احمدشاه صديقی
نو روز باستانی
الا ای ملت افغان ترا ای مرد ازادی
ترا باشد کهن تاریخ در حاشیه یئ هستی
ز تاریخ قدیمت یاد نماید عصر زردشتی
شفق هم لالگون گردد اگر خورشید دربستی
سبد های یر از لاله که روح و جان درو ماند
و همرا با شراب سرخ سوار بر اهویئ دشتی
بیارند میوه هفت سین و جام ارغوانی را
عروسک ها کمان ابرو قدح سرخ در دستی
چمن ها پراز یاران طنین از رقص مهرویان
ز صبح تا شام در نو روز همه باشند در مستی
ازان تاریخ به رسم پار تجلیلی به پا گردد
مزار لاله زارت گلشن اهل صفا گردد
قدح بر دست دارند ان پریرویان گل پیکر
نفس از عطر گل مفتون ممزوج هوا گردد
به استقبال سال نو به هر سو میله جا گردد
گه کابل میزبان میله یئ خواجه صفا گردد
احمد شا صدیقی