دستګیر نایل

 

معرفی کتاب

مهرهء مهر

 

         بیش از سه دهه جنگ و ویرانی تمامی نهاد های فرهنگی، سیاسی واجتماعی، بانوان ودختران افغان را با همه مصیبت های جانکاهش که آزار دهنده، و فاجعه بار بود؛ بیدار، آگاه و زنده دل هم ساخت.مها جرت ها و آوا ره گی ها ،بانوان ودختران نو جوان را مسوولیت پذیر، متعهد ورسالتمند هم ساخت.وحس وطن دوستی را در دل انها بیدار کرد.این مهاجرت ها  بیدار باش دهنده برای نسل امروز هم بود.وجای بسا شاد مانی وافتخار اینست که درهر قدمی از گوشهء فرهنگ، سیاست و ادب سر زمین امروز ما، نقش پای با نوان و دختران بر جسته است و سایه روشن های این نقش پا ها را میتوان به خوبی حس کرد.

       از جمله این نسل آواره و بیدار دل یکی هم بانو (مروه سبحان ) شاعره جوان است.چند ماه پیش،بانو مروه مجموعه ای از سروده های خود را که ( مهره ء مهر) عنوان دارد، برایم تحفه داد که جالب و خواندنی است.این مجموعه شعری، با قطع و صحا فت بسیار زیبا و رنگی که شامل 92 قطعه شعر در اوزان عروضی و ازاد است، توسط موء سسه کمال الملک درسال 1390 ش در یک هزار نسخه در ایران به چاپ رسیده است.خطاطی و طرح پشتی ان توسط استاد عبدالتواب وهاب صورت گرفته وسه نمونه از خط زیبای رنگی نستعلیق استاد تواب  وهاب به شیوه ی چاپ دیوان های حافظ و خیام نیز متن کتاب را آذین بسته است.

           بانو مروه سبحان، پیش از انکه به معرفی نامه خود بپردازد و شهرت طلبی نماید، خود را همچنان گمنام نگهداشه و در پیشگفتار کتاب خود سخن از عشق و نوشتن گفته است:«.. عشق، اولین وبهترین بهانه شد برای نوشتن..آنقدر نوشتم که احساس کردم دارم کم کم به سر چشمه ء معرفت نزدیک میشوم.نوشتن،این چنین نوشتن را، مدیون عشقم!» وبعد از درد جانکاه مظلومیت زن سخن میگوید وناله های گره خورده در گلویش.وعشقی که زن ها نمی توانند ان را از دل بیرون بکشند.در فرهنگ مرد سا لارانه ئ ما، اگر عاشق است، مرد است؛ اگر قهر مان است؛ مرد است و اگر تاریخ ساز و سیاستمدار است، هم مرد است.! و زن، در هیچ کجای تاریخ ، نقش پایی نداشته است.بانو مروه از همین درد سخن میگوید:« سروده هایم بیانگر ناله های گره بسته در گلویم میباشد که در برگ برگ این مجموعه بگوش تو عزیز خواننده می رسانم..»

     بیشترین سروده های این مجموعه در قالب غزل است.با همان ساخت و بافت های قدیمی و رمز ها وراز های گذشته وپیروی از گذشتگان.در غزلی که به پیروی از مولانا نوشته چند بیت انرا با هم میخوانیم:

وصف تو باشد هرکجا،گفت من و شنود من

باد  فدای هستی  ات،  بود  من  و نبود  من

لطف خوشت چراغ من،ای گل باغ وراغ من

ای تو همه سراغ من ، همدم  تار و پود من

ناله کنم صدا شوی، شکوه  کنم، شفا شوی

حمد  شوی، ثنا  شوی ، لذت  هر درود  من

       نمیتوان مدعی شد که تمامی سروده های این مجموعه ناب اند و دلنشین. اما از انجا که احساس درونی یک زن دردمند است، باید تقدیرش کرد.در میان این در یاچه ء خیال، میتوان گوهر های ناب را هم بدست اورد.

چه شهد واره بریزد زموج هر سخنش

که غنچه محو شود، از قشنگی دهنش

شگوفه ها و گل و ارغوان خجل گردند

گر او  گذر بکند  سوی  باغ، یا چمنش

تنش چو مرمر خام است وقامتش چون سرو

هزار کشته به هر تاب زلف پر شکنش

بهار،سر به گریبان  فرو برد از رشک

که  خرمی  رخش  برده رونق  چمنش

نوید   امدنش   را   شنیده   ام  از  گل

و شمس  باز   درخشید   برای  امدنش

نسیم اگر  بزند بوسه ای  به رخسارش

نمی وزد  دگر از شرم، سوی نسترنش

     در این مجموعه ء شعری بانو مروه ، غزل های گریزان از اوزان عروضی وسست هم به کثرت وجود دارند که البته بر میگردد به تجربه های نخستین شاعر مانند غزل های: گل انجیر،غم دل، یار سرگران، غم تو و......

