دکترنت بصیر کامجو

نوامبر 2011 میلادی

مبارزه قبیله گرایان علیه زبان فارسی (1)

درافغانستان

 

دولت واراکین دولتی افغانستان براصل رعایت واقعی آزادی های جامعه مدنی نه باید به عنوان متولی فرهنگ عمل کنند . زیرا فرهنگ یک سیر جاری مستدام به هم آمیخته تکامل فکری ، معرفت وآگاهی تاریخی ست که بوسیله گروه های مختلفه اجتماعی مردم یک سرزمین به وجود می آید وشایستگی وبالندگی وجایگاه معرفت آن ملت را در عرصه ملی و بین المللی معرفی می کند .

 

ازدهه اول سدۀ هژدهم میلادی عشایر افغان درایالت قندهار خراسان به قدرت رسیدند و درآغاز زبان فارسی را که زبان بومی وملی  این سرزمین بود با دل وجان به عــنوان زبان ملی ، رسمی لشکــــری وکشوری خــــود پذیرفتند. این امـــــــر تا دوران دودمــــان محمد نادرشاه ( 1929 م.) پیوسته برهمین روال باقی ماند . که درزیر به چند نمونه اشاره می کنیم :

" ... به گفتۀ عبدالحی حبیبی ، تاریخ نگار پشتون تبار افغانستان ، وقتی که اقوام قندهار می خواستند میرویس خان هوتک ( اولین کلان دولتی ازعشیرۀ غلجایی پشتون ها ) را در« جرگه » به شاهی خویش برگزینند او شعر بلندی را با مطلع زیر خواند :

 

نه خدمت نمودم که شاهی کنم

به تخت شهی کج کــلاهی کنم (2)

 

برسکۀ  میرویس خان هوتک این بیت حک شده است :

 

سکـــه زد بر درهم دارالقرارقندهار

خان عادل شاه عالم میرویس نامدار(3)

 

بر نشان رسمی دولت احمد شاه درانی ملتانی شعر زیرین آذین بسته است :

 

حکـــم شد از قادر بیچـــون به احمد پادشاه

سکه زن برسیم و زر ازپشت ماهی تا به ماه

 

همچنان برسکۀ روبه نقرۀ امیر دوست محمد خان وپسرش شیرعلی خان ( مربوط عشیرۀ محمد زایی افغان ) ابیات زیرین فارسی نقش بسته بود :

 

 

سیم وطلا به شمس و قمر می دهد نوید

وقت رواج سکــــۀ پایند خــــــان رسید

جمــــــال دولت پاینده قسمت ازلی ست

وصی دوست محمد امیر شیرعلی ست (4)

 

بگواهی اوراق تاریخی ازحاکمیت امیرشیرعلی (1863 ــ 1879 م. )  تا دورۀ حامــــد کرزی ( 2001 م . ) رهبران قبیله در افغانستان به نقش واهمیت وتاثیر بزرگ سیاسی واقتصادی وفرهنگی زبان فارسی در ساختار نظام و حاکمیت پی بردند . ومنافع قبیلوی خویش را در حفظ ورشد این زبان در تضاد یافتند . وبه این اندیشه شدند که از تجارب تاریخی راهبرد مبارزه علیه محو زبان فارسی ــ تازی های دوره اموی( 662 ــ 750 میلادی) و انگلیس ها (1832  ــ 1947 میلادی ) درهند برتانوی ، استفاده عملی کرده ومبتنی براین تجارب ، راهبرد سیاسی نوین مبارزه علیه زبان فارسی را به منصه اجراء قرار دادند.

 

بی تردید ، یکی از بُرُوز مشکلات عمده سیاسی ـ اجتماعی وایجاد نفاق ملی  ، میان پشتونها و فارسی زبانان کشورما در یک صد وپنجاه سال اخیر و بویژه ازدهه دوم  قرن بیستم میلادی تا امروز ، مسئلۀ چگونگی برخورد با هستی وگویش زبان ملی ورسمی فارسی ، از سوی حاکمان تک تبار قدرت گرا پشتون وگروه های سیاسی وابسته به حاکمیت  و روشنفکران دنباله رو بی هویت فارسی زبان بوده است .

