محمدالله وطندوست
در ولایت سرپل چه می گذرد
منطقه سرپل که از لحاظ ساحه و نفوس ایجاب ولایت شدن را می نمود در سال ۱۳۶۷ از بدنه ولایات جوزجان و بلخ جدا و منحیث ولایت جداگانه در جغرافیایی کشور عرض اندام نمود.اما در مدت کوتاهی معلوم شد که ولسوالی های مربوط بلخ اعم از شولگره،کشنده و چارکنت نسبت بعد فاصله و عدم موجودیت راه مستقیم مواصلاتی نمی توانند با مرکز ولایت رفت و امد نمایند لهذا نا گزیر با استغاثه از مرکز خواستند تا این ولسوالی ها همچون سابق در چوکات ولایت بلخ باقی بمانند. زیرا مردم ولسوالی های یاد شده هر کدام باید ابتدا به مرکز ولایت بلخ یعنی شهر مزار شریف می رفتنند و از انجا با طی مسافه نزدیکبه ۲۰۰ کیلو متر خود را به مرکز ولایت نو تشکیل یعنی شهر سرپل می رسانیدند و در حل مشکل خود درولایت می پرداختند.چون این جریان غیر طبیعی و مضحک بود مرکز متوجه موضوع شد ولسوالی های یاد شده دوباره در چوکات ولایت بلخ باقی ماند.
در ولایت سرپل از همان ابتدای تشکل در تعین کادر ها دقت لازم صورت نگرفته، در تعین کادر ها نه شایستگی بلکه تعلقات قومی بیشتر مد نظر قرار گرفت .این وضع با نبود امنیت مطمین باعث گردید تا عده یی از باشنده گان بومی اعم از روشنفکران و قشر متوسط که از این وضع نا راضی بودند ولایت سرپل را ترک و در شهر های شبرغان و مزارشریف مسکن گزین شدند. بدین ترتیب ولایت سرپل از قشر روشنفکر و قشر مرفه الحال تخلیه گردید و به ولایتی فقیر نشین و عقب مانده تبدیل شد. در زمان حاکمیت مجاهدین و طالبان نیز این ولایت فقط وظیفه داشت تا در تهیه سرباز برای مقابله با مخالفین خدمت نماید.ظلم و ستمی را که مردم فقیر اما با غیرت ولایت سرپل در زمان حاکمیت جهادی متقبل شدند شاید در هیچ تاریخی سابقه نداشته باشد.پهلوانانی جز خود و خانواده خود به هیچ چیزی نمی اندیشیدند و اصلاً کلمه مردم نزد شان بی مفهوم بود و از انسانیت نیز بویی نبرده بودند، به مقدرات این ولایت مسلط ساخته شدند و این ولایت را با همه پهنا و وسعت ان ملک شخصی خود تلقی کردند. رقیب عمده این خانواده پهلوان،مالک قبلی ولایت یعنی خانواده اسحق زای بود که بنابر قباله جعلی انها هم خود رامالک اصلی ولایت سرپل می دانستند و برای تثبیت این مالکیت حتی از قتل و سوختاندند عده یی از دهقانان مظلوم نیز ابا نکرده بودند.
در زمان طالبان ولایت سرپل منحیث سنگر مقاومت علیه اشغالگران پاکستانی و عرب با قربانی بهترین فرزندان خود از استقلال وطن جانانه دفاع کرد و قهرمانانه سنگر داغ مبارزه را علیه اشغالگران، داغ نگه داشت که بعد از یازده سپتامبر این نیرو ها با دیگر سنگرداران سمت شمال به شکست حاکمیت قرون وسطایی و فاشیستی طالبان در سمت شمال توفیق بدست اوردند.
مردم ولایت سرپل همچون همه باشنده گان کشور ارزومند بودند با استقرار حاکمیت جدید که از دموکراسی ،ازادی و عدالت اجتماعی نوید می داد، بتوانند قامت راست نمایند و زخم های خونین سه دهه جنگ را مرهم گذارند. باشنده گان ولایت سرپل امیدوار بودند به جای قلدران جهادی و طالبی کادر های دلسوز در راس ادارات قرار گیرند و به ترمیم ویرانی های جنگ همت گمارند. متاسفانه این امیدواری ها با گذشت هر روز کم رنگ تر گردید و به جای ان نا امیدی و یا س بر روح و روان مردم مسلط شد.
دست اندازی های دولت در تعین نماینده گان در شورای ملی و ولایتی، تعین والیان بی کفایت و استفاده گر،زمینه سازی برای رشد و گسترش تفکر طالبانی در سالهای اخیر، ایجاد نارامی و بی امنیتی عواملی اند که صبر مردم را لبریز نموده است.
