نعمت الله ترکانی
نگاهی کوتاه به نوشته مسعود فارانی به عنوان
( قضاوت یکجانبه عادلانه نیست)
این نوشته آقای مسعود فارانی در چند بخش خلاصه شده است که بصورت خاص انگشت گذاری روی مسله ای زبان فارسی دری است نه چیز دیگر و ایشان خیلی ماهرانه حقایق را هم از روی سکه و هم از پشت سکه خوانده اند. اما چیزیکه در نوشته ایشان متناقض جلوه میکند برخورد یکجانبه به مسلۀ رشد زبان وادبیات فارسی دری و معرفی باز یافته های غیر موجه از به حاشیه کشیدن زبان اکثریت نفوس افغانستان عزیز است.
فارسی دری اکنون وسیله افهام و تفهیم نود در صد نفوس افغانستان است. با پیدایش مدیای جهانی چون انترنت، تیلویزیون، رادیو و پیام رسانی توسط تیلفون های همراه مسلمن هر زبان با لهجه و معنای کامل آن وسیله افهام و تفهیم انسانها میگردد. هرچند در ایران افغانستان و تاجیکستان فارسی دری در گفتار، لهجه های متفاوت و اصطلاحات گوناگون دارد ولی زبان گویش ادبی و نوشتاری آن یکی است.
آقای مسعود فارانی هم مثل کریم خرم، فاروق وردک، اسماعلیون، و دست اندرکاران افغان جرمن آنلاین و افغان ملتی ها روی مسلۀ دانشگاه، دانشجو، افغانستانی و دیگر واژه های مرسوم در نوشتار فارسی دری را برتری بخشیدن به بیگانگان خوانده و ماهرانه قضیه را بی ارتباط به فعالیت های فایشستی مشتی از حاکمان و سرتمداران قدرت های دولتی در نیم قرن اخیرارزیابی کرده اند.
هر چند طرح این مسله که واژۀ پوهنتون از سالیان دراز درمیان مردم افغانستان عمومیت یافته و در هر دو زبان پشتو و فارسی رواج یافته است. باید گفت در مراجعه به تاریخ واژه معادل آن برای اولین مرتبه به عوض واژه عربی دارالعلوم و یا فخرالفنون در مقابل واژه انگلیسی یونیورستی در نیمۀ اول قرن بیستم در ایران خلق گردیده وعمومیت یافته است. حتا اگر این واژه دانشگاه را با پوهنتون مقایسه کنیم. عیننا مثل وآژه ( لمری وزیر) بر گرفته شده از ( نخست وزیر) ایرانی ها در دورۀ حکومت خلقی ها به سرتمداری حفیظ الله امین است. آقای مسعود فارانی و دوستان شان فکر کنند که از کلمات لویه جرگه و ولسی جرگه در ایران و تاجکستان شنونده های رادیو و تیلویزیون چه چیزی برداشت میکنند.
پایفشاری آقایان سراج وهاج، مسعود فارانی، حفیظ الله خالد بخاطر دست برداشتن بنگاه خبر پراکنی بی بی سی و یا تیلویزیون ها و روزنامه های افغانستان از استعمال واژه های فارسی دری چه بد نامی برای شان به ارمغان میاورد. نویسندگان افغانستان آنانیکه شعری مینویسند، داستانی مینویسند و یا خبری را میرسانند نه تنها برای مردم افغانستان بلکه برای اضافه از یکصد و پنجاه ملیون شنونده فارسی زبان در سراسر جهان سر وکار دارند. گذشته از اینها واژه پوهنتون در انطرف سرحد میان پشتون های پاکستان ناشناخته است زیرا آنها با واژۀ یونورستی و کالج خوی گرفته اند. .برعلاوه در آنطرف سرحد بر دروازه هیچ بیمارستانی روغتون و داروخانه ای درملتون نوشته نیست. پس اگر نویسنده ای به زبان فارسی بخواهد در یکی از اشعارش واژه بیمارستان و یا دارو خانه را روغتون و یا درملتون بگوید این داستانش را غیر ازبیست و شش ملیون مردم افغانستان چه کسی خواهد فهمید؟
