زلمی نصرت

 

قذافی در کجای خط قرار دارد؟

نظری بر خیزش های مردمی در شرق میانه و شمال افریقا !

 

مرا عقیده بر آن است، که خیزش مردم در شرق میانه و شمال افریقا با در نظر داشت تغیرات سریع  که در منطقه و جهان در حال وقوع است، سر اغاز مرحله جدید از دوران زوال و فروپاشی نظام های مستبد، مفسد ، تو تالیتار  و دیکتاتوری های انحصاری و هم چنان کم رنگ شدن افکار و عقاید بنیاد گرایی و افراط ګرایی را در کل بشارت  میدهد . مبرهن است هر نوع حکوماتی که بعد از این قیام ها در تونس و مصر و سایر کشور های در حال خیزش و حرکت های مردمی ، روی کار آید ، با نظام های دیکتاتوری قبل از خود  تفاوت های مشهود خواهد داشت . به این معنی که چنین حکومت دیگر قادر نه خواهد بود، تا در عرصه سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی مانند گذشته و با توصل به شیوه های غیر دموکراتیک اعمال نفوذ نمایند ، به خاطریکه چنین قیام ها و خیزش ها اصولأ زمینه و شرایط را برای شکل گیری نیروها و سازمان های سیاسی و اجتماعی ماهیتآ جدید  با افکار جدید در صحنه ای سیاسی فراهم نموده  و مینماید.

 

 

قیام های مردمی که  در شرق میانه و شمال افریقا با شورش جوانان  تونسی بتاریخ 17 دسامبر 2010 میلادی آغاز شد.  قیام کنندگان بدون انکه  به تغیرات و وعده های کوچک  اصلاحات و رفورم های تکتیکی  بوسیلهء دیکتاتوران وقعی بگذارند  و به دروغ های همیشگی انها باور کنند . با اراده قوی به قیام شان ادامه دادند ،  تا اینکه بتاریخ 12.01.201 یعنی  در مدت یک ماه  ذین العالبدین بن علی دیکتاتور که 23 سالهء تونس را سرنگون و به فرار از کشور مجبور کردند.

 مصر از تونس اموخت و خوبتر اموخت . قیام کنندگان مصری  قیام مردمی تونس را الګو قرار دادند . قیام کنندگان مصری خوبتر و در سطح لازم سازماندهی عمل کردند. قیام مردمی 25 جنوری 2011   را در مصر نیز رزمندگان جوان جنبیش 6 اپریل یا فیس بوکی های 6 آپریل ( که در سال 2008  توسط شماری از جوانان مصری به منظور حمایت از قیام و اعتصابات مردم و سازماندهی اخبار خیزش مردم در برابر استبداد و فساد ، بیکاری  ، رشوت و دیکتاتور حسنی مبارک  به وجود امده بود و منجر به کشته شدن یک جوان بنام خالد سید شد ) با شعار« ما همه خالد استیم »  تحریک  و مردم را به قیام سراسری فراخواندند . مردم در میدان تحریم سرازیر شدند ودر 11 فبروری 2011  ( در مدت 17 روز) حسنی مبارک دیکتاتور  مصر را به استعفی و فرار از مصر محبور ساختند  و به دیکتاتوری 30 ساله اش نقطهء پایان گذاشتند.

بلاخره  این شورش ها  و اشوب ها به کشور های دیگر چون  لیبیا ، بحرین  ، یمن، اردن ، الجزایر،  المغرب به چنان سرعت چشمگیر  و غیر قابل تصور و پیشبینی سرایت کرد که  دارد چهره منطقه  کاملأ تغیر کند.

 حرکت این قیام ها و جنبیشهای مردمی که در تاریخ جوامع عرب نظیر ندارد. مانند سایرین، افکار مرا نیز به خود معطوف ساخته است و این پرسش در اذهان ما تداعی میشود که  این شورش ها تا به کجا گسترش خواهد یافت؟ و چه پیامد هایی را در قبال خواهد داشت؟! روی همین رغبت خواستم تا نقاط نظرم را با خوانندگان گرامی در همین خط و مسیر شریک سازم .

  قبل از انکه  در مورد شورش مردم لیبیا( کشور لیبیا  که دیروز یکی از اقمار اتحاد شوروی وقت بود و بعد از فروپاشی اتحاد شوروی  یک مقدار از حمایت غرب برخوردار شد) و به روند  انکشاف حوادث در کشور لیبیا  بپردازم و به ای مسئله  که دیکتاتور سرهنگ قذافی یکی  از قدیمی ترین و با تجربه ترین دیکتاتور های  نظامی  در افریقا و خاور میانه ، همین اکنون در کجای خط قرار دارد کنکاش کنم .