 

بواقعیت ، تا پیش ازحکومت امیرحبیب الله خان ، چه درسطح حکومت و چه در بین مردم و اندیشمندان میهن ما، انتخاب و استفاده بری از زبان ملی فارسی درسطح کشور، وهمزمان ، چند گویش در مناطق مختلف ، به عنوان کدام مشکل اجتماعی گویشی مطرح نبوده است ، چرا که در بین همۀ  مردمی که درکشورما زندگی مینمایند ، به شکل کاملاً طبیعی جا افتاده بود که دربرقراری ارتباط وتفاهم مشترک عمومی میان ملیت ها و قبایل باید از زبان ملی ومشترک فارسی استفاده کنند. ودربین اقوام خود اختیاری ، ازگویشی که به عنوان لهجه یا گویش محلی از آن بهره گیرند. از قرن ها بدینسو هیچگونه تعصبی در زمینه وجود نداشت .   

 

مردم و حکومت ، زبان فارسی را ، به عنوان زبان مادر یا پایه ، زبان ملی ورسمی ، زبان علم ومعرفت وزبان حوزۀ تمدنی فرهنگ شرق  پذیرفته بودند ، به این دلیل که قدرت وعظمت  زبان شیرین فارسی بر بنیاد ادبیات وفرهنگ نوشتاریی کهنسال و قدرتمند و تکامل یافته ای را ،  خود در حیات اقتصادی و اجتماعی مشاهده میکردند .

انتخاب زبان فارسی ، به عنوان زبان ملی و رسمی کشور ما  ، به هیچ وجه امری دستوری ، اجباری و تحمیلی نبوده ، بل  کاملاً آزادانه و اختیاری بوده است واز منظر علمی و زبان شناسی نیز ، درک و برداشت تودۀ مردم و روشنفکران و دولتمردان در تمام اعصار گذشته ـ  در این رابطه ، کاملاً صحیح  وبجا بوده است.

 

مگربا تأسف ودرد که اولین گام شعوری ـ برای ترویج  اندیشۀ قوم برترواستقرارفرهنگ و حاکمیت قبایل ( افغان ) و گونه های بازتاب آن فرهنگ در گویش محلی پشتو،  از سال های 1911 م. به بعد دررویکرد های فکـــــــری محمود طرزی( خُسُرامان الله خان ) وهم  تباران او زیرعنوان « ناسیونالیسم ونوگــــرایی » درلباس اسلام  تجلی یافت .

وســـرانجام ، سنگِ تهداب این رویکرد فکری ضد همبستگی ملی در جرگه بزرگ ( لویه جرگه ) سال 1922 م. بوسلۀ امیرامان الله خان گذاشته شد.

با تأسف امیر امان الله خان [ بدور ازسیاست شفاف اندیشانه ودرک حقایق تاریخی وچشم پوشی از عظمت والای علمی و فرهنگی زبان فارسی ، با حمایت سیاسی آشکار از اندیشه های قبیله گرایی خُسُرش محمود طرزی مبنی بر جاویدانه سازی بی مورد فرهنگ قوم برتر  ]   " ... اعلان کــــــرد که میخواهد زبان پشتو را در کشورتعمیم نماید بعد انجمنی را بنام بحث پشتو ( مـرکه پشتو ) برای انکشاف زبان مذکـور تأسیس نمود ،  ... "  (5)   

 

محمود طرزی ( 1933 ـ 1865 م ) فرزند غلام محمد خان طرزی رئیس قبیلۀ محمد زایی ، بعد از اقامت بیست ساله در دمشق وسایر نقاط دولت عثمانی به وطن  بازگشت .  پس از مراجعت به کابل دو دخترش در حبالۀ نکاح دو پسر امیر حبیب الله خان (عنایت الله وامان الله ) در آمدند. به این صورت جای پای محکمی در دربار برای او تأمین شد. وی به کمک دامادش عنایت الله خان ... در 1911 م.  اجازۀ تجدید نشر هفته نامۀ « سراج الاخبار » را حاصل کرد وتا 1918 انتشار یافت. (6)

