دوکتور جلال بايانی
تحليل از : دوکتور جلال بايانی
جنوری
۲۰۱۲
ســـــويدن
مذاکره فروش وطن در قطر و اجلاس تجزيه وطن در برلين المان
براي بررسي يك جنايت كارآ گاهان جنايي از فكر استندرت استفاده مي كنند. كه بر
مبناي اين فكر افرادي كه انگيزه جنايت را ميتوانند داشته باشند با در نظر گرفتن
ميزان سود مادي و معنوي طبقه بندي كرده و هر كدام منافع بيشتري از انجام جنايت
مورد نظر بدست آورد. انگيزه اورا قويتر دانسته و در بررسي جهت كشف حقيقت فرد
ياافراد فوق را در الويت قرار مي دهند. و چون اعتقاد برا ين است كه حمله به
نيويورك و واشنگتن يك عمل جنايتكارانه بوده است. بنابراين جنايت فوق را بايد از
روش كشف جنايت حل كرد مجموعه دلايل زير ميتواند اثبات كنند، كه بخشي از حاكميت
امريكا طراح و دستور دهنده اوليه اي براي جنايت فوق بوده اند. كه با رابطه غير
مستقيم مي توانستند از عوامل آرمانگراي خارجي يا سر خوردگان داخلي براي اجراي
عمليات استفاده نمايند. واسطه اجرائي اين عمليات كه طراحي جزئيات آن نيز به
عهده اش بوده مي تواند سيا به تنهايي يا قسمتي ازآن با همكاري موساد باشد.
همانگونه كه سيا در سالهاي قبل توانسته اند گروههاي تروريستي يونيتا در افريقا-
كنتراها در نيكاراگوئه ، مجاهدين و طالبان را در افغانستان ... راتوليد ، رهبري
و تجهيز كنند . بنابراين ميتواند گروههاي جديدي نيز براي اجرا طرح اخير تشكيل
داده باشد
از مدتها قبل گفته ميشد كه در بحران افغانستان، زمان در اختيار طالبان است.
آنها در صددند نيروهاي خود را طوري حفظ كنند كه بعد از سال 2014 كه بخش بزرگي
از نيروهاي خارجي افغانستان را ترك ميكنند، توان سرنگوني رژيم را در افغانستان
داشته باشند.
اكنون كه طالبان با ايجاد دفتري در قطر موافقت كردهاند، آيا هنوز هم زمان در
اختيار آنان خواهد بود يا اينكه امريكا با اين اقدام خود، لااقل در بعد سياسي،
اين حربه را از طالبان گرفته است؟ اگر چنين باشد، بحران افغانستان در آينده چه
سمت و سويي خواهد يافت؟
گشايش دفتري براي طالبان در قطر و توافق طالبان با اين مساله، هنوز هم از مسايل
مورد بحث در رسانههاي داخلي و خارجي است. رييسجمهور حامد کرزی از اينكه چنين
تصميمي بدون مشورت با حكومت افغانستان صورت نگرفته، راضي نيست و پاكستان هم از
اينكه در رابطه با طالبان كاري مخالف خواست و مشورت با اين كشور صورت
نگرفته،بسيار نگران است؛ مسالهاي كه ميتواند موجب نزديكتر شدن روابط ميان
پاكستان و افغانستان شود.
همين مساله موجب ميشود تا ملا آغاجان معتصم، كسي كه قرار بود به همكاري
پاكستان جاي ملا محمد عمر را در گروه طالبان بگيرد، مخفيانه به كابل ميآيد. او
كه در يك سوءقصد نافرجام به جانش در هجدهم ماه رمضان سال گذشته در شهر كراچي به
شدت مجروح شده بود، بعد از مداوا در يكي از شفاخانه هاي نظامي آن شهر، چندي
قبل به كابل آمد و مدتي را هم در اکادمی طبی 400 تختخوابي اردو« سردار محمد
داؤود » در کابل تحت مداوا قرار گرفت. او اكنون به يك كشور خارجي فرستاده شده
است. شايعاتي در جريان است كه وقتي وضع سلامتي وي بهتر شود، احتمال دارد جدايي
گروهي را از صف طالبان به رهبري ملا محمد عمر اعلام كند. معتصم در ردههاي
بالاي طالبان دوستاني دارد از جمله مولوي عبدالكبير كه اخيرا از جانب ملا محمد
عمر از رياست منطقه شرق بركنار شد. مشكل پاكستان در صف طالبان اين است كه
ردههاي پايين اين گروه از ملا محمد عمر اطاعت دارند و امكان اينكه جدايي افراد
ردههاي بالا، بر ردههاي پايين تاثير بگذارد و به انشعاب و جدايي جبهات جنگ
بينجامد، دشوار است.
