دستګیر نایل
باد نوروزی
دستگیر نایل
شد بهار و باد نوروزی، وزید
بگذران با عیش، این ایام را
فصل پیری و جوانی، بگذرد
دور کن از سر،تو ننگ و نام را
قسمت ما روز بهروزی نبود
آز مودیم بخت بد فر جام را
ای خدا، این رنج واین حرمان بس است
کن نصیب ما، دل آرام را
دست ما کوته مباد از زلف یار
پهن کن در راه ما این دام را
لالهء روی تو در دشت هوس
کرد خونین این دل نا کام را
در جوانی، موی من گشته سپید
برف نومیدی گرفت این بام را
می به ساغر،گل بکف،مستی به سر
یاد کردی این من بد نا م را
با دو جام می، سر افرازم بکن
« خاک بر سر کن، غم ایام را»