مجـددی رئیس شــوری عالی صلـح گلب الدین و ملا عمر را به کابل می آرد
کرزی :
حضرت صاحب توقیق و کامیابی تانرا از خداوند آرزو
میکنم ولی میخواستم برایتان گوشزد کنم که متوجه گلب الدین باشید که سرتان کلاه
نگذارد چون او شخص بسیارنراد و نیرنگباز است
مجددی :
بچم گفته اند که دختر به مادر خانه داری را یاد
میدهد و حالا تو گلب الدین را بمن معرفی میکنی تو که در پشت پدرت بودی من او را
می شناختم و حالا هم من پوست او را در چرمگری می شناسم و میدانم که در شیادی و
شیطانی از ابلیس دست کم ندارد
من گمان نمیکنم که اوچندان علاقمندی به صلح و
همکاری با تو داشته باشد او فقط زمان صلح را قبول خواهد کرد که خودش به تنهایی
بر اریکه قدرت تکیه زند ولی اکنون که تو بمن این وظیفه را محول کردی من در
اجرای آن از هیچ سعی و تلاش دریغ نخواهم کرد
کرزی :
آیا فکر میکنی که گلب الدین و ملا عمر را به
اشتراک در پروسه صلح و آمدن به کابل حاضر کنی ؟
مجددی :
کرزی بچم ، مگر جد بزرگم حبیب الله بچه سقا را به
آمدن در کابل نزد نادر خان راضی نکرد پس من از تبار آن مجددی بزرگ نباشم اگراین
باغیان گمراه را نزد تو حاضر نکنم ، من صد ها نوع دم و دعای نظر بندی و چشم
بندی بلدم انشا الله همه شانرا کر و کور کرده به پیشت می آرم آنگه نوبت تو
خواهد بود که به اثبات رسانی که تو هم از تبار شاه شهید نادر خان هستی
:
کرزی
منظورتانرا نفهمیدم مجددی صاحب !
مجددی :
منظورم چوبه دار نیست میدانم امکانات نادر خان را
تو نداری ولی یک پوری مرگ موش هم تورا از شر شریران نجات خواهد داد و اگر
بتوانی که داکتر عبدالله ، رمضان بشر دوست و بعض مخالفین و حریفان دیگر را در
کار آشپزی شوری صلح بگماری یک تیر و دو فاخته شده و چوکی ریاست به نواسه هایت
هم خواهد رسید.
:
کرزی
نظر بسیار خوب من درین مورد فکر میکنم ولی آخوند
صاحب ملا عمر و مولوی حقانی که از جمله ای علمای دین اند آیا از نگاه شرع کدام
اشکال وجود ندارد ؟
مجددی :
کرزی بچم ، علمای دین اجداد من بوده اند که همیش
وظیفه شانرا درست شناخته و در اجرای آن لحظه ای دریغ نکرده اند ، وظیفه علمای
دین همیش ذکردعای خیر پاد شاه و جایشان در کنار
شاه و لب دستر خوان شاه بوده ولی اینها که تیر و تبر گرفته مردم را به باغیگری
در مقابل حکومت اسلامی ترغیب میکنند علمای دین نه بلکه یاغی و باغی اند که حکم
آنها واجب القتل و مباح الدم بوده و با آنها باید همان کرد که نادر خان درحق
حبیب الله بچه سقا کرد
بحق گفته اند که "عالم دین اگر در کار دنیا دخالت
کردی به یقین که آخرت خویش بباد دادی " ازینرو من در هنگام تشکیل دولت مجاهدین
در کابل اصلا نمیخواستم به کرسی ریاست جمهوری بشینم ولی خودت میدانی که مرا
مجبور کردند ، همین ربانی ، سیاف و مجاهدین دیگر مرا چار دست و پا کرده بزور
بالای کرسی ریاست جمهوری نشانده به جد بزرگوارم سوگند دادند که افتتاح این فصل
نوین را من کنم تا خیر و برکت که در اثر برادر کشی ها و ریخته شدن خون های ناحق
از کشور ما نا پدید شده بود دوباره باز گردد
از من خواستند که فقط برای شش ماه دران کرسی جلوس
کنم ولی من بیشتر از سه ماه قبول نکردم آنرا هم به احترام شهدای راه اسلام و
بازماندگان آنها و دلسوزی به مساکین و یتیمان و سایر مردم رنج دیده و مصیبت زده
وطن قبول کردم ولی بیشتر از دو ماه نتوانستم ادامه اش دهم چون در اثر کثرت
گرفتاری ها فرصت برای انجام طاعات و عبادات بقدری کم شده بود که حتی برای فال
بینی و استخاره هم وقت کافی نداشتم و بعض روز ها بدون استخاره از منزل بیرون
شده و هنگام که با حادثه نا گواری بر میخوردم خود را صد بار ملامت میکردم که
چرا بی استخاره منزل را ترک گفتم
.
با تقديم
حــــــــــــــــــــــــــرمت
حقــــــــ(شـــمس الحـــق)ـــــــانی