اگر به چوبه دار هم آویزانم کنند
Allison Jones
The Canadian Press
برگردان: صبورالله سیاه سنگ
صبورالله سیاه سنگ
خانواده افغان باشنده مونتریال نتوانست "خیانت" سه دختر جوان و نوجوان شان را تحمل کنند، زیرا دخترها "بای فریند" داشتند. از دیدگاه این خانواده باید هر سه خواهر با مادر اندر شان در زیر آب جان میسپردند. موتری که آنها در میانش نشسته بودند، از پشت با فشار به درون آب افگنده شده بود و چنان وانمود میشد که آنچه رخ داده، تصادف محض است.
چند روز پس از پیدا شدن لاشه ها، آواز پدر خانواده روی نوار ثبت شده به گوش میرسید: "هیچ چیزی مهمتر از ننگ و ناموس نیس."
طوبا یحیا (چهل و یک ساله) و شوهرش محمد شفیع (پنجا ه و هشت ساله) با پسر شان حامد شفیع (بیست ساله) به چهار فقره "قتل عمدی" متهم هستند.
زینت (نزده ساله)، سحر (هفده ساله)، گیتی (سیزده ساله) و رونا امیر (پنجاه ساله) همسر نخست محمد شفیع پیکرهای بیجان درون موتر "نیسان سنترا"، روز سی جون 2009، از زیر کانال ریدو پیدا شده بودند. آنها از سفر آبشار نیاگارا برمیگشتند و در نیمه راه – در کنگستن – پیش از رسیدن به خانه، ایست داشتند.
دستگاه داوری، در آستانه بررسی این پرونده کارشناسی را فراخواهد خواند تا به "قتلهای ناموسی"، به ویژه اینکه چگونه در برخی حالات پیشرفته "ریزاندن خون، جبران آبروی برباد رفته خانواده میشود"، روشنی بیشتر اندازد.
آقای شفیع گفت: "هر دختر یا زنی که از رسم و رواج سرپیچی کنه، مایه سرافگندگی و لکه ننگ خانواده میشه." او افزود: "اگه به چوبه دار هم آویزانم کنن، بازهم میگم: بری مه چیزی بالاتر از ننگ و ناموس نیس. خوده و سرنوشت خوده به رضای الله تعالی میسپارم. خداوند مره و زن مه بیعزت نسازه. هیچ چیز ارزش زیادتر از آبرو نداره."
در نخستین لحظاتی که پولیس بر دست داشتن سه تن نامبرده (شوهر، خانم و پسر) در ماجرای کشتن چهار عضو خانواده شک کرد، به آنها گفت: "میخواهیم در همین نزدیکیها کمره نهانی نصب کنیم تا سر نخ به دست آید." و امید میرفت در پرتو چنین نقشه سخنان نهانی اعضای خانه بیرون شود.
خانواده شفیع پیشنهاد پلیس را دروغ پنداشت و ریشخند زنان آن را به باد شوخی گرفت. آقای شفیع گفت: "اگه پولیسها ثبوت میداشتن، هفته ها پیش از امروز پشت ما می افتادن."
در یک نوار ثبت شده دیگر، بیست روز پس از کشتار آن چهار تن، گفتگوی طوبا خانم و شوهرش چنین شنیده میشود: "حالا اگه زنده بمانیم، غمی در دل نخات داشتیم. دیگه تشویش ایکه دختر ما ده آغوش فلان بچه یا ده بغل فلان مردکه خاد بود، با ما نیس. تا قیامت ده قار و غضب خداوند گرفتار باشن. بان که شیطان سر قبر شان گو کنه. دختر همی قسم میباشه؟ آیا دختر باید همینطور فاحشه گری کنه؟"
آقای شفیع در نوار های ثبت شده ادامه میدهد: "کدام خیانت میتانه زیادتر از ای باشه؟ چه یاغیگری میتانه بیشتر ازی باشه؟ از اول تا آخر خیانت کدن. اونا به انسانیت خیانت کدن. به اسلام پشت پا زدن. همه چیزه خراب کدن."
خانواده شفیع که از افغانستان می آیند، پیش از رویداد مرگبار کنونی هم جنجالزده بودند. زینب شفیع (بزرگترین دختر) از خانه گریخته بود. دو دختر دیگر هم چندین بار به مقامات گفته بودند که میترسند و میخواهند خانه را رها کنند.
به گفته مقامات، زمام اختیار این خانه به دستان شفیع و حامد بود: آنها قانون وضع میکردند، آنها جزا – و یگان بار جزاهای سهمگین- تعیین میکردند.
هنگامی زینب از خانه فرار کرده بود، مادرش او را قانع ساخت که برگردد و افزوده بود به او اجازه داده خواهد شد با "بای فریند" خود ازدواج کند. از آنجا که خانواده "بای فریند" در روز موعود حاضر نشدند، خانم طوبا و حامد زینب را وادار ساختند این پیوند را همان روز فسخ کند.
سحر هفده ساله هم "بای فریند" داشت. پدر و مادر بر گیتی سیزده ساله هم همان شک را داشتند. خویشاوندان خردسال یا نوجوان هر باری که سحر را با پسری در جریان گپ زدن در مکتب میدیدند، به آقای شفیع گزارش میدادند. بر بیناد آگاهی گردآوری شده، سحر گرایشات خودکشی داشت.
