دودۀ خودمـــــان بهتربود ازان بخـــــورجـــــان من
صفــــرۀ رنگین بیــگــــانه آتــش زندبـــه جان من
طعنــــــه وزجــرش رادرشهـــر،هرکشـــوردیده ام
«خوشه چین»گویدبه شما اقوام،تاجک وپتان من
بیگانه:
شانـــده بود،میشاند،خواهـــدشـــانــــد
این بار کلاه ره سرکُلُخ خواهـــــد ماند
ببینیم کــــه دفعتـــا ًشمــــال عیـــــارآمد
کـلاه را ازکجا تا به کجا خواهـــد پـــراند
وضعیت سیاسی ونظامی فعلی افغا نستان مشابه به آن دوره
(حاکمیت مصالحۀ ملی)) است که درپکتیا،جنگ دفاع مستقلانه
ازوطن درمقابل تعرض مخالفین دولت درجریان بود که رهبران
مجاهدین با رهبری ماسکاو درحال تحویل گیری قدرت سیاسی خلاف
برنامۀ کاری((پلا ن پنج فقرۀ ملل متحد)).درحال مذاکره
بودند.
(a+b+c)34
حل کلیدی مسایل افغانستان
معلم ریاضی زمان گفت:
اگرحزب
دموکراتیک خلق افغا نستان ومتحدین سیاسی اش را«A»
نام بگذاریم.
اگرمجاهدین
ایران وپا کستان+ دموکراتیک نوین را
«B»
نام بگذاریم.
اگرشخصیتهای
مستقل سیاسی خردمندان وآگاهان اموررا
«C»
نام بگذاریم.
وتعداد
ولایات کشوررا به اعداد و ارقام 34 بگوییم.
باید
که حل مسا یل مغلق وپیچیدۀ سیاسی افغا نستان ازمعادلۀ ذیل
بیرون آید.
(a+b+c)34
درکنفرانس بن اول از
aخبری
نبود،نیمی
از
bاثری
نبود،از
cتنها
سلطنتی های وا لبعث بعدالموت گفتۀ مرحوم شهید داکترنجیب
الله((کـَپ وکـُپ وبچه فرزندیها)) ((سرزاغ بودنه گرفتن))
کسی دیگری نبود. معلم ریاضی زمان به کفتان گفت: لوح مبهم
تاریخ کشورمارا پاک بنما.تا معلمان ریاضی معادلۀ فوق را که
درحل معا دلات ریاضی بلد هستند توضیحات همه جانبه
بدهند.اعداد وارقام را ازقوس سیاست های((بداخلاقان)) بیرون
کشیده حقیقت را به تعریف بگیرد حاصل ازین تعریف، پولینوم
الجبری را ترسیم مینماید.یعنی حدومرزها برای شناخت های
طرفین روشن میگردد.یعنی ارزش انسانهای کشور مان تعین
گردیده همه میدانند که باهم دارای ارزش مساوی اند.اینجاست
که جنبش عیاران در زیرسقف گنبد آبی رنگ،جایگاه((انسان آگاه
وخردمند)) را برای ادارۀ بعدی افغانستان تهیه می بیند.
بخاطریکه:
کشورمیگوید
فرزندان باشرف من، نظام سیاسی را که در((بن اول) درغیاب
شما به حیث پیراهن درتن من کرده اند.کاملاً کثیف
بودودرتداوم((حکومت داری)) مملو ازحشره وشپش شده است.بن
دوم ناگذیرا ًدرنبود التارناتیف جا گزینی،؛بازهم از همان
پیراهن کهنه وتنبان پاره شده استفادۀ ابزاری
مینماید،میگوید تنم میخارد. ناخون ندارم که تن خودرا
بخارم،خیلی به تکلیف میباشم.لطفا خودتان بروید باجمع
ازعیاران ناموس پرست متحدانه ًبرایم پیراهن نوتهیه بدارید.
دودۀ خود مان بهتر است ازصفرۀ رنگین دیگران که طعنه درلب
کاسه دارد.
چراکه:
دشلـــــــه بــــــازان، خـــــــــــــزنده
ذریعــۀسانقــــه هـــای لولنــــــــــده
لـــوده ها را جمع احـمـق خریـــدنــد
کشورمـــا را کردنــــد قـــرت زنــــده
دولت کُُشت روز،دشمن میکشد شب
بی حیاها هرگز نشــوند شــرمنــده
اشغالگرگریزنده را گویند که باختـی
جنبش«عیــــاران»شــده است برنــده
خاین باخبرشده که نجارتاریخ ازچوب
برایـــش تیــــارکـــرده اســت مُـــنــده
گفت که وطن فروشی کسب پدری است
دستت خلاص تأثیرندارد به اندازۀ سُنده
نتیجه گیری ازداستان سانقه:
حاصل ازجنـــگ سرد
رنگ افغانها شد زرد
ملک ما ویران گشت
ازدست رهبران نامرد
ژیـــره ای زمــــا واک یی د ملا
گوش ده به سوز سخنم
وطنم نام نیکت جاویدان باد وطنم
صبح امید ت هرزمــــان بادوطنــم
جلوه گاهـــت آسمـــان است وطنـــم
وطنم چون آفتاب جاویدان بادوطنم
وطنــــم جــــان منی غرورمنــــــــی
باعــــث شــــادی وسرورمنـــــــــی
جلوه گاهـــت آسمـــان است وطنـــم
وطنم چون آفتاب جاویدان باد وطنم
گوش کن به سوزسخنم
که نوحه گرم
نوحه گراین چمنم
تو آب، من هستی وحیات تنــــم
وطنــم،وطنــم،وطنــم
گوش کن به سوزسخنم
که نوحه گرم
نوحه گر این چمنم
تو آب، من هستی وحیات تنــــم
وطنـــــــــم،وطنــــــــم،وطنـــــــــم
ازهرقوم، مذهب وهرزبان،هررنگ
همه دارند یــــــــــک نام ونشـــــان
کس نگوید
بی وطنم بی گوروکفنم
همه گویند
وطنــــم،وطنــــم،وطنـــم
ترکیــــب جنبش«عیاران»جـــــوان
رقص کنـــــان، شـــاد وخنــــــــدان
بـــــه آزادی کشــــــــــــورافغـــــان
رقص کنــــــان، شـــاد وخنــــدان
بـــــه آزادی کشــــورافـــــغـــــان
شعربالا اشاره به آنست که برخیزید ای دوزخیان افغان،ای
گرسنه های بی کس وبی کوی،ای معلمان با وجدان وبا شرف کشور،
شما که قطب نمای حرکت آینده را دراختیار دارید.
هنوز کسی ارزش شمارا به حساب نمی گیرد به
جز«عیاران».عیاران میگویند عقل وفراست ازذهن شما فوران می
کند.
شما هدایت دهندۀ جنبش آزادی خواهی هستید.شما درمحل،
کوچه،قریه، وشهر، مسجد ومدرسه ومکتب،مزرعه وباغ،فابریکه
دست فروشهای روی جاده ها وغیره،بیان میدارید که آینۀ تاریخ
مارا کثیف ساخته اند.بیایید که این کثافت را بروبیم.
بلی این وظیفه تنها کارزحمت کشان است،کسانیکه بارمحنت
استخوان سبک برگردنش نهاده شده است.
جهانیکه شما را محکوم بدین نام نگه داشته است.از بنیاد
دگرگونش سازید.برای نجات شما کسی برنمی خیزد.نه پیری نه
مرشدی،نه میری، نه امیری،هریک تان درانجام کارهای شریفانه
بهترین دوست خدا هستید.
فقط خدای لا یزال میتواند شمارا نجات دهد:بلی! خدای لا
یزال برای تووسیله داده است آنها عبارت اند ازچشم و گوش
دست وپا عقل وفراست.
شما به تنهایی قطرۀ ازبحر مردم هستید.برای نجات دسته جمعی
خود تان برخیزید. آنچه را که((کشور)) رهزنان ازشما دزدیده
اند بدست آورید.
++++++++++++++++++++++++++++
قسمت چهاردهم:
خوشه چین بگفت:
پدرش نیم خاکم
بفروخت
ناخلف باشد
که همه را به جوی نفروشد
فروشنده: حاکمیت ساخت بن اول:
خریدار:امریکا وانگلستان
روس((دموکراتیک خلق)) زخمی ساخت
دموکراتیک نوین چتلش کرد
مجاهد اسیرگرفت
طالب فرزند((یونیکال))کشت وحلالش کرد
دولت فساد پیشه ومافیایی موجود، برای حمایۀ موقف زنده گی پرزرق وبرق خودشان طبل
افتراق را میکوبند.
وطــن پرستـــــان با وجــدان را دریــــن معاملــــه ننــــگ آید.
درسلک عیاری همیش،اخلاق،صداقت،وجدان،شرافت،ناموس داری،وطن پرستی، آزادی خواهی
بیرق جهنده دارد.
دیدی که کرنشهاوسازشها چقـــدرباد کرد
ملت را ویران خانۀ دشمــــن راآبـــاد کرد
اگرگفته شود که فلان طاووس پرهای زیبا دارد.مگر پاهایش خراب است. باید که
درمقابل همچون ادای کلام حقیقی کفاره پرداخته شود.ورنه حزب دموکراتیک خلق
افغانستان واحزاب دیگر((چپ وراست)) درزمانش، یک شرکت قرادادی سیاسی بودند که
بربنیاد ایدیولوژی ساخته شده بود.همه اعضا دارای حقوق مساوی بودند، هیچ مرجع
درهیچ دورۀ حق معامله وتعامل را با هیچ طرفی که درآن سرنوشت ملت ومردم واعضای
حزب گره خورده باشد، نداشتند وندارند.
درقدیم پهلوانها اعلان میکردند که من آماده ام برای کشتی گیری درمیدان.
امروزخوشه چین«عیار»به
حیث پهلوان درمیدان اثبات حق وباطل با آهنگ رسا اعلان
میدارد.
برای آن حریف دیروزونوکرامروز((دراروپا وامریکا)) به تومیگویم که به تحقیر
وتوهین،شریف ترین انسانها دست میزدی ومیزنی توطئه میکردی ومیکنی دام میشاندی
ومی شانی وبدنامش می ساختی ومیسازی تا صاحب لقمه نانی شوی. کنون برایت میگویم.
بنا ً کودتا تو کـــــردی مـــــه نــــکردیـــــــم
بابیگانـــه وفــــا تو کـــــردی مه نـــکردیـــم
گفته بودی که صدای مردم نغارۀ خدا است
ضد نغاره استاده گی توکردی مه نکـــــردیم
گفته بودیم بندۀ خدا منـــم امت رسو لله منــم
سرپیچی ازامرخدا تـــوکـــردی مـــه نکـــردیم
دارایی های عامه مال ملــت بود بــه امربیگانه
همـــه را خــــــراب تـــوکـــردی مـــه نکــــردیم
خبرگان،دانشمندان نخبگان،استـــاذان،معلمـــان
سرمایۀ ملی بودند کشتن راتــوکردی مه نکردیم
اوچپ بنیــاد گرای افراطــی ماسکــــاو پیکنـــــگ
هریک به سهم بی مسئولیتی راتوکردی مه نکردیم
مسجد،محراب ومنبرملا،قرآن میان پوش سالم،کنون
اســــلام بـــریدژنسکی راتو پیاده کردی مه نکردیم
بنا ً سلک عیاری به خود اجازه میدهدکه زبان انتقاد رابه دوران اندازد،قلم را
درچرخش.
بی وجدان ترین شخصیت انقلابی آنرا گویند که میداند ونمی گوید.
دربحربی کران زنده گی انسانی
دوپهلوان
بزرگ وجود دارد یکی آن
وطن
است ودیگرش
آزادی
است،گویا که این
دوپهلوان
نروماده اند. هردورا باید شکار کرد،زیراکه درنبود یکی دیگرش مفهوم خودرا ازدست
میدهد.
نهضت میهنی نام با مسمی ودارای معنی کثیرالجوانب میباشد.اعلان وموجودیت آن به
حیث تفکرجایگاهی((مرجع)) بود برای تمامی اندیشه های سیاسی جهت نجات وطن ازبحران
کنونی. بنا ًعاملین کودتا علیۀ نهضت میهنی را به حیث
جفاکاران
بی
وفا
درراه رشد ار مانها وغنامندی وطن دوستی وطن پرستی وعنصروفاق ملی مردم شریف
ونجیب کشورمی پندارم.
پهلوانی
خواننده خواهد گفـت«خوشه چــین» توچقـــه باوجـــدانی
هردو کثیــــف شده انــــد هنگــــام کیســـــه مالی
دموکراتیک نوین ازماجرا جویی دست بردارنیست
گفت دهقان درمزرعه وکارگــردرهنگـــام رنگمالــی
سلطنتی ها وطن فروشی سرشت واخــلاق ما است
«خوشه چین»کمی عمیق شودریـن پروژۀ جنجالی
بلی! عمیق میشوم، سلطنتیها آن کلمات استخوان سبک وگرانگ را دوباره زنده ساخته
است،آن کلمات خانواده های اصیل وبدل را دوباره زنده ساخته است. بدین مناسبت
مطالب زیررا خالی ازمفاد نمیدانم خواندن آن خصلت وخاصیت نظام سیاسی موجودرا به
معرفی می گیرد.
بخوانید که ازرسم عیاری با خبرشوید
بخوانید بخوانید که مردان دلاورشوید
تمرین کنیــــد وتجربه افتان وخیــزان
مردان شیک پوش شجاع وتناورشوید
نورافگن دشتهای بگوا وریگهای هلمـــنــــد
روشن انــدازمهاجرین ایــــران پشـــاورشـوید
دزدان چراغ به دست زبان را به تفرقه گرفته اند
خوشه چین میگوید ازماجرا شــــک وبرشـــوید
کارگران فقراومساکین دست به دست هم دهید
باعیاران رفیق همسنگرشوید دشمن ستم گرشوید
اطلاق لفظ فقيروبي چيزومستمند به سالكان راه و به پيروان صوفيگري خود دليل
روشني است برآنكه مردم تهيدست شهروده ،پيروان عمدۀطريقت بوده اند وطريقت صوفي
غالباً به محرومترين قشرهاي جامعه ي قرون وسطائي كشورما تكيه داشته است
درآثارسعدي وحافظ پيوسته لفظ درويش هم به معناي سالكين طریقت صوفي هم به معنی
فقيران مستمند به كارميرود.
در اينجا بي مناسبت نيست متذكرشويم كه واژۀديگري كه آن نيزازمبدأومنشاء
خلقي
سالكين صوفي خبر ميدهد واژۀ"رند"
است كه در ادبيات پارسي به معناي ولگردان واوباش به كاررفته است. حافظ
"رند"
را به معنای سالکی که درکارخود کامل
عیار
است بکاربرده است (6)وپيوسته به
رندي
خودنازيده است. درعرفان حافظ "خرابات"كه آقاي ملك الشعراء در كتاب سبك شناسي
خود حدس ميزند از ريشه ي پهلوي "خورآباد" آمده باشد جانشين صومعه وخانقاه ورند
جانشين صوفي ميشود و بدينسان صوفيگري درنزد حافظ گامي قطعي تربه جانب نفي رسوم
سالوسانۀ موجود ورهائي ازتعلق ها وحفط آزاد انديشي عصيان آميز خود برميدارد.
براي آنكه معناي دوگانۀدرويش(فقيروسالك) روشنترگردد ذكرشواهدي ازدوشاعر بزرگ
شيراز- سعدي و حافظ - بي فايده نيست.
سعدي وحافظ دربارۀدراويش
بسط جنبش درويشان درعصر سعدي وبه ويژه دردوران حيات حافظ موجب شد كه اين دو
شاعر بزرگوار درآثار خودازدرويشان به كرات صحبت كنند وآنها را بستايند درنزد
سعدي معاني درويش به معناي سالك و درويش به معناي فقيرومستمند در
آميخته است ولي درنزد حافظ واژۀدرويش بيشتر به معناي سالك طريقت به كارمي رود
وازآنجاكه اين سالكان معمولاً از بي چيزترين مردم بوده اند لذا معناي فقير و
مستمند نيز به خودي خود در اين لفظ مضمر است.سعدي نه فقط گلستان را به وصف
گذران درويشان و سيرت ايشان اختصاص مي دهد بلكه درغزليات زيباي خود به حمايت
ازاين جماعت كه درعصراوديگرقدرت اجتماعي و معنوي خاصي بودند برميخيزد وآنها را
بمثابۀمردمي حق پرست و پاكدل و حقگوي معرفي مي كند كه هر عمل خلاف راستي خلاف
راي آنانست:
اين ابيات دلاويز دلبستگي عميق سعدي را به درويشان مبرهن مي سازد و تصور روشني
را كه وي از سيماي اين ژنده پوشان لاابالي و بي اعتنا به طنطنۀشاهان داشته است
به دست مي دهد و در عين حال مسئلۀمبارزۀثروت وفقررا با وضوح تمام مطرح ميكند
وحافظ نيزمانند سعدي باغزلهاي شيواي خوددرويشان راميستايد. شايان ذكراست كه
دراوايل عمر حافظ شورشهاي درويشان سربداري و مرعشي در بسياري از نقاط ايران رخ
داده بود ،لذا اين بيت حافظ كه مي گويد :
ساقي ز جام عدل بده باده تا گدا
غيرت نیاورد كه جهان پر بلا كند
داراي محتوي مشخص و اشاره به وقايع معيني از دوران حيات اوست .به همين ترتيب
درابيات زيرين (اگرازحافظ باشد)نمي توان همين اشارات تاریخي را نديد:
ازكــــران
تا بكـــران لشـــــگر ظلــــم است
ولي ازازل تا به ابد فرصت درويشـــان است
اي توانگر مفروش اين همه نخوت كه ترا
سروزردركنــــف همــــت درويشـــــان است
گنج قارون كه فرو ميــــرود ازقهـــرهنــــوز
خوانده باشـي كه همه ازغيرت درويشان است
درمورد سعدي وحافظ دررابطۀفكري آنهابادرويشان بايد گفت، درحاليكه شيخ مصلح
الدين سعدي كه خود را پروردۀنعمت خاندان توانگران ميشمرد گاه (ازآنجمله در
"جدال سعدی با مدعی" ) به مشاجره با درويشان برميخاسته، لذا دربين درويش و
توانگردرنوسانست، نزد حافظ درابرازعلاقۀ
شديد معنوي وروحي به درويشان هم از جهت آنكه گردآلود فقرند وهم ازجهت آنكه
جوياي حقيقت به مراتب پيگيرترند ،نوسانات وسازش ها دراشعارش كمتربه چشم ميخورد
.
نتيجۀمهمي كه از اين شرايط ميتوان گرفت آنست كه توجه به جنبش توده هاي محروم
ودراويش درقرون وسطي وابزارعلا قه ومهرورزي بدان درادبيات ما به صورت ثناي
درويشان منعكس است تصورآنكه ثناي درويشان تنها درمقطع تفكر صوفيانه مطرح شده
است نه درمقطع خاص اجتماعي آن، تصوري است خطا.بايد به آسترطبقاتي ومحتواي
اجتماعي اين مسائل به درستي پي برد.
جنبش هاي انقلابي درويشان در قرن هشتم
جنبش دراويش درسراسرقرن هشتم درخراسان وكرمان به صورت جنبش سربداريه،
درمازندران و گيلان به صورت جنبش مرعشيه، در آذربايجان به صورت جنبش حروفيه
بروزكرده است. لبۀتيزاين جنبشها گاه متوجۀغاصبين مغول وتاتاربوده وگاه متوجه
فئودالها واشراف وروحانيون دست نشاندۀآنها .
دربارۀجنبش دراويش سربداري خراسان وكرمان سخن درازاست وكساني كه خواستار دريافت
اطلاعات جامعي دربارۀآن هستند ميتوانند به منابع مهمي مانند زبده التواريخ حافظ
ابرو و مطلع السعدين عبدالرزاق سمرقندي وروضه الجنات معين الدين اسفزاري وروضه
الصفا ميرخوند وحبيب السير خوندمیر و تذكرۀ دولتشاه و ظفرنامۀشرف الدين يزدي
ورحله ابن بطوطه مراجعه كنند. هدف ما دراينجا شرح تاريخ نيست .جنبش سربداري
ازجهت ايدئولوژي خود آميزه اي ازتعاليم صوفي، اساطير وسنن حماسي و پهلواني
شاهنامه ي فردوسي وعقايد و نظريات شيعي است و درزمينه ي مبارزه عليه جانشينان
خونريزچنگيزوهلاكو و نبردبر ضد اشراف ايراني دست نشانده ي آنها پديد شده است.
يكي از پيروان صوفي به نام خليفه ی مازندراني كه از مريدان شيخ ركن الدين
سمناني بود گام در جاده ي انكار و بدعت گذاشت و مراد خود را مطلع ساخت كه وي به
مذاهب اربعه ي اهل تسنن باور ندارد و به قول شاعر مذهب عاشق را از مذهبها جدا
ميداند .شيخ كه خود از صوفيان قشري و زاهد و متعصب در تسنن بود دوات بر سر مريد
عاصي كوفت و تكفيرش نمود ولي خليفه كه در نظرياتش افكار انقلابي قشرهاي مستمند
را منعكس مي ساخت حساب خود را ازشيخ جدا كرد و در سبزوار بساط وعظ گسترد و حتي
عليرغم فتواي قتلي كه فقها و علماء شهر بر ضدش صادر كردند به برانگيختن مردم
محروم بر ضد خانان مغول و فئودالها و روحانيون دست نشانده ي آنان ادامه داد تا
آنكه بالاخره دشمنانش در نهان به او دست يافتند و در تاريخ 22 ربيع الاول 736
هجري مخفيانه اورا از طاق مسجدآويختندوكشتند . مبارزه ي خليفه ي مازندراني و
شخصيت وي و پايان كارش و نبردش عليه سلطان عصر و روحانيون از بسياري جهات مزدك
بامدادان را كه وي نيزاندرزگروواعظي بدعت گذاربودوبه قشرهاي پائين جامعه تكيه
مي كرد به ياد مي آورد جنبشي را كه شيخ خليفه پديد آورد وسر درراه آن باخت شیخ
حسن جوری شاگردش دنبال کرد و دراویش را به صورت سازمانی منظم در آورد و آن ها
را به سوگند وفاداري متعهد نمود و مسلح ساخت و قدرت و نفوذ خود را
درنيشابوروابيوردومشهدوهرات وبلخ بست دادوباآنكه ارغونشاه جاني قرباني شيخ حسن
جوري را با 60 درويش به بند افكند ولي رشته ي كارازدست اوخارج شده و سربداريه
تسلط خودرا برخراسان وماوراء النهربه تدريج درنبردهاي سخت بعدي برقراركردند.
سربداريه دعوي داشت كه مي خواهند كاري كنند كه حتي يك تاتار تا قيام قيامت خيمه
درخاك ايران نزند. آنها تعاليم صوفي را با شيوه ي عياري وجوانمردي درآميختند و
نخستين هنگهاي درويشان مسلح را پديد آوردند اين جنبش را ازطفيلي گري وگدائي و
مقاومت منفي به نبردهاي خونين مردانه راهنمائي كردند. خود عنوان سربداریه كه از
آمادگي درويشان براي آنكه سر خود يا سردشمن را بردارببيند حكايت مي كند،
نماينده ي روحيات پرخاشگر اين جنبش است. شاعرمعروف ابن يمين فريومدي با
سربداريه ارتباط داشت و تا حدودي انديشه هاي آنان را دراشعار خود منعكس ميكند.
جنبش سربداريه درکرمان نيز به موفقيت هائي رسيد ولي شاه شجاع درويشان سربداريه
ي كرمان را با شكست مواجه ساخت .
درآن هنگام كه جنبش سربداران«عیارا» درخراسان وماوراءالنهرجريان داشت سيد
عزالدين مرعشي شاگردحسن جوری وشیخ قوام الدین مرعشی پسراوازسران در اويش
مازندران عليه فخرالدوله ي باوندي ازاميران باوند اين سامان برخاستند . قوام
الدين مرعشي درسال 751 به دست جناح سازشكاري ازدراويش به رهبري افراسياب چلبي
كشته شد ولي جنبش طرفدارانش سرانجام غلبه كردوتا اوان حمله ي تيمور درآن صفحات
دوام آورد. ظاهراً سران اين جنبش درناحيه ي تحت قلمرو خود حتي دست به برخی
اصلاحات ارضي نيززدند .كسانيكه خواستار اطلاعات وسيعتري در اين باره باشند به
تاريخ طبرستان ومازندران تأليف ظهيرالدين مرعشي ازاعقاب سيد عزالدين مرعشي
مراجعه كنند. جنبش دراويش مرعشي در همان ايام گيلان را نيزگرفت.
اما جنبش حروفيه درزمان تيموريان رخ دادوآن جنبش دراويش پيروفضل الله حروفي
استرآبادي معروف به نعيمي است كه به دست ميرزا ميرانشاه پسر امير تيمورگوركان
در پنجشنبه ي 6 ذيقعده ي سال777 به قتل رسيد . نعيمي خود از زمره ي پيشه وران
فقير بود وبه طاقيه دوزي اشتغال داشت. درمزارات تبريز (7) تصريح شده است كه "
اين طبقه ي مشهور به اباهت و تزندقند ... و مردم به اين قوم بسيار گروييدند آخر
علماء هجوم كرده و فتواها نوشتند كه شرعاً خون اين قوم را بايد ريخت و
اگرپادشاه احتمال كند دفع پادشاه نيز فرض است.عليرغم قتل عامي كه درحروفيه
درآذربايجان شد آنان تا ديري مايه ي رعب شاهان ايران بودند وسيد قاسم انوارعارف
معروف كه ازارادتمندان حافظ بود با حروفيه ارتباط داشت و ظا هارا ًوي به اشتراك
اموال معتقد بود. درتوطئه ي جان شاهرخ تيموري به دست احمد لر،سيد قاسم انوارهم
متهم شد ولي به سبب نفوذ وشهرت عظيمش اورا نكشتند تنها به تبعيدگاه فرستادند.
جنبش دراويش حروفي بيش ازهرجنبش ديگر پس ازحمله ي مغول ازعناصر
تعاليم مزدك اشباع است
و اگرجنبش سربداري شيوه ي عياران وجوانمردان قرن هاي سوم و چهارم را با صوفيگري
درآميخته بود جنبش حروفيه آميزه اي از انديشه ي مزدكي و تعاليم صوفیانه است .
آخرين جنبش مسلح ومتعرض دراويش، جنبش صوفيان پيروشيخ صفيالدين اردبيلي است كه
بعدها درركاب شاه اسميعل صفوي نبردها آزموده و سلسله ي سيصد ساله ي صفويه را
بنياد نهاده اند. ولي اين صوفيان به زودي از جرگه ي سياست خارج شدند و به جمعي
ولگرد طفيلي و يا به گروهي فراش وميرغضب مبدل گرديدند و قلب ماهيت كرده و مسخ
شده و از ميان رفتند .
جز در مورد سربداريه و مرعشيه و حروفيه و صوفيه ي طرفدار شيخ صفي الدين ما از
جنبش متشكل و مسلح و پرخاشگر ديگر درويشان در قرون وسطي اطلاعي نداريم ولي همين
اندازه نشانه ي آن است كه سنن مقاومت در ميان قشرهاي محروم جوامع ريشه های
عميقي داشته و انديشه ي عرفاني گاه ميدان داده است كه اين مقاومت به صورت فعالي
بروز كند . آنچه كه در اين بررسي فوق العاده مجمل بيان شد ه فقط طرح مطلب است .