 من باور دارم که ،  پروسهء شورش ها و قیام های مردمی در برابر رژیم های دیکتاتور مستبد و مفسد نظامی ،  خود کامه ،  تو تالیتا رو انحصاری که از تونس  با اهداف مشابه ( بهبود رفای اجتماعی ، اقتصادی و تحقق ارزش های مدنی ) اغاز شد و به سایر کشور های شمال افریقا و شرق میانه گسترش یافت و به  سقوط دیکتاتوران  در تونس و مصر انجامید و به احتمال قوی سقوط معمر االقذافی را نیز با خود به همرا خواهد داشت ، در تاریخ جنبیش های رهایی بخش ملی یک  پروسه و حرکت ایست کاملآ نو و بینظیر ، امید وار کننده و مثبت.

  با حفظ  این مسئله که  تا حال پست های کلیدی در دست طرفداران دیکتاتوران است و یا اینکه در عقب این حرکت ها دست های جهان روز و زر یا جهان غرب قرار دارد یا یانه ؟ . جهان غرب از انکشاف  جدید اوضاع در شرق میانه  راضی است یا نه؟ و یا دنیای عرب از دست غرب بیرون میشود یا نه ؟ پرسشی است که اینده به آن پاسخ خواهد داد .اما مهمترین اصل  این است  که این قیام ها نظام های  دیکتاتوری و مستبد ، مفسد و انحصاری را به چالش گرفت و زیر سوال قرار داد.

قوانین منع فعالیت احزاب سیاسی ، منع تظاهرات با روش های مدنی و مسالمت امیز و سایر شیوه های که خاصه ای نظام های توتالیتار است ، خود راه را برای سقوط ، فروپاشی و پایان دوران  نظام های دیکتاتور  هموار ساخت .

به نظرم «ما» نباید پیامد ها و دستاورد های این حرکت ها و خیزش های مردمی را از عینک  تنگ ایدیالوژیک احزابی که در جامعه قوت و نفوذ لازم ندارند و حمایت گسترده مردم را نیز با خود ندارند ، که تا انجا راه طولانی در پیش است هلاجی و به تحلیل بگیریم و اینده را تکفیر کنیم و بی ارزش  بدانیم.

تظاهرات و قیام های مردم در مصر نشان داد که ، عرب ها دارند از دایره های تنگ فکری ، مذهبی ، عقیدتی و ایدیالوژیک و از غلاف های کهنه بیرون میشوند و میخواهند با روابط جدید و بدون تعصب زندگی کنند . در این قیام ها مسئلهء ای  شعیه و سنی، قوم و تبار، محل و منطقه، دموکرات ، اسلامیت و جنسیت( زن و مرد) که قلم ، ذهن  و روان ما افغان ها را حتی در اروپا و امریکا و استرلیا مصروف ساخته است، حرکت ها را به طرف ناکامی سوق نداد. در اطراف میدان تحریم در مصر مردم جهان دیدند که شعار دیندار و بی دین وجود نداشت .  زنان و مردان در کنار هم قرار گرفتند. نمازگذاران در وقت نماز، ادای نماز کردند و دموکراتان چای نوشیدند و گردش میکردند و این مسئله یک درس پسندیده و امید وار کننده برای اینده دنیای عرب و سایر کشور های اسلامی و مسلمانان جهان باید شده باشد .

انچه کفته امدیم ، مرا عقیده بر آن است، که خیزش مردم در شرق میانه و شمال افریقا با در نظر داشت تغیرات سریع  که در منطقه و جهان در حال وقوع است، سر اغاز مرحله جدید از دوران زوال و فروپاشی نظام های مستبد، مفسد ، تو تالیتار  و دیکتاتوری های انحصاری و هم چنان کم رنگ شدن افکار و عقاید بنیاد گرایی و افراط ګرایی را در کل بشارت  میدهد . مبرهن است هر نوع حکوماتی که بعد از این قیام ها در تونس و مصر و سایر کشور های در حال خیزش و حرکت های مردمی ، روی کار آید ، با نظام های دیکتاتوری قبل از خود  تفاوت های مشهود خواهد داشت . به این معنی که چنین حکومت دیگر قادر نه خواهد بود، تا در عرصه سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی مانند گذشته و با توصل به شیوه های غیر دموکراتیک اعمال نفوذ نمایند ، به خاطریکه چنین قیام ها و خیزش ها اصولأ زمینه و شرایط را برای شکل گیری نیروها و سازمان های سیاسی و اجتماعی ماهیتآ جدید  با افکار جدید در صحنه ای سیاسی فراهم نموده  و مینماید.

