تفرقه بیافگن و حکومت کن: مرام نا مقدس زمامدار شماره 1 محلی غور
حدیث نیک وبد ما نوشته خواهدشد
زمانه راسـند ودفـترودیـوانـیـســت
یا
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود
دوستان عزیز، به همه معلوم است که تبلغات مخالفین مردم ولسوالی دولت یار بخصوص مخا لفین قوم تیمنی درین روزها بسیاربگوش ها میرسد وحتی به رسانه های صوتی وتصوری غور پخش شد. ما همیشه خاموش ماندیم تا کس نگوید که ما در بین مردم تفرقه اندازی میکنیم ولی من منحیث یک جوان نمیتوانم دیگر خاموش بمانم وقتیکه عده خود فروخته از اقیانوس های دور می آیند و عوض مرحم گذاشتن به زخمها، زخم کهنه را تازه میکند، تفرقه اندازی میکند، از پول های بادآورده برای تفرقه اندازی همه مردم غور سوء استفاده میکند نه تنها بین مردم دولت یار بلکه در همه ولسوالی ها شواهدی روشن و مبرهن وجود دارد که آب راگل آلود ساخته تا ماهی دلخواهی خودرا بگیرد. من که درین تنور آتش بزرگ شده ام ازهیچ کس حراس ندارم. با مردم خود تا آخرین قطره خونم استاده ام، گرسنه وبرهنه تولدشدم ترجیع میدهم گرسنه بمیرم وبرهنه بخاک بروم تا اینکه محنت دار کسی باشم، مردم ماکه تمام عمر مثل مشت آهنین برفرق هر ظالمی فرودآمدند و ازخودافتخارات دارند نباید درمقابل یک مشت پول به فروش برسند، میگویند (گوشت راهر کس دوست دار ولی پشک ایمان آورده) یا بگفته سعدی شیرازی:
هرگزبه مال وجاه نگرددبزرگ نام
بدگوهری که خبث طبیعیش دررگست
قارون گرفتمت که شدی در توانگری
سگ نیز با قلاده زرین همان سگست
مردم ما باید بدانند که بی اتفاقی بضررهمه اقوام ماست گرگ های درنده در هرگوشه وکنارکمین گرفته تامارا یکا یک ازرهم جداکنند وبدرند وبخورند. سپس جشن پیروزی برپا کنند که کردند.
ازگذشته خودبایدآموخته باشیم که این مزدوران باتمام حیله ونیرنگ دربین ما جای گرفتنه بودند و بسیاری ازجوانان باغرورما را توسط خودما شهید ساختند ما را ازداخل ازبین بردند تا اینکه ما بصدها مشکل توانستیم دوباره باهم یکجاه شویم باغم وخوشی همدیگر شریک شویم، دشمنان ما یارای این را نددارند که این اتحاد ماراببینند.
آنها به هرجنایتی دست میزنند تا دوباره ما را بنام این وآن ازهم جداکنند ولی بدانند زمان تغیرکرده مردم ما حال میتوانند خوب و بد خودرا درک کنند. درست است در هرخانه پدر وپسر، خواهر وبرادر باهم جنگ میکنند ولی باز باهم بدور یک دسترخوان مینشینند، من اطمنان دارم ما مانند یک مشت کوبنده باهستیم به پیش خواهیم رفت هیچ کس و ناکس درمیان ما تفرقه انداخته نمی تواند.
بقول ترکانی:
اگر خونم ترا سرخ روی می سازد بریزانش
ولی مفروش به بازارحریفان مفت وارزانش
ما میتوانیم مشکل خود را از طریق گفتگوحل کنیم ما باهم مشکلی نداریم که حل شدنی نباشد، حتمی حل میشود متلی که گفته اند(خون باخون شسته نمیشود)
ازگذشته بیاد بیاوریم چه جنایت ها که بحق ما شده ولی ما مردم باهم مشکل خودراحل کردیم. تا کنون هیچ حکومتی ما را کمک نکرده که امروز بما کمک کند برای روشنی چند خاطره از گذشته را تحریر میکنم شاید به نظر بعضی واقیعت نداشته باشد ولی واقیعت مسلم است خالی از فایده نخواهدبود وخواننده محترم خود قضاوت کند.