اميد است پژوهندگان فاضل حق مطلب را ادا كنند و اين گو شه هاي جالب تاريخ
مبارزات طبقاتي جامعۀقرون وسطا ئي را روشن گرداند.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت سیزدهم:
پیدایش جنبش«عیاران»
کجایید ای
شهیــــدان خدایــــی بلاجویــــان دشت
کــــربلایـــی کجایید ای سبک
روحان عاشق پرندهتــــر زمـــرغـــان هوایی کجایید ای
شهـــانآسمانــــی بدانسته فلــــک
را درگشـــایی کجایید ای زجان
وجــــا رهیده کسی مرعقل راگــــوید کجایی کجایید ای
درزنـــدان شکسته بداده وام داران
را رهـــــــایی کجایید ای
درمخـــــزن گشاده کجایید ای
نــــوای بینــــوایی درین بحرید کین
عالم کف اوست زمانــــی
بیش دارید آشنایــــــی کف دریاست
صـــورت های عالم زکــــف
بگذراگـــراهل صفـــــایــــی دلم کف
کرد زن نقـــش سخــن شد بهل نقش وبه دل
روگـــرزمــانــــی برآی ای شمس
تبریزی زمشــرق که اصـــل
اصــــل هــــر ضیـــایـــی «شعرازمولانا»
ازهمه عمده تربد وکارناروا است.
1-خیانت به اصل
چیزی که تو به آن ایمان آوردۀ وضد آن عمل کنی.
2-خیانت به نوامیس ملی.
ازخرمن اندیشۀ مولانای بزرگ به این نتیجه رسیده ام که بگویم زعمای کشورمان
ازدیرزمان بدین سواکثریت((منفی شهدای راه آزادی)) ازهمه اولتر «خائن» به خود شده اند. خودشناسی((خدا شناسی))آنچه که
خدا آدم را آفریدتا انسان شود ((خلیفۀ)) روی زمین. گردن به ریسمان بیگانه
نهادند تا ایشان را کشان کشان به چراگاه ویا درلب آبخوردرمیخی ببندند.هنگام علف
خوردن همدیگر خودرا به شاخ ،لگد وشانه زنند.
اگرنبشته را بخوانند اعصاب شان خراب میشود.میگویند که ما میکنیم
وببینید ولی شما حق ندارید که بگویید.
سانقه قصه شده است
قصه را شنیدم،قصه، قصــــۀ دزدان است
انسانیت ازشنیدن این قصه حیــران است
دشمنی با ملت زیرنام دفاع حقوق بشـــر
ازنادرشاه کوت شروع تابه حیرتان است
افغانستان به حیث کشورآزاد مــرده است
دوملابالای قبر،آیات وحدیث می خوانند
یکی آن نمایندۀ تاجک دیگرش پتان است
قبرکن،اشقات گیر،چلی وملاروند پی کاری
وارثان حقیقی«عیاران»چشم به گریان اند
وسایل لولنده میانشان خالی بوده وسبک به اندک ترین فشارلولان میشوند.
ازین خاطراست که به حیث وسیلۀ بازی ازشان کارگرفته میشود. هیچ
دانشمندی،محققی، را ندیده باشی که با اشیای لولنده بازی کند.به جز ازجوانان
قدونیم قد به منظورتفریح وانجام تمرینها ی سپورتی.مگرانسانهای بیکاره
وماجراجو((درسطح ملی وبین المللی))ازچنین بازیهااستفادۀ ابزاری ((سیاسی))نموده
میخواهندکه صاحب متاعی شوند.
شخصیتهای لولندۀ افغان«سانقه ها»چگونه لولانده شده اندولولانده میشوند.
فکرنشودکه سانقه وسانقه بازی درین قسمت با به میان آمدن عنوان پیدایش
«جنبش عیاران»
نقش خودرا ازدست میدهد.نه خیرهرگزنه. درآغازتوضح داده شده بود که ازجمله
اشیای((مدور)) که به حیث وسیله درمیدان دشله بازی استعمال میگرددتنها چهارمغزرا
به قیدی گرفته بودیم.شخصیتهای فرومایه وبی مقدار ودشمن مردم را درنقش آلۀ دست
بیگانگان به بحث گرفتیم.مردم دانستند که واقعاً چنین گونه افراد،دشمنی را
آغازازمحیط خانۀ خود تابه تباهی هست وبود ملت قدم را فراترگذاشته اند.
جنس مدورمانند آمیب پاهای کاذب ونقطۀ اتکاه بی ثبات دارد.بهترین وسیله برای
بازی میباشند.مثلاًتوب به مانند سانقه مدور ولولان است.پشک را همیش باجنس
مدور((توپ))درحال بازی دیده ام،سگها یکی ازجمله حیواناتی است که با توپ ویا جنس
لولنده بازی را خوش دارد.گرچه که درافغانستان جوانان را درحال بازی بازی کرکت
ویا توپ دنده ،والیبال،فوت بال هاکی دیده ام .اما دراروپا وکشورهای پیشرفتۀ
جهان بازی با اشیای لولنده را جزء افتخارات جوانان پیشتازشان درمیدان بازی به
مشاهده میگیریم،آنقدر بازیها هیجان آورمیباشد که شخصیت های دست اول کشوری هم
برنده ازفرط خوشی((گریه میکند)) وهم بازنده را،زغم به«گریه»می آورد.طلسم که
دراشیای لولنده موجود است تا به الحال کمترکسانی،موضوع را درسطح ادبیات ومقالات
به اینگونه بیرون کشیده باشد.
تنها صاحب
قلم کوشش مینماید،به شیوۀ خاص،میخواهد مطلب خودرا ذهن نشین نماید. به اندازۀ
توانش((موقف، انواع بازیهارا درسطح جهانی که جنبۀ سیاسی گرفته است)) به شیوۀ
جدید مورد تحلیل وارزیابی قراردهد.
صاحب
قلم:
این همه لولک بازیها ولولنده بازیها ذریعۀ توب دنده،ذریعۀ دست و وتوسط پا،توسط
تفنگ،توسط راکت،توپ وطیاره،درمیدان شخصیتهای طرازیک صحنه را بیرون کشیده
ومیکشد.بدبختانه که درکشورما تا به الحال
به جزدونفر:1-شهیدداکترنجیب
الله2-امیرحبیب الله خادم دین رسول الله
1- درمیدان باخت به جزازداکترنجیب الله شهید((گردن درحلقۀ
داردهد)).
2- شخصیت مستقل وغیروابسته((امیرحبیب الله خادم دین رسول الله داشتیم))
هیچ شخصیتی پیدا نشد که بخاطرفتح وپیروزی(( به گریه آید)).
عیاران
شب گرد،سرگردان برای نجات انسان،ازچنگال شیطان.الفبای پیروزی راازشناخت ماهیت
خودی((انسان خلیفۀ روی زمین))درتاریکی شب درجستجوی روشنایی ازاین آدرس برای نسل
رشد یابنده وروبه تکامل پیامی میدهند وخودرا واردصحنه میسازند.
میگویند:
گذشت
آنوقت خـــرسازی،خــــرگـــری گـــذشت
زمان خربخری،خرفروشـــی وخرســـواری گذشت
دوست ودشمن هردو بـه تجـربه گرفته شــده اند
حوادث ازتنگنا،بلندی وپستـــی همــواری گــــذشت
نسل جدید واردمیدان شد،خطاکارازکرده پشیمان شد
پس نانی پخته نشوددرتنورزمان آتشکاری گذشت
وحشت رنگ باخت طرف توجه موقف انســان شـد
گوشت ازناخون جدا نیست زمان جفا کــاری گذشت
«خوشه چین»عقل وخـردهردوسایه افگنده اندبرجهالت
زمان تجاوزاشغالگری،کشتارملتها وستمکاری گذشت
پیدایش جنبش عیاران
وارثان حقیقی دفاع وحفاظت ازسرزمین آریانای کبیروسرزمین وسیع خراسان افغا نستان
معاصر«عیاران»
میباشند.عیاران میخواهندکه سرزمین خودشان را خوداداره نمایند. بدین حساب برای
معرفی هویت تاریخی عیارا ن نکات زیرین را مرورمینماییم.
بلی جنبش
«عیاران»
ریشه درمراحل تکاملی عرفان
«درویشان»
داشته است وباا لآخره بحیث جنبش سیاسی مسلط براوضاع ازمنطقه سربالا وحاکمیت
کرده است.
آریانای کهن ازخودفرهنگی داشت،سکندرمقدونی با این فرهنگ جنگی داشت. آزاده گان
این خطه برای دوباره خیزی آهنگی داشت،حاصل ازین جنگ(یونان وباختر))مخلوط
ومرکب،آب ورنگی داشت.اعراب بادیه نشین،ازهمان آغاز در مسیرحرکت به سوی چرس
وبنگی وملنگی داشت.درفراسوی مراحل،حر کتهای ناقص،علاوالدین جهانسوز، لنگ
لنگان،چنگیز وتیمورلنگی داشت درایجاد خراسان وازانجا تا به افغانستان به سبب
نهاد وسرشت متناقض خودش راه انشعاب را درپیش گرفت.به "گفتۀ" احسان طبری هرکس
ازتعالیم مطلبی را که میخواست ازان بهره بگیرد برداشت، باقی را فروگذاشت.با اين
حال عرفان حوزۀ آریانای کهن همانطوركه انگلس درمورد عرفان اروپائي درقرون وسطي
تصريح كرده است تقريباً هميشه ودرمجموع به صورت تفكرمخالفان اجتماعي (ايدئولوژي
اپوزيسيون)درمقابل مذاهب رسمي ايستادگي كردخواه درجادۀزهد وپارسائي گام گذاشته
شده باشد خواه درجادۀرندي
ولااباليگري(2).
عرفان
«عیاران»
برحسب تعاليم خود يك جريان فكري مخالف ولي انفعالي بوده است
ولي در دوراني (به ويژه دردوران هشتم هجري)شكل پيكارجويانه اي به خود گرفت و
اين زماني است كه عرفان به صورت جنبش
خلقي
دراويش درآمده است.خانقاه اقطاب وپيران صوفي وعارف بهتر ازمساجد فقهاء و شيوخ
حنفي ميتوانست مركزتجمع عاصيان و ناخرسندان شود وجالب اينجاست كه به واسطۀ كين
ودشمني ديرينۀكه
بين فقهاء و شيوخ حنفي وحنبلي
ازطرفي و
پيران واقطاب
صوفي ازطرف ديگر بود،
آن گروه اول طرف زمامداران وقت واين گروه دوم چه بسا جانب مردم را گرفته اند.
بي نصيب ترين قشرهاي شهروده درجامه ي درويشي يا به قول سعدي "خلقی
های منسلکگردآلود"درآمده
ودرسلك صوفيان منسلك وبدينسان متشكل گرد يدند ودرقرن هاي هفتم وهشتم و نهم يك
نيروي نسبتاً متشكل اجتماعي را به وجود آوردند كه صرفنظرازبعضي مختصات انگل
وارزندگي به طوركلي سپاه فقرونيازدرقبال دولتمندان بودند و چنانكه مي بينيم
دربسياري نقاط خراسان اين سپاه به حركت درآمد و به قول حافظ جهان را پربلا كرده
است. اين جنبشها به ويژه پس ازايلغارمغول وتاخت وتازتيموريان وهنگاميكه
فقرومسكنت عادي جامعۀ قرون وسطائي ما را هجومهاي قساوتكارانۀ اجنبي به حد اعلي
ميرساند رخ داده.
پيش ازاشاره به اين جنبش ها بي فايده نيست كمي درمعني لغوي درويش و انعكاس اين
لفظ درادبيا ت آریانا دقت كنيم.
معني لغوي درويش
لفظ درويش همانگونه كه آقاي پورداود در "يادداشتهاي اوستا" متذكر شده اند از
واژه ي اوستائي "دريگو" كه به معناي بينوا و بيچاره است آمده ودرپهلوي و پارسي
دري هيئت "درويش" و "دريوش" به خود گرفته است (3). در ادبيات پارسي پيوسته
درويش دركنارمستمند وفقيروگدا درمقابل توانگرودولتمند قرار دارد .
سعدي فرمايد:كاردرويش
مستمند برآركه ترانيزكارها باشد
اي نفس اگربه ديدۀ تحقيق بنگري
درويشي اختياركني برتوانــــگري
اي پادشاه شهرچو وقتت فرارسد
تونيـــزبــــا گـــداي مَحَلت برابري
يا حافظ مي فرمايد:
درويشــــــم وگــــدا وبــرابــرنمــــي كنــــم
پشمين كـــلاه خويش به صــد تاج خسروي
اي توانگرمفروش اين همه نخوت كه تراسروزردركنف همت درويشان است.
لفظ درويش فارسی كلمۀ"فقير"است كه آن نيزدرميان صوفيان بمثابۀعنوان عام براي
سالكين راه به كاررفته است(5). كلمۀدرويش ازبس درسلك صوفيه بمثابۀ عنوان عادي
سالك طريقت بكاررفته به تدريج با صوفي معناي موازي يافت وحال آنكه درخود اصل
لغت به معناي آن چنانكه گفته شد بي چيز ومستمند است.
کشورم((آریانا ی کهن،خراسان
پهناور،افغانستان معاصر))کتاب است.
اوراقش به حساب است.
مالک بیست هزارفصل
وپنجهزارباب است.
دانستن آن به حیث قانون
جذاب است.
سیروسفررا درهر«برهه»با او«عیاری»همرکاب است.
اوراقش را بگشاه دران نوشته های نایاب
است.
به رنگ خون،هزاران خفته درخواب
است.
به چشمانت رنگ زیبا
به دماغت بوی عطر،گلاب است.
بخوان کارنامۀ
نیاکانم
ازان نشأ ت کرده
ارمانم
حکم کند وجدانم
رهنمایی یاران بدانم
کس نداند که
پریشانم
همت یاران جانم پیاده اش بتوانم
آنچه که ازفردوسی بود«پیامی» بود
باخون نوشته
ازرابعه دختر«خوش نامی»بود
پندارنیک،گفتارنیک وکردارنیک
ازان شخصیت خوش
نامی داده بود
خوشه گوید:
نان بیگانه باهمه زیبای بی
نمک است
ازبی مزه گی هرچه گویــم
کمــک است
میگفتند که گذشته راصلوات برای آینده دروازۀ چه باید کرد؟را کوبید
ملگروهرکله راشی تیرپه هیر،قلم به جای شمشیر،جوان راهوشیاردیدم
جوانان درجریان مباحثه باهم می گفتند که بدترین انسان آدم بی اراده وبد اخلاق
است یعنی کسانی که گوهرآدمیت رادرسطح نازل قرارداده خودرا درموقف حیوان اهلی
وفرمان بردارسقوت میدهد. به
سوالی مواجه شدم که ازم پرسیده شد.جوهراخلاق چه است.؟ جواباً نگاشتم این
چنین:وجدان، شرافت،صداقت، وفاداری،امانت داری،ناموس داری،گذشت ومدارا،با شنیدن
این مطلب
جوانان
عیارانقلابی
گفتند بیایید ازهمه اولتربا اخلاق باشیم،باشنیدن جمله، بخاطرم آمد که دانشمند
محترم
عزیزمحمد«آماج»
دریکی ازمحافل خودی این عبارات ناب را چنین تذکرداده بود.
ازریاضی دان،درمورد انسانیت پرسش بعمل آمد.اوگفت:اگرزن ویا مرد اخلاق خوب
داشته باشد.برای اونمرۀ یک میدهم،اگردارای زیبایی هم باشند،یک صفر رادرپیش روی
یک میگذارم. اگربرعلاوۀ دومشخصۀ بالا،پول هم داشته باشند دوصفر پیش روی یک
میگذارم.اگردارای فهم ودانش هم باشد.سه صفر درپیش روی عدد یک میگذارم وعلاوه
برسه مشخصۀ فوق،اگرتقوی سیاسی هم داشته باشند. درپیش روی عدد یک چهارصفرمی
گذارم.ولی اگرزمانی عدد یک«اخلاق» ازمیان رفت به جزازصفردیگرچیزی باقی نمی
ماند.
بناً
کوشش ما درزنده گی همین باشد که به صفر تقرب نکنیم.دیگرش
اخلاق نیکورا اینگونه تعریف کرد:سحرخیز،معتقد به ارمانهای انسانی،پا بند به
اعتقاد که به آن ایمان آورده است،علم دوست پرهیزگاری، راستی، صداقت، امانت
داری،دروغ نگفتن،وفا به عهد،پا س نیکی را دانستن، تواضع داشتن،دردفاع ازمظلومان
قرارگرفتن،ضد انواع تبعیض مبارزه کردن. کسانیکه همیش موفقیت را ازآن خود کرده
اند،انظبات پذیربودند دراصلاحات ازخودسانسوری آغاز وبه خودسازنده گی شروع کرده
است.یعنی کسیکه درخودسازنده گی ایجاد نکند((درخودانظبات بیاورد)) نمیتواند
سازنده شود. بناًروش وکردارچنین افراد برمحور اخلاق درگردش است.چنانچه که
الکترون های دورانی،دارای بارالکتریکی مثبت ومنفی درحال تعادل وتعامل.
بلی:اخلاق عمدتاً اخلاق نیکو:خصلت حقیقی وذاتی یک فرداست،دارد که حضورفعال چنین
افراد دریک حلقه،گروه،حزب،درهمکاری جمعی به مرور زمان منجربه اخلاق کسبی وایجاد
گراخلاق اجتماعی سالم گردند.«ا َلحِلمُ مِلحُ الا َخلاق»موارد ذیل نمک اخلاق
میباشند.وجدان،صداقت،پاکی، بی آلایشی ،دروغ نگفتن،امانت را خیانت نکردن، احترام
گذاشتن به ناموس خانواده ها،ازهمه عمده تر«وطن پرست بودن»متعهد به انجام وظیفۀ
که متقبل گردیده است.این گونه افراد دارای اخلاق حمیده ونمکین،تأثیرات خوبی
درروابط فردی وروابط اجتماعی به جامی گذارند.افراد دارای اخلاق حمیده، مهربان،
ازخود گذر،کم حرف،زیاد شنو،عملگرا با وجدان،مصمم وبا اراده میباشند.
این انسانهای افزارسازهستند که مناسبات اخلاق نیکومی آفرینند.ازهمین قواعد
واخلاق نیکو برای ادارۀ عمومی کشور قوانین می آفرینند.تا ازمجرای این
قوانین،جامعه اداره شود.بازهم کنترول از اجرای همچون قوانین در اختیا روصلاحیت
اشخاص آگاه باخرد وبا مورال عالی انسانی میباشد که تطبیق قوانین درمجموع با لای
افراد جامعه بلا استثنا قابل اجرا باشد.
بناً اگردرمحتوای مطالب که دربارۀ اخلاق نیکوو پسندیده تعریف صورت
گرفت.اگرآنرا محک انسانی قراربدهیم.رژیم موجود،حاکمیت
سیاه استبدادی طالب وحاکمیت چوروچپاول وحشت ودهشت((جنگهای تنظیمی)) ازان
پیشرفته منفی دورۀ ((مشی مصالحۀ ملی))مرحلۀ
نوین وتعرض اتحاد شوروی سابق،حادثۀهفت ثور
1357هیچ یکی نمیتواند آن معیا ررا تکمیل کنند.بناً ازنظرشناخت موقف
انسان واحترام به مقام انسان،زمان گذشته «تاریخ» به حیث استاد،درین مورد خود
قضاوت مینماید.
یکی ازجوانان،رخ به سائرین کرده وگفت چنین صفات که شما تشریح کردید.تنها وتنها
دربارۀ عیاران درصفحات تاریخ خوانده ام.
جنبش«عیاران»
جنبش«عیاران» به خـــروش آمد
بکـــــــوب،بکــــــوب،بکـــــــوب
بچــــــــوب،بچــــــوب،بچــــــوب
تولیـــــد آهنـــگ کــنــد دم دم دم
دنـــگ،دنـــــــگ،دنـــــــــــــــــگ
مغزبـــه تحلیـــل میگیــــرد آوازرا
ازکینۀ وبغض وجهالت نادانی است
باغهـــای جهــــــان رنگـــارنـــگ
باغ مـــا بازهـــم همان گل یک رنگ
رعد وبرق تفاوتهای اجتماعی وطبقاتی((فشارومقاومت)) صداهای مهیب وخطرناکی
راتولیدکرده روان است.حاصل تصادم وپایان رعدوبرق باران «عیاران»عزت شرف،حیثیت
وقار،ناموس داری،قول وقراروفا به عهد، وجوان مردی،ازآسمان،صداقت درکارومد
نظرداشتن وجدان درقضاوت همه وهمه.
باران رحمت خدا است
ازمیان ابرسیاه وحشت قرن، برضد جادوجنبل،فریب واغوا،ریا،ترویج امراض انواع
بد اخلاقی، بدبینی میان اقوام باهم برادر...................وغیره به باریدن
آغازیده است.بارانها ی افتیده به روی زمین درحرکت به جریان دایماً فعال ((
((جنبش عیاران مبدل))همدیگرخودرا دربحرجوشان خروشان عیاران می یابند .آنگاه است
که گفته میشود.
زآب خورد ماهی خورد خیـــزد
نهنگ آن به که در دریا ستیزد
«مولوی»
عیاران بنا برتعریف که درمورد شان صورت گرفته است.انسانهای عمل گرا بوده
اند،حرکات وسکنا ت را ازمسایل«اخلاق فردی»آغازنموده وبه اخلاق اجتماعی
پیوندمیدهند،تاکه انسانیت وانسان دوستی وعدالت پرستی جنبۀ عملی پیدا نماید.
خوانندگان محترم را به تشریحا ت وتوضیحات ذیل دعوت میدهیم.
این «معنویت» پربارآریانای بزرگ،جوهرتمامی اندیشه ها وتفکرات اخلاق وو جدانی را
که مایه ازاصل((همه دست آوردهای علمی وفنی بشریت روی زمین درخدمت انسان است قید
گردیده)) گرفته است را درخود دارد.
سلک «عیاری» که امروزه روزجنبش«عیاران»علم بردارآنست.جزء فرهنگ انکارنا
پذیرآریانای کهن بوده،همه باشنده گان آریانای کهن ازاین((معنویت)) یکسان میراث
میبرند.چپ وراست ومیانه،درازوکوتاه وکج وپلیچ،منفی
خاینین به ناموس وطن.
فرهنگ
عیاری درسلسله مراتب گذشت زمان،جای خودرا به((حیث نگین درحلقۀ اجتماعی))درقلل
بلندای تفکرانسانی((نظروعمل))نسبت به سایر مکاتب اختصاص داده است.
عیاران امروزبه این نتیجه رسیده اند که بگویند.درطول تاریخ سه صد سالۀ اخیر
شخصیتی که بخواهد ویا بتواند بر"ماسوا"فرمان براند سراغ نداشتیم. باید
ازین به بعد آنرا شناخت وبرمسند نشاند مسندی که جامعه را بر بنیاد بینش ودانش
تهداب گذاشته ورهبری نماید.
قضا یا وحوادث هفت ثوروهشت ثور((جنگ سرد)) تابه حملۀ نظامی امریکا وپرتاب آقای
کرزی
بر مسند قدرت.بحث جداگانۀ است درقسمتهای مختلف، مقالۀ تحت عنوان
سانقه
درسایت مزین آریایی دربخش اجتماعی بخوانید.
این کارمردم است که میکنند وحتمی این کاررا انجام میدهند بخاطریکه میدانند مالک
اصلی این خطۀ باستانی به همت((عیاران))مردم است.
نه این
سرخ بی هویت
است ونه آن اسلام سیاسی ساخت امریکا
نه این بادام چشم است ونه این کل است نه آن کورنا بینا.
امروزه روزاندیشۀ مرکزی فرهنگ عیاری((وحدت وجود))باشنده گان این خطۀ باستانی
است.
یک گهربودیـــم همچون آفتـــــاب
بی گره بودیم وصافی همچون آب
چون به صورت آمد آن نورســـره
شد عدد چون سایه های کنگـــــره
«مولوی»
یعنی که کلیه اقوام ومذاهب وادیان وطن ما درشرایط موجود دارای گوهر
یگانه((انسان بی وطن)) میباشند.محتوی اصلی فرهنگ «عیاری» همه را
مکلف میگرداند. همانا به پاخیزی((رستاخیزملی))ازسقوت مرگباروتسلیم نشدن به نو
کران ووسایل دست تجاوزگران به مال وناموس وطن این چپن پوشان، جادوگران
وجوگیهاواحیاگران دوران قرون اوستایی((مزخرف)) وزدودن دشمنی، خانه به خانه،کوچه
به کوچه،قریه به قریه،ده به ده،شهربه شهر،سر انجام جنگ ملی ومیهنی است.نتیجه اش
بوجودآمدن یک کشوربا ثبات درمسیر حرکت به سوی پیشرفت ترقی وتکامل وتعالی انسانی
است.اگرمطالب را چنانچه که است دانشمندا کشوردرک نکنند دست به الاشه
بنشینند.نقش عمدۀ حیات فکری ومعنوی کشورکه عیاران امروزی خواهان آنند به آن
توجه نکنند.راه گم شده اند درراه جهالت وظلمت روان ومحکوم به شکست گردیده اند.
ملت ما بیچاره است.اما نا امید نمی باشند.همه دست به دعا به امیدنجات ازبد بختی
وبانگاه های تنفرآمیزبه سوی وضعیت اجتماعی وحاکمیت دست نشانده ومهندسی شدۀ
موجود توسط بیگانگان.
بيدلي درهمه ايام خدابااوبـــــود
اونميديدش ازدورخدايا مي كرد
((حافظ))
درخرابات مغان نـــورخدا می بیــــنم
وین عجب بین چه نوری زکجا میبینم
((حافظ))
مادروطن
هنوزعقیم نگشته است عیاران وناموس پرستان نوین میزاید.
معشوق تو همسایۀ دیوار به دیوار
دربادیه سرگشته شما بهر چرایید؟
به حاکمیتها ی صادرشده دیگرنیازی نیست
گرصورت بی سیرت معشوق ببیند
هم خواجه وهم بنده وهم قبله شمایید
«مولوی»
عیاران امروز،پویا،بویا،گویا،جویا،متحرک متشبس،دارای اخلاق حمیده، صادق
وفاداربه ارزشهای عقلانی، انسانی واسلامی،سربرآورده ازهزارویک نوع ظلم وستم
تعرض وتجاوز کشورهای بیگانه برای پیاده سازی محک های انسانی به حیث پهلوان
عصروقهرمان زمان، مردم کشورخودرا به دورآرمان کشورمستقل وغیر وابسته دعوت
میدهد.
درصورتی است که باید گفته شودانسان متنوع دارای عقایدمختلف،افغان سراسری به
حیث«انسان»جوهریگانه است.بناً
قایل شدن به«انسان»جوهریگانه ((خودآگاهی ملی)) ملت واحد را میسازد.
مایه میگیردازهمان تعریف دربارۀ معنویت عیار:عیاران
بنا برتعریف که درمورد شان صورت گرفته است.انسانهای عمل گرا بوده اند،حرکات
وسکنا ت را ازمسایل
«اخلاق فردی»آغازنموده وبه اخلاق اجتماعی پیوندمیدهند،تاکه انسانیت وانسان
دوستی وعدالت پرستی جنبۀ عملی پیدا نماید.
