ا. پولاد
عجایب افغانستان، آسیا وجهان درین هفته ازنظرمن |
20 april 2010 |
دلچسپترین رویدادهای این هفته را من درمطالعات خبری خود چنین یافتم، شاید این دلچسپی مشترک ما وشما باشد. اگر هم نباشد خالی از یک تعجب، لبخند، حیرانی، تفکرو افسوس نیست. بیائید وبامن این خوشی و افسوس را تقسیم کنید. امید وارم با تفکرودست پری ازین همراهی با نوشته من وداع کنید. این نوشته همه اش سیاسی و اجتماعی است. اما آنچه دران می یابید به ما میآموزد که گذشت راه حل اختلافات و روباروئی ها، تنبلی و بی علاقگی مایه سرخوردگی، زورگوئی و گردن فرازی تهداب سرافگندگیها ست... (......)
گذشته ازینکه شما به این مسیر علاقه مند باشید یا خیر، بصورت یک نمونه گذشت، به نتایج آن بنگرید: بعد از تغیرنام ح.د.خ.ا به حزب وطن ومشی مصالحه ملی اختلافات شدیدی بین طرفداران فقید ببرک کارمل وشهید دکتورنجیب اله بوجود آمد، که بهمان اندازه بی پایه و غیرمنطقی بود تا بین طرفداران فقید نورمحمدترکی و فقید ببرک کارمل. این بی پایگی چه بود؟ هراختلافی را پایه و اساس، تضادفکری و خط السیرجداگانه است، که همین تضاد رامیتوان درسطح کلتوربالا وعمق شناخت باتفاهم حل و راه خدمت به مردم را پایه واساس گذاشت. امابد بختانه دریک جامعه سنتی و بنیاد گراو دورازشناختهای عمیق علمی، سیاست مداران پخته کار و چیزفهم نیز، در پیله خودبافته شخصی و قومی میتنند واصل راهی را که انتخاب کرده اند نه تنها فراموش، بلکه ناخود آگاه برعلیه آن قرار میگیرند. ازهمین قماش اند رهبران وگردانندگان ح.د.خ.ا اعم ازشاخه خلق وپرچم و طرفداران دوسیاست مدارسابقه وانقلابی هفتم ثور که نامشان راقبلا" تذکر داده ام. دریک جامعه سنتی و نابسته میتواند هر ایده وحزبی پا بازکند، اما تا زمینه اجتماعی آن فراهم نشده باشد به هیچ وجهی شما نمیتوانید با اکراه و جبرخود را تحمیل کنید. اگرهم بکنید دوامدارو برای همان جامعه مثمر ثمری نخواهد بود. بد تر از همه این دلایل تحویل گرفتن ایده وارداتی ولو هر اندازه به نفع جامعه و مردم باشد پایه محکمی ایجاد کرده نمیتواند. میتواند بشرطیکه عقاید آن مردم و جامعه را یا با سرکوب ویا با حیل گوناگون تحت تاثیر درآوردوبرای چندین نسل آنرا با زورسرنیزه حفظ کرد. درآنصورت استکه ممکن اساسات زیربنائی و عقیدتی جامعه را دگرگون کرد. درینصورت جامعه آن جامعه ای نیست که شما ازان توقع دارید. بلکه جامعه مسخ شده و وارونه ای است که درمسیر دیگری سیر میکند. با همین اساسات بودکه جهانکشایان،عقیده گرایان،استعمارگران، خیالبافان ودهشت افگنان درطول تاریخ جوامع را تارومار، نسلهارانابود و تفکرات خودرا ولو هرقدرواهی بوده برجوامع تحمیل کرده اند. اما روند علمی تغیر درجوامع را به ندرت شاهد هستیم. روند علمی تغیر چه است؟ تکامل جوامع به اساس روند عادی سیستم های اقتصادی- اجتماعی آن به جائی میرسدکه همان روابط اقتصادی- اجتماعی دیگر قابل ادامه نمیباشد درآنصورت است که اجتماع به تدریج ویا بشکل قهردسته جمعی وخودجوش شکل اقتصادی جامعه را بر میدارند و سیستم جدیدی را جا گزین آن مینمایند، با این اساس روابط و سیستم اجتماعی هم تغیر و تحول مینماید. این زمانی است که اساسات اقتصادی موجود قابل تحمل همان اجتماع نبوده و خود اجتماع هم به تغیر آن همنوا میشوند. درین زمان است که امکان تغیربوجود میآید. این تغیر هیچگاهی سبب تغیر عقاید آن اجتماع نمیگردد. الی آن نوع عقاید وروش هائی که برای تغیر اساسات اقتصادی تغیر آن ضرور بوده و اجتماع هم به تغیر آن همنوا باشند. ممکن بسا عقاید و نظریات سبب استحکام نظام کهنه اقتصادی باشد که اکثریت قاطع اجتماع به تغیرآن همبستگی نشان نمیدهند. بنا بران همان عقاید و نظریات ممکن تا مدت ها درجامعه نو تشکیل شده وجود داشته باشد، که این را تحول اقتصادی جامعه میدانند. ازاینکه هرتغیر اقتصادی روابط و مقررات خودرا همراه دارد، خواه ناخواه نظریات، قوانین و مقرراتی که با شکل نوین نظام اقتصادی هم آهنگی ندارد به تدریج فراموش شده و محو میگردد، چنانچه مثالهای زیادی ازان درتاریخ وجود داشته که ما درینجا از ذکر آن نسبت طوالت این موضوع صرف نظر نموده و اگر عکس العملی برای فهمیدن آن نشان داده شود، به تفصیل روی آن بحثی را از همین طریق براه خواهم انداخت. تا طرحهای نادرست تبلیغی را از روند اصل علمی تکامل تاریخی زندگی انسانی روشن ساخته و اگر بتوانیم جلو این تاریک نمائی هارا بگیریم. به این اساس ما درتاریخ شاهد این تغیرات بوده ایم: اول تغیرات تعرضی و خودخواهانه که بسبب بلند پروازیها، اشغال و تفوق نشاندادنها در تاریخ به راه افتاده و تاثیر چندانی در عقاید وروابط اجتماعی نداشته است. دوم تغیراتی از همین نوع اول که بعد ها با تغیرات عقیدتی همراه شده است. این هر دو شکل با جنگ و خون ریزیهای بی معنی و عقده مندانه جاهلانه همراه است. سوم تغیرات تکاملی که هم اقتصادراتغیرداده وهم قوانین مربوط به گذشته را باخودمحوکرده، اما در عقاید باوری مردم کاری نکرده است. چهارم- تغیرات روبنائی و عقیدتی که این هم با جنگها همراه است، روابط اقتصادی جوامع را با تغیر اندک پذیرفته اما عقاید وباورهای مردم را یکسره دگرگون نموده است. پنجم: تغیرات عقیدتی که بنا به تکامل فکری انسانها باورایشان از یکسو بسوی دیگری متمایل شده و بدون جنگ و خونریزی سبب تغیر عقاید وباورهای مردمان شده است. شاخه هائی درین پنج نوع می یابیم که مخلوطی ازین انواع است، اما خیلی نادرو اندک اند که آن تحولات زندگی انسانهارا زیاد دگرگون نکرده است. باورها با اینکه اکثرا" وحتی درکل ناشی ازدرماندگی و واماندگی انسانها نشآت کرده و اساس محکم و علمی ندارند اما در روند زندکی انسانها نقش محکمی را بازی کرده اند. یعنی با همه بی اساسی همیشه درتاریخ، محکمی خود را داشته اند، پس با عقاید وباورها بازی کردن به همان اندازه که با درماندگی وواماندگی نسبت داده میشود، مجادله باآن نیز نشانه واماندگی و درماندگی است. انسان به این مجادله اصلا" ضرورت ندارد. بعضا" علمای اقتصاد که آنرا تریاک دماغ مردم گفته اند به این مفهوم است که همیشه باورها باعث تسکین واماندگیهای انسانها شده است. ضمن اینکه همین باورها اکثرا" روند تکامل علمی اقتصادی وتاریخی را سد مینمایند اما علما به این حرکت باورها وعقاید آنرا افیون نگفته اند، بلکه با افیون کفتن رسانده اند که این مسکن سبب شده است انسان را متکی به راحت نموده و کمترحاضر میشوند تغیر، تحول و تکامل را پذیرا شوند. به همین اساس میگویند که انسان درروند تکامل اقتصادی آگاهی کسب نموده و با این آگاهی سبب تکامل وتغیر علمی جامعه میشوند. یعنی چنین آگاهیها رانمیتوان جبری و دستوری به انسانها دکته کرد. کار،تجربه، تربیه وتعلیم راه اساسی تکامل علمی اساسات اقتصادی واجتماعی جامعه است. درجامعه ای که این مقدارانکشاف وجود نداشته باشد که همین مطالب ساده را فهمیده و دریابد، آن جامعه ممکن آبستن باشد اما به ولادت و تجدید شدن نرسیده است. هرگاهی جبرا" به ولادت سوق شود امکان سقط جنین نودونه درصد است. پس چنین رسک ویاتقبل خطری را کی باید بکند؟ بدیهی است واماندگان و درماندگان جاطلب اجتماع. حال برمیگردیم به اصل موضوع که انسانهای هرجامعه حق دارند به شیوه خود درمورد ارتقای سویه زندگی علمی و فنی مردم خود باندیشند. آن اندیشه ای که مورد تائید اکثریت جامعه باشد خود بخود دراجتماع جا بازمیکند. پس هرنظر واندیشه ای که خود را درقلوب و افکار مردم جا نداده است نمیتواند نقش تغیر و تحول دهنده را بازی کند. ازینکه نظر واندیشه ها اساسات خودرا دارند بنابران صاحب نظران و اندیشمندان پیاده شده درمیدان مبارزه بائیست روند کاری خودرا درتربیه و تعلیم مردم با هر اسم ورسمی که بتوانند باید تعمیم بخشند. هراسم ورسمی که دربرداشت مغزی افراد جامعه جا بازکند پیروزی ازآن اوست. بنابران هرنظری را که برای تعمیم آن کمر همت میبندیم باید اساسات آنراسالها وبا تمام درک و توان دربین جامعه پیاده سازیم تا بتوانیم حرف دلخود و مقصد تغیر خودرا برایشان بفهمانیم. اگر درین راه تقصیر وجود داشته باشد ناکامی صاحب نظر دران حتمیست. پس هرصاحب نظرباید با تمام اساسات نظری و فکری خود باهم طبیعتا" یکجا ومتحدمیشوند. اگردوجریانیکه هردو بدون هیچگونه تفاوت اندیشوی، مرامی واساسنامه ای اختلاف دارند این اختلاف یعنی چه؟ صاف وساده میتوان گفت خودخواهی و عدم درک ازجامعه. خوش بختانه درین روزهای اخیر بین شاخه های سابق این حزب گذشتهائی را میبینم که ازجمله یکی آن گذشت حزب ملی فعالین صلح افغانستان است، با تشکیلات مؤقت انسجام اعضای حزب وطن. حزب ملی فعالین صلح به رهبری محترم دکتورخدایدادبشرمل درگردهم آئی شاخه های ح.د.خ.