افغانستان و پاكستان هر دو از اهداف امريكا با ايجاد دفتر قطر نگراناند.
پاكستان اقدام امريكا براي پذيرفتن دفتر براي طالبان در قطر را نيز اقدامي
غيردوستانه تلقي ميكند و به همين دليل است كه كميسيون مشترك صلح ميان
افغانستان و پاكستان كه با ترور برها الدين رباني از تحرك و اهميت افتاده بود،
مجددا به خواست پاكستان فعال ميشود.
گفته ميشود كه دولت قطر به طالبان اطمينان داده است كه حتي اگر مذاكرات ميان ا
مريكا و طالبان به نتيجه نيز نرسد و آنها به جنگ در افغانستان ادامه دهندتا اين
کشور از جغرافيای جهانی محوه گردد، اين افراد در قطر مصون خواهند بود و از اين
كشور اخراج يا به كشور ديگري داده نخواهند شد. در اين ميان سران سوال برانگيز ،
رانده شده و تجزيه طلب افغانی با تقلأ بنا به تحريک سناتور بدنام يهودی مذهب
امريکای « دانا روهرا باکر » برای تعين سرنوشت خود به برلين المان شتافته و
خواهان تجزيه افغانستان شدند. آنچه در ظاهر به نظر ميرسد اين است كه هنوز قدم
اول در راه اعتمادسازي ميان طالبان و ا مريكا و سناتوران جمهوری خوا امريکا و
سران مخالف رژيم کابل برداشته نشده و تنها كاري كه صورت گرفته، موافقت ا مريكا
با ايجاد اين دفتر است اما هنوز دفتري تاسيس نشده و مذاكرهاي هم اگر صورت
گرفته، با بعضي از مقامات قطر بوده است. قرار بود تعدادي از سران طالبان كه از
10سال پيش در گوانتانامو در بنداند، آزاد شوند و طالبان نيز سرباز امريكايي
(بوني برگدال) را آزاد كنند. شبكه تلويزيوني الجزيره كه مركز آن در قطر است،
خبر آزادي زندانيان طالب را منتشر كرد. اين خبر هرچند از طرف طالبان و ا مريكا
تكذيب شد اما با توجه به رابطه نزديك اين شبكه با رهبري قطر، پخش چنين خبري كه
با وجود تكذيب آن، باز تكرار شد، پيام معنيداري را ميرساند. آيا زندانيان
آزاد شدهاند اما امريكا ميخواهد اين مساله پنهان باقي بماند؟ ميدانيم كه
آزادي رهبران طالبان از گوانتانامو در ايالات متحده امريكا نيز موجب اختلاف شده
و بعضي از سناتورهای ا مريكايي از جمله سناتور « دانا روهر باکر »با اين كار
ابراز مخالفت كردهاند و از جانب ديگر دولت افغانستان خواسته است كه اين
زندانيان بايد به دولت افغانستان سپرده شوند.
شورايعالي صلح ميخواهد هياتي به قطر بفرستد تا به قول يكي از سخنگويانش، طول
و عرض اين دفتر را ببيند. در حاليكه هنوز موقعيت اين دفتر مشخص نيست، چگونه
ميتوان طول و عرض آن را مشخص كرد؟ حكومت افغانستان هم ميگويد كه هرگونه
مذاكرات بايد به رهبري افغانها و مشخصا حكومت افغانستان صورت بگيرد. براي
رسيدن به اين هدف تلاش دارد تا امريكا را زير فشار قرار دهد و تاكيد دارد تا
اداره زندان بگرام بايد در مدت يك ماه به افغانها سپرده شود.
