سید همایون شاه عالمی

خود ستایی

 

مردمی را عادت چنان است هر جا بنشینند سخن از خویش و اعمال شایسته خویش دراز کنند – چنان گویند و خویشتن را بزرگ پندارند که هیچ شخص دومی را مجال  گپ زدن ندهند عجب از خویشتن راضی باشند . چنین اشخاص این عادت زشت را  اکثراً درحالی بخود میگیرند که یا خیلی جاهل هستند که دیگران را به هیچ گرفته اند و یا سرو کار شان با جاهلان است که به هر جا دهن باز کرده اند بیمورد تحسین شده آفرین و مرحبا شنیده اند .

از بس بخود بالیده و خویشتن بالا کشیده اند در نهاد شان این باور تضمین شده است که هیچکس نسبت به ایشان فهم نداشته  هیچ شخص دیگر نباید در حضور جناب عالم و فهیم و مستعد و دراک و همه چیز فهم ایشان  دهن باز کند .

متاسفانه این نوع بیماران روحی در جامعه عقب افتاده چون کشور ما بیشتر مشاهده  میشوند . باور کنید خاطر مرا خیلی ناراحت میسازد  تا حال ندانسته ام این گونه بیماری ها از کجا سرچشمه میگیرد و بدبختی اینجاست که این نوع ناجور ها در بین طبقه باسواد و یا بهتر بگوئیم کم سواد و نیمه با سواد بیشتر دیده میشوند .

یک نوع از این بیماران را عادت چنان است که در هر حالت طرف واقع میشوند .

مثلاً اگر کسی گوید شیر سفید است . فوراً جواب دهد  واله کاملاً سفید نیست بعضاً  کریمی و گاهگاه برنگ چوب میماند و برعکس اگر کسی گوید رنگ شیر کریمی است جواب شخص ( همه چیز دان ) چنین خواهد بود : نه بابا شیر همیشه سپید است.

اولین کلمه سورة مبارکه الفاتحه چنین است ( الحمدلله ) یعنی ( ستایش مر خدا راست ) از همین رو گفته اند :

 

حمد را نسبتی ست بر تو درست

بر در هر  که رفت  بر در  تست

 

آنان که  خداوند را به یگانگی میشناسند قانع و تابع اند میدانند آنچه هست مال اوست یعنی از مال ثروتمند تا علم عالم – از انگشتان نقش آفرین نقاش تا آواز رسایی قاری یا مطرب و قوال – از شعر شاعر توانا تا حافظه شگفت انگیز یک مورخ خلاصه همه استعداد های میراثی و کسبی . تا جای که من بنده حقیر چند کتابی را ورق زده ام بطور عموم علما – حکیمان – ادبا فیلسوفان و شاعران پخته کار مردمان شکسته نفس و حلیم بوده اند . 

بیدل دهلوی شاعر توانا و چیره دست ادبیات دری پیوسته در اشعار خویش از کلماتی چون ( فنا – محو – نارسایی – عدم – هیچ – گرد ساحل – خاک  و ..  )  استفاده نموده است  مثلاً در ابیات ذیل :

 

بیدل  از معنی طرازی برکمال  خود  ملاف

گرد ساحل باش این خاک ازمحیط دیگرست

ویا :

 

سر خاک اگر به هوا رسد چو نظر کنی ته ِ پا رسد

نرسیده ام  به  عمارتی  که  ببالم  ا ز در   و بام او

 

راجع به شهرت طلبی ها گوید :

 

ذوق شهرت ها دلیل فطرت خام است و بس

صورت نقش نگین خمیازه  نام است  وبس

 

خوشحال خان ختک شاعر چیره دست زبان پشتو اشعار جالب در مسایل عرفان و تصوف دارد و آنقدر عجز و شکستگی درآن می یابید که بیانگر عظمت تفکر عالی اش میباشد .

 خوشحال خان اشعار زیبا و استادانه به زبان دری نیز دارد .

نمونه شعر تصوّف خوشحال :

 

په هر شی کی ننداره د هغی مخ کړم

چه  له   ډ یره  پیدایی نه  نا  پیدا شو

 

نمونه شعر دری خوشحال خان :

 

چشم  ظاهر بین مردم  مردم  چشم سر است

عاشقان را  در درون چشم  چشم   دیگرست

دل که قانع گشت او را گنج قارون گو مباش

گر   ببارد  ز آسمان باران غم   نیلوفر است

من  غلام  همت  آن  کو طمع  را سد   بست

گر چه نان جو ندارد جان  من  سکندر است

 

فرق نمیکند که یک انسان در یک یا چندرشته به چه اندازه تحصیل میکند وفهم حاصل

میکند اما باید بداند که از کامل شدن جهانی فاصله دارد ،من شکایت از نوجوانان و یا کسانی که تازه قطرات باران علوم بکام شان رسیده ندارم  اما متاسفانه هستند کسانی که واقعاً یک اندازه علم اندوخته و زحمات را متقبل شده اند ولی هنوز هم مثل همین نو آموزان مکرر از خود و آموخته های خود تعریف مینمایند.

