بياييد به صلح واقعي بينديشيم
اكمل عازم
از سالها به اينسو مخصوصاً از زماني كه دست چپ و راست خود را شناختهام، در حدود سه دهه ميشود كه در افغانستان جنگ و بدبختي جريان دارد.
آيا جنگ طلبان و تشنهگان قدرت يك بار هم فكر كردهاند كه جنگ عليه برنامه مصالحهي ملي در كشور جز سيهروزي به مردم، چيز ديگري بار نميآورد.
آيا اين جنگطلبان فكر كرده اند كه چگونه سطح دانش جوانان اين كشور را بلند ببرند؟
آيا يك بار براي قطع كردن دستان بيروني استخباراتي كشورهاي همسايه و كشورهاي دور، انديشيده اند؟!
و صدها اينگونه "آياها."
در زمان شهيد داكتر نجيبالله مردم اگر كاملاً آرام و آسوده نبودند؛ ولي ميتوانم به جرأت بگويم كه آرامش نسبي وجود داشت؛ اما در مقابل حكومت داكتر نجيبالله، اداره اي كه زير نام حكومت مجاهدين به وجود آمد، همين آرامش نسبي هم نماند؛ هم به دستور استخبارات كشورهاي همسايه (پاكستان و ايران) بلكه آن آرامش نسبياز مردم افغانستان گرفته شد.
دقيقاً نه تنها اينكه آرامش نسبي از اين مردم بيچاره افغانستان گرفته شد؛ بلكه خانههاي شان را زير نام جهاد ويران كردند و هنوز كه هنوز است ميلياردها دالر مصرف ميشود، زيربناهاي ويران شده اين كشور، اعمار و بازسازي نميشود و همهي اين جنايات از طرف اين جنگ طلبان و تشنهگان قدرت انجام شد.
در حكومت حامد كرزي مجاهدين هم سهم گرفتند، تنظيمهاي جهادي ديگر هم جا داده شد؛ حتا برخي از سران قبلي طالبان در همين دولت وظيفه اجرا ميكنند يا به طور آزادانه در افغانستان گشتوگذار ميكنند.
براي من جالب اينست كه همه اينها سنگ محبت وطن و ملت را به سينه ميكوبند؛ ولي يكي اينها در عمل ثابت نساخته است كه آيا واقعاً به معناي محبت به مردم و وطن به منافع ملي ميانديشند و يا ميفهمند و فعاليت قابل ستايش كه مبين وطندوستي و ملت خواهي باشد، انجام داده اند؟!
دقيقاً جواب "نه" خواهد بود.
اگر از جنگ طلبان بپرسيد كه چرا وطن را ويران كرديد، ميگويند اصل انديشهي ما پياده كردن دين اسلام بود؛ ولي دستان بيروني در ميان ما كار كرد و ما را به جان هم انداختند.
ولي آيا شما افغان نيستيد، وطن خود را دوست نداريد، نوكر حلقه به گوش كشورهاي همسايه ميخواهيد باشيد يا اينكه ميخواهيد يك وطن آزاد، سربلند، مترقي داشتهباشيد كه در آن تمام اقوام يكديگر را برادر بخوانند و زير يك چتر صلح زنده گي كنند.
به نظر ميرسد كه همهي آنان اين آرزو را بيان ميكنند؛ ولي در عمل مرد اين كار نيستند.
بنده به اين نظر است كه نبايد مردم را قرباني ايديولوژيهاي پرتاب شده از بيرون نمود؛ بلكه بايد تمام اهداف، آرزوها و تفكرهاي خود مان را در خدمت مردم قرار دهيم و منافع فردي، گروهي و قوميخود را قرباني تأمينامنيت، خوشبختي، تداوم نظام ديموكراسي و تأمينصلح نماييم تا تمام مردم افغانستان به شمول مذهبيون غير بنيادگرا و اقشار ديموكراتيك كشور خود را در آن نظام ببينند.
بياييد براي آرامش ارواح همه شهداي راه آزادي و سعادت مردم افغانستان با همه قدرت و با علاقهمندي صادقانه يكديگر را در آغوش بگيريم، با هم وحدت كنيم و دستان مان را به سوي همه گروهها و شخصيتهايي كه حد اقل يك گام صادقانه براي سعادت مردم، آرامش وطن، صلح، دموكراسي و قطع مداخلات خارجي، خاصتاً در مبارزه عليه بنيادگرايي ميگذارند، دراز نموده و از طعنهزدنهاي بيجا و پيششرطهاي غير مفيد براي كنار آمدنها عليه مردم افغانستان، خودداري كنيم و تمام موانع را از سر راه برداريم.
قدرت طلبان و تشنهگان قدرت!
يك بار از نو غسل نماييد تمام اين كدورت، دشمني با عقايد ديني و مذهبي مردم، دشمني با مردم افغانستان، بدبيني به اقوام افغانستان را كنار بگذاريد و ديگر فريب و نيرنگ تفرقه اندازي هاي كشورهاي همسايه را نخوريد.
جالب است كه هم حكومت، اپوزيسيوني كه غرق در قدرت طلبي است و مخالفان صلح و آرامش، همهي اينها سنگ محبت و منافع ملي را به سينه ميكوبند؛ ولي در عمل هيچ كدام از اينها به صورت راستين به مردم خدمت نمي كنند.
برادرها!
از اين كشمكش ها چيزي به دست نمي آيد.
به نظر بنده همهي اين جنگ طلبان و تشنهگان قدرت بيايند در كنار همين حكومت يكجا و با يك صدا بگويند كه ما صلح ميخواهيم و دستان اجنبيها و شيطان صفتهاي كشورهاي همسايه را قطع ميكنيم و ما يك افغانستان آرام و مترقي ميخواهيم و دست به دست هم بدهند و همه اقوام يكديگر را واقعاً برادر خطاب كنند، تا دستان مداخلهگران و دشمنان وطن و ملت كوتاه گردد.
در اخير ميخواهم بگويم كه همهي ما افغان هستيم و همهي ما مسلمان هستيم، و همهي ما سنگ محبت، وطن و مردم و ايجاد صلح و آرامش را در افغانستان به سينه ميكوبيم، بياييد صادق باشيم و اين آرزو را برآورده بسازيم و با اين كار خود به جنگ و ستيزه و فعاليتهاي تباهيآور، نقطهي پايان بگذاريم و فضاي صلح و امن و پيشرفت و ترقي و رفاه همگاني را در وطن عذابديدهي خود مسلط سازيم.