پیش از کودتاه ثور:
این شعارتفرقه بی انداز و حکومت کن، شعار حکومت های غیر مردمی است. ستمگاران که از مردم ترس دارند و برای اینکه خود شان حکومت بی درد سر داشته باشند، مردم به جان همدیگرمی اندازند.
اگرتوجه کنیم این شعاربرمیگردد به زمانه های بسیاردور که بعضی از حکومتها برای بقایی خود وخاندان خود وقوم خود عده از پای بوسان خود را سردار، اعلحضرت، سپه سالار، غازی نام گذاشتند و توسط همین مردم تخم نفاق و بد بختی را در سر زمین ماکاشتند. این گروه طفیلی از زمان حکومت آل یحیی به بعد شکل رسمی بخود گرفت و درسرتا سر کشورفرستاده شد. اینان در هر منطقه که زمین زراعتی وجود داشت مردم آنرا کوچ دادند وزمین های شان را به این قشر طفیلی بنام سردارسپردند، تا باشد درآینده کسی نتواند در مقابل شان حق دعوا داشته باشد. منطقه دولت یار هم به یک تعداد مفت خور سپرده شد. بزرگان ما میگویند (آنها مردم های گوشه نشین بودند بامردم سرو کار نداشتند، از مردم میترسیدند، بخانه کسی نمیرفتند وکسی را بخانه خود راه نمیدادند، یک متر لونگی بسرداشتن واسپ های دم کوتاه سوار میشدند هرچه داشتند، با حکومت داشتند، زیرا گماشته، نوکر و سر سپردۀ همان حکومتهای ضد مردمی بودند. اگر کسی با آنها دعوا یا جنگ میکرد، میگریختند درمقابل کسی استاده گی نمیتوانستند بعد ازچند روز عسکرهای دولت می آمدند و کسی راکه با خان صاحب جنگ یا دعوا کرده بودند، با خود به ولایت میبردند،اورا خوب لت وکوب میکردند و باز یلایش میکردند و به او میگفتند بیادت باشه با خان دهن به دهن نشوی.
بعضی ها در وحلۀ اول میترسیدند اما درین اما بعدها جوانان از آنها نمیترسید، اگر عسکر می آمد کسی را برده نمیتوانست. زیرا، درآن وقت 20 افغانی پول زیاد بود که به عسکر میدادند میگفتند برو بگو بخانه نبود. اگرعسکرشله گی میکرد که نه ،باید نفرتحت جلب بمرکز برود باز بسیاری وقت ها جوانان عسکر ها را خوب لت وکوب میکردند. میگفتند دست کل تان آزاد برو بگو نیامد.
عده بنام خان سردار، توسط قوای دولتی به دولت یارجابجاشدند. درقدم اول برای مردم گفته شد که اینها سردارها نماینده حکومت هستند وزمین هم مال دولت هیچ کس حق ندارد از زمین آبی استفاده کند وحتی جاییکه زیر چشمه آب باشد، هم اجازه ندارند خانه بسازنن یا کشت کنند همه این زمین ها مال حکومت است وحکومت این زمین ها را به آنها بخشیده، ازهمان روز جنگ وبد بختی به دولت یار شروع شد خانه های مردم چپه شد مردم ما مجبورشدن به کوه ها بروند ودر میان کوه ها سر پناه بسازند که از جمله قریه یمه گگ ،تنگی غار وبعضی قریه های دیگر در همان وقت ساخته شده است.
