صبورالله سـیاه سـنگ
به نام آنکه
در هر سجده سه بار بر زبان آید
رسایی شباهنگامه ها شیواتر باد
صبورالله سیاه سنگ
دوستان گرانسنگ، دوستداران خامه و نامه، ستایندگان سرود و سخن،
بار دیگر به خجسته ترین بهانه، از گوشه دوردست سرزمینی که باشندگانش به شوخی آن را "چخانسور کانادا" میخوانند، سلام و سپاس و سلامتی ارزانی درنگهای بهارانه تان باد. امیدوارم شاد و شاداب و شگفته، بهاران و بیخزان، در پناه آفریدگار جهان باشید.
در روزگاری که از در و دیوار، از هر گوشه و کنار، از ستون ستون روزنامه های بیمار و از پشت و روی رسانه های رسوا، گزارشهای ناگوار دنباله دار بر آرامش فرزندان آدم سرازیر میشوند؛ در روزگاری که پیوند مرداب و ملاریا، پاکیزگی آب و آکسیجن را می آلاید؛ و در روزگاری که خرچنگ نیرو و نیرنگ پنجه بر جگر آهوانه فرهنگ فرو میبرد، چقدر گواراست شبی را به شعر فزودن و با این آمیزه فروزان، زندگی را فرسنگ فرسنگ آراستن، و آنگاه زبان را پاس داشتن.
پرداختن و ارج گذاشتن به هر زبان، برترین، بهترین و چشمگیرترین شیوه مبارزه فرهنگی است. بیایید تا بسیار دیر نشده؛ بگوییم، بسراییم و بنویسیم. مبادا فردا این یادگار دردناکتر از سرطان خون و استخوان، بر سنگ گور مان دیده شود و مرده پوسیده مان را هیزم کوره آزرم گرداند:
"اینجا آرامگاه نیست، ایستگاه است؛ واپسین ایستگاه خواب و خاموشی کسانی که پریروز فرزند خود را به خاک سپرده بودند، دیروز فرهنگ خود را به خاک سپردند، و امروز خویشتن خود را به خاک میسپارد، زیرا دیگر رویی برای نمایاندن به زندگان ندارند."
کاروان شعر سزاوار داشتن تاریخچه بسا فراگیرتر از دیباچه فشرده کنونی است. چه نیکو خواهد بود اگر ساروانیان نستوهش – امروز یا فردا – لختی در سایه ابر دم گیرند و داستان پیدایی و پویایی خویش را گام به گام به نوشت آرند.
در چهل سال گذشته، کانادا، به ویژه در شهرهای بزرگی چون تورنتو، ونکوور، کلگری، وینیپیگ و جاهای دیگر میزبان مهربان آوارگان چندین گوشه جهان – و از آن میان: افغانستان – بوده است. با سرافرازی و شادمانی میتوان گفت فرزانگانی که ارزشها را در نقش نهانمایه هستی پاس میدارند، هرگز نگذاشته اند فانوس فرهنگ در رهگذار سردرگمیها، سرگرمیها و سرگردانیهای برونمرزی به خاموشی گراید.
آنانی که دل شان به امروز و فردای معنویت میسوزند، هر جا بوده اند، از ورای پراکندگیها گرد آمده اند، و سنگ تهداب انجمنی را گذاشته اند تا بر همان بیناد، اگر نه کاخ بلند، کاشانه کوچکی پی افگنند و آتش اجاق فرهنگ را در آن تازه نگهدارند.
با دریغ، شمار زیادی از کانونها در سه دهه پسین از باد و بارانی که نباید، کم و بیش گزند یافتند، تا آنجا که اینک تنها یادی از آنها را در نهانخانه دلها مانده است.
گلایه نمیتوان کرد، زیرا با بخت واژگونی که ما راست، شکستگی بدتر از ورشکستگی در همه چشم اندازها بیداد میکند. از همینرو، در شناسنامه ما "کشتی نشستگان" همواره "کشتی شکستگان" خوانده شده است. و اگر چنان نبوده، یا دریا با توفان بالا زده یا خشکسالی فرود آمده است. از کجا پیدا؟ شاید سرنوشت ما در لوح محفوظ به خط شکست نگاشته شده باشد.