درخصوص این مطلب اگرما موشگافی نماییم سری بزنیم، دردنیای وحدت وجود وتکامل
دائمی هستی متحرک،مارا درمسائل اخلاقی وکارهای عملی کمک مینماید.
احسان طبری مینویسد:
كيش جهان پرستي
(يا ئونورساليسم)كه مؤجد پهناوري افق ديد وميدان جولان روح ومنجربه ازميان بردن
عصیبت وقشريت وظاهربيني وعدم تسامح نسبت به عقايد ونظريات مختلف وتجليل
مقام انسان
بمثابۀعاليترين مظهر تكامل ، تجهيز قدرت روحي ومعنويش وتصديق امكانش براي آنكه
از" ملك پران شود و آنچه اندروهم نبايد آن شود " در نزد عرفا گرديده است و يا
كيش مهروزيبائي كه بشردوستي و احترازازخشكي ها وسالوسي زاهدانه وستايش
زيبائيها ولذ تهاي حيات را پند مي دهد وعلي الرغم منع اكيد وعبوس مذاهب ثناي
شراب وپسند موسيقي ورقص و تعلق شگرف به شعر و ترانه را روا مي دارد
و يا كيش وارستگي و بي نيازي
كه منجربه استغناء معنوي وسرخم نكردن در برابرشاهان وزورمندان عصروبيم نداشتن
ازمرگ ونيستي وستايش فقرو تلقين مقاومت روحي در برابرمصائب ونشاط منطقي وخوش
بيني به آينده شده است.تمام اين صفات عالي انساني كه درمقابل صفات خشك وجامد
ومحدود و رذيل وعبوس وخشن وقسي عصر به حد شگفت آوري كامل و پيش افتاده است به
ويژه در اشعار دلاويز و سحرانگيز دو شاعر نابغه يعني جلال الدين محمد مولوي
رومي(مثنوي وديوان شمس) وخواجه شمس الدين حافظ شيرازي منعكس است وعلت جاذبۀشگرف
آثاراين دوتن مرد واقعاً بزرگوارهمانا درهمين تجليات يك روح فوق العاده
انساني،پرشور،فروتن،مهربان،لطيف،رها ازعصبيت، سرشارازعشق به بشر،درعين حال
مغروروبلند پرواز،قوي وپيكارجو است.
پا به پا قدم به قدم رشد آغاز حلقۀ عیاری را تا شکل گیری وقوام یابی جنبش
عیاران ازتشریحات زیرین احسا ن طبری بیاموزیم.
تفصیلش را
درقسمت دوازهم میخوانیم.
پیدایش جنبش«عیاران»
++++++++++++++++++++++++
قسمت یازدهم:
گویندکه دنبال آب رفته بیل نگیر،جریان آب ازمنبع باید درمسیردرست تغیر داده شود
وتغیریابد.توضح وتفسیراشتباه به منظورپرهیز از اشتباه وبیان خطر اشتباه
تکرارمجدد حتمی است.
مرده را بایددفن کردکه بوی میگیرد.دربالای سرمرده گریه کردن وازایجاد صحنه ها ی
تراژدیک استفادۀ ابزاری برای بهره برداری سیاسی،جنایت است
وخیانت.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان اساس نامه وبرنامۀ داشت،با تطبیق مواد مندرج تا یک
مرحله ازخود زیبا کارنامۀ داشت،پخش اطلاعات را ماهرانه ازطریق پلاکارتها
وشبنامۀ داشت.افسوس صد افسوس که چندی بعد مواد مندرج برنامۀ حزب،خودرا به خاک
مالیدند.علیه یکدیگر،چغلیدند،نزاکتهای را که به تارخام بند بود سکلیدند.کنون
حاصل ازهمان مسیربرغلط رفته عدۀ انگشت شمارخطاکاران سیاسی برای فرار ازمحاکمۀ
توده های مردم،خودرا تحت عنوان ملی گرایی نه بلکه((ملیت گرایی))درپناه قوم
وقبیله پنهان کرده اند. بهترین فضا درهمان محیط بود که((دروجود هیآ ت تدریسی
ومربیان شرافتمند)) جنبش وخیزش سفیران تعلیم یافته وتعلیم دیدۀ دارالمعلمین
کابل سالهای 1343 -1346درپوهنتون وتمامی ولایات کشور قدم به قدم ومرحله به
مرحله کشوررادرکلاس بالاترین فرهنگهای جهانی نزدیک ساخته بود. چنانچه که جای
برای فلان قوم گفتن باقی نمانده بودومناسبات اقوام به گونۀ گره خورده بودکه
زمینۀ را برای ایجاد همخونی وبه وجودآوردن نسل مشترک ((ازدواج های قانونی
وشرعی))رافراهم کرده بود.بدابه حال زعامت آن دورۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان
که بخت برایش یاری کرد،خوب درخشید، زیبابرآمد کرد،صاحب اعتبارشد،اما
اعتبارخودراحفظ کرده نتوانست.درعمق قضایا وحوادث درآمدنکرد،تادرمقابل گردش زمان
خودراتغیرمسیردهدخلاف ارزشهای برنامۀ خود، زیرترانۀ افسانۀ دموکراسی ملی
ودموکراسی خلقی بجای حل مسئله قانون مند وبه رسمیت شناختن طرفین،حزب به
تکثرناقص الجسه تغیرجهت یافت ازحفیظ الله امین((سی،آی، ای)) واز ببرک کارمل((
اشراف زاده))تیارنموده،وبعددرنقش ببومعرفی شان کردند روزروشن را بالای مردم
شوساختند.ازین خاطربودکه درمراحل بعدی درعمل به گفتۀ((قیام نظامی ))هفت ثور1357
به اشارۀ کودتای هفت ثور به تحلیل بنده حقیرفقیردفاع ماهرانۀ بخش نظامی((حزب
دموکراتیک خلق افغانستان))ازحملۀ دولت علیه رهبری حزب وسلامت نگه داشتن اعضای
برجسته فعالین حزب.کاریکه بعد خود انجام داد.بهتربود که درحمله جانب دولت موفق
می گردید تا حزب به پختگی سیاسی میرسید.فعلاً((مرغ نجات یافته ازدام راخیرات
سرپدرومادر میخوانند))به مانند سرمایه داران ورشکسته ملاک های ورشکسته دیوانه
وار،ازخود چیزی برای دادن ندارند.
شملۀ پدرهریک دومتربلند است.
بناًایجادهمان فضا وروان،توسط همان سفیران،1343-1346 علم ومعرفت درفصل دیگری
برای رشد نسل دیگری نیازافتیده است که خلای ازدست رفتۀ فرهنگ آدمیت((درخدمت
انسان))بربنیادعقلانیت پُروتکمیل گردد. پیغمبران،دانشمندان
نابغه های زمان دراثرایجاد گری، بینش، آفرینش وگزینش جایگاه خاصی را برای معرفت
انسان تعیین نموده اند.
حاکمیت
های(( جهادی+ طالب))فعلاًمهرۀ دیسانت شده ذریعۀ هلکوپتر((دولت جمهوری اسلامی
آغشته به انواع فساد)) باعدول ازقواعد شرعی وپذیرش واطاعت ازنمایندۀ حاکمیت
بیگانه« اشغال»خودرابدنام وزدۀ تاریخ ساخته اند. تبر،جبل،میلۀ
آهنی،مارتول،کلنگ((کدال»درجوامع عقب مانده وسایلی اند برای کندن قبر،چپه
کردن،غلطاندن بناها وتعمیرات.امازمانیکه میت دفن گردید.تعمیرچپه شد وبه ویرانه
مبدل گشت.ارزش وسایل تخریبی به صفر تقرب مینماید به حیث وسایل نا کارآمد درگوشۀ
زیرباران گذاشته میشوند تاکه زنگ زده شوند.شعاع آفتابی((رحمت عالم بالا))
درکاراست که این همه حشره و کیکهارا ازمحیط مرطوب ونمناک پاک سازد.برد
وباخت میدان دشله بازی سیاسی به حساب نقش«سانقه
ها»
درسطح جهانی به نفع امریکا تمام شد ودرسطح داخلی به نفع مجاهد.
باخت
حزب دموکراتیک خلق افغا نستان آغازازینجا بوده است.که آنرارعایت نکرد.ورنه نظام
دشمن مردم حاکمیت ستمگررا زد چپه کرد. مگر خودش روبه روشد به دشمن قوی
هیکل((عقب مانده گی سیاسی وا قتصادی))ورو حانیت مسلط درجامعه حمایه گرارباب
قدرت.طبق برنامه کاری خود برای بیرون رفت ازحالت فلاکت بارعقب ماند گی به سراغ
جبهه باید که می رفت که نرفت. وجبهه مجموع ازمبارزان وفعالان سیاسی ووطن دوستان
وطن پرستان کشور را درچهارچوکات دولت جمهوری دیموکراتیک تهیه می دید ند که
ندیدند.نه اینکه تهیه نه دیدند دراولین حرکت متحدین سیاسی خودرا ازدست دادند،
هواخواهان خودرا کنارزدند، حریفان خودرا به دارزدند.تا آنجا که مرحلۀ نوین شد
مرحلۀ نوین یعنی سقوت مرحلۀ سیاست مستقل وحاکمیت مستقل واطاعت ازاوامراشغال گر.
کارنامۀ حاکمیت جهادی
با پیش درآمد برای تحویل گیری حاکمیت سیاسی قدرت یا حاکمیت امانت ملت((مصالحۀ
ملی)) ازدست معاون رئیس جمهوروقت((محترم عبدالرحیم هاتف))تمامی نهادهای نظامی
که متعلق به ملت بود وحاکمیت جهادی به حیث پاسخ گوی ملت ازان بایدکه حراثت
ونگهبانی میکرد.ازهم پاشانده شد وتخریب گردید سامان ووسایل نظامی وبه پاکستان
انتقال داده شد.
تف نارسیده به
جوش آمد.
آهنــگ خطربه گوش آمــــد
حکومت ناکرده:
بازیگـــــران فـــلم انار کلـــی شدند
مرتکب جنایات وخیانــت ملی شدند
حاصل ازفروش وطن پولدارگشته
چاق وفربه دنگوی باقلــی شــدند
وسیلۀ افزاری مانند عدۀ شاهان
دردســت دزدان اجنبی کلی شدند
زیاد استعمال گردیدند شکسته مانند
توتۀ تیــکرکــــاسۀ گلــــی شـــدنــد
آقای مجددی چک فروش بدست گرفت
دومــاه بعد زمینگیــربه یفتلـــی شدند
تقسیم حاکمـــــیت، عـــــادلانــه نبـــود
همگی دوروپیش نوکر،اردلـــی شدند
درآغازمی ارزیدند دالــر بـــه ملیـــارد
درعمل نا اتفاق به شش پلـــی شـــدند
تبق،آفتابـه ولگن را برفرق هم کوبیدند
پایتخت راویران،شعیه،سونی،حمبلی شدند
صاحبان اصلی زمین هار ازقرأ وقصبات راندند،زمین وباغ تاکهای مردم را تحت تصرف
خود درآوردند.جویهارا کورکردند،درخت هارا سرزدند،تاک هارا ازریشه کندند،تمامی
مکاتب ومدارس اطراف را دردادند،معلمین را کشتند واستادان راهم چنان،مامورین
راازموترهاپایین کردندوکشتند.استعمال چرس وتریاک هیرویین رارواج دادند.بچه بازی
این پدیدۀ منفورقبل اززمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغا نستان به فراموشی
سپرده شده بود،درزمان حاکمیت جهادی ودولت موجود دوباره رواج پیدا کرد.وفعلاًبه
منتهی اوج خود رسیده است.
شهرکابــــل نه همان شهر است که مــــن پـــار دیـــدم
درودیوارنه همان حـــال است کـــه دیـــگربـــاردیــــدم
پشت این حادثـــه درمیدا بازی دشلــــه بــــا«ســـانقـــه»
دست سیاه دراز،درشانۀ ملنگ زمانه فتنه وچوتار،دیــدم
وجدان وصداقت مرد،رذالت جانشین عدالت،خباثت مستقرشد
دزدان چراغ بدست دهن جوال بگیریکی دوسه وطن داردیدم
دشمن خلق افغان بازهم نسل جلاد« سانقـــــۀ اصلی میـــدان»
آقای«کرزی»رادرمیدان بردوباخت بن اول بالای لحاف بیماردیدم
تکرارتاریخ
چه گـناهی کــه خـلایق کرده اندازیـــــن پس تـوبه کنند
به جرم اینکه معلم هستندواستاذازیـن خیـل بسیاردیدم
پدرانه مادرانه مسؤلانه بامعاش چیزی کم بخورونمیـر
به فردای که نسلهای مستعد را آماده بـــــکاردیـــــدم
معلمان را درحال تدریس درمکاتب با اصلــوب درست
توضح الفبا تا به یا،حل قضایا،سلسله اعداد شماردیدم
کدرعلم را دربیان،عقاید،حکمت، فلسفه وعلــم، منــطق
ازجمله تنهابگویم گردش زمین دورآفتاب لیل ونهاردیــدم
باغبان بیل برسرشانه،دهقان را رونـــده ســـوی صــحرا
خلقای شریف اهل ده را،میــــان کشت گنـــدم زاردیـــدم
تنهادربدخشان،میمنه وهرات،نیمروز،پکتیا کندزوبغلان نه
جنرال قدوس نوشتۀ دارد کتاب ازماجرای جنـــگ درشهرکابل
قصه هارا خواندم ازوحشت قرن ومیگفتندجوانان رابسیاردیدم
بـــــرخاسته ازویرانه های جنگ انداخته اند دردامن علم چنــگ
نسل تازه وجوان راپرانرژی آماده به کارجنبش«انقلابی
عیار»دیدم
میگفتند که گذشته راصلوات برای آینده دروازۀ چه باید کرد؟را کوبید
ملگروهرکله راشی تیرپه هیر،قلم به جای شمشیر،جوان راهوشیاردیدم
میگفتند که گذشته راصلوات برای آینده دروازۀ چه باید کرد؟را کوبید
ملگروهرکله راشی تیرپه هیر،قلم به جای شمشیر،جوان راهوشیاردیدم
مریض را پرسیدند که چطورهستی مریض درجواب گفت که رنگم ببین حالم
ببپرس.
وضعیت موجود افغانستان بیانگرمیدان دشله بازی((سانقه))
زیرعنوان جنگ القاعده وطالب بیانگرسناریوی درحال وقوع جنگ سوم جهانی،استعمال
سلاح ذروی را علیه یکدیگر منتفی نمیداند.
++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت دهم:
«سالها دل طلب جام جم ازما میکرد»
«آنچه خودداشت زبیگانه تمنا میکرد»
خودآگاهی ملی ترجمانی ازمطلب فوق مینماید
همه ایزم های صادراتی بنیادهستی ملت را به خاک یک سان ساخت.
کنون با برسمیت شناختن ملا محمدعمردرناخلیده ها میخلد.
اما توده های بی دفاع درتابۀ حرص وآزموادمخدروجهان میتلد.
هیلاری کلینتون: القاعده را ما ساختیم!
صدای حقیقت ازخانۀ مدافعین حقوق بشربلند شد!
جنگ زرگری
آغازشد.
هیلاری کلنتون گفت:
ما گذشته مشترکی با
سازمان القاعده داریم.کسانی را که امروز با آنها در افغانستان وپاکستان می
جنگیم
۲۰ سال پیش
خودمان به وجود آوردیم زیرا در جنگ علیه شوروی سابق از آنها استفاده می کردیم.
وزیر امور خارجه آمریکا به نقش واشنگتن
در ایجاد سازمان القاعده در افغانستان اذعان کرد .
بخش هایی از سخنان هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا در یکی از جلسات
کنگره در اینترنت پخش شد که در آن به صراحت به نقش آمریکا در ایجاد سازمان
تروریستی القاعده اذعان شده است.
به گزارش شبکه خبر
ايران
، کلینتون در این سخنان می گوید، ما گذشته مشترکی با سازمان القاعده
داریم.کسانی را که امروز با آنها در افغانستان وپاکستان می جنگیم
۲۰ سال پیش
خودمان به وجود آوردیم زیرا در جنگ علیه شوروی سابق از آنها استفاده می کردیم.
وی افزود، ما القاعده را به وجود آوردیم زیرا نمی خواستیم شوروی سابق بر آسیای
مرکزی چیره شود و ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا با مشارکت کنگره به زعامت
دموکرات ها از طرح ایجاد القاعده جهت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی استقبال کرد
.
کلینتون در ادامه تصریح کرد، دموکرات ها از این ایده حمایت و تاکید کردند ما با
دستگاه اطلاعاتی پاکستان و عوامل پاکستانی وارد عمل می شویم تا مجاهدانی را از
عربستان و سایر کشورها استخدام کنند.در همین موقع بود که وهابیت وارد اسلام شد،
ما توانستیم بر شوروی سابق در سایه عملیات این افراد پیروز شویم.
وزیر امورخارجه آمریکا افزود، پس از عقب نشینی شوروی از افغانستان ما میلیاردها
دلار خسارت دیدیم و مهار القاعده را از دست دادیم و همکاری با آنها را متوقف
کردیم و برخورد با افکار و اعتقادات آنان را به پاکستان محول کردیم.
کارشناسان می گویند، القاعده زیر نظر آمریکا و با پول عربستان و با حمایت
دستگاه اطلاعاتی پاکستان به وجود آمده است.
پیش از این نیز مشاور عالي فرانسوا ميتران، ويليام كيسي رئيس سابق سيا، برژنسكي
و برخي ديگر از شخصيت هاي سرشناس غربي در بيان مواضع خود بصورت علني و تلويحي
القاعده را ساخته و پرداخته آمريكا مي دانستند.
مشاور عالي فرانسوا ميتران رئيس جمهور سابق فرانسه، دو هفته قبل از حمله نظامي
امريكا به افغانستان در نشريه اكسپرس نوشت: گروههاي تروريستي كه امريكا در
افغانستان با آنها درگير است، همان گروههايي هستند كه خود غرب، بويژه امريكا
آنها را بوجود آورد.
ژاك اتالي ميافزاید: رهبران اين گروهها از جمله بن لادن شاگردان سابق سازمان
(سيا) هستند، منابع مالي آنها را امريكا و متحدان نزديكش فراهم نمودهاند و
پيامهاي مرگبارشان را شركتهاي بزرگ غربي به سراسر جهان مخابره ميكردند.
در يك كلام، اين امكانات سياسي، فني و مالي غرب بوده كه امروز عليه خودش بكار
رفته است.
سخنان اتالي زماني اهميت مييابد كه بدانيم، وي در زمان حضورش در مركز سياسي
فرانسه با گروهي از عاليترين مقامات امنيتي امريكا، مراوده داشته و از آنچه
امريكاييها طراحي مينمودند، اطلاع داشته است.
ويليام كيسي رئيس سابق "سيا" نیز در این زمینه اطلاعات مهمي را از دخالت هاي
اين سازمان در مناطق مختلف جهان در اختيار وود وارد نويسنده مشهور امريكايي
قرار ميدهد كه يكي از اين مناطق افغانستان بود. كيسي براي وود وارد گفته بود
كه سيا چگونه از آغاز دهه هشتاد كوشيده، گروههايي را در افغانستان به عنوان
مامورين خود استخدام كند.
این در حالی است که امریکا و همپیمانان این کشور در سال
۲۰۰۱ در پی
حملات
۱۱ سپتامبر،
به بهانه سرنگونی رژیم طالبان ومبارزه با شبکه القاعده و برقراری امنیت در
افغانستان به این کشور حمله و آن را اشغال کردند.
هر چند امریکا
۱۰
سال قبل به بهانه از بین بردن طالبان و اسامه بن لادن، سرکرده پیشین شبکه
تروریستی القاعده که متهم به انجام حملات
۱۱ سپتامبر در امریکا بود به
افغانستان حمله کرد، اکنون به دنبال مذاکره با این گروهک تندرو (طالبان) است.
دیروز نیز اداره تحقیقات فدرال امریکا (افبیآی) نام ملا عمر، رهبر طالبان
افغانستان را از فهرست "تحت تعقیبترین تروریستها"ی خود خارج کرده است.
نام ملا عمر در حالی از فهرست تروریستهای امریکا خارج میشود که نام بن لادن
تا آخرین لحظه از فهرست تروریستهای امریکا خارج نشد و رسانههای امریکایی به
طور گستردهای خبر کشته شدن وی را منتشر کردند.
حمله آمريکا به افغانستان وعراق نتوانست به فعاليت القاعده در خاورميانه پايان
دهد، هر چند که آمريکا هزينه هاي مالي و انساني فراواني در اين دو کشور پرداخت
کرد و اکنون که نزديک به ده سال که از حمله آمريکا به افغانستان می گذرد
آمريکا نتوانست امنيت پايداري در اين کشور بوجود آورد.
در لشگر کشي امريکاييها و
نيروهاي خارجي تحت امر آنان به افغانستان و حملات هواپيماهاي بدون سرنشين به
مناطق شمالي پاکستان، تاکنون هزاران زن و مرد و کودک بيگناه
قرباني وصدها هزارتن بيخانهمان
شدهاند.
وروسیه به پاسخ هیلاری کلنتون چنین
مینگارد.
مشاورين سابق روسی : ما افغانستان را ويران نکرديم.
فارسی رو : 27 دسمبر مصادف بود با
32 مین سالگرد آغاز مداخله نظامی اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان.
کارشناسان و باشنده گان شهر های مختلف افغانستان تهاجم نیروهای شوروی بر این
کشور را تقبیح نموده و آن را برای افغانها مصیبت بار خوانده اند. بر اساس
گزراش رسانه های افغانستان، مداخله نظامی شوروی باعث ویرانی کشور و کشته و زخمی
شدن ملیونها افغان شده است. رسانه های افغانستان گفته اند که ملیون ها افغان
کشور را در آن سال ها ترک گفته به کشور های همسایه و یا غربی مهاجر شدند. اما برخی
مشاورین اسبق روسی ادعا ویرانی افغانستان را از طرف شوروی رد میکنند. به گفته
اتشه تجارتی پیشین شوروی در کابل والیری ایوانوف، شوروی سابق درمجموع بیش از
140پروژه بزرگ زیربنایی را در افغانستان اعمارنموده است.این دیپلومات پیشین
شوروی در گفتگو با سایت "افغانستان.رو" با اشاره به تونل سالنگ، سیلوی کابل،
میکروریون های کابل و ده ها پروژه دیگر میگوید که از جمله 65 پروژه در سالهای
1980 – 1988، زمان حضور نیروهای اتحاد شوروی در افغانستان اعمار گردیده است. وی، در
عین حال، حضور نیروهای نظامی غرب را برای اقتصاد افغانستان غیر مفید خوانده
گفت: " غربی ها در ده سال حضور خود حتا یک پروژه زیربنایی بزرگ برای مردم
افغانستان اعمار نکرده اند". اولین
قطعات کوماندوی شوروی در تاریخ 25 دسمبر با عبور از دریا آمو وارد خاک
افغانستان شدند. هدف عمده گروپ کوماندو کنترول تونل سالنگ در شمال افغانستان
جهت عبور نیروهای بعدی بود. قطعات بزرگ زمینی شوروی ساعت 5 شام به وقت کابل در
تاریخ 27 دسمبر وارد شمال افغانستان شدند. اما چندروز قبل از این قطعات خاص «کی
جی بی» شوروی برای اجرای عملیات زیر نام "اشغال تاج بیک" وارد کابل شده بودند. اکثر مردم
افغانستان تا هنوز سال های تجاوز شوروی را فراموش نکرده اند و از خاطرات تلخ
خود یادآوری میکنند. اما نظامیان شوروی سابق میگویند که آنها کوشش میکردند، تا
خصوصیات مذهبی و فرهنگی افغانها را در نظر بگیرند.یکی از مشاورین نظامی سابق
شوروی در افغانستان واسیلی کراوسوف در گفتگو با سایت "افغانستان.رو" با اشاره
به نارضایتی مقام های افغان از موجودیت زندان های امریکایی گفت: " ما در
افغانستان حتی یک زندان هم نداشتیم، همه زندان ها مربوط نظامیان افغان بود".
به گفته
این افسر سابق شوروی ، نیروهای این کشور هیچ وقت متهم به اجرای عملیات خودسرانه
نشده اند. وی افزود: " در اوایل ما عملیات ها را به تنهایی اجرا مینمودیم ، اما
بزودی فهمیدیم که این اشتباه است و از آن به بعد همه عملیات ها مشترکآ با
نیروهای افغان اجرا میشدند ". آقای
کراوسوف همچنان این ادعا را که افغانستان را شوروی ها ویران نمودند، رد میکند.
وی گفت: " کابل را ما ویران نکرده ایم، پایتخت افغانستان قبل از خروج قطعات ما
یکی از زیباترین شهر های منطقه بود". امروز
اکثر سیاستمداران روسی مداخله نظامی در افغانستان را یک اشتباه بزرگ سیاسی و
جیوپولیتیک میدانند. مقامات افغانی نیز بر ضرورت همکاری با فدراسیون روسیه
تاکید نموده اند. اخیراً سفیر جمهوری اسلامی افغانستان در روسیه عزیزالله کرزی
اظهار امیدواری نموده است که "صفحات سیاه در تاریخ روابط بین افغانستان و
روسیه" بر روابط امروزی سایه نه اندازند. حضور
نیروهای شوروی در افغانستان مدت 9 سال و یک ماه و 19 روز ادامه یافت. روز خروج
نیروهای شوروی از افغانستان برای بخش اعظم جامعه افغان پیروزی بزرگ محسوب میشود
، ولی کمتر کسی در ان روزها تصور کرده میتوانست ، که چه روزهای در انتظار انها
است. بعد از خروج نیروهای شوروی حکومت داکتر نجیب الله سه سال از خود مستقلانه
دفاع نمود. فقط در سال 1992 بعد از فروپاشی متحد اصلی اش – اتحاد شوروی و قطع
ارسال مواد سوخت و انرژی، نظام سقوط نمود. بعد از بر سر قدرت آمدن مجاهدین در
کشور بین گروهای متخاصم خانه جنگی ها شروع گردید و برای اولین بار، طی تمام
سالهای جنگ، شهر کابل- پایتخت افغانستان، به ویرانه مبدل گشت.
جوانان وعیاران افغان فریاد پرهیبت تان را بلند کنید«نباید بترسید،بترسید همه
باهم باشید»مارهای گزنده باردیگر برای گزیدن ازقفس رها میشوند. ملخهای مهاجم
باردیگر برای خوردن وبلعیدن سبزه زارگندم وتاکهای انگوری وخشکاندن بند
وانهار،ساجهای«آزاده»را برای قلع وقم خود دعوت میدهد. هنوزبوی زخم ها وخون مردم
افشار تازه گی دارد.هنوزطنین آهنگ ناله وزجۀ مادران مردم بامیان،درگوشها باقی
است،تغیروتبدیلی وپهره بدلی قندزومزارکه هزاران کشته دردشت ها وصحراها مانده
است ازخاطره ها فراموش نشده است.مردم بهترترجح میدادند وفکر میکردند که طالبان
ازدست مجاهدین قسم خورده،ماجراجو،ویرانگر،بی اتفاق،دشمن ترقی تحول وپیشرفت
دراخیردشمن زن.بیرق آزادی را برای مردم افغانستان هدیه می کنند. مگراین آلۀ دست
«بیگانگان» آنچه را که ازنظر پاکستانیها برای آیندۀ پاکستان خیلی ها خطرناک
بود.