گرفتن اداره زندان بگرام ميتواند موضع حكومت افغانستان در برابر طالبان را
تقويت كند زيرا طالبان خواهان آزادي زندانيانشان هستند در حاليكه زندانها در
كنترل امريكاييهاست. بنابراين طالبان ضرورتي به مذاكره با حكومت افغانستان
نميبينند. از اينجاست كه رييسجمهور کرزی ميخواهد با گرفتن اداره زندان بگرام
توسط حكومت افغانستان، طالبان را وادار كند تا مشاركت حكومت افغانستان در
مذاكرات را بپذيرند.
اما شرط اول طالبان اين است كه بايد امريكا به اشغال افغانستان پايان دهد و
مشخص كند كه نيروهاي اين كشور چه زماني افغانستان را ترك خواهند گفت دوم سرنوشت
قاتلين طالبان در شمال افغانستان و موجوديت مخالفين طالبان در رژيم کابل چگونه
خواهد بود تا اين مساله مشخص نشده است، نميتوان به آغاز مذاكرات صلح اميدوار
بود.
اگر ا مريكاييها جدول زماني و تاريخ خروج نيروهاي خود را از افغانستان مشخص
كنند و توافق صورت گيردکه تمام مخالفين کنار رفته در آنصورت افغانستان ميان
طالبان و مجاهدين تقسيم گردد ، در آن صورت مذاكرات بين الافغاني براي ايجاد
شرايط مورد قبول براي همه و بحث بر سر نظام مورد توافق همه جهتها بعد از خروج
نيروهاي خارجي، بهعنوان يك ضرورت تاخيرناپذير مطرح خواهد شد. اما به نظر
نميرسد كه رسيدن به اين مرحله به زودي محتمل باشد.
وقتي كار به اين مرحله برسد، هيچ گروه و جهتي نبايد خارج از جريان مذاكرات
بماند. تجربه دهها سال جنگ در اين كشور نشان داد كه اگر به يك گروه هرچند كوچك
در اين كشور احساس محروميت داده شود، ميتواند براي اين كشور آسيبپذير، سالها
ايجاد مشكل كند.
بازي امريكا در چندين بعد ادامه دارد؛ درحالي كه وزير خارجه ا مريكا بار ديگر
تاكيد ميكند كه صلح با طالبان در گرو بريدن اين گروه از القاعده و قبول قانون
اساسي افغانستان است، دانا روهرا باکر سناتوربدنام و شناخته شده ا مريكايي
ميزبان اجلاسي از مخالفان سياسي و تجزيه طلب حكومت کرزی دربرلين آلمان بود كه
در آن تغيير قانون اساسي افغانستان از رياستی به پارلمانی و به ميان آمدن نظام
فدرال يا تجزيه به عنوان يگانه راهحل مشكل افغانستان مورد بحث قرار ميگيرد که
ددمنشانه از طرف سناتور کشور اشغالگر امريکا به گرمی استقبال ميگردد. چگونه
ميتوان از طالبان خواستار قبول قانوني شد كه اپوزيسيون سياسي حكومت هم آن را
نميپذيرد و خواهان تغيير آن است؟
رهبري طالبان تمام كساني را كه در گذشته تجربه كار ديپلماتيك در صف طالبان را
داشتهاند، به قطر فرستاده است تا در مذاكره با ا مريكا، يك تيم مذاكرهكننده
قوي داشته باشد اما تا آنجا كه مساله به امريكا مربوط ميشود، اكنون به نظر
ميرسد كه اين كشور قصد دارد محاسبه را برعكس كند و حربه زمان را لااقل در بعد
سياسي از دست طالبان بگيرد. اكنون اوباما ميتواند مذاكرات سياسي با طالبان را
بر بنياد يك جدول زماني طوري تنظيم كند كه تا ماه نوامبر سال 2012 كه انتخابات
رياستجمهوري در ا مريكا برگزار ميشود، نه امتياز زيادي به طالبان داده شود و
نه اين مذاكرات به شكست بينجامد. يك روند طولاني پر از ابهام كه لااقل تا
نوامبر امسال ادامه مييابد، به اين معني است كه در عرصه مذاكرات سياسي، زمان
در اختيار ا مريكا خواهد بود.
