عبدالواحد سيدی
باز شناسی افغانستان
تمهید در اعتذار:
(چندی قبل دوستانی بنام های مستعار ناقد و فراچغانی و میکده یکی از نوشته های مرا در تارنما ی خاوران در چند مورد نقد نموده بودند که اهم آن این است:که گویا مطالبی را صفحه به صفحه از کتابها می گیرم و بنام خودم می نویسم و ادعای تاریخ نویسی رانیز دارم و بعقیده جناب شان کسی چنین ادعاهای را هرگز نمیخوانند و . . . ).
باید به آن دوست و یا دشمن نا شناخته که با خود بزرگ بینی از حد زیاد خودش را افتخار همه عالم و همه چیزفهم و مو شگاف میدانند و به سایر دوستانی که این تحقیق تاریخی مرا که درست از هشت ماه قبل آنرا آغاز کرده ام که مواد لازم آن را از مدتها قبل تهیه نموده و بکمک آن جلد اول این پژوهش « باز شناسی فغانستان» را تکمیل و کتابی بشکل پی دی اف مرتب و جهت استفاده بخوانندگان در شبکه های انترنیتی « آریایی www.ariaye.com»بمدیریت اقای جرئت و « www.ketabfarsi.com» به شماره ( 5262)بنام «باز شناسی افغانستان» انتشار ودر هر دو نشانی نصب و مورد استفاده قرار دارد.
قبل از این که در زمینه تاریخ نویسی و ضرورت آن مطالبی را بعرض برسانم این نکته را واضح میسازم که هدف من از تدوین و تالیف این پژوهش این نیست که برای هر قوم موقعیتی خاصی را از روی قیافت و قواره و تبار شان فراز و فرود داده و آنها را به گرده تاریخ نصب کنم چنانیکه بعضی از تاریخ نویسان بنام کشور ما در آثار شان بچنین مطالبی دست یازیدند. هدف من این است که نسل موجوده ما بفهمند که از چه قماشی هستند و در کجای این عالم زندگی میکنند و پدران شان از کجا آمده اند؟ این مجموع سوالات در پژوهشی که به همین نام مورد دقت من است بار قوی داشته و امید وارم در تالیف و تصنیف و تدوین این هدف بزرگ باداشتن ناتوانی جسمی و خرابی صحت و علالت مزاج و از همه مهمتر کهالت آن همتی بمن تفویض گردد تا از این مهم بدر شده بتوانم. هرچند میخواستم در مقدمه کتاب به این مسأله بپردازم اما از آنجاییکه سوالی در زمینه مطرح نشده بود به آینده موکول کردم که در این زمینه و اینکه چگونه یک اثر تاریخی شکل میگیرد و از کجا استمزاج می طلبد شما عزیزان را به مسایل زیر متوجه میسازم:
اما مطالب ذیل را برای روشنی در موضوع نقد سطور فوق در مورد شیوه های تاریخ نویسی بعرض میرسانم:
1. من در سن و سالی نیستم که از نو دانش آموز تاریخ شوم و این مسلک را از نو کسب کنم زیرا به درازی یک عمر من که من منحیث یک شاگرد قدیمی در موارد مسایل تاریخی کندو کاو داشته ام و همه گونه تاریخ ها ، سر گذشت اقوام و مدنیت ها ، سر گذشت جنگ ها و عواملی که باعث ویرانی شهر ها و مسکن گردیده ،و باعث شکست و فراموشی فرهنگ ها ،بی اعتباری و کمرنگی یا تغیر کلی تمدنها گردیده؛ با سرگذشت و واقعیت های که در مردان بزر گ چون : پیامبران الهی ، نوابغ و ژنی، ،مردمان ساده و کشاورزان و شهروندان معمولی که همواره بار بزرگ و رنج جانکاه به اصطلاح قهرمانیهای جنگها رادر تاریخ بدون آنکه نامی از ایشان برده شده باشد کشیده اند و آشنایی با ملل و نحل ،سیر تمدنی موجهای از قبیل کمون اولیه ، فیودالزیم، بورژوازی(سرمایه داری) و همچنان غور و تعمق در فلسفه مارکسیزم لنینیزم ، سر گذشت انقلابهای کارگری که سر انجام بشکست کارگران و داعیه شان ظاهراً خاتمه یافته بنظرمیرسد ، سرگذشت خونبار ملت های که در بند آثارت قوه های استعمار گرشرق و غرب همه دار و ندار خود را از دست داده اند ، فراز و فرود تمدن پر بار اسلام و علل و انگیزه های رو به فرود این تمدن ،به جنگهای که صلیبیون بمقابله با رویارویی با اسلام پرداخته اند ؛ غایله تاتار ها و بر چیده شدن خلافت عباسی ،حملات پیهم مسلمانان بهند قبل از استیلای هندیان و سندیان به اسلام و بعد از آن حتی در زمان محمود غزنوی و پسرانش؛ در زمان احمد شاه درانی و استیلای انگلیسی ها بسرزمین های شرقی مخصوصًا هندوستان و کشور خود مان افغانستان وتاراج ملل شرق توسط امپریالزم شرقی و غربی ( در رأس انگلیسی ها ، هسپانیولی ها ،پرتگالیها ، فرانسویها، ژرمن ها و سایر اقوام اروپایی رومن ها) که منجر به شگوفایی غرب و ضعف کشور های اسلامی گردید؛ با از بین بردن خلافت طویل و پر دوام عثمانیها ؛با انفعالات بالقوه انگلیسیها و موجهای تازه ای از وحشی گری و خونریزی ملل اروپایی در طی دو جنگ جهانی که منجر به کشته شدن بیش از 55 ملیون نفر و ویرانی اروپا ،و بعضی قسمت های افریقا وآسیا و استعمال بالقوه بمب های اتمی در هیروشیما و ناگاساکی جاپان گردیده است ، با همان طیف دیگر از صحنه های رویارویی واقعات تاریخی که یک عمر ذهن مرا بخود مشغول داشته است.
