درهمه بخشها پاکسازی های قومی انجام پذیرفته بود . این مسا له بحران عمیق وانقطابهای جدی سیاسی وقومی را در درون حزب ، قوای مسلح ودولت بوجود آورد و فروپاشی حاکمیت سیاسی حزب ، حزب و ناکامی مصا لحه را، که از اول هم فاقد دور نما بود، بار آورد.
ــ مجهول بودن ابعاد سیاست مصا لحه ونداشتن یک استراتیژی روشن برای آن . هیچکس در حزب نمیدانست که از کجا با کدام نیروها وتا کجا حزب میخواهد به پیش برود. در عمل طوریکه دیدیم در سیاست مصا لحه ملی از همه اولتر ملی بودن آن زیر سوال رفت. تیم رییس جمهور هم در مذاکره با مخالفان ارجحهیت قومی قایل شد وهم ذوات مذاکره کننده از جانب حزب ودولت از تیم تمامیت خواه واز حلقه ای یاران خود رییس جمهور برگزیده شده بودند. این مسا له صداقت حزب را در مصا لحه با مخالفان وملی بودن این پروسه را جدا زیر سوال برد. بی باوری نسبت به سیاست مصالحه در تمام سطوح وابعاد دولت و حزب افزایش یافت . یک مسا له اساسی دیگر نیز پرسش برانگیز شد وآن اینکه اگر قرار است همه چیز تسلیم داده شود ، این همه قربانی برای چی ؟چرا احزاب ، گروها وسازمان های سیاسی در طول تاریخ برای اهداف شان متحمل قربانی شده اند. تنها هدف قدرت است یا بهزیستی انسان ، تکامل جامعه ونجات انسان از قیود دست وپاگیر واحجافات قرون ورهایی آن مطرح است. اگر هدف حزب صلح بود ، قبلا این صلح وجود داشت. حزب چرا به مبارزه برای تغییربرخواست؟ وده ها پرسش دیگر که بی پاسخ میماندند.
طوریکه دیدیم ریس جمهور قدرت را بعوض مصا لحه تسلیم داد و فرار ریس جمهور آنهم در نیمه شب بدون اطلاع دولت وحزب که مسؤل هردو بوداوج فاجعه ای شکست را به نمایش گذاشت و دیدیم که شعارهای تند « وطن یا کفن » و « سر میدهیم وسنگر نمیدهیم » حرفهای پوک ، میان تهی ،عاری از حقیقت و ریاکاری بیش نبوده اند. معلوم نیست حال چسپیدن به مصا لحه با نیروهای بسیاربد تر از آنزمان مصا لحه چیان دنبال چی هدفی است وباز کدام نیروهای اهریمنی را به قدرت خواهند رساند . اما چراغ سبز قبلی روشن است ، بستن شخ طنابهای انحصار تک قومی قدرت سیاسی و حریم ممنوعه اعلام داشتن آن برای دیگران.
نویسنده گرامی در ادامه طرح شان مشکلات افغانستان را در رابطه به پیمان استراتیژیک اینطور ارایه فرموده اند « مشکلات قابل توجه افغانستان در پی تولد پاکستان ناشی از فقدان رابطه ای ستراتیژیک با قدرتهای قدرتمند در سده ای گذشته بوده است ... ».
همه آگاهی دارند ، که این روابط از زمان امان اله خان با فراز وفرود تا زمان مرحوم نجیب اله با جانب شوروی برقرار بوده است ، که دو معاهده در زمان محمد داود خان وقوس پنجاه وهفت زمان نور محمد تره کی به تمام معنا معاهدات استراتژیک بوده اند . ولی به گواهی تاریخ سیاسی افغانستان، مشکل افغانستان نه معاهدات استرتژیک با کشورها بوده است ، بل هر زمانیکه موازنه در سیاست خارجی افغانستان بسود یکی وبه زیان دیگری بر هم خورده است خون مردم افغانستان جاری شده است . دولتهای امان اله خان ، محمد داود خان ، حزب دموکراتیک خلق همه در بند پیمانهای استراتژیک بودند ولی در اثر بی موازنگی در سیاست خارجی خود سرنگون شده اند .دولت آقای کرزی ، که بعوض پیمان استراتژیک استقلا ل ، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور را به حراج گذاشته است اما طوریکه میبینیم از بی ثبات ترین کشور ها در تاریخ معاصر افغانستان است.