از جانب ديگر مريكا اميدوار است كه تاسيس دفتر قطر، موجب اختلافات داخلي در
ميان طالبان شود و به اين ترتيب زمينه براي كنار آمدن با اين گروه در ميز
مذاكره فراهم شود. سوال اين است كه در چنين شرايطي، طالبان به چه راهكاري دست
خواهند برد تا موقعيت خود را بهبود بخشند؟ بعضيها ابراز اميدواري ميكنند كه
طالبان به آتشبس راضي خواهند شد و حتي بعضيها ميگويند كه بايد مناطق امني
براي طالبان در داخل افغانستان فراهم شود.
اين پيشبينيها و پيشنهادها خوشبينانه، بيشتر از فقدان يك تجربه موفق براي
پايان جنگ از راه تفاهم ناشي ميشود. ما افغانها در گذشته هيچ گاه رسيدن به
صلح از راه همديگرپذيري را به عنوان يك اقدام موفق تجربه نكردهايم.
براي طالبان نشستن پشت ميز مذاكره به معني پايان جنگ در كوتاهمدت نيست بلكه
آنها هرقدر كه در بعد سياسي خود را تضعيفشده احساس كنند، به سنگر جنگ به عنوان
گزينهاي براي تلافي ضعف در ميز مذاكره خواهند نگريست و اين به معني تشديد جنگ
در آينده خواهد بود. همان گونه كه در اعلاميه طالبان بعد از پذيرفتن دفتر قطر
ميخوانيم:
«همچنانكه براي ملت مسلمان افغانستان واضح و معلوم است، امارت اسلامي مطابق با
خواست ملت خويش، جهت قيام نظام اسلامي از حدود يك دهه به اين سو مقاومت و جهاد
ميكند. امارت اسلامي براي به دست آوردن همين هدف و براي آوردن صلح و ثبات در
افغانستان، در اين اواخر تلاشهاي سياسي خويش را افزايش داده است تا براي حل
قضيه فعلي، با جامعه جهاني افهام و تفهيم صورت گيرد . اما اين تفاهم به هيچوجه
به معناي دست كشيدن از جهاد نيست و نه به قبول كردن قانون اساسي اداره كابل
بستگي دارد بلكه امارت اسلامي در كنار موجوديت نظامي و جهاد، از تحركات سياسي
نيز كار خواهد گرفت تا آرزوي اسلامي و ملي ملت افغان را برآورده كند.»«؟؟!!»
در اينجا سوال مهمي مطرح است و آن اينكه از يك طرف طالبان تحت رهبري ملا محمد
عمر، براي كنترل زمان نيازمند شدت بخشيدن به تحركات نظامي در آينده هستند و از
جانب ديگر با مذاكره با مريكا، پاكستان را از خود ناراضي كردهاندچرا؟. در چنين
شرايطي آيا پاكستان به حمايت از اين گروه ادامه خواهد داد؟ ايا در عقب پرده دست
پاکستان نيست؟ولی اگاهان سياسی از قول رده های دوم طالبان گفتند " راه حل
افغانستان کانفدريشن با پاکستان است " چيزکه در سال
۱۹۹۰
اقای صبغت الله مجددی گفته بود .