زنده
بودن شهید داکترنجیب رئیس جمهوروقت.چراکه درچنین شرایط بهترین مهرۀ بود
باردیگربرای عودت آبرومندانۀ قطعات نظامی ایالات متحدۀ امریکا وناتو
ازافغانستان.دراولین قدم چراغ صلح آیندۀ افغانستان داکترنجیب را به شهادت
رساندند.
زنان مبارزتاریکی شب باردیگر شمارا نشانه می گیرد((شعارسردهید که زن افغان ذلت
را نمی پذیرد،به حیث نیم پیکرجامعه همدوش بابردران افغانی مان ملت را میسازیم
ومی غریم))بگویید که ما درجامعه از «ارزانی جان وگرانی نان»قصه میکنیم،میگوییم
وباقلم فریاد میزنیم((رژیم های زن ستیزرا هدف قرارمیدهیم))ماجمعاً کاوه میشویم
که ضحاکیان را به زانودرآوریم،شمع آزادی را درخانه وکاشانۀ خود می افروزیم.زنان
شریف وطن بگویید که مبارزان صف میدان هستیم شما وطن پرستان شریف، دل مارا گرم
بسازید.بگویید که بیرق آزادی عقایدرا بلند نگه میداریم وهرعقیدۀ که به تفرقه
اختلاف،کینه وبغض بیانجامد.علیهش برمیخیزیم.
سالها دل طلب جام جم ازما میکرد
آنچه خودداشت زبیگانه تمنا میکرد
روزی
را بخاطر دارم که تمامی رسانه ها ووسایل اطلاعات جمعی گوش مردم را کرساخته
بود.تکراربه تکرارخبرمحکمۀ غیابی گلدین حکمت یار ورقیب سرسخت جهادی اش احمد شاه
مسعودرا پخش میکرد.
ای دهل زمـــان مرا بــــه چرخ آوردی
از قصرجهـــان مرابــــه بلـــــخ آوردی
درقصرجهان نازونعمتها بـــه وفــــــور
حورغلمان مراگرفته به تلـــخ آوردی
اما من بی تمیزبی برنامه،اما متلون مزاج،میگویم هررنگ را به خود میگیرم، رنگ
صحرا را به خود میگیرم،میان علف رنگ سبز را به خود اختیار می کنم درکنار دریا
رنگ دریا را به خود میگیرم.درپهلوی ملا محمد عمر یک چشم خودرا بسته دیگرش را
بازنگه میدارم.این را میگویند نسل ازماکیاوالست. رقاصه های معروف سیاسی
جهان همزمان نیمی برسرزانوی گلبدین حکمت یار ونیمی برزانوی احمد شاه زیراین
آواز دهل
دم دم،دم دم
با یک خیزبلند
تق دم
زانوخواباندند.
شانه بجنبان نوگل خنـــدان
قهرکده نازکده شده پشیمان
به ادای نازوکرشمه
دبوم تق، دبوم تق
صفوف خودرا درمیدان رها کردندورفتند.
نا گفته نماند که« حزب وطن» دررأس رهبری سیاسی درگیر درقضایای عمدۀ جهانی
آغازازین شیوه به پرخچه هاتوته توته،پارچه،پارچه،تکه تکه وتقسیم گردید. درغیاب
شخص رئیس جمهوروزرای قوتهای سه گانه((دفاع،داخله،امنیت)) به ماسکاوفراخوانده
شدند.
یعقوبی بعد ازبازگشت به رئیس جمهورخود گفته بود که من کودتا نمی کنم. جزای بود
برای خودتعین کردکه چرا رازرا افشا کرد. کلمۀ«ده»درزبان
روسی به معنی بلی! یعنی که علامۀ رضایت وقبول کردن ودادن.
گرباچف شروع به خواندن کردوسرایید.بیش ازین قدرت نگه داری ندارم. امانت تان به
سلامت تان.
دم،دم، ده دو،ده دو،ده دو
میدان سانقه بازی جهانی مبدل به مسخره بازی گشت
موزیک حادثه«بازیگران را»ازراه میدان به گونۀ دیگردرزیر دهل غوثی به چرخ آورد.
سانقه ازبوجی واشنگتن لول خورد درچقری ماسکاورسید
سانقه ها ازمیان جنگ استخبارات تولد یافته اند
یلتسن
سانقه
گرفت نسبتاً پیشـی کرد
ازسرخ بریـد باسبـــــزخویشــــی کرد
ازشصتــی وپــــــراک ولیشک گذشت
بــا این
سانقه
،ایش میشــــی کــــــــرد
مصروف جنگ وجدل بود،درپکتیـــا
سانقــــۀ عوضـــی
دست بوسی کرد
گفت ویرانی ها ره کردیم زورمانرسید
جان جان قدرت را به مابده چاپلوسی کرد
حافظ دمبۀ گوسفند،گرگ گرسنه
بدکارۀ بعد ازبیست سال بدکاره گی، ازبدکاره گی توبه کرد.مراجعه به عبادت وانجام
کارهای نیکو. زمانیکه بیست سال ازنیکوکاری گذشت. به نزد بزرگ منطقه وصاحب
صلاحیت رفت گفت که بیست سال گناه کردم وبعد بیست سال ثواب،آخرکارم به کجا می
انجامد.درجواب گفت که 20 را از20 منفی بکن حق تو مساوی میشود به صفر.
نامکت بد ورنگکت زرد.
دفاع ازمادروطن حق مشروع است،اما دست برد به دارایی های عامه تخریب
وویرانیهای،مکاتب مدارس که به ملت تعلق داشت،درهیچ قاموس نوشته نشده است.مگراین
وطن داران ما درگیرشده بودند.ازجایی برای شان وظیفه داده شده بود.لینهای
تیلفون،لینهای برق را دزدیده وبه پاکستان انتقال می یافت،قاتلان که معلمین
واستادان راازخانه های شان میکشیدند ومی بردند این کاررا هموطنان خود ما می
کردند.مگربه دلخواه خودشان نبود.ازمراجع پاکستانی برای شان وظیفه داه می شد.به
غیرازیگان تعمیر درداخل شهرها تمامی ساختمان های دولتی،شرکتهای خصوصی وغیره را
ازتهداب ویران کردند.اینهمه وظایف ویران گری را ازپاکستان باخود می آوردند.موش
ویرانگرخصلتش ویرانگری است،نمیشود
که زنبورعسل شود
لانه بسازد عصارۀ گلها را جمع آوری نموده شهد بسازد.حاکمیت
جهادی که سالها درجبهه، درصحنۀ جنگ رودررو، دردشت،هنگام جنگ وگریز،روح وروانش
صرف به این حرف قابل شنیدن عادت کرده بود که بزن بکش، تخریب کن،دربده ازمیان
ببر. .
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت نهم:
ببینیم دشمنان بشریت کرۀ زمین درمراحل مختلف برای بدست آوردن اهداف شوم خود با
کدام هنرنمایی نیست که ازمیان جمعیتها،کشورها،منطقه وقاره ها
سانقۀ
مورد نظرخودرا درمیدان دشله بازی بین المللی انتخاب ولول نمیدهند.بعضاً اتفاق
افتاده است.که شیطان همه کار،شیخ،ملا،صوفی وزاهد((ضعیف النفس)) را،میان محراب
ومنبرگروگان میگیرد.پدیده آفرینی می نماید.تا ازایشان افزاری بسازد.به سوی
هدف.درمورد پدیدۀ مجاهد پاکستانی وپدیدۀ طالب پاکستانی بعداًدر قسمتهای بعدی
مفصلا ً تو ضیحات میدهیم فعلا ًٌکافی است که بطورمختصراز«پدیدۀ قوم گرایی» ذکری
به میان آید:
پدیدۀ قوم گرایی
برای دنیای غرب اغلب سوالهای پیچیده حل گردیده است.پیروزی نظامهای
برخاسته((جنبشهای تحول طلب)) ازبطن سرمایه سالاری درسراسرجهان میدان رابرای
سازش وبافت انسانی ملتهای جهان فراخ میسازد. اما جهان سرمایه به هیچ وجه علاقه
نمیگیرد که ناسیونالیزم عرب قد بکشد.امپراتوری ترکیه باردوم ازشمال تابه جنوب
ازغرب تابه شرق بگسترد یکه تازمیدان شود. پدیدۀ خراسان وخراسان سازی برای دنیای
غرب خطرناک ترازازگفته های فوق است.زیراکه درپدیدۀ خراسان سازی،خصلتهای((جنبش
طبقات محروم))«عیاران» جنبشهای ضد دیکتاتوری خلافت عباسی واموی،فرهنگ
اداره،فرهنگ سیاست ملهم ازآریا نای بزرگ برای اتحاد ویک پارچگی مردمان منطقه
مساعد است. ولی «عیاران» درچوکات افغانستان واحد یکپارچه دوست وبرادر باحقوق
برابر باهمسایه های دورپیش خود توان متحد سازی((ملیتهای)) باهم برادررا درخود
می بینند. واقدام به چنین یک کاری کرده اند. عیاران
به گونۀ حلقات سیاسی، کسی را دعوت نمیدهد که بگوید بیایید وحدت را تمثیل نماییم
مگراینکه حلقۀ مربوط ما دررأس رهبری باشد.چراکه ما بودیم وهستیم درفروش وطن
ومعامله با بیگانگان تخصص داریم.
یادمان
نرودکه«خلافت اسلام»مرزهای اختلافات قومی رازیرعنوان مسلمان برادر مسلمان
ازمیان برداشته بود.امپراتوری«خلافت»ترکان عثمانی ازهمین رویه پیروی
میکرد.مگردعوا جلبی های اعراب با آنکه دین مبین اسلام عرب وعجم را منتفی دانسته
است.به اشارۀ((انگلیس&تزار))که حضرت محمد «ص» پیغمبر اسلام دراصل ونصب عرب
است.تبربرندۀ شد برای افتراق جهان اسلام برضد پان ترکیزم پان اسلامیزم«پدیدۀ
قوم گرایی»تاتارستان،قزاقستان،قرغزستان،مناطق غربی چین، تا
جکستان،ترکمنستان،ازبکستان،آزربایجان،ایران،افغا نستان، زمانیکه هندوستان با یک
جهش رستا خیزملی استقلال خودرا ازانگلیس میگیرد. بعدش ازجانب مسلمان ها اعلان
میگردد که مسلمان ها اطاعت ازاوامر هندوهارا ضد مناسک دینی شمرده دعوای جدایی
کشورمستقل((پاکستان ساخت انگلستان))بوجود می آید.درشرایط جنگ سرد((رویا رویی
بلاک شرق وغرب)) پاکستانیها خودرا وارث متصرفه های مغولیهای هند می پندارند.با
آنکه درقضایای افغا نستان به حیث بازیگر منافع غرب شده بود.اما درزیر چشمش زردی
بود.گویا که سه صد ملیون مسلمان هندرا با پاکستان ملحق بسازد.درپایان جنگ سرد
وروباه آواره وسرگردان به امید قچ رمۀ گوسفندان ترکی،نا امید به سوی قندز برگشت
کرد))،
مگرازین هم واقف بود که خط کشیهای انگلیس درمنطقه میان مسلمانها،پشتون های
دوطرف خط دیورند،بلوچهای ایران افغا نستان وپاکستان وهکذا تقسیم کردها به
چهارمنطقه((ایران،ترکیه،سوریه وعراق به شرایط چنین یک روزی بوده است.
درموردپاکستان وانگیزۀ خصومت آن باافغانستان. مشخصا
ًبه این پاسخ جناب محترم محمدبشیربغلانی«عیار»شخص باوجدان صادق راستکار،آگاه
باخرد،آزادی دوست،باخبر،بیداروهوشیار((سابق وزیرعدلیۀ دولت جمهوری افغانستان
ویکی ازاعضای دفترسیاسی حزب سازا)) چشم به خط دوخته مفاهیم را به ذهن خود
میسپاریم.
سرزمین پهناورهند
مستعمرۀ انگلیسها بود.دراثرمبارزات مردمان آزادی خواه آن استعمار واداربه عقب
نشینی شدواستقلال هندرابرسمیت شناخت ودرپی آن هند تجزیه شد وکشوری بنام پاکستان
تخمین شش دهه قبل وارد تاریخ شده است. اگروجود اقوام پشتون وبلوچ را
استثناءنمایم اکثریت باشنده گان آن باتوجه بسو ابق تاریخی بامردمان هند بیگانه
نیستند ودین اسلام آنهارا ازیک دیگرمتمایز ساخته است. پاکستان ازابتدای
وجود،خودرا وارث اصلی متصرفات بابرکه سر سلسلۀ شاهان مغلی هند بود، می پندارد
وازهمان عینک و گذشتۀ تاریخی قلمروحاکمیت مغلها به کشورکنونی ما نگاه میکند
که درآن مرحله( قوم اوغان یاافغان ویاپشتون) بمثابۀ قوم حکمران وارد تاریخ نشده
بودوکشورهای بنام پاکستان وافغانستان وجود نداشت.دردوران«جنگ سرد» محمد ظاهرخان
پادشاه وسردارمحمد داودخان صدراعظم ادعای الحاق طلبی ماورای«خط استعماری
دیورند»رابا انگیزۀ شوونیستی بنام پشتونستان که ملهم ازاستراتیژی پیشروندۀ
اتحاد شوروی وتسلط به آبهای گرم و محاصرۀ چین بود،با بلند پروازی زیاد علیۀ
پاکستان مطرح نموده باشتاب وهنگامۀ زیاد تا مرز تورخم حرکت نمایشی نظامی انجام
داد.این نمایش قدرت بنفع پاکستان تازه پا تمام شد.تمام رقبای شوروی خصوصأ
امریکا، انگلیس وچین بسرعت دولت پاکستان را ازلحاظ مالی وتسلیحاتی بسیارمساعد ت
وتقویه کردند که نیروی بازدارنده در برابردولت افغانستان وحامی آن شوروی
باشد.کنون باردیگرهواخواهان الحاق طلب ماورای خط دیورند وافغانستان کبیردراین
سووآن سو درمطبوعات غوغابرپا کردهاند.اما درموردمرو، پنجده وبرخی قسمتهای
مرزبا ایران وماورای جیحون که مردم واراضی آن با مردم ما ورای خط د یورند
سرنویشت همسان وهمزمانی دارند خاموشی اختیارکرده اند . بنا براین میتوان گفت
که ادعای الحاق طلبی یک جانبۀ عاشقان سینه چاک ما ورای خط د یورندانگیزۀ نژاد
پرستی دارد.چنین رفتاربه اقوام دیگر ذهنیت ایجاد میکنند که با اصل خود،
روزگاروصل را جستجو کنند. خاطر نشان می گردد که تلاش دوباره سازی مرزهای
پیشین با اندیشه های نژادپرستی،کارناروا بسیارخونریزومحال است.البته حمایت
ازجنبش آزادی بخش ملی بقایای استعمار درهرگوشۀ جهان کارجایزوانسانی میباشد
وتاحال درماورای خط دیورند چنین جنبش بوجود نیامده است.
یادمان
نرود ضرب المثل است که میگویند. کی
زورنیافت که ظلم نکرد؟کی پول نیافت که سود نخورد؟
عوامل بیرونی با عوامل داخلی((امیران وشاهان،خوانین))خودرا برناحق نمایندۀ
اقوام جازده اند.ازبیرون پول گرفته اندبرای خودزورایجاد کرده بالای مردم خود
ستم کرده اند.ازین خاطر است که سرزمین افغانها درتمامی دوره های تاریخی مورد
تاخت وتازوتجاوزبیگانگان قرارداشته است،که کشوررابه سوی فاجعه رهنمایی وازان
تصویری ازقصابخانۀ جهانی درمطبوعات وصفحات تاریخ نشان میدهند. سگ جفیده
کنان برای خر،گاو،گوسفند گفت ببین قدرت را شمارا ذریعۀ یک خمچه به چراگاه
میبرند دوباره پس می آورند واین جانب سگ عزیز،با خدمت گذاری که به ارباب قدرت
مینمایم علیه «گرگان آزادۀ»هموطنم می جفم((جفا
میکنم به بیگانه وفا میکنم))ازین
مدرک استخوان ،خون توگاو،گوسفند و وگوشت خررا نوش جان میکنم.درهردورۀ تاریخی«عیاران»باوجدان ناموس پرست باهوش
ومستمندان درزیربار بیگانه گردن نمانده اند.عیاران ازسراسرکشوراقوام ومذاهب
مختلف به مثل مهره های مروارید یکه یکه درکنارهم جیل گردن وطن آزاد شده اند.
بعدازجنگ
عمومی اول جهانی، پیروزی انقلاب اکتوبر1917درروسیه وپیاده شدن نظام
سوسیالستی((کمونیزم)) درزمان حکمروایی اش به مرزهای ملیت گرا یی، قوم
گرایی،پایان بخشیده بود.حتی این فرهنگ درکشورهای غیر سو سیا لستی رواج پیدا
کرده بود.بعدازانکه نظام سوسیالستی سقوت مینماید باردوم همان زخم ناسور مکروبی
شده است. جنگ اقوام وملیتها بالا گرفت.
افغانستان کشور«ذوب»اقوام است.دردائرۀ آدمیت وشرافت به حیث انسان. آسمان آبی اش
وروزها ی آفتاب تابی اش وشبهای مهتابی اش وستاره های،بی حسابی اش درپرورش نسل
برومند به حیث انسان آزاده، شجاع، انسان دوست ومهمان نواز،باغروروسرفراز،فارغ
ازهرگونه تعلقات،به جز((انسان)) نقش اساسی داشته است.مردمش، متحد، متفق، یک پارچه
ممد همدیگر درکنارهم زنده گی کرده اند نسل مشترک((همخون)) به دنیا آورده وپرورش
داده اند.
برچسب زدن افراد،گروه وباند،جنایت کاران به گروه،فرقه قوم ونژاد،توهین و
تحقیربه فرهنگ بلند بالای آریانای کبیروسرزمین افغانستان معاصر،جنایت تار یخی
است. مگرنمیشودازنقش،سلاطین،امیران،که هیچ یک ازآنها نماینده گی از اقوام وملیت
هارا کرده نتوانسته اند ازسیاست های تفرقه بانداز وحکومت کن.با چشمان بسته
ازکنارشان گذرکرد. چراکه این قماش شاهان وامیران وحاکمان،ازنام قوم وملیت برای
بربادی ملت افغانستان،بهره برداری های سیاسی زیادی کرده اند.
مصالحۀ
ملی
معرفی کنندۀ عبارت افغانستان کشور«ذوب»اقوام است.دردائرۀ آدمیت وشرافت به حیث
انسان.هویت خودرا((تحت زعامت شهید داکترنجیب الله))درسطح جهانی درشرایط دفاع
مستقلانه ازتمامیت ارضی کشورنشان داد. فتح جنگ جلال آباد جهان غرب را به ماهیت
اتحاد افغانها آشناساخت.ایالات متحدۀ امریکا
سانقۀ((یلتسن))خودرابه
گونۀ دیگرلول داد. دعوت
ازسران جهادی واقع درپشاوربه ماسکاو وهمزمان دفاع مستقلانۀ جمهوری افغا نستان
درجنگ پکتیا علیه تجاوزگران پاکستانی نشاندادکه علامات جمع وتفریق ضرب وتقسیم
ودرآوردن قضایا تحت جذروتسلیمی هیأت اعزامی شورای مرکزی حزب وطن،پنا بردن آنها
به اقوام«باوجدان سلیمان خیل»تضمین جانی آنهاتوسط آن اقوام وگروگان گیری
سربازان دخیل درجنگ ،راهی بود به سوی ازهم پاشیدن نظام سیاسی با ثبات.تبرزن
ماهر،در درز کندۀ بلوطی چنان ضربه وارد آورد وبعد به پرخچه ها تقسیمش کرد.که
پرخچه های قابل سوخت دربخاری حاصل جنگ سرد آتش جنگ اقوام،شمال وجنوب ،شیعه
وسونی وغیره شعله ورگردیدند. دعاکنید که فرزند تان یتیم نشود.یتیم بچگی رامن
سپری کرده ام خصوصا ًیتیم بچۀ که برادران اندری داشته باشدعذربدترازگناه.
تحقیر،توهین،ظلم شکنجه، ازبرادرآغاز،پسرکاکا با تبعیت ازین رویه اودرزاده هاهم
چنان. سرانجام یتیم بچه درسن بلوغیت راه نجات برای خوددریافت مینماید. درمرگ
بریژنف،چیرنینکوف،ویوری اندروپوف یکی پی دیگر،حزب دموکراتیک خلق افغا نستان
ازلحاظ پشتوانه وحمایۀ سیاسی یتیم شدند. با برآمدن پدراندرسیاست دررأ س
حاکمیت«گرباچوف» وشدیدترازان«یلتسن» حزب دموکراتیک خلق افغا نستان یتیم شد.
درداخل برادراندرها«خلق وپرچم»گویا که شما گوشت را می خورید((گارد ملی)) برای
ما«پی»میدهید((اردو ووزارت داخله)) ازین قسم سرشیرسوخته وپخته وخام هی میدان طی
میدان،چرچرگنجشکان،دشت کلان،خارمغیلان، طیاره بخیزان،بگریزبه پاکستان،افتراق
مقدس مجاهدین((پتان برضد تاجکان)) ازپاکستان تابه تاجکستان،ازبکستان وترکمنستا
ن،ایران، ازگپ گپ بخیزان، ارزشی نداشت به
قِران
به جزخلاف حرف
قـٌرآن
دشمنی با فرهنگ انسان که منشه میگرد ازهمان سیاست انگلستان.قرعۀ فال برآمدبه
نام یفتل بدخشان گلبدین ارمونیه نواخت مسعودبه دهل کوبید.
یلتسن گفت که
سانقه جان
درای درمیدان شوربده دست بزن شانه بزن خرمن زلفان شانه بجنبان
تق، دبو دبو دم.
شوربده خانۀ خوکان. معامله گران به حساب شمال وجنوب خلق وپرچم
بگفتند که آدم اینطورچراغ میگیردبه دست.مگرازکردۀ خود شدیم پشیمان.گفت یلتسن
درمیدان دشله بازی سیاست: دوبروسه بر،غیرمیش آخرلودادسانقۀ
سبزرا.یلتسن نسبت به امریکا پیشی کرد،ازدوستی با سرخ برید همراه سبزخویشی
کرد.ازشصتی وپراک ولیشک گذشت باسانقه
اینبار،ایش میشی کرد.
شیشۀ ناموس وطن جیوه ندارد،جیوه اش را تراشیده وخراشیده اند.هیچ کسی خودرا درآن
شیشه یافته نتوانست.درآن شیشه.پندارنیک رانخواندم،ازان شیشه گفتارنیک را
نشنیدم،درلوحۀ آن شیشه کردارنیک را ندیدم.درآن شیشه که گفته خدا انسان را خلیفۀ
روی زمین کرده است،خلیفۀ راندیدم.تنهاچیزیکه درین آئینه دیده میشود.دشمنی با
تمامی مقدسات زمینی وآسمانی است.
بلی!
کله ها را گرم دیدم،قلبها را همه سرد یافتم،دستان را سیاه شده کثیف دیدم.
سلـــک
«عیــاری»
شعارمن است
خدمــت به«خلق»ارمان
مـــن است
سیاست بازی راشنیدم که میگفت دوران«عیاری»به
پایانش رسیده است. اما نگفت که جامعۀ مظلوم ستمدیده به پارچۀ لباس،نقطۀ مکان
ولقمۀ نانش نرسیده است. فراموش کرده است که بگوید:هنوزذکری ازوجدان،
صداقت،رفاقت،شهامت مردانگی،دلیری،اخلاق،پاس داری وحراست ازناموس وطن استقلالیت
وآزادی،ورد زبان عام وخاص است.وجودچنین صفات دروجودعیاران
است. نه دروجود یک سیاست بازدروغین. اگرمی بود حزب دموکراتیک خلق افغا نستان
درادبیات سیاسی زیبا ترین ادبیات انقلابی را بکارگرفته بود.ازمواضع حلقۀ
سیاست،ازجانب بعضاً سیاست بازان دروغین خلاف برنامه عمل صورت گرفت.وشکست به
مانند شیشۀ ناشکن شکست. تحولات وفرازونشیب زنده گی سیاسی افغا نستان((42)) سال
اخیرپرده ازچهره های بعضی ازسیاست مداران«سانقه
ها»چپ
وراست ومیانه برداشت.بعد ازپرده برداری ها،ازروی
«سانقه ها»
ثابت شدکه وارث حقیقی وادامه دهندگان نجات وطن ازچنگ بیگانه ودفاع ازحق مظلومان
وچلاندن موتورانکشاف جامعه به شاهراه ترقی وتحول«جنبش
عیاران»
بوده اند ومیباشند.
در كــوي خُرابات كسي را كه نيـــاز است
هشياري و مستيش همه عين نمــــاز است
آنـــجا نپذيرنــــد صـــــــــلاح و ورع امـــروز
آنچه از تـو پذيرند در آن كــوي، نيـــاز است
خـواهي كـــــــه درون حـــرم عشق خــرامي
در مـيكــــده بنشين كه ره كـعبه دراز است
اســـــرار خُـــرابات بجـــــز مـــسـت نداند
هشيار چه داند که درآن كوي چه راز است
هــان! تا نـنهـــي پاي درين راه به بـــازي
زيرا كه دريـن راه بسي شيب و فـــراز است
آواز ز مـــيــــخانه بـــرآمــد كه «عراقــــــي»
دربــــاز تو خـــود را كه درمــيكده باز است
وضعیت سیاسی ونظامی افغا نستان طی نیم قرن گذشته چنان آفریده وگره زده شدکه به
گفتۀ تروخشک، درآتش آن یکسان سوختند ودرگرفتندهنوزپا یانش را خبری نیست. وضع
سیاسی نظامی افغانستان بعد ازعودت قطعات اتحاد شوروی
خلای بوددرظاهروحشت ناک.ولی بیانیۀ تاریخی داکتر صاحب نجیب رئیس جمهور وقت بعد
ازعودت قطعات شوروی درچهارراهی آریا نابه مانندرعدو برق فصل بهاران،نوایی بود.
کدام نوا؟
تغیرخصلت جنگ ضد شوروی که((جهاد))نامیده
میشد.بلی!نوای بودازآهنگ استقلال وآزادی کشورکه پیروجوان مردوزن،مخالف
وموافق،ازعمق وجدان به آن صحه میگذاشتند.بدبختانه که شب لیلةالقدر دیگرآمدنی
نیست.اگرباشدنه برای نظام سیاسی موجود.
بلی!آواز((مصالحه))به
گوش شنوای اکثریت آشنایی داشت.صلح دوستی ،رفاقت،باهم
زیستن،درکشورآزادغیروابسته،در زیرکبودی آسمان نیلگون قبۀ مانندکه ازان همیش
شعاع مهر
می تابد.دیکتاتوری تک حزبی جای خودرا،به اعتبارواعتماد متقابله برای پلورالیزم
سیاسی جهت ساختارنظام عادلانه وقانون مند بربنیادعلم ودانش((خواست همه
گانی))تعویض داده بود.ترس وحشت ازمیان برداشته شده بود.دیگرخلقی ازپرچمی ترسی
نداشت وپرچمی باخلقی دست برادری درازکرده بود،شعلۀ باهمان شهامت ودلاوری که
داشتند ازحالت مقابله به مفاهمه روآورده بودند.رفت وآمد وباب مذاکره ازسطح پا
یینی شروع تابه سطوح ومقامهای با لایی تنظیم های جهادی بین دولت گشوده شده
بود.