دوست ما در جایی دیگر طرح ابتکاری شان دو دشمن ایران وپاکستان ودو دوست امریکا و هند را مطرح کرده است . تا جاییکه حافظه ای تاریخ گواهی میدهد این ادعا برخلاف حقایق تاریخی است . حمایت امریکا در معضله ای افغانستان با جانب پاکستان بوده است ودرین جنگ زرگری تبلیغاتی بین دوطرف هنوز انکشاف اوضاع بدرستی مشخص نیست .کنفرانس استانبول وایجاد نماینده گی طالبان در یکی از کشورهای اسلامی حکایت از سیاست جهتگیرانه امریکا بنفع پاکستان دارد ولی اتن کردن قبل از وقت گره ای را از مشکل فروبسته ای افغانستان نمیگشاید. در مورد دودشمن موضعگیری جناب عالی بیش ازینکه درموردایران با حقیقت همسوباشد تبار گرایی را بر میتابد.ایران بیشتر ازینکه در مورد افغانستان راه کار سیاست پاکستان را تعقیب کند از رژیم کرزی حمایت کرده است. ایران ازین بابت به مذاق قبیله پرستان خوش نمی آید که با بخش بزرگی از مردم افغانستان همزبان ،همفرهنگ وهمدین است. دو مسا له خصومت تمامیت خواهان را در مورد ایران بر می انگیزد:
ــ داشتن زبان پارسی ومذهب تشیع دوازده امامی مشترک با بخشی از مردم افغانستان ،که نیروهای سیاسی سیادت طلبان قومی اعم از چپ وراست ومیانه با هردو مخالف اندوخواهان حذف هردواند ؛
ــ اطاعت بی چون وچرای سیادت طلبان قومی از موضع امریکا وغرب وکشورهای حاشیه خلیج حامیان طالبان.
طوریکه شاهد بودیم در زمان امارت اسلامی طالبان!؟ وحضور القاعده وپاکستان در افغانستان ایران تلفات بزرگی را متحمل شدو مخاصمات بین دو کشور تا سرحد رویاروی نظامی پیشرفت . بنا بران ایران از سقوط طالبان بدست غرب استقبال کرد واکنون هم بیشتر در کنار رژیم کرزی موقف گرفته است . طبعا داشتن پایگاه امریکا در افغانستان بادر نظرداشت تشنج دوامدار در روابط دو کشور علیه منافع ایران است وحلقه محاصره را بر انکشور تنگتر میکند وعین مشکلات را ایران با ترکیه وکشورهای عربی دارد .بنفع ایران است با رژیم موجود همکاری کند تا زمینه اقتدار مجدد طالبان والقاعده بوجود نیاید. این ادعای قبیله پرستان ما به این طنز تاریخ میماند که تروریزم بین المللی از پاکستان همه را تهدید میکند اما ایران ،کوریای جنوبی ، کوبا ودیگر کشورها محور شرارت خوانده میشوند. معادله ای فرضیه دودوست ودو دشمن حرف میان تهی ای بیش نیست . نه دشمنی ایران حقیقت دارد و نه دوستی امریکاو چشم انداز دیگر اینگونه اظهارات اینست که به عنایت « جامعه بین المللی »به مقام ونان ونوایی بالاتر برسند.