آقای مسعود فارانی و یاران ایشان هیچگاهی به این فکر نیفتاده اند که کتاب های فارسی دری رسیده از هند، ایران و پاکستان هیچگاهی با چنین واژه های چون پوهنتون، روغتون، درملتون، شاروالی ووو آراسته نشده و این واژه ها در زمان حکومت های نادر خان، ظاهر خان و خلقی ها به زبان فارسی دری مخلوط گردیده. نه تنها واژه ها بلکه اماکن و مناطق جغرافیای به فرمان یک فایشست بر سر قدرت تغیر یافته است. دور نمیرویم در ماه گذشته مکتب نسوان بی بی مهرو توسط فاروق وردک به مکتب پوهاند عبئالقیوم وردک نامگذاری شده است. حالا منطقه بی بی مهرو در بخش جنوبی فرودگاه کابل هم فردا به نام یکی از وطنداران وردکی ما مثما خواهد شد. قیوم وردک اسیستانت یک آموزگار المانی در سالهای 1350 الی 1353 دانشکدۀ علوم طبیعی دانشگاه کابل به کجا و بی بی مهرو به کجا! عبدالقیوم وردک بعد از ده دقیقه لکچر آموزگار المانی فیزیک برق؛ یک دقیقه با ادبیات یک کودک دبستانی گفته های این آموزگار المانی را ترجمه میکرد و هر چند مورد تمسخر محصلین قرار میگرفت برویش نمیاورد، اما بی بی مهرو زنی که داستانهای مبارزات او در یکقرن گذشته سرخرویی تاریخ ماست توسط یک فایشست بخاطر فارسیوان بودن اش فراموش میشود و یک چاپلوس و بوت پاک جای آنرا میگیرد. قیوم وردک مثل فاروق وردک یک متملق و آستان بوس دربار محمدداود بود که مثل خود فاروق وردک که به مقام وزارت معارف افغانستان در کابینۀ کرزی رسید.. در ولایت هرات سبزوار که نامش قدامت تاریخی هزار ساله داشت به شیندند، بخشداری فشگان به پشتون زرغون، و بخشداری قره تپه به تورغندی مبدل شده است. این ها تصادفی نبوده در پشت مبادلۀ این نام ها در اکثر مناطق (فارسیوان )ها به دستور فایشست ها یک هدف سیاسی و شیطانی تعقیب گردیده است.
در سال 1352 زمانیکه در باشگاه شبانه ای دانشگاه کابل بودم. نصرالله حافظ شاعر و ادیب گرانمایۀ زبان پشتو را یکشب با خود داشتیم. آنروز ها در مقابل جملۀ زمزمه های شبهنگام به زبان پشتو افادۀ (دشپی ژغونه) رواج داشت. پیشنهاد یکی از دانش آموزان برای او که یک عضو و گرداننده ای این بخش بود ارایه شد که زمزمه های شبهنگام با (دشپی ژغونه) هیچ ارتباط معنایی ندارد. در شب سگ ها هم پارس میکشند و سوسک ها هم وز وز میکنند اما مراد از زمزمه آواز نیست. بلکه زمزمه گفتار میان دو دلداده است... یک هفته بعد در اثر این پیشنهاد (دشومدمو انگازی ) عوض دشپی ژغونه مرسوم گشت.
حالا بگفتۀ آقای مسعود فارانی چه کسانی میخواهند با مغالطه کاریها ضروریات را از انظار مردم پنهان کنند و برای وحدت ملی زیان وارد نموده و باعث زمزمه های مشتی عصبانی و جواسیس بیگانه کلماتی چون آریانا، خراسان و افغانستانی را خلق کنند. من اصلن نمیدانم برداشت آقای فارانی و دوستان شان از واژه افغانستانی چیست؟ در حالیکه این واژه هم افغان و افغانستان را در بر دارد و تنها یک (ی) نسبتی افراد این سرزمین را بنام افغان معرفی میکند. خیال میکنم یا اینها سواد ندارند و یا خر جهالت خود را چپه سوار شده اند. این درست مثل آنست که یک فرد تاجیک را تاجکستانی و یا عرب را عربستانی و یک ترک را ترکی هوویت بدهیم. اما در سایت های فایشست های افغان ملتی ازین واژه پیراهن عثمان غنی ساخته و آنقدر به آن تاخته اند وپرداخته اند به اصطلاح مقاله نوشته اند که استفراق آدم در میاید .