ا. درهامبورک نشان داد که با دوراندیشی دقیق وبا گذشت مسایل را بررسی و با احتیاط دوستانه عمل میدارد. با اینکه دردهم اپریل 2010توافقنامه ای را هردوجناح سیاسی حزب به امضا رسانده اند که شخصا" من به اوشان تبریک میگویم اما باید خاطر نشان سازم که در متن توافقنامه حزب ملی فعالین صلح به رهبری دکتوربشرمل گام فراختر و با گذشت تری را برداشته است. درحالیکه تشکیلات مؤقت تنها یک وجب پیش گام گذاشته است. حقیقت اینست که هیچ یک ازشاخه های حزب دیروزی آنهم حزبی که درمورد جزئیات درونی و اساسات علمی و اندیشوی آنها دربالا نوشته ام باشرایط موجود کشورمثمرودورانسازنیستند با آنهم در موضع خود چنان پافشاری دارند که گوئی آنها هسته اصلی اعمارمجدد کشوراند، درحالیکه مرامنامه ها واساسات پیشنهادی آنها نه تنها کارسازوجاگیراست، بلکه با پذیرش فقیران آن سرزمین نیزجورنمی آید. همچنان راهی را که جهت تطبیق مرام خود میخواهند طی کنند با آگاهی ودانش مردمان ستمکشیده آن سرزمین تفاوت زیادی دارد و قابل پذیرش آنها نیست. شوربختانه دیده میشود که با وجود این چنین یک حقیقت جانکاه هیچ یک، یک ملی هم از جای خود قدم برای دست گرفتن همقطاروهم نوای خودپیش نمیگذارد. درچنین شرایطی گامهای به پیش گذاشتن از سوی یک ازجناحها که درأُس آن نیز یکی از اعضای سابق کمیته مرکزی آن حزب قرارداد، عملی میشود قابل یاد آوری و تمجید است. این شخص با قبول مسئولیت دوبار گام های فراخی را به پیش گذاشت. امید وارم جناح های دیگر سیاسی نیز ازین گذشت فرابگیرند و اختلافاتی را که اصلا" گنجایش برای دست بکارشدن جهت روشن کردن شمعی دران کشورنداردکنارگذاشته نه برای قدرت بلکه برای روشن ساختن افکارمردمی که تا امروز صحبت یکی ازآنها را بدرستی نفهمیده اند دست به کارشوند. امید وارم پروسه بهم رسیدن را تسریع بخشیده و هرچه زود تر در راه آموزش، بلند بردن سطح درک،بلند بردن سطح دانش سیاسی و علمی مردمان آن سرزمین که وابسته ارتقای سطح شعورتصمیم گیری و دشمن شناسی آنهاست همت گمارند. این بودیکی ازعجایب که باید مینوشتم.
درین قسمت یکی ازعجایب دیگر راکه هم دلچسپ است وهم خنده داربشما پیشکش میکنم: ازطریق ایمیل یا نامه برقی به من خبردادند که (بیست و یکمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی ) دریکی ازکشورهای اسلامی دایرگردیده و فوتو راپورتر حاضردران کنفرانس عکسهای جالبی را درالبوم خود دارد. اینک بخشی ازان را برایت میفرستم. علاقه گرفته و آنرا بازکردم یأس، ناامیدی و آینده نسلی که تحت چنین تربیه عقبگراوتنبل رشد میکند پریشانم ساخت. اما چه میشود کرد؟ درتارعنکبوئی گیرمانده ایم که نسل اندر نسل مارا به وابستگی و بد بختی میکشاند. با مداخلات کوته فکرانه و حتی میتوان گفت جاهلانه شان جهان پرطمع استعماری خوان منحوس شعبده بازی خودرا رونق داده خون، استخوان ومغزبیش ازدوملیارد نفوس جهان را می مکند وبه عمر زالومانند خودمیافزایند. دوستی ازمن پرسید که اصطلاح زالودرنبشته ات(درنبشته های قبلی اززالوهای یکهزاروچهارصدساله نام برده بودم) چه مفهومی را میرساند. امید وارم برای این نوشته من فرصت خواندن بیابد و جواب سوال خود را دریابد. با همین چند عکس تعجب آوراین نوشته خود را متوقف میسازم و به تعقیب همین عنوان تحت نام(آنگاه که ابلیس بال میکشد)عجایب جهان را درزمان فعلی وآینده درشبه قاره هند با شما به صحبت مینشینم.