همنوایی با "انتحاری" ها انتحار است

 

 

صبور رحیل دولتشاهی

 

صبورالله سیاه سنگ نویسنده ییست که بنده در پاکیزه نویسی و درست نویسی و بسا کمالات دیگری که یک نویسنده باید داشته باشد، کمتر کسی را در روزگارمان به پایه اش یافته ام. یکی از خصایل کمیاب سیاه سنگ اینست که هرگز برای خوش ساختن شخص و گروهی نمی نویسد. او همان را می نویسد که خودش به آن معتقد است. من به خاطر همین صدافتش به افکار و اعتقادات خودش و احترامی که به شخص خودش و یافته ها و دریافت های خودش می گذارد، ارج فراوان می نهم. هرچند در بسیاری از مسایل سیاسی شاید سلیقه و دیدگاه من و سیاه سنگ ازهم متفاوت و حتی مخالف باشد، اما به خاطری که سیاه سنگ سنگر خود را نگهمیدارد و توانایی نگهداری و پاسداری از عقاید خود را دارد، برایش احترام می گذارم. از سویی هم سیاه سنگ از خدمتگاران فرهنگ است و هیچ توقع و نیازی هم ندارد که خود را در سیاست دخیل بسازد و بنده هم هیچ ضرورتی نمی بینم که او پایش به سیاست کشانده شود. اما بااینهمه درین آسیابی که زندگی می کنیم و همه روز سیاست آرد می کند، برای سیاه سنگ هم مشکل است که بی گرد بماند. این را هم میدانم که سیاه سنگ در گذشته شخصیت سیاسی بود و اگر حالا به مسایل سیاسی دلچسپی نشان نمیدهد به معنی دوری از سایت هم الزاماً بوده نمی تواند.


دیری بود از کار های تازۀ سیاه سنگ خبر نداشتم و آخرین باری که از او چیزی خواندم همان "جهان جهانی" و سپس "جولان جهانی" بود. او که مرد مردانه در حضور شاغلی باری جهانی شعر شان را "مانیفیست فاشیزم" خوانده بود، از نظر من یک ضربۀ آهنگری وارد کرده بود که من هر آنچه دیگران در مورد باری جهانی و اشعار طالب بوی و قبیله گرایانه اش گفته بوده باشند را، با درنظر داشت نقد سیاه سنگ از او، ضربۀ زرگری به حساب می آورم.


واما چندی پیش گذرم به سایت آسمایی افتید و در آنجا مقاله یی به چشمم خورد در "نقد" سیاه سنگ. تصور کردم در پیوند با همان نقد گذشته شاید چیزی گفته شده باشد، اما وقتی آنرا خواندم دریافتم که نویسندۀ آن آقای مسعود فارانی است در مورد آخرین نوشتۀ سیاه سنگ در موردشعر تازۀ باری جهانی زیر عنوان "موری رخصت راکه چه حم درحخه"، زیر عنوان "باری انتحاری". این نوشتۀ آقای سیاه سنگ را جناب مسعود فارانی نقد کرده بود.


بنده تا کنون شعری، نوشته یی مقاله یی و یا اثری از جناب مسعود فارانی ندیده و نخوانده ام که بتوان ایشان را در جایگاه یک منتقد ادبی جدی گرفت. اما گاهگاهی آنچه از ایشان به نشر رسیده است، تکرار مکرراتیست که متولیان کعبۀ فاشیزم قبیلوی مانند اعظم سیستانی و شرکا دوباره خایی می کنند.


امروز بیسواد ترین آدم کشور ما می داند که بنیاد گرایی در قبیله گرایی خانه کرده است. ذهنیت قبیلوی و ذهنیت انتحاری همزاد یکدیگرند. حتی بسیاری از ذهنیت های انتحاری میانه برهم زده اند و ازان نفرت خود را ابراز می دارند. شاید آخرین مصاحبۀ پرویز مشرف که از طالبانیزم و پشتونیزم مساویانه و به گونه لازم و ملزوم دفاع کرد، برای هیچکس شک نمانده باشد که پاکستانیها نسبت به پشتون با کدام چشم می بینند و چگونه طالبانیزم را در زمینۀ ذهنیت قبیلوی کشت کرده است و حاصلش را درو می کند. امروز پشتونهای بیدار و عاقل تلاش دارند تا دامن خود را لوث و ننگ طالب پاک کنند. اما آنهایی که در تار عنکبوتی ذهنیت قبیلوی گیر اند، همچنان هم خود شکار این ماجرا اند.