قضیه تنها بر سر پسران نبود. زینت و سحر در برابر فرمانی که باید "حجاب" را رعایت کنند، نیز ایستادگی نشان میدادند. هر دو خواهر شیفته جامه های فیشنی بودند و به دلخواه خود لباس میپوشیدند. گیتی یک بار به دزدی از فروشگاه دستگیر شده بود، در بسیاری از درسهای مکتب حاضر نمیشد و بار دیگر به خاطر شیوه پوشاک ناشایست از سوی اداره مکتب واپس خانه فرستاده شده بود.
ده روز پیش از کشته شدن سه خواهر و مادراندر، در کمپیوتر لبتاب راجستر شده به نام شفیع که حامد از آن کار میگرفت، این واژه ها در جستجوگر گوگل تایپ شده بودند: "در کجا میتوان آدم کشت؟" پنج روز پیش از آن، در همان کمپیوتر نوشته زیرین در جستجوگر گوگل داده شده بود: "آیا زندانی میتواند حق مالکیت بر جایداد خود را داشته باشد؟"
رونا امیر همسر اول شفیع بود. پس از آنکه او دانست رونا نمیتوانست مادر شود، با طوبا خانم ازدواج کرد. رونا در پرورش فرزندان کمک میکرد و آنها را از ته دل دوست میداشت، گرچه در یادداشتی نوشته بود که از سوی طوبا بدرفتاری میدید و شفیع او را میزد. رونا به دختراندرهایش گفته بود: "اگر فرار کنم، شفیع مرا خواهد کشت. میترسم."
هنگامی که هیات قضایی در باره چگونگی کشتار یاد شده سخن میزدند، عکسهای سه زیباروی جوان و مادراندر شان روی پرده (سکرین) در دادگاه به تماشا گذاشته شده بودند. شفیع و حامد با دیدن تصویرها کوچکترین احساس عاطفی نشان ندادند، ولی طوبا خانم خم شد و چنان مینمود که گویا اشک میریزد، زیرا هر باری که عکسها روی سکرین بازتاب مییافتند، او با پارچه کاغذی رویش را پنهان میکرد.
اعضای خانواده در مورد اینکه مرگ چهار نفر چگونه رخ داده، چندین بار گپهای گوناگونی گفتند تا نشان دهند که آنچه رخ داده، "تصادم وحشتناک" بوده است. بر بنیاد اسناد دستداشته پولیس آشکار میگردد که موتر دیگری - از همین خانواده - موتر نیسان سنترا را با فشار هل داده و درون کانال افگنده است. (آقای شفیع، نیسان را چند روز پیش ازین رخداد، پنجهزار دالر خریداری کرده بود.)
پارچه های نیسان سنترا در بخش پیشروی آسیب دیده موتر لیکسس آقای شفیع به چشم میخورد. نقشه ساحه که به دادگاه پیشکش گردید، نیز مینمایاند که موتر از درب قفل بسته گذشته و بر سنگفرش کانکریتی دو چرخ نیمه زده تا به کانال رسیده است.
گرداننده یک هوتل هم به گواهی در دادگاه خواهد آمد و خواهد گفت که آنها چگونه شب پیش از حادثه در مورد شمار اعضای خانواده شان - در دو اتاق - آشفته پندار بودند. در آغاز شفیع میگفت: "ما شش نفر هستیم." در آن سفر خانوادگی ده تن بودند.
با آنکه علت اصلی مرگ "غرق شدن" است، ممکن نیست، گفته شود غرق شدن در کجا: در همان کانال یا جای دیگر؟ نشانه های کبود و بنفش زخم نه چندان چشمگیر در فرق سر همه قربانیان (غیر از سر سحر) دیده میشدند.
یکی از گواهانی که به دادگاه فراخوانده شد، از دستگاه پولیس بود. او گفت: "هنگامی که موتر را از زیر آب کشیدیم، کلید در موقعیت "آف" (خاموش) بود. چراغهای پیشرو هم "گل" بودند. واقعه در نیمه شب رخ داده است. و در آن نزدیکها کدام چراغی روشن نمیبود."
بیرون از دادگاه دو تن از وکیلان مدافع میگفتند: "تا کنون تنها یک سوی داستان شنیده شده است. آشکار است که وکلای دیگر، موضوع را برجسته تر میسازند، زیرا دیدگاه خود شان است. روی کاغد همه چیز تر و چسب به چشم می آید."
وکیل مدافع آقای شفیع در بیرون دادگاه افزود: "باید خالیگاههای ماجرا درست پر شوند. یکسو چیزهایی که به گمان آنها "ادله مادی جرم" پنداشته میشوند، آورده شده اند. ولی در این زمینه که چهار تن پیشگفته چگونه، چه وقت و در کجا کشته شده اند، سندی در دست نیست. هر پاره معما باید حل شوند."
یکتن از بررسی گنندگان هیات قضایی از مقامات خواهش کرد نامش را از شما بررسی کنندگان ماجرای این کشتار بردارند. او گفت: "فشار روانی این پرونده مرا میکشد." خواهش او پذیرفته شده است.
سرانجام، روز بیست و نهم جنوری 2012، بازداشت شدگان گنکهار اعلام گردیدند و هر یک به بیست و پنج بیست و پنج سال حبس محکوم شدند.