درهرپیمان،تعهد وقراردادکه مفاهیم اخلاقی وانسانی ازان متصاعدمیگردد.
اگروجدان،صداقت،شرافت،درایت وعقلانیت با
اوهمراه نباشد.عواقب
بعدی چنین پیمانها فاجعه برانگیزمیباشد.
درنبود ارتش سرخ سیاست مصالحه خصلت ملی پیدا کرد.مبارزه درین راه((آشتی
میان خلقها که تضمین کنندۀ آن ارادۀ ملی است))که
خصلت افغانی رابه خودکسب کرده.بالای هرتبعۀ افغان فرض شده بود.اعلان
مشی«مصالحۀ ملی».موافقین
ومخالفین خودرا ایجاد کرد.
موافقین:عامۀ
مردم،خبرگان،اساتید،معلمان،دهاقین،کارگران و پیشه وران ،تاجران ملی مردمان آزاد
اندیش،شخصیت های مستقل سیاسی........وغیره اینها همه درجوسیاست صلح آمیزمعنی
ومفهوم زنده گی انسانی را درک می کردند. یکی ازین مفاهیم اساسی زنده گی همانا
آزادی است.
مخالفین:اراکین
به سراقتدار،صادرشده ذریعۀ کشورشوراها«سوسیالیزم دولتی وقت».اپوزیسیون سیاسی
زمانیکه به قدرت میرسند.معاش ده ومعاش بگیرمیشوند ازدسترخوان سرکاربرای
خودوخویش قوم وبرادر،خواهر،خواهر زاده نواسه ونبیره وووووووغیره خودسهمیه
جدامینمایند.بحیث دستگاه حاکمه متوصل به استبداد وشکنجه علیه حریفان خود
میشوند.یعنی که خصلت درنده خویی پیدا مینمایند.
کی
زد؟کی کشید؟دربلا،مانده ملاعبدالرشید. کشورما
گذرگاه تدارکاتی منافع اقتصادی است.درین گذرگاه همیش جنگها بخاطرتسلط منابع
اقتصادی جریان داشته وسیله های این جنگهاهماناعناصر داخلی این گذرگاه
است.مگرسنگ وچوب مورومورچۀ این گذرگاه همه پامال اهداف شوم بیگانگان
میگردند.یاد مان نرود که که قبلاً تذکرداده شده بود.
اعلان
مشی مصالحۀ ملی ماهیتاً خصلت
سانقه
بودن خودرا ازدست داد،در فضایش بوی عشق به انسان انتشارمی یافت در پیرامون
محیطش خود آگاهی ملی
کسترش می یافت.با
این مفهوم که یک طرف
سانقه
باز اتحاد شوروی اصلاً درمیدان باخت.طرف مقابل دست ازماشه برنداشت،وسانقه
هارا برزمین پرت نداشت.درفضای مصالحۀ ملی هردوطرف درگیرقضایای افغا نستان منافع
شخصی گروپی وخانوادگی خودرا ازدست میدادند.بناً ازهمان آغاززمانیکه مواد مندرج
طرح پلان پنج فقرۀ ملل متحد را درزیرفوکس قراردادند.دیده شد که درین میان پای
مردم وارادۀ ملی
مطرح است.عواملی
که باعث سقوط نظام سیاسی((مصالحۀ ملی گردید))اینهااند.منزل وار.
منزل
اول-
ازهمان آغازهم ازداخل حزب((مخالفین
پلینوم هژدم))عملاً
برای تخریب پروگرام مصالحۀ ملی دست بکارشدند.دردرون حزب دموکراتیک خلق افغا
نستان عدول ازموافقت نامه ها ومقررات پروتوکولهای وحدت سازمانی،باسازمانهای که
جدیداًباحزب پیوسته((گروکار،سفزا،جازا،سپکجا،سپزا))صورت
گرفت عملاً زمینه های نا رضایتی را فراهم ساخته بودند. ودرضمن لت وکوب اعضای
جدید اعضا درجنب حزب درقطعات وجزوتام ها وسازمانها اولیه ووادارساختن آنها گویا
که با سازمانها ارتباطی ندارند ویا تبدیلاًدرجاهای کاملاً غیرمصئون. درین رابطه
مسئول بخش تطبیق پروتوکول درسطح بیروی سیاسی آقای
((نوراحمد نور))
اوضاع را کاملاً تحت نظرومراقبت خود داشتند.زمانی هم درجلسۀ پولینوم بیستم
کمیتۀ مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغا نستان مرحوم شهید داکترنجیب به گونۀ
طنزآمیزگفت که رفیق
نوراحمد نورهنگام
مبارزات پارلمانی درداخل شورا ازجانب هواداران سلطنت در فرقش ضربه دیده است به
تفریح نیازدارد.درین خصوص درنظر است که به حیث سفیردرکیوبا معرفی گردد.فی
البدیهه ازجانب اکادمیسین غلام دستگیر پنجشیری به حساب تاییدی گفت شد که
جانجوری هم پادشاهی است.با
آن هم با وجود مخالفتهای درون حزبی روند مصالحۀ ملی، دروجود قریب به اکثریت
قاطع اعضای حزب،روز تاروزقدمیکشید درمیان مردم ریشه می دواندازاستقبال شایانی
برخورداربود. یخهای منجمد دیکتاتوری تک حزبی دراثرتابش گرمای سیاست مصا لحۀ ملی
ذوب می گردید.یگان،یگان شخصیتهای کلیدی دست اول به گونۀ برگهای خزان ازدرخت تک
حزبی میتکیدند.این برگهای ریخته شده دراثروزش
بادهای جنوب
درگدام خانۀ قوم ومذهب،رنگ وچهره،شمال وجنوب به شکلی از اشکال رانده میشدند
ودردام توطئه ودسیسه گیرمی شدند.مثلاً
ترورنافرجام سلطان علی کشتمد صدراعظم وعضودفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغا
نستان.تاباشد
برای ازبین بردن تمامی نهاد های اقتصادی،نظامی وسیاسی دست به عمل شوند.کشور به
گونۀ پرنده های فاقد وپروبال درقفس زندان جهانی ازآزادی محروم شود.
ماجراجوییهای سیاسی وجنگ استخبارات کوتای یک حلقۀ محدودازکمونستها وگروگان
گیری گرباچف درتفریحگاه درمقابل پرتاب بوتلهاب ودکا ازپا درآمد نظام کمونیزم
پایان یافت. یلتسن ازسطح پایین درمقام بالا ارتقا پیدا کرد.آب استادۀ هفتاد
ساله دیکتاتوری پرولتار،بندرا پراند.آب استاده سیلا ب گونه همه موانع را از پیش
روی خود برداشت.جمهوریتهای سابق اتحاد شوروی به آزادیها ی خود رسیدند.تمامی
کشورهای که به اتحاد شوروی وابسته بودند ((حاتم طایی مرد)حاتم بخشی رونق خودرا
از دست داد. تمامی کشور های وابسته به اتحاد شوروی سابق دست کشید.
منزل دوم:کودتای
شهنوازتنی،دزدوصاحب خانه((تداخل استخبارات درداخل استخبارات)) اصلاًبرای ضعیف
ساختن،اردوی نیرومند ومقتدردروجود کادر های ورزیده وبا تجربه((خلق
وپرچم))متحد
ویکپارچه بوده است که ازجانب حاکمیت زمان یلتسن شروع هنگام وقوع حادثۀ کودتا
درفضای افغا نستان ((آوازتوریش تنی،توریش تنی،به گوش میرسید)) وبه ناکامی
پایانش داد.
منزل سوم:درجنگ
حلوا به بیل تقسیم نمیشود.تنورگرم شد هرکس نان خودرا درتنورپخت،به مانند کودتای
داوودخان،کودتای هفت ثوروتجاوزاتحاد شوروی به خاک افغانستان برای دلخوشی ارباب
صلاحیت((بی شخصیتها))هرچه بادا باد درگیردادند وبندی کردند.این درگیردادنها
وبندی کردنهای بی پرسان وجویان کردنها به بی اعتماد یها قوت بخشید. کسانی این
کاررا کردند که فردایش زینه را اززیرپای حاکمیت نظام سیاسی
برچیدند. ازرفیق
بریدند درپای برادرسجدیدند،مانند مرغ گریزی قـُریدند.کنون ازخانۀ بیگانه علیه
همدیگرمی غـُرند.به نفع دشمن وطن می چـُرند.
++++++++
قسمت هفتم:
بن دوم
یا سانقه بازی دوم
بازهمان میدان دشله بازی به گونۀ سال 2001 است.که ایا لات متحدۀ امریکا به سیاق
خودش
سانقۀ
خودرا لول داد.
برای روشن فکران خوش بین وفرصت طلب.طنزمفلس و«خام طمعه»را به گونۀ دیگرمینویسم.
یعنی که انگشت«مفلص» دردهن «خام طمعه»
درین میدان دشله بازی روسیه هم میش دارد وچین هم گفت که نوبت لول دادن
سانقه
به ما هم میرسد.
مطلب فوق به مانند همان چستان دورۀ طفولیت است که بین اطفال گفته میشود.همان
چیست یک میده گِل، کل خانه کاه گِل،درجواب گفته میشد که چراغ.
مطلب فوق چراغی است که باید گفته شود.گاوهای اتومی شاخ به زمین میخلا نند،خاک
زمین را ذریعۀ پا به شکم میزنند وفش میکنند طرف متقابلاً چشم می
کشند،دورمیزنند،خالیگاه را برای حمله تدارک می بینند.بازهم خاک وطن عزیز ما
پایمال گاوهای اتومی میگردد.
دیروزاگرچین کمونست متحد سیاسی شوروی کمونست درجنگ ویتنام امریکا را شکست
دادند.امروزهمان میراث خورهای قدیمی درتورسبزدارند
که امریکارا باردوم گیرکنند.
خواننده گان محترم«عیاران»انقلابی
رابا«عیاران»
قرون اوستایی به اشتباه نگیرید.خوشه چین ورفقایش«عیاران»انقلابی اند.ایجاد گران
موج اند همگام با امواج به سوی بحربیکران درحرکت میباشند.
«عیاران»این
ناجیان عزت وشرف وناموس افغا نستان،مبارزان نستوه،ضد وحشت وبربریت وضدنظام فاسد
ستمگر،به گونۀ قطرات آب درسلول،سلول، حجره حجرۀ اجتماع موجود،دارای خصلت
مشترک،زبان مشترک عادات ور سوم مشترک بوده باعث فعالیت اجتماع انسانی میگردن
«عیارم»
بازعیـــــاری،عیــاری کردنــــم آرزوست
بـــه میــدان،بــه میــدان آمدنم آرزوست
شیر به زنجیر مـــنم اسیـــر ودرمانــده
زنجیرمیشکنــم،زنجیرشکنــــم آرزوست
به میــدان،به میــدان آمدنـــــم آرزوست بازبــوی
وطنم،هوای وطنــــم آرزوست
شرشردرختان، موج دریــای خـــروشـــان
بوئیدن، دیدن و به گوش شنیدنــم آرزوست
پستی ورذالت برصــــداقت ســـایه اندازاست
میان پستان ورذیلان صادق بودنم آرزوست
خاطر،لیلی سینه کشان لغزیده چــومجنون
بازعیـــــاری،عیــاری کــردنــــم آرزوست
به میــدان،به میــدان آمـــدنـــــم آرزوست
مصالحۀ ملی فرصتی بودبرای نفس کشیدن این«وجیبۀ ملی»راحقیرشمردند.
میترسم ازینکه گفته نشود به غیر ازرنگ سیاه مشق درصفحه سه رنگ دیگر یعنی
سرخ،سبز،آبی را میبینم به سانقه ها تنهارنگ سرخ ورنگ سبزدادۀ ازرنگ آبی درکی
نیست.
بلی!شهید
داکترنجیب
یکی ازهمان مهره های توانا ی((چندین بعدی» به اصطلاح
سانقۀ سرخی
بودکه ازجانب هیأ ت رهبری ماسکاو«گرباچف»نسل جدیدریویزینیزم درمیدان نه
جنگ«سرد»جنگ معتدل،لول داده شد.تافضای سیاسی را هم درداخل حزب به سراقتداردرحال
کشمکش افغانستان را نارمل سازد.تا کشورهای منطقه ازحالت مقابله به سوی همگرایی
وتفاهم دریک رقابت مشروع کشانیده شوند.
یعنی که ثبات اتحاد شوروی سابق درثبات کشورهای منطقه وابسته بوده میتواند.
فعلا ًتشکل اتحادیۀ شانگهای ریشه درمنبع فوق دارد.
شوخی
ازکنارنابینا یان گذرمی کرد،بیست افغانیگی را به یکی ازنابیان میداد ومیگفت
قاری صاحب اینک مبلغ پنجصد افغانی را بگیر میان خود مساویانه تقسیم نمایید.خودش
درگوشۀ استاده صحنه را به تماشا میگرفت، این نابنای بیچاره چنان زیرضربات
پیوسته ونا سزا گوییهای فراوان قرارمیگرفت که ((حزب دموکراتیک خلق افغا نستان
بعدش مجاهدین،طالبان فعلاً قدرت حاکم موجود مهندسی شدۀ بن اول به چنین مصیبتی
نایل آمده است))هی، هی، هی، هی، هی،........... هی.
بلی!
حل چنین معادلات چندین مجهوله ازتوان یکعیاراست.داکترنجیب
قبل ازینکه درمیدان سیاست داخل شود.درصف کاکه ها وعیاران همطرازخود در شهرکابل
جایگاهی رااختصاص داده بود.ازشهرت خاصی برخورداربود.این خصلت وجوان مردی را
ازکوههای بلند پکتیا ومادرشیرده خود به ارث گرفته بود.مادری که درسرزمین وآب
وهوای میربچه خان کوهدامنی ومیرمسجدی خان کوهستانی تولد یافته بود،ازشربت
انگوروشیرینی توت پرکوک،دوغ وتندی مرچ شاخ بزک.غذای را برای طفل نوزاد خودتهیه
میکرد.
بلی داکترنجیب درک کردکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان وحامی ونگه بانش هردوهم
درسطح جهان باخته اندوهم درسطح منطقه.اعتراف به شکست مؤقتی یکی ازصفات
عیاری
است که گفته میشود قمارراباختی حریف را از دست نده. علاوه براینکه داکترنجیب
ازموقف یک
«عیار»
درسیاست راه یافت بعدا ً «درمیان گیروگرفت سانقه بازیها» درمیدان دشله بازی
جهانی درک کرد که حل مشکل انتخاب افغانستان جزانتخاب راه
عیاری،گذشت وقربانی است.
التارناتیفی سراغ نداشت.
برای تداوی زخم وجود یک مریض زخمی، داکترنجیب،طبیب جراح ومعالج خوب
بود.اومیدانست که زخم وجود ناشی ازضربات بیرونی،باید تحت مراقبت قراربگیرد،تا
که زخم مکروبی نشود.وپیوسته زخم شسته والکول کاری گردد. بناً زخم دراثر فعالیت
وجودی دوباره به حالت اولی،خودرا ترمیمیم ومریض صحت یاب میگردید.
داکترنجیب علاوه برطبابت یک لابرانت ومکروب شناس بود. ازدسیسه ها وتوطئه ها
دردرون حزب دموکراتیک خلق افغانستان«پرچم» به حساب یکی ازفرکشن های درون بخش
پرچم،اززمان
ایجاد غرزنگ ملی داودخان آگاهی داشت وفعال بود.فرازوفرود مخالفتهای دوام داربا
بخش جناح«خلق»
حزب دمو کراتیک خلق افغانستان را میدانست وسازشهای مؤقتی را بحیث جریان فاجعه
آفرین وبرانگیز تشخیص می کرد.
بعد ازانکه داکترنجیب همزمان با انکشافات توانست به گونۀ یک
عیاردرمیدان کلنگی جنگی
حریف را شاپری زند بالش را بشکناند.
این برندۀ میدان((پولینوم
هژدهم))
تبدیل جنگ سرد((درافغا نستان جنگ گرم)) به سوی تفاهم همگرایی ملی وبین المللی
درافغانستان،با الهام از اندیشه های استاذ خود((میراکبرخیبرشهید)).
اصطلاح
سانقه
بودن را ازخوددورساخته به حیث یک شخصیت توانا ومدبر تحت شعاع«خودآگاهی
ملی»سیاست
مصالحۀ ملی را پیش کش نمود.
زان طره ی پر پیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم آن کس که عیاری کند؟
«حافظ»
اوازقبل درک کرده بودکه خود«آگاهی
ملی»درافغانستان
دراثرسه حملۀ پی درپی انگلیس«تفرقه بیاندازحکومت کن»(( امیردوست محمد خان،شاه
شجاع ،نادرخان وبرادرانش))حملۀ
اردوی سرخ تحت عنوان همبستگی احزاب برادر ((ببرک کارمل ویارانش))
ضربۀ شدید دیده است.
همیش گفته شده است جوسیاسی،فضای سیاسی،هوای بهار دارد که تعریف آن مفاهیم
جوسیاسی را درذهن خواننده ریشۀ میسازد.
وحدت سازمانهای سیاسی،چون((سفزا،جازا،سپکجا،سپزا)) وحضورسازا به حیث یک حزب
متسا وی الحقوق با حزب دموکراتیک خلق افغانستان تحت ادارۀ دولت.اولین قدمه های
بود، برای تغیراسترا تیژی درسیاست گذاریهای دولت وقت.
اوبعد ازاعلان مشی مصالحۀ ملی،رفتن به سوی خود«آگاهی
ملی»رابااعلان،
این عبارت آغازید.استراتیژی حزب وطن«مصالحۀ ملی است»تغیرنام حزب، تغیر برنامۀ
حزب،تغیراساس نامۀ حزب،مشارکت سیاسی تمامی طرف های درگیرقضای یای افغا نستان
برای یک ادارۀ سالم وامن،سنگ پایه های بودند که تحت زعامت اوشان اساس گذاشته
ومی خواست که عملی گردد.
درین دوره شخصیتهای عمدۀ دورۀ حاکمیت«حفیظ الله امین» که بندی بودند با پرداخت
تمامی امتیازات نقدی دهساله دوباره آزاد به وظایف شان توظیف گردیدند.
درین دوره تعداد زیاد ازاعضا ی برجستۀ((ساما))که ازدم تیغ نجات یافته
بودند.ازبندرها گردیدند. درتشکیل حزب عدالت دهقانها((موسی توانا)) به فعالیت
خود رسما ًشروع کردند.هکذا عدۀ کثیرازاعضای((کجا))تحت رهبری مرحوم((غفار))شریفی
ازبند،رها ومجوزصلا حیت مسقلانۀ سیاسی را درچوکات«جبهه»بدست آوردند.
جناب محترم صوفی محمد«شنا» ورفقایش بنا برمعاذیریکه بارهبری حزب دموکراتیک خلق«وطن»داشتند
بیرون آمدن اززندان را نپذیرفتند.
محترم انجنیرحمدالله«گران»ومحترم زمان گل «دهاتی»،متحدین سیاسی حزب وطن هریک
طورجداگانه ومستقل درچوکات جبهه به فعالیت سیاسی خویش آغازیدند.
وصل نکات وایجاد مرتسمه ها ازحالات تقابل به سوی توافق وهمگرایی، ازین بیشتر
گسترده ترگردید،ازحالت تفاهم ملی به سوی تفاهم منطقوی گام نهاد ودرموقف بین
المللی توقف وازانجا به گسترش ادامه پیدا کرد.
خانۀ ملل((سازمان ملل متحد))فعال گردید،بینین سیوا ن نمایندۀ با صلاحت ملل
متحد،درپروسۀ آشتی ملی نه تنها آشتی ملی بلکه آشتی ملتها،طرفهای متخا صم را
دوریک میز،ازماسکاو وواشنگتن ریاض شروع،تابه اسلام آباد،دهلی نو،نشاند وتعهدات
داخلی ومنطقوی وبین المللی بین طرفهای درگیرامضا گردید.
همینکه گفته میشود
سانقه
ها هیچ گاهی اختیارندارند. به جا گفته اند.
درکارهای پائینی((افغانستان)) یوری ورانتسوف وزیرخارجه اتحاد شوروی نقش محوری
را بازی میکرد.
پلان پنج فقرۀ ملل متحد((40%در40%+20%=
ساختارسیاسی)) دولت مستقل غیروابسته که کشورهای بزرگ جهانی درگیردرقضایای افغا
نستان درآن امضا نموده بودند.قرارمعلوم مسئلۀ خط دیورند«زخم
ناسور».به
نماینده گی دولت افغا نستان((عضو درملل متحد))ازجانب عبدالوکیل وزیرخارجۀ وقت
امضا گردیده است.محترم عبدالوکیل وزیرخارجه میدانست امضای چنان معضلۀ بین
المللی که سالها قبل درغیاب این مردم توسط انگلیس خط کشی شده است.ازصلاحیت یک
نفرنیست.ازامضای
این قرارداد ابا میورزید ولی مرحوم داکترنجیب قرارتیلفونی برایش اخطارکرده بود
اگرچنان کاری نشود جناب محترم سلطان علی کشتمند درزمینه مؤظف میگردد.
گویا که قدرت های درگیراصلی اتحاد شوروی وایالات متحدۀ امریکا
((چنانچه که امپراتوری تزارروس با امپراتوری بریتانیا کبیر)) درخط کشی های قبلی
افغانستان نقش داشتند.
اگردرخانه کس است یک حرف بس است.
گوسفند علف را دندانک میزند ومیجودتا ببلعد.مگرگرگ کلۀ گوسفندرا دندانک میزند
وبه همراه علف میجود تاببلعد.
مطابق به چنان پروتوکول طرفین متعاقدین،مکلف برتطبیق موادمندرج پرو توکول تحت
نظرنمایندۀ با صلاحیت ملل متحد بینین سیوان بودند.
مطابق به آن یک طرف قضیه به تعهد پا بند باقی ماند.اتحاد شوروی تمامی قطعات
نظامی خودرا ازافغانستان خارج نمود.
دشله بازمعروف((ایا لات متحدۀ امریکا)) خلاف پروتوکول دشلقی کرده عمل
ضدمینماید.
نظام سیاسی عملا ًبی پشتوانه شد.
این طرف((عیاران))تحلیل
گروسیاست شناسان ازخم خم آمدن دزددرلباس صاحب خانه،ونفوزشیطان درکالبدشیخ
وملا((شاگردان امام مسجدپل خشتی)) برای فریب عوام آگاهی داشتند.ازعواقب تمامی
قضایا پیش بین بودندکه امروزماشاهدآنیم.یگانه چیزی که انسان را درتاریکی شب
تنهانمی گذارد ودردشت پهناوربی پشتی وپناه اوعبارت است،ازایمان به خدا وتکیه به
بازوواخلاق عالی انسانی است.
خلای بعدازخروج قطعات بیگانه درظاهروحشت ناک بود.ولی بیانیۀ تاریخی داکترصاحب
نجیب رئیس جمهوروقت بعد ازقطعات شوروی درچهارراهی آریا نا به مانندرعدوبرق فصل
بهاران نوایی بود.ازآهنگ استقلالیت وآزادی کشور که پیروجوان مردن وزن،مخالف
وموافق،ازعمق وجدان به آن صحه میگذاشتند.بدبختانه که شب لیلة القدردیگرآمدنی
نیست.
اگرباشد نه برای نظام سیاسی موجود.
حملۀ مجاهدین محترم دربند افتادۀ آی آس آی پاکستان را درشهرجلال آباد بعد از
نقض پروتوکول بین ایالات متحدۀ امریکا واتحاد شوروی تحت نظرسازمان ملل متحد
وعواقب ناگوارش را تا به امروز درقسمت های بعدی مطالعه مینماییم.
++++++++++++++++++++++
قسمت ششم:
فصل جوانی رو به خزان شد
گلهای سرخ برگ ریــزان شد
ازین باغ سانقـــــه های سرخ
لول خورده، رفتند کـــــــه رفتند
با دل پرآبله
نا امیــــد شده رفتند کــــه رفتند
دل آزاران،ندارند دیگرنام،نشان
اگردارند!اختلاف،باعث کسروشأن
رسم «عیاری» پیشه کــــن
ریشۀ دشمـــن تیشه کــــــن
بی وفاییها جــــای وفـــارا گرفت
کورنمکان راه خفــــــا را گرفت
قوم به قوم نا آشنا شد
بابیگانه رفت آشنا شد
شمع بزم دیگران شدند
آلۀ دست این و آن شدند
دراصل رفیق بودند وشفیق
بعد فلان و بی مدان شدند
آب ونمک خوردۀ همدیگر
شکنندۀ هرنمکدا ن شدند
رسم
«عیاری» پیشه کن
ریشۀ دشمـــن تیشه کـــن
ازین دیوانه ها بگذر
بگذرای جانانه بگذر
با استخبارات ساختند
علیه داود تاختند
ازین ساختنها بافتند
علیه تره کی تاختند
بامهاجم ساختند
علیه امین گداختند
انکشافات فضای دیگری آورد
علیه کارمل برخاستند
مصالحۀ ملی قیامت برپا کرد
دیوانه هارا وارخطا کرد
این طرف با گلبدین ساختند
آنطرف با شاه مسعود
علیه داکترنجیب تاختند
مصالحۀ ملی فرصتی بود برای نفس کشیدن این« وجیبۀ ملی» را حقیرشمردند.
در این میدان دشله بازی،هردو((سرخ
وسبز))چادربی
بی،عصای بابا،عزت مادروشرف پدر،خواهر،پسر وبرادرهمه را باختند.
سانقه
شناسان محترم درمیدان دشله بازی جهانی هنگام شناسایی سانقه ((اُشلُقی)) قطعا ً
اجازه نیست.ما حق نداریم تنهابنویسیم که نظام های شاهی مطلقه بررعایای خودستم
راروا داشته اند.میگوییم هریک ازسیستمهای سیاسی درکشورما درهرمرحلۀ ازحادثات
تاریخی
تحت شعارهای زیبا وبیان کلمات واقعا ً انسانی،به قدرت
رسانیده شده اند.اما
درعمل به گروه اوباشان جنایت کاران،دزدان،رهزنان وفاجعه آفرینان مبدل
گشتند. حاکمیت دولتی که حق مردم است آنرابین خانواده ها وهواداران
وطرفداران خودتقسیم کرده اند.حریفان خودرابه حمایه وپشتیبانی بیگانگان ازبین
برده اند.
درافغانستان،عصرروزپنجشنبه،شب که فردای آن روزجمعه است.درخانه های که نان
آورخانه«مرد»مسافراست به استقبال او.اکثرا ًشب خوشی تجدید پیمان عروسیها
میباشد. چراکه مردخانه با جیب پرازمدرک معاش،بعضیها ((رشوت،اختلاص،
دزدی،رهزنی،چوروچپاول داراییهای عامه......... وغیره)) می آید
به جزازمعلمین بیچاره وکارگروکسبه کار،روزتعین
کننده، روزسرنوشت ساز،روزتغیرسیاستها ورول سیات بازان است.
یعنی که درین روزهای حساس وشبهای عروسی،عقل وخرد ودرایت،همیش تعهد وو فاداریها
درامرحراست وحفاظت ازناموس وطن قربانی گردیده است.