2. چهره تاریخی اقوامیکه در محدوده جغرافیایی بنام افغانستان زندگی میکنند و روشن ساختن کیف و کان آن توسط اسناد متین و با اعتبار .
3. روشنی بخشیدن به چهره واقعی حوادث تاریخی با آنچه که در تاریخ کشور ما بوقوع پیوسته است .
4. رفع اشتباهات در تاریخ نگاری و کار های عمدی تاریخ نویسانیکه که حدوداً سه صد سال از تایخ کشور مارا که پیوست به رخداد های عصر ما میباشد به این معنی که کشور ما از وقوع همان رخداد ها تا بحال متأثر میباشد که تاریخ واقعی را به مسیر غیر واقعی آن انحراف داده اند و بسا کارنامه های ننگین را منحیث نجات این کشور بمردم تلقین کرده اند که این حالت در روح و روان مردم تأثیرات ناگوار جاه گذاشته است که عبور از این پرده های تاریک ورسیدن بیک افق روشن، وظیفه هر تاریخ نویس خواهد بود .
بعضی از محققین میگویند که تاریخ آیینه عبرت است نه کارنامه جهل و جنایت. تاریخ راستین سرگذشت زندگی انسانهاست که زندگی کرده اند و حتی در آن راه جان باخته اند . از رهگذر مؤرخین این مهم نیست که بفهمند این انسان ها چگونه مرده اند ، بل آنست که چگونه زیسته اند ، از آنجاییکه تاریخ سرگذشت زندگی است پس همانند زندگی امر واقعی میباشد از قبیل:جهل و حماقت ، لطف و عظمت . زیرا زندگی هم لغزش دارد و هم جهل و مرگ . کسیکه تاریخ را چنان که هست مینگرد بکمک آن میتواند فاصله زمان را بپیماید و زندگی کنونی خویش را در زندگی انسانهای گذشته و در پیوست به آن مشاهده کند . این فایده تنها زمانی حاصل میشود که تاریخ تنها سرگذشت فرمانروایان و نام آوران نباشد، بلکه سرگذشت زندگی همه مردم و داستان زندگی تمام طبقات باشد . اما در مسأله تاریخ نگاری آنچه مسلماً برای مردم دلکش و پسندیده تواند بود تاریخ ترکیبی و تاریخ تحلیلی میباشد :
تاریخ ترکیبی:
همان است که در فوق ذکر آن رفت یعنی نگارش مجموع واقعیاتیکه در زندگی همۀ مردم بوقوع می پیوندد و در نزد همه دلکش و عام پسند میباشد قسمیکه دیده ایم اکثر تاریخ نگاران چه در کشور ما و چه در سایر کشور ها تاریخهای به شیوه ترکیبی نگاریده اند که مشحون از کارنامه های پادشاهان ، قهرمانان ، سرگذشت جنگ ها و حالات فوق العاده در یک سرزمین میباشد .