در یکی از نوشته های سراج وهاب حتا به واژه های سوچه زبان دری خط بطلان کشیده شده و این درست بدان معناست که باید روی تمام متون ادبی و تاریخی زبان فارسی دری خط بطلان کشید. مشاور فرهنگی آقای کرزی اسماعلیون حتا زبان فارسی دری را در مقابل زبان انگلیسی در افغانستان به حال محو شدن قلمداد نموده و صریحا نوشته است ازین به بعد زبان پشتو زبان درباری است. همه فایشست ها به این نتیجه رسیده اند که زبانی به نام فارسی وجود ندارد و این زبان در حال فراموشی است وهمچنان عده ای پای بند کرده اند که استعمال واژۀ فارسی و یا پارسی اشتباه است و کسانیکه زبان فارسی میگویند از وابستگان ایران اند. همه چیز فراموش آقایان شده. آنی که در سالهای 1340 دانش اموز دبستان بودند فراموش کرده که بالای مجلد اموزش زبان فارسی دری نوشته شده بود ( قرائت فارسی) و حالا از برکت دولت امریکایی کرزی و آزادی بیان نیشخوار فایشیزم اینست؛ ( دری نه فارسی )...
اول اینکه این بازی سیاسی غیر از یک مضحکه چیز دیگری نیست. زیرا بنام پارس و یا فارس دیگری کشوری در جغرافیای جهان وجود ندارد که این زبان بدان منسوب باشد. در ثانی هم کرزی و هم اکثر این فایشستان جیره خواران ایران اند که ماهانه از خرانه های ایران ملیونها دالر را بخاطر پیشبرد برنامه های تفرقه افکن و حکومت کن را بدست میاورند. همین حالا اضافه از دو ملیون پناهنده افغان پشتون و ( فارسیوان) در جمهوری اسلامی ایران مهاجر اند و منتظر لحظه ای اند که بساط این جباران برچیده شود و به موطن خود بر گردند. این مهاجرین عزیز میهن آنقدر با زبان و فرهنگ ایرانی ها خوی گرفته اند که دیگر نه یادی از پوهنتون و نه روغتون و نه هم درملتون دارند.
آقای مسعود فارانی در پشت سکۀ سیاست فایشیزم به کشف تازه دست یافته اند و ان اینست که مرحوم علی احمد کهزاد در رکاب ولی نعمت اش شاه محمود خان صدراعظم، قلمفرسایی داشت هرگز پیشنهادی نداشت مبنی براینکه کلمات و لغات پشتو اززبان فارسی دری برداشته و یا حذف شود ... این به چه معنی است در حالیکه خود جناب فارانی صاحب اعتراف میکند که محمد گل خان مهمند که پشتو خواهی اش کاملا عیان است نیز در رکاب ولی نعمت اش شاه محمود پیشنهاد نکرد تا تمامی کلمات و لغات فارسی دری اززبان پشتو حذف و برداشته شود و این کلمات تازۀ زبان پشتو در زمان همین فایشست با فرمان های جداگانه تشکیل ( پشتو تولنه) و اموختن جبری زبان پشتو در کورسهای خاص عرض اندام کرد... خوب من میگویم اگر آقای مسعود فارانی سواد کافی دارد باید بداند که واژه های فارسی دری نه تنها در زبان پشتو بلکه در زبان اردو، ترکی و عربی موجود است. تنها در زبان پشتو و اردو اضافه از چهل در صد واژه های این زبان هارا احتوا میکند و هر گاه محمد گل خان مهمند پیشنهاد میکرد که واژه های زبان فارسی دری از زبان پشتو برداشته شود دیگر اشعار خوشحال خان ختک، رحمان بابا، حمید ماشوخیل و حتا شاعران معاصر زبان پشتو بکلی محو میگردید. زیرا هشتاد در صد ردیف و قوافی زبان پشتو و اردو از زبان فارسی دری و عربی گرفته شده است. این برعلاوه واژه های زبان فارسی دری و عربی است که در متن اشعار همه شاعران زبان پشتو موجود است. پس هم ولینعمت مرحوم علی احمد کهزاد و هم پدر فایشیزم افغانستان محمدگل مهمند میدانستند که چنین امری خارج از امکان بوده و مردود است.