درین میان آقای باری جهانی و همفکران شان که بنیادگرایی را آخرین زمینه برای زنده نگهداشتن ذهنیت قبیلوی و پیروزی قبیله گرایان می بینندهنوز هم می نشینند و اشعاری می سرایند که گاهی بی پرده و زمانی هم به گونۀ بسیار رندانه و زیرکانه به تمجید و تکریم و یا توجیه بنیادگرایی و فرهنگ انتحار و جنایت می پردازند. شعر "د شینوارو په ماله کی یو ملا وه" را شاید بسیاری شنیده باشند و متوجه شده باشند که چگونه از یک سو وحشت و جنایت را پشتونوالی می خواند و حضار برایش کف می زنند و از سوی دیگر جنت را جای "میرزا ها و بیغیرتان" قلمداد می کند و بازهم حضار همفکرش به این تعبیر به خود می بالند و چهره های شان از "افتخار" باز می شود.


باری جهانی بی آزرم ترین مبلغ فاشیزم قبیلوی است و سیاه سنگ با همه توان قلمی و منطقی اش در برابر جهانی ایستاده است.


حالا به جای این که انوارالحق احدی یا قدرت الله حداد علیه سیاه سنگ چیزی بگویند، آقای سید مسعود فارانی علیه سیاه سنگ قلم برداشته و از باری جهانی دفاع می کند. این درحالیست که باری جهانی از زبان پشتونهای شینواری خویش که همان پشتون ایدآل جهانی است، هرچه میرزا و باسواد و جنت طلب و جنتی را بیغیرت می داند و جناب مسعود فارانی از خانواده شریفی می آید که بزرگان شان میرزا و با سواد و اهل دانش بوده اند.


معلوم نیست با کدام منطق و روی کدام ضرورت اجتماعی و "مدرن و پسامدرن" باید به جای محکومیت فاشیزم و افکار قبیلوی و طالب زده، قلمش را برای کوبیدن مخالفین فاشیزم و افراطگرایی دینی چرخانده است؟

من با جناب محمود فارانی که هم شاعر و هم دانشمند است، افتخار آشنایی داشته ام و در زمانی که حکومت مجاهدین از کابل به شمال رفته بود، شبهایی را در تخار به خانۀ یکی از معززین تالقانی باهم بوده ایم. آن مرد خدا از هرنگاهی آدم شرافتمند و نیکی است. او مجاهدین را دوست داشت و به خوبی می دانست که مجاهدین قربانی حالاتی اند که خود در به وجود آوردنش کنترول و نقشی نداشتند بلکه توطیه های بزرگ جهانی آنها را به چاه انداخته بود. به همین دلیل بود که در بد ترین روزگار در کنار ملا عزت الله که یکی از قوماندان پغمان بود قرار داشت و همسفری با آنها را بر افتیدن در خیرات ویلفیر و سوسیال غرب ترجیح می داد. او به همین خوش بود که اگر بتواند در محیطی که هست به تنویر فکری چند نفر از اطرافیانش نقشی داشته باشد.


وقتی نوشتۀ آقای مسعود فارانی را دیدم حیرت کردم که چگونه فردی از یک خانوادۀ بدان حد شریف و دانشمند به مثابۀ کاسۀ داغتر از آش به دفاع از شاعر "انتحاری" بر می خیزد.جالب آن که زمانی آقای مسعود فارانی تلاش می ورزید تا "روشنفکر" را معرفی کند. به یاد دارم که ایشان در تلاش شان برای معرفی روشنفکر هم توفیقی نداشتند و حالا نشستن شان در کنار "باری انتحاری" این عدم توفیق را به روشنی تمام به نمایش گذاشت.

هیچ روشنفکری حاضر نمی شود فرهنگ انتحار و گلوبریدن و زمین سوزی و قتل عام را توجیه کند و یا با توجیه کننده های آن همنوایی داشته باشد. اما جناب مسعود فارانی از همان بالاترین پلۀ سکوی ادعای روشنفکری به گودال فاشیزم خود را سرنگون کرده اند که هرگز تصور نمیکنم جان سالم به در ببرند. آقای مسعود فارانی یکجا با باری جهانی دست به انتحار زده اند.

 

 


بالا
 
بازگشت