در اين شرايط موضع ايران به عنوان يك همسايه مهم افغانستان در اين معادله
ميتواند بسيار مهم و خطرناک باشد. ايالات متحده مريكا در طول 10 سال جنگ در
افغانستان دريافته است كه طالبان توانمندي ادامه جنگ را براي مدت طولاني دارند
اما اين نكته را هم به خوبي ميداند كه چنين توانمندي الزاما به اين معني نيست
كه طالبان كليد صلح را نيز به تنهايي در اختيار دارند. يك گروه ميتواند سالها
به جنگ ادامه دهد اما صلح نيازمند اراده و اقدام جمعي و تفاهم ميان تمام
گروههاي سياسي درگير در اين منازعه استچنانچه ايران نيرو ريزرفی کافی در داخل
افغانستان دارد تا در صورت ضرورت افغانستان به تجزيه بکشاند ، هم اکنون به
دهاهزار سپاپاسدار افغانی مجهز با سلاح ايرانی در داخل افغانستان منتظر دستور
تهران ميباشند که حرکت و اجلاس برلين نيز با اين دسايس بستگی دارد.
تجربه تاريخي در اين كشور جنگزده نشان ميدهد كه تامين صلح و تفاهم ميان
افغانها، دشوارتر از درهم شكستن نيروهاي تجاوزگر است و شكست ابرقدرتها تا
زماني كه به صلح و امنيت و پيشرفت اجتماعي، اقتصادي و سياسي در اين كشور منجر
نشود، جز افتخاري دردناك روي كاغذ، چيزي به ارمغان نخواهد آورد.
استراتژی امریکا بعد از به قدرت رسیدن دولت جدید در امریکا در زمینه افغانستان
بر این مبانی استوار شد که اولا مسئله افغانستان بیش از هر مسئله دیگری حائز
اهمیت است. در ثانی با مسئله پاکستان گره خورده و لذا دولت اوباما بین سیاست
افغانی و سیاست پاکستانی خود پیوند برقرار کرد و در تداوم این سیاست بر مسئله
شکست دادن طالبان از نظر نظامی متمرکز شد. تمرکز نظامی در استراتژی افغانی
پاکستانی امریکا تا حدود زیادی از مفهوم افزایش نیرو (Surge)
در عراق متاثر بود. به این معنی که در سال های پایانی دولت بوش، بعد از تلفات
زیادی که در عملیات تروریستی در عراق به وجود آمد، دولت بوش دست به یک افزایش
جدی نیرو در عراق زد که این عملیات با مسئولیت ژنرال پترائوس انجام شد. افزایش
نیرو (Surge)
به عقیده بسیاری از تحلیل گران نظامی امریکایی در عراق موفق بود. اوباما این
مفهوم را به افغانستان تعمیم داد و در دسامبر 2009، یعنی زمانی که داشتند جایزه
صلح نوبل را به او می دادند، تصمیم به افزایش نیرو (Surge)
در افغانستان گرفت. این مسئله سر و صدای زیادی را در جهان به وجود آورد و نطق
او هم به تناقض نمایی تبدیل شد که چگونه رئیس جمهوری که جنگ را تشدید می کند،
می تواند برنده جایزه صلح باشد؟ به هر جهت در این که اوباما به تشدید عملیات
نظامی دست زد تردیدی نیست. اما این اقدام تا حدودی در برخی از موارد با موفقیت
هایی همراه بود. کشتن بن لادن هر چند ارتباط مستقیمی با افزایش نیرو ندارد اما
حس موفقیت را به دولت اوباما داد و در ادامه افزایش حملات هواپیماهای بدون
سرنشین در پاکستان در مناطقی که مظنون به حضور نیروهای القاعده و طالبان است،
دولت اوباما افزایش پیدا کرد به گونه ای که در یک سال اول دوره اوباما تعداد
این حملات از کل دوره بوش بیشتر شد. در مجموع این استراتژی موفقیت هایی به دست
آورد اما این استراتژی تا حدودی دستخوبنیاد اصلیش تغییر هم شد. چون در این
استراتژی شکست نظامی طالبان مطرح بود اما در حال حاضر گفت و گو با طالبان نیز
به استراتژی امریکا اضافه شده و امریکا صرفا به عملیات نظامی علیه طالبان تکیه
ندارد و به گفت و گو با این گروه هم امیدوار است و معتقد است راه حل مسئله
افغانستان تنها نظامی نیست بلکه باید با گفت و گو های سیاسی همراه باشد که این
نشان دهنده تغییر در استراتژی امریکا در افغانستان است.