موضوع دیگری را که آقای مسعود فارانی مطرح میکنند و خیلی هم خنده آور است تماس ایشان در یک مقطع خاص تاریخ است که حد اقل نسلی از نیمه قرن بیستم آنرا بیاد دارند. طرح ایشان خیلی ماهرانه است و به اصطلاح با مشتی از خاک به چشم همه میزنند و بعد به اصطلاح کیف میکنند. ایشان چنین میپندارند که خوشرقصی روشنفکران و یا احیانا سرتمداران سیاست های تفرقه بینداز و حکومت کن در « سره سازی» زبان و فرهنگ و آن هم از غرب افغانستان ( ایران) کارش را کرد و علت اساسی جنگهای ویرانگر شد . پارسی بازی ها روسها را بر سرنوشت مردم ما مقرر کرد... القاعده را به افغانستان دعوت نمود و بعد امریکا ــ انگلیس را میدان داد و نتیجۀ آن پیدایش کدورت های شد که زباله آتش آن از محافل و سایت های انترنتی برخاست...
باید از آقای مسعود فارانی پرسید: بگفتۀ شما دراین دوران چه کسانی مسوول چنین کدورت ها بودند؟ آنان کی بودند و حالا کی هستند؟ خیال میکنم آخرین جواب ایشان این باشد که اعضای دولت دسنشاندۀ خلق و پرچم، جهادی هایکه بر مادر و پدر خود رحم نکردند و همه را بخاطر گرفتن قدرت دولتی کشتند، مهاجر ساختند و خانه و کشانه ای شانرا ویران نمودند و به دنبال آن طالبان جهالت و تیم امریکایی کرزی! حالا وطنخواهانی که نه بر "پارسی"بازی افراطی و نه بر "پشتو"بازی افراطی علاقه داشتند، در موقعیت دشواری قرار گرفتند... غیر از همین مردم بیچاره ایکه سی سال است بر سر شان بم میبارد، مزارع شان مین کشت میشود ، خانه ای شان ویران میگردد و مجبور میشوند یا به خارج از افغانستان و یا در داخل افغانستان به زیر خیمه ها زندگی کنند، چه کسانی اند؟! من از آقای معسود فارانی میپرسم: زبان فارسی را که ربان مهر و دوستی است چه کسانی به کین و نفرت و توهین مبدل کرده است؟! چرا برف بام خود را به خانۀ دیگران می اندازید. مگر شما درین معرکه اول وکیل دعوای چه کسانی هستید؟ میخواهید از کریم خرم که واژه ای دانشگاه را غیر اسلامی خواند دفاع کنید و یا از آقای سراج وهاج که همه کتاب های این زبان را مردود میشمارند؟ و یا هم از اقای حفیظالله خالد که گویندگان اخبار بی بی سی به زبان فارسی دری را میخواهند به محکمه بکشانند؟ اگر دست آویزی غیر از نشیخوار های چند سمت پرست ندارید و اشاره ای شما به نفوس فارسی زبان افغانستان نیست! فکر میکنم باید به عقاید خود تجدید نظر کنید. زیرا 90 درصد مردم افغانستان از نعمت سواد محروم اند و افاده های به نام تفکیک و سره سازی زبان را نمیدانند.
آقای مسعود فارانی با انداختن تیر به تاریکی مینویسند«... وجود خیلِ از"نویسندگان" که به نرخ روز نان می خورند و بعضی از آنها گذشته های ننگین و جنایت بار شان را در زیر پرده ساتر قوم گرایی پنهان می دارند، درد اصلی نیست...» چرا آقای فارانی این نویسندگانرا معرفی نمیکنند. اینها کیستند؟ مگر ترس از قلم تیز آنان آقای فارانی را از آوردن نام ایشان منصرف میسازد؟ درد اصلی آقای فارانی چیست؟ با این طرز نوشتن به قناعت چه کسی میپردازند؟ آنانیکه زبان پارسی و یا فارسی میگویند نه فارسی دری. و آنانیکه خراسان، هزارستان و یا آریانای کبیر میگویند نه ( لوی اقفانستان)... برای اثبات ادعا های کاذب بهتر از آقای فارانی دلیل و برهان میاورند یا عکس آن؟ توجه به این مسله بدون درک از توطعه های سیاسی امکان پذیر است یانه؟ آیا وحدت ملی، همدلی و وطنداری با نشان دادن چنین عکس العمل های فایشستی میسر میگردد یانه؟ و بالاخره سرنخ این همه تفرقه افکنی ها بدست کیست؟...
