حشمت الله آروین
نویسنده : حشمت الله آروین
بکــًــشید درمصالحه ملی باز است
طنزسیاسی:
صحبت بین اقای اوباما و کرزی:
اوباما : سلام اقای کرزی چه حال واحوال ، وضع شما و کشورتان چطور است؟
کرزی: والا صاحب خوب است ، مگر نه چندان.
اوباما: نه چندان یعنی چه ؟ من چیزی نه فهمیدم؟
کرزی: صاحب وضع سیاسی ، نظامی و مالی طالبان رو به تضعیف است از اینرو آنها بسیار زیاد نگران هستند.
اوباما: منظور شما را درست نفهمیدم یعنی که طالبان روبه زوال هستند؟
کرزی: بلی صاحب کاملآ درست فرمودید.
اوباما: شما فکر نکنید، من همین لحظه همه کار ها را جور میکنم.
کرزی : صاحب موضوع مهم اینست، که طالبان از آینده ترس وهراس دارند ، آنها میگویند وقتی به پیروزی نهایی نایل شوند ، میخواهند در حکومت های آینده احراز قدرت کنند، از این روهراس دارند ، که سازمان حقوق بشرو نهاد های ملی افغانستان درنظر دارند ، آنها را بنام ناقضین حقوق بشر و بحیث مجرمین جنگی به میز محکمه عدالت بکشانند. ازجانب دیگر اسمای آنها درلست سازمان سیاه قرار دارد.
اوباما: بسیار خوب اینهم کدام مشکلات بخصوص نیست. شما ازهمین لحظه طرح مصالحه ملی و مذاکره را برای طالبان وحکمتیار پیشنهاد نمائید. باز هروقتکه کارها که به افق مراد خود رسید. آنها بدون تشویش و نگرانی با استفاده از مصالحه ملی میتوانند شامل دولت و کارهای دیگر شوند، درآنوقت سازمان حقوق بشر ونهاد های ملی افغانستان هرگز حق کشانیدن آنها را بمیز محکمه ندارند. وازجانب دیگر من دستور میدهم ، که اسمای آنها را از لست سیاه حذف و پاک شود، چطور درست است ؟
کرزی : ولا صاحب همین مفکوره درکلۀ مه هم بود ، بسیارتشکر.
اوباما: خوب راستی از وزرای خود نه گفتید که وضع زندگی و مالی شان چطور است؟
کرزی : صاحب ازبرکت لطف وکمک های شما انجومنج هستند الحمدالله هرکدام شان صاحب چندین باب تعمیر و جای و جایداد زندگی شدند حتا صاحب هرکدام شان در دوبی چیز های خریده اند که قوت از سر آدم می پره.
اوباما: پول نقد چطور؟
کرزی : صاحب پول نقد شکر به میلیونها دالر دارند.
اوباما: خود شما؟
کرزی: باخنده میگوید ولاصاحب چه بگویم ، خوبست بد نیست ، دعا میکنم که خدا سایه شما را از سر ما کم نکنه.
اوباما: چطور دعوت و پذیرایی ما از شما در امریکا خوش تان آمد؟
کرزی: صاحب پرسان نکنید نمیدانم بکدام زبان از شما تشکری و فدردانی کنم ، فقط همین قدر میخواهم بگویم من و همراهانم تا که زنده هستیم درخدمت شما هستیم . هرامرشما بالای دیده قبول است.
اوباما :راستی فراموش کردم که ببپرسم حال وضع مالی ، سیاسی ونظامی طالبان چطورپیش میرود؟
کرزی : صاحب بسیار عالی و خوب پیش میرود. شما دیدید که دو حمله ای انتحاری جانانه که در روز های سه شنبه و چهارشنبه در نزدیک قصر دارالمان و دیگرش درفرودگاه بگرام جای که نیرو های شما در آنجا مستقر استند صورت گرفت ، چقدر عالی بود.
اوباما: تلفات داشت؟
کرزی: صاحب پرسان نکنید، خوب پخته تلفات داشت.
کرزی: صاحب بازهم خدمت تان بعرض برسانم که طالبان نگرانی شانرا در مورد فقدان پرسونل یعنی کمبود نیروهای جنگی اعلام کردند.
اوباما: من خبر دارم ، این کار هم مشکل نیست ، من قبلآ به اجنت های خود وظیفه داده ام که از طریق رسانه های خصوصی دررابطه به جهاد برحق طالبان تبلیغ و جهاد آنها را اسلامی توصیف کنند، تا شود از این طریق درصفوف آنها گروه های که فاقد سواد و شعور سیاسی هستند، جلب و جذب وکارشان بهترشود .
کرزی: صاحب بسیار بسیار تشکر.
کرزی : صاحب یک چیزی دیگر را میخواستم هم سوال کنم .
اوباما: بفرمائید ، بگوئید.
کرزی: صاحب خبر شدم ، که داکتر عبدالله عبدالله را به امریکا دعوت نمودید؟
اوباما: بلی چرا نگران استید؟
کرزی: نی نی صاحب همی رقم سوال کردم.
کرزی: صاحب بعضی ها اینطور سوالاتی میکنند.
مسؤلیت ویرانی شهرکابل وکشتار ده ها هزار انسانهای بیگناۀ هموطن ما بعد از شکست حکومت دوکتورنجیب الله در افغانستان که به ادامه آن هنوزهم مبادرت می ورزند، به ذمه ای کی گذاشته میشود ؟
آیا سازمان و نهاد های مدافع حقوق بشر دردفاع ازخون شهدای افغانستان ، که بدست حلقات و طرفداران آی اس آی پاکستان ریختانده شد ومیشود ، توانمندی وکشانیدن آنها را بعد از طرح مصالحه ملی بحیث مجرمین جنگی وناقضین حقوق بشر بمیز محکمه عدالت دارند ؟ که بمنظوررسیدن به حیط ای قدرت ، نگذاشتند پروسه پیشنهادی مصالحه ملی دوکتورنجیب الله که درتحت حمایت سازمان ملل متحد بنمایندگی آقای بنن سیوان مساعی همه جانبه درهمین راستا به مرحله نهایی آن بن بست رسیده بود، تحقق می پذیرفت ، دست بحمله ای مسلحانه درویرانی وکشتار ملت مستضعف افغانستان زدند ؟ کی میتواند با مسؤلیت واقعیت را ابرازوبازگونماید؟
کدام پدیده باید جاگزین حکومت دوکتور نجیب الله که باعث قناعت و گذاشتن سلاح های سیزه جویان جنگ طلب به زمین میشد، وجود داشت ، تا دست آنها ا زجنگ و خونریزی قطع میگردید؟؟
اگرمنظور ازاستقرار پدیده اسلامی درکشوربوده بود، بعد ازسقوط حکومت نجیب و استقرار حکومت اسلامی درکشور درنهاد کدام یکی از این رهبران جهادی به عدم مسلمان بودنشان شک وتردید وجود داشت ، که جانب مقابل بازهم برای خلع قدرت آن ازصحنه نظام سیاسی جهاد مجدد را فرض خویش دانسته ، دست به حمله مسلحانه که باعث کشتارو ویرانی کشورشد، بلند کردند؟ همچنان باید نوع ثبوت واسنادی را دال به عدم حکومت اسلامی درکشوربعد از سقوط حکومت کمونیست مطابق به تفهیم ومجوز شورای علمای اسلامی به جنگ ارائه میشد. درحالیکه چنین نشد و وقوع جنگ های تنظیمی بعد ازسقوط حکومت نجیب الله درکشور صرف نوع تمرد ویاغی گیری درجهت احراز قدرت توصیف شده میتواند ، نه اسلامی . چرا انگیزه واقعی جنگ که صرف جان انسان های مستضعف وبی گناه در این راستا گرفته شد ، واین پروسه هنوزهم ادامه دارد ، در پردۀ ابهام باقی و به آن تصریح و جواب داده نمیشود؟
کدام عالم وفاضل ودانشمند دینی درسطح بین المللی منحیث رسالت اسلامی بخود جرآت بخشیدند،که از روی بحران ناهنجار سیاسی افغانستان که خون مستضعفین در این راه ریختانده میشود، پرده بردارند، و به واقعیت های عینی که درعقب آن چه میگذرد اذعان نمایند؟ آیا بعد از سقوط حکومت کمونیست، حکومت اسلامی در تحت قیادت پروفیسورصبغت الله مجددی و برهان الدین ربانی درافغانستان روی کار نیامد؟
چرا متواری های موجود و وابسته به ارتجاع سیاه درزیر یک سقف و چتر اسلام در تشکیل یک دولت فراگیربدون درنظرداشت تعصبات و گرایش های قوم گرایی باهم مطابق به اصول ورسالت اسلامی متحد نشدند؟
خیر درهمین راستا به کتاب تاریخ بخارا مراجع میکنم ، که گوشه ای از چکیده های رسالت حکومت شاه مراد زعیم آنکشوررا که بقلم یفرمف و برناَشُف روسی در بخارا بودند، چنین می نگارند. خدمت شما خوانندگان ارجمند تقدیم میدارم.
شماه مراد.
دانیال آتالیق پدرشاه مراد قبل از وفات وصیت نموده بود، که بعد از وفاتش شاه مراد پسر مرحوم بر تخت حکمرانی وسلطنت بخارا جلوس و بنشیند. اما شاه مراد وصیت پدرخویش را قبول نکرد، لباس درویشی پوشید و دریکی از مساجد درانزوا نشست ، در ملاقات را بروی مردم بسته به تحصیل علوم دینی و اذکار روحانی پرداخت. چند تن از علما را به مصاحب خود برگزیده ، گاه گاهی به نزد آنها میرفت و با مباحثه مشغول می شدند. درهمین فرصت دردستگاه حکومت بخارا شورش واعتشاش اوج گرفت ، که باعث عدم ثبات سیاسی درآن کشور شد. بزرگان و رجال همه روزه نزد او رفته مصرانه از ایشان تقاضا مکردند که جای پدر نشسته ، مسؤلیت حکمرانی سلطنت بخارا را قبول و کشور را از حالت آشفتگی و اغتشاش نجات دهد. شاه مرا از مسجد بیرون رفته و شروع به کردش درکوچه ها کرد . اهل بخارا را قسم داد هرکس ازپدر من ظلم وستم دیده است من از او مستدعی استم که از تقصیراو درگذرد. از همه جا اهالی بخارا فوچ فوچ به دور او جمع شده محبت او را در دل و جان جای دادند. شاه مراد آن روز را تا به شام درکوچه ها به گردش پرداخت و از مردم به جهت پدر خویش پوزش معذرت خواهی می طلبید. نزدیک به غروب آفتاب دوباره به جامع بزرگی مراجعت و تا یکسال دیگر به تحصیل علوم پرداخته ، به همان قراری که داشت روزمی گذارنید.در زمان تحصیل کتاب الحکمت را تّآلیف نمود، که تا کنون دربخارا مطبوع خاص و عام می باشد. القصه سرکشان و گردن فروزان این وقت را غنیمت شمرده ازهرطرف اوای گردنکشی بر افراشتند. بزرگان بخارا برخود ترسیده به اندیشه ای عاقبت کار افتاده ، پس از عالم وفاضل و بزرگان همگروه به جامع بزرگ نزد شاه مراد رفته اورا به سردخمه یا مقبرۀ پدرش دانیال آتالیق برده و سوگند های مؤکد به وی دادند که از ملتمس آنها سر نه پیچد و حکمرانی بخارا و جلوس به جای پدررا قبول نماید. شاه مراد به این شرط قبول نمود ، که کار به شورا نماید. پس همگان به عهد و پیمان سوگند یاد نمودند، که از گفته و فرمودۀ وی تجاوز ننمایند، امرونهی او را واجب دانسته ، تمرد نکنند. پس شاه مراد با تمام علما و بزرگان و سرداران به ارگ شتافته به تخت پدرجلوس نمود و فرمان دادتا چند تن از خائنان را دستگیر نموده ، بعد ازثبوت نمودن گناه آنها را به قتل رسانیدند و خانمان آنها را به باد غارت و یغما دادند. پس شاه مراد را آگاهی دادند ، که نیازعلی اوزبیک در شهر سبز از عهد دانیال آتالیق تا کنون رایا طغیان افراشته راه ها را مسدود و مسافرین را دستگیر و غارت می نماید، قرا و قصبات را تاراج می نماید.شاه مراد به محض استماع این خبرحکم به احضار و تدارک لشکرنموده بدون درنگ به شهر سبز تاخت نیازعلی را دستگیر و بسیاری از متابعین اورا طعمه ای شمشیر نموده ، ممالک متصرفه ای او را به تحت تصرف درآورد. از جانب خود یکی از معتمدین را با لشکری کافی درآنجاگذاشته به بخارا مراجعت نمود.