جناب کمال به ادامه ای عقده کشایی های قومی خود سنگ همه نارساییها را بالای استاد ربانی میشکند و در مورد دیگر رهبران جهادی وآنهایی که بشتربه ترور وآدم کشی پرداخته ومیپردازند خاموش است. درین مورد هم به اظهارات قاضی حسین احمد اشاره فرموده اند ، شاهد روباه دم آنست . این اظهار نظر واقعا جالب است ، که پروفیسور ربانی خواهان کنفدراسیون با پاکستان شده است ؟ جناب روشنفکر فراقومی کاش به عوض مراجعه به نظر حسین احمد به تاریخ حوادث خونین دو دهه اخیر کشورت مراجعه میکردی . آنهم زمانی این اظهارات از حلقوم قبیله پرستان بیرون داده میشود که دیگر استاد ربانی زنده نیست. آقای کمال مگر همین پاکستان وحسین احمد ها نبوده ونیستند ، که با چنگ ودندان علیه دولت ربانی جنگیدند وهم اکنون پاکستان در همکاری تنگاتنگ با تیم تمامیت خواه کرزی قتلهای زنجیره ای را علیه همسنگران ربانی براه انداخته است و درین کارزار قساوت وخون خود اورا به شهادت رسانیدند. پاکستان چی نیاز داشت علیه کنفدراسیون خواه خود به جنگ بپردازد؟ اگر استاد ربانی نوکری وکنفدراسیون پاکستان را پذیرفته بود ، مطمینا تا کنون در اقتدار سیاسی مانند هر رژیم وابسته تاریخ معمول سده های اخیر افغانستان بیمه وابقا میشد. میگویند دروغ گو حافظه ندارد ورنه کنفدراسیون با پاکستان برنامه عمل حزب اسلامی حکمتیار بوده واست همتبار حسین احمد وسمیع الحق . طالبان طرح خودرا کمی بنفع پاکستان ملایمتر ساختند وصوبه ای پنجم پاکستان را در امارت شان ایجاد کردند واکنون برای آن موقعیت درتلاش اند. با این خاک پاشی ها نمیتوان حقایق آفتابی تاریخ سیاسی کشور را مسخ کرد وتعبیر وتفسیر قبیلوی بر آن نوشت.
در مقاله جناب کمال افکار بکر وناب در حوزه های تفکر وسیاست ومفاهیم روشنفکری مطرح شده اند ،که واقعا متن خواندنی است جناب شان پرسیده اند استقلال ، آزادی وتجاوز یعنی چی ؟ این تعصب است ،چرا به این مفاهیم که به قرن نوزده وبیست مربوط اند بر گردیم ، درین دنیای گلوبالیزیشن ونظم نوین جهانی همه در ارتباط اند هیچکس آزاد نیست و... بعدا جناب عالی نتیجه گرفته اند در تاریخ پنجهزار ساله افغانستان، ما همیشه غلام بودیم.
باید خاطر نشان گردد ،که این طرح داهیانه از جناب عالی نیست واز دیگران به عاریت گرفته شده ، این طرح همان بانیان نظم نوین جهانی است که محافظه کاران نو میخواهند هرنوع موانع را برای به برده گی کشاندن ملتها ،غارت ثروتشان وتبدیل آنها به بازار فروش خود ودر واقع هر نوع موانع را از سر راه صدور سرمایه وکالا بر دارند ، متعلق است. در حالیکه خودشان هم آزاد اند هم استقلال دارند هم حاکمیت ملی دارند وبخش بزرگ جهان را حوزه ای منافع ملی وحریم امنیتی شان تعریف مینمایند واگر تهدیدی متوجه این منافع شود با استفاده از همه ساز وبرگ نظامی نابود شان میکنند. هدف اصلی ازینگونه اظهارات دفاع از تجاوز ، اشغال وسلطه کشورهای سرمایه داری برای تقسیم مجدد جهان است.
در مورد غلام بودن افغانها نیز اظهارات نویسنده حقایق تاریخی را تحریف کرده است .اولا قبل از افغانستان در آریانا وبعدا درخراسان اسلامی دولتهای بزرگی وجود داشتند مانند کوشانی ، یفتلی ،کابل شاهان ، طاهری ، صفاری، سامانی ، غزنوی ، غوری ، تیموری ، ابدالی و...که نتنها غلام نبودند ، بل امپراتوریهای بزرگ را تشکیل داده بودند. اگر منظور نویسنده افغانستان با سرحدات کنونی است ، این کشور با این نام واین سرحدات محصول امارت امیر عبد الرحمن است ، گز کردن از پنجهزار سال برای چی ؟
طرح منافع حوزه تمدنی نویسنده نیز نا مشخص است ، همکاری قبایل دوطرف دیورند حوزه تمدنی خطاب شده است یا مسا له ای دیگری ؟ طوریکه میدانیم ما دو تمدن آریایی وخراسانی را ، که تمدن دوم بیشتر به عنوان تمدن اسلامی نام گرفته است و بر محور زبان پارسی دری شکل گرفته است پشت سر گذاشته ایم . در هردو تمدن ایران و پاکستان حوزه مشترک تمدنی ما اند. برداشت نویسنده از حوزه تمدنی برداشت انتزاعی بیش نیست.
نویسنده گرامی در مورد موجودیت نیروهای سیاسی وآرایش مجدد نیروهای ملی و سایر نیروهای سیاسی کشور بیشتر به خیال پردازی متوسل شده است تا به واقعگرایی.
جناب شان میفرمایند « یک حقیقت مسلم اینست که آینده بوسیله احزاب قومی، مذهبی ، ایدولوژی های مارکسیستی ، اسلامیستی و مفرزه های اوپراتیفی ، نیروهای که تا کنون در بازی به بازی گرفته شده اند و به جز بازی کردن دیگر هیچ بازی را یاد ندارند ...و باید نیروهای ملی برنا مه سیاسی داشته باشند...». این فرمایشات جناب شان دو مساله را نا دیده میگیرد :
ــ یکی واقعیت جامعه افغانستان که این نیروها در صحنه ای سیاسی کشور حضور دارندو خواهی نخواهی نقش خود را بر حوادث سیاسی میگذارند وطوری که مبینیم به عوض به سر آمدن دوران شان به فاکتور عمده در منطقه تبدیل میشوند؛
ــ طوریکه میبینیم در خط کشی نیروهای ملی جناب کمال همه حذف شده اند چپ ، راست ،میانه و در ین صف بندی خود وگروه متعلق بخود را که یکی از بازیگران عرصه سیاسی در گذشته بود نیز حذف فرموده اند !؟ عرف معمول درصحنه ای سیاسی کشور این بوده ومیباشد که هرکه خود را حق بجانب میداند ولی این بار کمال خودرا نیز حذف کرده است .
بادر نظر داشت این تقسیم بندی یا نیروهای ملی حضور ندارند ویا هم حضور شان نا شناخته مانده است . اما چنانکه در قبل دیدیم وجهه مشخص این نیروها در تحلیل سیاسی جناب کمال در رفاقت استراتژیک با امریکا وغرب تعریف شده است. پس دلهره جناب شان چیست؟ این نیروها هم اکنون ازجهادی وطالبی وافغان ملت وبخشی از چپ دیروز در رفاقت استراتژیک با غرب حضور دارند . این تناقضگویی برای چی ؟
مسا له دیگر قابل توجه در نوشته شان اینست که نیروهای ملی را با برنامه سیاسی مشخص کرده اند ، هر کس برنامه سیاسی دارد نیروی ملی است والا خیر ؟! جناب کمال تمام نیروهای که برای قدرت ویا مشارکت در قدرت سیاسی مبارزه میکنند برنامه سیاسی دارند . این به چپ وراست وملی وغیر ملی مربوط نیست .
برای جناب کمال باید صمیمانه پیشنهاد نمایم که به عوض این عقده کشایی های قومی و تباری یکبار به این رویکرد فکری خود در مورد مبارزه ای ملی ، نیروهای ملی ، دولت ملی ، منافع ملی ، استقلال ، آزادی واز جمله مبارزه سیاسی تجدید نظر کامل فرمایند.
نصایح نویسنده محترم شامل حال رژیم وابسته ای جناب کرزی شده وازان نیز خواسته شده است که با فساد مبارزه کند ، حرکت بسوی دولت وملت شدن را بیاغازد ، در استخدام ... ولی صد افسوس که سپارش جناب ملی گرای ما در هوا پف کردن است . خانه از پای بست ویران است.
دوست گرانقدر ما در ادامه فرموده اند ، که سونامی بطرف پاکستان و افغانستان در گردش است و پیش بینی نموده اند که ریسک پاکستان بسیار بیشتر از افغانستان است و اگر نیروهای ملی !؟ ( پادوها وحلقه های استخباراتی غرب ) بتوانند رفاقت استراتژیک با امریکا ببندند ممکن است این سونامی پاکستان را فرا گیرد و افغانستان به منزل مقصود میرسد.
دوست عزیز این سونامی از سی سال است که توسط امریکا ، انگلیس ، ناتو ومتحدین منطقوی شان ، پاکستان وکشورها عرب ، کشور را فرا گرفته است و آنرا از هستی مادی ومعنوی تهی ساخته است. شدت سونامی زمانی همه ای جهان را فرا گرفت که جهان یک قطبی شد ودست محافظه کاران نو امریکای واروپای غرب در تمام مسایل جهانی باز گذاشته شد . اگر قبل از یک قطبی شدن جهان امریکا ،انگلیس ومتحدین شان برای بر اندازی حاکمان کشورها به توطیه های استخباراتی وبر پایی کودتاها مبادرت میورزیدند ، به برکت نظم نوین جهانی وگلوبالیزیشن هیت حاکمه کمپنی های فراملیتی با چنگ ودندان بجان کشور های افتاده اند که حاکمان این کشور ها تن به تسلیم خواسته های غارتگرانه آنها نداده اند . دوست عزیز تشدید این سونامی بیشتر از بحران ساختاری سرمایه داری منشا میگرد . قبلا نیز این بحران طی دوجنگ بشریت را به خاک وخون کشاند وکشورهای زیادی را بر باد داد . افغانستان وپاکستان تنها مطرح نیستند . کل بشریت در برابر این سونامی قرار گرفته است. توجه فرموده اید تا کجامحافظه کاران نو میخواهند حریم نظامی وامنیتی شان را پیش ببرند آیا تلاشها برای امپراطوری جهانی سرمایه داری محقق خواهد شد؟یا اینکه دولتهای که از ظرفیت بزرگ نظامی برخوردار اند بمقابله بر خواهند خاست. یک مسا له فراموش تان نشود که هم وضعیت با دوجنگ قبلی متفاوت است وهم نوع سلاح های مورد استفاده .
آنچه در کمک گیری ازین دولتها دراستقرار دموکراسی وحقوق بشر دوست من به آن اشاره نموده است نیز خلاف واقعیت است .بنظرم تعین رژیم سیاسی برای کشور ها وانتخاب نوع نظام حق مردم هر کشور است. اگر دست حمایت استخبارات و افزارهای سیاسی ونظامی دنیای سرمایه داری از دکتاتورها قطع شود وحمایت تسلیحاتی ومالی از رژیم های مستبد ودست نشانده بعمل نیاید ، مردم میتوانند این دکتاتور ها را سرنگون کنند و نظام مورد خواست شان را ایجاد کنند . نه اینکه نظام سیاسی برای کشور ها در واشنگتن ولندن درست شود سپس مانند کالای صادراتی زیر نام حمایت از حقوق بشر و دموکراسی صادر شود . آخر بشر همین ها اند که در نتیجه جنگهای غارت گرانه امریکا وناتو کشته میشوند .
در بخش دیگر نویسنده مخالفت خودرا به طرح غیر نظامی شدن وتاکید به تقویت قوای مسلح افغانستان ابراز داشته اند . حال ببنیم این موضوع چقدر با واقعیتهای سیاسی وتاریخی کشور همسویی داشته ودارد.
فکر میکنم درین زمینه پرداختن به دومسا له حایز اهمیت اساسی است:
ــ نقش اردوی افغانستان در دفاع از استقلال ،حاکمیت ملی وتمامیت ارضی؛
ــ غیر نظامی ساختن افغانستان.
طوریکه میدانیم اساسات اردوی منظم در زمان امارت امیر شیرعلی خا ن گذاشته شدو بعدا ادامه یافت . ازان زمان تا کنون اردوی افغانستان بجز در کشمکشهای داخلی وسرکوب اعتراضات واغتشاشات داخلی وبر پایی کودتاها وتاج بخشی ها، حمایت از یک مهره قدرت در برابر دیگر ، نقش مؤثری را در دفاع از استقلال ، تمامیت ارضی ،حاکمیت ملی ومردم نداشته است. اردوی منظم امیر شیرعلی جنگ ناکرده در برابر قشون انگلیس به شمال فرار کرد، اردوی مقتدر امیر عبدالرحمن صرف به سرکوب داخلی پرداخت ، اردوهای محمد نادر ومحمد ظاهر بمنظورسرکوب نارضایتیهای مردم مورد بهره برداری قرار گرفتند، در یک کودتا پسر کاکای شاه را بقدرت رساندندد ودر کودتای دیگر حزب دموکراتیک خلق افغانستان را، هنگام تهاجم قوتهای نظامی شوروی دوش به دوش آنها به سرکوب پرداخت واردوی مورد نظر جناب کمال دوشادوش امریکا وناتو عمل میکند.
امیر امان اله خان نیز خواست ازین اردو برای استقلال سیاسی افغانستان استفاده کند ،اما مفرزه اردوی منظم امیر در اولین بر خورد با انگلیس شکست خورد وبه جلال آباد عقب نشست.
در سال نود ودو هم بر خلاف ادعای نویسنده ، افغانستان قوای منظم پنصد هزار نفری با بیش از هفت صد هواپیمای نظامی ونزدیکبه سه هزار تانک وتجهیزات مدرن نظامی داشت اما نتوانست گامی در جهت استقرار وثبات اوضاع داخلی ایفا کند وبه زودی پراگنده شد. این بدیهات تاریخ است.
اما مردم ما در وجود قوتهای مسلح داوطلب وجنبشهای خود جوش وخود انگیخته ای وسیع وفراگیر توده ای مردمی هر بار توانسته اند دشمنان متجاوز را شکست بدهند و از آزادی ، استقلال ، نوامیس ملی و دینی شان دفاع کنند .این برای افغانستان یکی از ارزشهای بزرگ ملی تاریخی وعبرت گیری برای آینده آن است .چرا ازین سنت پر افتخار تاریخی ما ونسلهای بعدی استفاده لازم در جهت دفاع از نوامیس ملی ، استقلال وسرزمین مان بعمل نیاوریم. این هم راه آزموده شده تاریخی است وهم بار سنگینی بر گرده ای اقتصاد نا توان ما تحمیل نمیکند.
دولت میتواند برای آشنایی کامل مردم با تخنیک وتکتیک وتجهیزات نظامی دوره آموزش اجباری نظامی را در مکاتب ، مدارس ودانشگاه های کشوربه پیش ببرد. دانش آموزان طی نصاب تعلیمی منظم بایدهمه ای دوره های نظامی که اکنون در مکاتب نظامی متداول است فرا بگیرند وهنگام فراغت از مدرسه ودانشگاه گواهی نامه بدست آورند وبه ذخیره احتیاط قوای مسلح شامل ساخته شوند. هنگام ضرورت دفاع از کشور میتوانند این جوانان هم اسلحه ومهمات نظامی را بکار گیرند وهم تخنیک وتکتیک نظامی را استعمال کنند.
ایجاد قوای مسلح بزرگ برای کشور فقیری مانند افغانستان که معاش کارمندانش از کمکهای خارجی تادیه میگردد نه مقدوراست ونه عملی . طبق تخمینهای وزارت دفاع افغانستان مصرف اردو سالانه تا هفت ملیارد دالر هزینه بر میدارد.پولیس واستخبارات هنوز شامل این ارقام نیست.پرداخت این مصارف گزاف به هیچ صورت در توان افغانستان نیست وتمویل خارجی برای زمانی محدود است، باز چی؟اگر افغانستان از نظر اقتصادی رشد هم کند ، با تحمیل این بودجه گزاف نظامی بر پیکر اقتصاد ناتوان ما قرنها زمان خواهد گرفت تا مردم از زیر خط فقر بیرون شوند وخود کفایی اقتصادی ورفاه اجتماعی چشم انداز روشنی نخواهد داشت.
ا گر فرض را بر آن بگذاریم که ما این اردو را ایجاد کردیم ونگهداشتیم در برابر کی آنرا استعمال میکنیم ، همسایه گان ما هند ، ایرا ن و پاکستان اندو نویسنده که دو دشمن ایران وپاکستان را مطمح نظر اساسی قرار داده است هم اکنون در صنایع نظامی یکی صاحب قدرت هستوی است ودیگری هر زمان که بخواهد بر آن دست خواهد یافت. با چنین قوای مسلح محتاج به گدایی از خارج نمیتوان تجاوز اردوهای دودشمن فرضی رادفع کرد. تنها یک راه با صرفه برای طرد تجاوز خارجی در دسترس است و آن بسیج داوطلبانه مردم.
غیر نظامی ساختن افغانستان
با استفاده از جو موجود بین المللی که قدرتهای تاثیر گذار عرصه بین المللی در افغانستان حضور دارند ویا بنوعی با آن همکاری دارند و هراز گاهی خبر عقد پیمان استراتژیک با کشور های مختلف خبر ساز شده است .بسود افغانستان است تا طرحی را مبنی بر بیطرفی وغیر نظامی شدن کشور به سازمان ملل متحد وشورای امنیت آن سازمان ارایه کند، که درین طرح توجه اساسی شورای امنیت سازمان ملل برای حراست از حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی ، استقلال ، خود ارادیت ملی و همه مؤلفه های صلح ، ثبات ،امنیت و پیشرفت افغانستان جلب شود ودر وجود یک فیصله نامه آن شورا تضمینهای معتبر بین المللی جهت تضمین این بیطرفی در مورد عدم مداخله همسایه ها، کشور های منطقه وقدرتهای بین المللی برای افغانستان داده شود . نه این فرصت دیگر به افغانستان بر میگردد ونه این اجماع بین المللی . بنفع افغانستان است تا ازین فرصت بسود شگوفایی اقتصادی ورفاه اجتماعی سود اعظمی ببرد.
آنچه نویسنده محترم به توافقات ژنیو اشاره فرموده اند ، بنطر من نه شرایط این زمان با آن زمان قابل مقایسه است، نه وضع دولت افغانستان ، ونه مواد این توافقات ونه هم چنین اجماع بین المللی . توافقات ژنیو برای بازگشت آبرومندانه ای !؟ قوای شوروی توسط گرباچف تحمیل شد.
در اینجا تذکر یک مسا له دیگر برای صلح وثبات افغانستان ضروری بنظر میرسد . تا جاییکه میدانیم همسایه های افغانستان هیچگونه ادعایی ارضی بالای کشور ما ندارند. زمان آن فرا رسیده است که افغانستان صلح ، ثبات و امنیت خود را فدای داعیه پشتونستان خواهی نکند ، مسا له که تا کنون کشور را به روز سیاه ، فقر وبی ثباتی کشانیده است و ملیارد ها افغانی از جیب این مردم فقیر به جیب دلالان سیاسی وتیکه داران قومی دوسره در آنطرف دیورند ریخته شده است. ما باید شهامت این را داشته باشیم تا ازین تراژیدی تلخ تاریخ عبرت بگیریم واین مسا له را با جانب پاکستان حل وفصل کنیم.برسمیت شناختتن این خط استعماری مارا قادر خواهد ساخت تا مصروف آبادانی خانه خود شویم.
نویسنده محترم بخاطر تاکید بیشتر بر رفاقت استراتیژیک وهوس ایجاد پایگاه های نظامی امریکا در خاک افغانستان ، همکاری امریکا را با چند کشور پیشرفته ای جهان مانند آلمان ، جاپان ، کوریای جنوبی وترکیه مثال زده اند. اما جالب وخواندنی میبود که اگر به نمونه های کشورهای اشاره میکردند که با شرایط افغانستان همخوانی میداشتند. مانند کشورهای امریکای لاتین ، کشورهای آسیایی و کشور های افریقایی ومهمتر از همه کشورهای خلیج به مثابه ای دوستان وهمپیمانان دایمی امریکا.
چنانکه معلوم است هر چهار کشور مورد نظر نویسنده قبل از همکاری با امریکا از زمره ای کشورهای صنعتی واغلبا امپراطوری های بزرگ داشتند واز زمره ای دولتهای پیشرفته بوده اند. گرچه جنگ دوم جهانی خسارت های زیادی را به آنها تحمیل کرد اما این کشور ها ظرفیت های علمی، تکنولوژیک ونیروی کارمتخصص فوق ا لعاده داشتند که به کمک آنها در فرصت کوتاه سر پا ایستادند. ولی طوریکه میدانیم وابسته گی اینها به کمپنی های فراملیتی امریکا و انحصارات بین المللی وموسسات مالی امریکا، اقتصاد آنهارا به چالشهای جدی مواجه ساخته است . بحران مالی واقتصادی موجود اروپا یکی از پیامد های جدی این وابستگی است ، که اروپا را تا سرحد فروپاشی پیش برده است.