در میانگاه بهار 2011، رسیده ایم و پایایی و پویایی مهر- کانونی به نام "کاروان شعر" را تماشا میکنیم. درست در همین هنگامه بهار 2006، دوستانی در تکاپوی همدیگر شدند و اندیشه راه اندازی چنین انجمنی را به کنکاش نهادند.
پیوند دهنده دوستها و پیامها در هر شش گوشه کشور میزبان، هارون راعون بود و هست. با آنکه فراوان میشنید "تلاش در این راه هوده ندارد. چندین اتحادیه و نهاد و کانون و انجمن از این دست، آمده و رفته اند"، او از جستن و تپیدن باز نمیماند و برای رسیدن به آرمانی که در دل داشت، به هر آنکه در نگاهش نیات فرهنگی میداشت، رو می آورد و میگفت که چه میخواهد. هارون راعون کوچه باغها و باریکه های پر خم و پیچ بهار و تابستان و پاییز 2006 را با همین انگیزه پیمود.
در زمستانی که 2006 جایش را به 2007 تهی میکرد، پذیرندگان فراخوانهای آغازین او ربانی بغلانی، صبور صهیب، علیشاه احمدی، سعادت پنجشیری، حمید ضرابی و عزیزی غزنوی بودند. نخستین میزبان بزم این دوستداران هنر سیما فقیری بود. "کاروان شعر" از همین روزنه و روزگار سوسوی چراغ کمرنگی را در دوردستها دید.
نشست دوم با پیوستن دو نام آشنای بزرگ فاطمه اختر و اسدالله شعور در بهار 2007، شگوفاتر گردید و به دنبال آن نشست سوم در تالار اتحادیه افغانها با چاشنی ترنگ و ترانه رنگینی فزونتری به کاروان شعر داد. این نشست میزبان دوستان همسایه همزبان نیز بود.
برنامه چهارم با رونمایی کتاب "زندان بی دیوار" علیشاه احمدی عباب راه افتاد. هواخواهان "کاروان شعر" به شماره چشمگیری رسیدند. هنرمندان، اندیشمندان و دوستداران هنر و فرهنگ از چندین جای دیگر پیمان همکاری بستند. این پویه هنوز نرسیده به خوان هفتم، همینگونه آرام آرام گسترش مییافت.
لنگرگاه پنجم "کاروان شعر" هملتون بود. پیوستن میر حسین مهدوی و همکاری دست اندرکاران گستره موسیقی برنامه را خوشرنگتر ساخت. شمار پذیرندگان و گیرندگان و هوخواهان نیز آهسته آهسته فزونی گرفت.
محفل ششم با پیوستن پیکار پامیر، کبیر بختیاری و راه اندازی نخستین برنامه های نقد و بررسی شعر راستای امید بخش و سودمندتری را در پیش گرفت و آرزوهای برتری را در دلها پروراند.
سال 2008، با برپایی آیین نقدهای حضوری در نشستهای آشکار کاروان شعر آغاز شد. بخش بیشتر این کار را میر حسین مهدوی و چند تن دیگر به دوش داشتند. دوهزاروهشت با همه فراز و فرودهایش در زندگی "کاروان شعر" سال پر باری بود. بررسی سروده های بهار سعید، فاطمه اختر، هارون راعون و دیگران از دستاوردهای همین روزگار کاروان است.
سالهای 2009 و 2010، "کاروان شعر" آشناترین نام در میان مردم و رسانه های کانادا و برونمرزها گردید. پرداختن به سروده های صوفی غلام نبی عشقری، پرتو نادری، فاطمه اختر، قهار عاصی، لیلا صراحت، رازق فانی، بیرنگ کهدامنی، رویدست گرفتن برنامه ویژه طنز (بیشتر منظوم) و نیز راه انداختن شبهای شعر و خاطره با شکرالله شیون، ظهورالله ظهوری، نیلوفر ظهوری، صبورالله سیاه سنگ، و ... رهتوشه سختکوشیهای دست اندرکاران و همکاران "کاروان شعر" به شمار میروند.
کارنامه کاروان شعر در برهه های همین روزگار دستخوش دگرگونیهای سلیقوی و اندیشگی گردید. چند تن از گردانندگان آگاه، پرکار و گرامی چون میر حسین مهدوی، پیکار پامیر، سعادت پنجشیری به دلایلی که نزد خود داشتند از همکاری با کاروان شعر دست کشیدند، بدون آنکه از باهمی برون رفته باشند.
دست اندرکاران کنونی کاروان با همان گرمای آغازین یاران رفته را در پیشبرد چندین برنامه ارزشمند، شایسته یادآوری و ارجگذاری میپندارند.
افزون بر آنچه اشاره شد، "کاروان شعر" در هر ایستگاه راهپیمایی سه ساله اش روی "سوژه های اندیشیدنی" در پهنه فرهنگ درنگهای درخوری داشته است: نمونه های زیرین مشت نمونه بسیار اند:
[] بررسی جایگاه زن در شعر و ادبیات افغانستان
[] بررسی شعر سیاسی افغانستان از آغاز تا امروز
[] بررسی شعرهای آواره در جغرافیای پراگنده درونمرزی و برونمرزها
مانند حوزه های بلخ، بدخشان، هرات، کابل، و سرودپردازان باشنده ایران
یکی از شایسته ترین کارکردهای کاروانیان شعر، نکوداشت بی گسست برنامه های همه ساله ویژه "نوروز" است. برخی از چکامه سرایان این نهاد نجیبانه با یاری رساندن در زمینه آفرینش، بهترین پارچه ها – آمیزه شعر تازه و موسیقی تازه – نوروز را آنگونه که هرگز پیشینه نداشت، گرامی میدارند. این گام اندیشمندانه، به ویژه با همکاری وحید قاسمی و همکارانش هرگز سزاوار فروگذاشت و فراموشی نیست.
بهار 2011 با برنامه ویژه برای فراخواندن شریف سعیدی از اروپا در نقش تازه ترین مهمان گرامی "کاروان شعر" نشانی میشود. سعیدی این سراینده توانمند و نوپرداز افغانستان مهربانانه و بزرگوارانه درخواست یاران را پذیرفت و همین اکنون در "صدر کاروان" پرتو افگن است.
کاروان شعر هرگز نمیتوانست تا اینجا که آمده است، برسد اگر گام به گام همراهی و یاوری فرزانگانی چون فاطمه اختر، ربانی بغلانی، کبیر بختیاری، صبور صهیب و هارون راعون را نمیداشت.
کاروان شعر هرگز با رونق کنونی نمیرخشید اگر از روشنای حضور مهربانانی چون علیشاه احمدی عباب، احسان پاکزاد، احمد ضیا عاکفی و ... بهره مند نمیبود.
و کاروان شعر بخت اینهمه بلند نمیداشت اگر دوستدارانی چون وحید قاسمی، مریم محبوب، زلمی باباکوهی، حنیفه فریور روستایی، عبدالله نوابی شادکام، ضیا افضلی، آصف بره کی، تمیم نورزی، مختار دریا، لونا عصیم، نریوال، و ... در کنارش نمی ایستادند.
باید با سپاس فراوان یاد شود از آنکه یکایک کارکردهای کاروان شعر را موشگافانه و دم به دم نگاه میکند و از سوی یاران و همکاران "چشم کاروان" نام یافته است: دکتور پارسا افغان که با فلمبرداریهایش لحظه های هنر و فرهنگ را از سپری و ناپدید شدن باز میدارد.
برخی از برنامه های آینده کاروان شعر چنین اند:
[] برنامه ویژه بزرگداشت جایگاه حکیم سنایی غزنوی
[] برنامه ویژه سرود و سخن مهمان گرامی حضرت وهریز
[] برنامه ویژه گرامیداشت فلم "سیبی از بهشت" همایون مروت
[] برنامه ویژه جایگاه "برگردان شعر" در افغانستان (از سوی سیاه سنگ)
[] نگاهی به روند "پست مدرنیزم در ادبیات افغانستان" (از سوی سیاه سنگ)
فدای شهامت آنانی که امشب را پیش از سپیده دم، به آفتاب شعر میرسانند و به بیداری بزرگ!
فری بر گردانندگان، برپادارندگان، دست اندرکاران و مهمانان این برنامه سترگ!
در پایانی که پایان مباد، بایسته است بار دیگر از پرند پاکیزگی: بانو فاطمه اختر، نمایه نجابت: بشیر بغلانی، شمشاد شهامت: صبور صهیب، و هنرمند همیشه بهار: هارون راعون با پاس و سپاس بیکران یاد شود.
[][]
ریجاینا/ کانادا
30 می 2010