تاریخ تحلیلی:
تاریخ زندگی مجموعی یک دوره یا یک قوم است نه سرگذشت یک سلسله یا یک بنیاد خاص . « اما مؤرخ امروز یک قصه گوی ساده ، حتی یک خبر نگار دقیق حقیقت جوی نیست که از او بخواهند که سر گذشت رفتگان را فرو خواند و شنونده را برشقاوت ها و حماقت های گذشته واقف سازد ، مؤرخ امروز احیاء کننده قرنهای گذشته است و از تاریخ نویس متوقع اند تا دست خوانندگان خود را بگیرد و آنها را در کوچه بازار های فراموش شده گذشته بگرداند و همه چیز گذشته را پیش روی آنها روح و حرکت بخشد و با نشان دادن احوال و افکار آنها آنچه را که باعث شکست ها و پیروزیهای آنها شده است وکدام اسباب بوده است ؟ و آن شکست ها و پیروزیها خود چه صورتی داشته است ؟از این روست که آنچه تاریخ ترکیبی خوانده میشود بیشتر مطلوب عامه واقع شده است ولی فراموش نگردد که تاریخ ترکیبی خود بر اساس تاریخ تحلیلی پدید می آید و تا مؤرخ از حاصل تحقیق و تتبع کسانیکه تاریخ گذشته و احوال نام آوران را تحلیل کرده اند بهره نیابد نمیتوانند از آن اجزای تاریخ ترکیبی بسازند و به زندگی گذشته چنانیکه بوده و یا نزدیک بیقین چنان زنده کنند و آنرا روح و حرکت بخشند و خواننده را چنان در آن وقایع داخل سازد که اعجاب و همدردی وی را بر انگیزاند و به این گونه مورخ میتواند در تاریخ ترکبیی اعتماد مورخ همه بر تاریخ تحلیلی باشد .
پرداختن به زندگی سرزمینهای خراسان بعد از استیلای اسلام نیز با معلومات کنونی تالیف تاریخ ترکیبی کاریست بدون شک دشوار ، گستاخانه ، و ادعا آمیز . نه بدان سبب که وقایع و مواد پراگنده این کار را دشوار میسازد این دوره هنوز هم نکات تاریک و نقطه های مجهول و نا شناخته بسیار دارد . در حقیقت باز شناسی تاریخ افغانستان در دوره بعد از اسلام از حوادث و انقلابها و تحولهای بنیادین در فرهنگ و بینش و طرز تلقی و شیرازه های حیات را پدید آورده که از اثر آن نهضت های جدید عقاید و دین توحیدی جاه را به عوض پرستش اسنام و آتش و غیره ادیان به دین و مذاهب و بنیاد های تازه باز میکند و زندگی معنوی و مادی مردم را در راه های تازه هدایت میکند . این دین تازه توانست بررغم جدایی های ظاهری که شمال و جنوب و شرق و غرب را که به هنجار های مختلفه از هم دور افگنده شده بود که این امر باعث ایجاد حکمرانی های متعدد محلی در خراسان ، سیستان ، بلخ و خوارزم و هرات و تخارستان و غزنه و کابل و دیگر مناطق شده بود ؛اسلام در اشتراکات معنوی خود باعث کاهش اختلاف سلاله ها و نزاع خاندانهای بسر اقتدار شده و از آنها می کاست که در نتیجه روح وحدت و یکپارچگی را بین ملل موجود در این مناطق به ترتیب فراهم ساخته بود،.چنانچه مردی که در غزنه زیر لوای سلطان محمود غزنوی می زیست با آنکس که در ماوراءالنهر زندگی میکرد و خراج خود را به پادشاه خوارزم میداد نه از حیث فرهنگ و دین و زبان تفاوت میداشت و نه از حیث آمال واحلام . این نیروی معنوی به شکلی در جامعه خراسان ، فارس و ماواء النهر مزج گرفته بود و به پختگی معنوی و سیر تمدنی خود رسیده بود که تکانه های مغول و تاتار هم حتی بعد از سقوط خلافت بغداد نیز نتوانست به این وحدت معنوی لطمۀ وارد کند بلکه توانست در مدت عمر یک نسل همان قوم وحشی تاتار را با نبیره های تیمور لنگ در یک خط تمدنی روشن از جهان اسلام قرار دهد که تمدنهای هرات تیموری و مغولهای هند از شاهکار های باز مانده از تمدن ارزنده امت اسلامی میتواند باشد . بدین تر تیب دیده میشود که نه فتح عرب توانست همگونی مردمان خراسان تا سند را از بین ببرد و نه هم سایر انقلاباتی که در این مناطق که ما از تاتار ها یاد کردیم از بین برد بلکه باعث نیرو مندی و ترقی این اقوام نیز گردید به ترتبیی که غلامان خراسانی از قبیل فرزندان برمکیان بلخی به وزیری خلفای عباسی رفتند و جاریه های که به آسارت برده شده بودند و یا به دینار های طلا بفروش رسیده بودند حرمسرا های خلافت عباسی را چنان استیلا کردند که از پیشخوانی بفرماندهی تبدیل محلو موقعیت نمودند چنانچه مرجیله دختر استاد سیس بادغیسی به زنی هارون رشید رفت و مامون را بزاد و همچنان است سرنوشت و سر گذشت خیزران مادر هارون .