اما رفاقت استرتیژیک مورد نظر جناب عالی در مورد کشور های مانند افغانستان بمراتب پیامد های وحشتناکتر داشته است. طوریکه دیدیم همه ای ثروت کشورهای امریکای لاتین توسط کمپنی های امریکایی غارت شد ، طبقات متوسط این کشورها به اردوگاه فقرا وتهیدستان رانده شدند، مجموع ثروت این کشور ها به پنج در صد جامعه متعلق گردیده بود ودر نتیجه فاصله فقر وغنا بطور وحشتناکی افزایش یافت . رویکرد این کشورها به چپ وگرایش به اقتصاد دولتی واقتصاد کوپراتیفی ومختلط زیر تاثیر این جریان شکل گرفت. ولی کشورهای متحد امریکایی ، امریکای لاتین مانند هندوراس ، هایتی ودیگران هنوز در فقر مطلق دست وپا میزنند.سرنوشت اندوهبار کشور های افریقایی متحد امریکا را همه میدانند. بر گردیم به کشور های خلیج که ثروت های سرشار خدادی نصیب آنها شده است. این دولتها با این ثروت بزرگ نفت هنوز کشورهای اند که نه صنایع در آنها پا گرفته است و نه زیر ساختهای اقتصادی دارند ، به کشورهای کاملا مصرفی مبدل شده اند ، روزی که سر کشور ما آورده اند. اگر ذخایر نفت پایان پذیرد، که حتما میپذیرد، بر سر این کشور های در چنبره ای رفاقت استراتیژیک چی خواهد آمد ؟
تجارب کشورهای که خود را ازین وابستگی موسسات مالی وکمپنی های فراملیتی وقیوددست وپاگیروابستگیهای اقتصادی وسیاسی انحصارات غارتگر سرمایه داری رهانیده اند باعث رشد با ثبات ومتوازن اقتصادی برای این کشور ها شده است. نمونه های مؤفق چین وهند بعد از استعمار وبرازیل وکشورهای امریکای لاتین بعد از سال دوهزار میلادی مبین این حقیقت آفتابی اند . در برازیل ، ونیزویلا ، کوبا ، بولوی ، چلی و...هم اکنون طبقات متوسط جامعه نزدیک به شصت در صد نفوس این کشورها ر سیده است نه اینکه مانند افغانستان همه ثروت در دست دو در صد متمرکز شده باشد . کاش نویسنده محترم به سر نوشت عراق ولیبی هم اشاره میفرمودند که در عراق بعد از اشغال یک ونیم ملیون کشته ، بیش از دوملیون معلول ، سه ملیون آواره ، نابودی تمام زیرساختهای اقتصادی ، اختلافات مدهش قومی ومذهبی وبی ثبات از نظر اجتماعی وسیاسی . امریکا ی رفیق استراتیژیک عراق بعد از خروج بعوض یک کشور یک لاش را برای مردم عراق به میراث گذاشت. سرنوشت لیبی بمراتب بد تر ازینست.
اگر دوست گرامی من در مورد رفاقت استراتیژیک عجله نکند بهتر است تا بیبینیم که سر مایه داری ازین پایان خطی که به آن رسیده است بکجا بر خواهد گشت. این چنگ ودندان نشاندادن ها نه برای آنست که دنبال دموکراسی وحقوق بشر !؟و سرنگونی دکتاتور ها باشد. طبقات واقشارمختلف در برابر این نظام در کشور های مختلف بپا ایستاده اند وهیات حاکمه کمپنی های فراملیتی میخواهند توجه افکار عمومی را منحرف کنندوهمچنان با اشغال و تقسیم مجدد جهان بازار ایجاد کنند ، ثروت غارت کنندوکشورهای مستعمره را به برده گی واستثمارمضاعف بکشانند، تا بتوانند بحران ساختاری خود را مهار کنند.
کابل امین دهقان
18/12/2011