مگر موجودیت کلمات فارسی در زبان پشتو و یا کلمات پشتو در زبان فارسی میتواند درد مردم ما را مداوا کند؟ من میگویم تمام این ها همه ترفند بازی به نام زبان، سمت، قوم، قبیله و نژاد یگانه سلاح برندی است که در شکستن وحدت ملی، همزیستی برادرانه و حکومت قانونی و شرعی شده است. کسانیکه این مسایل را دامن میزنند یا وابسطه به کشور های همسایه و یا هم امریکا ــ انگلیس اند.
آقای مسعود فارانی در ادامۀ دُر فشانی های خود میفرمایند: «... اکنون که مشکل „دانشگاه“ و „پوهنتون“ بی جا سربلند نموده، موازی با آن چندین سوژۀ غیر ضروری که بوی نفاق و جدایی (آنهم درین مرحلۀ حساس) ازآن بمشام میرسد، نیزسر بلند کرده است...» اعتراف میکنم که در زبان همه مردم افغانستان واژه پوهنتون نسبت به دانشگاه قابل فهم است و واژه دانشگاه راکسی نمیشناسد. ولی این بدان معنا نیست که این واژه را کسی بما صادر کرده باشد. دانش با پساوند گاه در زبان فارسی محل فراگیری دانش را تلقین میکند و این واژه نه به خاطر انداختن نفاق میان دو ملیت بزرگ افغانستان بلکه زبان نوشتاری در متون زبان فارسی دری است. اگرمن مینویسم و یا بنگاه خبر پراگنی بی بی سی بدان اشاره میکند نه تنها برای نفوس افغانستان بلکه صد و پنجاه ملیون فارسی زبان دنیا را در نظر داریم و اگر هر فارسیوان آنرا به زبان بیاورد هدفی غیر از معرفی این اسم مکان ندارد. مگر که با جزم اندیشی فایشستی آنرا به جدایی ملیت های وطن نسبت دهد.
آقای مسعود فارانی در نوشته ای شان به اصطلاح عده ای را به خاطر به رسمیت شناختن خط دیورند که فکر میکنم خارج از جنگ زبانی است مسوول دانسته اند. هر چند به عقیده ای من طرح عدم شناسایی خط دیورند با وجود معاهدات امیر عبدالرحمن خان در یکصد و پنجاه سال قبل با دولت انگلیس و بی اهمیت بودن این مرز و بعد بوجود آمدن جغرافیای پاکستان با همین مرز یک دسیسه ای بیش نیست اما باید اذعان کرد که مرز دیورند علت اساسی کشیدگی های سیاسی، تهاجم رسمی سیاسی پاکستان علیه افغانستان است. هرچند این مرز غیر از یک مرده ریگی میان افغانستان و پاکستان شمرده نمیشود و در دو طرف آن اقوام و قبایل پشتون بدون ویزه های رسمی رفت وآمد داشته و تجارت آزاد را دوام میدهند اما هم اکنون بزرگترین کانون تشنج زایی در هر دو طرف مرز را بوجود آورده است. تمام اعضای القاعده و تروریست های ممالک عربی و آسیای میانه درآن ساحات لانه کرده اند. حتا تشنج های سیاسی و سلیقه ای در آنطرف خط دیورند در زمان سلطنت ظاهر خان و محمد داوود باعث مهاجرت عده ای از بزرگان نشنل عوامی پارتی به خاک افغانستان میشد... حالا پرسش اساسی از آقای مسعود فارانی اینست که اگر کسی بگوید باید بلاخره مرز دیورند را به رسمیت شناخت نقص و یا مفاد این مسله به چه کسانی برخورد میکند؟ اگر مراد از به رسمیت نشناختن مرز دیورند این باشد که چهل ملیون ملیت پشتون آنطرف مرز هم مربوط به افغانستان است به خاطر آنکه افغان اند باید از افغانستان باشند خیال میکنم کودک دبستانی هم با این طرز بینش ما خنده خواهد کرد. و اگر مقصد چنین نباشد پس باید بر عکس آنرا فکر کرد و به خیال من الترنیف دیگری هرگز نمیتواند این دو ادعا را حل کند.