این همه فرود و فراز های که در حیات مادی و معنوی خراسانیان بعد از اسلام رو نما گردیده است تاریخ نویس را مجبور میسازد تا همه کوچه ها و پس کوچه های تاریخ را جستجو کند و برای هر حرف و حرکت قلم خود مأخذ قوی و اصولی بیابد و از همین سبب است که تاریخ نویس مجبور میشود از این کتاب به آن کتاب و از این مأخذ به آن مأخذ برود که در نتیجه یک مقاله تاریخی در می یابیم که یک لست کلانی از سیاحه های که در آن مأخذ ذکر شده است حاصل می آید که اشخاصی همانند جناب «فراغانی» را به تشویش اندر و بعضاً به خود بزرگ بینی شان می افزاید تا بگوید:« این کس که ادعای تاریخ نویسی دارد همه اش را از دیگر ها بر داشته ونقل کرده است که نوشته های تکراری اش را کس نمیخواند» اما این شیوه در تاریخ نویسی راه و روشی سالمی است که تازه و بدیع نمیباشد بلکه همۀ تاریخ نویسان مخصوصاً در کشور ماو هر کشور دیگر بدان چنگ می زنند .
این وفور و پراگندگی انواع مأخذ و اسنادپراگنده تاریخی سبب میشود تا کار مؤرخین را بیش از حد به دشواری مواجه سازد ، که نقد این مایه اسناد گونه گون و مرتب کردن آنها ، و استنباط حقایق و جدا کردن آن از کذب و بطلان آنچه حقیقی خوانده میشود از میان این انبوه اسناد و مدارک کار گران و دشواری است . بر علاوه اثری را که من بر آن اراده دارم تا تکمیل نمایم تاریخ ترکیبی ای هست که مواد کار آمد آن خود بخود این اثر را به تاریخ تحلیلی نیز تبدیل میسازد . چیزی دیگری که در تاریخ نویسی کنونی حایز اهمیت است نقد تاریخ است که در هر سرفصلی نویسنده مکلفیت دارد تا بدان بپردازد که پردایش به نقد تاریخ است که تاریخ نویسی امروز را از قدما ممتاز میگرداندو بتاریخ جان و روح زنده می بخشد.
کتابی را که من حاضر به آن می پردازم تلفیقی از تاریخ ترکیبی و تحلیلی سرزمینهای خراسان یا افغانستان کنونی است که هر چندبعضی گوشه های آن از بدنه اصلی آنبنا بر تعرض بیگانگان و همسایه ها از بدنه اصلی مانند خط دیورند و پنج ده جدا گردیده است که ما دلایل این بریده شدنهای زمین ها را در جایش بحث خواهیم کرد . پژوهش در سراسر تاریخ یکهزار و چهارصد ساله این قوم یا سرگذشت تمدنی این قوم در تحت استیلای دین اسلام است به چشم انداز مهمی زندگی گذشته مردم در این ادوار و هم تحقیق در جزئیات حیات نام آوران و بنیاد های مهم آن میباشد .
شاد روان عبدالحسین زرین کوب در مورد چنین اذعان داشته اند که : حقیقت آن است که در وضع کنونی معلومات تاریخی ، نه تاریخ تحلیلی صرف لطفی دارد و نه تاریخ ترکیبی محض امکانی .کثرت جزئیات اولی را ملال انگیز میکند ، و وفور مجهولات دومی را غیر ممکن.اما تلفیق بین هر دو شیوه – تا حدی که در وضع کنونی معلومات ممکن است بیشک هنوز مطمئن ترین شیوه است که باید در نگارش تاریخ مد نظر گرفته شود.[1]
خوشبختانه با پیشرفت علم و تکنالوژی معلوماتی بشر قادر گردیده است تا با هر نوع امکانات دسترسی حاصل دارد . ولی چیزی که در فن تاریخ نگاری همیشه مایه تشویش را فراهم میسازد موجودیت مأخذ ضد و نقیض از همدگر است . در نگارش تاریخ کشور ما منابع زیادی وجود دارد :
این است شیوه های که من به تاریخ نگاری به کمک استادان این فن و منابع ایکه در دست رس دارم میپردازم.
در اخیر این مقدمه نقد گونه از عموم مورخان و شرق شناسان افغانی و غیر افغانی که آثار شان تالیفات مرا پربار میسازد مدیون بوده و در این مقدمه نقد گونه کوتاه ضرورت ندارد از آنچه برای این کتاب مزیتی محسوب شود چیزی گفته آید ولی باوجود کوتاهی سخن عرض مراتب سپاس و حق شناسی خود را از کسانیکه در حصول این تالیف از طریق آثار شان بمن کمک رسانیده اند یا اثر کم نظیری را در اختیار من گذاشته اند عرض تکریم و امتنان بجا آورده و سر تعظیم فرو می آورم .