بدا به حال مسئولین امنیتی که درامرحفاظت ازناموس وطن دست بالای قرآن مانده،به
شمشیر((شهامت،شرافت،حیثیت ناموس وطن،بارها قسم یاد کرده است)) مگرقسم شکستانده
است.
شب پنجم برششم جدی یکی ازهمان شبهای بوده است که افغانستان دراثر لشکرکشی
اتحادشوروی سابق منتج به سرنوشت،زشت وبد گردید.
بدین حساب اردوی سرخ اتحاد شوروی به ظاهر((جلوگیری))ازهجوم اندیشۀ بنیادگرایی
اسلامی به سوی قلم رواتحاد شوروی زنگ خطربود.خطرناک تر ازان علاقه مندی به سوی
گلبدین حکمت یار{{حفیظ ا لله امین طرح مشاکرت سیاسی را به حیث یکی ازارکان ثبات
سیاسی درافغانستان می پنداشت،سفرآقا شاهی وزیرخارجۀ پاکستان هم بدین مناسبت بود((هکذا
درکمیته های حزبی تبلیغ می گردید
که
گلبدین حکمت یار با امکان وبا قدرت
چرا با ما نباشد که با پاکستان است؟)).
زمزمۀ اعلان شب الارم،روح وروان صاحب نظران راپریشان ساخته بود}} زمزمۀ شب
آلارم چنان بود. توضح داده می شد زمانیکه آلارم صورت می گیرد تمامی،درودروازه
کلکین ها بسته وچراغها گل باشد.این طرف صاحب نظران وسیاست شناسان را عقیده برآن
بودکه لشکرکشی گلبدین حکمت یاردرپیشاپیش اردوی پاکستان،ملحق شدن این لشکربابخش
نظامیان ازقبل تدارک دیده شده درداخل اردوی افغانستان دست به قتل عام روشن
فکران آزاداندیش وتحول پسندزده خواهدشد.شایعه پرا گنیهای هم بوددرافغانستان پنج
ملیون انسان کافی است که زنده بماند.
اتحاد شوروی انکشافات اوضاع را تحت کنترول خود داشت. قبل برآن که به سوی افغا
نستان لشکرکشی کند عدۀ ازسفرای که ترک وظیفه کرده بودند ((ببرک کارمل،سفیرچک
وسلواک،اناهیتا «راتب زاد» سفیریوگوسلاویا، نواحمد «نور»سفیر ونمایندۀ دائمی
افغانستان درامریکا ،داکترنجیب سفیر افغانستان درایران،محمود بریالی سفیرافغا
نستان درپاکستان وهکذا نظامی های دست اول که به علت ماجرای اختلاف بین شاگرد
واستاد ((حفیظ الله امین ونورمحمد تره کی(( محمد اسلم وطنجار،سید محمد گلاب
زوی، واسد الله سروری)) که درکود تای هفت ثور1357نقش کلیدی و محوری داشتند.
ازطرف دولت برحال وقت ترک تابعییت شان صادرگردیده بود،دردام اتحاد شوروی گروگان
افتیده بودند.اتحادشوروی قبل ازانکه پاکستان دست به چنین اقدام بزند.
اتحاد شوروی درپیشاپیش هجوم،اول حفیظ الله امین راکشتندبعد ببرک «کارمل» ویاران
اورا ازطریق هوا وزمین بحیث
سانقۀ
توانا براریکه قدرت نشاندند.
سکه های فلزی دورخ دارند.یک طرف ارزش واحد پولی وطرف دیگرش نام
کشورمیباشد.سرنوشت کشورراهمیش به شیروخط مبدل کرده اند.این مسئله باید درهاون
وجدان انسانی کوبیده شود.نه درهاون اهداف سیاسی ((حلقۀ))مربوط به خود.
تغیرات درظاهربرای اکثریت جناح پرچم وبعضی گروپ های مشابه وموازی باحزب
دموکراتیک خلق افغانستان،قطرۀ بارا نی بود درحلق تشنه درصحرای سوزان،اما وضعیت
کشورآهسته آهسته رفت که گفته شود.حال طفلان خراب میبینم.ازمواضع
فاتحانه به زبان طعن به تحقیر جانب مقابل پرداخته شد.
کار«عیار»این
نیست که کینه رابا کینه پاسخ گوید.بلکه لکۀ کینه را باتوزیع محبت ازبین می
برد.اماتحقیروتوهین آگاهانه رابدترین وقبیح ترین رویه از جانب افراد علیه افراد
دیگردانسته وقابل بخشش نشمرده.عوض مطالبه می نماید.
بعدازانکه
افغانستان ازطرف قریب به اکثریت مردم وجامعۀ جهانی به حیث کشوراشغال شده تحت
سلطۀ اتحادشوروی،پذیرفته شد وازجانب اتحاد شوروی ورفقای رهبری پرچمی مرحلۀ نوین
وتکاملی انقلاب ثورسجل وکسب هویت نمود.
ازین نوده پیوند کـــــن که شاتوت بگیرد
چنانچه که فرعون ازدست نمروت بگیرد
((افغانستان همین اکنون تحت اشغال امریکا است)).
انتقـــــــام فاجعـــــه وویرانــــی عـــراق را
شخص ناراضی با پرتاب جوره بوت بگیرد
عراق را میتوان بحیث اولین وبزرگترین سرزمین مرکزتمدن دوره سومریها، اکدیها
وآشوریها قبل ازمیلادبه حساب آورد.وبعد ش مهمترین مرکزتمدن جهان
اسلام((عباسیها)) ورشد فلسفه وحکمت شمارید.
صدام حسین اگرظالم بودمادام العمرزنده نمی بود.درنبود صدام حسین مشکل مردم عراق
قابل حل بود. این مردمان خاین بوطن عراق بودند که بابوش همدست شدند زیرعنوان
سقوت صدام حسین درنابودی وطنشان سهم بارزگرفتند. سرزمینیکه دیگر باآن نام ونشان
دیگرآباد نمی گردد. وظیفۀ نسل جوان مردم عراق خواهدبود که محاکمۀ فاجعه
آفرینان سرزمین عراق را هم درسطح ملی وهم درسطح بین المللی مطالبه مینمایند.بادپرانک «عیار» درمقابل
شمال تند ناشی ازهوای جنگ سرد به سرعت خود افزود.چنان صداتولیدمیکرد.گویاکه
امبولانس درصحنۀ جنگ((کفرومسلمان)) درانتقال جسد ی،((نظام کمونستنی))درحال گردش
است.تاآنرا بعد ازتسلیخ متخصص جراحی عدلی،بالای جسد کوما،جهت مداوای جهانی
انتقال دهند.بعد ازارزیابی دقیق طب عدلی حادثۀ زمان فهمیده شد که نظام اتحاد
شوروی سابق با عدول ازمقررات طرح لیننی شوک مغزی دیده بود تا بدانجا که به طرح
ریویزنیزم مبادرت ورزید دورۀ تکاملی اش سیرنزولی را به خود گرفت حالت نظامی
گری درحزب جا نشین سنتریالیزم دموکراتیک شد.یعنی که حزب به قطعۀ نظامی مبدل
گشت.این نظام مریض سیاسی با اجرای خطاهای سیاسی درسطح جهانی علی الخصوص
درکشورعزیزمان افغانستان.سرانجام درمانده شد.کبرسن ومرگهای پی درپی رهبران سال
خوردۀ اتحادشوروی،بریژف، چرنینکوف،یوری اندروپوف،دست به دست هم دادند.تاکه مهرۀ
ازقبل استخدام شدۀ ایالات متحدۀ امریکا درمجموع جهان غرب برای گرباچُف وتیم
کاری اش زمینه را مساعد ساخت تا با اعلان پریسترویکه ویا تفکر نوین سیاسی راه
را برای سقوت حتمی نظام کمونسیتی نزدیک بسازد.بازتاب سیاست های ماسکاو طبعا ً
که به سرنوشت حزب دموکراتیک خلق افغا نستان رقم زد.
سانقۀ سرخ
مبدل به
سانقۀ آبی
گشت.
خینه ازهند ناوقت رسید
حزب دموکراتیک خلق افغانستان موازی به تغیرات درماسکاو درمواضع اندیشۀ خود
تغیراتی وارد آورد،ازشعارانترناسیونالیزم پرولیتری((عقب نشینی کرد)) براصل وطن
پرستی وخود آگاهی ملی مراجعه صورت گرفت برنامۀ حزب تغیرداده شد. برای اولین
مرتبه درتاریخ افغانستان قانون احزاب ساخته مطابق به آ ن احزاب ثبت
وراجسترشدند. ازمواضع حاکمیت قدم به قدم عقب نشینی کرد.درسطح بین المللی هم یک
سلسله تعهداتی داده شد.
درزمانیکه اپوزیسیون ازمواضع ضعیف با حریف با قدرت بجنگد به مشکل میتوان هنگام
داشتن قوت مساوی باحریف سروسازش نمایدچنان میزند که ازجایش نخیزد.
درسطح بین المللی برای تطبیق پروگرام مصالحۀ ملی درافغانستان ازجانب ایالات
متحدۀ امریکا درمقابل شوروی سابق خیانت صورت گرفت.
ودرسطح داخلی،ازجانب رهبران تنظیم های جهادی بی انصافی صورت گرفت. طوریکه تمامی
رهبران جهادی همدست وهمکار با استخبارات پاکستان تحت قوماندۀ ایالات متحدۀ
امریکا وشرکای غربی اش،برای سقوت حاکمیت داکتر نجیب وتخریب عملیۀ مصالحۀ ملی
دست بکارشدند وحمله را برشهر جلال آباد سازمان دادند.اما شکست مفتضحانه نصیب
حالشان گردید.
با سقوت اتحاد شوروی سابق دشله بازمعروف ایالات متحدۀ امریکا قهرمان زمان به
حساب آمد.
فصل جوانی رو به خزان شد
گلهای سرخ برگ ریــزان شد
ازین باغ سانقـــــه های سرخ
لول خورده، رفتند کـــــــه رفتند
با دل پرآبله
نا امیــــد شده رفتند کــــه رفتند
دل آزاران،ندارند دیگرنام،نشان
اگردارنداختلاف،باعث کسروشأن
رسم «عیاری» پیشه کــــن
ریشۀ دشمـــن تیشه کــــــن
بی وفاییها جــــای وفـــارا گرفت
کورنمکان راه خفــــــا را گرفت
قوم به قوم نا آشنا شد
بابیگانه رفت آشنا شد
شمع بزم دیگران شدند
آلۀ دست این و آن شدند
دراصل رفیق بودند وشفیق
بعد فلان و بی مدان شدند
آب ونمک خوردۀ همدیگر
شکنندۀ هرنمکدا ن شدند
رسم
«عیاری» پیشه کن
ریشۀ دشمـــن تیشه کـــن
ازین دیوانه ها بگذر
بگذرای جانانه بگذر
استخبارات ساختند
علیه داود تاختند
ازین ساختنها بافتند
علیه تره کی تاختند
بامهاجم ساختند
علیه امین گداختند
انکشافات فضای دیگری آورد
علیه کارمل برخاستند
مصالحۀ ملی قیامت برپا کرد
دیوانه هارا وارخطا کرد
عدۀ با گلبدین ساختند
عدۀ دیگری با شاه مسعود
علیه داکترنجیب تاختند
مصالحۀ ملی فرصتی بودبرای نفس کشیدن این«وجیبۀ ملی»راحقیرشمردند.
در این میدان دشله بازی،هردو((سرخ
وسبز))چادربی
بی،عصای بابا،عزت مادروشرف پدر،خواهر،پسر وبرادرهمه را باختند.
باد پرانک عیاردیگر ازچرخش می ماند دلیلش را می داند که هوای سرد به گرمی گرایش
پیدا کرد.شمال سردخاموش،ارزش باد پرانک هم پایین آمد.
درفصل جدید میدان دشله بازی ازسانقه های سرخ اثری دیده نمیشود. بجز از سانقه
های سبز.بلی سانقه های سرخ ازخود داستانی داشتند وقصه های به جا گذاشتند.
میبینیم ومیشنویم ومینویسیم که سانقه ها سبز چه دسته گلی را ازحوادث تاریخی
برای سرنوشت ملت مسلمان افغان تحفه کرده اند.
++++++++++++++++++++++++
قسمت پنجم:
سانقه جان جانانه توهستی دٌردانـه
لولت میدهم تماس کنی دانـه به دانــه
این میشها همه قطاراند به سرمایــه
دردشله بازی حق دارم میبرم به خانه
باختی خوری سوته شکنی بـــه توتـــه
ببری رفیق میشویم شانــه به شـــانه
ببینید باد پرانک عیاررا درمیدان جنگ سرد دوبلاک((دشله بازان)) که چقدر به سرعت
دورمیزند وچگونه آوازهای ناخوش آیند تولید نموده صحنۀ رنگ سرخ وسبز را چگونه بی
رنگ نشان میدهد وسانقه های طرفین چگونه در درسطح داخلی کشورها و کشورهای منطقوی
به سرعت ردوبدل درمیدان کشیده میشوند.
مقدمات حذف داودخان ازقدرت ریشه درکرملن داشت.
بزرگان گفته اند که ازعقلت کاربگیر.
زمانیکه به زورمند تعهد میسپاری ارادۀ ملت را با خود داشته باش. ارادۀ یک ملت
وقتی تمثیل میگردد که زعیم ازمیان مردم به اتفاق آراء ملت هویت ملی خودرا کسب
کرده باشد.
بلی اتحاد شوروی سابق دروجود،دوبرادر((سردارمحمد داودخان وسردار محمد
نعیم))درارگ سلطنتی،به حیث
سانقه
درمیدان بازی دشله سرمایه گذاری کرده بود،ریخت پلان بیست وپنج ساله وپیاده سازی
نهادهای مختلف اقتصادی سیاسی ونظامی وفرهنگی همه وهمه روی اهداف درازمدت
ازبودجۀ دولتی آنکشوربوده است.که قسمت ازین همکاریهارا به شکل سبسایدی وقسمت
ازین همکاریهارا به شکل قرضۀ بلا عوض عملی میکردند.این جادۀ نا هموار از ابتدای
صدارت محمد داودخان الی ا بقای مجدد اوشکل فرمایشی((کودتای متمایل به
ماسکاو))درمقام ریاست جمهوری ازتوجه جدی کرملن برخوردار بود. پروژه به شکل
زیکزاک پیش میرفت.عقب گرد نوکروسرپیچی ازامر بادارگپ را تا جای کشانید که
اتحادشوروی سابق علی الفوردست به کارشود. همان بودکه دوجناح انشعابی جریان
دموکراتیک خلق افغا نستان ((خلق& پرچم)) وابسته به سویتست را بعد ازده سال
مبارزات انشعابی برضد یک دیگر طبق فرمان درزیریک سقف اگرغلط نکرده باشم درماه
سنبلۀ سال 1356 گردهم می آورد.ازمیان آنها سانقۀ سخت ومحکم غیر قابل شکن ((حفیظ
الله امین)) را انتخاب ولول میدهد. ماسکاوازین که این
سانقۀ
سخت ومحکم ونا تشخیص شده را لول میدهد.میگوید که
دوبروسه برغیرمیش
آخر،مگرغلط کرده بود این
سانقه
ازجنس چهارمغزنبود،ساخته ازسنگ کبوترسنگ بود منتها رنگ چهارمغزی زده شده بود
ازاول الی اخیردرتمامی میشها((متحدین سیاسی))اصابت کرد،همه را
شکستاند.اتحادشوروی بعدها متوجه شد که ازداشتن همچویک
سانقه
نداشتنش بهتراست.
تصادفاً
ماسکاو درگیرسانقۀ پیکنگ شد پیکنگ چنان به مهارت خاص
سانقۀ
خودرا لول داد که ماسکاوواشنگتن هردودرجان هم افتیدند.
گروگان
گیری«دف»سفیرایالات
متحدۀ امریکا به معنی
2
دزد درتاریکی شب درداخل یک خانۀ به
کرا
گرفته شده ازجانب ماسکاو((هم سفیروهم چهار نفرگروگان گیران))هردوجان را به حق
میسپارند وسفیرشوروی وقت ازین ماجرا به حساب امنیت جان سفیرامریکا «ناکام»
بالای نورمحمد تره کی برآشفته می گرددوبعد ازجانب نورمحمد تره کی میشنود که
سفیرشوروی دردربارتره کی سفیراست نه تره کی دردربارپوژانوف.
شدت
سرما بالا گرفت خیلی بالارفت،شمال هم به شدت هرچه بیشترش ادامه میداد.رنگهای
سرخ وسبز درباد پرانک
عیارکاملاً
تشخیص نمی گردیدند.
سانقه های
ماسکاوباقوت وشدت تمام درصحنه باخصلتهای گوناگون حضور پیداکردند.
خصلت اول:کینه
وکدورت ده ساله مبارزۀ سیاسی هنوزحل نشده بود که در نقش سنک جغله درمیان دبه
ازجانب ماسکاوانداخته شدند،دشمنی ها ازعمق به سطح بالا آمد،حریف برای حریف چاه
کند،آهسته آهسته چاه کن ها خودشان درچاه افتادند((درجنگ میان خودی ضعیف
گردیدند)).عظیم ترین گناهی بود که رهبری ماسکاوا شتباه را تا به جنایت
نابخشیدنی درقسمت خانوادۀ جنبش چپ افغانی انجام داد.
خصلت دوم:برخلاف
موادمندرج قید دراصول وبرنامۀ حزب، که درآن تذکر رفته بود تغیر،تحول و انکشاف
بربنیاد انقلاب ملی ودموکراتیک، صورت بگیرد درین راستا شرکت دادن ((متحدین
سیاسی)) درعمل مشترک انجام یابد.خلاف تصوربرانجام کودتای تحمیلی مواجه گردید.
خصلت سوم:حزب
دموکراتیک خلق افغانستان به زورتفنگ زعیم دولت شد. ازمواضع دولت مداری،تکیه به
دیکتاتوری تک حزبی باالهام ازدیکتا توری پرولتاریا درمقابله اول با حریفان دوم
با مخالفین سوم با دشمنان ایدیولوژیک چهارم بالای کسانی که شک وشبهه موجود بود
کوتاهی صورت نگرفت.
این را میگویند درتاریکی به مشت زدن مشتی که درسنگ خورد وفلج گردید.
خصلت چهارم:تغیرات
باحفظ جهان خطاهاواشتباهات((تحت نظرماسکاو)) ماهیت سمت گیری سوسیالستی
داشت،ازین رو((تکیه گاه اندیشه وی حزب دموکراتیک خاق افغانستان))درموجودیت حزب
تودۀ ایران وسائراحزاب چپ که ازلحاظ فهم ودرک((سیاست های بزرگ))همطرازاحزاب
اروپایی بودند وقدرت جازبۀ رادرمنطقه وحوزۀ خلیج فارس((کشورهای عربی)) ازخود
بجا می گذاشتند.
برای دنیای غرب سوژۀ راداد که بپذیرند دیگرشهنشاه ایران توان انجام وظایف
ژاندرمری را درمنطقه درموجودیت چنان یک دولت سرخ آتشین درهمسایگی شرق ایران
وموجودیت احزاب نیرومند ودوست دولت نوپای افغا نستان درایران ندارد.گزینۀ دیگری
را ازخودقبلاًتهیه دیده بودند((دوست مؤقت بخاطرمنافع اقتصادی،روح شیطان درکالبد
ملا)).
عملاً ازحمایۀ شهنشاه ایران دست برداشته شد،انقلاب اسلامی درایران از حمایه
مردمی برخورداربود وپشتی بانی احزاب چپ را باخود به همراه داشت به پیروزی
رسید.آیت الله ها برای اینکه به راحتی حاکمیت کرده بتوانند وهم برای دنیای غرب
تحفۀ داده باشد که ازبرآمد نهضت چپ حد اقل برای یک صد سال خاطرجمع باشند.چپی
هارا یکی ازپی دیگرخلع صلاح کرده عجا لتاً ازریشه خشک نمود.همان بود که علیه
دولت وقت متمایل به شوروی آن وقت به صدورانقلاب اسلامی ازمنبرخمینی مبادرت
ورزیدند.شورش بالا حصار وقضیۀ خونین هرات، بیان گرآشکارتجاوزدولت علیه دولت وقت
بود. شورشها دربدخشان،وسایرنقاط کشور،نارضایتی عام راتوجیه می دادشمالکی برای
شعلۀ ورساختتن این آتش جنگ ازسمت پاکستان چنان ادامه داشت که سرانجام خرسی
درتلک گیرآید.
یعنی که حزب دموکراتیک خلق افغانستان دررأس دولت حمایۀهمسایۀ غربی خودرانه
اینکه ازدست داده بودبلکه پیوسته ازآن طرف هدف حمله قرارمی گرفت.رهبری وقت حزب
دموکراتیک خلق افغانستان مصاب به مرض «میرگی»شده بود.
دربازو دندان انداختن ،نشانۀ ازمرگ زعامت بود.
همان بود که وضعیت پیش آمده اتحاد شوروی را دامن کشان درافغا نستان این((مسلخ))
امپراتوران می کشاند.
اتحادشوری غلط حساب کرده بودکه باتغیرسانقهمیشود
مخالفین راسرکوب ساخت.اما اشتباه کرده بودکه همۀ نارضایتی،ناشی ازبرخورد ناسالم
وشیوۀ غلط بکارگیری تغیر وتحول قبل ازوقت وخلاف نورم های قبول شدۀ اصول
تشکیلاتی((احزاب انقلابی))باروح سرگشته وناآرام مردم((ملت
به پا خاسته))
عجین میشود.به این مسئله کمتربها داده شده بود.که با کوه وسنگ وهکذا درمقابله
با بزرگترین قدرت جهانی میشود که جنگید.
اما نمیتوان باروح ملتها جنگید
اتحاد شوروی درمقابل لوحۀ حوادث تاریخ قرارگرفته بود میخواست که معمی بین
المللی را حل کند ولی با اشتبهات مکرر درمکرر تخته را پاک میکرد. این بارتکرا
اشتباه به
سانقه
های خود نفهمانده بود که درمیدان به حیث فاتح ازتاریکی خانه و پناه گاه ها
وسفارت هایکه هرآن لحضه مرگ تهدیدتان میکند بیرون میشوید.کوشش کنیدکه اززبان
فاتحانه به تحقیرحریفان مغلوب تان که به زورمغلوب میشوند.حرف نزنید وتحقیرشان
نکنیدورنه آنها قویتر ازشما اند. با بیجا ساختن
سانقۀ
نامطمئن((حفیظ الله امین))درصحنه کشانیدن
سانقۀ
بااعتماد((ببرک کارمل))میشود برمشکلات فایق آمد.
خرچ اگرازکاسۀ مهمان بودحاتم طایی شدن آسان بود.
+++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت چهارم:
آرامگاه امیرحبیب الله «عیار»
خادم دین رسول الله
میدانـــــم که آرام گاۀ
«عیــــار»آنجـــــــا ست
حبیب شهید باوجدان،شخص
نامدارآنجــــاست
من درهالنــــد بسته
درزنجیربی جانـــــم وبس
روحـــم آنجاست که
جوانان عیـــــار آنجـــاست
درد دل باکـــــه گویم غم دل
با کـــــه خــــورم
نتوانـــم پیوند یابم که
عیاران
بادرک آنجــــاست
«خوشه»این کشوربیگانه چه کنی
جای تونیست
سفری درپیش
گیرکه آرام گاه عیـــــار آنـــجاست
«خوشه چین»
افرادبا
شخصیت
به آدرس کسانی گفته میشود که کاردان، چیزفهم صاحب نظر دارای استعداد وقریحۀ
ذاتی بوده همیشه انجام اموررا به الفاظ وکلمات، چی،کی،چطور،ازکجا وچگونه،به
کدام حساب وکدام شیوه وطریق،به خاطرچه وبه منظورکدام کار،روی کدام هدف
میخواهندکه عملی کنند.
این گونه شخصیتها درحاکمیتهای مطلقۀ شاهی،دیکتاتوری حزبی وتنظیمی جای برای خود
تدارک دیده نمیتوانستند.نه اینکه نمیتوانستند بلکه به شکلی ازاشکال علیهش توطئه
صورت میگرفت.
افرادبی
شخصیت
به آدرس کسانی گفته میشودکه ازسواد لازم سیاسی برخورداربوده موقف
آقا،بلی
را اختیارنموده صرف کله می جنبانند،بهترین تکنوکرا تهاو پرو فشنلها برای تطبیق
اهداف بیگانگان درکشورمیباشند.پس اینگونه افراد را باید به حیث دشمنان
باخبرودزدان چراغ بدست مردم افغا نستان شناخت.
چراخنده می کنی؟ گپ نزن برادر،معتبرکه غریب شد استقرار فکری خودرا ازدست داده
به لوده گری مبادرت میورزد.
مثال؟
اعضای خانوادۀ جنبش چپ(( دموکراتیک خلق ودموکراتیک نوین))پارچه پارچه تکه تکه
پاره پاره شده اند،نه خیاط اینهاراپیوند داده توانست نه پینه دوز.
واقعاًکه انسانهای پراگنده نا اتفاق،مغرورازخودراضی،درخود فرورفته ومحصوردرخود
میان جامعه بحیث انسانهای بی اراده فاقدرسالت وبی کفایت((بی شخصیت)) معرفی
میشوند.
جنبش مترقی را مردارکرده اند،تعدادشان اسهال مغزی شده اند وتعدادی اسهال
معده،یک عده اش ازاستیژ بیگانه دومیزنند دیگرهایش بی حرکت و گنده شده اند
بومیزنند.
خیراست اگر اطفال خاک بازی مینمایند زمانیکه مادرشان آنهارا شستشوی میدهد.ولباس
تمیزرا درتنشان مینمایند خیلی زیبا میشوند وقابل بوسیدن.
لطفاً! تنفرمردم نسبت به خودرا ازخود دورکنید.
این را هم میگویند بازی با دشله
جرگۀ سنتی لویه جرگه
تصویرفوق به عنوان سوال برای دریافت جواب مطرح گردیده است
ازتوخواهش میکنم سیاست شناس،مبارزوطن دوست،چطورمیتوانید افغانستان درگیرافتادۀ
یک چنن منظره را نجات دهید.؟
ماری است که به جزازمنترجنبش«عیاران» دیگر«وٌدَهها» بالای آن کارسازنمی افتد.
ازینکه باد پرانک عیار درمقابل تند بادجنگ سرد کوه هندوکش چرخشش شدت گرفت
وفهمیده نمیشد بال سبز باد پرانک «عیار»به کدام سمت است وبال سرخ باد پرانک
«عیار»کدام موقعیت را گرفته است حتی سرعت چنان سریع بود که چشم انسان آن حرکت
سریع را ساکن وبه رنگ خاکستری میدید.وضعیت چنان بیان مینماید که دراصل
گردانندگان اصلی حوادث شرق وغرب((سوسیالیزم وامپریالیزم)) درمصاف
همدیگرقرارگرفته ازعقب فرمان حوادث را سمت وسو می بخشیدند.چنانکه وابستگان
طرفین وتوده های ملیونی کشورها اخیرا ً قضایا را به شک وتردید می نگریستند.بنا
ً خطوط رنگ وسبز وسرخ را درین قسمت به حساب تکرار احسن ازقسمت سوم به قسمت
چهارم انتقا ل داده ام.چراکه علل شدت جریان بادپرانک عیار ازبازی دشله بازان
ذریعۀ سانقه های سرخ وسبز ازهمین دوره درک فهمیده ودرک میشود. ومیتوانم هنرهای
دشله بازان را درین میدان برای بردن میشهای جانب مقابل خوب به بررسی بگیریم.
