سید همایون شاه عالمی

 

خلق دوگون

درین روزگار نابسامان و درین شب و روز خانه ویران و درین نشست و برخاست با مردمان متوجه شدم که مردمان دو رو و دوپشت بسیار اند و جالب اینکه همه را کور خوانده اند. و اما هیچ کی کور نیست و هیچکه گول نمیخورد ، چشمان همگی باز و کم و بیش با سیکولوژی خدا داد همه آشنا شده اند. توکه در فکر مکر و فریبی برادر فقط خودت را گول میزنی ، مشوره من برایت اینست که از خواب بیدار شو و مگذار حقه بازی هایت بلای را بسرت بیاورد.

چنین است که لسان الغیب شمس الدین محمد حافظ شیرازی (رح) میفرماید:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست

با دوستان مروت با دشمـــــنان مدارا

متأسفانه آنانی را که دوست پنداشته بودم نیز از دایره مروت سر بیرون زده و بطریق نفع خود از دوستی هم گذشته و باز هم توقعاتی در سر دارند ، همانطوری که ضرب المثل امریکایی است ( باور اول مرا فریب دادی تقصیر تو بود بار دوم مرا فریب دهی تقصیر منست ) و اما شیرین تر از این پیامبر عالی مقام ما (ص) فرموده اند ( مسلمان را از یک سوراخ دو بار مار نمی گزد).

از آنجای که تعداد بی حیا ها در مجالس روز افزون میگردد اکثراً خاموشی را دوست دارم ، زبانم یاری نمیدهد تا چیزی بگویم و اما الحمدالله که گفتنی هایم را همینطوری مینویسم ، ممکن است برای کسانی بدرد بخور باشد.

ولی باز هم از حافظ :

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمیپسندی تغیر ده قضـــــا را

هدف این مقاله معلومست به کسانی گوشزد مینمایم که خویشتن را عقل کل و دیگران را نا فهم پنداشته اند و اما درین روز ها آدم حتی اطفال را هم نمیتواند بفریبد چه رسد به بزرگسالان . ممکن است نظر به ظواهر شخصی ساده معلوم شود اما باور کنید که چنین نیست ، انسان ها حتی روح شناس شده اند پس اگر کسی انسانیت نمود و شکستگی و عجز ظاهر نمود به او باید حرمت گذاشت نه اینکه کسی فکر کند که میتواند از وی استفاده کند ، چنانچه ابوالمعانی بیدل میفرماید:

با عـــــــــاجزان فرو تنی آثار عزتست

از هر که هم سر تو نباشد فزون مباش

و اما چنین نیست به هر جا عاجز و عاجز صفتی دیده شود شیادان و کفتار صفتان او را ساده و نا فهم پنداشته و با انتهای بی ادبی با وی برخورد مینمایند و یا آنانیکه بر خورد بهتری مینمایند نیز فکر استفاده جویی بسر دارند.

درین دوروزه زندگی بخاطر متاع نا چیز چرا دل مردمان میازارند ، چرا اینقدر دو رویی ، چرا این خنجر زدن ها به نامردی از پشت سر، منکه هیچ سر در نیاوردم و ازین ببعد اصلاً نمیخواهم که سر در بیاورم بگذارید ترک آدم های نا آدم کنم بگذارید آنها مرا بی مهر و بیفا و قدر ناشناس و هر چه دل شان خواست قضاوت کنند و اما من از آدم های دو رویه و دو پشته سخت بدم آمده است.

میرزا اسدالله بیگ غالب زیبا فرموده:

منصور غمش ز نکته چینان چه بوَد

در راست خطر ز همنشینان چه بوَد

چون عاقـــبت یگانه بینان دار  است

دریاب که انجــــام ِ دو بینان  چه بوَد

بسیار خود داری میکنم تا انتقاد نگیرم و مضمامین انتقادی ننویسم ولی نمیشود بالاخره کسی باید بگوید که ای مردم دوستی از روی ریا به والله که دوستی نیست ، دوستی بروی مطلب بخدا که دشمنی است و دوستی که از دل نباشد و صمیمیت واقعی در آن محسوس نگردد ضیاغ وقت است.

در دوستی و صمیمیت یکرنگی و بی آلایشی شرط است ، چون دوست واقعی نزد تو آید فقط بتو مینگرد اگر پریشان خاطر باشی علت پرسیده و در صدد چاره میبراید و اما دوستان تقلبی به فرش و ظرفت نگاه میکنند به فرنیجر و مادل موترت میبینند ، از معاشت میپرسند و بالاخره از زندگی خصوصی ات نیز میخواهند آگاه شوند.

باز هم از میرزا غالب:

زآن دوست که جان ِ قالب ِ مهر و وفاست

گر دیر رسد پاسخ مکــــــــــتوب رواست

زآن اشک که دیده ریخــــــت هنگام ِ رقم

فی الجمله نورد نامـــه دشوار گــــشاست

و باز هم از میرزا غالب:

 

هر چند زمانه مجمع ِ جهّــــــــال است

در جهل نه حال شان بیک منوال است

کودن همــــــــه لیک از یکی تا دگری

فرق خر عیسی و خــــــر ِ دجّال است

با تقدیم سرودۀ در ین خصوص بگفتارم خاتمه میدهم.

ثمر  صداقت

در ساده دلی مـــینگرم خلق دوگـــونست

خوش باوری بگذار دلا اینکه جــنونست

از نوک زبان تا ته ِ دل فاصــله بحرست

دورنگــــی بدینــــسان ز اندازه برونست

در بزم ریاء  زاهد و واعظ سرِ مجلـــس

در گفتن حق هردو چه ترسو و جبونست

آشفــــته مکن حال ز احــــوال ِ خبر کش

کین عادت بیمــــاری مروج ز قـرونست

دیگر نکـــــند شرم کــــسی هیچ ز غیبت

گم گشته حیا رسم ِ تبهکـــــاری فزونست

مکّـــــار همه مکر به هُـــــشیاری بسنجد

مقدار ِحسادت که به هر کسب و فنونست

خاموشی چو گنجــــست بهر انجمن مکر

شیاد ِ ســـــیه کار بسی کـــــینه درونست

غمّــــــــاز که آتش بزند در دل مـــــردم

این کــار، پلـیدتر زهمه شغل و شئونست

غــــیبتگری و عــیب شماری به جماعت

این قاعدۀ بی ادبی خاصـــــۀ دونـــــسـت

هر کجروشی در صف بالاست بمــجلس

تا حالت هر راســـــتدلی زار و زبونست

نا اصـــل کجا اصل شود اینکه محالست

بیهوده دلت غرق به غمخـــــانۀ خونست

صــــیقل نشود آهــــن پوسیده مکن سعی

این بیت فرآوردۀ ابحـــــــــــار ِ متونست

دیدی تو (همایون) ثمر ِ کار ِ صـــــداقت

تا راسـت بگویی سر این کاسه نگونـست

 

 

سید همایون شاه (عالمی)

14 دسامبر 2011 م

رستن – ورجنیا

ایالات متحده امریکا

 

 

 


بالا
 
بازگشت