یکی از عوامل اساسی که باعث نا خرسندی جدی مردم درین اواخر گردیده است باز هم سیاست نا درست کادری و تعین کادر ها به اساس روابط قومی در این ولایت است. بر اساس این تفکر تیکه داران قومی سعی دارند گماشته گان خود را بر سرنوشت مردم مظلوم این ولایت حاکم گردانند و به منظور اهداف شخصی و گروپی خود بهره برداری نمایند. در حالیکه در ولایت سرپل ازبک ها، ایماق ها،هزاره ها، عرب ها،تاجیک ها و پشتون ها سالیان متمادی در کنار هم برادرانه زنده گی نموده اند و در شادی و غم همدیگر شریک بوده اند و ارتبا طات گوناگون بین شان بوجود امده است.
مرتجعین محلی با تحریک اقوام علیه همدیگر و حکومت مرکزی با گماشتن کادر های بی کفایت ،نا لایق و ضد مردمی خواسته اند تا این ولایت آرام را به یک ولایت نا آرام تبدیل نمایند.در حالیکه مردم مظلوم ولایت سرپل در سالهای جنگ بی نهایت زجر کشیدند و بهترین فرزندان خود را از دست دادند و قشر مرفه الحال و روشنفکر در برابر دسیسه ها و توطیه های نا جوانمردانه زورمندان تاب مقاومت را از دست دادند و به ولایات همجوار مهاجر شدند. در سالهای به اصطلاح حاکمیت جناب کرزی نیز از فقر و بی چاره گی مردم نه تنها کاسته نشد بلکه با دسیسه ها و توطیه های جدیدی مواجه شدند و ظلم و تعدتی مضاعف را متحمل شدند.
در تمام ولایت سرپل به استنایی سرک شبرغان ـ سرپل که به منظور رفع ضرورت لوجستیکی قوای خارجی با کیفیت نهایت پایین اعمار گردیده، شما اثری از بازسازی را دیده نمی توانید. مکاتب معمولا در زیر خیمه دایر می گردد.یگانه شفاخانه سرپل با ظرفیت و ساختمان چهل سال قبل به عرضه خدمات می پردازد.زراعت و مالداری که شغل اصلی مردم این ولایت را تشکیل می دهد، هر ساله با افات طبیعی و غیر طبیعی مواجه است.صنایع دستی مخصوصا گلیم که زمانی در افغانستان و منطقه شهرت داشت، به ورشکستگی کامل کشانیده شد. اب اشامیدنی صحی به دسترس مردم قرار ندارد.حتی داخل شهر سرپل از داشتن سرک به مفهوم واقعی کلمه محروم است و سرکی که دو طرف شهر را با هم وصل می کند از پنج سال بدینسو بحالت مخروبه باقی مانده است. در اکثر ولسوالی ها تعمیریکه از شهر نماینده گی کند وجود ندارد. همه این نا ملایمات ها و کمبودی ها را مردم با بزرگواری نادیده گرفته اند و فقط ارزومند امنیت و ارامش اند که این نعمت نیز با گماشتن عناصر بی کفایت در راس اداره به یاس تبدیل شده است.
حادثه اخیریکه در شهر سرپل رخداده نه بخاطر تغیر چهره ولایت، نه بخاطر فقر زدایی، نه بخاطر تامین کار، نه بخاطر گسترش معارف،نه بخاطر جلوگیری از مرگ و میر اطفال و زنان بلکه بخاطر ان صورت گرفته تا حاکمان محلی و دستیاران شان به ناموس مردم تجاوز نکنند و در برابر تجاوز گران به ناموس مردم بر خورد قانونی و اسلامی صورت گیرد. اما متاسفانه به چنین خواست معقول مردم نیز با سلاح جواب داده شده و بمنظور دفاع از یک انسان فرومایه که خود به ناموس یک خانواده مظلوم تجاوز نموده مردم بی دفاع به شهادت رسانیده شده و عده یی هم مجروح گردیده اند.
حاکمان پایتخت نشین نیز اعتراض بر حق مردم را که از جانب نماینده گان مردم در پارلمان و ریشسفیدان محل مستقیما با مقامات دولتی در مرکز در میان گذاشته شده است ،نادیده گرفته اند و بر دفاع از متجاوزین که وابسته به مقامات دولتی اند، قرار دارند. در چنین حالتی معلوم است که مردم جز استفاده از حق قانونی شان یعنی تظاهرات خیابانی تحصن و اعتصاب چاره دیگری ندارند.
به گوش نا شنوای حاکمان مزدور و گماشته گان خارجی مرکز نشین باید رسانیده شود که در برابر سیل طوفان زای خشم مردم مقاومت نا ممکن است.
ان روزی دور نیست که همه مردمان کشور با الهام از مردم سرپل و دیگر مردمان مظلوم در برابر ظلم و تعدی حاکمان یکپارچه و متحد قد علم نمایند و دستگاه فرعونی شان را سرنگون سازند.