قریه یمه گگ بزرگترین قریه در دولت یار بود وتمام جنگها وزدو خوردها از طرف همین مردم سازماندهی میشد. درین قریه همه اقوام تیمنی مثل برادر زندگی میکردند و در مقابل عمال حکومت یعنی سردارها وحکومت غیر مردی آن وقت شجاعانه مبارزه میکردند به قریه یمه گگ آب وجود نداشت مردم از آب چاه استفاده میکردند. مردم در وقت کندن چاه که به شکل ابتدای و خیلی مشکل بود گاهی وقت ها بداخل چاه می افتادند، دست وپای خود را برای همیش ازدست میدادن بطور مثال کاکا سلام که از قوم برادر پشتون با ما مردم بود عین کندند چاه پایش شکست تا آخر عمر رنج میکشید روحش شاد خاطره اش برای همیش جاویدان باد. همه زنده جان ها از آب چاه مینوشیدند.
سردار صاحب ها مانند یزید مردم را از نوشیدن آب محروم ساخته بودن ،جنگ ها عموما به دو وقت سال شروع میشد .
اول- وقت کشت وکار:
وقتیکه مردم میخواستند زمین های خود را کشت کنند از طرف دولت وقت وسردار ها ممانعت صورت میگرفت، مردم را نمیگذاشتند به کشت وکارخود برسند، مردم بزور زمین های خودرا کشت میکردند و گاهی وقت گاو های سردار ها را می آوردند، میکشتند سردار ها به هیچ صورت توان مقابله با مردم را نداشتند وندارند .
دوم- وقت جمع آوری حاصل:
دراین فصل مردم کشت وکار خودرا جمع میکنند باز جنگ ها شروع میشد درین جنگ برنده درحقیقت سردار بود. وقتیکه صاحب زمین گندم خودرا دروکرده، خرمن میکرده، زریعه گاو خود میکوبیده، کاه را باد کرده به اصطلاح گندم را راش کرده کمرخرمن بسته کرده چقل میگیرد که خرمن را چقیل بزند که چند من گندم حاصل گرفته سردار صاحب با چند عسکر دور دهقان میگرفتند وگندم هارا به خانه خان صاحب میبرند ودهقان بیچاره با چشم تر به خانه بر میگشت وتمام زمستان را بقرض نان سپری میکرد این بود عدالت دولت های آل سردار یحیی بحق مردم ما.
البته چنین کاری را وقتیکه هنوز نو آمده بودن انجام میدادند، اما در سالهای آخر دولت هم کاری کرده نمیتوانیست بخاطریکه بچه ها جوان شدند، به مکتب رفتند و مردم خود را کمک میکردند وچند نفر با سواد معلم، ومامور پایین رتبه به دولت جایی گرفت تا اندازه توان که داشتن از مردم خود دفاع میکردند.
در آن وقت وزمان کسی که با دولت سخن بگوید در حقیقت نداشتیم فقط مرحوم ارباب کهندل بود که گاه گاهی به نمایندگی از قوم به مرکز میرفت، کسی از ارکان دولت به حرف شان گوش نمیداد، زیرا که مرحوم ارباب کهندل دهن کارمندان دولت آنوقت از ایشان رشوت میخواست نمیتوانست پر کند.
