احمد سعیدی
سیاست خارجی افغانستان با در نظر داشت تحولات بینالملل
هفته گذشته مقاله تحت این عنوان سیاست خارجی افغانستان امید ها و چالش ها نوشته بودم در سایت با اعتبار آریایی اقبال چاپ یافته بود بعد از نشر مضمون دوستان زیاد از داخل و خارج تلفونی و با فرستادن ایمل در حالیکه نوشته مورد تایید همه جانبه شان قرار گرفته بود برایم سفارش کرده بودند در صورت امکان مقاله تحت این عنوان سیاست خارجی افغانستان با در نظر داشت تحولات بین المللی آن هم در موجودیت ارزش ها و جایگاهی سیستم دو قطبی گزشته و یک قطبی حالا بنویسم با تشویق شان خوشحال شدم فرض خود دانسته جملات و کلیمات زیر را با یک دیگر پیوند دادم امید وارم مورد توجه و لطف شان قرار گیرد با کمی و کاستی ها که به یقین موجود است قبل از مطالعه کردن از همه معزرت می خواهم با گذشت اضافه تر از هشت سال که از عمر جمهوری اسلامی افغانستان بعد از سقوط حکومت طالبان می گزرد ، سیاست خارجی کشور در این مدت متأثر از تحولات شگرف و عمیق بینالمللی و منطقهای بوده است. زیراموقعیت منحصربفرد ژئوپلیتیکی افغانستان به گونهای است که این کشور همواره در سیر تحولات استراتژیک به عنوان یکی از اجزای لاینفک استراتژیهای جهانی محسوب شده و این امر سبب شده تا تحولات بینالمللی نیز متقابلا بر رفتار و سمتگیریهای استراتژیک در سیاست خارجی این کشور بسیار مؤثر باشند؛ بنابراین، تحلیل و تبیین سیاست خارجی افغانستان به طور طبیعی تابع یک تحلیل سیستمی است، زیرا تعاملات خارجی دولت افغانستان تحت تأثیر تحولات در نظام بینالملل است. بر این اساس نه تنها سمتگیریهای سیاست خارجی ج. ا. افغانستان نسبت به دوره جنگ سرد در قالب رویکردهای سیستمی با تغییر در خط و مشیها مواجه شده، بلکه شدت و ضعف در تبلور بخش اعظمی ازتعارضات سیاسی ـ امنیتی نه تنها گاه و بیگاه بلکه همیشه و دوام دار قدرتهای بینالمللی علیه افغانستان و منافع آن ، بلحاظ عدم توجه به این مسیر طبیعی و تعارض در رویکردهای سیستمی سیاست خارجی این کشور است. به عبارتی دیگر، به رغم رویههای تاکتیکی و بی ثباتیهای مقطعی یا دایمی در استراتژی سیاست خارجی ج. ا. افغانستان ، موقعیت متمایز ژئوپلیتیکی این کشور عملا مسیر تحولات سیاست خارجی و جهت گیریهای استراتژیکی آن را در روندی سیستمی و همگام با ساختار نظام بینالملل قرار میدهد؛ بنابراین، همواره میزان و کم و کیف درک این شرایط، تعیین کننده چگونگی تامین منافع گوناگون داخلی وخارجی افغانستان میباشد.
بر این اساس در اوایل سقوط حکومت طالبان سیاست خارجی افغانستان بسیار خوش بین
نانه و به منزل مقصود رسیده حساب می شد ولی با گذراندن تحولاتی جدید به تدریج
محتاطانه و در مسیری عملگراتر باید قرار می گرفت. در واقع، تغییرات تدریجی در
رفتار و سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان با منشأ نظام بینالملل چندان
استوار نبوده ، زیرا سیاست خارجی افغانستان همگام با سیاست داخلی و یا تداوم
سیاست داخلی و اقتصادی آن هر گز نبوده و نیست، از تصورات افراد، ناسیونالیسم
و یا مباحث قومی و نیز موضوعات اقتصادی به عنوان عوامل تعیین کننده در سیاست
خارجی، گاه و بیگاه تفاوت های وجود داشته منافع ملی و بینالمللی دولت در
نظام بینالملل باید تابع دو اصل می بود یعنی هم زیستی مسالمت آمیز منطقوی و
فراه منطقوی با در نظر داشت منافع مشروع همه گان که چنین نبوده بناً تحلیل
وبررسی سیاست خارجی ج. ا. افغانستان مستلزم مطالعه در دو مقطع متفاوت از
ساختار نظام بینالملل است: مقطع نظام دوقطبی از1979تا1989م و مقطع نظام کنونی
یک قطبی که از1989به بعد است. محور اساسی نظام بینالملل دوقطبی بر سلسله ای از
همکاریها و ائتلافهای متقارن و غیر متقارن استوار بود که در آن ائتلافهایی