سانقۀ ها به رنگ سرخ وسبز شدت بطی{{داکتریوسف،میوندوال،نوراحمد
اعتمادی،
داکترظاهر((مشاجرات
لفظی))شدت
نسبتاً قوی((موسی شفیق جان گرفتن اخوان تروریگان حزبی،
داودخان،
قیام های اخوان درپنجشیر، وکودتا ها ی نافرجام چون عارف شنواری معروف به رکشا
وقتل علی محمد خرم وزیرپلان وسرکوب بی رحمانۀ اخوان توسط
داود خان))شدت
قوی کودتای ثور ضد کودتای داود خان((نورمحمد
تره کی،حفیظ الله امین،
دموکراتیک نوین
تنظیمهای جهادی
حضورواشغال نظامی((افغا نستان)) توسط شوروی«ببرک کارمل»
باحفظ این مطلب که سیاستهای اتحادشوروی سابق درافغانستان طورمجموعی درقضایای
وقت افغانستان خصلت معماری وسازنده گی را داشت.
داودخان آزاد مستقل،شخص مستبد،کینه دل عقده مند وانتقام گیر،ترقی پسند ازجمله
خانوادۀ آل یحی(( با ناموس ترین شخصیت)) به گونۀ شیرافتیده درتور،مترصد
اوضاع،بافهم ازین مطلب که کلمۀ نظام شاهی، کلمۀ متروک دلگیردرذهنیت ها زده شده،
درحالی است که جامعه آمادگی شنیدن نام جدید وامید وارکنندۀ ریاست جمهوری افغا
نستان را داشتند. ازیک طرف وازطرف دوم داودخان به حیث انسان با اتوریته ازجمله
افراد خانوادۀ سلطنتی ازیک اعتبارخاص درمیان مرم برخورداربود. «منطق زمان»
تغیرنظام را دروجود واتوریتۀ شخصی داودخان دقیقاً به محاسبۀ خود قیدی گرفته
بود.ازین خاطرباوجودیکه کودتا ها صفحۀ تاریخ راخونین ساخته اند.مگرکودتای 26
سرطان1352چنین یک صثحنه را تجربه نکرد.اتحاد شوروی سابق درموجودیت وحمایۀ بعضاً
عناصر مارکسست ولیننست که قبلاً درافغا نستان سرمایه گذاری کرده بود بموقع
استفاده کرد. گویا که میشود فضای سیاسی افغانستان همرنگ فضای سیاسی هند گردد،
ازین همبسترسازی ها درزمان مناسب گویا! به نفع پیش روی های جنبش اتحادیۀ بین
المللی کمونستی دررأس آن اتحاد شوروی سابق مفید واقع گردد.
زمان درنقش سُرنا وحادثه درنقش دهل هردومیسرایند بی خبران ازعمق حادثه رقص
وپایکوبی مینمایند،داماد عروس را باخودبرده ملت بیچارۀ ما درپاک کاری ختم عروسی
مصروف میشود.
کودتای 26 سرطان 1352عبارت ازهمان جشن عروسی سلطنتی است که ظاهرا ً برنظام شاهی
پایانی می بخشد ونظام
جمهوری پارلمانی
که امروزبه آن اشد نیاز است اعلان میگردد.
جمهوری که برای اولین مرتبه درتاریخ پنج هزارسالۀ افغانستان صفحۀ زرین را گشود.
سانقۀ
بود که ازجانب دشله بازماسکاوبرسانقۀ ایالات متحدۀ امریکا اثابت کرد خیلی قوی
اثابت کرد
«موسی شفیق سانقه »شکست.
باد پرانک عیاردرمقابل شمال جنگ سرد .شدت گرفت،یگان موج دلخراش تولید می
کرد.قیام پنجشیر،کودتای نافرجام،عارف شنواری...بدام افتیدن یک عده جوانان کودتا
چی افراطی. ودهها فرازونشیب دیگر به حیث فشار علیه دولت وقت داودخان راواداربه
آن ساخت که هنگام ملاقات بابریژنف درترمز، ازفرمان بریژنیف سرپیچی نماید
وبگویدکه من خودم وکشورم.
سرنوشت کشوررا به داوطلبی گذاشت.
گاوکه درزیرقلبه بخوابد،گنجشک اسیرشدۀ خواندنی که درقفس نخواند و نتواند مرغان
همجنس خودرا بدام بیافگند.خروسی که به موقع آزان ندهد ومرغ تخمی که بجای خروس
بانگ دهدسگی که دوست ودشمن را ازهم تفریق کرده نتواند،دوست را بگزد،درمقابل
پرتاب استخوان بیگانه دمک بزند. .پول سرکارتو کرده خو، نه، ازدید((باداران))
زورمندان وقدرت مندان جهانی همۀ اینها سرشان ازبریدن است.
آبرودادن وآبروخریدن((افغان&شوروی)) درمقابل بی آبرویی ایالات متحدۀ
امریکامعیارها وارزشهای داشت که بایدبرمبنای واقعاً دپلوماتیکی((منافع)) متقابل
حل میگردید.عدم رعایت دقیق ازمواد پروتوکولها پشت دادن وپشت پا زدن به تعهدات
قبلی،جانب غرب شتافتن،سفر طولانی وگردش دورانی ایران مصر،پاکستان،پیاده به شهر
جلال آباد وازطریق ماهیپر وسروبی به سوی کابل بازگشت کردن.
گویا که سانقۀ ماسکاو دردست واشنگتن سانقه شد.
با حفظ تعهدات وقراردادهای همیشگی که انگلیسها وروسها به سانقه های خود می
دادند.این تعهدات چک سفیدی بود برای معاملۀ کشوروسرکوب حتمی افراد باشخصیت،
سیاسی،نظامی علمی فرهنگی وقتل عام وطن پرستان.
این بارداودخان عین اعتبارنامۀ را ازطریقه های ومنابع دپلوماتیکی شهنشاهی ایران
بدست آورده بود.
شروع ازاصلاحات درکابینه وتبدیلی اشخاص وافراد کلیدی که درکودتای
26سرطان1352چون ((عبد الحمید محطاط ،فیض محمد ،پادشاه گل)) ودیگران که نقش
کلیدی داشتند.
حزب دولتی را بنام غورزنگ ملی اعلان وقتل میراکبرخیبروبرگذاری مراسم جنازۀ او
به داود خان اجازه داده بود تاکه به گونۀ کودتای شیلی((ده ها هزار اعضای
دموکراتیک خلق را ازتیغ بکشد))همان بود که حملۀ ضد حملۀ حزب دموکراتیک خلق افغا
نستان تحت قوماندۀ ((حفیظ الله امین ویاران نظامی اش))7ثور1357کارا افتید
وداودخان
سانقه
برای ابد شکست.
اماناگفته نبایدگذشت که هنگام جنگ سرددرتمامی یونورسیتیهای«افغانستان
شناسی»جهان هم بلاک شرق وهم بلاک غرب دست بکاربودند. همه طرفها ازپلانها ولول
دادنها وحرکتهای سانقه های طرفین درمیدان بازی با دشله آگاهی داشتند.
مقدمات حذف داودخان ازقدرت ریشه درکرملن داشت.
-----------------------
قسمت سوم
همانطورکه
نهضت میهنی،میهنی نشد که نشد
ازشکست خوردگان
تابه الحال کس
به فرزندی قبــــــول نشد که نشـــد.
شیربه دنبال گاو میدود،گرگ به دنبال خرمیدود،روباه به دنبال مرغ،سگ به دنبال
استخوان میدود.
خلق بیدفاع افغان به دنبال سوختۀ نان میدود. «گرگکان
نظام»موجودتحت امرشیطان میدود
همه کس میداند شیطان دشمن بشریت است
تنها شکستیهای راست وچپ بی وجـدان میدود
دشمنان آشتی ناپذیردیروزدوست همد یگرشدند
نیمش طرف تاجکستان نیمش سمت پاکستان میدود
دردبی وطنی ناشی ازبی وجدانی ها را تنها دواست
برای ساختن جبهه فقط جنبش«عیاران»
میدود
قابل توجه:برای من گفتند که نظام سیاسی موجودراتعریف کن این یک وظیفه بود که
برایم سپرده شد.جواب دادم به این شرح.بلی
دزدحاجت برای تعریف کردن ندارد درجواب گفتم که نظام سیاسی موجود یعنی بدون شک
وشبه
دزد.
شادی بازان ازینکه از تمامی عنعنات ورسم ورواج محل ومحیط بودوباش مردم ما
آگاهی دارند بارعایت ازنورمها وادبیات فولکلوریک جامعۀ ما هنگام نمایش به شادی
خود خطاب می کردند اینطور
شادی جان،شادی ام بازی میکند
چونکه باداردارد،یکه تازی میکند
تشویش نداشته باشید که میــکند
درواژی باشد یا کتوازی میـــــکند
خانـــــۀ خســــرکـــــه میـــــــــرود
«قنغـــــال» بـــــــازی مــــــــــیکند
یگان سوغات را بــــا خـــود بــرده
اینجا وآنجا دست اندازی میـــکنــد
این کــــار کـــــــار شبـــانـــــه است
دزدانه زیرسبد پیـــوازی میــکند
بــــا امکان افشای ایــــن مطلـــــــب
یگـــان مشت ولگـــد بازی میــــکند
می پذیرد مشکل را گفت فرقی ندارد
شادی با شنیدن این آواز ازبا لای چوب دست شادی باز یک خیز بلند میزد.
دزد که دزدی می کند
ازقلعۀ بلند خیزمیزند.
اما
دزدان معاصر ازطریق طیاره پرتاب میشوند.
دزدان بین المللی افغا نستان(( روسیه وانگلیس بوده اند بعد ازان امریکا واتحاد
شوروی میراث خورروس روی صحنه آمده اند وپاکستان تازی وشکارچی ماهر))
زمانیکه دزدان درحویلی داخل میشوند اگرصاحب خانه بیداربود اورا میکشند.اما
میگویم وبارها گفته ام که دزد بدون گرگک داخل حویلی نمیشود.رهبری موجود دولت
عبارت ازهمان گرگکانی میباشند که با دزدان دهن جوال گرفته اند.
درنقش سانقۀ اجانب:
1- امیردوست محمد خان درحصۀ پل متک ازجمع غازیان برید. درپای مکناتن به سجده
رفت.
2- امیر عبد الرحمن تحت امرانگلیس وتزار روس،خطکشیها ومهندسیهای دشمنان تاریخی
را پذیرفت.به قتل عام هزاره ها و ونورستانیها دست بالا کرد.کشوررا ازوجود
خبرگان خالی نمود. ازخط کشیها مرزی شمال خبری نیست مگرخط دیورند به حیث زخم
ناسور باعث رنج وعذاب ملت افغان گردیده است
3-خرخو همان خر است مگر پا لانش زری شده است. ضرب المثل است که برای شاشجاع
ساخته شده بود.
4- نادرخان به حمایۀ مالی ونظامی انگلیس از طریق پاکستان داخل افغا نستان شد به
قتل عام مردم شمالی دست زد.
مردم افغانستان((اقوام باهم برادر))خیلی شریف هستند.درزندگی اجتماعی با مناسبات
کاملاً انسانی برخورد مینمایند.صمیمی ومهربان میباشند،سیالی وشریکی مینمایند.
روابط خونی تنظیم نموده ازهمدیگر دختر میگیرند ودختر میدهند.این حاکمیت های((دزد))هستند
که بر سیاستهای انگلیس تکیه نموده شعار اختلاف بیاندازحکومت کن را دنبال
مینمایند.
هرنوع قیام مسلحانه«کودتا» که ریشه درمنبع بیرونی داشته باشد خیانت ملی است.
ورنه داودخان درنقش
سانقه
خائن ترین شخصی بودکه علیه سلطنت دست به کودتا زد.
موضوع قبر ویا مرقد امیرحبیب الله کلکانی خادم دین رسو ل الله،تحت شعاع قیام
دهقانی((انتخابی مردم)) به حیث منازعۀ جدی اقوام باهم برادرهنوزکه هنوزاست لا
ینحل باقی مانده است.
افغانستان ازنفاق ملی رنج مــــی برد
دشمن ازیـــــن نفـــــاق گنج مـــی برد
برای بــازگردانـــــــدن آزادی وطــــــن
عیاران نمره را به طاقت پنج مــی برد
دعوای خط دیورند حلال مشکل نیست
قضیه را به مکمهان ده پنج مـــی برد
خوشه چین همین کلاه وهمین لنگی
کافیست گفت دست به اسفنج می برد
طلسم وحدت ملی بادستان توانمند
عیاران
گره خورده است
کابل کــــف دست عیــــاران است
انگشتان«1+4»میمنه
تابدخشان است
تــاب خـــورده روی کــف دست
پیـــرومرید بغلان وپروان است
شصت با چهارانگشت، گره،مشت
طاق ظفرش تپۀ زیبا درپغمان است
استخــوان دست مینماید به درازا
ازسمت جنوب تا به میدان است
ازبک وترکمن وهزاره ودیگران
همه برادر با تاجک و پتـــــان است
غرب شانه،وشرق بازو،مرکز،آرنج
کوبنده مشت دردهن پاکستان است
بلی هدف چنان بود چنین شد.
خودخواهیهای داوودخان ویکه تازیهای اودرامورکشورداری نقش ظاهرشاه را تحت شعاع
قرار داده بود.
هوای سرد جنگ پوشاکۀ پشمی را دربازارمعامله عرضه میدارد.زمانی بود که هزاران
روشن فکرقلم بدست بخاطر نظام مشروطیت ذریعۀ نظام های شاهی مطلقه حیات خودرا
ازدست داده بودند.سانقۀ که ماسکاو لول داده بود درموج حادثه گیرافتاد به
میش«دانه»اثابت نکرد.
نوبت لول دادن سانقه بدست غرب افتاد«داکتریوسف»به گونۀ بن اول،نظام
مشروطیت،امریکا ومتحدانش را درقضیۀ افغانستان دامن کشان آورد.
یعنی که خود مستقیماً درماجراها داخل شوند.
درنظام مشروطیت به ظاهرنقش((شاه))موقف تشریفاتی را گرفته اطرافیان وخانوادۀ
نزدیک شاه حق اشتراک درکابینه را ازدست داده بودند.
«داودخان»سانقۀ ماسکاو به ظاهررانده شده ازتصمیم گیریهای سیاسی
درحالت ترصد دقیقه شماری مینمود.
خوشه چین
ازهمان آوان طفولیت درمقابل جریان باد((سوسیالیزم دولتی وامپریالیزم جهان خوار
تباه کن)آرام نمی گرفت،ازچوب خشک ذریعۀ چاقو باد پرانک می ساخت،حدفاصل میان
دوطرف را طورمساوی سوراخ مینمود، از میان سوراخ
کوکۀ آهنی مایل به رنگ آبی را
باقطرمناسب دریک چوب کمی ضخیم ترعبورداده ونصب مینمود.طوریکه یک طرف بادپرانک
سرخ وطرف دیگرش سبزباشد.
درمقابل جریان باد((کوه پایۀ هندوکش)) جنگ امپریالیزم وسوسیالیزم قرارمیداد.
بادپکه درمقابل جریان باد متناسب به شدت باد درگردش می آمد،اگرشدت باد ضعیف تر
می بود گردش با پرانک تشخیص میگردید که رنگ سبز به جای رنگ سرخ تعویض میگرددبه
گونۀ تابع وتحول
ورنگ سرخ به جای سبز،فهمیده میشد که درساختارسیاسی دولت افغانستان کدام سانقه
ازجانب کدام کشورلول داده شده است.
سانقۀ ها به رنگ سرخ وسبز شدت بطی{{داکتریوسف،میوندوال،نوراحمد
اعتمادی،
داکترظاهر((مشاجرات
لفظی))شدت
نسبتاً قوی((موسی شفیق جان گرفتن اخوان تروریگان حزبی،
داودخان،
قیام های اخوان درپنجشیر، وکودتا ها ی نافرجام چون عارف شنواری معروف به رکشا
وقتل علی محمد خرم وزیرپلان وسرکوب بی رحمانۀ اخوان توسط
داود خان))شدت
قوی کودتای ثور ضد کودتای داود خان((نورمحمد
تره کی،حفیظ الله امین،
دموکراتیک نوین
تنظیمهای جهادی
حضورواشغال نظامی((افغا نستان)) توسط شوروی«ببرک کارمل»هشت
گانه وهفت گانه)).
شدت جریان بادباد پکه ام را چنان به چرخش آورد که چرخ خوردن باد پکه به
دورمحورخودش وبرخورد سریع باد پکه به هواصدای ناخوش آیند تولید میکردوضمناً
چنان سرعت را به خودمیگرفت که با دپکه را درحال سکون میدیدم ورنگهای سرخ وسبزرا
به رنگ خاکستری.
سانقه های سرخ وسبزمعاملات ومعادلات سیاسی ذریعۀ دشله بازان بین المللی چنان
درمعرض لول دادن قرارمیگرفتندکه خود ازافتادن وبرخاستن عاجزمانده بودند وفضای
بازی دشله به یک معما بین مردم قرارگرفت وتوده های ملیونی کشور درگردباد این
معاملات نابخردان وظالمانه ضایعات جبران نا پذیررا متحمل شدند،تا آن زمان که
هوای بادی((جنگ سرد)) آهسته آهسته همان سانقۀ ایالات متحدۀ امریکا درمیدان
بازی دشله بازی درماسکاولول میخورد
((پریسترویکه))با
یک فیربه ظاهر کودتای کمونستها با توزیع
بوتلهای ودکا.
نظــــام ذریعۀ بوتل ودکا چپـــه شد
همـــه داروندارهفتـــادساله اپــه شد
این طرف
عیاران به ارمان خود ثابت قدم ماندند
خاینیــــــن دروغ گــــو همه دوگپه شد
طوررایگان درمیان جوانان نظامی مر کرکزفرمان دهی حریف با قدرت ((پارلمان))را
ازان خود میسازد. این را میگویند پهلوانی که به چال خودغلطید. نظامی که برای
قرنها دیگر به حال خود نیاید.اگرآید
آنهم ازامریکامی برآید.یک
جانبه به فضای ابری وحشت قرنها مبدل گشت. کنون دیگراتحاد شوروی نیست.سانقه ها ی
سرخ زیرتابش شعاع حقیقت رنگ خودرا باخته اند.بعضـًا ازین پدرمرده های سیاسی به
دنبال پدراندر سیاسی سرگردان اند تا اگراین دشله بازان دارای رنگ سبز ایشان را
به فرزندی قبول نماید.
همانطوریکه نهضت میهنـــی، میهنــــــــی نشد
ازشکست خوردگان
تابه الحال کس به فرزندی قبــــــول نشد که نشد.
++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت دوم:
دوستان این مقاله را حتماً بخوانید خیر است ایراد نگیرید که مقاله طولانی است.
ولی به حیث«تیر»وسیله، خانۀ تان را پوشش می دهد وپلی با لا دریا واقع میگرددکه
شما به آسانی ازین طرف دریا به آنطرف دریا عبورنمایید.
دوستان محترم،نگارنده باحفظ معنی «آزادی» که بعضیها درخود فرورفته اند
((محصوراند آزاد نیستند کسیکه آزاد نباشدچگونه میتواندبرای آزاد سازی مفیدواقع
گردد))به هیچ وجه ازنقش شخصیتها{{نورمحمد تره کی«27 رای» ببرک کارمل«26
رای»طاهربدخشی«25 رای»، دستگیرپنجشیری« 24 رای»،شهرالله شهپر«18 رای»،سلطان علی
کشتمند«16 رای»، وصالح محمد زیری«14 رای»}} منکرنبوده وبیان میداردهرکدام ازین
شخصیتها به سهم خودشان ازجمله((نخبگان سیاسی))بعدش((حفیظ
الله امین
وداکترنجیب
دارای
رنگهای بارزسرخ
وآبی))بحیث
بازیگران اصلی درمیدان حوادث جهانی عرض اندام کردند.درمواردی ومراحلی،ازلحاظ
تفکرواندیشه دزدی شدند، مواجه به توطئه شدند،درحال سراسیمگی ووارخطا یی برفرق
سرهم کوبیدند، ازخود بی خبر وبی اراده بازوی خودرا دندان گرفتند،((جسد دریا
برده را سرانجام درکنار ساحل می یابند))به گونۀ دریا برده ها برای نجات جان خود((آب
تا به گلوبچه زیرپا)) صفوف را بی خبرازماجرا درمیدان خشک وخالی تنهاگذاشته عدۀ
جانب شمال وعدۀ جانب جنوب را گرفته
به هربته خس و خاشاک دست انداختند. شکنجه کردند وشکنجه شدند،فشاردیدند. با آن
هم تاسرحد شهادت،ازراه انتخاب شده عقب برنگشتند.
اززیرزمینها،تا کویها، صداهایی الله الله هنوزآهنگ دلخراشی دارد.همین قسم قدم
به قدم که اگرپیش برویم،میان چاه ها،دردشتها درقلعه های ویرانه هااز جسدهای
افتیده به خاک تپه آباد گردیده وبعضاًً جمجمه ها اززیرخاک طرف زنده های آدم کش
ریش خند میزند(( ای شما ها که به رنگهای
سرخ
وسبز))
به امربیگانگان مارا کشتید فرزندان مارا،پدران مارا، مادران مارا به ماتم غم
نشاندید
لعنت
برای شما. با بیان این کلمه که درافغانستان کافی است
پنج ملیون انسان
زنده گی نماید. میشود که این جملات را درهاون مغزی تان بکوبید وآرد نمایید این
ایدیه های صادرشده از((جایی)) توسط عدۀ انگشت شمارعملی میگردید وتاکنون ادامه
دارد.کسی را برای محاکمه درقید حیات دردست نداریم.
درسی است برای آموزش خود آگاهی ملی.
خوشا به حال
عیاران«خوشه چین»
ستاره شناسان«ستارۀ چوپان»به راه غلط نمیروند زمانیکه درک کردند راه به بی راهه
آدرس میدهد بازگشت نموده. ازکج گردشی وطریق راه فرعی دوباره خودرا به جادۀ
انسان وانسانیت داخل میسازند.
بازی
فوتبال منظرۀزیبا دارد تماشا چیان را برای خود می طلبد،هرکسی طبق درک واندیشۀ
خود دربارۀ هریک از بازی کنان حرفی دارند ومیزنند ولی خبر ندارند که درمیدان
بازی چه کسی وبه چه مقدار انرژی مصرف مینماید وچند لیطرعرق میریزد وبا کدام
تاکتیک ومیتود سعی بخرچ میدهد تا بازی را به نفع تیمش تغیردهد.
میتوانیم کنگرۀ مؤسس را به حیث منبع جریان دموکراتیک ببپذیریم، اینکه جریان به
راه افتیده درمسیرحرکت به کدام موانع برخورد کرده وتغیرجهت یافته است.نتایجش را
ازفلترجنگ سرد درمیدان بازی دشله بازان ذریعۀ وسیله های امریکا واتحاد شوروی
سابق
«سانقه ها»
بیرون کشید.
اما کسانی که جریان پرطلاطم خانوادۀ چپ سیاسی را بحیث عاملین زلزله به سقوت
مواجه ساخت(( به جزاینکه سربه زانوی ارتجاع بنهد ولقمۀ توبۀ استغفارببلعند))
ازین بیشترظالمانه خواهد بود که باردیگر درمیدان صداقت وو طنپرستی،باانسانهای
معتقد ومتعهدبه ارمانهای انسانی همگام وهم سفرشوند.
مادروطن می فرماید که فرزند من توبا فرزندان ناخلف وبد اخلاق من دریک راه
هسفرنشوی.
درمیدان بازی های جهانی بازی با دشله چگونه آغازمیشود؟
گرچه که دشله انواع بازی ها دارد.ازجملۀ بازی با دشله تنها دشله بازی را با
چهارمغزبه طورنمونه تشریح میدهیم.
جوانهای قدونیم قد،یکی دوتا نامهای خودرا«امریکا&انگلیس»مانده اند.دیگران
نامهای خودرااتحادشوروی«روسیه»ا«چین»«اتحادیۀ اروپا» «پاکستان +عربستان تحت
جذرانگلستان زیرنظرامریکا» «ایران »هم به حیث دشله بازمهم رول بازی میکند.
بعد ازانکه جنگ عمومی دوم جهانی به پایانی خود میرسد،فاتحان«متفقین» روی تقسیم
منافع«دیوار»برلین درمیدان جنگ سرد مقابل متحدین صف آرایی
نموده.اتحادشوروی+پیکنگ به حیث بزرگترین قوت جهانی درمقابل امریکا
قرارمیگیرند.این اتحاد تازمانیکه
مقدس
بود درمناز عات جهانی،چه درآسیا وچه درافریقا وچه درامریکای لاتین واروپا مواضع
اسیتراتِژی جهان غرب را اشغال مینمودند.
زمانیکه امریکا توانست
خروسچف
را بحیث
سانقه
درسیاست گذاریهای بین المللی خود برضد سیاست های اتحاد شوروی«احزاب
برادر»استعمال
نماید.با این لول دادن با آنکه جنگ را درویتنام باخت اما توانست که درسیاستهای
بزرگ جهانی میدان را ازآن خود بسازد.زمانیکه موقف اتحاد شوروی درموجودیت خرسچف
نا
مقدس
شد. ماوتوسنگ ومارشال تیتوازاتحاد شوروی فاصله گرفتند.
میشی
بود که ازجانب امریکا درمیدان دشله بازی گذاشته شد«ریویزنیزم» دینه روز
وپریسترویکۀ امروز((گرباچف،یلتسن،نظربایف،جوانان کَمسِمول تحت زعامت خرسچف))
امریکا ثمرش را امروزچید.
نتیجۀ لول دادن سانقه چندین بعدی درسیاتهای بین المللی آنوقت احساس شد ازجمله
جنگ سرحدی بین اتحاد شوروی سابق و چین واستعمال شعاع لایزر
ازان به بعد موقف دوکشوردارای عقیدۀمشترک بر بنیاد ایدیولوژیک
تأثیراتش درافغا نستان، مبدل به دشمنان آشتی نا پذیر گردیدند که در درازمدت
ازین اختلاف بزرگترین قشرروشن فکر آگاه جامعۀ ما مبدل به(( سویتست برضد ماوست))
راازدست دادیم.
درحالیست که دیگر ستالین درقید حیات نیست شعله های زیرخاکستر، وسردی جنگ جریان
خون، خط های مرزی شمال وجنوب کشورمان را می نوردد منجمد می گرداند وبی حس می
سازد مداخلات ازجانب ابرقدرتها می آغازد.
امریکا گفت دانقش،هوشدار
داد من آخرین هستم که دوشلۀ خودرا لول میدهم.اتحاد شوروی به اطاعت ازدانقش
امریکا سانقۀ((داودخان)) را لول داده گفت دوبروسه بر،غیرمیش
آخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
درین لول دادن های سانقه درمیدان بازی دشله کشورهای دارای منافع، هریک میشی
باحد فاصل معین گذاشته اند.