باید بگویم که مرحوم کهندل از ارباب های مفتخور نبود، خواننده محترم بداند که همه ارباب ها ارباب های دولتی ومفتخور نیستند، اوارباب مردمی وکلان قوم تیمنی بود مانندهمه مردم جفت گاو داشت، سر زمین خود کار میکرد واز آبله دست خود نان میخورد وامروز اولاد ها ونواسه هایش قابل احترام همه ماست. اگرما راجع به آن زمان وشرایط فعلی بنویسیم با ید کتاب ها نوشت در نوشتن چند مقاله نمیتوان گنجانید، برای نوشتن این همه خوبی ها وبدی ها دریای رنگ و کوهای کاغذ ضرورت است. امید است جوانان تاریخ نگار ما بتوانند درآینده دین خودرا دربرابرملت خود ادا نمایند
بعد از کودتای ثور :
بعدازکودتاه یا انقلاب ثورمردم ما کمی راحت ترشدند، باشعار که میگفتند زمین مال کسی است که بالایش کار میکند، مردم ما به راحتی به سرزمین های پدری خویش برگشتند ودهقانان بیچاره که روزتا شام برای آن طفیلی ها کار میکردند دیگر به آنها کار نمیکردند. هرکس به غریبی و پشت کار خود رفتند وبرای خود و فامیل خود کارمیکردند. آنها روز تا روز گرسنه تر وبیچاره ترمیشدند چون سالها مفت خورده بودند کارکرده میتوانستند مجبورشدند بایک تعداد دیگردست به توطیه زدند یکتعداد ازمردم را بنام کافر ازمنطقه فراردادند. بطورمثال مولوی گل محمد که سالها ملا امام پیش نماز مردم بود واست اورا بنام کمونیست و کافر ازمنطقه بیرون کردند ودربین قوم ما نفاق انداختند. ما را دربین خودما بجنگ انداختن که بهترین جوانان ما شهید گردیدند.
این طفیلی ها به ارامی ازین جنگ لذت میبردند بلاخره بعد از آن همه بد بختی ها بزرگان ما توانستند وحدت کنند وآن قشر مفت خوررا از منطقه بیرون کردند.
بعد از آنوقت آنها تا امروز چندین بار بالای منطقه ما لشکر کشیدند خوش بختانه مردم وحدت خودراحفظ کردند درمقابل دشمن مشترک شجاعانه رزمیدند، گاهی وقت پیروز وگاهی وقت مغلوب شدند، درجنگ کس حلوا بخش نمیکند از هر طرف کشته وزخمی بجامانده، من فکر نمیکنم جنگ وکشتن راه حل باشد.
چنانکه دیدیم طی سالها این مشکل حل نشد ازطریق جنگ نمیتوان بجای رسید، طوریکه همه مردم غور خبردارند تاهنوز درزمان حکومت مجاهدین، حکومت طالبان یک نوع صلح وتقسیم زمین دربین ما صورت گرفت ولی آنها همیشه تخطی کردند معلوم میشود که آنها به سرخودنیستند. هستند کسانیکه دست میزنند وما را بنام کمونیست وکافر به دیگران معرفی میکنند و اگرآنها ازین پیراهن حضرت یوسف استفاده نکنند کس حاضر نخواهد شد از ولایت های همسایه بیاید با برادر مسلمان خود بجنگد.
اگر سخن ازمسلمانی باشد مردم مااز هرنگاه شکرالحمدالله مسلمان هستند، بقول شاعر که گفته :
کفری چو منی گزاف آسان نبود
محکم تر از ایمان من ایمان نبود
درد هر چومن یکی وآن هم کافر
پس درهمه دهریک مسلمان نبود
واگر سخن درباره حزبی بودن وکار در حکومت نجیب الله ریس دولت وقت باشد، در دیگرولسوالی های ولایت غور حزبی ها بمراتب زیادتر از حزبیهای ولسوالی دولت یار بودند. چرا در آنجا این حکومت محلی غور این جنگ وجنگجال را ندارند.
راستش را بپرسید جنگ بخاطر زمین است نه مسله دیگر. همه مردم این را فهمیده اند ازین بیشتر مردم را فریب داده نمیتوانید. امروزمردم دولت یار درفضای صلح وآرامی زندگی دارند پسران ودختران شان بمکتب میروند در حالیکه دولت کمترین توجه ندارد ومردم کودکان خودرا به مکتب روان میکنند ودرزیرآفتاب سوزان درس میخوانند تا باشد در آینده برای خود ومردم خود مصدر خدمت شوند.