 

در مجالس مختلف با چنین اشخاص ( همه چیز را میدانم ) سرخورده ام مجبور به مباحثه مبتذل و استدلال غیر منطقی شان گوش فرا داده ام در بسیاری حالات بخوبی میتوانستم مسایل را که اشتباه شرح داده شده بود رد کنم و با دلایل منطقی به اصلاح آن بپردازم ولی در بعض مجالس که بزرگان نشسته بودند حیا کردم و در اکثرمجالس چنین اشخاص را شناخته ام که به اصطلاح ( مرغ شان یک لنگ دارد ) خاموشی را ترجیع داده ام چون میدانم چنین اشخاص به کسی تن در نمیدهند .

در حقیقت چنین اشخاص کم از فرعون و نمرود نیستند . چه زیبا گفت عُنصری بلخی:

 

نمرود  به  گاه    پیر    آذر

می گفت خدای  خلق  ما  ایم

جبّار  به   نیم  پشه   او  را

خوش داد سزا که ما گوا ایم

 

 در جای دیگری عنصری میفرماید :

 

ای  دریغا  کز این  منور  جای

زیر  تار  ِ  سفّاک    باید    شد

پاک  نا  کرده  تن ز گرد   گناه

پیش  یزدان   ِ پاک    باید  شد

با چنین خاطری چو آتش و آب

باد   پیمود  و  خاک   باید  شد

 

خلاصه خدمت شما عرض کنم :

آنچه در نهاد ما است امانت است  ما خود امانتیم و روح ما امانت است جهان و زندگی مانند خط ریل است و ما مسافران یکی بعد دیگر روان هستیم پس به چه بنازیم ؟ و به

چه افتخار کنیم ؟

 

بهتر است توکل به آفریننده کرده و دعا کنیم که در مدتی که از عمر ما باقی است مغرور نشویم و از خویشتن زیاده گویی نکنیم . زیرا آنچه ما راست همه از لطف آفریده گار و آنچه خواسته و میخواهد همان شده و میشود .

باز هم از عنصری بلخی :

 

موافق است بفکر ت کز آسمان یزدان

چنان  براند    تقدیر   کو   کند  تدبیر

 

نمیخواهم سخن به درازا بکشد .

 

ما را ملامتیست  اگر  حق   بگفته  ایم

تیغ زبان به سنگ حقیقت چوسفته ایم

 

با تقدیم سروده ذیل که به ارتباط همین مضمون نوشته ام ازحضور تان مرخص میشوم

خداوند یار تان و روزگار بکام تان .

 

خود ستایی

 

مکن   تعریف  ِ  خود  هر  انجمن  را

که  از خود   جای باشد  هر سخن را

مکش  تیغ  ِ زبان  در  خود   ستایی

که  خود   را  در نظر  ها بد   نمایی

مزن  لاف  ِ هنر  یا  کسب،   یا   فن

بده  مهلت به مجلس چیست من من

مثال    ِ  خوب       بشنو    عامیانه

هوای    کبر   برده      از     میانه

نه آن مشکست که  آن عطّار  گوید

همان  مشکست  دایم خود  که بوید

اگر کس وصف وتعریفت بیان  کرد

صفات خوب تو یک یک عیان کرد

زبان  با  عجز بگشا  خاک  بنشین

همه   شکر  خدا   کن از  خدا  بین

اگر  درهم  به  یک  درویش  دادی

مکن  یادش  اگر  چند   بیش دادی

مزن   لاف    ِ عبادت   بهر   مردم

ز  پیش  حق  نگردد  ذره  هم   گم

مکن هر جای   توصیفی   ز  مالت

بکش   بیرون   منی  را  از خیالت

نخواهد   خلق  شخص  ِ لافزن  را

ندارد  دوست کس این ما و من را

سخن  کم  گو  برای  خود   نمایی

تلاش  آور   بکن    دانش   کمایی

نکاتی   از   کتابی   باز      گیری

به هر جا سُر  نیی آن  ساز  گیری

به  صدر ِ  مجلس  ِ  مردم  نشینی

بجز  خود  هیچ کس  را می نبینی

به   پرواز آوری  یک صد   لغاتی

نبینم    منطق    و  علم   و نکاتی

گهی از شرق گویی گاهی از غرب

ز بس بی منطقی هر جا کنی حرب

به  منطق صحبت آید  ساده و نرم

به گوش  دل  رود  آهسته   و نرم

لبت  پُر  خنده  باشد   وقت  ِ گفتار

که  آسان  تر  شود   تبدیل   افکار

بسنج  و  با  سخن  منطق    بیآور

به حرف پُر ز  منطق  هست   باور

( همایون ) خاک  پای  مردمان  است

که همچون  سایه  های بی نشان است

 

سید همایون شاه (عالمی)

20 نوامبر 2007

نورستان  افغانستان

 

 


بالا
 
بازگشت