داودخان«سانقۀ»
ماسکاو بعد ازکاکای خود شاه محمود خان صدراعظم کشورمیگردد.استبدادرا ازکاکای
اصلی خود سردارمحمدهاشم خان به ارث
گرفته سواربراسپ مراد میتازاند.گویا که راه صد ساله را درزمان کوتاه به تنهای
خود سرشانه انتقال دهد دیگران را فکر کردن درین باره گنهکار میشمارید.سفری به
ایالات متحده نموده گویا که افغا نستان درخلای محض انکشافات بین المللی قرار
گرفته است درهمسایگی شرق وغرب،ایران وپا کستان،ازکمک های بی شایبۀ جهان غرب
بهره مند شده اند ودروازه های انکشافات به رخ افغا نستان بسته شده اند.تقاضای
صورت میگیردازجانب داودخان،تا دنیای غرب«امریکا» توجه به آتیۀ افغا نستان داشته
باشد.
درمقابل پاسخی را بدست می آورد مبنی براینکه شما مشکلات خودرا ازطریق دفترعرایض
منطقوی امپریالیزم یعنی«پاکستان»با ما درمیان بگذارید.
داودخان
مستبد بود،وطن خودرا هم دوست داشت وازاسارت وبردگی هم بدش می آمد.
افسرنظامی با انظبات ودسپلین عسکری سرکروی چپ وپنجه های پای راست.چرخی
میزند«شاگرز»موزون قدم به سوی ماسکاو،درماسکاوعرایض مبنی به کمک های کامپلکسی
ازجانب مقامات کرملن پذیرفته می گردد.این پذیرش درچوکات پلا ن بیست وپنج ساله
افغا نستان قطرات بارانی بودکه دردشت صحرا وسوزان زندان عقب نگه داشتۀ
افغانستان درزندان تاریکی قرنها.به باریدن گرفت.
اتحاد شوروی سابق با درنظرداشت این مطلب که درمرزهای جنوبی منافع اقتصادی خودش
به کشوری چون افغا نستان نیاز داشت روی این منظور اعمارجادۀ«تونل» سالنگ
قیرریزی جاده های حلقوی ازشمال تا به جنوب ازشرق تابه غرب.اعمارمیدانهای هوایی،
اعمارپروژه بند نغلو،اعمارپروژِۀ کانال وادی ننگرهار،شرکت کود برق مزار،
پولیتخنیک کابل تخنیکم جنگلک، تخنیکم مزار،کامبینات خانه سازی،
پروژه بند سلمااهمیت اقتصادی آنرا آقای اسمعیل خان میداند که فعلاً وزیرآب وبرق
شده است؟؟؟؟
وپروتولهای دیگر تعلیمی وتربتی وپذیرش هزاران درهزارمحصل درجمهوریهای اتحاد
شوروی سابق به منظوررفع تشویش ازماجرای که فعلاً متوجه وضع نظامی وسیاسی اش شده
است.خاطرجمع شود.یکی
ودوم:افغانستان
تختۀ پرشی باشد درآینده.باداشتن فرهنگ مشترک وزبان مشترک کشورهای همسایه وتأ
ثیرگذاری مناسبات نیک وحسنه باهم دیگربه منظوررسیدن طورآرام دربسترآبهای گرم.
اتحاد شوروی درک کرده بود که افغانها استعداد کمک پذیری را دارند،نیکی را به
نیکی میخواهند که پاسخ دهند.درمقابل توهین وتحقیر خیلی ها حساس میباشند
هرگزآماده نیستند.مرگ را می پذیرند مگراسیر وبرده نمیشوند.
همیش طلسم وحدت ملی بادستان توانمند
عیاران
گره خورده است
باحفظ گفتۀ فوق ازطریق افغا نستان باثبات ودارای امکانات نظامی واقتصادی مدرن
وپیشرفته وهمبسته بااتحادشوروی سابق میخواست بحرهند را تحت سلطۀ خوددرآورد.
+++++++++++++
عیاران
برآنند که درپرتو آزادی قدبرمی فرازند،خشونت را نفی مینمایند استبداد را
زیرپاشنۀ عقل وخرد خوردوخمیرساخته،رسم انسانیت را درروی زمین پیاده
میسازند.تاازین استگاه برای دستیابی بهتربه استقامت تکامل درحرکت بافتند.
ومیگویند
که لقمان حکیم را پرسیدند.ادب ازکی آموختی؟ گفت که از بی ادبان.هرچه که ازایشان
در نظرم نا پسند آمد ازان احتراز کردم.
چپ آمــــد،چپ آمد درمیـــدان چپک آمد
ناتکمیل کرده درس خود ازمکتـبک آمد
روزبود شش جــــدی ســــال بود 1358
با به نوئل همراه با ریزش برفــک آمد
خرس داشت میــــــزد خیــزک وجستک
همراهان همـــه درنیمه های شبک آمـــد
شنیده هستم که شیطان لعیـــن گفت بود
باختیم ویتنامـــه مگر حریف درتلک آمد
کوچیده بلبلان وپروانه، پائیــــز بود اخیـــر
زمستان برستم،تأکید داشت،بدخبر،اکک آمد
با این آواز شاخ به شــــاخ اند دوگاواتومی
توده ازتحلیل وضع به هــک وپـــــک آمــد
خانۀ «ملـــت» تابه شد،تـابــه گشـــــت داغ
میان این تابۀ داغ خلــــق به قـُقـُلـــــک آمد
هرکسی پی شکاری،داربودنــــه،طورقرچـه
بچه گکها قدونیم قد به گردن غولـــک آمد
پیـــام میدادعمق فاجعــه را به «خوشــه چین»
آینده دم دم، دم دم، دم دم، زده به دهلک آمد
کنون که بگیریم این همه وضعیت را به تماشا ازبی خبری خود ما هست که میان قدرت
ها«قاطر»و«ملک»کشورما بِِـه شُپُلک آمد.
گفت چپ باوجدان وبا ناموس وطن«عیاران»
یک عده مردم درآغازاز اشتباهات ما آموختند.پیش طبیب چه میکنی پیش سرگذشت برو،
کنون وقت آن است که ما ازتجارب خود بگوییم ازشکستها وناکامیهای خود بیان کنیم
بگوییم که نیات مانیات انسانی بوده است شما برای تحق نیات انسانی ازخطاهای ما
پرهیز کنید.تکیه به بیگانگان عاقبت رنگ زردی دارد.
موجوده اشغال کشورخودرا درگیمه قرارمیدهیم
واما
تو با این قیافه ظاهری وبا این فیشن ودرشن آماده هستی که بحیث «سانقه» دردست
دشله بازان بین المللی قراربگیری مبارکت باد.
توکه میگویی جهان کوچک شده است.بلی جهان کوچک شده است. مگرتوهنوزبزرگ نشدۀ که
بدانی جهان چگونه وبه چه اندازه کوچک شده است.کوچک بودن جهان مستیقماً مربوط
میشود به بزرگی خود مان که درمسیرتکامل((شش مرحلۀ تاریخی)) درکدام مرحلۀ
ازتاریخ قرارداریم.وهنوز اثرات تهاجم تاریخی را درمراحل مختلف درکشورخود درک
نکرده ایم که از حملۀ سکندرمقدونی برای ماچه میراث باقی مانده است«گریک بودیک و
گریک باختر».
ازحملۀ اعراب به جزازویرانی ایجاداضطراب وحشت وبربریت،دشمنی بازن دشمنی،بازبان
بومی،دشمنی باعلم وخردورزی وهزاران دشمنی دیگر،تازما نیکه خود آگاهی ملی امیر
ابومسلم خراسانی را با یارانش ویعقوب لیث صفار را با یارانش دردومرحله آماده
به قیام علیه سلطۀ اعراب میگرداند.به این معنی که دین عرب را پذیرفته ایم مگر
حاکمیت اعراب را نمی پذیریم.
ازحملۀ چنگیز ویرانی ام البلاد بلخ،قتل عام و ونسل کشی هرات دل تاریخ راسیاه
ساخته است.
اگرقهارعاصی طعمۀ راکت سکر شصت درجنگ بین التنظیمی نمی گردید دربارۀ ویرانی
شهر کابل به مانند« فرخی»فرخی که دربارۀ شهرغزنی به ویرانه مبدل گردیده قصیده
سروده بود سروده میسرود.این قصیده را بدون کم وکاست نقل کرده ام بخوانید که
ازقضایای کشورمان عکس برداری مینماید. آن را برای نسل جوان بگویید وقصه کنید
این قصیده را دقیق بخوانید ویرانی شهر غزنه را ترجمانی کرده وحکایت،ازاعمال
خصمانه جهادیان وقبل ازانوبعد ازان به دوران آورده ها رامثال میزند،
ازان به بعدش،ماهیت وخصلت طالبان را با تمام ابعاد کینه توزانه اش به معرفی
میگیرد.
کشـــــــــــــورمان نــــــــه
همانست کــــــه من
دیـــــــدم پــــــــار
وجدان ما نه همانست
که من دیدم پار
ناموس ما نه همانست
که من دیدم پار
شرافت نه همانست
که من دیدم پار
اخلاق ما نه همانست
که من دیدم پار
شیعۀ ما نه همانست
که من دیدم پار
سونی ما نه همانست
که من دیدم پار
پشتون ما نه همانست
که من دیدم پار
تاجک ما نه همانست
که من دیدم پار
موجوده نظام وسیله اند به سرما
یه دار می برند بار
شـــــــــــهر غزنین نه همانست که مــــــــن دیدم پـــــــــــــــــــار
چـــــــــــــه فتادهست که امســــال دگرگون شده کـــــــــــــــــــار
خانـــــــــــهها بینم پر نوحـــــــــه و پـــــر بانگ و خــــــــــروش
نوحــــــــــــــــه و بانـــــــــگ و خـــــــــروشی که کند روح فگار
کـــــــــــــــویـــها بینم پــــــــر شورش و سرتاســرکــــــــــوی
همــــــــــــه پـــــــــر جوش و همـــــــــه جوشش از خیل سوار
رستـــــــــــــهها بینم بیمردم و درهـــــــــــای دکـــــــــــــــــــان
همــــــــــــه بر بستـــــــــــــــه و بــــــر در زده هر یک مسمــــار
کاخـــــــــــهــــا بینـــــــــــــم پـــرداختــــــــــــــــه از
محتشمــــان
همــــــــــــــه یکسر ز ربـــــــــــض بـــــــرده به شارستـــان بــار
مهتــــــــــران بینم بــــــــــــر روی زنـــان همچـــو زنـــــــــــان
چشمـــــــــــهـــا کرده زخــــونـــــــــــــابه به رنــــــــــگ گلنــــار
حـــــــــــاجبـــــــــــــان بینـــــــــم خسته دل و پوشیـــده سیــــه
کلـــــــــــــه افکنده یــــــــــکی از ســـــــــــر و دیگــــر دستــــار
بانــــــــــــوان بینم بیـــــــــــرون شـــــــــده از خـــانه به کـــوی
بـــــــــر در میــــــــدان گریـــــــــــان و خروشـــان همـــــــــوار
خواجــــــــــــــــــــگــان بینــــم برداشتـــه ازپیــــــــــــــش دوات
دستهــــا بر ســــــــر و ســــــــــــرهــــا زده انــــــــــــدر
دیــــوار
عامــــــــــــــلان بینـــــــــــــم باز آمـــــده غمگیـــــن
زعمـــــــــل
کــــــــــار نــــاکرده و نـــــارفتـــــه به دیـــــوان
شمــــــــــــــــــار
مــــــــــــــطربـــــان بینــم گریــــان و ده انگشت گـــــــــــــــــزان
رودهــــــــــــــــــــا بر ســـــــــــــر و بـــر روی زده شیفتـــه وار
لشـــکـــــــــــــــــــری بینـــــــــــــم ســرگشتـــه سراسیمـــه شده
چشمــــها پرنـــــــــــــــم وازحســــرت وغــــم گشته نـــــــــــــزار
ایـــــــــــن همــــان لشــــکریاننـــد کــــــــــــه مـــــن دیــــدم دی؟
ویــــــــــــــــن همـــان شهـــر و زمینست که مــــن دیــــــدم پار؟
مگـــــر امســــــــــــــــال ملــــک بــــــــــــاز نیـــامــــد ز
غــــزا؟
دشمنــــــــــــــــــی روی نهــــــــــــادهست برایــــن شــــهرودیار؟
مگــــــر امســـــــــــــــــال ز هـــــر خــــانه عزیزی کـــــــــم شد؟
تــــــــــــــــــا شد از حسرت و غم روز همه چـــــــــون شب تار؟
مگـــــــــــر امسال چـــــــــــــــو پیــــرار بنـــــــــــالید
ملــــــــک؟
نــــــــــــی مـــــــــن آشوب ازینــــــــگونــــــه نــدیـــدم
پیـــــرار؟
تــــــــــــو نــگـــویی چه فتـــــــــادهست؟ بگـــــو گـــر بتــــوان
من نـــه بیـــــــــگانهام، ایـــــــــــن حــال ز مـــــــن باز مــــدار
این چـــــــــــه شغلست وچــــــه آشوب وچه بانگست وخروش
این چـــــــــــه کارست و چـــه بارست و چه چندین گفــــــتار؟
کـــــــــاشــــــــکی آن شــــب و آن روز کـــــــه ترسیــــدم ازان
نفـــــتادستـــــی و شـــــــادی نشــــــــــــــدستــــی تیـــــمـــــار
کاشـــــکی چشـــــــــــــم بـــــد انــــــــدر نرسیـــــدی به امیــــر
آه ترســـــم کــه رسیـــــد و شـــــــــــــــده مـــه زیــــر غبــــــار
رفــــــــــــت و مــــا را همـــه بیچــــاره و درمانــــــــــده بمــــاند
مـــــــــــن نــــدانم که چه درمـــان کنم این را و چـــه چــــــــــار
آه و دردا و دریــــــــــــغا کـــه چــــو محـــمـــود ملــــــــــــــک
هـــــــــــــمچــــو هر خـــاری در زیــــر زمیــــــــــن ریـــزد خوار
آه و دردا کـــــــــــه همـــی لعــــــــــــــل به کـــــان باز شــــود
او میــــــــــــان گـــل و از گـــــــــــــل نشـــود بـــــــرخــــوردار
آه و دردا کــــه بــــــــــــی او هـــرگــــز نتــــوانــــم
دیــــــــــــد
بـــــــــــــاغ فیــــــــــروزی پــــرلالـــــــه و گلــــهای
بـــــبـــــار
آه و دردا کـــــــــــــه بیـــــکبــــار تـــهـــــی بینــــــــــــــم ازو
کــــاخ محمــــودی و آن خــــانــــهٔ پر نقــــــــــــش و نــــگار
آه و دردا کــــه کنــــون قــــرمــــــــــطیــــان شـــاد شــــوند
ایـــــــــمنــــــی
یــــــابـــنـــــد از سنــــگ پراکنـــــــــــــــده و دار
آه و دردا کـــــه کنـــــون قیصـــــر رومـــــی بـــــــرهــــــــــــــد
از تـــــکاپـــــــوی بـــــــــــرآوردن بــــرج و دیــــــــــــــــــوار
آه و دردا کــــــه کنـــــون برهمنـــــان همـــــــه هنــــــــــــــــد
جـــــای سازنــــد بتـــــان را دگــــر از نــــو بــــــــــــــــه بـــهار
مــــیرمــــا خــــفتـــه به خاک اندرو ما ازبـــــــــــر خــــاک
این چــــــــــــه روزست بـــدیــــن تــــاری یـــا رب زنـــــهار
فـــــال بد چــــون زنـــــم این حـــال جـــز اینست مگــــــــــــــــــر
زنـــــم آن فـــــال که گیــــرد دل از آن فـــــــال
قــــــــــــــــــــرار
میـــرمی خـــورده مــــگر دی و بخــفتــهست امــــــــــــــــــــروز
دیــــر خفتــــهست مگــــــر رنـــج رسیدش زخــــمـــــــــــــــــــار
کــــوس نوبتـــــش همــــانــــا که همــــی زان نــــــزننــــــــــــد
تــــــا بخسبـــد خوش و کـــمتــــر بودش بــــر دل بـــــــــــــــــار
ای امیــــرهمـــــــه میــــران و شـــــهنشــــاه جــــهــــــــــــــــــان
خــــیز و از حــــجره بـــرون آی کــــه خفتـــــی بسیــــــــــــــــار
خیـــــــــــــزشاهــــا! که جهان پرشغــــــب و شــــور شــدهست
شـــوربنشـــان وشـــــــــــب وروز بــــــــه شـــــــــادی بگــــذار
خیـــــز شــــــــــــــاها! که به قنـــوج سپــــه گــــرد شــــدهست
روی زانســــو نــــه و بــــرتـــارکشـــــــان آتــــش بــــــــــــــــار
خیــــــزشـــــاهـــا! کــه رســــولان شـــهـــان آمـــدهانـــــــــــــد
هدیــــــــــــــههــــــا دارنــــــــد آورده فـــــــــراوان و
نثـــــــــار
خیـــــــــــز شــــاهـــا که امیــــران بــــه ســــلام آمــــدهانــــد
بـــــارشـــــان ده کـــــه رسیـــــدهست همـــــانــــا گــــه بــــــــار
خیـــــز شــــاها! کـــه به فیــــروزی گـــل بـــــــــــاز شـــدهست
بــــــــر گـــل نـــو قـــدحــــی چنـــــــد مــــی لــعــــل
گــــــــــسار
خیـــــــز شــــاها! کــــه بـــــه چــــوگــــانی گــــرد آمـــدهانـــــد
آنــــکه بــــا ایشــــان چــــوگـــــــان زدهای چنـــــدیــن بــــار
خــــیز شـــاهـــا! که چـــو هــــر ســـال به عـــرض آمـــدهاند
از پــــس کـــــــاخ تــــــو و بـــــاغ تــــــو، پیلـــی دو هـــــــزار
خیــــــز شــــاهـــا! کــه همـــــه دوختـــــه و ساختــــــه گشت
خلــــعــــت لشـــــکر و گــــردیــــد به یــــک جــــای انبــــــــار
خیـــــــز شــــــاها! کـــه بـــه دیــــدار تــــو فــــرزند عــــــزیز
به شتـــــــــاب آمـــــــــــــــد بنمــــــــــای مــــراورا
دیــــــــــدار
کـــــه تــــوانــــد کــــه بــــرانگیـــــزد زیــــن خـــواب تـــــــــرا
خـــــفتـــــی آن خــــفتــــن کــــز بانــــگ نـــــگــــردی بــیـــــدار
گــــر چنــــان خفتــــی ای شــــه که نـــخواهــــی بـــــــرخـــاست
ای خــــداونــــد! جــــــهــــان خیـــز و بـــه فــــرزنـــــــد سپــــار
خـــــفتـــن بسیــــار ای خســـــرو خــــــــــوی تـــو نــــبــــود
هیــــچکس خــــفتــــــه نـــدیــدهست تــــــــرا زیــــن کــــردار
خـــوی تـــو تـــاخـــتــــن و شـــغــــل سفــــر بــــود مــــدام
بنــیـــاســـودی هـــرچنـــــــــد کــــــه بــــودی بـــــیـــمــــار
در ســـفــــر بــــودی تــــــا بـــــودی و درکــــــــار ســــــفر
تـــن چــــون کـــوه تـــو از رنـــج سفــــر گشتــــه نــــــــزار
ســـفـــــــری کــــان را بـــــــــاز آمـــدن امـــــیـــد بــــود
غـــــم او کــــم بــــود، ار چنـــــــد کـــه باشــــد دشــــوار
سفــــری داری امســــال شـــــــــهــــا انــــدر پـــــیش
که مــــر آن را نــــه کــــرانست پـــدیـــد و نـــه کنــــار
یــــک دمـــک باری در خـــانـــه بــبــایــست نشــــست
تـــا بــدیـــد نـــدی روی تـــــــو عـــزیــــزان و تـــبــــار
رفتـــن تـــو به خــــزان بــــودی هــــر ســـــال شـــــها
چــــه شتــــاب آمــــد کـــامســـال بـــرفتـــی بـــه بــــهار
چــــون کنــــی صبــــر و جــــــدا چـــند توانـــی بـــــودن
زان بـــــــرادر کــــــه بپــــــروردی او را بـــــــه کـــنــــار
تـــن او از غـــم و تیمــــار تــــو چـــون مـــوی شدهست
رخ چــــــــون لالــــــــهٔ او زرد بــــــه رنـــــــگ دیـــنـــار
از فـــراوان کــــه بگــــرید بــــه ســـر گــــور تــــو شــــاه
آب دیــــــده بشـــخـــــــــودهست مــــــــر او را رخـــســــار
آتشـــــی دارد در دل کـــــــــــــــــــه همـــــــــه روز از آن
بــــــــــــــــرساند به سوی گنبد افـــــــــــــــــــلاک شــــــــرار
گــــــــــر برادر غـــــــــم تـــــــــو خورد شـــــها نیست عجب
دشمنــــــــــت بیغــــــــــم تـــــــــو نیست به لیل و به نــهار
مـــــــــــرغ و ماهـــــــــی چو زنان بر تو همی نوحـــه کنند
همـــــــــه با مــــــــا شده اندر غم و انـــــــــــدوه تو یـــــــــار
روز و شــــــب بــــــــر ســــــر تابوت تو از حسرت تــــــــــــــو
کاخ پــــــــــیروزی چـــــــــون ابـــــــــــر همـــــــیگریـــــــــد
زار
بـــــــــه حصــــــــار از فــــــــزع و بیم تــو رفتند شــــــــهــان
تـــــــــو شــــــــها از فــــــــزع و بیــــم که رفتـــــــی به حصار؟
تـــــــــو به بـــــــــــاغی چو بیابانـــــــــی دلتنـــــــــــــــگ شدی
چــــــــــون گرفتستی در جـــــــایگهی تنـــــــــــگ قـــــــــــرار؟
نــــــــه همـــــــــانا که جهان قدر تــــــــو دانست همــــــــــی
لاجـــــــــــــرم نــــــــــــزد خــــــــــردمـند ندارد
مقـــــــــــــــدار
زینـــــــت و قیمــــــــــت و مقـــــدار، جهان را به تو بـــــــــود
تـــــــــا تو رفتــــــی ز جهـــــــــان این سه بـــــرون شد یکبار
شعـــــــرا را بــــــه تو بــــــــــازار بـــــرافــــــــــروختـــــه بود
رفتـــــــــی و با تــــــــو بیکبـــــــــــار شکـست آن بـــــــــــازار
ای امیـــــــری که وطـــــــن داشت به نزدیـــــک تو فــــــــــــخر
ای امیـــــــــری کـــــــــــه نگشتهست به درگـــــــــاه تو عـــــــار
همــــــــــــه جهد تـــــــــو در آن بود که ایزد فــــــــرمــــــود
رنجــــــکش بــــــــودی در طـــــاعت ایــــــزد همــــــــــوار
بـــــــــگـــــــــذاراد و به روی تو میاراد هــــــگــــــــــــــــرز
زلتـــــــــــــی را که نکردی تو بـــــدان استغفــــــــــــــــــــــــــار
زنـــــــــده بـــــــــادا به ولیعهد تو نام تـــــــــــــــو
مــــــــــــــدام
ای شـــــــــــــــه نیکـــــــــدل نیکـــخوی نیــــــــــکوکــــــــــــار
دل پـــــــــــژمان به ولیعـــــــــــهد تـــــــــــو خرسند کنـــــــــــاد
ایـــــــــــن برادر کـــــــــه ز درد تو زد انــــــــدر دل نـــــــــــار
انــــــــدر آن گیتــــــــــی ایـزد دل تــــــــــو شـــــــــــــــاد کناد
بــــــــــه بهشت و بـــــــــه ثــــــــواب و بــــــــــه فراوان کردار
جنگهای
داخلی حاکمیتهای حکام مستبد ، شاهان مطلقۀ پدرکش، رادرکش، قوم وقبیل کش،مردم کش
این دشمنان ملت چه اثراتی درکشورمان برجا گذا شته است رنگ بیگانه پرستی درچهرۀ
بعضیها هنوزبه مشاهده میرسد. اخیراً هنوزقادرنشده ایم
ثابت بسازیم که آیا جنگهای بین ا لا قوام
((چپ سرخ
وراست
سبز))
ناشی ازعدم درک خود آگاهی ملی نبوده است؟.به گمانم که دیگر جایی برای محتوای
میان گیمۀ سرخ وسبزباقی نمانده است. علتش را ازتحلیل طنز جانداروبازی فولکلوریک
وطنی خودمان که ذیلاً تشرح میگردد یافته میتوانیم.درین بازی ثابت میگرددکه
بازنده اصلی خود افغانها میباشند.
دراین مقاله به سه کلمه برمیخوریم.
الف –
دانقش
ب-
سانقه
ج-میش
قبل براینکه به تفسیر وتوضح مطلب بپردازیم ضرور دانسته میشود که به فهمیدن این
کلمه ها دقت شود.تامعنی جملات بعدازانکه صفحات را پرمینمایند. درزهن خواننده
جایگاه خودرا پیدا نماید.
1- دانقش:زمانیکه
به لغت نامه مراجعه کردم تا که معنی دانقش رابیابم. نیافتم،تنها یافتم که
«دانق» کلمۀ معرب شده به معنی «دانگ،دنگ» ششم حصۀ یک درهم. زمانیکه تنها به
معنی دان متوجه شدم،دان به معنی دانستن آگاهی،فهمیدن ،دانا،دانشکده،دانشگاه
ازین قبیل...وغیره.اما درهنگام بازی((چهارمغز)) یک اصطلاح قبول شده بین
بازیگران. به معنی آگاهی دهی،هرکس اول این آهنگ را به زبان آورد گویا که او
آخرین نفر است که سانقۀ خودرا لول میدهد.
2- سانقه:سانقه
دشلۀ مدورمیباشد هنگام بازی چهارمغز((وسیلۀ بازی)) درمیدان بوده مگراختیارخودرا
ندارد.دارندۀ سانقه هرآنطوریکه خواست«لول بدهد» استعمالش کند حق با اوست.دشلۀ
که سبک باشد هیچ گاهی به حیث سانقه پذیرفته نمیشود بخاطریکه حین لول دادن،
دربرخورد با ضعیفترین موانع تغیرجهت میدهد.
3-
میش:گوسفند
ماده،دارای دنبۀ کته:دربازی دشله میش عبارت ازهمان سرمایۀ است که به قمارگذاشته
میشود.
درطول تاریخ آریانای کهن،خراسان پهناور،اخیراً((افغانستان))کشورعزیزمان
میدان،دشله بازی میان امپراتوران((تزار&بریتانیای کبیر))بوده وبعضاً انگشت
شمارشاهان مستبد درنقش سانقۀ بازیگران دشله باز قرارداشتند.
من تحریرگر،پیام زمان حاکم به مکان«افغانستان»هستم،من بندۀ خدای لایزال خالق
کون ومکان استم.
بازی دشله چگونه آغازمیشود؟ گرچه که دشله انواع بازی ها دارد.ازجملۀ بازی با
دشله تنها دشله بازی را با چهارمغزبه طورنمونه تشریح میدهیم.
جوانهای قدونیم قدیکی نام خودرا«امریکا»مانده است.دیگرش نام خودرا
اتحادشوروی«روسیه»مانده است سومی نام خودرا«چین»چهارمی«اتحادیۀ
اروپا»پنجمی«پاکستان+عربستان تحت جذرانگلستان زیرنظرامریکا»درردیف ششم «ایران
»هم به حیث دشله بازمهم رول بازی میکند.