سخت دلګیر شدم بسکه تو نشنیدی مرا

خسته و پیر شدم بسکه تو نشنیدی مرا  ( از ګل انجیر )

فزون بر غزل ها، دوبیتی ها وترانه هایی هم در این مجموعه هست که باید انها را خواند و لذت برد.نا امیدی ها و سرگرانی ها و محرومیت ها، شاعر را حتا از اعتماد به حافظ رو گردان نموده و از گرفتن تفال در دیوان حافظ دلسرد شده است.چرا که ایام را هیچگاه به کام خود ندیده است:

حافظ بس است فال نخواهم دگر زتو

پاسخ  به هر سوال نخواهم دگر زتو

گفتی که یار می رسد ودل،صبور دار

اینگونه شور وحال،نخواهم دگر زتو

چشمم به راه خیره شد ونا امید گشت

هم وعده ء وصال، نخواهم  دگر ز تو

    مخمسی از شیخ بهایی با این مطلع است که میګوید:

تا  کی  به   تمنای  وصال  تو  یګا نه 

اشکم شود ازهر مژه چږن سیل روانه  .............

وباز می افزاید:

گه  معتکف دیرم  و گه  ساکن مسجد

مقصود تویی ، کعبه و بتخانه  بهانه

در همین وزن وقافیه مروه سبحان هم غزل وتخمیسی بر همین غزل خود دارد این هم دو بیت از همان غزل:

در دل همه برخاست دعا های شبانه

تا دیده  بشوید  دمی  غم های زمانه

من معتکف دیرم و تو ساکن  مسجد

مقصود من وتو همه یک تیر ونشانه

مسلم است که ان سروده ی بلند عارفانه ی شیخ را با این غزل بانو مروه نمیتوان مقایسه کرد.نمیدانم در کجا و از کی را خوانده بودم که ګفته بود:

نشاط این بهارم بی ګل رویت چه کار اید

تو ګر ایی بهشت اید، نشاط اید، بهار اید

در اخرین سروده کتاب بانو مروه با الهام از همین غزل با همان وزن وقافیه هم میخوانیم:

نشاط و شاد مانی بی رخ دلبر چه کار اید

چو یار اید ،سرور اید، نشاط اید بهار اید

اینګونه مشترکات لفظی و معنایی در اشعار بسیار شاعران پیشین وامروز هم وجود داشته است.حافظ گفته بود:

بود  آیا  که  در  میکده  ها بکشایند ؟

گره از کار فرو بسته ی ما بکشایند؟

سده ها بعد بیدل، عین واژه ها ومعنا را با زیبایی خاصی چنین پاسخ داد:

گره از کار فرو بسته ی تو بکشایند

اګر چو غنچه دل شبنمی بدست آری

پیش از حافظ سعدی ګفته بود:

بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است

ای مجلسیان  راه  خرا بات  کدام  است؟

حافظ در همین وزن وقافیه وبه استقبال از سعدی چه زیبا سروده است:

ګل در برو می درکف و معشوق به کام است

سلطان  جها نم  به  چنین  روز  غلام است

     در غزل های بانو مروه میتوان برخی ترکیب های تازه را هم سراغ کرد.مانند « سروده ی سکوت»،« کویر خاطر» « نقش تجلی » وبسیار دیګر:

ـــ سروده های سکوتم پر از نوای توشد

   شرار و شور نوایت  پر از نوازش باد

ــ هم در کویر خاطر و افکار مبهم ام

   انګیزه های روشن و والا ګذاشتی

در برخی غزل ها اظهار عشق عریان و دلیرانه هم دارد:

روی نګیرم  که  تا ، تو  ندهی  کام  من

طالع من را ببین! شهد وشکر شد خلاص  

نمونه ای از دو بیتی های غریبانه و اواره ګی هایش:

بګیر دستم که  همراهی ندارم       وطن ګم  کرده ام  راهی ندارم

به شام غربت و دور از رخ تو      به تک تک اسمان ماهی ندارم

برای بانو مروه طبع بلند وشور وشوق عاشقانه ارزو دارم.

ــــــ دسامبر ۲۰۱۱ لندن

 

 


بالا
 
بازگشت