 انچه در لیبیا جریان دارد بایدعرض شود که:

 اول : شرایط  لیبیا با شرایط مصر و تونس و سایر کشور های عربی و شمال افریقا به شکل بنیادی  هم از لحاظ سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و نظامی و هم از لحاظ موقعیت جیوپولیتیک و جیو ستراتیژیک تفاوت های به خصوص خود را دارد.حکومت معمر القذافی دارای پوتنسیال قوی نظامی و اقتصادی بوده و در تمام طوایف و قبایل  ساکنین لیبیا( کشور لیبیا از 4 قبیله بزرگ تشکیل شده است  که اساس اختلافات حکو مت قدافی و سران قبایل را توزیع غیر عادلانه ثروت و قدرت  که منجر به شورش مردم شد تشکیل میدهد )  حامیان بالقوه و طرفداران خود را دارد . علاوتآ موقف حکومت قدافی در میان کشور های عربی با موقف زمان حکومت صدام حسین  در عراق و طالبان در افغانستان نیز تفاوت میکند . به همین تر تیب با گذشت هر روز موضعگیری و برخور کشور های عربی  به خصوص در قبال حوادث لیبیا در حال تغیر است .

 دوم : انچه به موضعگیری کشور های غربی ربط دارد. به همه روشن است ، که موضعگیری غربی ها نیزدر قبال حوادث لیبیا و در مورد معمر القذافی طوری دیگری است. در تونس و مصر غربی ها خود را در ظاهر امر بی طرف گرفته بودند. در بحرین بالای اصلاحات تاکید میکنند . اما در مورد لیبیا  و شخص معمر القذافی غربی ها  خود را طرف قرار دادند و در درگیری ها و اتش زدن جنگ داخلی در لیبیا که حالت پیچیده و خطرناک را در منطقه به خود ګرفته است  عملأ دست دارند و مداخله میکنند و از نیروهای مخالف قدافی عملأ حمایت میکنند و در جستجوی سرنگونی قذافی از راه نظامی استند و تلاش دارند تا شرایط و اسبابی را برای مداخله مستقیم و حضور دایمی خویش در لیبیا هموار سازند.

 دگروال قدافی واطرافیانش خوب میدانند که اگر از قدرت به هر شکلی  دور شوند ،  به جرم ارتکاب جنایات علیه بشریت به محاکمه کشانده خواهند شد و به سرنوشت صدام حسین  و طرفدارانش گرفتار خواهند شد .

به همی دلیل است که معمر القذافی شعار یا میمیریم و یا میمانیم را در پیش گرفته است و برای  دوام  قدرت خویش  از همه امکانات و  روش های تند و خشن در سرکوب مخالفین خود  استفاده کرده و خواهد کرد . نباید انکار شود، که  درچنین موضعگیری  قدافی طرز تفکر ، عملکرد و تجربه  گذشته قدافی در مورد ابقای قدرت اش در طول 41 سال دیکتاتوری اش  نیز تاثیرات خود را دارد. نتیجه اینکه قدافی تمام پل های عقبی را قطع نموده و در اخر خط قرار دارد که میخواهد با بربادی خود لیبیا را نیز برباد نماید .

 بنآ قضیهء لیبیا مثل قضیهء مصر و تونس نیست که آن طور انکشاف کند و به این زودی ها و آسانی راه حل  صلح امیز و معقول خود را پیدا کند  .  

همین دو حالت کاملأ متضاد و بر خلاف مسیر واقعیت های موجود امروز جهان ، را که  حکومت معمر القذافی و  غربی ها  در پیش گرفته اند از یک طرف ، موضعگیری ها ی متزلزل ، غیر عادلانه و تصامیم  نه چندان قاطع  و به موقع سازمان ملل متحد از طرف دیگر سبب  شعله ور شدن جنگ داخلی و منازعه نظامی در لیبیا ،که لیبیا را به سوی بربادی و تجزیه سوق داه است ، شده است.

 خلاصه اینکه  انچه گفته  شد . مرا عقیده بر آن است  و آن اینکه : ادامه چنین وضع در لیبیا خلاف توقع  به نفع  حلقات و گروپ های افراطی  غیر دموکراتیک  تمام خواهد شد . منطقه بیشتر از گذشته به سوی بحران و بی ثباتی و نظامیګری  سوق داده خواهد شد. و در نهایت به اشغال و تجزیه ای لیبیا منتهی خواهد شد.

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت