مرگ مردم بهسود، ثمرۀ معامله کمپاین انتخاباتی

نوشته از : کریم بهسودی

دراین کشور رسم برآن شده است تا کسی کسانی را ویا کسانی جامعه را به حیث تیکه دار خود تحت پوشش بگیرد وآن ها را به عنوان کالا درعرصه های مختلف مخصوصاً درعرصه سیاسی به فروش برسانند وبرسر آنان معامله کنند .

این روال در سالهای اخیر رواج خاص خودرا دارد. معامله برسرقوم وقبیله ازجمله هنرهای تیکه دارانی به حساب می آید که کلاه پادشاهی برسرنهاده وبرمردم بی جاوبی پناه ادای سرور وسالاری نماید که بد بختانه کسانی حتی اکنون درمیان جوامع یافت می شوند که به این تیکه داران ارزش انسانی قایل می شوند ! که نباید حتی همین ارزش(انسانی) را به آنها داد چرا که اینان هیچگاهی این ارزش را به مردمی که ادعای رهبری آن ها را می نمایند قایل نمی شوند .

معامله برسرقوم شایسته هرآن که بگویی نباشد ولی شایسته وبایسته تیکه دارانی مانند کریم خلیلی که به اندازه جو به مردم هزاره بهاء نمی دهد می باشد واین معامله گر حرفۀ حالا خوب می داند که به چه نقشی حرکت کند ، به کدام رنگ لباس بپوشد وبه کدام ساز بازی کند . کریم خلیلی را همه می شناسند ، کسی که اگر برسرش دنبا تنگ شود گریه می کند ، کسی که اگر خود را برسر گلوی کسانی سوار ببیند محکم می فشارد تا بمیرد ، کسی که اگر زمانی خود را به مردم یا مردمانی احتیاج نبیند به قول هزاره ها دروازه اش را به روی آن ها کاه گل می نماید . به همین منوال او شخصی است که سال گذشته به خاطر استفاده جویی ها از مقامش برای کسب رای هزاره ها صد ها وعده دروغ به شمول وعده این که دیگر کوچی ها به هزاره جات نمی روند را داد درحالی که خودش به خوبی می دانست که این یک وعدۀ به هزار بار دروغ است که به آنها می دهد وحالا این وعده دروغ با رفتن کوچی ها به هزارجات به حقیقتی پیوسته است که کریم خلیلی آن را به خوبی می دانست وپیش بینی می کرد .

هم اکنون مردم به خوبی می دانند که با رفتن کوچی ها به هزاره جات اشک خلیلی برای مرگ مردم نمی ریزد ، آن ها به خوبی می دانند که غم شریکی خلیلی با مردم دربدر بهسود مکر محض است ، آن ها به خوبی می دانند که کریم خلیلی هیچگونه توان واراده برتصمیم گیری ها در مورد رفتن ویا نرفتن کوچی ها به هزارجات ندارد . این درحالیست که او تیکه دار کلان هزاره ها در حکومت به حساب می آید واز بوجی بی حساب دولت به نسبت مقامش برای نسل نسل باقی مانده خلیلی زاده ها معادنی به قیمت تپه های از طلا والماس ذخیره کرده است . حال برای خلیلی چه فرق می کند که مردم هزاره بمیرند یا بمانند وخود مردم یقین دارند که او نماندن آنها را می خواهد زیرا او می داند که فرداهای تاریخ خلیلی ونسل او باید جوابگوی همه آنچه باشد که در دنیای قدرت خویش نوش جان کرده است ومردم هیچگاه از این خواست خود دست بردارنیستند، چه امروز ، چه فردا وچه فرداهای تاریخ . حساب حق است ومردم این حق خود را به او  نمی بخشند .

 

 

 


بالا
 
بازگشت