 

با وجود اینکه محمود طرزی بارها در نوشته های خود اززبان فارسی واهمیت فراملتی آن بحث ها نموده وتأکید می کرد که زبان رسمی ودولتی ما زبان فارسی باشد  ، اما درواقعیت امر او ودوستانش از تریبون  سراج الاخبار ( 1911ـ 1918 م. ) وازحنجرۀ  قدرت حاکم، با درک ذهنی وآلودگیهای نفسانی ، اندیشه های تک تباری پشتونگرایی افغانی، خویش راظاهراً در چهرۀ آزادی خواهی و مدرنیته وباطناً برای ترویج اصول حاکمیت سراسری پشتونها ، تقویه ورشد زبان  پشتودرکشوری که سه حصه جمعیت آن به لحاظ نژادی افغان نبودند زیرکانه وریاکارانه واژه « افغان » را بر مبنای دین وجغرافیا تعریف کردند وتبلیغ نمودند. او میگفت :

 " ... وظیفۀ دینی هرمسلمان متدین است که نه تنها به وطن وملت خود خدمت کند بلکه همچنین خدمت حکومت وشاه ( افغان تبار )  را نیز به جای آورد . زیرا وطنی بدون ملت ، ملتی بدون وطن وهردو بدون حکومت وحکومت بدون شاه (افغان ) همچون جسم بی جان است . " (7) 

 

طرزی در این ارتباط  با دید انتزاعی و قبیله منشانۀ خویش معتقد بود که :

" ... با تلاش متمرکزی برای بالابردن موقعیت « پشتو » که او و دوستانش آن را « زبان افغانی » درمقابل فارسی ، زبان ملی ورسمی کشورمیدانستند ، همـــزمان باشــــد. به فــــکر[ ناجوروغیرعلمی وذهنیگرایانۀ ]  او،  پشتو یا « افغانی » تبلور اصالــــت ملی و « ریشۀ کلیه زبانها » زبان واقعی ملی دانسته می شد.  بدین ترتیب این زبان باید برای کلیه گــــــروه های قومی در افغانستان آمـــــوزش داده شود... 

    

[  آموزه هاوانگاره های ایلی وقبیله ای  محمود طرزی ودامادش  امان الله خان ،  درمورد تغییرکاربرد موقعیت اجتماعی گویش محلی پشتو که براستقلال آن  تأکید می ورزیدند  با شدت و حدت وتعصب بیشتر ،] دردهه 1930 م به اجرا گذاشته شد وبا جدیت  تمام تر تا دهه 1950 که پشتو زبان رسمی وملی افغانستان گردید ، و ادامه یافت ." (8)

 

تعقیب این نوع سیاست های عقب گرای قبیله سالار که تلاش می ورزند تاگویش های محلی را به عنوان « زبان ملی » مطرح نمایند وبا اسلوب عاریت گیری واژه ها برای آن خط ودستور زبان بوجود آورند ؛ از منظر ما شیوه های غیرعلمی است که بدینوسیله ، میان قبایل پشتون افغان  و فارسی زبانان که صد ها سال درکنارهم زیسته اند ،  دیوارتنفر بدبینی ودشمنی را اعمار کردن  و کشور مارا شعورانه به جزایر زبانی تبدیل نمودند .

 

ازآنجائیکه طراح اصلی اندیشۀ رشد وارتقاء گویش محلی پشتو به اصطلاح بسطح زبان ملی افغانستان ،  محمود طرزی ویارانش بوده اند ، وچنین رویکرد های عشیره گرایی خویش را در هفته نامۀ سراج الاخبار ازسالهای 1911 ـ 1918 بدست نشرسپردند ، ولی قابل یاد آوری میدانیم که در این مدت هشت سال عمرنشریۀ هفته نامۀ سراج الاخبار ،  تمام نوشته ها ، مقالات ورسالات تحریر شده وبه نشر رسیده ،   همه وهمه صرف به زبان فارسی بوده است ، وحتا این مبلغین ناحق شناس جهت ثبوت ادعای خویش یک مقاله علمی و تحقیقاتی هم بقسم نمونه  به گویش محلی پشتو نتوانسته بودند بنویسند وبدست نشر بسپارند  .

اینست کاردوراز صداقت ، واینست ریاء وخودگرایی ومردم فریبی ، اینست عمل ناعاقبت اندیشانۀ ضد منافع کل کشور ،اینست بذرتخم نفاق وشقاق میان مردمان  میهن ما ، واینست برخورد خاندانی و غیر علمی درقالب تأمین منافع شؤونیزم قبیله که امروز راهبرد سیاسی حامد کرزی و تمیش را در مبارزه علیه محوزبان فارسی و نابودی هویت فرهنگ باستانی این سرزمین تشکیل می دهد .

 

متوحش تر ازین ، زمانیکه محمد نادر خان در سال 1929 م. همراه با برادرانش در کابل قدرت را به کمک ملیشه های مسلح ساخت هند برتانوی ، غضب نمودند . از آغاز حاکمیتش ،  به زبان توپ وتفنگ ، کارد وبرچه وقین وفانه صحبت کردند .  بقول میرغلام محمد غبار  :

 " ...  نادرخان دست بعملیات خونینی زد ... از همان اول مرحله ، بیحوصلگی دیوانه وار شاه در ریختن خون ، مردم را با این فکر آورد که گویا خاندان حکمران انتقامی بالای [مردم]افغانستان دارند. وقتیکه شاه مقتل محکومین درخرابه زار بالاحصار کابل مقرر، وتوپ های آدم کش را مستقر نمود ، مردم کابل علناً میگفتند که شاه برای گرفتن [ بهایِ ] خون « کیوناری » این کار را کرده است ... " (9)

خاندان آل یحیا بخاطر تحکیم قدرت سیاسی خویش ازخون ریزی و ایجاد تفرقه ، میان مردم ما سود بردند . باامکانات دست داشته قدرت ،  تضاد های قومی ، قبیلوی ،  سمتی وبویژه زبانی را آگاهانه تشدید بخشیدند ونهاد های فرهنگی ــ فرهنگ قبیله را در مبارزه علیه محو دایمی زبان فارسی ، و فرهنگ بومی این سرزمین ایجاد کردند و منحیث یک مهاجم بی رحم اختلافات ملی را تشدید بخشیدند . بدین سلسله بقول میر محمد صدیق فرهنگ :

 "... تعمیم زبان پشتو وطرد سایر زبان ها را ... بعنوان سیاست فرهنگی در محل تطبیق گذاشتند. قدم اول دراین راه توسط فرمانی برداشته شد که درشمارۀ 3 مارچ 1937 راجع بزبان پشتودر جریدۀ اصلاح نشر شد... بلافاصله کورس های تدریس پشتودرتمام دوایر کشور تأسیس گردید ... دستور داده شد که تدریس درسراسر کشور از زبان فارسی به زبان پشتو تحویل شود ... که دراثر آن معارف افغانستان برای ده ها سال به عقب افتاد وجوانان غیر پشتون از دست یابی به گنجینۀ ادب فارسی که رکن عمدۀ فرهنگ شان بود بطور قهری محروم ساخته شدند ... "  (10)

دوری جوانان پشتون ما از معرفت ادبی وعلمی زبان فارسی ضایعه بس بزرگی بود که سر انجام باعث تفاوت های عمیق اشکال شعور اجتماعی وعقب ماندگی در کشور ما گردید .

بگونه مثال آگاهی حامد کرزی را میتوان ثمرۀ ازمیوه های تلخ درخت پشتو (تولنه ) سیاست قبیله گرایی آل یحیا دانست  ، که برداشت ودرک این شاگرد وفادار بعد از ده سال رهبری یک دولت ،  هنوز هم در آن مرتبه  اندیشه قرار دارد که تفاوت های ماهوی وذاتی انسان حرمت مدار وبا کرامت را با شیرجنگلی درنده خوی وحشی ــ تشخیص نکرده وهردوی آنرا درترازوی سنجش فرهنگ قبیلوی پشتو(تولنه ) یکسان وزن می کند .

 

مثال دیگر از علمبرداران شؤونیزم قبیله عبدالحی حبیبی است ، وی اندیشه های خود را در نفی حقایق وتحریف تاریخ تحریر داشته که نزد آگاهان از اهمیت خاصی برخوردار نیست . او در همسویی اندیشه های قوم برتر ،  ازسیاست محمد هاشم خان درساحۀ تحمیل زبان پشتو پشتیبانی کرد وشعر انشقاق زای ملی را ،  بنام « پیغام شهید » درمیزان سال 1317 خورشیدی درطلوع افغان منتشر  نمود :

 

" قـــــوم من ! این تـــودۀ والانـــژاد

وی نیاکان غـــیورت مــــرد و راد

بــــاتـــو دارم گفتگـــوی محـــرمی

تاز اســــــرار حـــیات آگـــاه شــوی

بشـــنو ای پشتون با صــدق وصفـا

حـــافـــظ کـــهسار و قلــــب آســــیا

گـــــربزرگـی خـــواهـی و آزادگـی

یا چـــو اســــلاف غــیورت زندگـی

اولاً پشــــتو لســـانت زنــده ســــــاز

هــــم برایـن شــالوده کاخت برفــراز

تاتـــوانی تکـــــیه برشمشــیر کــــن

قصـرملـت را بـــرآن تعمیر کــــن "

 

با تعقیب این سیاست ، گروههای برتری جوی قومی سعی فراوان کردند که زبان فارسی را از اداره مکتب ، کوچه وبازار... [اقتصاد ، سیاست و فرهنگ ]  ریشه کن وطرد کنند . این گروه ها درجریان تسوید  [ تهیه پیش نویس ] قانون اساسی 1343 خورشیدی ( 1964 م. ) به وسعت وشدت به تلاشهای خویش دراین زمینه افزودند .

میرمحمد صدیق فرهنگ ، که عضو کمیتۀ هفت نفری تهیۀ پیش نویس قانون اساسی   ( 1964 م ) بود می نویسد :

" ... گروهی از ناسیونالست های قومی [ قوم پشتون = افغان ] سعی ورزیدند تا ازرسمی شدن زبان فارسی جلوگیری نمایند ...

غلام محمد فرهاد [ رهبر حزب ناسیونالیستی افغان ملت ] درجریان جرگۀ بزرگ علیه  به رسمیت شناختن زبان فارسی اعتراض نمود و پیشنهاد کرد که رسمیت به زبان پشتو محدود بماند ... " (11)    

ولی مسئله حذف رسمی زبان فارسی با مقاومت جدی فارسی گویان بویژه زنده نام غلام حیدر پنجشیری و عضو جمعیت وطن غبار فقید مواجه گردید . با دریغ ودرد باید گفت که بعد ها این شخصیت ملی میهن به این بهانه قربانی گرایشهای نژاد پرستانه وانتقامجویانه حفیظ الله امین گردید .  

بهرحال  چونکه ـ با طرد زبان فارسی ، نظام دیوانی واداری کشورفلج میگردید وشیرازۀ جامعه به هم ریخت ، به ناچار به پدیدۀ دو زبانه گی تن داده شد و مسئلۀ دو زبا نه گی در مادۀ سوم قانون اساسی محمد ظاهرشاه ( 1964 م . ) چنــین تسجیل گردید :

" مادۀ سوم : ازجمله زبان های افغانستان پشتو وفارسی زبانهای رسمی می باشد. "

اما در« فصل سوم » همین  قانون اساسی زیر عنوان « حقوق ووظایف اساسی مردم » در مورد زبان های افغانستان ، سیاست تبعیض آلود ونفاق برانگیزی اتخاذ گردید بنحوی که از جمله زبانهای افغانستان زبان پشتو به عنوان یگانه « زبان ملی » کشور معرفی شده ودولت افغانستان تنها موظف به « انکشاف وتقویۀ زبان ملی پشتو » گردید . دراین زمینه به قانون اساسی ظاهرشاه توجه کنید :