بین قدرتهای بزرگ با کشورهای هر منطقه شکل میگرفت. اما در نظام تک قطبی کنونی
با دگرگونی در همکاریها و منازعات نظام دوقطبی، سلسله جدیدی از الزامات برای
کشورها ایجاد شده که در قالب اصل جامعه پذیری آنها قابل تبیین است، زیرا تنها
منبع ائتلاف و یا اتحاد، تک قطب قدرت جهانی است و گزینش قابل اطمینان دیگری
وجود ندارد. در نظام دوقطبی تامین امنیت عمومی کشورها با اتصال به یکی از دو
بلوک تاحدی قابل تضمین بود، اما در نظام کنونی موفقیت کشورها در سیاست خارجی
مستلزم سخت کوشی و تلاشهای فراوان است و قدرت مانور برای دولتها نیز بسیار
پایین است. (به یقین در شرایط موجود اساس نظام بینالملل کنونی را قدرت برتر
جهانی و بازیگر اصلی آن یعنی ایالات متحده آمریکا بر اصول همکاری و رقابت،
پذیرش و یا مخالفت پایهگذاری کرده است که اصل رقابت را به دلایل برتریهای
انحصاری و هژمونیکی خود، عملا منتفی دانسته ولی دو اصل پذیرش و یا مخالفت را به
عنوان محورهای اساسی در تعاملات نوین جهانی قرار داده است. در این فرآیند جاری
نظام بینالمللی، طراحی تقسیم کار جهانی روابط بینالملل بر پایه اقدامات و
تظاهرات سخت افزاری ایالات متحده آمریکا و اقدامات نرمافزاری اتحادیه اروپا با
محوریت انگلستان که یار پاکستان است صورت گرفته است. در این مسیر، مخالفتهای
پیدا و پنهان برخی از اعضای اتحادیه اروپا، رویه ای صرفا سنتی و تاکتیکی است و
فاقد زمینههای عملیاتی میباشد، زیرا اروپا در تعاملات بینالمللی، همواره
گرایشی آتلانتیکی دارد و این گرایش را به عنوان یک اولویت استراتژیکی تعقیب
میکند.
لذا بنا بر قاعده کلی پذیرش و یا مخالفت، رویکرد تعاملی میان ایالات متحده
آمریکا و افغانستان که بعضی اوقات نا خود آگاه از حنجره ها بیرون می شود می
تواند حرف استراتیژیک و دایمی نبوده زود گزر پنداشته شود گاهی باید این انتقاد
ها را کلیمات و جملات زرگری مطبوعاتی تعریف کرد نه حقیقی .
لذا با توجه به ظرفیتهای کنونی توان کنش بینالمللی و بویژه منطقهای
افغانستان اعم از ویژگیهای ژئوپلیتیک، آن در تعاملات بینالمللی ، مستلزم
مرحلهبندی استراتژیک با یک مدیریت درست کنش یا دیپلماسی هوشمندانه بر مبنای
اصول حکمت و عزت جمهوری افغانستان می تواند موثر واقع گردد از سوی دیگر
نگاه ژئوپلیتیکی تعیین کننده زمینههای فعالیت مؤثر در سیاست خارجی است. زیرا
ژئوپلیتیک به این معناست که کجا میتوانیم منافع بیشتری داشته باشیم. نگرش
ژئوپلیتیکی در سیاست خارجی با ایجاد همگراییها و همکاری در توزیع منافع مشروع
از طریق تبادل مزیتهای موجود، ضمن پیوند منافع متقابل، سبب مدیریت تضادهای
سیاسی میشود.
شرایط موجود با در نظر داشت حصور قوت های خارجی در افغانستان برای تبدیل ج. ا.
افغانستان به یک بازیگر برتر منطقهای و فرا منطقوی و مؤثر در امور جهانی
مهیا کرده است. دولت افغانستان برای ارتقای همه جانبه جایگاه فعلی خود که در
معیارهای جهانی از طریق رسانه ها قابل توجه است، باید از وضعیت انتقالی و در
حال گذار نظام جهانی نهایت بهره برداری نماید و در قالب همکاریها و
اتحادیههای بینالمللی و با حضور مؤثر در پیمانهای استراتژیک منطقهای و
فرامنطقهای، تلاش بیشتر کند تا با ایفای نقشی مشارکتی برای تامین اهداف و
تدابیر بزرگ داخلی و خارجی خود با این سازمانها در تصمیم گیری های جهانی و
منطقوی حضوری مؤثر داشته باشد. در این فرآیند، هر کشوری بخصوص افغانستان که
باید خود را با پیمانهای مختلف متصل و مرتبط نماید، در شرایط بهتری قرار
داشته و از امواج طوفانی گسترده جهانی شدن کمتر آسیب میبیند. در وضعیت موجود
تدوین و ترتیب همچو سیاست به منافع همه جانبه ملی افغانستان تطابق داشته امکان
آن را موثر می سازد تا افغانستان شریک مساوی الحقوق بخصوص در منطقه جایگاه خود
را پیدا کند و از این زیادتر آسیب پزیر نباشد