میریوسف علی که یکی از مورخین مشهوربخارا است چنین نگاشته که چون شاه مراد نیازعلی را در شهر سبز دستگیر نمود و امورات آن حدود را به سامان نهاد به بخارا مراجعت کرد. تمام مهمات و امورات ملکی را به ابوالغازی سپرده اورا وزیر اول خو قرار داد.پس همت خود را بر نظم لشکری و کشوری مقصور داشت و از افواج خود در کمال خوبی نگهداری میکرد. چهل نفر از مردمان بزرگ و دین پروردانشور را به جهت مشاورت بر گزیده درهر کار کلی و جزئی با آنها مشوره می نمود ، و از اندک تقصیر و گناه هر چه باشد اغماض وگذشت نمی کرد. هر گناهی را کیفری مخصوص مطابق احکام خود تعین نموده . راهزنان و قطاع الطریق را به کشتن فرمان می داد. شاه مراد با جدیت کامل برای قلع و مقع مخالفین می کوشید. گردنکشان را هر جا بوده به قید اطاعت آورده بود و محض اینکه امارات یا دول همسایه از او حساب ببرند . عسکر و لشکریان را همه وقت درتحت سلاح حاضر میداشت. شاه مراد به عنوان غزا به حدود مشرقی ایران لشکر کشیده بسیاری از اهالی آن حدود را کشته و اموال شان را به غارت می آورد. شاه مراد لشکرکشی های زیاد را به جوانب مختلف انجام داد که در هر بار پیروزی نصیب آن میشد . در یکی از جنگ های شاه مراد با تیمورشاه افغان بود. که نویسنده در کتاب خود به آن پرداخته است. شاه مراد در سنه 1879 دو باره به طرف هند لشکر کشید. تیمورشاه افغان وقت را غنیمت شمرده با لشکری بسیار به طرف بخارا تاخته قراو قصباتی که در کنار رود آمو بود تمامآ به باد تهب و تاراج داده به تصرف در آورد. این واقعه را در حدود هند به شاه مراد رسانیدند. جنگ با هنود را به عهدۀ تآخیر گذاشته به شتاب تمام کنار رود آمو را گرفته به عزم محاربه ای تیمورشاه حرکت کرد. از واقعات غریب آنکه وقتی تلافی فریقین رو داد که تیمورشاه با یک هزار و پانصدسوار از هندوکش حرکت نموده درآقچه با شاه مراد به هم رسیدند. پس با آن قلیل لشکر ناچارآ صفوف جنگ را با شاه مراد آراسته از دو طرف آتش محاربه بالا گرفت . لشکر تیمورشاه بعد از حزیی کروفری نزدیک شکست شدند و ارادۀ فرار داشتند. چون شاه مراد لشکر افغان را در کارزار، کارزار دید ، فرمان داد تا بخاراییان و سوران اوزبیک دست از جنگ باز داشتند. پس کس را نزد تیمورشاه فرستاده پیغام داد که چون لشکر شما و قشون من هر دو طرف مسلمانان اند ، از اینکه مسلمین را به کشتن یکدیگر وادار نماییم در نزد خدا و رسول مؤاخذ خواهیم بود؛ به واسطۀ اینکه لشکر افغان نزدیک به شکست بودند فرمان دادم تا جنود بخارا دست ازقتال برداشتند و اینک رایات صلح افراشته ام بهتر آن است که نایرۀ جنگ را به آب مصالحه فرو نشانیم و خونهای مسلمانان را ناریخته بگذاریم.چون فرستادۀ شاه مراد نزد تیمورشاه رسید، پس عقد مصالحه را از طرفین محکم داشته شاه مراد به دیدن تیمورشاه شتافت و یکدیگر را بغل کشیده کمال دوستی از دو طرف به عمل آمد، هر دو لشکر مدتی در آنجا بیاسودند.چون فصل زمستان نزدیک بود تیمورشاه به مراجعت مصمم گردید که لشکردی فرصت نداده دو اسبه خود را رسانید. برفهای شدید باریدن گرفت . راه عبور تیمورشاه از شدت برف مسدود شد. تیمورشاه ناچارآ نصف توپخانه و استعداد جنگی خود را در بلخ گذاشته از راه هندوکش طریق افغانستان برگرفت.در بین راه برف وباران به تشدتی بمام باریدن گرفته ، اغلب همراهان تیمورشاه در راه هلاک شدند و آنچه بُنه و آغروق < آذوقه> داشتند در راه ریختند خود را به افغانستان رسانیدند. تما بُنه و آذوقه آنها به تصرف شاه مراد در آمد. و بدون آنکه دیناری مخارج جنگ نماید. آن همه غنیمت به دست آورد.پس چون تیمورشاه از ان جنگ مراجعت نمود ، دو زنجیر فیل سوار به رسم تحفه و هدیه به جهت شاه مراد فرستاد. شاه مراد یکی از فیل را به همرای یک نفر از بزرگان بخارا در سنه 1797 میلادی به جهت امپراطوریس دولت روس کرین به رسم پیکش فرستاد. از اتفاقات آن روز تاجگذاری اعلیحضرت پاول امپراطوردولت روسیه معتمد شاه مراد فیل را وارد مسکو نمود . امپراطوریس از آن هدیه بسیار خوشوقت گردیده فرستادۀ شاه مراد را خوشنود باز گردانید و سفیری به همراه وی به بخارا فرستاد.