« مادۀ سی وپنجم : دولت موظف است پروگرام موثری برای انکشاف وتقویۀ زبان ملی پشتو وضع وتطبیق کند. » (12)

 

ازمطالعه اوراق تاریخ وطن ما هویداست که حاکمیت های ایلی عقب گرایان  ، تا این اندازه میدان را خالی ، وتاریخ وزبان و دانش مارا بی پناه فرض کرده اند ؟ با این طرز فکروباور، ده ها سال است که در فقدان جو وفضای آزاد که اندیشه ها بتوانند بدوراز سانسور فکری واژه های زبان خود را بیان  نمایند ، باتأسف ازسوی حاکمان وروشنفکران دولتی وابسته به حاکمیت ایلی ، مفهوم واژه  « ملی »  واجزای تشکیل دهندۀ منافع ملی همچون کالایی تحریف ،  ساخته وپرداخته شده در مطبوعات رسمی « سراج الاخبار ودگر رسانه های گروهی بعد از آن  ... »  تا امروز  به جامعه ارائه شده است.

 

در چنین شرایط اختناق، دریغا  ! که احدی از احاد مردم حق نداشتند که در صحت و سقم واژه های به اصطلاح تعریف شدۀ ملی  نظر دهند ، وگرنه به القاب « ضد ملی »  خاطی و گناهکار متهم می شدند . 

واضح است که روشنفکران قبیله گرا برای تیوریزه و عملی کردن سیاستهای خود به اندیشه های ایلی پرستی ( زبان پشتو ، قوم  افغان ، ابداع اسطوره های تباری ولاغیر)  احتیاج داشتند و نیز مرکزگرایی را با بخت و اقبال خود همگون میدیدند .  همکاری و قرابت این دو اندیشه بدوی  تا امروز آنقدر ادامه یافته است که دیگر میتوان اندیشۀ  نژادپرستی شؤونیزم « افغان »  را با مرکزگرایی حاکمیت سیاسی درافغانستان  مترادف دانست.

اقدام ناعاقبت اندیشانۀ ضد منافع ملی خاندان آل یحیا  درامرتطبیق سیاست قبیله  سالاری وملی سازی بی فایدۀ گویش محلی پشتو ، فقط اغفال وفریب وگول زنی  واستفاده بری از احساسات پاک عشایر پشتون  در امر تحکیم قدرت خاندانی وحامیان خارجی شان چیز بهتر وبیشتری نبود . که این عمل باعث تولید احساس خودگرایی وتحقق سیاست پشتونیزه سازی نظام سیاسی کشور وزمینه سازتضاد ملی وبُرُوز جنگ های لسانی وعظمت طلبی واستثنا ء طلبی  قومی در چندین دهه اخیرگردید و میگردد .

 

در راستی مسئله تمام روشنفکران پشتون خوب می دانند که : ازسرکاتب ( پشتون تبار = افغان ) گرفته  تا رئیس جمهور ایشان ،  صرف بوسیله همین زبان فارسی تعلیم وتحصیل کرده اند ، علم اقتصاد وسیاست آموختند ، وبهمین زبان فارسی غنامند حرف می زنند ، می نویسند  فکر میکنند  وذوق و علاقه و عشق و احساس  خودرا اظهار میکنند  ،  معلومات اکادمیکی خود را ارتقاء می بخشند وشخصیت فرهنگی و حقوقی خود را در کارزار عمل بنمایش می گذارند و بهتر از  گویش محلی پشتو، رساتر واضح تر ،عام فهم تر خوانا تر ، درست تر  و علمی تر، اهداف ،  ارمان واندیشه های خویش را به جامعه و علاقه مندان خویش  بیان مینمایند . وبوسیله همین زبان فارسی در رهبری سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی  مملکت سهیم  میگردند . وهمچنان  بکمک همین  زبان فارسی  با دیگر ملیت های باهم برادر میهن خویش اعم ازفارسی گویان پشتون تبار( محمد زایی ها و شهر نشینان پشتون )  ، تاجیکا ن  ، هزاره گان ، ازبکا ن و ترکمنان  وهندوان و.و. و سایــر اقلیت های ملی ومذهبی ساکن کشور وهمسایه گان عزیز وطن ما،   گفتگو  و مفاهمه  می کنند . جای بسا شکر است که ما همه با زبان فارسی  صحبت می کنیم ، زبانیکه به کدام تبار،  قوم و قبیله ممتازی درین سرزمین  بستگی  ندارد در یک کلمه ، زبان همگانی وزبان تفاهم ملی می باشد .

