صالحه رشيدی
نقش و جایگاه زنان درحیات سیاسی و اجتماعی
بدون شک با یک نگاه گزا و مختصر به پس منظرسیاسی و اجتماعی کشور مان این نکته هویدا میگردد که تاریخ در اوراق زرین و گنجینه گران سنگ خود مطالبی دارد که در خور ارزیابی و تحقیق اند و برای روشن شدن این مطلب به پژوهنده گان آغوش میگشاید و نکات جالبی را در اذهان تداعی میکنند . در این سرزمین زنان و مردان تا آنجا یکه از حوادث و رویداهای تاریخی پیداست در بعضی از صحنههای سیاسی زنان نقش خود را ماهرانه بازی کردهاند و بر جستگی شخصیت شان در این نمایش پیداتر تبارز کرده است که نماد چنین استعداد سیده خاتون ، هره ختلی خواهر سلطان محمود غزنوی ، ترکان خاتون ، گوهر شاد بیگم و دیگران را میتوان نام برد که در تصمیم گیری های صحنه سیاسی ماهرانه بازی میکردند و زمام سلطنتی را در بسا موارد و مقطعهای معیین تاریخ به صراحت آشکار میگردد که نقش زنان جامعه ما در حیات سیاسی و اجتماعی نسبت به مردان بسیار کم بوده و با وجودیکه زن سازنده نظام هستی است و تاریخ بربنیاد مرد سالاری رقم زده شده است خصوصا در سمت دهی سیاسی کشور ما طیصد سال اخیر نقش و سهم ضعیفی داشتهاند .
افغانستان در طول تاریخ از ثبات سیاسی لازم برخوردار نبوده تا بتوان اداعاکرد که مردم خود در تعین سرنوشت شان سهم بارز داشتهاند و در شرایطی که ابزار لازم سیاسی ، اجتماعی برای اشتراک مردم در تعین سر نوشت شان موجود نباشد و مردم خود نتوانند در تعین سیر حیات سیاسی ، اجتماعی شان سهم بارزی داشته باشند واضع است که سهم زنان به عنوان بخشی از جامعه به مثابه گروهی که در جامعه ما متأسفانه زود آسیبپذیر و محروم بودهاند بسیار کمتر از مردان است .
نقش زنان در کلیت تدریس و پیامد آن در جریان تولید و ایجاد ثروتهای ملی کشور قابل لمس و توجه بوده است ، اما به تناسب این نقش که در خلق ارزشهای تعلیمی و فرهنگی و اقتصادی داشتهاند متأسفانه در عرصه سیاسی و اجتماعی جایگاه باارزش را در مقام شان کسب نکرده اند که البته در این راستا دلایل و عوامل متعددی وجود داشته است که میتوان از حاکمیت مرد سالاری و تعبیض بر اساس جنسیت وحدودیت های طبیعی ناشی از تقسیم وظایف بیولوژیکی ، حاکمیت رسوم و عادات خرافاتی و تأثیرات فرهنگ قبایلی و فیودالی و بالاخره بیسوادی و عدم آگاهی سیاسی را میتوان عنوان برشمرد .
باید گفت : موضوع حقوق زنان و گسترش نقش شان در حیات سیاسی اجتماعی موضوعی است به کل جامعه و این مساله را نمیتوان مجزا از مشکلات اجتماعی مطرح ساختو برای آن راه حل جستجو کرد . در شرایطی که زمینههای لازم دموکراسی و حاکمیت مردم موجود نباشد حقوق زن نیز پامال میشود بدین ترتیب موقعیت و نقش زنان زمانی بهتر و بیشتر محسوس خواهد شد که در تمامی شرایط لازم دموکراسی و حاکمیت مردم به عنوان عنصر مهم و بی شرط اصلی فراهم شده باشد وظیفه زنان و مردان جامعه همانا آماده ساختن چنین زمینه است یعنی دموکراسی ، آزادی ، آزادی بیان ، و حق تعین سرنوشت به دست خود مردم از جمله ارزشهای اند عام و فراگیر که نبود آنها جامعه را به طور کل به بند میکشد ، که خوشبختانه با تصویب قانون اساسی کشور که خود به مثابه یک سند اعتبار حقوقی در جامعه میباشد و در اصل به عنوان یک قرارداد اجتماعی روابط بین دولت و ملت را مشخص نموده و حقوق آزادیهای فردی را معین می نماید .
زیرا با در نظر داشت تجاوز بر حقوق اساسی زنان در افغانستان در طی سالیان گذشته لازم بود تا قانون اساسی جدیدافغانستان حقوق زنان را به مثابه جز اهدافش بخاطر حفظ حقوق و آزادیهای فردی اتباع افغانستان دانسته و آن را حفاظت و تقویت کند چون قانون اساسی چهار چوبیست برای حفظ حقوق اساسی افراد و روابط آنها با افراد دیگر دولت ، حفظ حقوق تساوی حقوق میان مرد و زن باید جز این چهار چوب باشد که با تصویب قانون اساسی جدید حقوق حقه اتباع افغانستان منجمله زنان بحیث اعضای متساوی الحقوق جامعه شناخته شده است ، پس بر زنان است تا در راه دستیابی و اعاده حقوق شان جدا مبارزه نموده موقف و نقش و جایگاه اصلی شان را به عنوان عنصر متساوی الحقوق با مردن حفظ نماید ، اما مشکلات فروان باعث آن گردیده تا قانون صرف در نوشته و در لابلای اورق دفتری پوسیده گردد ،در کشور مان نه حق اتباع بودن مطرح است و نه حق انسان بودن صرف باید روابط را با گروپ های استخباراتی حفظ کنند تا سالم و زنده بمانند گرفتن هر پست دولتی نه بخاطر اهلیت و فهم است بلکه بنا بر روابط است در چنین کشور که همه در زیر ساطور خون خواران جهانی قرار دارند میشود حق زن را مطالبه کرد ؟ و نقش ارزنده وی رابه اثبات رساند ؟