شوخی با زن از نگاه شاعران
خدایا کی شوند اینخلق خسته
ازینعقد و نکاحِ چشمبسته
بُوَد نزدِ خرد اَحلی و احسن
زناکردن ازینسان زنگرفتن
بگیری زن، ندیده روی او را
بَری ناآزمودهخوی او را
چو عصمت باشد از دیدار مانع
دگر بسته بهاقبال است و طالع
بهحرفِ عمّه و تعریفِ خاله
کنی یکعمر .... خود نواله
بدانصورتکه با تعریفِ بقّال
خریداری کنی خربوزهی کال
و یا در خانه آری هندوانه
ندانسته که شیرین است یا نِه
شب اندازی بهتاریکی یکیتیر
دو روزِ دیگر از عمرت شوی سیر
ایرج میرزا
—
ز پاكي و از پارسايي زن
كه هم غم گسارست و هم راي زن
—
ان، آنجا كه ميخواهد زن مسيحي او را كه نوشزاد ازوست، توصيف كند، چنين
ميسرايد:
چنان دان كه چاره نباشد ز جفت
ز پوشيدن و خورد و جاي نهفت
اگر پارسا باشد و راي زن
يك گنج باشد پُر آگنده زن
به ويژه كه باشد به بالا بلند
فرو هشته تا پاي مُشكين كمند
خردمند و هوشيار و با راي و شرم
سخن گفتنش خوب و آواي نرم
برين سان زني داشت پر مايه شاه
به بالاي سرو و به ديدار ماه
فردوسی
خوشا آنکس که اصلا" زن نداره
بلای خانگی بر تن نداره
هزاران زن فدای موی یک مرد
فدای گوشه ابروی یک مرد
نمی دانم خدا بر جنس ماده
چرا مهرووفا اصلا" نداده
الهی غرق ماتم باشی ای زن
همیشه همدم غم باشی ای زن
که گفته زن شریک عمر مرده
مگر زن میکند تخم دو زرده
زن ار باشد چو حوری نزد بنده
بود بدتر ز هر مار گزنده
********
تقدیم به تمام مردان مظلوم عالم
به جهت در امان بودن از این مار گزنده
تو قبل از
send
این ایمیل بنده
Delete
کن نام این ایمیل دهنده
مـــشــــاعـــره نا تمام!
خانم ناهید نوری :
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید
پاسخ دندان شکن از نادر جدیدی :
به نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید / جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشات / نشسته مداوم تو را در کمین !
بر وزن گلستان سعدي:
" منت خداي را عز و جل که......."لذت زن را قند و
عسل كه ازدواجش موجب محنت است و به طلاق اندرش مزيد رحمت. هر لنگه كفشي كه بر
سر ما ميخورد مضر حيات است و چون مكرر موجب ممات. پس درهر لنگه كفش دو ضربت
موجود و برهر ضربت آخي واجب .
مرد همان به كه به وقت نزاع عذر به درگاه نساء آورد
ورنه زنش ازاثر لنگه كفش حال دلش
خوب به جا آورد
ضربت لنگه كفش لاحسابش هم از راه رسيده، و جيب شوهر بدبخت را به قيچي خياطي درآورده وحقوق يكماهه او را به بهانه جوئي بخورد.
شوهر و نوكر و كلفت همگي دركارند تا تو پول بدست آوري وماشين بخري
شوهرت با كت وشلوار پراز وصله بود شرط
انصاف نباشد كه تو مانتو بخري