واز سوی دیگر زبان ملی در هرکشوری  که حکم زبان مشترک دربین شهروندان آن کشور را دارد ودرواقع وجه مشترک اصالت ملی ، فرهنگی وپیوند گاه  ، علمی وادبی ایشان به حساب می آید ویکی از عناصر اصلی درایجاد زیرساخت توسعه هویت ملی ، ملت یک پارچه می باشد . وبه این اساس تمام  اسناد ومکاتبات ومتون رسمی صرف باید با این زبان و خط باشد. بخاطر همین ضرورت های اجتماعی ، علمی ، فرهنگی وسیاسی  است که ما برای عملی سازی سیاست مفاهمه بین گروههای قومی افغانستان  ، به  زبان فارسی  رأی عقلانی وفارغ از هرگونه عصبیت نژادی میدهیم  .

 

 

 

نتیجه :

مردم ما به این اصل اساسی آگاه هستند که زبان فارسی در حوزه تمدنی آسیا و بویژه درکشورمحبوب ما  تنها یک زبان نیست بلکه یک فرهنگ ویک تمدن و یک بخش پایه  یی هویت ملی ونماد هستی همۀ شهروندان ماست ،  که با فراگیری آموزش همگانی وسراسری این زبان وفرهنگ پرعظمت آن  میتوانیم رشد متعادل آگاهی علمی شهروندان کشورما را نهادینه سازیم .

با تأسف که حاکمان قبیله اهمیت وارزش این زبان را در رشد علم و معرفت و تکامل اقتصادآینده کشور می دانند مگرشعورانه آنرا، نادیده می گیرند ودر پی تطبیق برنامه های تک محوری  پشتو تولنه یعنی پشتونیزه سازی نظام سیاسی کشور وبه حاشیه راندن زبان فارسی از عرصه فرهنگ  و اقتصاد و سیاست می باشند . از اینرو احترامانه آرزو مندیم که فرهیخته گان کشور ما ماهیت راهبرد فرهنگی بدخواهانۀ قبیله را به شهروندان  میهن ما هرچه وسیعتروکلی ترافشا نمایند .       

ما می دانیم که هر شهروند آگاه فارسی زبان متوجه این نکته هست که دفاع اززبان وفرهنگ درحقیقت معنای دفاع از ناموس وشرف وحیثیت وقار وعزت ملی مارا افاده می کند. اما درک و آموزش این مسئله وفهمایی آن به تنهایی کافی نیست . باید در این راستا کارعملی کرد وبه هر صورت ممکن که می شود ، جلوی تحقق این سیاست  ضد ملی مبارزه قبیله را علیه زبان فارسی گرفت .  

یک عده مردمان خود باور سطحی نگر وساده اندیش فارسی زبان ما به این مسئله مهم فرهنگی و سیاسی کشور مان آنقدر اندیشه نمی کنند  ودنبال مسایل خیلی بی اهمیتی هستند.  موضوعات دروغ وساختگی ایکه خود می دانند که همه روزه تیم حاکمیت حامد کرزی آن مسایل را خودشان  خلق و ابداع می کنند وشعورانه به خورش مطبوعات می دهند . اما باز هم این  ساده اندیشان آن افکار ریاکارانه ای انتزاعی دولت را حقیقت پنداشنه وده سال تمام هست که منتظر جنگ انداختن موش خرمای مداری هستند.