سوبه سرحد یکی از ایالات پاکستان است که از سال 1947 به این نام از پیکر هندوستان جدا شده و هرنوع دعوای مالکیت افغانستان برآن غیر از یک دروغ چیز دیگری نیست. کسانیکه این خواست های مردم بخاطر تامین امنیت و دست برداری پاکستانی ها از سرنوشت ما را ایجاد نفاق میان ملیت ها میدانند مثل همه اسلاف خود در بحر فایشیزم افغانی غرق اند و آب به آسیاب امریکا ــ انگلیس میریزند.
هر چند آقای فارانی در تعمیر دوباره وفاق ملی و از بین برداشتن کدورت ها میان اقوام و ملیت های برادر افغانستان به نام اذهان نیرو های بالنده و سازند ( یعنی نیرو های قرن هیچ) با دور اندیشی یاد کرده اند و این نسل را سازنده و بالنده خوانده اند. اما مسلۀ که نزد ایشان لزومن در خور تعمق بیشتر است اشاره به نسلی است که بعد از هجوم روس ها به اشاره ای حفیظ الله امین و بعد از آن کسب قدرت یکماهه توسط صبغت الله خان مجددی، یکه تازی های ملا محمد عمر امیرالمومنین و نمایندۀ شرکت نفتی یونوکال امریکا جناب حامد کرزی شریک غایلۀ از هم پاشیدگی وحدت ملی شدند را باید معرفی کرد. زیرا این ساختدار های کامپلکس سیاسی که بوجود آمد. نشانه ای غیر ازین ندارد که برای تثبیت وحدت ملی امریکا و یاران غربی شان هجوم آوردند و بهانه شان از میان برداشتن تروریزم بود و دیگر هیچ! و خوش به حال این نخبگان ساده و خوش قلب که نمیدانند همین ملت از پشتون گرفته تا فارسیوان، هزاره ازبک، از شمال، غرب، شرق و جنوب در مقاطع تاریخ پوزۀ همه متجاوزین را به خاک مالیده اند.
آقای مسعود فارانی در بخشی از نوشته ای شان اشاره ای به کتب وارده از پاکستان و ایران دارند. ایشان را نظر بر اینست که کتاب های رسیده از پاکستان ( هر چند نظر به تاریخ تشر این کتب به نام پاکستان محل جغرافیایی و جود نداشته) خیلی مفیدتر نسبت به کتب وارده از ایران است که در دوران حاکم امریکایی افغانستان (ولسمشر کرزی ) در دریای هیرمند به آب انداخته شد. ولی ایشان غیر از طرح همان مسلۀ دانشگاه و پوهنتون که در یکی ازین کتب از آن ذکری نیست و شاید هم در نقطه مقابل این نظریات فایشستی بود... مسله را ماهرانه به ایران پرستی اقوام تاجیک سرزمین افغانستان ارتباط داده اند. افسانه های جعلی از پذیرش فرهنگ ایرانی را به نام ملیت فارسی زبان افغانستان یادآوری کرده اند و چنان با این مسله خود را در گیر کرده اند که گویی شبانه ده ها تروریست و انتحاری از مرز های ایران بسوی شهر های افغانستان سرازیر شده و ملت بیچاره را به خاک و خون میکشند. و لزومن از کرزی گرفته تا پائین ترین عضو دولت افغانستان هر روز و هر شب از کردار دولتمردان پاکستان داستانسرایی میکنند. آقای مسعود فارانی هم از زبان همکاران خود و هم از زبان شخصیت های مجهول الهویتی مثل سراج وهاج، حفیظ الله خالد، اسماعلیون ووو در سایت های فایشستی پشتونیزم نقل و قول های میاورند و خود شان چک چک میکنند.
این آقای مسعود فارانی، سدید، وهاج ، نوری ووو باید بدانند که زبان وسیله آمیزش بشر و اسباب افهام و درک انسانهاست. آنکه فارسی صحبت میکند ضرورت دارد که با همین زبان به قناعت جانب اش بپردازد. و آنکه پشتو صحبت میکند باید با زبان اش به قناعت جانب مقابل اش بپردازد مسلمن اگر یک افغان برای یک ایرانی و پاکستانی بگوید من فارغ پوهنتون کابل ام جانب مقابل اش او را درک نمیکند. چون واژه پوهنتون مربوط به افغانستان است.
نعمت الله ترکانی
16 فبروری 2012