منظور از تشریح و توضیح این مطلب درهمیجا بسنده وپیرامون آن استدلال میشود، که جنگ های خانمانسوز درافغانستان بعد از سقوط حکومت کمونیست بهیچوجه صبغه ای اسلامی نداشته و ندارد ، بلکه پاکستان بمنظورتحقق اهداف استعمار پدیدۀ سیاه را بوسیله ای دالر و اسعار درافکارواذهان فریب خورده های مظلوم تشدید و تداول نموده ، هرگونه جنایات مذبوحانه را که توأم با کشتارویرانی است ، بوسیله ای آنها بالای ملت مظلوم افغانستان تحمیل نموده و می نماید .
رسالت اسلامی را شاه مراد درک و استدلال نموده بود، که حتی با وصیت پدرکه باید درتخت سلطنت جلوس میکرد، گوش نداد ، عبادت و خدا پرستی را درجهت تحصیل دین نسبت به سلطنت ترجیح ودرگوشه ای انزوا نشست . تا اینکه مردم و اهالی بزرگان عالم و فاضل بخارا مصرانه از وی التماس و تقاضا نمودند، که برای نجات بخارا در تخت سلطنت جلوس و کشور را از بحران نا امنی نجات دهد.
آنهایکه تا هنوزعلی رغم اینکه سلاح های شانرا برزمین نگذاشته اند ، بلکه آتش جنگ را درهردقیقه و ثانیه با حملات انتحاری مشتعل و گسترده تر میسازند . خروج نیروهای خارجی را از افغانستان پیش شرط مذاکره تقاضا دارند ، بفرمایند و جواب دهند ، کی باعث آوردن خارجی ها در افغانستان شد؟ آیا همین طالبان و القاعد نبودند ، که به اثر محلات 11 سبتمبر درامریکا پای خارجی ها را در افغانستان بازکردند؟ وامروزبا صحنه سازی خروج نیرو های خارجی را قبل از ختم جنگ و حملات تروریستی تقاضا می نمایند . اینرا هم میدانند که ملت مستضعف افغانستان اجازۀ خروج نیروهای خارجی را الی شکست و نابودی کامل تروریزم در افغانستان ممنوع میدانند. زیرا خروج نیرو های خارجی از افغانستان بازگشت مجدد طالبان خواهد شد ، که ملت هرگزپذیرش حضور مجدد طالبان را در حکومت های آینده قبول ندارند. احیانآ اگربصورت تحمیلی وفشاربازهم تحمیل شوند ، جفای بس بزرگیست به حق ملت افغانستان. این سوالی است که باید به آن پاسخ داده شود. شرایط موجود
آیا بدون استقرار تامین امنیت و صلح پایدارسراسری درکشور با درنظرداشت به اصول دموکراسی و حقوق زن در جامعه وتشکیل یک دولت فراگیر، خروج نیروهای خارجی ازافغانستان امکان پذیر است؟
اوباما: ولا کرزی صاحب من با این سخنان سراپا گوش بودم ، بنا با این پرسش ها لازم است،که ما در نوع سیاست و پالیسی خود تغیراتی را بوجود بیاوریم . تا در آینده در نزد ملت شما و کشور خود مان با گردن بلند و پرافتخار محبت آنها را بطرف خود جلب کنیم. از این لحاظ در مورد هیچ دلیلی به غیراز تجدید سیاست بخود نمی بینم.
کرزی: صاحب اگر شما در نوع سیاست خود تجدید نظربفرمائید آنگاه وضع ما وطالبان و حکمتیار چه خواهد شد؟
اوباما: من یک کاری میکنم که نظر به ضرب المثل شما نه سیخ بسوزد و نه کباب.
کرزی: صاحب هرکاری که میکنید بکنید ، مگر مرا زیاد به طالبان و حکمتیارغرض نیست ، فقط صاحب مرا از مقام ریاست جمهوری دور نسازید.
اوباما: خوب حال باید بروم و یک گیلاس کافی بنوشم ، که زیاد خسته شدم خدا حافظ.
نوت.
خوانندگان ارجمند: اگر درمتن موضوع کدام کاستی و کمی را مشاهده میفرمائید با بزرگی خویش این بنده را ببخشید.