در حالیکه در دیگر نقاط ولایت ما مکتب ها در قرن 21 به آتش کشیده میشود. اماً یکتعداد ی از تنگ نظران نمیتوانند این فضای پرازصلح وصفا را ببینند از همین جاست که دست به توطئه میزنند میخواهند بشکلی از اشکال صلح وامنیت را مختل کنند ودوباره مکتب ها رااز بیخ وبن برکنند واز خشت وسنگ مکتب گاوخانه وتویله بسازند، چند نفر ملای بیسواد را پیداکنند تا فتوا صادرکنند که مکتب رفتن گناه است.
باید این مکاتب هاازبین برده شوندومعلمین شان کشته که این نوع فتواها تازه هم نیست. بار ها تکرار شده است. احترام خاص بنده به ملا هایکه واقعاً عالم دین هستند حساب شان ازین خود فروخته ها جدا است، بقول علامه اقبال لاهور:
زما بر صوفی وملا سلامی
که پیغام خدا گفتند ما را
ولی تاویل شان درحیرت انداخت
خدا و جبرئل و مصطفی را
بیاد دارم در دوران جنگهای داخلی اگر یکی از کارمندان دولتی را میگرفتند، چند نفر جمع میشد که درباره تصمیم بگیرند. اول به او میگفتند کلمه بگو او هم کلمه را میگفت. باز یکتعداد میگفت کلمه گفت اگر کافر بود مسلمان شد، رهایش. دیگری میگفت نی از ته دل نگفت. بکشید اش. دیگری میگفت ازکجا بفهمیم که از ته دل نگفت اگر این آدم مسلمان است کشتن او روا نیست. در آخر میگفتند: بکشید، اگر کافر باشد بدوزخ میرود و اگرمسلمان به بهشت.
این ملا ها تاامروز بخاطر چند روپیه که ازبادار خود گرفته باشند صدها انسان را بدون کدام جرم کشته اند.
مردم امروز از بیچاره گی وبیکاری به اینجوها روآورده اند تا بتوانند ازین طریق روزگار خود پیش ببرند. این، از یک طرف کمک خوبی است ولی ازطرف دیگر مارا وابسته و بیکاره میسازند. این پروژه ها بیشترین اختلافات را بوجود آورده، تا وقتیکه این پروژه ها نبود مردم جفت گاو داشت به سر زمین خود کار میکردنند. یک لقمه نان خشک وتر پیدامیکردند زندگی خوب و خوشی داشتن اما امروز کل مردم بیکار نشسته منتظر کدام پروژه ویا یک بوجی آرد موسسه خیریه است.
اگر به یکی کمتر رسید جنگ ومناقشه شروع میشود که کار شایسته نیست، انسان باید خودش زحمت بکشد واز آبله دست خود نان بخورد. منتظرنان همسایه نشستن گرسنه خوابیدن است وازیکطرف تکیه بر دشمن خودرا دست بسته تسلیم کردن است. کسانیکه ازقاره های دور آمده اند، بعد از پر کردن جوال خود حتمی میروند.
این نفر اول هم نیست که آمده است. ما شاهد باشیم که آخر هم نخواهد بود ولی ما غوریهای ساکن میمانیم بهتراست فریب این فروخته شده هارا نخوریم به فکر مردم وآینده خود باشیم ما وشما میبینیم که زمین های مردم توسط این خانزاده بفروش میرسد مانند اصلافش با مردم رفتار میکند چور وچپاول مانند حکومت خاندان سردار یحیی ادامه دارد و آقایان امروزی ازهمان قماش اند، رشوت دزدی بیشتر از آن زمانهاست. اگرحکومت مردمی بوجود بیاید اینها باز جواب گو خواهندبود. در غیر آن همان آش وهمان کاسه، من به همه میگویم جنگ و مناقشه را حل نیست باید ازعقل و خرد کار گرفته شود اگرتوان شنیدن را دارید با هم سخن بگویم، حتمی به نتیجه دلخواه میرسیم، واگر نشد سلاح زنگ زده ومرمی کور هرلحظه پیدا میشود .
سخن راست خدنگی است که زر آلود
جگرشیربخواهد که به جرئت شنود
سرور دولتیاری