 

ما باید ازتاریخ پار وروند نابودی تدریجی زبان فارسی در سرزمین های ایران و خراسان در دوره های حاکمیت تازی ها ، نابودی زبان فارسی از طرف انگلیسها در هند برتانوی ، نابودی زبان فارسی در آسیای میانه از طرف روسها وسیاست گام به گام نابودی زبان فارسی در ساحات کُرد نشین (سوریه وترکیه وعراق ) وسایر ساحات آسیا ، سبق تاریخی آموزیم .

ونگذاریم که این تجربه تلخ تاریخ یک بار دیگر درکشور محبوب خود ما تکرار گردد. باید هوشیار وبیدار بود ، زمان همچو سرعت نور در حرکت است . دیدیم که تیم حاکمیت حامد کرزی درظرف ده سالی که گذشت به چه سرعت برنامه های وسیعی را درتضعیف زبان فارسی بکارگرفت وضربه یی سنگینی به پیکره آن وارد نمود. باید بدانیم که سرنوشت سیاسی زبان فارسی درکشورما با موجودیت رهبران افغان درهرم قدرت درحال زوال است . باید دربرابرحاکمیت قبیله دو سرۀ وابسته به استکبارــ مقاومت کرد وزبان فارسی و امنیت و آزادی را ازلبه پرتگاه نابودی نجات داد .  

باعرض حرمت

بصیر کامجو

 

 

 

منابع و مآخد :

ـــــــــــــــــــــــ

(1) ما با مفهوم عینی این اصل موافقیم که :  دری فارسی است و فارسی دری است و تاجکی هم فارسی است . با استناد عینی برتاریخ پیدایی وگسترش زبان فارسی واضح است که ــ  این سه گویش برتافته از یک زبان واحد است .  ودر کتاب   « همزبانی وبی زبانی » نوشتۀ محترم کاظم کاظمی نیز به این مسئله مهم تأکید صورت گرفته است . بناً جهت  کلی سازی مفاهیم سعی بعمل آمده تا درهمۀ نوشته های ما « زبان فارسی » بدون پیشوند های (تاجکی ویا دری )  نوشته شود.

(2) رجوع شود به :نوشتۀ  نجم الدین کاویانی « مسئلۀ زبان درافغانستان » بخش دوم ، ماهنامۀای جهان کتاب ، سال دهم ، شمارۀ 7ــ .. ، 1384

(3) افغانستان در پنج قرن اخیر، مؤلف : محمد صدیق فرهنگ ، ج اول قسمت اول ، ص 73

 (4) رجوع شود به نوشتۀ : نجم الدین کاویانی « مسئله زبان درافغانستان » بخش دوم ؛

و تاریخ مختصر افغانستان  ، مؤلف : عبدالحی حبیبی ، کابل 1357 ، صص 248  ـ 291 .

(5) رجوع شود به نوشتۀ : نجم الدین کاویانی : « مسئله زبان در افغانستان بخش اول »

(6) رجوع شود به : افغانستان در پنج قرن اخیر ، مؤلف : محمد صدیق فرهنگ ، ج1 قسمت دوم ، صص 463 ، 464 .  

 (7) خط سوم ، فصل نامۀ فرهنگی ، ادبی هنری ، 1382 ، مدیر مسؤول : محمد جواد خاوری ،مقالۀ ( محمود طرزی وسراج الاخبار )  ص 83 ـ 73 . برگردانی است از کتاب : « ظهور افغانستان جدید »  ، مؤلف : وارتن گریگورین ، برگردان : حسن رضایی .

(8) همانجا وهمان صفحه .

(9) افغانستان در مسیر تاریخ ، غبار ،  ج 2 ، ص 60 .

(10) نوشته :  نجم الدین کاویانی « مسئلۀ زبان درافغانستان » بخش دوم .

(11) فرهنگ ، افغانستان در پنج قرن اخیر ، ( ویر جینیا ، 1367 ) صص 489 و491 .

(12) قانون اساسی افغانستان ، ( کابل : مطبعۀ معارف ، 9 میزان 1343) ، 3  (40) همانجا ، ص 24 . وجهت معلومات بیشتر رحوع شود به نوشتۀ : نجم الدین کاویانی ، « مسئلۀ زبان در افغانستان »  بخش دوم .

 

 

 


بالا
 
بازگشت